قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

پاسخ اين شبهه

براى پاسخ به اين شبهه، بهتر است ابتدا نگاهى به روش و نحوه عملكرد علما بيندازيم تا متوجه شويم كه آنها چگونه مطلبى را از منابع دينى برداشت مى كنند و تفاوت روش علما با روش كسانى كه مى گويند ما روش علما، فقها، مفسرين و محدثين را قبول نداريم و مى خواهيم خودمان مستقيماً از اين منابع برداشت كنيم، چيست؟

همچنان كه مى دانيد، منابع دينى ما از جمله متن قرآن و متون احاديث، كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و ائمه اطهار(عليهم السلام) به ما رسيده، به زبان عربى است. حال، اگر كسى بخواهد علما، مفسرين، فقها و مجتهدين را رها كرده و خود به اين منابع مراجعه و از آنها استفاده كنم، آيا معنى اين كار اين است كه قبل از ياد گرفتن زبان عربى مى تواند از قرآن و سنت استفاده كند؟ آيا تنها به اين دليل كه قرآن مى گويد قرآن نور است، فهميدن معناى آن احتياج به چيز ديگرى، حتى ياد گرفتن زبان عربى ندارد؟ دليل كسانى كه اين شبهه را مطرح كرده اند اين است كه قرآن مى گويد: قرآن نور است، «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين»1. نور به طور ذاتى روشن است و نيازى نيست كه عامل ديگرى آن را روشن كند. بنابراين، براى روشن شدن معنى آيات قرآن به علما احتياج نداريم. در اينجا از آنها سؤال مى كنيم كه آيا با استناد به اينكه قرآن نور است، كسى كه زبان عربى را نمى داند، با رو خوانى قرآن مى توانم معنى آيات را فهميده و از مطالب آن استفاده كند؟ گمان نمى كنم هيچ آدم عاقلى اينگونه حرف بزند! آنها هم خواهند گفت: ما چنين مقصودى نداشتيم. البته براى فهميدن قرآن بايد زبان عربى را ياد گرفت يا از ترجمه قرآن استفاده كرد. دوباره سؤال مى كنيم كه ما هر اندازه كه بر زبان عربى تسلط داشته باشيم، آيا از كسانى كه زبان مادريشان عربى است، عربى را بهتر مى فهميم؟ در موارد زيادى معانى آيات قرآن براى بسيارى از عرب زبانان ـ كه زبان مادريشان عربى است ـ روشن نيست. حتى در صدر اسلام هم گاهى خود عرب ها به درستى معنى بعضى از آيات را نمى دانستند و براى فهميدن آن نزد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آمده سؤال مى كردند. حتى در مورد بعضى از كسانى كه بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به خلافت رسيدند، نقل شده است هنگامى كه بعضى از آيات نازل مى شد معناى آن را نمى فهميدند.از جمله معناى كلمه «ابّاً» را در آيه «و فاكهة و ابّاً»2 نمى دانستند. با وجود اين كه، آنها عرب زبان بودند بنابراين، يكى از دلايل ضرورت مراجعه به علما براى فهم متون دينى اين است كه معانى همه متونى كه به زبانى نوشته شده كاملا روشن نيست و دست كم فهم بخشى از آنها نياز به مراجعه به علما و متخصّصين دارد.

نكته دوم كه از اين مهم تر است اين كه زبان در طول تاريخ تحول پيدا مى كند. بسيارى از كلمات در يك زمان معنايى دارند و به تدريج در معناى آنها تغييراتى ايجاد مى شود و ممكن است بعد از چند قرن معناى خاصى از آن فهميده شود كه در زمان اول از آن فهميده نمى شد. مثال روشنى را در اين مورد بيان كنم ـ كه شايد از شنيدن آن تعجب كنيد كه چگونه در همان صدر اسلام، طى فاصله چند دهه اين تحول پيدا شد . تا متوجه شويد كه فهميدن معناى يك متن عربى، به خصوص يك متن بليغ قرآنى چندان ساده نيست.

