قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

پاسخ شبهه تعدد قرائت ها

در هر يك از حوزه هاى معرفتى بخشى از مسائل، قطعى، يقينى و حل شده است، به صورتى كه جاى بحثى در مورد آنها نيست; بخش ديگرى از مسائل هم وجود دارد كه هنوز حل نشده و دانشمندان نظريات مختلفى درباره آنها ابراز مى كنند. همچنين بعضى از علوم، يقينيات بيشترى نسبت به سائر علوم دارند. مثل رياضيات. به طور كلى در علومى كه مسائل آن با برهان اثبات مى شود، اختلاف كمترى پيدا مى شود. اما در بعضى از علوم، مطالب يقينى كمتر و مطالب ظنى بيشتر است. گاهى عالمى نظريه اى را ارائه مى كند، كسانى آن را تأييد مى كنند و به تدريج اين نظريه رواج و شهرت پيدا مى كند. اما بعد از چندى عالِم ديگرى به آن، ايراد وارد كرده و براى رد كردن آن دلايلى مى آورد. در نتيجه آن نظريه متروك شده و نظريه ديگرى رايج مى شود. تاريخ علم درباره پيدايش و زوال اين گونه نظريات علمى بحث مى كند. حال، آيا به خاطر وجود مسائل حل نشده و اختلاف نظر در آنها تمام مطالب آن علم زير سؤال مى رود يا اينكه بايد بين مطالب يقينى و مطالب حل نشده و غيريقينى، مرزى قائل شد؟ اگر هنوز در رياضيات مسائل حل نشده وجود داشته باشد، بايد بگوييم دو دو تا چهار تا هم غلط است؟ يا اين كه بايد گفت اين يك قرائت است، قرائت ديگرى هم هست كه مى گويد دو دو تا مى شود ششصد و هفتاد و نه تا؟ در قطعيات يك علم كه برهان يقينى دارد همه علماى آن علم در مورد آنها اتفاق نظر دارند، هيچ گاه اختلافى پيدا نمى شود; البته در صورتى كه بدون غرض و براساس متد صحيح، در مورد آنها تحقيق شود. ولى در هر علمى بعضى از مسائل وجود دارد كه به دلايلى ممكن است حل نشده و يا ظنى باشد و در آنها اختلاف واقع شود. در علوم دينى هم مانند ساير علوم دو دسته مطالب وجود دارد: دسته اى از مطالب، هم در زمينه اعتقادات و هم در زمينه احكام وجود دارد كه هيچ اختلافى در آنها نيست و تا جايى كه تاريخ اسلام نشان مى دهد، تا به حال هيچ مسلمانى درباره آنها تشكيك نكرده است، مگر اينكه مزدور خارجى ايجاد اختلاف كند. چنين كسى استثناست و در واقع چنين كسى مسلمان نيست. مسلمان واقعى درباره اين قبيل مسائل تشكيك نكرده است. عرب و عجم، ترك و فارس، ايرانى و غير ايرانى، صد سال، دويست سال، هزار سال پيش، همه همين مطلب را گفته اند. شما يك نفر مسلمان را پيدا كنيد كه بگويد خدا دو تاست; بگويد در يك قرائت از اسلام، خدا دو تاست. آيا احتمال مى دهيد اين چنين مسلمانى هم پيدا شود؟ آيا تا به حال كسى چنين حرفى زده است؟ آيا مى توانيد تصور كنيد مسلمانى در گوشه دور افتاده اى از دنيا پيدا شود كه بگويد نماز صبح سه ركعت است؟ يا نماز را بايد به طرف بيت المقدس يا كاخ سفيد خواند؟ آيا تا به حال كسى پيدا شده كه چنين حرفى بزند؟

