قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

دليل نقلىِ شبهه و پاسخ آن

دليل قرآنى اين مطلب، اين است كه در دو آيه از قرآن اين تعبير به كار رفته است كه ما قرآن را به زبان تو بيان كرديم; «فانما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوماً لدّا»1; اين آيه مى فرمايد: ما قرآن را به زبان تو آسان كرديم. بنابراين، معلوم مى شود قرآن به زبان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است; يعنى كلام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است. در آيه ديگرى هم مى فرمايد: «انما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون»2، يعنى قرآن را به زبان تو ميّسر و آسان كرديم. پس اين كه خود قرآن مى گويد به زبان تو است، دلالت دارد بر اينكه كلام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است.

اول به اين شبهه بپردازيم تا ببينيم آيا واقعاً معناى آيه همين است؟ و آيا ساير آيات هم اين معنا را تأييد مى كنند؟ و اصلا نظر خود قرآن در مورد اينكه كلام چه كسى است و چگونه نازل شده، چيست؟ البته اين موضوع احتياج به تبيين ندارد و از ضروريات اسلام است. ولى شياطين به حركت در چارچوبه ضروريات و يقينيات مقيد نيستند; آنها ضروريات، حتى بديهيات را هم انكار مى كنند.

اصولا قرآن، كيفيت نزول وحى بر همه انبيا را به صورتى ترسيم مى كند كه احتمال هيچ اشتباه و خطايى در آن نباشد. چون ايجاد خدشه، شك و ترديد و احتمال خطا و اشتباه در رسالت انبيا و كتب آسمانى، دستاويز همه كفّار در هر زمان بر ضدّ انبيا بوده است. كفار هم نسبت به پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: «قرآن كلماتى است كه شيطان به او القا كرده است.»ـ العياذ بالله ـ گاهى نيز مى گفتند: «شخص غير عربى اين سخنان را به او ياد داده است» و منظور آنها هم سلمان فارسى يا صهيب رومى بود. اين مطالب در خود قرآن آمده است; «انما يعلمه بشر»3. قرآن در جواب كفار مى فرمايد: «لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربىٌ مبين». گاهى نيز مى گفتند شياطين و يا جنيان اين كلمات را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) القا مى كنند. دشمن، هنگامى كه بخواهد در مطلبى تشكيك كند، به هر وسيله اى متشبث مى شود و دروغ هم استخوان ندارد كه گلوى كسى را بگيرد. گاهى هم كفار مى گفتند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ديوانه است. گاهى مى گفتند شاعر است و سخنان او شعرگونه است.

قرآن انواع شبهاتى را كه پيرامون اين كتاب مطرح شده است متذكر مى شود و سرانجام براى رفع تمام آنها كيفيت نزول وحى بر انبيا(عليهم السلام) را ترسيم مى كند. خداوند در اواخر سوره جن مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول فإنه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم أن قد أبلغوا رسالات ربهم و أحاط بما لديهم و أحصى كل شىء عددا»4. در واقع براى اينكه هيچ گونه شكى نسبت به محتواى قرآن باقى نماند، مى فرمايد: خدايى كه عالم الغيب است و هر مطلب پنهانى را مى داند، حتى امورى را كه به عقل شما نمى رسد، او علم خود را جز براى پيامبران، بر كسى آشكار نمى كند، «فلا يظهر على غيبه أحدا إلا مَن ارتضى مِن رسول»; هنگامى كه خدا قصد دارد غيب خود را بر پيامبر آشكار كند و به او بفهماند، به گونه اى اين كار را انجام مى دهد تا زمانى كه به مردم برسد، به هيچ صورت در آن دخل و تصرفى نشود. البته توضيح اين مطلب براى ما امكان پذير نيست، چون خارج از حيطه فهم ماست. وحى از هنگامى كه از خداى متعال صادر مى شود تا به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى رسد و پس از آن تا زمانى كه به مردم برسد، محافظت شده است. خدا به گونه اى وحى را بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله)نازل مى كند كه، «يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا»، از پيش و پس، وحى را احاطه و محافظت مى كند تا هيچ كس نتواند در آن تصرفى كند. يعنى خداوند قبل از نزول وحى بر قلب پيغمبر(صلى الله عليه وآله)يا قبل از رسيدن آن به مردم، راه تصرف شياطين و جنيان را در آن سد مى كند، به صورتى كه امكان هيچ گونه خلط و اشتباهى در آن نباشد. «يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم أن قد أبلغوا رسلت ربهم».

به راستى هدف خداوند از مبعوث كردن پيامبران و نزول وحى و كتاب بر ايشان چيست؟ هدف اين است كه مقصود خدا به درستى به مردم تفهيم شود. به همين منظور، خداوند آنچنان وحى را از دستبرد و تصرف ديگران محفوظ مى دارد كه اين هدف، تحقق پيدا كند.

بنابراين، از زمانى كه كلامى از خداى متعال صادر مى شود تا هنگامى كه به پيغمبر(صلى الله عليه وآله)برسد و از زمانى كه از زبان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) صادر مى شود تا به مردم برسد، اين كلام تحت كنترل و تضمين شده است و هيچ كس نمى تواند در آن تصرف كند، لفظ آن را كم يا زياد كند يا الفاظ آن را تبديل كند. در اين آيه، قرآن به اين مطلب اشاره مى كند كه هدف از نزول وحى، ابلاغ رسالت الهى به مردم است و اگر خدا نتواند اين كار را انجام دهد، يعنى اگر هنگام نزول وحى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا قبل از رسيدن به او شياطين بتوانند در آن تصرف كنند، اين امر حاكى از اين است كه خدا قدرت حفاظت از وحى خود را ندارد. هم چنين اگر بعد از رسيدن وحى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و قبل از رسيدن آن به مردم يا هنگام ابلاغ آن توسط رسول خدا به مردم، شياطين بتوانند در آن دخل و تصرف كنند، در اين صورت هم هدف الهى تحقق پيدا نمى كند. خداوند براى تحقق اين هدفْ ضمانت كرده است كه وحى به درستى به مردم برسد; «ليعلم أن قد أبلغوا رسلت ربهم»، تا بداند كه پيامبران، رسالتهاى الهى را به درستى به مردم ابلاغ كرده اند.


1. مريم، 97.

2. دخان، 58.

3. آل عمران، 48.

4. جن، 28 26.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org