قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

پيشينه شبهه تعدد قرائت ها

تاريخچه مسأله تعدد قرائت ها از اين قرار است كه در اروپا قرن ها كليساى معتبر مسيحيت مطالبى را به عنوان معارف دينى عرضه كرده و چنين وانمود مى كرد كه آنچه اين كليسا مى گويد وحى آسمانى است. شايد سؤال كنيد چرا آنها چنين كارى انجام مى دادند؟ اگر با كتاب مقدس، يعنى تورات و انجيل آشنايى داشته باشيد، مى دانيد كه ادعا مى شود كه بخش عمده و اصلى كتاب تورات از همان كتابى است كه بر حضرت موسى(عليه السلام) نازل شده است; اما در مورد هيچ يك از چهار انجيل موجود در كتاب مقدس، حتى ادّعا هم نشده است كه حضرت عيسى(عليه السلام) آنها را آورده است; بلكه مسيحيان معتقدند چهار نفر از حواريون حضرت عيسى(عليه السلام) اناجيل اربعه را نوشته اند و بين آنها اختلافاتى هم وجود دارد. اگر كسى سؤال كند كتابى كه ديگران آن را نوشته اند، چگونه كتاب مذهبى مى شود و چه ارتباطى با وحى دارد؟ علماى مسيحيت مى گويند: اين مطالب در حالات خاصّى به حواريّين و نويسندگان انجيلها الهام شده است و حكم وحى را دارد. مطالبى كه در اناجيل آمده است، بيشتر لحن تاريخى دارد و گويا داستان زندگى حضرت عيسى(عليه السلام) بيان شده است. اين كتاب ها در مورد احكام، قوانين اجتماعى و معارفى كه مورد نياز بشر است، چندان مطلبى ندارد.

كليسا با استفاده از نظريات علمى رايجِ زمان خود كه عمدتاً از افكار فيلسوفان يونان و به خصوص ارسطو نشأت گرفته بود، مجموعه مطالبى را تنظيم كرد و بر آن مهر اعتبار زد و آنها را به عنوان محتواى دين مسيحيت معرفى نمود، به طورى كه همه مسيحيان بايد به آنها معتقد شوند و اگر كسى آنها را انكار كند، كافر مى شود. اين جريان ادامه داشت تا پس از كشفيات علمى كه از زمان گاليله، كوپرنيك و كپلر آغاز شده بود با اين كشفيات روشن شد كه گفته هاى ارسطوييان و بطلميوسيان ـ كه كليسا به عنوان اعتقادات دينى پذيرفته و معرفى كرده بود ، درست نيست. در ابتدا كليسا در مقابل اين كشفيات علمى سرسختى زيادى نشان داد و حتى افرادى را به اعدام و سوزاندن در آتش محكوم كرد. همچنان كه مى دانيد، گاليله نيز ـ كه يكى از كسانى بود كه با كشفيات خود بطلان حرف هاى كليسا را ثابت كرد ـ، به توبه از گفته ها و عقايد خود مجبور شد. البته بعد از اين كار هم گفت كه با توبه گاليله زمين از حركت نمى افتد. به هر حال، كليسا برخورد بسيار متعصبانه و جاهلانه اى نسبت به كشفيات علمى كرد. به عبارت ديگر كليسا مطالبى را كه مبناى عقلانى يا وحيانى نداشت، به نام دين معرفى كرده بود و پس از اينكه مشخص شد اين مطالب درست نيست، مدتى در برابر پذيرش اشتباه خود مقاومت كرد. اما سرانجام مقاومت را بى فايده و مانع ادامه تبليغات خود ديد. كليساييان به فكر افتادند براى حفظ دين و ديندارى مردم، راه حلى بينديشند تا هم جايگاه مطالب علمى حفظ شود و هم به كتاب مقدس ضربه وارد نشود و چاره هاى مختلفى انديشيدند كه بتوانند اعتبار كتاب مقدس و درست بودن اكتشافات علمى را با هم جمع كنند.

