قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

متشابهات قرآن و شبهه تعدد قرائت ها

درست است كه خود قرآن مى فرمايد: برخى از آياتش متشابه هستند و چنين قابليتى را دارند كه افرادى از آنها سوءاستفاده كنند. چنانكه در آيه هفتم سوره آل عمران مى فرمايد: «منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اُخر متشابهات»; آيات قرآن دو دسته است; دسته اى «آيات محكمات» كه در معنا و مفاد آنها هيچ ترديدى نيست، دسته ديگر «آيات متشابهات» است. «فأما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله». اين آيه مى فرمايد كسانى كه انحرافى در دل دارند; (زيغ يعنى انحراف و كجى) كسانى كه دلشان كج است و مرض دارند، آنها به سراغ آيات محكمات نمى روند تا بر اساس آنها مقاصد دين را بفهمند; آنها ابتدا به سراغ آيات متشابه مى روند. چرا اين كار را انجام مى دهند؟ آنها دو هدف از اين كار دارند: «ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله»، يكى از اهداف آنها ايجاد فتنه است. فتنه اى كه اساس آن انحراف در دين است; سوء فهم، سوء اعتقاد، اختلاف در عقايد و افكار. آنها قصد دارند فتنه اى را بر پا كنند و براى اين كار به دنبال دستاويزى مى گردند تا چنين القا كنند كه افكار ايشان درست است، افكارى را به عنوان تفكر صحيح به مردم تحميل و آنها را به ذهن مردم تزريق كنند. چنين كارى سند مى خواهد; به همين منظور آيه متشابهى را پيدا كرده و مى گويند مطلب مورد نظر ما از آن آيه استفاده مى شود، آيه اى كه معناى اصلى آن براى همه به درستى روشن نيست.

در اين زمينه كه آيه متشابه چيست و چرا در قرآن آيات متشابه وجود دارد، بزرگان علما و مفسرين از زمان هاى خيلى قديم، تحقيقات فراوانى انجام داده و كتاب هايى هم نوشته اند. حتى كتاب هايى تحت عنوان «متشابهات القرآن» داريم. يكى از اين كتاب ها از مؤلف نهج البلاغه، مرحوم سيد رضى است. ايشان كتابى هم درباره «متشابهات القرآن» دارد. مفسران جديد مانند مرحوم علامه طباطبايى رضوان الله عليه ـ و ساير مفسران معاصر هم بحث ها و تحقيقاتى دارند. كسانى كه مايل باشند در اين زمينه مطالعه كنند مى توانند تفسير آيه هفتم سوره آل عمران را در تفاسير جديد ملاحظه فرمايند.

در قرآن، آيات متشابه وجود دارد و اين آيات متشابه دست آويزى است براى كسانى كه قصد ايجاد فتنه در دين و مشوب كردن ذهن ها را دارند يا به فرمايش مقام معظم رهبرى، قصد دارند ايمان جوانان را هدف قرار دهند.

درست است كه ما چنين آياتى را در قرآن داريم، اما خود قرآن راه حل استفاده از اين آيات را بيان فرموده است، در آنجا كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امام(عليه السلام) را مفسر قرآن قرار داده است و ما بايد براى تفسير آيات متشابه به آن بزرگواران مراجعه كنيم. اين راه حل كلى است. در جاى ديگر هم قرآن فرموده است: ابتدا ما بايد آيات محكم را كه معنايش مسلّم است، ملاك قرار دهيم و متشابهات را بر اساس آنها تفسير كنيم. يعنى تفسير متشابهات هيچ گاه نبايد به گونه اى باشد كه با مفاد آيات محكم تنافى داشته باشد. آيات محكم اصل بوده و هيچ ابهامى در آنها نيست، آنها را بايد پذيرفت، سپس بر اساس آنها، آيات متشابه را كه به چند صورت قابل تفسير است، به معنايى كه موافق با آيات محكمات است تفسير كرد و معناى مخالف با محكمات را رها كرد. خود قرآن به اين مطلب اشاره دارد كه مى فرمايد: «هنّ اُمُّ الكتاب» آيات محكمات، نسبت به ساير آيات اصل و مادر هستند. براى اين كه ما بتوانيم ساير آيات را بفهميم و از آنها استفاده كنيم، بايد آنها را به آيات محكمات كه جنبه اصل دارند، ارجاع دهيم.

