قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار دهم

معرفت ناب و تكليف‌مداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)

 

عارف و عرفان حقيقي در سخن امير مؤمنان علیه السلام
 

امير مؤمنان علیه السلام پس از بيان فلسفه آفرينش انسان و فلسفه تشريع عبادات و تكاليف و چرايي فرمان خداوند به عبادت و اطاعت خود، دست مبارك خويش را بر شانه همام نهاد و فرمود:

أَلاَ مَنْ سَأَلَ عَنْ شِيعَةِ أَهْلِ اْلبَيْتِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ في كتَابِهِ مَعَ نَبِيِّهِ تَطْهِِيراً فَهُمُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهْلُ الْفَضَائِلِ وَ‌اْلفَوَاضِل؛ اي كسي كه از شيعه اهل‌بيت علیهم السلام پرسش كردي ـ همان اهل‌بيتي كه خداوند پليدي را از آنها برده و آنها را پاك و پاكيزه قرار داده و در كتاب خود، آنها را در رديف پيامبرش، پاك قرار داده است ـ بدان شيعيان كساني‌اند كه خدا را مي‌شناسند و به اوامر او عمل مي‌كنند و اهل فضيلت‌ها و مقامات عاليه و اهل نعمت‌ها و احسان‌هايند.

چنان‌كه گفتيم، روايت نوف بكالي كه در آن ويژگي‌هاي شيعيان واقعي را برشمرده‌اند، به خطبه متقين بسيار شباهت دارد و جز مقدمه‌اي كه در روايت آمده

و در خطبه همام يا خطبه متقين نيامده، تقريباً نود درصد از مضاميني كه در خطبه ويژگي‌هاي پرهيزگاران دانسته شده، در اين روايت به‌منزله ويژگي‌هاي شيعيان ذكر شده است. حضرت در طليعه معرفي ويژگي‌هاي شيعيان واقعي، سه ويژگي و صفت كلي آنان را برمي‌شمارند كه جامع و محور ديگر صفات آنهاست و ديگر اوصاف، تفاصيل، آثار و نشانه‌هاي اين صفات سه‌گانه‌اند. اين سه ويژگي عبارت‌اند از معرفت حقيقي خداوند، و پيامد آن عمل به دستورهايش، و سپس دارا بودن فضايل و ملكات فاضله و مقامات عالي.

ما در مباحث گذشته و به مناسبت‌هاي گوناگون، به‌ويژه در بررسي و شرح مناجات عارفين كه دوازدهمين مناجات از مناجات‌هاي پانزده‌گانه امام سجاد علیه السلام است، درباره عرفان و معرفت خدا و اشتراك معنايي آن دو سخن گفتيم. اكنون بنا نداريم آن مباحث را تكرار كنيم، بلكه در پي آنيم كه از زاويه‌اي ديگر به مسئلة‌ عرفان و معرفت خدا بپردازيم: اينكه معناي عرفان و معرفت خدا چيست و در پي دستيابي به آن، انسان چه امتياز و ويژگي‌اي به دست مي‌آورد، و نيز آنكه اين عرفان در سعادت و كمال انسان چه تأثيري دارد؟ تقريباً برداشت عرف و عموم مردم از عارف با شاعر، يك‌سان است. آنان شعرا و عرفا را در يك رديف قرار مي‌دهند و آنان را برخوردار از ذوق و قريحه‌اي ويژه مي‌دانند كه به گفتن شعر، اوراد خاص، شطحيات و سخنان رمز‌آلود و مطالبي مبهم و مجمل كه ديگران درك نمي‌كنند مي‌پردازند. بي‌ترديد اين معنا از عارف، در نظر امير مؤمنان علیه السلام نيست و از نشانه‌هاي شيعه به شمار نمي‌آيد؛ چون بيشتر كساني كه بدين ‌معنا عارف مي‌شوند، اصلاً شيعه نيستند و كساني كه اين معنا از عارف بر آنها صدق مي‌كند، هم ميان اهل تسنن ديده مي‌شود و هم شيعيان. افزون بر آن، گفتن شعر و غزل‌سرايي خودبه‌خودْ امتيازي به شمار نمي‌آيد.

