قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار بيستم
 

شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)

 

سراي آخرت؛ ظرف تحقق لقاي الهي

در جلسه‌هاي گذشته درباره برخي از ويژگي‌هاي شيعيان واقعي و پرهيزگاران در خطبه همـام ـ البتـه بنـابر روايت نوف بكـالي كه در بحـار الانوار ضبط شـده و تفاوت‌هايي اندك با نسحه خطبه همام در نهج البلاغه دارد ـ سخن گفتيم؛ با اين هدف كه اوضاع فرهنگي حاكم بر جمع ياران ائمة اطهار علیهم السلام را بشناسيم و بكوشيم به آنها شباهت يابيم. در جلسة پيش درباره ويژگي شوق شيعيان واقعي به ديدار و لقاي الهي و ترس آنان از عذاب پروردگار سخن گفتيم و در اين ‌جلسه بررسي و بحث درباره اين ويژگي را به پايان مي‌رسانيم.

حضرت فرمودند كه اشتياق شيعيان واقعي به لقاي الهي و درك ثواب اعمال شايسته خود و نيز هراس و ترس آنان از عقاب الهي به‌اندازه‌اي قوي و شديد است‌ كه اگر خداوند اجل‌هايي را برايشان مقدر نفرموده بود و بنا نبود كه با قضاي الهي جان بدهند، روح آنان از بدن‌هايشان جدا مي‌شد و زنده نمي‌ماندند. البته در نهج البلاغه، به‌جاي جمله شَوْقاً إِلَي لِقَاءِ اللهِ والثَّوَابِ، جمله شَوْقاً إِلَي الثَّوَابِ آمده است.

در بررسي اين ويژگي به مسئلة لقاي الهي اشاره‌اي داشتيم. چند سال پيش نيز درباره اين موضوع چند جلسه سخن گفتيم و از آيات و روايات، به‌ويژه دعاها و مناجات‌هاي ائمة اطهار علیهم السلام و مناجات‌هاي پانزده‌گانة امام سجاد علیه السلام به‌ دست مي‌آيد كه ديدار خداوند در اين دنيا تحقق نمي‌يابد و ظرف وقوع آن، جهان آخرت است. اهل معقول و عرفان، ازجمله‌ صدرالمتألهين بر آن‌اند كه لقاي الهي، آخرين مرحلة كمال انسان است كه نه در اين‌ عالم، بلكه در جهان آخرت تحقق مي‌يابد.

درهرحال، نظر معروف كه از ظواهر آيات و روايات برداشت شده، اين ‌است ‌كه اين عالم ظرفيت تحقق لقاي حقيقي خداوند را ندارد. ازاين‌رو ائمة اطهار علیهم السلام در مناجات‌هاي خود از خداوند خواسته‌اند كه در آخرت، توفيق لقاي خود را به آنان عنايت كند. در يكي از آيات قرآن كه بر استحالة وقوع ديدار خداوند در دنيا دلالت دارد، آمده است:

وَلَمّا جاءَ مُوسي لِمِيقاتِنا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤمِنِين؛(1) و چون موسي به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماي تا به تو بنگرم». گفت: «هرگز مرا نخواهي ديد، وليكن به اين كوه بنگر. پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت، مرا خواهي ديد»، و چون پروردگارش بر آن كوه تجلي كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت و موسي مدهوش بيفتاد، و چون به خود آمد گفت:


1. اعراف (7)، 143.

«[بارخدايا] تو پاك و منزهي [از اينكه با چشم ديده شوي] به تو بازگشتم و من نخستين باور‌دارنده‌ام».