هر كس با اسلام آشناست و مى داند اسلام چه نمازهايى دارد، مى داند نماز صبح دو ركعت است يا هر نماز خوانى مى گويد بايد به طرف قبله يعنى كعبه نماز خواند. آيا هيچ كس پيدا شده است كه در مورد اين مسائل تشكيك كند؟ چرا؟ چون اين مسأله قطعى و ضرورى است و دليل يقينى غيرقابل ترديد دارد. به اصطلاح منطقى، دليل آن از متواترات و نصوص قطعى است; هم از نظر سند متواتر و هم از نظر دلالت قطعى است. در چنين مطالبى جاى اختلاف نظر نيست. اگر كسى بگويد من قرائت ديگرى در مورد اين گونه مسايل دارم مصداق همان كسى است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به آن اشاره فرمود: «الصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان». چنين كسى مرض دارد، قصد ايجاد فتنه دارد و مى خواهد ايمان مردم را از بين ببرد. آيا هيچ كس شك دارد كه شهرى به نام لندن وجود دارد؟ آيا شما خودتان اين شهر را ديده ايد؟ تصور نمى كنم در اين مجلس ده نفر پيدا شوند كه لندن را ديده باشند; ولى همه يقين دارند كه چنين شهرى هست. چرا؟ چون اين مسأله متواتر است. به حدّى در اين زمينه خبر نقل شده است كه هيچ جاى شبهه اى در آن نيست. در مورد اين مسأله نمى توان گفت قرائت من اين است كه اصلا لندن خواب و خيال است و وجود خارجى ندارد. مطلبى كه با دلايل قطعى ثابت شود، يعنى دليلش از نظر سند متواتر باشد و از نظر محتوا و مضمون هم، يقينى باشد، هر عاقلى كه با متدلوژى آن علم آشنا باشد، همين معنى را خواهد فهميد. اگر كسى غير از اين بگويد يا متد تحقيق اين علم را نمى داند، درس آن را نخوانده، زبان و ادبيات آن را نمى داند يا اينكه مرض دارد!

اين گونه مسايل قرائت پذير نيست. اما در اسلام مطالبى هم داريم كه به دلايلى، به اين حد از يقين نرسيده است. چرا؟ دليل روشنى كه در اينجا مى توانم به آن اشاره كنم اين است كه دست ما به امام معصوم(عليه السلام) نمى رسد. حداقل يكى از مهمترين دلايل اين مطلب، اين است. اگر امروز دست ما به وجود مقدس حضرت ولى عصرـ ارواحنا فداه ـ مى رسيد، هر مطلب مشكوكى را از آن حضرت مى پرسيديم و جوابى كه ايشان بفرمايند، يقينى خواهد بود. اما بسيارى از مطالبى كه امروز ما در دين به آنها احتياج داريم و بايد عمل كنيم، به وسيله رواياتى به دست ما رسيده است كه در طول 1400 سال هزاران آفت، به آنها وارد شده است. بسيارى از كتب روايى ما به خاطر تقيه و از ترس اينكه مبادا نويسنده اش كشته شود، مدتها زير خاك دفن شده بود. مدتها پس از اينكه سلسله اى مغلوب يا منقرض مى شدند، اين كتابها را از زير خاك بيرون مى آوردند. همچنين هنگامى كه اين كتابها از خطى به خط ديگرى بازنويسى مى شد، تغييراتى در روايات ايجاد مى شد. همچنان كه مى دانيد اوايل اسلام، خط كوفى رايج بود. خط كوفى نقطه ندارد و بسيارى از حروف، شبيه به هم نوشته مى شود. خواندن اين خط و تشخيص مواردى مثل «راء» و «زاى» تنها به كمك قرينه امكان پذير است. دلايل ديگرى هم براى اين مسأله وجود دارد. از جمله اينكه ممكن است روايتى از روى تقيه گفته شده باشد. تشخيص اين كه مطلب از روى تقيه است يا نه، قرائنى لازم دارد كه بايد آنها را بررسى كرد. يك مجتهد پس از سال ها زحمت كشيدن چنين توانى را پيدا مى كند كه به صورتى، احكام را استنباط كند كه اطمينان بيشترى به حكم داشته باشد. ممكن است در نهايت هم به يقين نرسد و بگويد: اقوى اين است كه بايد اين گونه عمل كرد. چرا؟ به خاطر همين مطالبى كه گفتم. در دلايلى كه بايد احكام به وسيله آنها اثبات شود، شكوك، شبهات و خدشه هايى هست كه به سهولت نمى توان به يقين رسيد. مجتهد سعى مى كند فتواى نزديك به واقع را پيدا كند ولى در نهايت هم به اطمينان نمى رسد. به خاطر همين دلايل، مى گويد اقوى اين است يا مى گويد احتياط ترك نشود يا «فيه تأمل». اختلاف فتاواى علما به واسطه اين قبيل اسباب است. اما آيا در هيچ رساله اى ديده ايد كه در مورد ركعات نماز نظرى غير از سايرين داده باشند؟ آيا درباره احكام جزايى اسلام; مانند حد سارق و حد زنا اختلافى ديده ايد؟ اين مسائل نص قرآن است. به همين دليل اختلاف نظرى در آنها وجود ندارد. اما كسانى كه امروز مدعى قرائت هاى جديد هستند، مى گويند با اين كه اين احكام نص قرآن است، اما قرائت ما اين است كه نبايد به آنها عمل كرد. روشنفكران مذهبى نمى گويند اسلام را قبول نداريم; بلكه مى گويند اسلام 1400 سال پيش از اين نازل شد; اما احكام آن امروز كاربرد ندارد. آنها مى گويند ما هم مسلمانيم، ما هم نمى گوييم پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دروغ است; اما آن احكام، امروز به كار نمى آيد. اصلا احكام اسلام براى امروز نيامده است. قرائت ما از قرآن و دين اين است!!

