- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار بيستوسوم
شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
قُلُوبُهُمْ مَحْزُوَنَة؛ «دلهايشان (شيعيان واقعي و پرهيزكاران) اندوهگين است».
غم و شادي در زندگي انسان
يكي از ويژگيهايي كه امير مؤمنان علیه السلام براي شيعيان واقعي و پرهيزگاران برميشمارند، اندوهگين بودن آنهاست. دراينباره اين پرسش مطرح ميشود كه آيا ازنظر اسلام حزن و اندوه مطلوب است، يا شاد و مسرور بودن؛ يا آنكه حكم آنها بهاقتضاي شرايط گوناگون تفاوت مييابد؟ پاسخ اين است كه انسان بالفطره خواهان خوشي و شادي است و از غم و اندوه گريزان است. گرچه انسان هيچگاه بهكلي از غم و حزن تهي نميشود، مطلوب او شادي است و ميخواهد هميشه شاد باشد. شاهد اين معنا آن است كه خداوند وقتي درباره بهشتيان و برخورداري آنها از نعمتها و رحمت بيپايانش سخن ميگويد، رهايي ابدي از غم و اندوه را يكي از نعمتهاي آنها برميشمارد و از زبان بهشتيان ميفرمايد:
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ * الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا
فِيهَا لُغُوب؛(1) و گويند: «سپاس و ستايش، خداي راست كه اندوه از ما ببرد. هرآينه پروردگار ما آمرزگار و قدرشناس [نيكيها] است؛ آن [خدايي] كه ما را از فزونبخشي خويش در سراي ماندني و جاويدان فرود آورد، در آنجا نه رنجي به ما ميرسد و نه درماندگي».
انسان بهطور فطري خواهان غم و اندوه نيست و لذت و شادي را ميجويد. پس خداوند به بندگان فرمانبردارش بشارت بهشتي را ميدهد كه در آن از نعمتها و لذتهاي بيپايان برخوردارند و در آنجا غم و اندوه و رنجي نخواهند داشت.
با لحاظ اينكه انسان بهطور فطري شادي، سرور و لذت را ميخواهد و از غم و اندوه گريزان است، چرا خداوند انسان را بهگونهاي آفريده كه گاهي دچار غم ميشود؟ پاسخ اين است كه حالاتي چون شادي و غم و گرسنگي و سيري و تشنگي و سيرابي از لوازم و اقتضائات زندگي دنيوي انساناند. اين عالم محل آزمايش انسان است و او بايد با حالات گوناگون و برخورداريها و نابرخورداريها آزموده شود. توجه و نيل به آنچه نياز و لذت انسان را فراهم ميآورد، موجب شادماني انسان است و نشانههاي ظاهري احساس شادي، گشادگي چهره و لبخندي است كه بر لب انسان مينشيند. درمقابل، حرمان از نيازها و خواستهها موجب ناراحتي و رنج و غم و اندوه انسان ميشود و اثر ظاهري غم و اندوه، گرفتگي چهره و گاه گريه و اشكي است كه از چشم جاري ميشود. انسان در گيرودار غمها و شاديها و رسيدن به خواستهها و نيازها يا حرمان از آنها آزموده ميشود و اين آزمايشها با هدف رسيدن به تكامل براي ما
1. فاطر (35)، 34ـ35.
در نظر گرفته شده است. پس گاهي انسان بهوسيله شادي آزموده ميشود و گاهي بهوسيله اندوه و غم، و انسان نميتواند بهکلي از غم و اندوه خالي باشد.
حكمت وجود درد و اندوه
گذشته از آنچه گفته شد، درد و اندوه منافعي دنيوي دارد و برانگيزانندة مبارزه با آفات و حفظ سلامت است. وقتي انسان بيمار ميشود ـ براي مثال، چشم انسان آفت ميبيند يا دندانش فاسد ميگردد و يا بيمارياي براي معدة او پيش ميآيد ـ بهوسيله درد، به وجود مشکل و بيماري پي ميبرد و به معالجة خود ميپردازد. اگر انسان بيمار شود و احساس درد نكند، يا از بيمارياش آگاه نميشود يا آن را جدي نميگيرد. درنتيجه در پي درمان خود برنميآيد. باآنكه درد بهمنزله نشانة بيماري، شخص بيمار را از ناراحتياش آگاه ميكند، برخي به دلايل گوناگون از درمان خود طفره ميروند. حال اگر بنا بود بيمار احساس درد نكند، چهبسا هيچ بيماري خود را درمان نميكرد و با رشد و گسترش بيماري از بين ميرفت. پس احساس درد، خود موهبت و نعمتي است كه انسان بهوسيله آن به كمبود و نقص وجودي خود پي ميبرد و آن را برطرف ميكند. اين درد و اندوه براي حيات دنيوي كه با نقص، كمبود، آفت و بيماري همراه است نعمت به شمار ميآيد، اما چون در بهشت نقص و كمبود و آفتي بهشتيان را تهديد نميكند، آنها احساس درد و رنج نخواهند داشت. البته در آخرت درد و رنج بهمنزله كيفر كارهاي ناپسند، جهنميان را عذاب ميدهد.