آنها براى اين كار، راه هاى مختلفى را پيشنهاد و تجربه كردند كه هر يك از آنها كمابيش موفقيت هايى را به همراه داشت. از جمله راه حل هايى كه توسط آنها ارائه شد، اين بود كه گفتند برداشت هايى كه تا به حال از كتاب مقدس صورت گرفته، يكى از برداشت ها بوده است; برداشت هاى ديگرى هم از كتاب مقدس مى توان داشت. اين مسأله به تدريج موجب پيدايش اين نظريه شد كه اصلا زبان كتاب مقدس يا زبان دين، زبان خاصى است. (قبلا هم موقع شمردن فهرست شبهات، به اين مطلب اشاره شد) يعنى همچنان كه زبان شعر را زبان خاصى مى دانيم و براى تعبيرات شاعرانه معنايى غير از مفهوم متعارف آنها در نظر مى گيريم، دين هم زبان خاصى دارد; لكن ما تاكنون تصور مى كرديم زبان دين همان زبان عرفى است و بر اساس آن برداشت هايى از متن كتاب مقدس مى كرديم. اما اكنون فهميده ايم كه دين، زبان خاص خود را دارد.

اين، يكى از راه حل هايى بود كه كليسا پيشنهاد كرد تا راهى براى تفسير انجيل به صورتى كه منافاتى با كشفيات علمى نداشته باشد، باز شود. به مرور زمان، تئورى هاى علمى هم براى اين نظريه ساخته شد و امروز شاخه اى از علوم فلسفى در مغرب زمين به نام «هرمنوتيك» براى بحث و بررسى اين تئوريها شكل گرفته و عده اى از فيلسوفان و انديشمندان در اين رشته مشغول به كار هستند. انگيزه اصلى مطرح كردن اين نظريه، اين بود كه متون دينى به گونه اى تفسير شود كه با كشفيات علمى منافاتى نداشته باشد. پس از چندى، دامنه بحث ها گسترده تر شد و از متون دينى به متون علوم ديگر هم سرايت كرد و به تدريج از بحث پيرامون متون هم فراتر رفت و به قضاياى علمى هم سرايت كرد. امروزه بعضى از طرفداران افراطى اين مكتب معتقدند اساساً براى هيچ قضيه علمى هم نمى توان معنى واحدى تصور كرد كه همه بر آن معنى اتفاق نظر داشته باشند. هر كس طبق ذهنيات خود از يك قضيه يا گزاره برداشت خاصى دارد و تمام برداشت هاى بشر از كلام ديگران يا از متون، بر اساس ذهنيات قبلى اوست. زمينه ذهنى افراد در فهم آنها دخالت مى كند و موجب مى شود كه هر كس معنى خاصى از كلام بفهمد و چون ذهنيات اشخاص مختلف است، فهم هر شخص از متون و عبارات نيز مختلف خواهد بود. اساساً امكان ندارد كلامى را بيابيم كه همه مردم، حتى بدون دخالت غرض و مرض، معناى واحدى از آن بفهمند.

با وجود اين تئورى، هر گاه اشكالى نسبت به فهم كتاب مقدس يعنى تورات و انجيل پيش آيد، مى توان گفت اين يك برداشت است; در كنار اين برداشت، معانى ديگرى هم مى توان براى كتاب مقدس قائل شد. اين تئورى گريزگاهى است براى ارباب كليسا از پاسخگويى و حل اشكالاتى كه متوجه كتاب مقدس مى شود. امروزه اين مسأله رواج يافته است و در بحث با هر كشيشى اگر به مطلبى از كتاب مقدس ايراد وارد شود و به عنوان مثال، تضاد آن با عقل، تاريخ و علم مطرح شود، جواب خواهد داد: اين، قرائت شماست; اين مطلب قرائت ديگرى هم دارد.