احتمال تحقق لقاي الهي در دنيا براي اولياي خدا

احتمال مي‌رود اولياي كامل خداوند، در مدتي كه در حال موت اختياري هستند و مشرف به عالم آخرت مي‌شوند، بتوانند به لقاي الهي نايل آيند؛ با اين فرض ‌كه به‌راستي، اما موقت و البته با اختيار، مرگ بر آنها رخ مي‌نماياند و روحشان با جهان آخرت پيوند مي‌يابد. درباره برخي از اولياي خداوند نقل شده كه در پايان مناجات و تضرعشان به درگاه خداوند، حالاتي به ايشان دست داده كه شايد بتوان آنها را از مصاديق موت اختياري به شمار آورد. براي نمونه، ابودرداء مي‌گويد: من مناجات و تضرع علي علیه السلام را به درگاه خداوند مي‌ديدم. آن حضرت در پايان مناجات خود فرمود: آهِ مِنْ نارٍ تُنْضِجُ الأَكبَادَ وَالْكُلَي، آهِ مِنْ نَارٍ نَزَّاعَةٍ لِلشَّوَي، آهِ مِنْ غَمْرَةٍ مِنْ مُلْهَبَاتِ لَظَي؛ «آه از آن آتشي كه جگرها و كليه‌ها را كباب مي‌كند و گوشت و پوست را مي‌كند و از ميان مي‌برد. اي واي از فروگرفتن شراره‌اي از شراره‌هاي آتش».

آن‌گاه علي علیه السلام سخت گريست، تا آنكه نه صدايي از او شنيدم و نه حركتي ديدم. با خود گفتم: از شدت بي‌خوابي و شب‌زنده‌داري، خواب بر او چيره شده و اكنون بايد او را براي نماز صبح بيدار كنم. نزد او رفتم و ديدم همچون چوبي خشك بر زمين افتاده است. حركتش دادم، اما هيچ تكان نخورد. كوشيدم او را جمع كنم و بنشانم، اما نتوانست بنشيند. گفتم: انا لله وانا اليه راجعون، به‌ خدا سوگند كه علي‌بن‌ابي‌طالب علیه السلام درگذشته است. شتابان به‌سوي خانه‌اش حركت كردم تا به خانواده‌اش خبر دهم. فاطمه عليهاالسلام فرمود: اي ابودرداء، داستان چگونه بود؟ چون

گفتم، فرمود: هِي وَاللهِ يَا أَبَا الدَّرْدَاء الْغَشْيَةُ الَّتِي تَأْخُذُهُ مِنْ خَشْيَةِ الله؛ «اي ابودردا، به‌خدا سوگند، اين حالت غشي است كه از بيم خداوند، او را فرا‌مي‌گيرد».

مقداري آب آوردند و بر چهره‌اش زدند. به ‌هوش آمد و به من نگريست كه مي‌گريستم. فرمود: «اي ابودرداء، از چه مي‌گريي؟» گفتم: «از آنچه تو بر سر خود مي‌آوري». فرمود:

يا أَبَا الدَّرْدَاء فَكَيْفَ وَلَوْ رَأَيْتَنِي وَدُعِيَ بِي إِِلَي الْحِسَابِ وَأَيْقَنَ أَهْلُ الْجَرَائِمِ بِالْعَذَابِ وَاحْتَوَشَتْنِي مَلائِكَةٌ غِلاَظٌ وَزَبَانِيَةٌ فِظَاظٌ فَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِك الْجَبَّارِ قَدْ أَسْلَمَتْنِي الأَحِبَّاءُ وَرَحِمَنِي أَهْلُ الدُّنْيَا لَكُنْتَ أَشَدَّ رَحْمَةً لِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ لاَ تَخْفَي عَلَيْهِ خَافِيَة؛(1) اي ابودرداء، پس چگونه خواهد بود و تو بنگري كه مرا براي حساب فراخوانند و گنهكاران، عذاب را باور كنند و فرشتگان خشن و نگهبانان تندخو بر من گماشته شوند و من دربرابر ملك جبار بايستم و دوستان، مرا تسليم كرده باشند و همه اهل دنيا بر من رحمت آورند. در آن ‌حال، رحمت و دل‌سوزي تو بر من بيش از اين خواهد بود؛ آن‌هم در پيشگاه كسي كه هيچ‌چيز بر او پوشيده نمي‌ماند.

همچنين آورده‌اند برخي از اولياي خدا كه معصوم نبوده‌اند، موت اختياري داشته‌اند و وقتي اشتياقشان به بهشت و مقامات عالي تشديد مي‌شده، حالتي به آنها دست مي‌داده كه براثر آن به زمين مي‌افتاده‌اند و چون مرده، روح از بدنشان جدا مي‌شده است. يكي از آن بزرگواران، آيت‌الله بهجت رحمه الله است. مرحوم آيت‌الله حاج‌آقا مصطفي خميني رحمه الله نقل مي‌کرد كه امام خميني رحمه الله فرموده‌اند: من معتقدم آيت‌الله بهجت موت اختياري دارد. گرچه ما نمي‌دانيم موت اختياري چيست، اگر


1. شيخ صدوق، الامالی، مجلس هجدهم، ص78ـ79.

