قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

تحليل اين رخداد از منظر معارف اسلامى

بنا بر اين، از ديدگاه اسلام، تحليل جامعه شناسان خطا است، همچنان كه نتيجه حاصل از آن نيز نادرست است.

اما جواب اسلام به سؤال مذكور اين است كه انسانها تمايلات مختلفى دارند كه در اثر شرايط مختلف اجتماعى كه بسيارى از آنها هم اختيارى است، در افراد تقويت مى شود و گاهى به حدّى شدت مى يابد كه همه خواسته ها و ارزشهاى انسانى را تحت الشعاع خود قرار مى دهد. من و شما الحمد للّه ـ به چنين تمايلات شديدى مبتلا نشده ايم. اما ممكن است به افرادى برخورد كرده باشيم كه براى آنها شهرت و مطرح شدن در جامعه اهميت داشته باشد و براى رسيدن به شهرت آمادگى فداكردن و گذشتن از همه چيز حتى دين را دارند. حب رياست، جنونى است كه گاهى انسان به آن مبتلا مى شود و بلايى بر سر انسان مى آورد كه حاضر است تمام ثروت، زن و فرزند و همه ارزشهاى مقدس را فدا كند، تا چند صباحى به رياست برسد. چنين علاقه هايى، به صورت ناگهانى پيدا نمى شود. بلكه ابتدا جوانه كوچكى در دل مى زند، سپس به تدريج در شرايط مختلف آبيارى مى شود و اگر فضاى مناسبى پيدا كند، رشد مى كند و به تدريج به جايى مى رسد كه انسان حاضر است همه چيز را فداى اين خواسته كند. ممكن است خود انسان در مراحل اوليه و متوسط رشد اين علاقه متوجه نباشد كه در گوشه هاى قلبش چه مارهايى خفته اند. شايد كسى كه به اين بلا گرفتار شده است، تصور كند كه خوشحال شدن از احترام ديگران امرى طبيعى است و خطرى هم ايجاد نمى كند. اما اگر حس رياست طلبى، احترام طلبى و حب جاه رشد كند، با مطرح شدن آن در حوزه دين بلاهاى بزرگى مى آفريند. «آخر ما يخرج من قلوب الصديقين حب الجاه»، آخرين علاقه اى كه از قلب صديقين كه همنشين انبيا هستند، خارج مى شود، حب مقام است. ما حب مقام را ساده مى انگاريم، چون چنين مسأله اى براى ما مطرح نيست. اما به عنوان مثال، براى كسى كه قرار است در جامعه مقام مهمى را احراز كند و كانديداى پستى است براى او اهميت زيادى دارد، مسأله رياست، خيلى مهم است. اگر كسى عشق به مقام داشته باشد، براى او حق و باطل مطرح نيست. هر جا پست و مقامى به او بدهند به آنجا مى رود. گاهى انسان عشق خدمت به خلق را دارد و مقام را براى خدمت به مردم مى خواهد. حتماً به خاطر داريد كه شهيد مظلوم دكتر بهشتى چه فرمود. گفت: ما عاشق مقام نيستيم، ما عاشق خدمتيم و اگر مقامى را پذيرفته ايم، به اين دليل است كه ابزارى براى خدمت به خلق خدا و انجام تكليفى كه بر عهده ماست، در اختيار داشته باشيم. اما همه مردم اين گونه نيستند. ممكن است انسان به گونه اى شود كه بُت او مقام باشد; در اين صورت براى حفظ آن حاضر است همه چيز را از دست بدهد. عمر بن سعد نمونه چنين افرادى است. حتماً همه شنيده ايد كه عمر سعد از شب تا به صبح راه مى رفت و با خود در مورد پذيرفتن فرماندهى لشگر كربلا و مسؤوليت كشتن امام حسين(عليه السلام) سخن مى گفت و در اين مورد ترديد داشت. سرانجام نتوانست از مُلك رى چشم پوشى كند و اين كار را پذيرفت. در همين ايام عاشورا، پيش از ورود شمر به كربلا و قطعى شدن مسأله جنگ، گفتگويى بين حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و عمربن سعد انجام گرفت كه حضرت طى آن عمر سعد را نصيحت كرده و فرمودند: تو مرا مى شناسى و مى دانى من چه كسى هستم، پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)درباره من چه فرمود، كشتن من چه گناه بزرگى است و به واسطه آن چه بلايى بر سر تو و خانواده ات نازل خواهد شد. دست از اين كار بردار! گفت: آقا خانه ام را خراب مى كنند. امام(عليه السلام) فرمود: من خانه ات را برايت مى سازم. عمر گفت: من املاكى دارم كه آنها را از من مى گيرند. آن حضرت فرمود: من از املاك شخصى خودم در مدينه به تو مى دهم. اما تمام اين مسائل بهانه بود. آنچه امام حسين(عليه السلام) نمى توانست به او بدهد، مُلك رى بود. عمر سعد عاشق سلطنت رى بود و سرانجام به فرمايش يكى از ياران امام(عليه السلام) كه با عمر صحبت كرده بود، ملك رى را به قيمت خون حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)خريد و حاضر نشد از آن دست بردارد. ممكن است كار انسان به اينجا نيز برسد. مشكل تمام انسانهايى كه به خطرهاى سخت مبتلا مى شوند و در دره هاى شيطانى سقوط مى كنند، چنين تعلقات و وابستگى هايى است كه با ارزش هاى دينى و خداپرستى سازگار نيست. تعلقات مادى تا جايى قابل اغماض است كه با دين در تضّاد نباشد. البته اولياء خدا اصلا به اين تعلقات اعتنايى نمى كنند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org