قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بيان شبهه تأويل در دين

موضوع بحث ما پيش از اين، بيان شبهاتى بود كه به خصوص در دهه اخير بر ضدّ مبانى فكرى و اعتقادى اسلام مطرح و به صورت هاى مختلف در سخنرانى ها، مقالات و كتاب ها منتشر شده است و متأسفانه بعضى از افراد ناآگاه را تحت تأثير قرار داده است. پيش از اين بعضى از اين شبهات كه مربوط به سوء استفاده از قرآن كريم و ساير منابع دينى به عنوان قرائت هاى مختلف و مانند آن بود را بيان كرديم و در حدى كه ظرفيت مجلس اقتضا مى كرد پاسخ هاى مناسبى هم ارائه داديم.

يكى از مطالبى كه از ديرباز در ميان مسلمانان القا شده و مورد سوء استفاده قرار گرفته است، مسأله تأويل دين است كه افرادى آن را ترويج كرده و گروه هاى مختلفى با عناوين متفاوت تحت تأثير آن واقع شده اند و امروز تقريباً همان مطلب با آهنگ جديدى مجدداً مطرح شده است كه گاهى به آن آهنگ فلسفى و علمى داده اند و سعى كرده اند از منابع دينى هم مؤيداتى براى اين شبهه پيدا كنند. مى گويند: نه تنها قرآن، بلكه حقايق دين، ظاهر و باطنى دارد. ظاهر آن را مردم عوام مى فهمند، ولى حقيقت و باطنى هم دارد كه آن را بعضى از خواص مى فهمند. و به دنبال اين مطلب، افرادى كه سوء نيت داشته اند، براى گمراه كردن مردم چيزهايى را به عنوان باطن دين و تأويل آيات قرآن عرضه كرده اند. در همان صدر اسلام در اثر نفوذ بعضى از فرهنگ هاى بيگانه چنين گرايشى در بين مسلمانان پيدا شد كه غير از احكام ظاهرى اسلام كه شريعت ناميده مى شود، طريقت و حقيقتى وجود دارد و برخى گفتند اگر انسان به حقيقت برسد، ديگر احتياجى به شريعت ندارد.

به تبع آن، امروز هم گاهى به نام صوفى مآبى همين سخنان را مطرح كرده و مى گويند اگر ما به حقيقت دين برسيم، ديگر احتياجى به اين احكام نداريم و اين احكام براى عوام است. البته ما هر كسى را كه در طول تاريخ صوفى يا عارف ناميده شده، به بى دينى و سوء نيت متهم نمى كنيم. ما عرفان حقيقى نيز داريم و آن عرفانى است كه از اهل بيت(عليهم السلام) گرفته شده است.

الحمد لله، ما در زمان خود عارفى را ديديم كه هم در حقايق عرفانى يد طولايى داشت و هم در فقه و اجتهاد شريعت و هم در انجام وظايف اجتماعى و مبارزه با ظلم و بدعت و انحراف، ممتاز بود و او حضرت امام [رضوان الله تعالى عليه] بود. اصل اين مطلب كه در قرآن حقايقى وجود دارد كه همه آن را نمى فهمند، صحيح است، ولى اين مجوّز آن نيست كه افرادى با سوء استفاده كردن از اين حقايق، مطالب نادرست خود را به عنوان تأويل و باطن قرآن عرضه كنند. يا با سوء استفاده از نام عرفان، افكار انحرافى، بدعت ها و حتى افكار كفرآميزى را ترويج نمايند. بعضى از اين روشنفكرهاى مذهبى يا لامذهب نيز براى اين كه مردم را از احكام اسلام و از علما، فقها و مراجع جدا كنند، مى گويند بايد بيشتر به سراغ جهات عرفانى اسلام رفت و اگر گاهى از عرفا تعريف و تمجيد كرده و از معنويات ياد مى كنند، تنها براى اين است كه مردم را از احكام و شريعت اسلام منحرف كنند و گرنه، نه خود از حقايق اسلام و مسائل عرفانى بويى برده اند و نه وجود چنين امورى را باور دارند، بلكه آن را دامى قرار داده اند و به مردم مى گويند به دنبال باطن و تأويل و حقيقت برويد، تا آنها را از فقاهت و شريعت جدا كنند. با استفاده از تئورى هايى كه در يك شاخه فلسفى جديد به نام «هرمنوتيك» در مغرب زمين مطرح شده، براى اين طرز فكر هم، به اصطلاح يك مبناى فلسفى درست كرده اند. و به علاوه سعى كرده اند از آيات و روايات هم شواهدى براى مطالب خود بياورند.