بپذيريم كه برخي از اولياي خدا به مرتبه‌اي رسيده‌اند كه مي‌توانند با اراده و اختيار خود، مدتي روح خويش را از بدنشان خارج كنند و در آن مدت، جسم مرده‌اي از آنها بر زمين بماند، چه‌بسا در مدتي كه روح آنان به عالم برزخ منتقل مي‌شود، از لقاي خداوند نيز برخوردار مي‌شوند.

چرايي شوق اولياي خدا به لقاي او

در جلسة پيش، اين مسئله را مطرح كرديم كه شوق شيعيان واقعي به لقاي الهي موجب مي‌شود كه روح از بدنشان خارج گردد و اگر خداوند، اجل‌هايي را براي آنان مقدر نفرموده بود، آنان براثر شدت اشتياق به لقاي الهي زنده نمي‌ماندند. ما براي توجيه اين حالت گفتيم كه گاهي براثر توجه و تمركز فوق‌العاده انسان بر چيزي، در ذهن و روح او اختلال شديد پديد مي‌آيد و درنتيجه بي‌هوش مي‌شود؛ چنان‌كه برخي براثر شنيدن مژده‌اي بزرگ يا خبري بسيار خوشايند سكته كرده يا حتي از دنيا رفته‌اند. درمقابل، برخي با شنيدن خبر غم‌انگيز و وحشت‌آور يا ديدن صحنه‌اي بسيار جان‌كاه، مانند مرگ عزيز خود بي‌هوش مي‌شوند يا حتي جان مي‌دهند. اين مسئله به‌سبب محدوديت ساختمان بدن انسان است كه تأثرهاي شديد روحي مثبت يا منفي و لذت و شادي فوق‌العاده يا غم و ترس شديد را تاب نمي‌آورد و درنتيجه به سكته و ايست قلبي دچار مي‌شود.

با توجه به‌ اينكه سخن امير مؤمنان علیه السلام مبالغه‌آميز نيست و واقعي است، اين پرسش رخ مي‌نمايد كه چگونه آن حالت در پرهيزگاران و شيعيان واقعي پديد آمده كه اگر اجل معيّني براي مرگشان مقدر نشده بود، از شدت اشتياق به لقاي الهي و ثواب و ترس از عذاب الهي جان مي‌دادند. پاسخ اين است ‌كه آنان به مرتبه‌اي از معرفت و شناخت ارزش و والايي لقاي الهي و ثواب‌هاي بي‌كران

خداوند در بهشت رسيده‌اند، كه درمقابل آنها، اين دنيا را بي‌ارزش مي‌دانند. در چشم آنان، همه لذت‌هاي دنيا دربرابر لذت رسيدن به لقاي خدا و درك ثواب الهي چون قطره‌اي دربرابر درياست. بااين‌حال، آنها به دنيا هيچ توجهي ندارند و برخورداري‌شان از آن در حد ضرورت خواهد بود. حتي استفادة آنان از لذت‌هاي دنيا ازسر ناچاري و در حد داروي تلخ خوردن فرد بيمار است. براي ما كه گرفتار دنياييم و لذت‌هاي دنيوي برايمان به‌قدري ارزشمند و زينت‌يافته‌اند كه لذت‌هاي متعالي اخروي را فراموش كرده‌ايم، شوق به لقاي الهي موهوم مي‌نمايد. اما براي كساني كه به آن مرتبه متعالي از باور و معرفت به آخرت و لقاي الهي رسيده‌اند، داشتن چنين حالتي طبيعي و عادي است.

مرحوم حاج‌شيخ‌غلام‌رضا يزدي رحمه الله نقل مي‌كرد كه در روايت آمده است: با وجود بهره‌مندي اهل بهشت از انواع لذت‌ها و نعمت‌هاي بهشتي و ازجمله حورالعين، گاهي، نوري در بهشت مي‌تابد كه همه اهل بهشت را مدهوش مي‌سازد. اين حالتِ ناشي از التذاذ از آن نور، به‌اندازه‌اي طول مي‌كشد كه حورالعين نزد خداوند شكايت مي‌كنند که مدتي است شوهرانمان از ما فاصله گرفته‌اند و سراغمان نمي‌آيند. راوي از امام مي‌پرسد: آن نور از چيست؟ امام علیه السلام در پاسخ مي‌فرمايد: آن نور لبخند حضرت زهرا عليهاالسلام به روي امير مؤمنان علیه السلام است كه چنان سرور و وجدي را براي اهل بهشت فراهم مي‌آورد.

