قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

وحى قرآنى، سالم از هر تغيير و تحريف

قرآن، وحى خداست كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ابلاغ شده و خداوند از آن حفاظت مى كند، تا كسى در آن تصرف نكند و نه تنها به صورت كامل و تمام به پيامبر(صلى الله عليه وآله) برسد، بلكه به درستى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مردم ابلاغ شود. اما اينكه خداوند اين كار را چگونه انجام مى دهد، ما نمى دانيم. همچنان كه چگونگى ساير كارهاى خدا را هم نمى دانيم; «انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون»1. خدا هر چه را اراده كند، به همان صورت تحقق مى يابد. اين مسأله در مورد همه انبيا(عليهم السلام) صادق است. وحى بر هر پيامبرى نازل شود، چنين ضمانتى را دارد كه تا رسيدن آن به مردم صحيح بماند. اما بعد از رسيدن آن به مردم، ممكن است خود آنها در كلام خدا تصرفاتى كنند. در مورد كتابهاى پيشين چنين اتفاقى افتاده است. زمانى كه تورات نازل شد، علماى يهود در آن تصرف كرده و آن را تحريف كردند. در بعضى موارد، قسمتى از آيات تورات را به مردم نمى گفتند، «تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا»2. قرآن خطاب به آنها مى فرمايد: بعضى از بخش هاى تورات را روى كاغذ مى نوشتيد ولى همه آنها را به مردم نمى گفتيد. يكى از تحريف هاى علماى بنى اسرائيل در تورات اين بود كه بخشى از آيات تورات را كه براى مردم قابل استفاده و به ضرر عالمان يهود و دست اندركاران كنيسه ها بود، مخفى كرده در انحصار خود نگاه مى داشتند تا به دست مردم نرسد. تحريف ديگرى كه آنها در تورات انجام مى دادند اين بود كه خود آنان مطالبى را نوشته به عنوان تورات به مردم معرفى مى كردند. «فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عند اللّه»3. اين هم نوع ديگرى از تحريف بود كه توسط علماى بنى اسرائيل صورت مى گرفت. آنها همچنين تحريف هاى لفظى و معنوى فراوانى را در تورات انجام مى دادند اما آنچه در بين تحريف هاى علماى يهود نسبت به تورات چشمگيرتر بود، اين بود كه از يك سو بعضى از آيات را در اختيار مردم نمى گذاشتند، به عبارت ديگر تحريف به نقيصه مى كردند از سوى ديگر خود آنها مطالبى را به تورات اضافه كرده و آنها را جزء تورات معرفى مى كردند كه به اين كار هم تحريف به زياده گفته مى شود. نمونه هايى را كه پيش از اين از تورات نقل كردم، مطالبى است كه بشر درست كرده است. مطالبى از قبيل كشتى گرفتن خدا با حضرت يعقوب(عليه السلام) و اعمال زشتى كه به بعضى از انبيا(عليهم السلام) مانند حضرت لوط نسبت داده شده، همه مطالبى است كه علماى يهود آنها را درست كرده اند. از نسخه اصلى انجيل هم چيزى باقى نمانده و خود مسيحيان ادعا نمى كنند كه اين كتاب از جانب خدا نازل شده است. آنها اصلا حضرت عيسى(عليه السلام) را خدا مى دانند و نمى گويند عيسى پيغمبر است و انجيل بر او نازل شده است. در مورد انجيل موجود هم مى گويند خدا آن را به حواريين و شاگردان عيسى(عليه السلام) الهام كرده است و آن ها هم الهامات خود را نوشته اند. تعداد انجيل ها هم زياد بوده و در نهايت پس از بحثها و كشمكشها، چهار عدد از آنها را انتخاب كردند و گفتند اينها كتاب مقدس است.

بنابراين، بعد از اينكه وحى توسط انبياء به مردم مى رسيد، ضمانتى وجود نداشت كه از تحريف در امان بماند اما خداى متعال براى قرآن چنين امتيازى را قرار داد كه پس از ابلاغ آن به مردم نيز آن را از تحريف حفظ كرده است. چرا؟ چون در مورد كتب پيشين چنين انتظارى بود كه بعد از وقوع تحريف در آنها، پيامبر ديگرى مبعوث شود و آن را اصلاح كند ولى در مورد قرآن و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه خاتم پيامبران بود چنين انتظارى وجود نداشت.

يكى از حكمت هاى بعثت انبيا، چنانچه پيش از اين بيان شد، اين بود كه كتابهاى آسمانى پيشين كه دستخوش تحريف يا فراموشى شده بود، اصلاح و احيا شود. هنگامى كه تورات تحريف شد، حضرت عيسى(عليه السلام) آن را تصحيح كرد; تحريفات انجيل را نيز پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)اصلاح كرد. اما اگر قرآن تحريف شود، پيغمبر ديگرى براى اصلاح آن نخواهد آمد از اين رو، خداى متعال براى قرآن اين مزيت را قائل شد كه آن را از دستبرد تحريف كنندگان نيز مصون نگاه داشت. تنها قرآن چنين امتيازى را دارد و ساير كتابهاى آسمانى اين امتياز را نداشتند، «انّا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»4، ما اين قرآن را نازل كرديم و خود ما حافظ آن خواهيم بود; خداوند اين مسأله را با ادوات متعدد تأكيد بيان مى كند، «انّا له لحافظون»; در اين عبارت، جمله اسميه و «انّ» همراه با «لام» تأكيد ذكر شده است و خداوند با نهايت تأكيد مى فرمايد: ما به طور حتم قرآن را حفظ خواهيم كرد و به هيچ وجه قرآن دستخوش تحريف واقع نخواهد شد زيرا اولا همه وحى ها تا زمانى كه در اختيار مردم قرار گيرد، مصونيت دارد اما قرآن علاوه بر چنين مصونيتى، تا روز قيامت هم مصونيت دارد و تغيير و تحريف در آن راه نخواهد يافت. اين بيانى است كه قرآن درباره آيات الهى دارد.

