- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار هفدهم
شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَي بِطَاعَتِهِ وَخَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّينَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَاقِفِينَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الِْعلْمِ بِدِينِهِم؛ براي طاعت خداوند سر فرود آوردهاند و براي عبادت او خاضع شدهاند. از آنچه خداوند حرام كرده است ديده بر هم نهادهاند و گوشهاي خود را براي شنيدن علم سودمند ميگشايند و علوم ديني را به گوش جان مينيوشند.
در نهج البلاغه، بهجاي عبارت يادشده در روايت نوف بكالي، عبارتي كوتاهتر آمده كه مضمون آن با بخش دوم عبارت موجود در روايت نوف يكسان است. در نهج البلاغه چنين آمده است: غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَوَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الِْعلْمِ النَّافِعِ لَهُم.(1) با توجه به اينكه سخن امير مؤمنان علیه السلام در روايت نوف طولانيتر و با محتوايي فزونتر از عبارتي است كه در نهج البلاغه آمده، اين احتمال كه در روايت نوف خطايي رخ داده و او چيزي به روايت افزوده، مردود است؛ چون نوف موثق و معتمد است. پس احتمال موجّه آن است كه در نهج
1. نهج البلاغه، خطبه متقین.
البلاغه تقطيع شده و بخشي از عبارت نيامده است؛ زيرا سبك و روش مرحوم سيد رضي در تأليف نهج البلاغه، گردآوري گزينشي خطبهها و نامهها و سخنان امير مؤمنان علیه السلام بوده است. با توجه به اينكه خطبه امير مؤمنان در روايت نوف كاملتر و پرمحتواتر از خطبه متقينِ نهج البلاغه است، ما روايت نوف را محور بحث قرار دادهايم. در بخشي از روايت نوف كه در طليعة سخن آورديم، امير مؤمنان علیه السلام تسليم بودنِ كامل در مقام اطاعت از خدا و خضوع كامل در مقام عبادت را ازجمله ويژگيهاي شيعيان واقعي برميشمارند.
مقام بندگي و عبادت خاشعانة شيعيان واقعي
واژه «بخع» هم متعدي استعمال ميشود، هم لازم. وقتي بهصورت متعدي به كار ميرود، بهمعناي تلف كردن و نابود ساختن است. در قرآن واژه «باخع» بهصورت متعدي به كار رفته است. خداوند خطاب به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه از ايمان نياوردن مشركان بهشدت اندوهگين و ناراحت بود، فرمود: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا؛(1) «شايد اگر به اين سخن (قرآن) ايمان نياورند، از اندوه بخواهي خود را هلاك كني». اما آنگاه كه واژه بهشكل لازم به كار ميرود، بهمعناي گردن نهادن و تسليم مطلق خواهد بود. وقتي انسان دربرابر خواسته و نظر ديگري با همه وجود تسليم شود و با آن هيچگونه مخالفتي نكند، ميگويند: دربرابر آن فرمان و خواسته بهطوركامل تسليم است. يكي از ويژگيهاي شيعيان واقعي كه حضرت در كلام نوراني خود معرفي كردهاند اين است كه كاملاً مطيع و تسليم دستورها و تكاليف خداوندند و با همه وجود ميكوشند به آنچه خداوند خواسته عمل كنند و هيچگونه مخالفت و مقاومت و
1. کهف (18)، 6.
حتي نارضامندي قلبي دربرابر دستورهاي خداوند ندارند. آنان همچنين هنگام عبادت خدا خاشع و خاضعاند.