طبيعى است كه بررسى همه آنچه در اين زمينه گفته شد و شاخه هاى مختلف اين گرايش ها در چنين جلسه اى مقدور نيست. آنچه در اين جلسه مى توان گفت و بيشتر مورد نياز است، بررسى شبهاتى است كه بعضى افراد به نام مسائل عرفانى و حقايق دين و باطن دين مطرح كرده و مى خواهند با استفاده از به اصطلاح شواهد قرآن و حديث، جوانان پاك و متدين را منحرف كنند. در اين جلسه بعضى از مواردى را كه اين افراد با سوء استفاده از كتاب و سنت، دستاويز خود قرار داده اند بيان كرده سعى مى كنم شبهه آنها را در اين جهت توضيح و آن را پاسخ دهم. قرآن در آيه اى كه مربوط به محكمات و متشابهات است، مى فرمايد: «فأماّ الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كلٌ من عند ربنا و ما يذكرّ الا اولوالالباب»1 در اين آيه آمده است كه فتنه جويان به سراغ آيات متشابه مى روند و از اين كار دو هدف دارند: يكى اين كه ايجاد فتنه كنند، و ديگر اين كه به تأويل قرآن دست يابند. درباره اين كه تأويل چيست و فتنه جويان چگونه مى خواهند با دنبال كردن آيات متشابه به تأويل برسند، مفسرين بحث هاى علمى و فنى زيادى انجام داده اند كه طرح آنها در اين فرصت نه ميسّر است و نه مناسب. عزيزان و فضلايى كه تشريف دارند، مى توانند به تفسير الميزان و تفاسير ديگر در ذيل آيه هفتم سوره آل عمران مراجعه فرمايند. منظورم از طرح اين آيه اين است كه خود قرآن اشاره دارد كه قرآن داراى تأويل است و افرادى به خاطر دستيابى به تأويل، به سراغ آيات متشابه مى روند. البته در چند جاى ديگر هم صحبت از تأويل آيات شده كه نمى خواهم بحث را گسترده كنم. از همين آيه كسانى سوء استفاده كرده و گفته اند ببينيد، خود قرآن مى گويد: قرآن تأويل دارد و ما مى خواهيم تأويل آن را پيدا كنيم و كسانى كه به تأويل قرآن برسند، ديگر نيازى به عمل كردن به ظواهر ندارند. در آيه ديگرى مى فرمايد: «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين»2 يعنى خدا را پرستش كن تا يقين نزد تو بيايد. از اين آيه چنين استفاده كرده اند كه انسان تا به يقين نرسيده است، بايد خدا را بپرستد، ولى وقتى به مرحله يقين رسيد، ديگر احتياج به پرستش خدا ندارد. خود اين آيه يكى از آياتى است كه وجه تشابه دارد و بايد قرآن شناسان آن را معنا كنند.

همچنين در روايات زيادى آمده كه قرآن باطن يا بطونى دارد3 و اين مطلب براى كسانى كه دنبال اين انحرافات مى روند دست آويز شده و مى گويند مطالبى را كه ما مى گوييم، باطن خود قرآن است. اگر بگوييد از كجاى آيه، اين مطلب استفاده مى شود، مى گويند، اگر استفاده مى شد كه از ظاهر بود و شما هم مى فهميديد; مطالبى كه ما مى گوييم باطن قرآن است.

بنابراين، شبهه اى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه از طرفى خود قرآن مى فرمايد: قرآن تأويلى دارد. از طرف ديگر در روايات آمده است كه قرآن بطن يا بطونى دارد. شبهه افكنان از اين مطلب سوءاستفاده كرده، از يك طرف قرائت هاى متعدد را توجيه كرده و مى گويند قرائت هاى مختلفى كه ما مى گوييم همين ظاهر و باطن هاى قرآنى است و از طرف ديگر مردم را از عمل به ظواهر قرآن باز داشته، مى گويند كسى كه به باطن قرآن دست يافت، ديگر احتياجى به ظاهر آن ندارد. و از اين راه ممكن است مقاصد شيطانى ديگرى را نيز القا كنند.


1. آل عمران، 7

2. حجر، 99.

3. ر.ك بحارالانوار، ج 92، باب 8.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org