آيات ديگرى هم كيفيت نزول قرآن را بيان مى كند. «نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين»5; قرآن را روح الامين بر قلب تو به زبان عربىِ روشن نازل كرد. پس، روح الامين آن را به زبان عربى از طرف خدا نازل كرد نه اينكه تو آن را به زبان خودت درآوردى. اما چرا مى فرمايد «يسّرناه بلسانك»؟ قرآن يك، قاعده كلى را بيان مى كند و مى فرمايد: ما هر كتاب آسمانى كه فرستاديم و هر پيامبرى را كه مبعوث كرديم، او را به زبان امّت خود مبعوث كرديم. اين امر كاملا طبيعى است كه پيامبرى كه در ميان اعراب مبعوث مى شود، اگر زبان عربى نداند، نمى تواند به درستى با مردم ارتباط برقرار كرده و مقصود خود را به آنها بفهماند. طبيعى است كسى كه در ميان اعراب مبعوث مى شود، بايد عرب زبان باشد. پيامبر در هر امّت ديگرى هم مبعوث مى شد به طور طبيعى بايد به زبان همان مردم صحبت مى كرد. اتفاقاً قرآن بر اين مطلب تأكيد مى كند; «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»6; ما هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر به زبان همان مردم; همان مردمى كه بايد در آغاز، كلام او را بشنوند. هر قومى كه اولين مخاطبان پيام وحى بود، كتاب الهى به زبان همان قوم نازل مى شد، «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم». دليل اين امر هم اين است كه او بايد كلام خدا و وحى را به مردم تفهيم كند. اگر فقط وحى را براى مردم مى خواند و آن را تبيين نمى كرد، مردم به درستى استفاده نمى كردند. بنابراين، پيامبر بايد به زبان قوم خود سخن بگويد تا بتواند كلام خدا را به درستى براى مردم بيان كند. به همين جهت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را نيز از ميان عرب مبعوث و قرآن نيز به زبان عربى نازل شد. قرآن در ادامه همين آيه مى فرمايد: «نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين». روح الامين قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا تو به زبان عربى انذار كننده باشى. بنابراين، «بلسانك» يعنى «بلسان عربى مبين». با توجه به اين آيه، معنى آيه قبل، اين است كه ما قرآن را به زبان عربى ميّسر و آسان كرديم، نه به زبان ديگر. ما اين قرآن را به زبان عربى نازل كرديم، و روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرد، نه اينكه قرآن از زبان تو باشد و تو الفاظ آن را ساخته باشى. بنابراين، آيات قرآن بر اين مطلب تصريح دارد كه نازل كننده آيات قرآن، خداست و خدا قرآن را توسط جبرئيل به زبان عربى بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نازل كرده و تضمين كرده است كه به درستى به دست مردم برسد و علاوه بر اين ضمانت كه در مورد ساير كتب آسمانى نيز بوده است، خداوند تضمين كرده كه قرآن تا روز قيامت دست نخورده و عارى از تغيير و تحريف باقى بماند. بنابراين، چنين ادعايى كه تعبير «بلسانك» به اين معنى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) الفاظ قرآن را درست كرده و آيات قرآن، كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، ادعاى بيجا و بدون دليلى است. و نه تنها آياتى كه براى اثبات اين شبهه مورد استناد قرار گرفته است، بر چنين ادعايى دلالت ندارند بلكه آيات صريحى هم برخلاف آن وجود دارد.

حاصل آنكه: طراحان شبهه براى اثبات اين شبهه كه قرآن كلام خدا نيست، بلكه كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، دو دليل مطرح كرده اند كه دليل اول آنها تمسك به خود قرآن است. با توضيحاتى كه داديم بطلان اين ادعا روشن شد. قرآن مى فرمايد: اين كتاب، كلام خداست كه جبرئيل آن را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل كرده است; و قرآن به زبان عربى نازل شده است تا مردم آن را بهتر بفهمند. آيات فراوانى در اين زمينه وجود دارد. «انا جعلناه قرآناً عربياً»7. اين آيه بر اين مطلب تصريح دارد كه خدا آن را قرآنِ عربى قرار داده است. گوينده اين آيه كه خداست، مى فرمايد: ما اين كتاب را قرآن عربى قرار داديم و اين خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نبوده كه قرآن را به اين زبان درآورده است. بنابراين، دليل درون دينى آنها با آيات فراوانى رد مى شود; آياتى كه دلالت دارد بر اينكه قرآن كلام خداست و خدا آنرا به زبان عربى قرار داده و جبرئيل آن را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل كرده است.


1. يس، 82.

2. انعام، 91.

3. بقره، 79.

4. حجر، 9.

5. شعراء، 195 ـ 193.

6. ابراهيم، 4.

7. زخرف، 3.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org