يكى از دوستان ما كه چند سال پيش براى تحصيل به كانادا رفته بود، نقل مى كرد كه كشيشى فرقه جديدى در كانادا احداث كرده بود امروز، اين مسأله در مسيحيت امر عجيبى نيست و هر از چندى مذهب و فرقه جديدى در مسيحيت پيدا مى شود ـ و تلويزيون در مورد اعتقادات و نوآورى با او مصاحبه كرده بود. از جمله سؤالاتى كه از او پرسيدند اين بود كه نظر شما در مورد همجنس بازى چيست؟ آيا فرقه جديد شما اين كار را تجويز مى كند يا نه؟ باوجود اينكه كتاب مقدس مطالب زيادى عليه اين كار مطرح كرده و آن را گناهى عظيم مى داند، شما چگونه اين مطالب را با عقايد خود وفق مى دهيد؟ آن كشيش هم چون در ابتداى كار بود و نمى خواست عقايد واقعى خود را مطرح كند، و احساسات گروهى را برانگيزاند جواب داد: آنچه فعلا مى توانم بگويم اينست كه بايد انجيل را از نو قرائت كرد. يعنى من قرائت جديدى را از انجيل ارائه مى دهم كه با اين كار منافات نداشته باشد. امروز در مغرب زمين اين مطلب رايج است كه هر گاه در مورد مخالفت مطلبى با عقل، اسناد تاريخى يا علم به مشكل برخورد كنند، مى گويند: متون، قرائت هاى مختلفى دارند. اين يك قرائت است، قرائت ديگرى هم براى اين مطلب وجود دارد كه بر اساس آن قرائت، منافاتى بين اين مطلب و عقل وجود ندارد. اما اينكه آن قرائت چيست؟ بر اساس چه دليلى آن قرائت صحيح است؟ بر چه اساسى آن قرائت پيدا مى شود؟ آن معنا را چگونه بايد توجيه كرد؟ آنها چندان اهميتى براى اين قبيل مسايل قايل نيستند. براى آنها تنها اين مسأله مهم است كه راه فرارى از اشكالات پيدا كنند و به صورتى از حل آنها طفره روند. امروزه اين شيوه اى رايج براى فرار از اشكالات وارده بر كتاب مقدس است و همچنان كه مى دانيد منظور آنها از كتاب مقدس، تورات و انجيل و از دين، مسيحيت است. آنها اصلا اديان ديگر را به حساب نمى آورند. اگر فرصت شد، به بعضى از مطالبى كه در كتاب مقدس نقل شده است، اشاره خواهم كرد، تا ببينيد اين كتابى كه امروزه چند ميليارد انسان، خود را تابع آن مى دانند، چه محتوايى دارد. به عنوان نمونه، به يكى از اين موارد اشاره مى كنم:

تورات قطعى ترين بخش كتاب مقدس است و در آن اختلافى وجود ندارد يعنى اين كتاب يك نسخه رايج دارد و همه قبول دارند كه اين كتاب حضرت موسى(عليه السلام) است. بر خلاف كه انجيل كه چهار نسخه دارد. در اين تورات كه يهوديان و مسيحيان آنرا كتاب حضرت موسى(عليه السلام) مى شناسند آمده است كه موسى در فلان سال از دنيا رفت! اگر اين آيه بر حضرت موسى نازل شده، چگونه مى گويد حضرت موسى از دنيا رفت؟ اين نمونه اى از ايرادات متن تورات بود. از سوى ديگر در تورات مطالبى آمده كه از شدت افتضاح آنها، از نقل آنها شرم داريم. در متن تورات آمده است كه شبى خدا از آسمان پايين آمد و با حضرت يعقوب كشتى گرفت. سرانجام حضرت يعقوب خدا را بر زمين زد و روى سينه او نشست. هر چه خدا به حضرت يعقوب التماس كرد، او از روى سينه اش بلند نشد، تا اينكه سحر گذشت و طلوع فجر نزديك شد. خدا به يعقوب گفت: مرا رها كن! الان مردم مى آيند و اين صحنه را مى بينند! اما يعقوب گفت: تا به من بركت ندهى، تو را رها نمى كنم. خدا هم مجبور شد به يعقوب و آل يعقوب، به قول يهوديان، اسرائيل و بنى اسرائيل ـ بركت داد. پس از آن يعقوب، او را رها كرد و خدا به آسمان رفت. اين كتاب مقدسى است كه بيش از يك ميليارد انسان روى زمين به آن معتقد هستند!

در مورد شراب خوردن حضرت لوط و زنا با دخترانش ـ العياذ بالله ـ هم مطالبى نقل شده است. آنها با چنين كتابى چه مى توانند بكنند؟ آيا مى توانند بگويند دروغ است؟ در اين صورت اساس كارشان بر هم مى ريزد و چيزى نخواهند داشت كه به نام دين عرضه كنند. زمانى كه ديدند اين حرف ها را نمى توان پذيرفت، در يك مرحله گفتند زبان اين كتاب، مثل زبان شعر، غير از زبان عرفى است. اين زبان واقع نما نيست، بلكه زبان خاصى است و معناى خاصى دارد. اين توجيهات، مراحل مختلفى را طى كرد تا در نهايت به اين جا رسيد كه هر متنى تفسيرهاى مختلفى داشته و هر كسى برداشتى از آن مى كند. اين گونه نيست كه يك متن تنها يك تفسير داشته باشد; بلكه ممكن است معانى ديگرى هم داشته باشد كه آن معانى هم درست است.