در بهشت كه از رحمت و لطف الهي آكنده است و بهشتيان لحظه‌به‌لحظه از رحمت خداوند بهره‌مند مي‌شوند، يكي از رحمت‌هاي ويژه خداوند براي آنان، لبخندي است كه مظهر تام رحمت الهي، يعني فاطمه زهرا عليهاالسلام به شوهرش مي‌زند. اين لبخند همه بهشت را نوراني مي‌كند و چنان مؤمنان و بهشتيان را در لذت و وجد و سرور غرق مي‌سازد كه مدهوش مي‌شوند. حال تصور كنيد امير مؤمنان علیه السلام از هم‌نشيني

با حضرت زهرا عليهاالسلام و لبخند او چه حظ و لذتي مي‌برد و نيز تصور كنيد كه وقتي لبخند يكي از بهترين بندگان خدا چنين شوق و لذتي در اهل بهشت پديد مي‌آورد، شوق و لذت ديدار با معبود بي‌همتا براي اهل بهشت چقدر خواهد بود.

راهكار تحصيل شوق به لقاي الهي

بنابر آنچه در روايات آمده، ما باور داريم كه لذت‌ها و نعمت‌هاي بهشتي از نعمت‌ها و لذت‌هاي دنيوي، برتر است و بدن دنيوي ما تاب تحمل آنها را ندارد. البته ما كُنه و حقيقت آن نعمت‌ها را نمي‌شناسيم، اما سخنان اهل‌بيت علیهم السلام دراين‌باره براي ما حجت است. همچنين سخن امير مؤمنان علیه السلام درباره شوق شديد شيعيان واقعي به لقاي خداوند و نعمت‌هاي بهشتي را باور داريم. اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه چه كنيم تا به آن شيعيان واقعي شباهتي يابيم. ما كه نمي‌توانيم به مرتبه‌ و جايگاه كميل و سلمان برسيم، چه كنيم كه تاحدي به آنها شباهت يابيم؟ حيف است كه عمري از انسان بگذرد و از ولايت علي علیه السلام دم بزند، اما به دوستان واقعي آن حضرت شباهتي نداشته باشد. پاسخ اين است كه افزون بر باور به لقاي الهي و نعمت‌هاي نامحدود بهشتي كه از آيات و روايات و ادلة عقلي به‌ دست آمده، براي يافتن شوق به آن حقايق متعالي، بايد توجهمان را بر آنها متمركز سازيم. گاهي به‌طورطبيعي توجه‌ انسان بر چيزي متمركز مي‌شود، اما براي رسيدن به اين تمركز، بايد مقدمات و وسايل لازم را فراهم آورد. يكي از مقدمات مهم براي توجه به آن مقامات متعالي و شوق به آنها، كنار زدن موانعِ توجه به آنهاست. همچنان‌كه دل‌بستگي به امور دنيوي مانع حضور قلب در نماز مي‌شود و رسيدن به آن را براي انسان دشوار مي‌سازد، اين دل‌بستگي‌ها ما را از توجه و شوق به لقاي الهي و نعمت‌هاي بهشتي محروم مي‌كند.

