قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بحث «زبان دين»

امروزه اين مطالب، آهنگ علمى و فلسفى پيدا كرده و كسانى مدّعى شده اند كه دين زبان خاصى دارد كه با زبان علوم و ساير كتابهايى كه در دسترس انسان است، فرق مى كند. مثال ساده اى بيان مى كنم كه اين مطلب به خوبى در ذهن همه جا بيفتد. همه ما با استخاره گرفتن آشنا هستيم شما براى استخاره، نيتى مى كنيد كه مثلاً اگر من به مسافرت بروم خوب است يا بد؟ كسى كه با معانى قرآن آشناست، قرآن را باز مى كند اگر بگويد اين كار خوب است، آيا به اين معنى است كه در قرآن نوشته است مسافرت خوب است يا اينكه آيه اى است كه مثلاً به مؤمنين وعده بهشت داده شده و استخاره كننده از آن استنباط مى كند كه لازمه كارى كه نيت كرده ايد، بهشت است و مى گويد اين كار خوب است.

پس، فهميدن خوبى يا بدى از اين آيه قرآن، به چه صورتى انجام مى گيرد؟ اين استفاده به اين صورت است كه آن شخص مناسبتى را در آن آيه درك مى كند و نتيجه مى گيرد كه اين كار خوب يا بد است. اين استفاده از لفظ آيه نيست. يعنى قرآن براى آن نازل نشده كه شما با آن فال بگيريد يا استخاره كنيد. آيا اين همه مطالب كه در قرآن آمده است، مثل اينكه اگر كسى ظلم كند، چه نتيجه اى دارد و كسانى كه كفر ورزيده يا قيامت را انكار كنند به عذاب دردناكى مبتلا خواهند شد، فقط براى اين است كه شما استخاره كنيد و ببينيد مسافرت خوب است يا بد؟ اكنون در مقام ارزشيابى اين مسأله نيستم كه استخاره گرفتن صحيح است يا نه يا در چه مواردى بايد استخاره كرد؟ مى خواهم بگويم استفاده از قرآن براى اين است كه شما آيه اى را بخوانيد و معناى آن را فهميده و به آن عمل كنيد يا از پند و موعظه آن استفاده كنيد و گاهى هم از آن چنين استفاده هايى مى شود ـ اگر صحيح باشد و به مورد خود و طبق دستور آن انجام بگيرد ـ كه اين نوع استفاده، يك استفاده ضمنى و ظنى است، اما استفاده از قرآن براى استخاره به اين معنا نيست كه وقتى قرآن مى گويد نماز بخوان، گويا هيچ نگفته و آن همه عذاب كه قرآن براى كسانى كه كفر بورزند، به ديگران ظلم كنند و احكام خدا را تغيير دهند بيان مى كند، فقط براى اين نازل شده كه ببينم مسافرت رفتنم خوب است يا بد! البته اين استفاده فى الجمله صحيح است ولى جاى خاص و شروطى دارد مثل موردى كه خود انسان فكر كرده و احكام شرعى آن را ملاحظه نموده و مشورت كرده و در عين حال در ترديد و حيرت بماند، آن گاه دعا كند كه خدايا به وسيله قرآن مرا راهنمايى كن و به خدا حسن ظن داشته باشد كه به اين وسيله او را راهنمايى مى كند، در اين صورت اين استفاده هم صحيح است ولى اين يك استفاده ضمنى است.

مثال ديگر: وقتى انسان غذا مى خورد، فكّش حركت مى كند; حركت فك باعث تقويت عضلات فك مى شود. اما تقويت شدن عضلات فك، تنها فايده غذا خوردن نيست. انسان براى اين غذا مى خورد كه سير مى شود و انرژى بدنش تأمين و سلامتش حفظ شود و زنده بماند و در ضمن اين فايده را هم دارد كه در اثر جويدن غذا، فكش هم تقويت مى شود. استفاده از قرآن براى استخاره و مانند آن، شبيه استفاده از غذا خوردن براى تقويت فك است، يعنى هدف اصلى چيز ديگرى است. هدف اصلى اين است كه معناى آيه را بفهميم و در زندگى خود بكار بگيريم. وقتى قرآن مى فرمايد: «قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلوتهم خاشعون»1 اين آيه براى اين نازل شده كه من و شما ياد بگيريم كه در نماز بايد خشوع داشته باشيم و سعى كنيم در نماز حالت خشوع و حضور قلب داشته باشيم «و الذين هم عن اللغو معرضون» مؤمنين را اين گونه تعريف مى كند كه از كار بيهوده اجتناب مى كنند، حرف مفت نمى زنند و كار بى فايده انجام نمى دهند. اين آيه براى اين نازل شده كه بگويد مؤمن بايد اين چنين باشد; صلاح مؤمن در گرو اين است كه از كارهاى بيهوده صرف نظر كند، قدر عمرش را بداند و زبانش را در راهى به حركت درآورد كه براى خود يا خلق خدا فايده اى داشته باشد و... .

پس معناى اين كه قرآن تأويل يا باطنى دارد، اين نيست كه از اين ظواهر صرف نظر كنيم. رسيدن به باطن نيز، از راه عمل به همين دستورهاى ظاهرى است و بايد دقت كنيم كه درست عمل كنيم.

از همان صدر اسلام، افرادى پيدا شدند كه بنابه پيش بينى خود قرآن، مى خواستند از راه اتّباع متشابهات، به تأويل برسند و اساساً منكر احكام ضرورى اسلام و شريعت شدند. يك طايفه معروف آنها، گروهى از اسماعيلى ها هفت امامى ها ـ هستند كه بعد از امام صادق(عليه السلام)، اسماعيل بن جعفر را امام مى دانند و اكثراً در شبه قاره هستند و گويا شاخه اى از آنها در محلات بوده اند و آقاخان محلاتى پيشواى ايشان بوده و اكنون هم فرزندان او رئيس اين فرقه هستند. اين گروه از سابق به باطنيه معروف بوده و معتقد بودند كه احكام ظاهرى اعتبارى ندارد، بلكه احكام داراى باطنى است كه همان اهميت دارد و عمل كردن به ظواهر خيلى مهم نيست. مى گويند اگر ايمان داشته باشى و دلت پاك باشد، ولايت و امامت را ـ كه منظورشان امامت رؤساى خودشان است ـ قبول داشته باشى و سرسپرده آنها باشى، هر جنايتى هم كه انجام بدهى، بهشتى مى شوى.


1. مؤمنون، 1.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org