در جايى كه قرائت و فتواى ديگرى مى توان مطرح كرد، مطلبى است كه دليل يقينى ندارد. به اين دليل كه ما دسترسى به امام معصوم(عليه السلام) نداريم; دليل متواترى هم براى آن وجود ندارد. براى اينكه خبرى به حد تواتر برسد، شرايط زيادى بايد فراهم گردد، تا اثبات شود كه اين خبر متواتر است و ترديدى در آن نيست. چنين مطالب متواترى در همه احكام نداريم. اما اگر در بعضى از احكام مطالب ظنى داريم، به اين معنى نيست كه از خبر متواتر هم دست برداريم. همين تئوريسين ها امروز مى گويند: درباره مفهوم خدا هم نمى توانيم مفهوم واحدى عرضه كنيم و بگوييم حتماً منظور قرآن همين است. حتى در مورد خدا! درست است كه قرآن مى فرمايد: «الهكم اله واحد» اما »إله» يعنى چه؟ و «واحد» يعنى چه؟ ما نمى دانيم. قرائت ها مختلف است!!

اين كه بعضى از مطالب ظنى است و در بعضى از احكام فتاواى مختلفى هست، به اين معنى نيست كه همه مسايل قابل اختلاف است. بين ضروريات، يقينيات و مسلّمات از يك سو و مظنونات و مشكوكات از سوى ديگر، بايد تفاوت قايل شويم. اين يك مطلب است.

مطلب دوم اين كه: اگر در مورد مظنونات، فتواى يكى از مراجع، مثلاً مرحوم آية الله بروجردى(قدس سره) با مرجع ديگرى تفاوت دارد، آيا اين امر موجب مى شود كه منِ بقّال هم بگويم من هم فتوايم اين است؟ چون فتواى مرحوم آية الله بروجردى(قدس سره) با فتواى مرجع ديگرى تفاوت دارد، پس، من هم حق دارم فتواى سومى بدهم؟ در مورد مسأله اى كه محل اختلاف است تنها صاحب نظرانِ متخصص حق اظهار نظر دارند، نه هر كسى. در همه علوم به همين صورت است. امروزه در پزشكى مسائلى وجود دارد كه بين متخصصين مورد اختلاف است. در مورد معالجه بعضى از بيمارى ها بين پزشكان اختلاف نظر وجود دارد كه آيا بيمارى خاصى را بايد به اين صورت معالجه كرد يا به صورت ديگرى. حتى دو پزشك در يك شهر درباره معالجه يك بيمارى اختلاف نظر دارند; يكى از آنها مى گويد: من تجربه كرده ام، اين دارو بهتر است. ديگرى مى گويد: من هم تجربه كرده ام، داروى ديگر بهتر است. در اينجا چون دو پزشك با هم اختلاف دارند، بنده كه اصلا از الفباى پزشكى سردرنمى آورم، آيا حق دارم نسخه سومى را تجويز كنم؟ به من خواهند گفت: آقا! تو با چه اجازه اى نسخه مى دهى؟ آيا مى توانم بگويم چون دو پزشك با هم اختلاف دارند، من هم نظر خودم را ارائه مى كنم؟ البته نه، زيرا آنها پزشك هستند; درس پزشكى خوانده اند، گواهى نامه دارند، دكترا دارند، اساتيدشان تصديق كرده اند كه اينها حق نسخه نوشتن دارند. زحمات زيادى كشيده اند تا تجربه لازم را براى تجويز دارويى كسب كرده اند. كسى كه اصلا الفباى پزشكى را نمى داند، او چه حقى دارد كه نسخه بنويسد؟ چنين كسى فوراً تحت تعقيب قرار مى گيرد! مگر به هر كسى اجازه داده مى شود نسخه بنويسد و طبابت كند؟ روش همه عقلاى عالم در رشته هاى تخصصى همين است. در حوزه هاى معرفتى كه مطالب غير يقينى وجود دارد، فقط متخصصان همان حوزه حق اظهار نظر دارند و ديگران اگر نظرى بدهند، اعتبارى نخواهد داشت بلكه احياناً قابل پيگرد قانونى است.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org