روشن شد كه درد و رنج لازمه زندگي دنيوي است و انسان با احساس درد به بيماريها و كاستيهاي روحي و جسمي خود پي ميبرد. طبيعي است كه در پي درد و رنج، حالت غم و اندوه به انسان دست ميدهد و وي براي زدودن اين
ناراحتيها از خويش، به رفع كمبودهايش ميپردازد و پس از رفع كمبود و بيماري و احساس سلامتي، شادي، لذت و آرامش به انسان دست ميدهد. البته غم و اندوه تنها از دردها و ناراحتيهاي جسماني ناشي نميشود، بلكه ناراحتيهاي روحي، مانند دچار شدن به فراق دوستان يا داغ عزيزان نيز موجب غم و اندوه ميشود.
اگر انسان در رخداد ناگواري كه برايش پيش ميآيد مقصر باشد، هم وظيفه دارد كوتاهي خويش را جبران كند و هم بايد درد و رنج ناشي از آن را تحمل كند. افزون بر آن، هزينهاي كه براثر كوتاهي به وي تحميل ميشود، او را واميدارد كه تخلف نكند. براي مثال، كسي كه بهسبب سهلانگاري و رعايت نكردن قوانين رانندگي تصادف ميكند، هم اتومبيلش آسيب ميبيند و هم جريمه ميشود، و حتي ممكن است روانة زندان شود يا بدنش آسيب ببيند. اين هزينهها و ناراحتيها وي را واميدارد كه قوانين رانندگي را رعايت كند و با دقت بيشتر براند، تا چنين پيشامدهاي ناگواري برايش رخ ندهد. اگر بنا بود كه درنتيجه چنين كوتاهيهايي رنج و اندوهي به انسان روي نياورد، وي انگيزهاي براي رعايت مقررات نداشت و درنتيجه، تصادفها و مرگوميرها افزايش مييافت. اكنون كه براي تخلفهاي رانندگي جريمه و كيفر زنداني مشخص شده و در تصادفهاي رانندگي زيانهاي مالي و جاني، افراد را تهديد ميكند، بسياري، قوانين رانندگي را رعايت نميكنند، و براثر تخلفهاي رانندگي سالانه هزاران نفر جان خود را از دست ميدهند و شمار بيشتري مجروح ميشوند. حال اگر براي تخلفها جريمه و كيفري در نظر نميگرفتند و رانندگان متخلف هزينة كمتري را متحمل ميشدند، بيترديد خسارات و مرگوميرهاي ناشي از تصادفها افزايش مييافت. اگر از چنين اتفاقاتي غم و اندوهي رخ نميداد،
هركس هر كاري كه ميخواست انجام ميداد. و در واقع، اين درد، اندوه و غمها موجب ميشود كه انسان كمتر خطا و تخلف كند.
اندوه و رنج؛ وسيله آزمايش انسان
گذشته از آنكه حالات و احساساتي چون درد و رنج و اندوه، لازمه زندگي هستند و ازآنجهت كه تنبهبخشاند نعمت به شمار ميآيند، زمينهاي براي آزمايشاند. كسي كه براثر شيوع بيمارياي واگيردار يا كوتاهي و رعايت نكردن بهداشت بيمار ميشود، وظيفه دارد با مراجعه به پزشك و مصرف دارو به درمان خويش بپردازد تا سلامت خود را بازيابد. پس يكي از آزمونهايي كه درنتيجه بيماري فراروي بيمار قرار ميگيرد، اين است كه آيا او در پي درمان خود برميآيد يا اقدامي نميكند و درنتيجه درد و بيماري چهبسا ميميرد. پزشك نيز در معرض آزمايش قرار ميگيرد تا مشخص شود وظيفة خود را بهدرستي انجام ميدهد يا كوتاهي ميكند. همچنين داروساز و داروفروش در معرض آزمايش قرار ميگيرند تا معلوم شود داروي سالم به مردم ميفروشند و در فروش دارو انصاف را رعايت ميكنند يا نه. مهمتر از همه، بيماري كه بايد جراحي شود، در رابطة خود با خداوند آزموده ميشود تا مشخص گردد كه آيا دربرابر بيماري بيتابي و ناشكيبايي ميكند و از خداوند گله و شكايت دارد، يا از او صبر و توفيق شكرگزاري از نعمتهايش را ميخواهد تا به تقديرش راضي گردد.
