قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

پاسخ شبهه

مقدمه پاسخ به اين شبهه، اثبات وجود خداوند و قدرت و حكمت اوست كه ثابت كردن آنها با ادله عقلى در حد فرصت اين جلسه نيست، از اين رو، اين مسأله را ثابت شده در نظر مى گيريم و بحث در مورد وجود خدا و صفات او را به محل خود واگذار مى كنيم. اگر ما پذيرفتيم كه خدا وجود دارد و او عليم و حكيم است، در اين صورت مى توانيم به شبهاتى كه در مورد راستگويى خدا و عصمت پيامبران و ائمه(عليهم السلام) مطرح مى شود، پاسخ دهيم.

پاسخ اين شبهه، اين است كه خداوند حكيم انسان را آفريده تا بتواند صراط مستقيم را از مسير انحراف تشخيص دهد و با اراده و اختيار خود، راه درست را انتخاب كند. «انا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفورا»1، «فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر»2. هم چنين اين ويژگى به انسان اختصاص دارد كه براى تأمين اين هدف علاوه بر عقل، پيغمبران نيز براى هدايت او فرستاده شده اند. چون عقل به تنهايى براى ارشاد بشر كافى نيست. البته عقل براى حل بعضى از مسايل به تنهايى كافى است و كسانى كه عقل را به طور كلى عاجز مى دانند و در اعتبار آن خدشه مى كنند، در عمل تصديق مى كنند كه بسيارى از مسايل به كمك عقل قابل فهم است. اما از سويى عقول انسانها به تمام آنچه كه براى رسيدن به سعادت، به آنها نياز دارند، نمى رسد و از سوى ديگر قوه تعقل افراد مختلف در يك سطح نيست. از اين رو، خداوند براى تكميلِ زمينه لازم براى هدايت تمام انسان ها، وحى را از طريق پيامبران به يارى بشر فرستاده است. بنابراين، نقش پيامبران جبران نواقص عقل و هم چنين حل اختلاف ميان انسان ها در مورد مسايلى است كه بشر براى رسيدن به سعادت، به آنها نياز دارد. ما اگر پذيرفتيم كه خداوند حكيم است، حكمت چنين اقتضا مى كند كه اسباب لازم براى هدايت انسان را در اختيار او قرار دهد. در غير اين صورت مانند ميزبانى است كه كسى را با اصرار به منزل خود دعوت كند، اما آدرس خود را در اختيار او قرار ندهد. چنين كارى از شخص حكيم سر نمى زند.

انبيا آمده اند تا راه سعادت را به بشر نشان دهند و آنچه آنها گفته اند آدرسهايى است كه ما را در رسيدن به قرب خداوند و رحمت و رضوان الهى كمك مى كند. گاهى ممكن است ميزبانى كسى را به جايى دعوت كند، اما خود او هم آدرس آن محل را نداند يا توانايى تفهيم آدرس را نداشته باشد. در اين صورت خود ميزبان از راهنمايى ميهمان عاجز است. اما اگر ميزبان با وجود اينكه قادر به راهنمايى ميهمان است، از ارائه آدرس خوددارى كند يا آدرسى را در اختيار او قرار دهد كه احتمال خطا در آن باشد و ميهمان به صحت آن اطمينان نداشته باشد، آيا چنين كارى حكيمانه است؟ آيا شخص حكيم، چنين كارى را انجام مى دهد؟ اگر كسى قصد آزار و اذيت ديگرى را دارد و يا درصدد انجام كار لغو و عبث است، چنين كارى را انجام مى دهد. اما خداوند حكيم كار لغو و بيهوده انجام نمى دهد. «لو أردنا أن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا إن كنا فاعلين»3; «أفحسبتم أنما خلقناكم عبثاً»4. خلقت انسان براساس حكمت است، هم چنين تمام كارهايى كه خداوند براى هدايت انسان انجام مى دهد، براساس حكمت است، به همين جهت بايد راههايى كه به وسيله انبيا به ما نشان داده شده است، درست باشد. به عبارت ديگر اگر در وحى، تا هنگام رسيدن آن به پيامبر يا ابلاغ آن توسط پيامبر به مردم اختلالى ايجاد شود، در اين صورت بايد در قدرت خدا و يا در حكمت او ترديد كرد و اگر به كمك ادله عقلى ثابت شده باشد كه خداوند عالم، قادر و حكيم است، اين مسأله با صفات خداوند سازگار نيست. بنابراين، اگر خداوند از قدرت بى نهايت برخوردار است و كارهاى خود را براساس حكمت انجام مى دهد، بايد زمينه لازم را براى درست رسيدن پيام خود به مردم و تفسير و تبيين صحيح آن فراهم سازد. در غير اين صورت، اگر خداوند قادر باشد كه ابزار هدايت مردم را فراهم سازد، اما اين كار را به درستى انجام ندهد و امور مشتبه و خطابردارى را در اختيار بشر قرار دهد، اين كار برخلاف حكمت خواهد بود.