قضاوت و برداشت اغلب مردم در‌اين‌باره و دادن عنوان عارف به كسي كه شعر مي‌گويد و رفتار و حركاتي ويژه از وي سر مي‌زند، به‌سبب كم‌توجهي و بي‌دقتي و نشناختن عرفان حقيقي است. عرفان حقيقي به‌معناي شناخت حقيقي و واقعي خداوند است و سرآمد عارفان حقيقي، اهل‌بيت علیهم السلام ، و در مرتبه و درجه بعد، شاگردان مكتب آنهايند و تنها از اين سرچشمه جوشان معرفت ناب توحيدي مي‌توان به عرفان حقيقي دست يافت. بنابراين، كساني كه لباسي خاص مي‌پوشند و فرقه‌هاي صوفي‌مسلك، به‌هيچ‌روي عارف به شمار نمي‌آيند. آري، برخي از عارفان واقعي و حقيقي از لباس يا كلاهي ويژه استفاده مي‌‌كردند و اكنون كساني كه از عرفان حقيقي بهره‌اي ندارند، از همان لباس و كلاه استفاده مي‌‌كنند. ازسر اين شباهت، عوام آنها را عارف مي‌نامند. مانند آنكه يكي از نشانه‌ها و ويژگي‌هاي فقها داشتن عمامه است، اما چنان نيست كه هر‌كس عمامه بر سر بگذارد، فقيه و عالم به شمار آيد. ممكن است فردي بي‌سواد نيز عمامه بر سر بگذارد. پس هركس كه به عرفان تظاهر مي‌كند و شعر مي‌گويد و از اصطلاحات عرفاني استفاده مي‌كند يا حركاتي خاص بروز مي‌دهد، مصداق عارفي كه امير مؤمنان علیه السلام از او ياد كرده، نيست. منظور آن حضرت از عارفين، كساني كه در برداشت عموم مردم، عارف شناخته مي‌شوند نيستند؛ بلكه منظور كساني‌اند كه به حقيقت عرفان دست يافته‌اند و خدا را به‌راستي مي‌شناسند.

جايگاه معرفت خداوند و پيشي آن بر ديگر فضايل

پرسش ديگر اين است كه خداشناسي چه جايگاه و اهميتي دارد و با ديگر فضيلت‌ها چه نسبتي دارد؟ برخي فضيلت‌ها براي همه انسان‌ها مهم و محترم‌اند و به مسلمانان و شيعيان اختصاص ندارند. يكي از آن فضيلت‌ها، راست‌گويي است

كه فطرت همه انسان‌ها خواهان آن است و همه آن ‌را مي‌ستايند. در رواياتِ ما نيز شيعيان به راست‌گويي و درستكاري سفارش شده‌اند و از شمار ويژگي‌هاي مؤمنان و دين‌داران معرفي شده است؛ چنان‌كه امير مؤمنان علیه السلام مي‌فرمايند: إنَّ لأَهْلِ الِدّينِ عَلاَمَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقُ الْحَدِيثِ وَأَدَاءُ الأَمَانَةِ وَالْوَفَاءُ بِاْلعَهُد...؛(1) «دين‌داران نشانه‌هايي دارند كه به آنها شناخته مي‌شوند. [ازجمله آنها] راست‌گويي، اداي‌ امانت و وفاي به عهد است...».

