قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

شيطانى ترين شبهه: قرائت هاى مختلف

بارها بيان كرده ام كه شبهه قرائت هاى مختلف شيطانى ترين شبهه اى است كه از بدو خلقت حضرت آدم(عليه السلام) تا به حال، به ذهن انسان رسيده است و شبهه اى از اين شيطانى تر وجود ندارد. اگر اين شبهه جا بيافتد، ديگر نمى توان چيزى را اثبات يا نفى كرد، چون هر چه را شما بخواهيد نفى كنيد، مى گويند: «طبق قرائت شماست.» اگر بخواهيد مطلبى را اثبات كنيد، مى گويند: «اين هم قرائت شماست و قرائت ما غير از اين است; افراد ديگرى غير از شما هم هستند; نبايد فهمتان را مطلق كنيد.» درباره هر چه بخواهيد بحث و استدلال كنيد، درباره خدا، پيغمبر، دين، قرآن، نماز، روزه، حج و جهاد و... هر چه بگوييد، طرف مقابل مى تواند بگويد خوب اين قرائت شماست. و به قرائت من، منظور چيز ديگرى است! البته اصل اين مطلب چيز تازه اى نيست، تازگى اين شبهه اين است كه همه قرائت هاى متفاوت معتبر است. گرچه اين مطلب را در ابتدا اظهار مى دارند، و در آخر مى گويند فقط قرائت ما معتبر است و همه قرائتهاى ديگر غلط است. اول مى گويند جامعه، چند صدايى است و همه بايد حرفهايشان را بگويند و آزاد باشند ولى در نهايت فقط حرف و سخن همان طرفداران خودشان بايد حاكم باشد و بقيه بايد دهانشان را ببندند! تا قدرتى پيدا نكرده اند، مى گويند همه بايد حرف بزنند و همه حق دارند حرف بزنند. همه حق دارند از دولت سؤال كنند و دولت بايد پاسخ بدهد، اما به يكى از اين سؤالات جواب داده نمى شود. اينها ابتدا مى گويند همه قرائت ها درست است اما در نهايت به اينجا مى رسد كه فقط يك قرائت معتبر است و آن هم چيزى است كه هوسهاى آنها را ارضاء مى كند. همه قرائت هاى ديگر از نظر آنها باطل، ارتجاعى، واپسگرايانه و چيزهايى از اين قبيل است. مى گويند آخوندهاى قديمى كهنه پرست بوده و روى مغزشان دم كنى گذاشته اند و هنوز دوران مدرن را درك نكرده اند پس قرائت اينها به درد نمى خورد، هر چند اين قرائت همان است كه خدا و پيغمبر فرموده اند ولى چون اينها ريش دارند و حرفهاى قديمى ها را مى زنند پس باطل است; بايد قرائت جديدى مطرح كرد كه با هوس دنياپرستان سازگار باشد!

بنابراين، مشكل ترين مسأله فرهنگى كه امام زمان [عجل الله تعالى فرجه الشريف] با آن مواجه مى شوند، طبق فرموده امام صادق(عليه السلام) مسأله قرائت هاى متعدد و تأويل قرآن است. يعنى نه تنها حرف او را نمى پذيرند، بلكه مى گويند اصلا حرف تو غلط است و تو بى خود آمده اى و ادّعاى بى جا مى كنى. اينجا باب بحث و استدلال مسدود مى شود و نمى دانم سرانجام چاره اى براى رفع اين شبهه پيدا خواهد شد يا همان شمشير آقاست كه مشكلات را بايد حل كند كه البته به بيان آنها در اين صورت آن حضرت هم مى شود خشونت طلب!!

