قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

كافى نبودن قرآن براى فهم همه معارف و احكام اسلام

اما آنچه از همه اين موارد مهم تر است، مطلب ديگرى است; و آن اين كه قرآن كريم حجم محدودى دارد به گونه اى كه در اين زمان كودكان خردسال ما هم الحمد للّه ـ مى توانند به راحتى آن را حفظ كنند; اما اين حجم محدود، متكفل بيان حقايقى است كه بشر تا روز قيامت به آنها احتياج دارد. قرآن گاهى اين حقايق را به صورت كلى بيان كرده و تشخيص مصاديق آن را ابتدا به عهده پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و بعد از آن حضرت هم به عهده ائمه اطهار(عليهم السلام) گذاشته است. طبعاً هر زبانى محدوديت هايى دارد كه موجب مى شود ابهاماتى در كلام به وجود آيد و معناى آن به درستى براى هر شنونده اى روشن نشود; از اين رو گاهى فهم قرآن به كسى نياز دارد كه آن را تفسير كند. تفسير قرآن هم بر عهده پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) گذاشته شده است. آن حضرت در حديثى كه بين الفريقين متواتر است و حضرت امام(قدس سره) هم در مقدمه وصيت نامه خود، اين حديث را نوشته اند، مى فرمايند: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى»1، من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت مى گذارم كه اين دو از هم جدا نمى شوند، يعنى بايد به هر دو آنها تمسك كنيد و اگر بين آنها فاصله انداختيد و گفتيد يكى را قبول داريم و ديگرى را نه، گمراه خواهيد شد; «ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا»، اگر به هر دوى آنها تمسك كرديد هلاك نمى شويد. اما اگر گفتيد يكى را قبول داريم، اگر گفتيد «حسبنا كتاب الله»، و عترت را رها كرديد، ضمانتى براى هدايت شما نخواهد بود. اين دو چيز را بايد با هم داشته باشيد تا بتوانيد به هدايت برسيد. سرّ اين فرمايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه تمام آنچه ما به آن احتياج داريم در نصّ و منطوق قرآن نيامده است. و ممكن است پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه اطهار(عليهم السلام)به كمك دقت هاى خدادادى از ريزه كارى هاى الفاظ و ادبيات، مطالبى را استفاده كنند كه ما به ذهنمان نمى رسد. به هر حال، زمانى كه ما به قرآن مراجعه مى كنيم، بسيارى از مطالبى را كه احتياج داريم، از قرآن به دست نمى آوريم، در حالى كه يقين داريم كه در اسلام چنين مطالبى هست.

در اينجا به عنوان مثال دو نمونه براى شما بيان مى كنم. [البته اگر قرائت هاى جديد تغييرى در اين مطلب نداده باشد!] تا جايى كه ما اطلاع داريم، شيعه، سنى، زيدى، كيسانى و تمام مذاهب مختلف اسلام، هر كس كه نام خود را مسلمان گذاشته، معتقد است نمازهاى واجب روزانه هفده ركعت است; نماز صبح دو ركعت، ظهر چهار ركعت، عصر چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت. ما در طول هزار و چهارصد سال از تاريخ اسلام، مسلمانى را سراغ نداريم كه غير از اين را گفته باشد. حتى هيچ كس احتمالى غير از اين هم نداده است. تمام مسلمانان در هر نقطه از دنيا و با هر مذهبى، اين مطلب را معتقدند و مى دانند كه اسلام چنين مطلبى را گفته است. اما در هيچ يك از آيات قرآن نگفته است كه نمازهاى يوميه هفده ركعت است و نماز صبح دو ركعت. اگر قرار باشد كه ما فقط به قرآن تمسك كنيم و به كلمات پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه نكنيم، از كجا بفهميم كه نماز صبح دو ركعت است؟ اگر فردا كسى پيدا شود [البته بعيد نمى دانم صبح كه از خواب بيدار شديم چنين كسى پيدا شود، و بگويد قرائت جديدى در قرآن پيدا شده است كه به جاى دو ركعت نماز صبح، ورزش كنيد! اين هم قرائت ديگرى است.] اگر بنا باشد ما فقط بخواهيم از قرآن استفاده كنيم، از كدام آيه قرآن مى توانيم استفاده كنيم كه نماز صبح دو ركعت است؟

