قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

رفع يك استبعاد

اما استبعادى كه ابتداى جلسه مطرح شد، گرچه از نظر علمى اهميتى ندارد، ولى تأثير روانى آن بيشتر از ساير شبهه هاست. امروزه حدود شش ميليارد نفر در جهان زندگى مى كنند كه در بين آنها كسانى وجود دارند كه واقعاً طالب حقيقت هستند، لكن حقيقت براى آنها ثابت نشده است. بنده در سفرهايى كه به كشورهاى مختلف داشتم، با افراد زيادى از اين قبيل برخورد كرده ام; افرادى كه عمرى را واقعاً به خاطر رضاى خدا صرف خدمت به خلق مى كنند، كارهاى خير انجام مى دهند و اموالشان را وقف مى كنند; لكن حقيقت اسلام را نشناخته اند و اگر براى آنها بيان شود و حقانيت اسلام را بفهمند از پذيرش آن هيچ ابايى ندارند. هنگامى كه انسان چنين افرادى و چنين جمعيت چند ميلياردى انسان ها را مشاهده مى كند، باور اين مسأله دشوار است كه همه آنها جهنمى باشند و تنها مسلمانان و از ميان آنها هم فقط شيعيان و از ميان شيعيان هم تنها كسانى اهل بهشت هستند كه ايمان واقعى داشته باشند، و تا آخرين لحظه حيات، ايمان خود را حفظ كرده باشند. با اين شرائط، تنها اقليت ناچيزى از انبوه جمعيت انسان ها اهل بهشت خواهند بود. چگونه خداوند تعداد زيادى انسان را خلق كرده و همه آنها را به جهنم مى برد و تنها جمع معدودى را نجات مى دهد؟ البته شبهه افكنان براى تقويت شبهه مطالب ديگرى هم به آنچه گفته شد اضافه مى كنند; از جمله اينكه چگونه خداوند كسانى را كه از لحاظ قدرت فكرى چندان قوى نيستند، به بهشت مى برد، اما كاشفان، فيلسوفان، دانشمندان و بزرگانى كه خدمات زيادى به بشريت كرده اند و اختراعات و اكتشافات فراوانى را انجام داده اند، همه آنها به جهنم مى روند؟ پذيرش اين شبهه از نظر روانى زمينه زيادى دارد. اما حقيقت چيست؟ ما معتقديم كه شيعيان هم با داشتن شرايط خاصى اهل بهشت هستند; به خصوص طبق روايتى كه از حضرت باقر(عليه السلام) نقل كردم، امّا آيا لازمه اين اعتقاد اينست كه ساير مردم اهل جهنّم هستند و الى الأبد معذّب خواهند بود؟

مردم به طور كلى سه دسته هستند: يك دسته كسانى كه حق را شناخته و به آن ملتزم شده اند. ما معتقديم دين اسلام حق است و در دين اسلام هم مذهب شيعه، حق است. كسانى كه واقعاً اين مسأله را شناخته اند و تا آخر هم به آن پايبند باشند، سرانجام اهل نجات خواهند بود. چنين افرادى اگر مرتكب گناهانى شده باشند، يا در همين دنيا عقوبت آن را مى كشند يا در عالم برزخ. اما اينكه عالم برزخ چه مقدار طول خواهد كشيد، خدا مى داند. در نهايت افرادى كه اعتقادات حق و ايمان صحيح داشته اند، در قيامت به وسيله شفاعت نجات مى يابند و اهل بهشت خواهند بود. در مورد پيروان اديان سابق هم كه قبل از ظهور اسلام بوده اند، كسانى كه به پيغمبر زمان خود ايمان داشته و به دستورهاى او عمل كرده اند، اهل بهشت خواهند بود. اما الان بحث ما در مورد شش ميلياردى است كه امروز وجود دارند. دسته اى از اين جمعيت كه اقليتى هستند، با داشتن آن خصوصيات، قطعاً اهل بهشت هستند. در مقابل، اقليت ديگرى وجود دارند كه اهل عناد هستند; يعنى با وجود اين كه حقيقت را مى شناسند، اما آن را نمى پذيرند. به دلايل مختلفى، از قبيل بعضى تعصبات يا به دليل اين كه حق را با مزاج خود سازگار نمى بينند، چون نسبت به انجام بعضى از گناهان علاقه دارند و اگر واقعاً دين را بپذيرند، نمى توانند مرتكب آن گناه شوند، به همين دليل اصل دين را منكر مى شوند.