بنابراين، دليل عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام(عليه السلام) حكمت خداوند است. چون اگر خداوند زمينه لازم را براى درست فهميدن و درست فهماندن پيامبر(صلى الله عليه وآله) فراهم نكند، يا بايد گفت خداوند از انجام اين كار عاجز است و يا بايد گفت كه او حكيم نيست و كار عبثى را انجام داده است. اما چون با ادله عقلى ثابت كرديم كه خداوند قادر و حكيم است، بايد پيامبرى را براى هدايت مردم مبعوث كند كه پيام الهى را به همان صورت كه خدا فرموده، به مردم برساند و آن را مطابق خواست خدا براى مردم تفسير و تبيين كند; نه اينكه در فهميدن و يا بيان آن براى مردم مرتكب اشتباه شود، در اين صورت وجود و عدم چنين راهنمايى كه گفته هاى او قابل اعتماد نيست، برابر است و فرستادن او براى هدايت مردم كار حكيمانه اى نيست. بنابراين، عصمت انبيا بر اساس حكمت خداوند ثابت مى شود. البته اگر كسى اصل عقل را انكار و ادله عقلى را از اعتبار ساقط دانست، جايى براى چنين استدلالهايى باقى نمى ماند. در اين صورت با سفسطه بازى روبرو هستيم و بايد به صورت ديگرى رفتار كنيم. اگر كسى بگويد من عقل ندارم، يا نمى توانم نسبت به مسأله اى يقين پيدا كنم، بحث با چنين كسى، كار عاقلانه اى نيست. كسى كه اعتراف مى كند كه نمى تواند به هيچ چيز يقين پيدا كند و نسبت به همه مسايل ترديد دارد، بحث با چنين كسى چه فايده اى دارد؟ تنها بايد به او گفت: اگر تو به هيچ مسأله اى يقين ندارى، با چه انگيزه اى شكيات خود را براى ديگران بازگو مى كنى و اصرار دارى آنها هم سخن تو را بپذيرند؟ اگر شما معتقد هستيد كه به كمك عقل نمى توان به معرفت يقينى رسيد و در تمام شناختها، به خصوص در زمينه متافيزيك و امور غير حسى، عقل اعتبارى ندارد، در اين صورت اين چه سخنانى است كه شما مى گوئيد؟ اين قبيل موضوعات از مسايل متافيزيكى است، با اين وجود چرا شما اصرار داريد كه چنين حرفهاى مشكوكى را مطرح كنيد؟

با فرض اين نكته كه بپذيريم عقل داريم و عقل مى تواند وجود خدا و قدرت و حكمت او را اثبات كند، در اين صورت عصمت انبيا، هم در فهم و هم در تفسير كلام خدا ثابت مى شود. هم چنين راستگويى خدا هم به كمك اصل حكمت خدا ثابت مى شود.