البته ممكن است افرادى واقعاً خودشان گمراه شده باشند و ناخودآگاه ديگران را هم گمراه كنند، ولى هم به شهادت تاريخ و هم طبق مضامين آيات و روايات، غالباً افرادى كه براى گمراه كردن ديگران از اين راه ها استفاده مى كنند، شياطين هستند كه سخنان خوش ظاهر و فريبنده اى را به عنوان اين كه اينها باطن دين و تأويل قرآن و حقيقت دين است، مطرح مى كنند. در اوايل نهضت، وقتى حضرت امام [رضوان الله عليه] نسبت به اقدامات رژيم طاغوت فرمودند: «اينها خلاف اسلام و خلاف ضروريات دين است.» طاغوت زمان جواب داد كه اينها موافق روح اسلام است. گفت شما ظواهر اسلام را مى گيريد، ولى اين كه من مى گويم، موافق روح اسلام است!!! حالا هم مى گويند اينها امور ظاهرى است. خودتان را به اينها سرگرم نكنيد. حقيقت دين، همان است كه ما مى گوييم. اگر بگوييد به چه دليل، مى گويند فهم ما و قرائت ما اين است.

براى اين كه ما در اين دام نيفتيم، بايد سعى كنيم طبق روش عقلايى در فهم معنا از لفظ كه بين همه عقلاى عالم مرسوم است، معانى متون دين را بفهميم. همانطور كه در هر دادگاهى وقتى مى خواهند به قانونى استناد كنند، به همان معنايى استناد مى كنند كه طبق اصول عقلائى و قواعد محاوره از عبارت استفاده مى شود. يعنى وقتى بخواهند كسى را مؤاخذه كنند كه چرا فلان سخن نادرست را گفته اى يا كار ناشايسته را انجام داده اى يا چرا مطلبى خلاف مصالح كشور گفته اى؟ آيا اگر گفت منظور من چيز ديگرى بود و شما معنايش را نمى فهميد، از او مى پذيرند يا همان معنى كه همه مردم مى فهمند ملاك است؟ آيا اگر ادعا كرد كه معناى ديگرى منظورم بود و اصلا من يك ادبيات خاصى دارم كه شما نمى فهميد، تبرئه مى شود؟

قرآن، براى اين آمده كه براى ما حجت باشد «ولله الحجة البالغة» حجت بايد آشكار باشد و بتوان به آن استناد كرد، يعنى با همان روش عقلايى كه مردم در فهم مطالب استفاده مى كنند. قواعد اين روش تنظيم و تدوين شده و به صورت علمى درآمده است. قواعد اصول فقه ـ به اصطلاح امروز ـ متدولوژى فهم قرآن و تفسير و منابع اسلامى است و افرادى كه مى خواهند واقعاً دين را بفهمند، بايد بر اساس همين متدولوژى كار كنند، همانطور كه هر علمى متد خاصى دارد كه اگر بخواهند در آن علم تحقيق كنند، بايد از همان متد استفاده كنند. امروز، يكى از دروس دانشگاه ها روش تحقيق است. روش تحقيق در علوم را تعليم مى دهند كه در هر علم چگونه بايد تحقيق كرد. علوم نقلى يعنى آنچه از نقل مطالب گذشته استفاده مى شود، يك روش مورد اتفاق همه عقلا دارد كه داراى دو مرحله اساسى است: يكى تحقيق در جهت سند مطلب كه آيا اين سند درست است يا نه، و ديگرى در جهت فهم معنا از لفظ كه چه قواعدى را بايد در نظر گرفت تا بتوانيم معناى صحيح كلام را به دست آوريم.

هر چند من احاطه بر همه متون دينى دنيا ندارم امّا گمان مى كنم در هيچ دينى و در هيچ مذهبى به اندازه اى كه در مذهب شيعه به روش شناسى فقه و كار روى آن اهميت داده مى شود، كار نشده باشد. البته اهل تسنن هم كمابيش در كتابهاى اصول فقه، كار كرده اند و نبايد تلاشهاى آنها را ناديده بگيريم.

به هر حال، مسلمانان در تبيين روش تحقيق براى استفاده از منابع دينى بيش از پيروان اديان ديگر تلاش كرده اند. امروز عمده كار افرادى كه در حوزه هاى علميه درس مى خوانند، در مدت بيست تا سى سال اين است كه اين روش را درست ياد بگيرند كه چگونه از آيات و روايات، مطالب را استفاده كنند. آن وقت با توجه به اين زحمت ها و تلاشهاى بى دريغ مى گويند دنبال اين آخوندها نرويد، قرائت ها مختلف است. هر چه خودتان فهميديد، عمل كنيد!

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى دهيم دلهاى ما را به نور ايمان و معرفت روشن بفرما.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org