بعضى افراد هنگامى كه مى بينند نمى توانند به لوازم دين ملتزم شوند، اصل آن را انكار مى كنند. در قرآن نمونه اى از اين مطلب ذكر شده است. «ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه»1. كسانى كه منكر قيامت هستند، آيا واقعاً معتقد هستند كه خداوند نمى تواند بندگانش را زنده كند؟ «بلى قادرين على ان نسوّى بنانه بل يريد الانسان ليفجر امامه»2 كسانى كه قيامت را قبول نمى كنند، به اين دليل است كه مى بينند اگر آن را بپذيرند، بايد به لوازم آن هم ملتزم شوند، بايد حساب و كتاب را هم قبول كنند و مراقب باشند كه مرتكب گناه نشوند. اما چون نمى خواهند ملتزم به اين امور شوند، اصل قيامت را انكار مى كنند. تا به لوازم آن ملتزم نشوند. گروهى، نه از اين جهت كه اسلام را نشناخته اند، بلكه به اين دليل كه مسلمانى و ديندارى را مشكل مى بينند، از ابتدا اصل دين را انكار مى كنند، تا به لوازم آن گرفتار نشوند. «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم»3 حقايقى را انكار مى كنند، با وجود اين كه نسبت به صحت آنها يقين دارند. اين گروه كسانى هستند كه قطعاً جهنمى هستند. «اقسمت ان تملأها من الكافرين من الجنة و الناس اجمعين و ان تُخلّد فيها المعاندين»4. كسانى كه اهل عناد هستند و با وجود اين كه، حقانيت اسلام براى آنها ثابت شده آن را انكار مى كنند، آنها براى هميشه در عذاب هستند. اما دسته سوم، يعنى بقيه مردم كه شايد اكثريت جمعيت دنيا باشند، كسانى هستند كه به واسطه شرايطى، حق براى آنها ثابت نشده است. فرض كنيد كسانى كه در جزاير ميكرونيزى زندگى مى كنند، شايد تابه حال، نام اسلام هم به گوش آنها نخورده باشد. اگر نامى از اسلام شنيده باشند مانند اينست كه ما نامى از يك دين باطل شنيده باشيم، همانگونه كه ما با شنيدن نام بت پرستى حتى احتمال هم نمى دهيم كه شايد دين درستى باشد، آنها هم در شرايط فرهنگى خاصى تربيت شده اند كه احتمال نمى دهند غير از دين خودشان دين درست ديگرى هم وجود داشته باشد. در عرف اسلامى به اين قبيل افراد «مستضعف» گفته مى شود. يعنى كسانى كه در شناختن حقيقت قصور دارند نه تقصير و نتوانستند حقيقت را بشناسند. ما معتقد نيستيم كه اين قبيل افراد اهل جهنم هستند. آنها اگر هم به جهنم بروند به اندازه گناهانشان عذاب مى شوند، ولى براى ابد در آتش نخواهند ماند. آنها به همان ميزانى كه حجت بر آنها تمام شده باشد، تكليف دارند و در مورد حقانيت دين اسلام حجت بر آنها تمام نشده است، نسبت به آن هم مؤاخذه نمى شوند. مؤاخذه براى ماست كه اسلام را به آنها معرفى نكرده ايم. اگر ما اسلام را به درستى معرفى مى كرديم، آنها آن را مى پذيرفتند. به هر حال، اين گونه نيست كه هر كس شيعه نبود و احكام شيعه را به درستى عمل نكرد، حتماً براى هميشه در عذاب خواهد بود. ممكن است اكثريت مردم روى زمين شيعه نباشند، به اين دليل كه نتوانسته اند حق را بشناسند و چون توانايى شناخت حق را نداشته اند، به مقدار قصور خود معذور هستند. اگر آنها تا حدودى توانايى داشته اند و با وجود توانايى نسبت به شناخت حق كوتاهى كرده اند، به اندازه تقصيرشان مؤاخذه مى شوند. اما در برابر قصور و ناتوانى عذاب نخواهند شد و اگر هم جهنمى شوند، به ميزانى است كه حجت بر آنها تمام شده باشد.

به اين مطلب كاملا توجه داشته باشيد. اين مسأله براى جوانان ما بسيار مشكل آفرين است كه باور كنند كسانى كه صادقانه براى انسان ها زحمت هايى كشيده اند در جهنم عذاب شوند; در حالى كه چه بسا كسى كه، گناهان زيادى را مرتكب شده است، چنين فردى چون نام شيعه برخود دارد و حب حضرت على(عليه السلام) دارد، به بهشت برود. مسأله به اين صورت نيست. اولا، ايمانى كه موجب نجات مى شود، ايمان واقعى است كه تا آخرين لحظه باقى باشد. كسانى كه غرق در گناه مى شوند، به تدريج ايمانشان از بين مى رود. «ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوأى ان كذبوا بآيات الله»5. اين مهمترين مسأله اى است كه بايد گناهكاران را به وحشت بيندازد. انسان زمانى كه مرتكب يك گناه شد، گناه دوم برايش آسان مى شود به تدريج گناه صغيره به گناه كبيره تبديل مى شود و زمانى كه حجم گناهان زياد شد، انسان مصداق اين آيه مى شود: كسانى كه كارهاى بسيار بد انجام دادند، عاقبتشان به كفر منتهى مى شود و بى ايمان از دنيا مى روند، هر چند يك عمر مردم آنها را به عنوان شيعه و محب حضرت على(عليه السلام) مى شناختند. ولى چه كسى مى داند كه آيا آن ها با ايمان از دنيا رفتند يا نه؟ در مقابل كسانى كه يك عمر با صفا و صميميت، به آنچه كه آن را به عنوان خواسته خدا شناخته بودند، عمل كردند، اگر به واسطه قصور، مذهب شيعه يا حتى اسلام را نشناخته باشند، چنين كسانى جهنمى نيستند و خدا از آنها، در خواهد گذشت. «و آخرون مرجَون لامر الله»6.


1. قيامة، 3.

2. قيامة، 5 4.

3. نمل، 14.

4. دعاى شريف كميل.

5. روم، 10.

6. توبه، 106.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org