ازجمله فضيلت‌ها، امانت‌داري، رعايت حقوق ديگران، عدالت‌ورزي (به‌ويژه براي كساني كه وظيفه حكومت و امارت بر مردم را بر دوش دارند) و شجاعت است. آيا معرفت خداوند در رديف اين فضيلت‌هاست و بر آنها امتياز و برتري ندارد؟ بدين ‌معنا كه اگر شيعه‌اي يكي از اين فضيلت‌ها را داشت، مرتبه‌اي از تشيع را دارد و پيرو واقعي اهل‌بيت علیهم السلام به شمار مي‌آيد. اگر كسي راست‌گو و درست‌كردار بود، شيعه به شمار مي‌آيد؛ چون مرتبه‌اي از صفات شيعه را دارد، هر‌چند به خداوند معرفت نداشته باشد؟ پس ما بايد نسبت معرفت خداوند با ديگر فضيلت‌ها را بشناسيم. اساساً شناخت فضايل و ويژگي‌هايي كه در سخنان بزرگان دين، ازجمله امير مؤمنان علیه السلام براي شيعيان برشمرده شده براي اين است كه ما مدعيانِ تشيع به شيعيان واقعي شباهتي يابيم و انگيزه كافي براي دستيابي به آن صفات در ما فراهم شود. آيا تنها به اين دليل كه معرفت و عرفان خدا در سخنان امير مؤمنان علیه السلام به‌منزله يكي از صفات شيعيان برشمرده شده، انگيزه كافي براي دستيابي به معرفت خدا در ما پديد مي‌آيد؟ وقتي ما به امتياز و برتري معرفت خدا بر ديگر صفات پي نبريم، اين ويژگي نزد ما ازنظر اهميت در رديف ديگر فضايل قرار خواهد گرفت و همان‌گونه‌كه به ديگر ويژگي‌ها اهميت نمي‌دهيم،


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 14، ص289، ح11.

به اين ويژگي نيز اهميت نخواهيم داد. اين در حالي است كه ويژگي عرفان الهي جايگاهي ويژه ميان كمالات و صفات مؤمنان و شيعيان دارد و مقدّم بر آنها و نيز مقوّم ديگر صفات است. ازاين‌جهت حضرت آن را در طليعه صفات شيعيان واقعي قرار مي‌دهند و پس‌ازآن عمل به تكاليف و اوامر الهي را ذكر مي‌كنند. اين ازآن‌روست كه معرفت خداوند چون ريسماني در همه فضايل و كمالات تنيده شده است و بدون آن، هيچ‌گونه فضيلت و كمال واقعي تحقق نمي‌يابد.

مفهوم و مراتب معرفت خدا

پس پرسش نخست اين است كه معرفت خداوند چه جايگاهي ميان ديگر فضايل دارد و چه نقشي در تكامل انسان و اتصاف به شيعه حقيقي ايفا مي‌كند. پرسش دوم اين است كه معرفت حقيقي به خداوند چگونه تحصيل مي‌شود. سوم اينكه، معرفت خداوند چه تأثيري در زندگي انسان دارد.

پيش از آنكه به اين پرسش‌ها پاسخ گوييم، به مفهوم معرفت خدا نگاهي مي‌افكنيم. شكي نيست كه شيعه و سني و پيروان ديگر اديان توحيدي، خدا را باور دارند و تصور و مفهومي از خداوند در ذهنشان نقش بسته است. بي‌ترديد اين مرتبه از معرفت خداوند نمي‌تواند مصداق معرفت پروردگار در كلام علي علیه السلام باشد كه ويژگي شيعيان واقعي شمرده شده است؛ زيرا هر موحد، مسلمان و مؤمني، پيش از اينكه هر ديني، ازجمله اسلام را بپذيرد، بايد به اين حد از معرفت خداوند دست يافته باشد؛ بايد بداند خدايي وجود دارد كه حي و عالِم و قادر است و عالَم را آفريده و تدبير و اداره عالم در دست اوست. تا كسي نداند كه خدايي وجود دارد، نمي‌تواند موحد باشد و اين معرفت ابتدايي خداوند را همه پيروان اديان توحيدي دارند.