مرحوم آيتالله الهي قمشهاي رحمه الله سالها در مشهد مقدس تحصيل كرد و سپس براي زندگي به تهران رفت. ايشان علاقهاي ويژه به زيارت امام رضا علیه السلام داشت. نقل شده است كه در يكي از سفرهايش به مشهد رضوي به حرم مشرف شد و خطاب به امام رضا علیه السلام عرض كرد: لقب شما رضاست. از خداوند درخواست كنيد
به من مقام رضا را عنايت كند تا از تقديرهاي خداوند راضي گردم. ايشان سپس از حرم خارج ميشود و در خيابان با يك تاكسي تصادف ميكند و مجروح ميگردد. مردم رانندة تاكسي را دستگير ميكنند و ميخواهند او را به پليس تحويل دهند، اما مرحوم الهي قمشهاي از آنها ميخواهد كه راننده را رها كنند و ميگويد كه او آزاد است و ميتواند برود؛ من از او شكايتي ندارم؛ من از حضرت رضا خواستهام كه مقام رضا را به من عنايت كنند. اكنون من در معرض امتحان قرار گرفتهام و بايد به آنچه برايم رخ داده، راضي باشم.
كساني به مقام رضا دست يافتهاند كه به تقديرهاي سخت و ناگوار راضي باشند و دربرابر مصيبتها و كمبودها و از دست دادن عزيزان خود صبر كنند و به آنها راضي شوند. همه از آسايش و رفاه و خوشيها راضياند و كسي نيست كه به آنها رضا ندهد، اما كسي كه دربرابر سختيها صبر ميكند و به آنها رضا ميدهد، به مقام رضا دست يافته و دربرابر اين آزمون الهي سربلند گشته است. اولياي خدا كه به مقام رضا دست يافتهاند از خداوند ميخواهند كه با پيشامدهاي ناگوار و حتي دچار شدن به داغ عزيزان، زمينه اثبات رضاي آنان به تقدير الهي را فراهم آورد و بهگونهاي تقديرهاي سخت و دشوار را برايشان رقم زند تا آنان با تمرين رضامندي، به ملكة رضاي از خواست خداوند آراسته گردند.
انسان بهوسيله شاديها و غمها، ناكاميها و كامرواييها آزمايش ميشود. خداوند نيز ميفرمايد: كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُون؛(1) «هركسي چشندة مرگ است و شما را به بدي [سختي و بلا و مصيبت] و نيكي [آساني و نعمت و دولت] ميآزماييم، و بهسوي ما بازگردانده ميشويد». ما دربرابر هريك از سختيها و مصيبتها، شاديها و غمها، بديها و خوشيها
1. انبیاء (21)، 35.
وظايفي داريم و آزمايش ما دربرابر آنها براي اين است كه مشخص شود ما درقبال آن رويدادها به وظايفمان عمل ميكنيم، يا وظايف خود را انجام نميدهيم. آيا وقتي نعمتي به ما ميرسد، سرمست و مغرور ميشويم و خدا را فراموش ميكنيم، يا در آن حال خدا را فراموش نميكنيم و بهپاس نعمتهايش شكرگزار اوييم و به او پناه ميبريم تا به غفلت و انحراف از حق دچار نشويم. روشن شد كه غمها، شاديها و رنجها در دنيا لازمه زندگي ما هستند و گريزي از آنها نيست. افزون بر اين، آنها زمينه تكامل انسان را فراهم ميآورند. انسان بهوسيله بديها و نيكيها، نعمتها و مصيبتها و خوشيها و ناخوشيها آزمايش ميشود؛ اگر در اين آزمون موفق شد، هم در اين عالم خشنودي و رضاي خداوند را جلب كرده است و هم در سراي آخرت از پاداش الهي بهرهمند ميشود.