بزرگ‌ترين مانع توجه انسان به پاره‌اي از اعتقادات و باورها و تمركز يافتن بر آنها، توجه ذهن به ‌امور ديگر است. از هنگام تولد و در دوران كودكي به‌طورطبيعي و خواه‌ناخواه توجه انسان به چيزهايي جلب مي‌شود. براي نمونه، از آغاز تولد، هنگام گرسنگي توجه كودك به سينة مادر جلب مي‌شود؛ چون اين‌گونه نياز خود را به شير تأمين مي‌كند. رفته‌رفته كه انسان رشد مي‌كند و بزرگ‌تر مي‌شود، نيازهاي جديدتري توجهش را جلب مي‌كنند. اما وقتي انسان به سن بلوغ و تكليف رسيد، بايد تاحدي توجه خود را به مسائل پيرامونش كنترل كند. البته پيش از آن دوران نيز پسنديده است كه نيازها و توجه‌هاي خود را كنترل كند. براي نمونه، انسان مكلف بايد نگاه خود را كنترل كند و به هرچيزي كه در چشمش زيبا جلوه مي‌كند، نگاه نكند. بايد بكوشد به لذت‌هاي دنيا كه مي‌داند اصالت ندارند و وسيله آزمايش‌اند، انس نگيرد و به آنها دل‌بستگي نيابد. بايد نگاه خود را از صحنه‌ها و منظره‌هاي حرام بازدارد و به آنچه حلال است نگاه كند. بايد به خوردن حلال بسنده كند و از خوردن حرام خودداري ورزد. يكي از چيزهايي كه موجب تقويت اراده و فروكش غرايز و نيازها مي‌شود روزه است كه اهل‌بيت علیهم السلام نيز بدان سفارش كرده‌اند.

از آيات و روايات و سيرة عملي اولياي دين و اهل‌بيت عصمت و طهارت علیهم السلام برداشت مي‌شود كه انسان بايد بكوشد به لذت‌هاي دنيوي دل‌بستگي نيابد و در حد برطرف ساختن نياز ضروري خود به لذت‌هاي دنيوي بسنده كند. هرگاه دلش با لذت‌هاي مادي انس گرفت، در فكر درمان باشد. هرگاه به مال دل‌بسته شد، انفاق كند و با آن، دوستي و علاقة خود را به مال دنيا برطرف سازد. با توجه به تأثير انفاق در رفع دل‌بستگي به دنيا و رفع نيازهاي تنگ‌دستان، خداوند مي‌فرمايد: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِه

عَلِيم؛(1) «هرگز به نيكوكاري نخواهيد رسيد، تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد، و از هرچه انفاق كنيد، بي‌شك خدا بدان داناست».

انس يافتن به لذت‌هاي دنيوي موجب مي‌شود كه توجه به دنيا و لذت‌هاي آن، كم‌كم روح و قلب انسان را فراگيرد و ديگر براي توجه به امور معنوي و اخروي مجالي باقي نماند. ازاين‌رو ياد و ذكر خدا براي دل‌بستگان به زخارف دنيا سنگين است و تنها براي كساني كه لذت انس با او را چشيده‌اند، شيرين و گواراست: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَي الْخاشِعِين؛(2) «از شكيبايي و نماز ياري جوييد، و اين [كار] هر‌آينه گران و دشوار است، مگر بر فروتنانِ خداترس».

انس به خداوند و آخرت از باورداشت آنها بسيار فراتر است. ممكن است كسي به خداوند و آخرت اعتقاد داشته باشد، اما اين اعتقاد در رفتار و منشش تأثيري نداشته باشد. اما وقتي انسان با خداوند و آخرت انس يافت، به مرتبه‌اي مي‌رسد كه همه دل‌بستگي‌هاي او به غير خدا قطع مي‌شود و براي ديدار پروردگار لحظه‌شماري مي‌كند. در كام او، مرگ بسيار شيرين و گوارا خواهد بود. ازاين‌رو، امير مؤمنان علیه السلام كه دنيا را سه‌طلاقه كرده بود و همه وجودش را عشق به معبود فراگرفته بود و براي لحظة ديدار او سر از پا نمي‌شناخت، فرمود: وَاللهِ لاَبْنُ أَبِي طَالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه؛(3) «به خدا سوگند، فرزند ابوطالب با مرگ، از كودك به سينة مادر مأنوس‌تر است».

حضرت نمي‌فرمايد كه من براي مرگ آماده‌ام و چون خداوند به مرگ من راضي است، من نيز بدان رضامندم، بلكه مي‌فرمايد: من عاشق مرگم و با آن انس دارم. آن حضرت باور دارد كه در پي مرگ به لقاي ابدي با محبوب مي‌رسد.


1. آل‌عمران (3)، 92.

2. بقره (2)، 45.

3. نهج البلاغه، خطبه 5.