كلام خدا و نازل كردن قرآن و احاديث قدسى به چه منظورى است؟ آيا اين كار، عبث و بيهوده است يا خداوند قصد دارد مطلبى را به مردم بفهماند؟ خداوندِ حكيم قرآن را نازل كرده است، تا مردم راه راست را بشناسد و آن را انتخاب كنند و از اين راه، مستحق رحمت بى نهايت او شوند. حال اگر خداوند مطلبى را بيان كند كه مردم نسبت به آن اطمينان پيدا نكنند و احتمال خطا و دروغ در آن وجود داشته باشد، ارائه چنين مطلبى چه ثمره اى دارد؟ اگر در كلامى كه خدا براى هدايت انسانها نازل كرده است، احتمال خطا و دروغ وجود داشته باشد و يا گفته شود كه او درصدد فريب ماست در اين صورت نمى توان به اين كلام اعتماد كرد و وجود و عدم آن برابر خواهد بود. بنابراين، نزول وحى بر پيامبر زمانى حكيمانه است كه از ضمانت صحت برخوردار باشد; يعنى هم خدا در كلام خود صداقت داشته باشد و هم پيامبر در فهميدن، ابلاغ و تفسير آن مرتكب اشتباه نشود. اگر در هر يك از اين موارد اختلالى ايجاد شود، فرستادن كلام از جانب خداوند لغو و خلاف حكمت الهى است. بنابراين، دليل عصمت انبيا و صدق گفته خدا، حكمت خداوند است. چگونه ممكن است كسى كه از قدرت بى نهايت برخوردار است، به دروغ متوسل شود؟ چون كسى كه دروغ مى گويد، براى اين كار خود انگيزه اى دارد. اما خداوند با قدرت بى نهايت خود، داعيه اى براى دروغگويى ندارد و اگر كلام او كذب باشد و يا احتمال كذب در آن وجود داشته باشد، نقض غرض و خلاف حكمت او خواهد بود. ممكن است، كسانى براى اثبات اين مسأله به آياتى از قبيل «من اصدق من الله حديثاً»5 و يا «من اصدق من الله قيلا»6 استناد كنند، كه اين كار استدلال دورى است. چون براى اثبات صداقت خداوند به كلام خود او استناد شده است.

نتيجه بحث اين شد كه اگر كسى واقعاً اصل وجود خدا و قدرت و حكمت او را بپذيرد، چاره اى جز پذيرفتن راستگويى خداوند ندارد; هم چنين بايد قبول كند كه پيامبر در تلقى وحى و رساندن آن به مردم، مرتكب خطا و اشتباه نمى شود. چون اگر پيامبر در فهميدن و فهماندن وحى اشتباه كند، يا خداوند نخواسته و يا نتوانسته است از اشتباه پيامبر جلوگيرى كند; و به هر حال، مستلزم جهل و عجز يا نقض غرض و خلاف حكمت خداوند خواهد بود.

بنابراين، اگر ما از اثبات اصل وجود خداوند و قدرت و حكمت او بحث را آغاز كنيم، به صورت منطقى بايد راستگويى خداوند را هم بپذيريم، عصمت انبيا و تمام كسانى را كه خداوند كلام آنها را معتبر دانسته است نيز بايد بپذيريم. با توجه به اين مسأله ما ابتدا صحت آيات قرآن و معجزه بودن آن را به كمك دليل عقلى اثبات و پس از آن، با اتكا به آيات قرآن صحت كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ثابت مى كنيم. هنگامى كه قرآن مى فرمايد: «من يطع الرسول فقط اطاع الله»7، اين گفته به معنى اعتبار بخشيدن به تمام كلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله)است. بنابراين، از اين آيه فهميده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) معصوم است و اطاعت او اطاعت خدا است. علاوه بر اين آيه، دلايل ديگرى نيز براى اثبات عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)وجود دارد كه عرض شد; از جمله اين دليل عقلى است كه اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) معصوم نباشد، غرض الهى از خلق بشر نقض مى شود، و خداى متعال به هدف خود از آفرينش انسان و هدايت او به وسيله وحى نخواهد رسيد و اگر اين هدف تأمين نشود، يا خداوند نتوانسته مقدمات لازم براى رسيدن به اين هدف را فراهم كند و از اين كار عاجز بوده است، يا اينكه قصد آزار و اذيت انسانها را داشته و هدف حكيمانه و عاقلانه اى از آفرينش انسان نداشته است. و همچنان كه بيان شد، تمام اين احتمالات از ساحت قدس الهى به دور است. بنابراين، پيامبر(صلى الله عليه وآله) و به تبع او ائمه اطهار، كه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مرجع تفسير و تبيين آيات قرآن هستند، از خطا و اشتباه مصون مى باشند.

در پايان به اندازه فرصت به برخى از سؤالات كتبى پاسخ خواهم داد.


]1. انسان، 3.

]2. كهف، 29.

]3. انسان، 17.

]4. مومنون، 115.

]5. نساء، 87.

]6. نساء، 122.

]7. نساء، 80.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org