مطلوبيت شادي يا غم و تفاوت شادي با نشاط
پس از بيان حكمت خوشيها و ناخوشيها و شادي و درد و رنج، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا ما در اين عالم بيشتر بكوشيم شاد باشيم يا غمگين. البته ايجاد زمينه براي همه شاديها و غمها اختياري نيست، تا هرگاه دلمان خواست براي خود شادي فراهم كنيم و هرگاه نخواستيم دچار غم شويم. بله، وقتي زمينه غم به وجود آمد، انسان ميتواند با تمركز بر آن و فكر كردن درباره مشكلش، غم را در خود تشديد كند. براي مثال، وقتي مصيبتي برايش رخ داد، پيوسته به آن فكر كند و آن را براي خود بسيار بزرگ و تحملناپذير جلوه دهد. بهموازات تمركز بر مصيبت، ممكن است شيطان نيز انسان را وسوسه كند كه خداوند تو را رها كرده و چون تو را نميخواهد و نظرش از تو برگشته، به چنين مصيبتي دچارت ساخته است. بدينترتيب، ايمان انسان بيشازپيش ضعيف ميشود و
ارتباط او با خداوند كمتر ميگردد. درمقابل، گاهي انسان ميتواند زمينه شادي را براي خود فراهم آورد، يا با تمركز بر آن و توجه بيشتر به شادي، آن را تشديد كند و ذهن و فكر خود را كاملاً به رفتار شاديآفرين معطوف سازد. آنگاه براثر شدت سرور و سرمستي، خدا را فراموش كند و وظايف شرعي خود را رها سازد و به رفتار و حالات نامطلوب و نامشروع سرگرم شود.
همچنين وقتي پيشامد ناگوار و غمناكي براي انسان رخ ميدهد، وي ميتواند با فكر كردن به مسائل ديگر و يا رخدادهاي شاديآفرين، آن غم را فراموش كند. يا وقتي زمينه شادي و سرور برايش فراهم آمد، براي اينكه دچار سرمستي نشود، ذهن خود را به امور حزنآور و غمبار معطوف سازد؛ مانند مؤمنان وارسته كه هنگام خوشي و سرور نيز به گناهان و آثار ناگوار آنها توجه ميكنند و درنتيجه، حزن و اندوه را به قلب خود وارد ميسازند. پس گرچه همه غمها و شاديها اختياري نيستند و انسان در پيدايش بسياري از آنها نقشي ندارد، در مواردي كه اختيارياند و انسان ميتواند دستكم آنها را شدت بخشد، يا از خود بزدايد، آيا بيشتر بايد بكوشد شادمان باشد يا اندوهگين؟
يادآوري اين نكته لازم است كه چون در بيشتر موارد شادي با نشاط همراه است، اين پندار نادرست پديد ميآيد كه شادي بهمعناي نشاط يا ملازم با آن است. بهطورطبيعي وقتي انسان شادمان است، تحركش بيشتر است و ميل بيشتري به كار و كوشش دارد. برعكس، اغلب وقتي انسان دچار غم و اندوه است، حوصله و نشاط ندارد و ميخواهد كه گوشهاي بنشيند و به كاري دست نزند. حتي حوصلة نماز خواندن ندارد. دليل آنكه شادي با نشاط تلازمي ندارد اين است كه گاهي ممكن است انسان بسيار غمگين، اما بانشاط باشد؛ مانند كساني كه ايام محرم براي امام حسين علیه السلام عزاداري ميكنند و شب عاشورا تا صبح سينه و
زنجير ميزنند و گريه ميكنند و اشك ميريزند و بااينكه بهشدت براي سرور و سالار خود غمگيناند، بانشاطاند و از عزاداري خسته نميشوند. ممكن است ديگران از تماشاي آنها خسته شوند، اما آنان براثر شور و نشاط ناشي از علاقة شديد به اهلبيت علیهم السلام ، احساس خستگي نميكنند. پس نشاط با شادي تلازم ندارد و برعكس، حزن و اندوه با بيحوصلگي و بينشاطي تلازمي ندارد.
برداشت نادرست درباره ارزش شادي
نشاط هميشه مطلوب است و انسان بايد بكوشد كه همواره در زندگي و براي انجام وظايف و كارهاي خود بانشاط باشد. كسالت، تنبلي و بيحالي، هم آفت دنياي انسان است و هم آفت آخرت او. اما درباره اينكه آيا شادي بهطورمطلق مطلوب است و آيا انسان بايد بكوشد هميشه شادمان باشد يا غمگين، ديدگاهها متفاوت است. فرهنگ جهاني، بهويژه در دوران معاصر، به شادي، آرامش و شادكامي دعوت ميكند. حتي در روانشناسي و علوم تربيتي، غم و اندوه نوعي بيماري دانسته شده است و دانشوران آن دو رشته معتقدند كه اگر آن حالت حاد و شديد شود، انسان بايد بستري و درمان شود؛ با اين تلقي كه انسان هميشه بايد شاد باشد و زمينههاي شادي را فراهم آورد. ازاينرو در سخنرانيها، مصاحبهها، فيلمها و برنامههاي تلويزيوني و راديويي سخن از داشتن زندگي شاد به ميان ميآيد. اين انديشه از مغالطة همسانانگاري شادي با نشاط و اشتباه در وجود تلازم بين نشاط و شادي و همراه بودن شادي با نشاط ناشي شده است. براثر همين مغالطه، دليلي كه براي ضرورت شاد بودن ميآورند، همان دليلي است كه براي ضرورت داشتن نشاط ارائه ميشود.