آنچه درباره مدهوش شدن حضرت پس از مناجات شبانه نقل شده كه در جلسة پيش بدان اشاره كرديم، با اين سخن حضرت تأييد مي‌شود. به‌هرحال، وقتي اين انس در انسان پديد مي‌آيد كه از دل‌بستگي‌هاي خود به دنيا بكاهد و هميشه در پي لذت‌جويي‌هاي دنيوي نباشد. بايد بكوشد در نيمه‌هاي شب با خداوند رازونياز كند و انس‌ با خدا و لذت يادش را بفهمد. بكوشد به حقيقت لذت ياد خدا دست يابد و دريابد كه اين لذت از لذت‌هاي دنيوي فراتر است و هرگز نمي‌توان آن را با لذت‌هاي موهوم دنيوي قياس كرد.

بي‌شك اگر انسان از درك لذت‌هاي معنوي و اخروي محروم ماند و لذت‌ها را به نوع دنيوي و حسي آن منحصر دانست، به لذت‌هاي اخروي توجهي نخواهد داشت. درنتيجه، تنها به لذت‌هاي دنيوي دل‌بستگي مي‌يابد و از آنچه او را از اين‌ دل‌بستگي‌ها جدا كند، ازجمله از مرگ، بيزار مي‌شود. براي او بسيار ناراحت‌كننده و ناگوار خواهد بود كه به مرگ و هنگامه‌‌اي كه از بستر گرم و نرم و خوردني‌ها و آشاميدني‌ها و ديگر لذت‌هاي دنيوي محروم مي‌شود و زير خروارها خاك مدفون مي‌گردد، بينديشد. اما كسي كه با خدا و اولياي او انس دارد، نه‌تنها از مردن و ياد آن نمي‌ترسد و ناراحت نمي‌شود، بلكه ياد مرگ براي او لذت‌بخش است؛ چون باور دارد كه پس از مرگ و در عالم برزخ و سپس در عالم قيامت، اولياي خدا را مي‌بيند و به لقاي خداوند مي‌رسد و عنايات و پاداش‌هاي الهي را دريافت مي‌كند؛ چرا‌كه دنيا ظرف پاداش نيست، بلكه ظرف عمل و انجام تكاليف الهي است. مؤمنان در دنيا با پيروي از خداوند به وظايف و تكاليف الهي عمل مي‌كنند؛ بدان اميد كه پس از مرگ، عنايات و پاداش‌هاي الهي را دريافت كنند:

أَلاَ وَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا. أَلاَ وَإِنَّ الآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَلِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَكُونُوا مِن

أَبْنَاءِ الآخِرَةِ وَلاَ تَكوُنوُا مِنْ أَبْنَاءِِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلاَ حِسَابَ وَغَداً حِسَابٌ وَلَا عَمَل؛(1) آگاه باشيد كه دنيا روي‌گردانيده و شتابان در گذر است و چيزي جز اندكي [چون ته‌ماندة ظرفِ ازآبْ‌تهي‌شده] از آن باقي نمانده است. هان، بدانيد كه آخرت نيز به‌سويتان مي‌آيد و هركدام از اين ‌دو را فرزنداني است. شما بكوشيد كه از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا؛ زيرا در روز قيامت هر فرزندي به پدر و مادر خويش مي‌پيوندد. امروز روز كار است نه حساب و فردا روز محاسبه خواهد بود، نه كار.

باورداشت آخرت و لحظه‌شماري براي مرگ

وقتي انسان باور كرد كه ظرف برخورداري از پاداش، آخرت است و در آن سرا به لقاي معبود و محبوب خويش مي‌رسد، براي مردن و سفر به سراي آخرت لحظه‌شماري مي‌كند. بني‌اسرائيل خود را دوستان، بلكه فرزندان خدا مي‌دانستند و بر اين ‌باور بودند كه اهل بهشت‌اند و خداوند عذابشان نمي‌كند. آنان مي‌گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَأَحِبّاؤه،(2) اما بااين‌حال سخت به دنيا علاقه داشتند و از مرگ مي‌ترسيدند. خداوند درباره آنان مي‌فرمايد:

قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين * وَلا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِين؛(3) بگو: اي كساني كه يهودي شديد، اگر مي‌پنداريد كه شما دوستان خداييد، نه ديگر مردمان، پس آرزوي مرگ كنيد [تا


1. نهج البلاغه، خطبه 42.

2. مائده (5)، 18.

3. جمعه (62)، 6ـ7.