مثال ديگرى را هم مطرح كنم. اين مورد در مناظره اى بين من با شخصى، اتفاق افتاد. پيش از انقلاب سفرى به اصفهان داشتم و يك ماه در آنجا بودم. بحث و گفتگويى با يكى از افراد منتسب به فرقه اى منحرف داشتيم. آن آقا گفته بود من مى خواهم با فلانى مباحثه كنم; من هم پذيرفتم [بعضى از كسانى كه بعدها به وزارت رسيدند در جلسه مباحثه ما حضور داشتند، بعضى از رجال و شخصيت هاى فرهنگى اصفهان هم بودند]. آن شخص گفت من در صورتى با شما بحث مى كنم كه فقط از قرآن استدلال كنى. من چيز ديگرى را قبول ندارم. گفتم قبول است. من اين كار را انجام مى دهم، اما به شرط اين كه ابتدا يك سؤال مرا جواب دهى، در آن صورت قول مى دهم كه هر چه مى گويم از قرآن باشد. او هم پذيرفت و گفت: بسيار خوب! سؤال شما چيست؟ گفتم: به نظر شما آيا در اسلام گوشت سگ حلال است يا حرام؟ گفت: آقا! اين چه حرفى است؟ مرا مسخره كرده اى؟! همه مى دانند گوشت سگ حرام است. گفتم: آيا واقعاً شما معتقدى كه اسلام گوشت سگ را حرام مى داند؟ گفت: بله! هيچ جاى شكى در اين مطلب نيست. گفتم: لطفاً يك آيه بياوريد كه در آن صحبتى از حرمت گوشت سگ شده باشد. ما در قرآن آيات متعددى داريم كه مى گويند گوشت خوك حرام است; اما هيچ آيه اى نداريم كه بگويد گوشت سگ حرام است. گفتم: شما حرمت گوشت سگ را براى من از قرآن اثبات كنيد در اين صورت، من همه چيز را با قرآن براى شما اثبات مى كنم.

اين مطلب، دليل گفته پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه فرمود قرآن به تنهايى كافى نيست; بلكه بايد در كنار آن فرمايش هاى خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و بعد از آن هم كلام عترت(عليهم السلام) ضميمه شود. در غير اين صورت، شما نمى توانيد واضح ترين مسائل را از قرآن استفاده كنيد. شايد خود امام(عليه السلام) و پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بتوانند از آياتى استفاده كنند كه گوشت سگ هم حرام است اما اين مطلب به گونه اى نيست كه ما بفهميم. امام باقر(عليه السلام) در روايتى فرمود: ما هر چه مى گوييم از قرآن كريم استفاده مى كنيم. اما نحوه استفاده آنها از قرآن به صورت ديگرى است. آيا الهام الهى است يا امرى ديگر؟ ما نمى دانيم. بر اساس روشى كه ما مى توانيم از آيات استفاده كنيم، آيه اى براى حرمت گوشت سگ نداريم. شايد روزى بيايد كه قرائت جديدى يا فقه جديدى پيدا شود و بگويد گوشت سگ در اسلام حلال است! چون آيه اى براى حرمت آن نداريم! همچنان كه مسائل فراوان ديگرى پيدا شده كه كسى باور نمى كرد!

به هر حال، خود قرآن مى فرمايد كه تبيين قرآن بر عهده پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است. «وانزلنا عليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم»2، ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو حقايقى را كه براى مردم نازل شده است، براى آنها بيان كنى. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) يك شأن، موقعيت و وظيفه اى داشت كه بايد آنچه بر او نازل مى شد براى مردم بخواند; «يتلوا عليهم آياته»3، «فاذا قرأناه فاتبع قرآنه»4، مطالبى را كه ما بر تو نازل مى كنيم، براى مردم قرائت و تلاوت كن. اين يكى از شؤون پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است; اما خداوند به دنبال آن مى فرمايد: «و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة»، يعنى قرآن را براى ايشان بخواند و پس از آن قرآن را به ايشان تعليم دهد. پس آموزش دادن و تعليم قرآن غير از تلاوت قرآن است. تعليم، به معنى تفهيم معانى است. يك معلم، زمانى كه در كلاس، كتابى درس مى دهد، اگر فقط متن كتاب را بخواند، شاگردان مى گويند: خود ما هم بلد بوديم متن كتاب را بخوانيم. معلم بايد الفاظ را بخواند و معانى آنها را بيان كند. اين معنى تعليم است. قرآن دو شأن براى پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مشخص مى كند; اول «يتلوا عليهم»، دوم «يعلمهم». آيه ديگرى مى گويد: «لتبيّن للناس ما نزّل اليهم»; اين آيه نمى فرمايد ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو آن را براى مردم بخوانى. خواندن غير از تبيين است. براى تبيين بايد معانى آيات و مصاديق آن را بيان كند، به گونه اى كه پس از آن براى مردم هيچ ابهامى باقى نماند. خاصيت زبان اين است كه در يك جمله نمى توان تمام ابعاد مطلب را بيان كرد; و اگر درصدد چنين كارى برآيند كه با عبارات متعدّد ابعاد مطلب را روشن كنند كلام از فصاحت و بلاغت ساقط مى شود. مقتضاى بلاغت، كلام را در هر مقامى به نحوى سوق مى دهد; از اين رو نقاط ابهامى در كلام باقى مى ماند كه بايد در فرصت ديگرى اين ابهام ها روشن شود. اين كار پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است. اگر ما براى فهميدن قرآن، دست از سنت و بيانات پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امام(عليه السلام) برداريم، نمى توانيم بسيارى از تفاصيل را از قرآن استفاده كنيم. خدا هم در قرآن فرموده است كه مردم بايد به پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مراجعه كنند تا او مفاهيم قرآن را براى ايشان تبيين كند.


1. وسائل الشيعه، ج 27، ص 33.

2. نحل، 44.

3. آل عمران، 164.

4. قيامة، 18.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org