برپايه اين نظريه، محور تربيت فرزندان چه در خانه، چه در مدرسه و چه در
اجتماع، شادي كردن و شادكامي آنهاست. طبيعي است كه وقتي محور ارزشها شادي باشد، اسباب شادي در قالبها و صورتهاي گوناگون تجويز ميشود و رفتهرفته برپايه قاعدة «هدف وسيله را توجيه ميكند»، هرچه موجب شادي گردد تجويز ميشود. بدينترتيب، موسيقيهاي مبتذل و رقص و پايكوبي مجاز دانسته ميشود و ترويج ميگردد. دراينزمينه و براي گسترش و حفظ شادكامي بهمنزله ارزشي مطلق، برنامهها و تبليغاتي گسترده انجام ميگيرد و آن بخش از رسوم و آداب باستاني كه شاديآورند، مانند چهارشنبهسوري، احيا ميشوند. فلسفة كلي اين ديدگاه و مجموعة رفتاري كه بر محور آن شكل ميگيرد اين است كه شادي ارزش مطلق است و ما زندگي ميكنيم تا شاد باشيم و بايد اسباب شادي را از هر قسم كه باشد، فراهم آوريم!
ديدگاه اسلام درباره غم و شادي
اما از ديدگاه اسلام و آيات و روايات، شادي ارزش مطلق و محور خوبيها و ارزشها نيست. اسلام آنچه را كه با فطرت مخالف است به مردم تحميل نميكند، ولي فطري بودن غير از مطابق دلخواه و موافق با خواستة ماست. چنان نيست كه هرچه موافق با خواستة ما و دلخواهمان است، فطري نيز باشد و آنچه دلخواه ما نيست و با خواستة ما مخالف است، مخالف فطرت و زيانبخش باشد؛ بهگونهايكه بايد فراموش گردد. ما گاهي آنچه را با خواستهمان موافق نيست زيانبخش ميدانيم. براي نمونه، مدتها در مباحث پزشكي بر زيانبخش بودن گريستن و آسيب رساندن گريه به چشم و قلب و اعصاب و روان تأكيد ميشد. اما طولي نكشيد كه ثابت شد گريه كردن نهتنها زيان ندارد، بلكه براي سلامت چشم و قلب و اعصاب مفيد است. ثابت شد كه گريه موجب آرامش كساني
است كه به مصيبت دچار شدهاند. البته ما چندان به اين تئوريها كه حاصل تجربيات است تكيه نداريم، بلکه منظور ما اين است كه رسم و عادت شده كه هرازچندگاهي، با تكيه به برخي تجربيات و بدون ارائة دليل علمي و قطعي، در تلويزيون، راديو و ديگر رسانهها اعلام ميشود كه خوردن فلانچيز مفيد است، اما پس از مدتي در باب زيانهاي آن سخن ميگويند. روزي ميگويند چاي براي قلب زيان دارد، ولي پس از مدتي ميگويند چاي براي قلب مفيد است و از سكتة قلبي جلوگيري ميكند؛ يك روز ميگويند گريه آفت سلامت است و روز ديگر ميگويند گريه براي سلامت مفيد و لازم است.
لحن آيات و روايات درباره حزن و اندوه و شادي متفاوت است. از برخي روايات برداشت ميشود كه غم و اندوه نكوهيده است و سفارش شده كه از انجام كارها يا خوردن چيزهايي كه موجب اندوه ميشوند، خودداري كنيم. براي نمونه، در روايات آمده است كه حسد بردن به ديگران موجب غم و اندوه دائم ميگردد. در اين روايات سفارش شده كه انسان در كنار مبارزه با غم و اندوه، ميكوشد شاد باشد و ازجمله به انجام كارها و خوردن ميوهها و غذاهايي كه موجب شادي انسان ميشوند سفارش شده است. براي نمونه، به برخي از اين روايات اشاره ميكنيم:
1. امير مؤمنان علیه السلام ميفرمايند: غَسْلُ الثِّيَابِ يَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَالْحُزْنِ وَهُوَ طَهُورٌ لِلصَّلَوة؛(1) «شستن لباس، اندوه را ميزدايد و طهارت و پاكي براي نماز است».
2. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: أَنَّ أَكلَ الْعِنَبِِ الأَسْوَدِ يُذْهِبُ الْغَم؛(2) «خوردن انگور سياه، غم را ميزدايد».