مرتبه بالاتر معرفت خداوند زماني به دست مي‌آيد كه انسان خداوند را با همه صفات ثبوتي و سلبي و صفات ذات و فعل او بشناسد و به عينيت صفات خدا با ذات او باور يابد. بي‌ترديد اين حد از معرفت خداوند نيز در رفتار انسان چندان تأثيري ندارد و نمي‌تواند مصداق معرفتي باشد كه حضرت آن را از صفات برجسته شيعيان واقعي برمي‌شمارند. آيا وقتي كسي خداوند و صفاتش را شناخت و اعتراف كرد كه صفات خدا عين ذات اوست شيعه شده است؟

معرفتي كه بر رفتار انسان اثر مي‌گذارد و در زندگي انسان تحول ايجاد مي‌كند، از فراگيري برخي مفاهيم و براهين در باب توحيد فراتر است و فراگيري آنها با تحول رفتاري ملازمه قطعي ندارد. اين معرفت كه از ويژگي‌هاي خاص شيعه واقعي و مبناي تكامل و تعالي آدمي است، شناخت رابطه خود با خداست؛ اينكه آدمي بداند خداوند با او و عالم چه نسبت و رابطه‌اي دارد و نيز دانستن اينكه رابطه او با خداوند بايد چگونه باشد و در مقام بندگي او چه وظايفي دارد.

بي‌شك درك و باور فقر محض آفريدگان و غناي مطلق خداوند و حاكميت بلامنازع مشيت و اراده خداوند بر عالم هستي و نوع ارتباطي كه ما به‌منزله بنده‌اي سرا‌پا نياز بايد با خداوند داشته باشيم، با دريافت برخي مفاهيم درباره خداوند و صفات ثبوتي و سلبي آن به دست نمي‌آيد. كساني هستند كه دانش خداشناسي دارند و به‌خوبي مي‌توانند براهين آن را تبيين كنند، اما اين شناخت فراتر از دريافت‌هاي مفهومي و حصولي نيست و بر رفتار آنها تأثيري نمي‌گذارد و موجب تقويت ايمانشان نمي‌شود. چه‌بسا كساني به وجود خداوند اعتقاد داشته باشند، اما در عمل، خود را از خدا مستقل بدانند و ارتباط و وابستگي خود را به او درك نكنند. وقتي به آنها مي‌گويند كه خدا را بندگي كنيد و در پي انجام

تكاليف الهي بر‌آييد، در پاسخ مي‌گويند ما خداوند را پذيرفته‌ايم و دوستش داريم، اما مي‌خواهيم آن‌گونه‌كه خود تشخيص مي‌دهيم زندگي كنيم.

همه معتقدند كه خداوند همه‌جا حضور دارد. حتي اگر از كودكي دبستاني بپرسند خدا كجاست، خواهد گفت: خداوند همه‌جا حاضر است. اما اين سطح از معرفت چقدر در رفتار ما تأثير دارد؟ اگر ما به‌راستي خداوند را حاضر مي‌بينيم، چرا دربرابر او به‌گونه‌اي رفتار مي‌كنيم كه حاضر نيستيم درمقابل كودكي سه‌ساله رفتار كنيم؟ چرا از انجام دادن برخي رفتارها خجالت نمي‌كشيم؟ معلوم مي‌شود كه ما با زبان مي‌گوييم كه خدا همه‌جا حاضر است، اما در پي اين شناخت و ادعا باوري شكل نگرفته كه در رفتار و ساخت شخصيت ما تأثير داشته باشد. همه ما مي‌گوييم كه روزيِ هركس در دست خداست، اما اين حرف تعارف است و باور نداريم كه روزيِ ما را خدا مي‌رساند. اگر به‌راستي باور داريم كه روزي در دست خداست، چرا برخي با دروغ و تقلب در پي كسب مال بر‌مي‌آيند؟ چرا حق ديگران را ضايع مي‌كنند و در دادوستد يكديگر را فريب مي‌دهند؟

