قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

مشكل امام زمان(عليه السلام) با اهل تأويل

حديث عجيبى داريم كه بسيار جاى تأمل است. مضمون اين حديث اين است كه وقتى وجود مقدس ولى عصر [عجل الله تعالى فرجه الشريف] ظهور مى فرمايند با مشكلاتى مواجه مى شوند كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هم آن مشكلات را نداشتند. معمولاً ما تا به حال هر چه درباره زمان ظهور آن حضرت، شنيده ايم اين بوده كه در آن زمان نعمت ها زياد شده، بساط ظلم برچيده، روزى فراوان و نرخ ها ارزان مى شود و... اما در اين حديث آمده است كه وقتى امام دوازدهم ظهور مى فرمايند، از ناحيه بعضى مسلمانان با مشكلاتى مواجه مى شوند كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هم اين مشكلات را از ناحيه كفار نداشتند! روايت اين است:

عن الفضيل قال سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: «اِن قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشدَّ مما استقبله رسول الله(صلى الله عليه وآله) من جهّال الجاهلية...»1 مى فرمايد وقتى حضرت ظهور مى كند با دشوارى هايى از جانب مردم مواجه مى شود كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از مردم جاهليت، اين سختى ها را نكشيده است. به طور طبيعى انسان تعجب مى كند كه در اين زمان بعد از اين همه علوم و معارف و تربيت مردم، چگونه حضرت با چنين مشكلاتى مواجه مى شود؟ راوى خيلى تعجب مى كند و مى گويد: «و كيف ذلك؟» چگونه چنين مشكلاتى براى ايشان پيش مى آيد؟

قال: «انّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) اتى الناس و هم يعبدون الحجارة و الصخور و العيدان و الخشب المنحوتة و ان قائمنا اذا قام أتى الناس و كلهم يتأول عليه كتاب الله و يحتج عليه به»

مى فرمايد: وقتى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مبعوث شد، با مردمى مواجه شد كه كارشان پرستش سنگ ها و چوب ها بود، سنگ ها يا بتهايى را كه از سنگ مى تراشيدند، نصب مى كردند و جلوى آنها به سجده مى افتادند، دستشان را دراز كرده و مى گفتند مريضمان را شفا بده، روزى مان را زياد كن و... بعضى بت ها چوبى، و بعضى ها نيز فلزى بودند و كارشان به آن جا رسيده بود كه گاهى از خوردنى ها بت درست مى كردند كه بعضى از عرب هاى آن زمان قره قروت و خرما را مخلوط كرده بت درست مى كردند و وقتى گرسنه مى شدند همان بت را مى خوردند.

كسى كه مختصر عقلى داشته باشد، مى توان به او فهماند كه تو اين بت را ساخته اى و او تو را نساخته است. چطور چيزى كه به دست خودت يا انسان ديگرى مثل تو تراشيده شده، خداى تو مى شود و تو آن را صدا مى زنى؟ همان احتجاجى كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) با بت پرستان زمان خود كرد. بت پرستان، در مقابل اين احتجاج عقلانى، جوابى نداشتند. حرف آخر آنها اين بود كه اين يك سنّت آباء و اجدادى است. مثل چهارشنبه سورى كه آباء و اجداد ما اين كار را مى كردند و سنّت ملى است. اگر بگوييد اين كار چه فايده دارد؟ مى گويند فايده نمى خواهد، ما مى خواهيم سنّت نياكان خود را حفظ كنيم! آنها هم همين را مى گفتند. وقتى مى پرسيدند: «چرا اينها را مى پرستيد؟» مى گفتند: «پدران ما آنها را مى پرستيدند، ما هم اين كار را مى كنيم.»، «و انّا على آثارهم مقتدون»2 ما همان آثار آنها را دنبال مى كنيم. منطق آنها همين بود. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى آنكه اثبات كند كار آنها غلط است، در مقام بحث و استدلالْ دشوارى نداشت. چون آنها در مقابل پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دليل و منطقى نداشتند كه بيان كنند. اما وقتى امام دوازدهم ظهور مى فرمايند با مردمى مواجه مى شود كه اينها خودشان را مفسر قرآن دانسته و هر كدام معنايى براى قرآن بيان مى كنند و با آن معناى خود ساخته شان عليه امام احتجاج مى كنند. مى گويند ما قرآن را بهتر از تو مى فهميم و قرائت ما از قرائت تو بهتر است. «اتى الناس و كلهم يتأول عليه كتاب الله يحتج عليه به» مى فرمايد وقتى حضرت ظهور مى كنند مردم عليه او بحث مى كنند و مستندشان هم فهم خودشان از قرآن است. مى گويند: «ما از قرآن اين را مى فهميم و اين غير از چيزى است كه تو مى گويى. تو غلط مى گويى و حرف ما درست است!!!» آنان با قرآن عليه امام احتجاج مى كنند. وقتى بفرمايد: مطلبى كه شما مى گوييد معنى قرآن نيست، مى گويند: خوب، قرائت ما اين است. مى گويد: معناى قرآن اين است، چنانكه پيامبر و امامان گفتند، من امام معصوم و قرآن ناطقم. مى گويند: تو اشتباه مى كنى، قرائت تو براى خودت خوب است، فهمت را مطلق نكن، ما هم فهم داريم! به اين منطق چه جوابى بايد داد؟ وقتى پيغمبران يا علما با يهودى ها، با نصرانى يا با هر طايفه و مذهبى بحث مى كردند و دليل مى آوردند كه اين كار شما غلط است و دليل شما درست نيست زيرا بر خلاف نصّ كتاب خودتان است، يا علما در برابر فرقه اى از فرقه هاى مسلمان استدلال مى كردند كه اين كار شما درست نيست، چون بر خلاف آيات قرآن و روايات معصومين است با بحث و استدلال مى توانستند آنها را قانع كنند كه مطلب شما غلط است. در زمان خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در زمان امام باقر(عليه السلام)، امام صادق(عليه السلام)، امام رضا(عليه السلام)، به خصوص مجالسى تشكيل مى شد و علماى اديان مى آمدند و بحث مى كردند و ائمه اطهار(عليهم السلام) آنها را قانع مى كردند. چون يك مبناى مشترك و اصول قابل قبولى بين طرفين بود كه براساس آن استدلال مى كردند. اما وقتى براى هر چه استدلال كنى، مى گويد "اين فهم شماست"، "اين قرائت شماست"، "ما قرائتمان غير از اين است"، چه جوابى مى توانيم بدهيم؟ راه بحث مسدود مى شود و نمى توان گفت حق و باطلى وجود دارد. مى گويند اين مطابق قرائت شما حق است، اما قرائت ما برعكس است. نام بدترين فسادها را اصلاح مى گذارند و مى گويند قرائت ما از اصلاح، اين است. قرائت ما از اصلاح اين است كه اسلام بايد حذف شود، ولايت فقيه بايد حذف شود! شما با چه دليلى مى توانيد اثبات كنيد كه اين اصلاح نيست؟ مى گويند: به قرائت ما اصلاح همين است!


1. بحارالانوار، ج 52، ص 362.

2. زخرف، 23.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org