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج76، باب 4، ص84، ح5.
2. همان، ج62، باب 88، ص283.
3. در برخي از روايات درباره اهميت شادمان ساختن مؤمن آمده است: وَمَا عُبِِدَ اللهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِليَ اللهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُِورِ عَلَي الْمُؤْمِن؛(1)«و خدا به چيزي كه نزد او محبوبتر از مسرور ساختن مؤمن باشد، پرستش نشده است».
در اينگونه روايات، شادمان كردن خود و ديگران مطلوب دانسته شده است. بر اين مبنا، اگر شادي امري نامطلوب بود، پيشوايان معصوم ما به زدودن غم و اندوه و ايجاد شادماني توصيه نميكردند. دربرابر، برخي آموزههاي ديني شادماني را نكوهش كردهاند. خداوند قارون را بهسبب دلبستگي به دنيا و سرمستي و شادماني و غرور نكوهش ميكند و ميفرمايد:
إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِين؛(2) همانا قارون از قوم موسي بود و بر آنها ستم و سركشي كرد و او را از گنجها چندان بداديم كه كليدهاي آن بر گروه نيرومند هم گرانبار بود. آنگاه كه قوم او بدو گفتند: شادماني مكن [(مغرور و سركش مباش)] كه خدا شادمانان را دوست ندارد.
در آية ديگر، خداوند درباره هنگامة قيامت و جهنميان كه در دنيا به شادماني و سرمستي سرگرم بودهاند و در آن سرا نامة اعمال ننگين و نكبتبارشان را مينگرند و از فرجام هلاكتباري كه براي خود رقم زدهاند از عمق وجودشان ناله و فرياد سر ميدهند، ميفرمايد: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورا؛(3) «همانا وي ميان كسان خود [بهناروا] شادمان بود».
1. محمدبنيعقوب کليني، الکافی، ج2، ص88، ح2.
2. قصص (28)، 76.
3. انشقاق (84)، 13.
از اين آيات برداشت ميشود كه سرمستي و شادماني نكوهيده است و فرجام شادماني در دنيا، اندوه هميشگي در سراي آخرت است. كساني كه از دانش كافي برخوردار نيستند و به اين دسته از آيات و روايات سطحي مينگرند، وقتي نكوهش حزن و اندوه را در برخي از آموزههاي ديني ميبينند، ميپندارند آن آيات و روايات هيچ قيدي ندارند و حزن و اندوه بهطورمطلق نامطلوب است. دربرابر، وقتي كساني مينگرند كه در برخي آيات قرآن شادماني نكوهش شده، آن را مطلق ميپندارند. براثر برداشت سطحي از اين دو دسته آيات و روايات كه مضاميني متفاوت دارد، افراد به افراطوتفريط دچار ميشوند. اما ما كه در پي كشف حقيقتيم، بايد به چرايي اختلاف بيان آن آيات و روايات درباره اندوه و حزن و شادماني و سرور دست يابيم. بايد دريابيم كه چرا در برخي روايات حزن و اندوه نكوهش شده و در رواياتي ديگر مطلوب دانسته شده است. چرا در برخي از روايات و آيات شادماني و سرور نكوهش ميشود و در روايات يا آياتي ديگر ستايش ميگردد. بايد با ملاحظة آن دو دسته از آموزههاي ديني به وجه جمع بين آنها دست يابيم تا اينگونه از جايگاه شادي و سرور و اندوه و غم در متون ديني آگاه شويم.
ذاتي نبودن مطلوبيت شادي و غم
آنچه از مجموع روايات و آيات برداشت ميشود و وجه جمع بين آنها اين است كه شادي و اندوه بهخوديخود ارزش و ضدارزش به شمار نميآيند. اندوه و شادي چون گرسنگي و سيري از لوازم حياتاند و مطلوب يا نامطلوب بودن هريك از آنها به منشأشان بستگي دارد. اگر منشأ و فاعل برانگيزانندة شادي مطلوب و ارزشمند بود، آن شادي نيز مطلوب و ارزشمند است. برعكس، اگر
منشأ و عامل برانگيزانندة شادي نامطلوب و ضدارزش بود، آن شادي نامطلوب و بيارزش است. همچنين اگر منشأ و عامل برانگيزانندة غم و اندوه مطلوب و ارزشمند بود، آن غم و اندوه مطلوب و ارزشمند است و برعكس، اگر منشأ و عامل برانگيزانندة غم نامطلوب بود، آن اندوه نيز نامطلوب است.