كسي كه به‌راستي باور دارد خداوند روزي‌رسان است، از راه‌هاي نامشروع در پي كسب مال بر‌نمي‌آيد. اگر ما باور داريم كه خدا روزي‌رسان است، چرا حقوق ‌الهي مال خود را نمي‌دهيم؟ چرا خمس و زكات مالمان را نمي‌پردازيم؟ ما ازآن‌روي خمس و زكات نمي‌دهيم كه نمي‌خواهيم از روزي و مالمان كاسته شود و مي‌خواهيم بيشتر از مال خود استفاده كنيم. با توجه به آنچه گفته شده و در روايات نيز آمده، پرداخت خمس و زكات و ديگر واجبات و حقوق اموال، دارايي انسان را گسترش مي‌دهد و آن را بيمه مي‌كند. خود نيز به تجربه دريافته‌ايم كه پرداخت خمس و زكات به مال انسان بركت مي‌دهد. بااين‌حال، برخي حاضر نمي‌شوند حقوق الهي مال خود را بدهند، يا با كراهت و سختي

خمس مي‌دهند و يا بر كسي كه خمس و زكات را دريافت مي‌كند، منت مي‌گذارند و احساس مي‌كنند كه به او كمك كرده‌اند. اين كوتاهي‌ها ازآن‌روست كه واژه‌هاي ما و مفاهيمي كه درباره دين در ذهن‌ ما نقش بسته، تنها سطح ذهن ما را فراگرفته و به عمق باور ما راه نيافته است؛ مانند موجي كه سطح آب را فرامي‌گيرد و تأثيري بر لايه‌هاي زيرين آب ندارد.

معرفت حقيقي؛ نقش‌آفرين در رفتار انسان

معرفتي بر رفتار انسان اثر مي‌گذارد و بازتاب رفتاري دارد كه تا عمق دل آدمي نفوذ كرده باشد. اين معرفت هراندازه عميق‌تر باشد، بيشتر در كميت و كيفيت اعمال اثر مي‌گذارد. ازاين‌‌رو، افراد خبره كه درستي و نادرستي و كيفيت عمل را تشخيص مي‌دهند، مي‌توانند از چگونگي رفتار افراد، مرتبه معرفت آنها را تشخيص دهند. كسي كه به‌راستي خداشناس است، اعمال شايسته و خداپسندش، هم ازجهت كميت فزوني مي‌گيرد و هم بر كيفيت آنها افزوده مي‌شود. حال اگر كسي باور داشته باشد كه خداوند پاداش اعمال انسان را مي‌دهد، آيا حاضر مي‌شود كار بيهوده‌اي انجام دهد كه هيچ سودي ندارد؟ آيا حاضر مي‌شود بزرگ‌ترين دارايي و سرمايه خود، يعني عمرش را در مسير باطل صرف كند؟ عمري كه اگر يك لحظه آن براي عبادت يا گفتن يك تكبير و يا تسبيح خداوند صرف شود، چنان ارزش و قيمتي مي‌يابد كه نمي‌توان آن ‌را با مقياس‌هاي مادي سنجيد.

كسي كه به‌جاي عبادت و گفتن ذكر خدا، به شوخي كردن، جوك گفتن و مسخره كردن ديگران مي‌پردازد و سخناني مي‌‌گويد يا رفتاري انجام مي‌دهد كه نه‌تنها سودي ندارد، بلكه زيان‌بخش است، خدا را نشناخته است. وقتي انسان باور نداشته باشد كه خداوند به هر رفتاري پاداش يا كيفر مي‌دهد و باور نداشته باشد كه

خداوند مالك يوم‌‌الدين است و در قيامت، اعمال ما حسابرسي مي‌شود و هيچ‌يك از اعمال ما ازنظر خداوند پنهان نيست، بر اعمال و رفتارش مراقبتي نمي‌كند.