شما را به او برساند] اگر راست‌گوييد؛ و هرگز آن را آرزو نخواهند كرد؛ به‌سبب آنچه دست‌هايشان پيش فرستاده (كارهايي كه كرده‌اند) و خدا به [حال] ستمكاران داناست.

از اين‌ دو آيه برداشت مي‌شود كه اگر كساني به‌راستي دوستان خداوند باشند، ثمرة ولايت و محبت خداوند را در عالم آخرت و بهشت دريافت خواهند كرد. آن‌گاه شوق به لقاي الهي و بهره‌مندي از انس ابدي با خداوند و پاداش الهي موجب مي‌شود كه آرزوي مرگ و سفر به ديار آخرت كنند. ما بايد باور كنيم كه لذت‌ها و پاداش‌هاي عالم آخرت ابدي و پايدارند و با لذت‌هاي خيالي و موهوم دنيا قياس‌پذير نيستند. اگر انسان در دنيا از عالي‌ترين لذت‌ها نيز بهره‌مند شود، تا وقتي در حال التذاذ است، آنها را درك و احساس مي‌كند و شادمان است. اما يك‌ ساعت يا يك روز بعد، آن لذت چون خواب و رؤيايي از ذهنش مي‌گذرد. اگر انسان ديروز غذاي بسيار لذيذي خورده باشد، امروز لذت خوردن آن غذا با لذتي كه از خواب خود برده، هيچ تفاوتي ندارد. چه‌بسا لذت انسان از خوابش، از لذتي كه در بيداري مي‌برد بيشتر باشد. سراسر دنيا شبيه خواب و خيال است و لذت‌هاي آن زودگذر و با رنج همراه است؛ اما لذت‌هاي آخرت، واقعي، پايدار و خالي از رنج و سختي‌اند: الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوب؛(1) «آن [خدايي] كه ما را از فزون‌بخشي خويش در سراي ماندني و جاويدان فرود آورد. در آنجا نه رنجي به ما مي‌رسد و نه درماندگي‌اي».

راهكار كاستن از توجه به دنيا

با توجه به اينكه انس با لذت‌هاي دنيوي موجب غفلت ما از آخرت و لذت‌هاي


1. فاطر (35)، 35.

جاودانة آن مي‌شود، بايد افزون بر باورداشت آخرت، بكوشيم توجهمان بدان معطوف شود. اين مهم با كاستن از توجه به دنيا و لذت‌هاي آن به دست مي‌آيد. گام نخست براي كاستن از توجه به دنيا و دل‌بستگي‌هاي آن، چشم‌پوشي از لذت‌هاي حرام است. پس‌ازآن چشم‌پوشي از مكروهات و مشتبهات و حتي لذت‌هاي حلالي است كه ما را از انجام عبادت‌هاي بزرگ و توجه عميق به خداوند و آخرت بازمي‌دارند. اولياي خدا حتي حاضر نيستند به لذت‌هاي حلال توجه كنند؛ چون اين توجه، آنان را از يادكرد لذت‌هاي ابدي آخرت بازمي‌دارد و اگر چنين توجهي بكنند، از آن استغفار مي‌جويند. ما تا رسيدن به مرتبه اولياي خدا راهي طولاني در پيش داريم. در اين مرحله و براي اينكه شوق به لقاي الهي و آخرت در ما پديد آيد، بايد دست‌كم بكوشيم با لذت‌هاي حرام انس نيابيم و نگذاريم شيطان قلب ما را خانة خود سازد و به هوس‌هاي زودگذر و پست دنيوي سرگرممان سازد. پس از آنكه از لذت‌هاي حرام چشم پوشيديم، با تمرين و رياضت زمينه چشم‌پوشي از لذت‌هاي حلال كه از توجه‌هاي عميق و پايدار به امور اخروي و معنوي بازمان مي‌دارد، فراهم مي‌آيد. كسي كه تا اين مرحله پيش رفته، لذت اولياي خدا از مناجات و گفت‌وگوي با پروردگار و انس با او را درك مي‌كند و درمي‌يابد كه چرا آنان جانشان از اشتياق ديدار با معبود لبريز شده و اگر اجلي برايشان مقرر نشده بود، روح از بدنشان پرواز مي‌كرد و در آشيانة ابدي و در جوار معبود آرام مي‌گرفت.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org