اين اصل ماجراى پيدايش تفكر تعدد معانى براى متون دينى است. به مرور زمان دانشجويان ما يا ديگرانى كه براى تحصيل به خارج رفته بودند البته ما حسن ظن داريم و مى گوييم كسانى كه واقعاً براى تحصيل به خارج رفته بودند و هيچ غرض سويى نداشتند ـ كم كم با فرهنگ غربى آشنا شدند، به خصوص كسانى كه در زمينه علوم انسانى كار مى كردند، تحت تأثير اين افكار قرار گرفتند; چون اين مسأله، موجى است كه بر آن جامعه حاكم است. فرض كنيد دانشجويى كه قصد نوشتن رساله دارد، تا زمانى كه استاد رساله او را نپذيرد، مدرك به او نخواهند داد. به همين جهت مجبور است رساله خود را به صورتى بنويسد كه استاد از او بپذيرد. استاد هم رساله او را نمى پذيرد، مگر اين كه به صورتى كه او مى پسندد، بنويسد. به هر حال، آنها تحت تأثير شرايط خاص قرار مى گيرند. صرف نظر از اين كه خداى ناكرده ـ بين آنها مزدور يا جاسوس هم وجود داشته باشد. ولى به هر حال، شرايط فرهنگى آنجا موجب شده كه تحت تأثير اين افكار قرار گيرند و به تدريج اين تفكر از مسيحيت به جهان اسلام سرايت كرده است.

مدت هاست كه اين تفكر رواج پيدا كرده است ولى نمى توان ترديد داشت كه دست هايى در كار بوده است كه به بعضى از دانشجويان چنين القا كنند كه در قرآن هم مشكلاتى وجود دارد و اين مشكلات راه حلى جز قائل شدن به تعدّد قراءات و چند معنايى بودن متون دينى ندارد. به تعبير ديگر همان مشكلى كه انجيل داشت، قرآن هم دارد و براى نجات از اين مشكل بايد همان راهى را پيمود كه اروپاييان رفتند. مدتها تلاش كردند تا به صورت هاى مختلف به خيال خودشان مواردى را در قرآن پيدا كنند كه با علم سازگار نيست. سپس با استناد به اين موارد گفتند: چون بين قرآن و علم ناسازگارى وجود دارد، قرآن هم با انجيل تفاوتى ندارد و هچنان كه به دليل تضاد انجيل با علم، ما مجبور شديم از چنين شگردهايى استفاده كنيم، شما هم اگر قصد داريد قرآن را نجات دهيد، چاره اى غير از استفاده از اين راه حل نداريد.

حدود بيست و پنج سال قبل، من از جانب بعضى از دانشجويان ايرانى كه امروز بعضى از آنها وزير هستند ـ به لندن دعوت شدم و حدود دو ماه در آنجا بودم تا بعضى از مباحث اعتقادى و فلسفى را براى آنها تبيين كنم. در آن جا نسخه تايپ شده كتابى را به من ارائه دادند كه يك ايرانى، در مورد وجود چنين اشكالاتى در قرآن نوشته و نتيجه گرفته بود كه قرآن براى همه زمان ها نازل نشده و مطابق ادبيات خاصى كه متناسب با زمان نزول آن بوده، سخن گفته است; آن ادبيات هم امروز كاربردى ندارد. مجموع اين كتاب، شبهه هايى بود كه به تصور آن شخص بر قرآن وارد بود. بگذريم از اينكه آن شخص چه كسى بود و چه سوابقى داشت و الآن در چه موقعيتى قرار دارد.

از آن به بعد، به خصوص بعد از انقلاب، ترويج اين گونه اصطلاحات و شبهه ها در داخل كشور نيز شروع شد كه اسلام هم قرائت هاى مختلف دارد و اين گونه نيست كه اسلام حتماً مطالب مسلّم و قطعى داشته باشد; بلكه اين ادعاى بعضى از مسلمانان است; بعضى ديگر هم معتقد به اسلام هستند، اما اين نظريه را قبول ندارند. آنها هم قرائت ديگرى از اسلام دارند.

اصطلاح «قرائت ديگر» از اروپايى ها گرفته شد; آن به اصطلاح ـ راه حل هم از آنها گرفته شد و به تدريج نسبت به قرآنى كه با انجيل در ايجاد اشكال هيچ مشابهتى ندارد، تعميم داده شد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org