پس معرفتي از بارزترين صفات شيعه به شمار مي‌آيد كه در اعماق دل انسان نفوذ كرده باشد و او آن را باور داشته باشد و نتيجه و اثرش در رفتار آدمي ظاهر شود. ازاين‌روست كه امير مؤمنان علیه السلام پس از ذكر معرفت خدا به‌منزله نخستين و شاخص‌ترين ويژگي شيعيان واقعي، دومين ويژگي آنها را عمل به تكاليف و اوامر الهي بر‌مي‌شمارند. به‌راستي اين ويژگي، بازتاب رفتاري ويژگي نخست است. كسي كه گناه مي‌كند، ممكن است به مرتبه‌اي از معرفت خدا رسيده باشد، اما معرفت حقيقي ندارد. كسي كه عارف بالله است، گناه نمي‌كند. ويژگي بارز وجودي او معرفت خداست و همه وجودش از عرفان خداوند آكنده است. با اين مرتبه از معرفت، وي نه‌تنها گناه نمي‌‌كند، بلكه كار لغو نيز از او سر نمي‌زند و همه توجهش به خداوند است. او همه‌چيز را آثار خداوند مي‌داند و به هرچيز، از آن نظر كه با خداوند ارتباط دارد، مي‌نگرد.

ما بايد بكوشيم به سطحي از معرفت و باور خداوند دست يابيم كه در رفتارمان بازتاب يابد؛ چه آنكه شناخت خداوند و صفات او لوازمي دارد كه ما بايد در مقام عمل به آن لوازم پايبند باشيم. اگر كسي شخصي را بزرگ و محترم بشمارد، ارج نهادن به او را بر خود لازم مي‌شمرد؛ زيرا هر‌كس با هر نظام ارزشي، متناسب با آن نظام به كساني كه مقام دنيوي يا علمي و يا معنوي دارند، احترام مي‌گذارد. آيا ممكن است انسان دربرابر شخصيت ‌بلند‌مرتبه‌اي كه احترامش را بر خود لازم مي‌داند، اعمالي سبك نشان دهد؛ در برابرش قهقهه سر دهد؛ داد و فرياد بزند؛ يا حركاتي بچگانه انجام دهد؟ انجام دادن چنين رفتارهايي نشانِ ندانستن جايگاه آن شخص و بي‌احترامي به اوست. انسان دربرابر يك

شخصيت بزرگ و محترم بايد باادب و احترام سخن بگويد و رفتار كند؛ چون پاس داشتن ديگران و حرمت نهادن به ايشان آثاري دارد كه در رفتار و نوع برخورد با آنان آشكار مي‌شود.

شيعيان واقعي كه عارف به خداوندند، لوازم و آثار معرفتشان در رفتار و حركات آنان ظهور مي‌يابد و همه ويژگي‌هايشان بازتاب ميزان معرفت آنان به خداوند و برخاسته از آن است؛ چه اينكه وقتي به صفاتي كه امير مؤمنان علیه السلام براي شيعيان برشمرده‌اند دقت مي‌كنيم، درمي‌يابيم كه محور همه آنها معرفت خداست. اگر آن سطح از معرفت خدا تحقق نيابد، ممكن است در ظاهر سطحي از آن صفات در كسي تحقق يابد، اما بدين‌ترتيب آن صفاتْ ويژه شيعيان نخواهد بود؛ چون بر محور معرفت شكل نگرفته‌اند و ممكن است كافري نيز سطح ظاهري آن صفات را داشته باشد، اما چون پشتوانه و مبناي آن ويژگي‌ها معرفت خدا نيست، ارزش واقعي ندارد و در فراهم آوردن سعادت ابدي انسان نقشي نخواهد داشت. پس رفتار و ويژگي‌هاي انسان هنگامي متعالي و ارزشمند است كه محور آنها معرفت خدا باشد و ما اگر بخواهيم در حد ظرفيت خود و در حد شباهت جستن يك شمع به خورشيد، به امير مؤمنان علیه السلام شباهت يابيم، بايد در درجه نخست بكوشيم معرفتمان را به خداوند افزون كنيم. البته لازمه اين معرفت، شناخت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل‌بيت علیهم السلام نيز هست. آن‌گاه وقتي اين معرفت واقعي به دست آمد، آثارش در رفتار انسان نيز ظاهر مي‌شود و موجب سعادت دنيوي و اخروي ما مي‌گردد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org