ما اغلب وقتي پولي گم ميكنيم، خانهمان خسارتي ميبيند، لوازم برقيمان خراب ميشود، بدهكار ميشويم، يا به خودمان يا عزيزانمان بيمارياي عارض ميشود، اندوهگين ميشويم. دركل، آنچه ما را غمناك و اندوهگين ميسازد، خسارتهاي مادي و دنيوي است. اين غمها و اندوههاي دنيوي در اسلام مطلوب نيست و از ديدگاه اسلام و خداوند دنيا ارزشي ندارد تا دل مؤمن بهسبب از دست دادنشان اندوهگين گردد. ما بايد با اندوهِ از دست دادن نعمت دنيوي يا اندوهِ آسيبهاي بدني و جسماني مبارزه كنيم و آن را از خود بزداييم. اين مهم، با دل نبستن به دنيا حاصل ميشود.
همچنين شادي و سرور بهسبب برخورداري از نعمتهاي دنيوي، شادماني بهسبب سود بردن در معامله و تجارت، يا شادمان شدن از جايزهاي كه به دست آوردهايم و نيز خوشحالي از اينكه كانون تجليل و احترام مردم قرار گيريم، نامطلوب است و بايد با آن مبارزه كنيم. شادي و اندوهي ارزشمند و مطلوب است كه انگيزه و خاستگاه الهي و اخروي دارد؛ مانند آنكه انسان وقتي مينگرد كه ديگران مرتكب گناهاني ميشوند كه دنيا و آخرتشان را تباه ميسازد، اندوهگين ميشود؛ بهويژه اگر دوستان و بستگانش مرتكب گناه شوند. اگر مؤمن نگاهي گستردهتر داشته باشد، از اينكه ميبيند افرادي، هرچند بيارتباط با او، بهسبب ارتكاب گناه در آتش جهنم ميسوزند، ناراحت و غمگين ميشود. كسي كه خداوند قلب مهرباني به او داده، تاآنجاكه نميتواند آزار رساندن به مورچهاي
را تحمل كند، وقتي ميبيند كه انسان گنهكار هزاران سال در جهنم دچار آتش قهر الهي خواهد گشت، بهشدت غمگين ميشود. يا وقتي ميبيند كه وسايل هدايت از دسترس مردم خارج گشته و راههاي هدايت بهرويشان بسته شده است، ناراحت ميگردد. او وقتي ميبيند عالمي كه با نصايح و ارشادهايش راه صلاح و هدايت را بهروي مردم ميگشود از دنيا رفته است، بهشدت اندوهگين ميشود. اين حزن و اندوه، چون منشأ الهي دارد مقدس و ارزشمند است و پاداش و ثواب نيز دارد. همچنين شادي حاصل از انجام كارهاي خير كه ثواب اخروي دارند مطلوب و مقدس است؛ مانند شادماني حاصل از اداي قرض بدهكار يا كمك به بيمار و احسان به ديگران.
پس پاسخ اين پرسش كه غم و شادي اختياري مطلوب است يا نامطلوب، آن است كه اگر شادي و غم، مقدس و داراي منشأ الهي باشد، مطلوب و ارزشمند است و پاداش و ثواب دارد. انسان نيز بايد بكوشد چنين شادي و اندوهي را براي خود فراهم آورد. شادماني و شاد كردن ديگران در اعياد ديني مانند روز ولادت حضرت بقيةالله الاعظم عجل الله تعالي فرج الشرف مطلوب و ارزشمند و وسيله سعادت اخروي و فراهمآورندة رضاي خداوند است. اما شادماني و سروري كه منشأ دنيوي دارد، نامطلوب است. اين شادماني وقتي سبب تكبر، فخرفروشي و تحقير مؤمنان شود، حرام نيز هست؛ مانند قارون كه برخورداري از ثروت كلان، او را به افراط در شادماني، سرمستي، غرور، فخرفروشي، تحقير ديگران و فراموشي آخرت كشاند. اندوهگين شدن براثر امور سادة دنيوي و حتي بهجهت از دست دادن عزيزان، اگر جنبه الهي نداشته باشد، مطلوب نيست.
مؤمن بايد باور داشته باشد كه آنچه در اختيار اوست، امانت خداست و در از دست دادن آن، حكمت و مصلحتي نهفته است. او بايد باور داشته باشد كه همه
مشكلات، مصيبتها و كمبودهايي كه در زندگياش رخ ميدهد، تقديرات خداوند است و او ميبايد دربرابر آنها راضي و تسليم باشد:
ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسِير * لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَاللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛(1) هيچ مصيبتي در زمين [چون تنگدستي، سختي و قحطي] و نه در جانهايشان [چون بيماري و اندوه] نرسد، مگر پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابي هست. اين بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه نخوريد و بدانچه به شما داد شادمان نشويد، و خدا هيچ گردنكش خودستايي را دوست ندارد.