به هر حال، كسانى كه قصد سوء استفاده دارند و مى خواهند قرآن را به صورتى تفسير كنند كه با اغراض خود يا اربابانشان مطابق باشد، از آيات متشابه سوء استفاده مى كنند. استفاده از اين روش، امر تازه اى نيست و قدر متيقن از زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام)وجود داشته و نام آن هم تفسير به رأى بوده است. كسانى بوده اند كه تفسير قرآن را از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امام(عليه السلام) ياد مى گرفتند و آيات متشابه را بر اساس استفاده از آيات محكمات تفسير كردند، در مقابل آنها هم كسانى بودند كه قرآن را به دلخواه خود تفسير مى كردند. تفسير به رأى يعنى تفسير به دلخواه و بر اساس رأى خود. هر چه هوى و هوسشان اقتضا كند مى گويند معنى آيه همان است. اگر مرورى بر نهج البلاغه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در چندين خطبه نسبت به كسانى كه تفسير به رأى مى كنند، هشدار مى دهد. براى نمونه قسمتى از يك خطبه را براى شما نقل مى كنم و بعد به اصل شبهه و پاسخ آن بر مى گردم.

حضرت امير(عليه السلام) در يكى از خطبه ها مى فرمايد: «و آخَرُ قدَّ تسمى عالماً و ليس به فاقتبس جهائل من جهّال و أضاليل من ضلّال و نصب للناس أشراكاً من حبائل غرور و قول زور قد حمل الكتاب على آرائه و عطف الحقّ على أهوائه»1. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در زمان خودشان از كسانى ياد مى كنند كه نام خود را عالم گذاشته اند، «قد تسَّمى عالما»، نام عالم را بر خود نهاده اند، «و ليس به»، ولى عالم نيستند. خصوصيت چنين اشخاصى اين است كه «اقتبس جهائل من جهال»، از عده اى جاهل اقتباس و خوشه چينى كرده اند، به عبارت ديگر از هر جاهلى مطلبى را ياد گرفته اند، «و أضاليل من ضلَّال»، از عده اى گمراه مطالب نادرستى را اخذ كرده اند. «فاقتبس جهائل من جهال و أضاليل من ضلَّال»، مجموعه اى از افكارى را كه از جاهلان و گمراهان نشأت گرفته است، جمع آورى كرده و اطلاعات خود را از اين افكار «علم» و خود را هم «عالم» ناميده اند. چنين كسى هنگامى كه با مطالب قرآن مواجه مى شود، چه مى كند؟ «قد حمل الكتاب على آرائه»، قرآن را طبق آراء خود حمل و تفسير مى كند، به عبارت ديگر معنايى را به آيه نسبت مى دهد، كه موافق أى خود اوست، «و عطف الحقّ على أهوائه» حق را به آن سويى كه هوى و هوس او اقتضا كند، متمايل مى كند، «عطف الحق»، حق را به سوى اميال و هوس هاى خود منعطف كرده و مى گرداند. در ادامه آن حضرت مى فرمايد: «فالصورة صورة إنسان و القلب قلب حيوان»، چنين كسى ظاهرش آدميزاد ولى باطنش حيوان است. سرانجام حضرت امير(عليه السلام)مى فرمايد: «ذلك ميت الأحياء»، چنين كسى زنده نيست، بلكه مرده اى است كه خود را در ميان زندگان جا داده است.

اين خطبه نشان مى دهد حتى در زمان خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) كسانى بودند كه چنين بلايى را بر سر مردم مى آوردند; بر مسندى مى نشستند، قيافه اى به خود گرفته و ادعا مى كردند ما عالم هستيم و براى اين كه با ديگران تفاوت داشته باشند، مجموعه اى از افكار گمراهان را جمع آورى كرده و آنها را عرضه مى كردند. مردم نيز چون از ماهيت آنها خبر نداشتند، تصور مى كردند اين حرف ها مطالب جديد و ابتكارات خود آنهاست. اين جريان هميشه بوده، امروز هم هست; لكن به صورتى نوين.

بعضى از افكارى كه امروزه كسانى به عنوان ابتكارات خودشان عرضه مى كنند، مطالبى است كه پنجاه تا صد سال پيش از اين، اروپايى ها و آمريكايى ها گفته اند و اسناد آن هم موجود است. اين آقايان آن حرف ها را به عنوان حرفهاى جديدى كه ابتكار خودشان است عرضه كرده و خود را پدر يك رشته علمى معرفى مى كنند. اما اين افكار چيست؟ اين افكار متعلق به افرادى است كه خودشان شكاكند و اعتراف مى كنند كه انسان نمى تواند به علم يقينى برسد. حال، اين آقايان سعى مى كنند اين افكار را به من و شما القا كنند. اگر اين مطالب مشكوك است و نمى توان به صورت يقينى به آنها رسيد، پس چه اصرارى داريد كه اين حرفها را به مردم القا و تزريق كنيد؟ خود شما مى گوييد انسان نمى تواند علم پيدا كند; يعنى اين حرفها مشكوك است. بنابراين، چه اصرارى داريد كه حرفهاى مشكوك خود را به ديگران بقبولانيد؟

به هر حال، اين افراد از همان شيوه اى استفاده مى كنند كه خود قرآن آن را پيش بينى كرده است، «فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله».


1. نهج البلاغه، خطبه 87.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org