ما امروز كلمه «تقيه» را به كار مى بريم، همچنان كه 1300 سال قبل هم اين كلمه به كار برده مى شد. يكى از معانى اين واژه را همه مى دانيم. هنگامى كه گفته مى شود فلانى تقيه مى كند، به اين معنى است كه او اعتقادى دارد كه آن را اظهار نكرده و بر خلاف اعتقاد خود عمل مى كند. مثلاً در صورتى كه كسى جان يا مالش در خطر باشد، براى حفظ جان يا مال خود تقيه مى كند. هم چنين ممكن است براى مدارات يعنى براى حفظ وحدت بين مسلمانان، كسانى اعتقاد خود را ابراز نكرده و طبق فتواى خود عمل نكنند، تا رفتار همه مسلمانان يكنواخت شود. همچنان كه كسانى كه به حج مشرف مى شوند، در نماز برادران اهل تسنن شركت مى كنند، با وجود اين كه طبق فتواى آنها اين نماز صحيح نيست. چون اهل سنت نماز را قبل از وقت مى خوانند و بسم الله را در حمد نمى گويند. ولى فقها به خصوص حضرت امام(قدس سره) تأكيد مى كنند شيعيان هم در نماز اهل سنت شركت كنند و ثواب اين نماز از نمازى كه طبق فتواى خودشان بخوانند، بيشتر است. به اين كار "تقيه" مى گويند. در صورتى كه تقيه به منظور حفظ جان يا مال باشد، به آن تقيه خوفى و در صورتى كه به منظور حفظ وحدت باشد تقيه مداراتى گفته مى شود.

اين معنايى است كه امروزه ما از تقيه مى فهميم. اما اين كلمه در نهج البلاغه به معنى ديگرى استعمال شده است. به عنوان مثال حضرت امير(عليه السلام) مى فرمايد: «اتقوا اللَّه تقية من شمّر تجريداً و جدّ تشميراً»3. در اين جمله و در بعضى موارد ديگر واژه «تقيه» به عنوان مصدرى براى تقوا به كار رفته است. اين يكى از معانى كلمه «تقيه» است. از زمان نزول قرآن تا عصر صادقين، ـ امام جعفر صادق(عليه السلام) و امام محمد باقر(عليه السلام) در معنى كلمه تقيه تحول ايجاد شد و اين كلمه اصطلاح جديدى پيدا كرد. در روايتى از حضرت صادق(عليه السلام)نقل شده است كه ايشان فرمودند: «التقية دينى و دين آبائى»4. در اين روايت تقيه به معناى تقوا نيست، بلكه به همين اصطلاحى است كه ما هم امروز به كار مى بريم. پس، «تقيه» در نهج البلاغه به معنى تقوا به كار رفته است در حالى كه چند دهه بعد اين واژه متحول شده و معنى ديگرى از آن فهميده مى شده است.

نكته سوم اين است كه در تمام زبان ها از جمله زبان عربى الفاظ مشترك وجود دارد. اين شعر مولانا را همه شنيده ايد:

آن يكى شير است اندر باديه *** وان دگر شير است اندر باديه

آن يكى شير است كآدم مى خورد *** وان دگر شير است كآدم مى خورد

در اين شعر لفظ «باديه» و «شير» استعمال شده است. اما يك مرتبه «باديه» به معنى بيابان است و در جاى ديگر به معنى ظرف شير. همچنين «شير» يك جا به معنى نوشيدنى لذيذى است كه انسان از آن استفاده مى كند و در جاى ديگر شير به معنى حيوان درنده اى كه انسان را مى خورد. واژه شير يكى است، اما معانى متعددى دارد. امروزه معنى سوم هم براى «شير» پيدا شده است يعنى اين واژه براى شير آب هم به كار مى رود. حال، اگر كسى به ادبيات يك زبان آشنا نباشد، هنگامى كه با لفظ مشتركى مواجه شود، متوجه نمى شود كدام يك از معانى آن مراد است. كسانى كه در ادبيات تخصص دارند، مى توانند از قرائن كلامى، مقدمات و مؤخرات عبارت و از قرائن مقامى استفاده كنند و بفهمند كدام يك از معانى لفظ مشترك مورد نظر بوده است. اما كسانى كه به ادبيات زبانى آشنا نيستند، ممكن است به اشتباهات زيادى گرفتار شوند. در اين مورد هم براى روشن شدن اين مسأله ـ كه فهميدن معناى يك لفظ چندان ساده نيست ـ مثالى را نقل مى كنم. يكى از مترجمان بسيار معتبر قرآن كه از نظر علم و تقوا بسيار ممتاز و مرد بزرگى بوده است، ترجمه اى براى قرآن كرده است. [اگر خصوصيات آن را بگويم، مصداق آن مشخص مى شود، اما براى اينكه اسائه ادب نشود، از ذكر خصوصيات آن خوددارى مى كنم. خداوند ان شاء الله درجات آن بزرگوار را متعالى كند و او را با مولايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) محشور كند]. همچنان كه مى دانيد آيه «فاسلك فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا مَن سبق عليه القول منى»5 در مورد داستان حضرت نوح است. هنگامى كه آن حضرت كشتى را ساخت، خدا به او دستور داد كه از هر نوع حيوانى يك جفت در كشتى سوار كند. چون قرار بود آب پهنه زمين را فرا گيرد و حيوانات هم از بين بروند. اما براى اين كه نسل حيوانات از بين نرود، خداوند به حضرت نوح(عليه السلام) دستور داد از هر نوع از حيوانات اهلى يك جفت را سوار كشتى كند. قرآن در اين مورد مى فرمايد: «فاسلك فيها»، يعنى از هر نوع از اين حيوانات دو جفت را در كشتى وارد كن، «زوجين اثنين و اهلك». آن مترجم بزرگوار در ابتداى كار، كلمه «اهلك» را اينگونه ترجمه كرده بود: «و هلاك كرد». ايشان چنين پنداشته بود كه معنى آيه اين است كه همه مردم هلاك شدند، مگر همراهان حضرت نوح، «الا من سبق عليه القول»، بر اساس همين تصور عبارت «اهلك» را به «هلاك كرد» معنى كرده بود. در صورتى كه «اهلك» در اينجا مضاف و مضاف اليه است، يعنى اهل خودت را. بر اين اساس، منظور آيه اين است كه غير از حيواناتى كه سوار كشتى مى كنى، خاندان خودت را هم سوار كشتى كن.