ضرورت اعتماد انسان به تدبير و مصلحتانديشي خداوند
در اين دو آيه دليل لزوم صبر بر بلاها و مصيبتها و سختيها بيان شده است: همه رخدادها، مقدرات الهياند كه برپايه حكمت و مصلحت خداوند و با تدبير او رخ ميدهند؛ همه آنها پيشاپيش در خزانة علم الهي ضبط شدهاند و پروردگار از آنها آگاه است. شايد ما بپنداريم كه تعيين مقدرات يك فرد طي يك ماه كاري دشوار است؛ چه رسد به اينكه سرنوشت و مقدرات ميلياردها انسان، معين و ضبط شده باشد. اما اين كار براي خداوند كه قدرت و علم نامتناهي دارد آسان است. مؤمن بايد به تقديرات خداوند گمان نيكو داشته باشد و آنچه را رخ ميدهد، تدبير الهي بداند و هيچچيز را از دايرة اراده خداوند خارج نپندارد.
خداوند حكيم ميداند كه چه چيز به صلاح و مصلحت مؤمنان و بندگانش
1. حدید (57)، 22ـ23.
است و همان را براي ايشان مقدر ميسازد. دانستن اينكه همه مصائب و رخدادهايي كه براي انسان رخ ميدهند در لوح و مكتوب الهي ضبط شدهاند، و خداوند از آنها آگاه است، خود نعمتي بزرگ براي انسان است كه موجب ميشود دربرابر سختيها و مصيبتها و آنچه از دست ميدهد ناراحت نشود؛ چون آنها را ناشي از تقدير حکيمانه خداوند ميداند. اگر انسان كارش را بهدست شخصي كاردان سپرد و وكيلي حاذق و صالح را براي رسيدگي به امور خود برگزيد، نگراني و ناراحتي ندارد؛ چون ميداند وكيلش آنچه را به مصلحتش است انجام ميدهد. كسي كه به پزشكي حاذق مراجعه كرده كه بهخوبي بيماري او را تشخيص ميدهد، با طيبخاطر و رضامندي و بدون هيچ نگراني مراحل معالجه را پشت سر ميگذارد؛ حتي اگر آن پزشك خواست او را جراحي كند، ميپذيرد و با آرامش خاطر و اطمينان، خود را به تيغ آن جراح ميسپارد.
كسي كه به خداوند گمان نيكو و اعتماد دارد و او را وكيل خود قرار داده، چون حكمت و صلاحانديشي خداوند را باور دارد، هرآنچه را برايش مقدر سازد به خير و صلاح خويش ميداند. براي مثال، اگر بيمار شود، بيماري را خير و صلاح خود ميداند و از آن ناراحت نميشود. البته بايد توجه داشت كه راضي بودن به تقدير الهي به حيثيت تكويني مربوط است و انسان بايد به تدبير تكويني خداوند راضي باشد. اما از جنبه تشريعي و آنچه به حوزة اختيار انسان مربوط ميشود، او بايد به وظايف خود عمل كند و كوتاهي نكند. اگر كوتاهياي نيز از او سر زد، بايد توبه كند و در پي جبران آن برآيد. اگر قوانين رانندگي را رعايت نكرد و براثر تصادف پايش شكست يا به شخصي ديگر آسيب رساند، آنچه رخ داده، ازجمله تنبيهي كه برايش در نظر گرفته شده، تقدير الهي است و بايد بدان رضا دهد. اما بايد تصميم بگيرد كه ديگر تخلف نكند و خسارتهايي را كه وارد
كرده، جبران كند. سرّ اينكه خداوند ميفرمايد: همه آنچه براي شما رخ ميدهد در قضا و قدر ما منظور و ضبط شده، اين است كه اگر چيزي را از دست داديم ناراحت نشويم و اگر نعمتي به ما رسيد مغرور نگرديم و درهرحال به وظيفه و تكليف خود عمل كنيم.
از آنچه گفته شد به دست آمد كه حزن و سرور، هيچيك خودبهخودْ مطلوبيت اخلاقي ندارد و خوب و بد و ارزش و ضدارزش بودن آنها تابع انگيزه و عاملي است كه آنها را پديد آورده است. اگر آن عامل الهي بود، حزن و اندوهش خوب و ارزشمند است و بايد از اينكه عاملي الهي اندوه يا شادياي را در ما پديد آورده، خدا را شكر گزاريم. اما اگر عاملي غيرالهي غم و شادياي را در ما پديد آورد كه براثر آن از خداوند دور شديم، بايد از اين غفلت و دور شدن از درگاه خداوند استغفار كنيم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org