شخصيتى كه از نظر علمى، تقوا و دقت جاى بحث و ترديدى در مورد او نيست، عبارت «اهلك» را در اين آيه به «هلاك كرد» معنا كرده بود. البته گويا مدتى بعد به ايشان تذكر داده شد و در چاپ هاى بعد اين اشتباه اصلاح شده است. اگر فردى كم سواد يا كسى كه تحصيلات دينى نداشت چنين اشتباهى را مرتكب مى شد، جاى تعجب نبود، اما مى بينيد كسى كه بيش از پنجاه سال با قرآن و حديث سر و كار داشته، در ترجمه آيه دچار اشتباه مى شود.

بنابراين، براى فهميدن يك كلامْ آشنايى به اصول كلى ادبيات زبان كافى نيست، بلكه انسان بايد از بسيارى جزئيات هم اطلاع داشته باشد تا بتواند معناى صحيح كلام را بفهمد و در فهم آن اشتباه نكند.

نكته ديگرى كه مخصوص زبان عربى است و در فارسى چنين مشكلى وجود ندارد اين است كه در زبان عربى با تغيير حركت و اِعراب كلمه، معناى كلام از زمين تا آسمان تفاوت پيدا مى كند. در اينجا هم نمونه عينى ديگرى را نقل مى كنم. چون اين قبيل شبهه ها آن قدر رايج شده كه حتى بسيارى از افراد متدين را نيز گمراه كرده است. اگر من در مورد اين مسايل شرح و توضيح زيادى براى نوجوانان عزيز مى دهم، ان شاء الله بزرگ ترها مرا مى بخشند.

نقل شده است كه علم نحو را اميرالمؤمنين(عليه السلام) ابداع كردند. علت اين كار هم اين بود كه روزى آن حضرت شنيدند شخصى مشغول خواندن آيه سوم از سوره برائت بود. «و أذان من اللّه و رسوله إلى النّاس يوم الحجّ الأكبر أن اللّه بريء من المشركين و رسوله». آن مرد «و رسوله» را به كسر لام خواند در صورتى كه بايد به ضمّ لام خوانده شود. اگر آيه به كسر لام خوانده شود، معنى آيه اين مى شود كه خدا در روز حج اكبر اعلام مى كند كه مشركين و از پيغمبرش بيزار است. در صورتى كه اگر به ضمّ لام قرائت شود معنايش اين مى شود: همچنان كه خدا از مشركين بيزار است، پيغمبر او هم از مشركين بيزار است. بر اساس آنچه در تاريخ نقل شده است، اين جريان انگيزه اى شد براى اين كه اميرالمؤمنين(عليه السلام)قواعد نحو را به ابوالاسود دؤلى تعليم فرمايند. ما چنين مشكلى را در فارسى نداريم; اما در زبان عربى با تغيير حركت و اِعراب كلمه، معنى تفاوت پيدا مى كند. بسيارى از علما بودند كه با وجود اين كه سال ها در زمينه بحث و تحقيق زحمت كشيده بودند، اما گاهى در بعضى موارد به خاطر اشتباه در ادبيات معنى كلام را اشتباه مى فهميدند. من نمونه هاى ديگرى را به خاطر دارم، ولى براى اين كه به بعضى از نويسندگان و بزرگان توهين نشود، آنها را ذكر نمى كنم. بنابراين، حتى براى فهميدن معناى ساده يك آيه قرآن، آشنايى اندكى كه يك دانشجوى رشته پزشكى يا دندانپزشكى با آيات قرآن پيدا مى كند، كافى نيست.


1. مائده، 15.

2. عبس، 31.

3. نهج البلاغة، خطبه 210

4. وسائل الشيعه، ج 16، ص 210.

5. مؤمنون، 27.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org