عبادت دو كاربرد خاص و عام دارد: عبادت بهمعناي خاص عبارت است از مناسك و تكاليفي چون نماز، روزه و حج كه براي اظهار عبوديت در پيشگاه الهي وضع شدهاند؛ و عبادت بهمعناي عام، عبادات خاص و هر كاري را در بر ميگيرد كه انسان با هدف اطاعت خداوند انجام ميدهد. پس حتي خوردن و آشاميدن، اگر با قصد قربت و براي جلب رضاي خداوند انجام شود، عبادت به شمار ميآيد. پس در كاربرد عام تنها نماز و روزه عبادت به شمار نميآيد، بلكه هر كاري كه براي خداوند و با هدف اطاعت او انجام شود، عبادت است. اما در سخن حضرت، عبادت در كنار اطاعت آمده و استعمال آن دو در پي هم نشانِ آن است كه براي هريك معنايي خاص و مستقل از معناي ديگري در نظر گرفته شده است؛ يعني اطاعت در سخن آن حضرت بهمعناي انجام تكاليف توصلي است كه ملاك در آنها انجام دادن خود تكاليف است و قصد قربت لازم ندارد؛ مانند وجوب نجات غريق كه در انجام اين تكليف قصد قربت لازم نيست. اما عبادت، ناظر به تكاليف تعبدي است؛ يعني تكاليفي كه تشريع شدهاند تا بهعنوان عبادت و با هدف بندگي خدا انجام شوند؛ مانند نماز و روزه.
بنابر توصيفي كه امير مؤمنان علیه السلام از شيعيان واقعي ارائه ميدهند، آنان در مقام بندگي و اطاعت خداوند كاملاً تسليم و مطيعاند و بدون درنگ به تكاليف الهي عمل ميكنند. براي مثال، وقتي مكلف ميشوند كه خمس مالشان را بدهند، بدون مقاومت و ترديد آن را ميدهند. همچنين در انجام دادن ديگر وظايف و تكاليف كاملاً دربرابر خداوند تسليماند. آنان شاگردان راستين مكتب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند كه با همه وجود تسليم اوامر خداوند بود و پروردگار به او فرمود كه در
مقام احتجاج با اهل كتاب بگويد: أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَن؛(1) «من خود را تسليم خدا كردهام و پيروانم نيز [چنين كردهاند]». در آيهاي ديگر، ديندارترين مردم كسي معرفي شده كه تسليم خداوند گشته است: وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلا؛(2) «و دين چه كسي بهتر است از آن كسي كه خود را تسليم خدا كرده؛ درحاليكه نيكوكار باشد و از آيين ابراهيم حقگرا پيروي كند؟ و خدا ابراهيم را دوست گرفت».
آن شيعيان واقعي و دلباختة حق، هنگام عبادت نيز تنها آهنگ پرستش دارند و با خضوع كامل همه توجهشان معطوف به خداوند است و در حال عبادت خداوند، فكر و ذهنشان به غير خدا توجه ندارد. عبادت آنها پرستش واقعي است، نه عبادتهاي ظاهري كه هنگام انجام دادن آنها ذهن آشفته باشد و فرد نتواند آن را از دلبستگيهاي غيرالهي بازدارد.
تشكيكي و ذومراتب بودن عبادت و اطاعت خدا
وقتي در اسلام ارزشهايي به جامعه معرفي ميشود، آن ارزشها حدي خاص و سطحي معيّن ندارند تا كمتر يا بيشتر از آنها پذيرفته نباشد، بلكه آن ارزشها تشكيكي و داراي مراتباند. براي مثال، وقتي به ما فرمان ميدهند كه نماز بخوانيم، بدان معنا نيست كه به خواندن نمازهاي واجب بسنده كنيم و تنها آن را مطلوب بدانيم، بلكه اصل نماز مطلوب است و بهتر است انسان نمازهاي نافله را نيز بخواند و خواندن نمازهاي نافله بههمراه نمازهاي واجب مطلوبتر خواهد بود. اما اگر انسان به نمازهاي واجب بسنده كند، به وظيفة خود عمل كرده و
1. آلعمران (3)، 20.
2. نساء (4)، 125.
تاركالصلاة نيست. پس تكليف واجب، حد نصاب وظيفه و كمترين تكليفي است كه بايد انجام پذيرد. ولي با توجه به آنكه نماز ازجهت كميت و كيفيت مراتبي دارد، نماز فردي عادي با نماز سلمان همسنگ نخواهد بود. همچنين نماز ما با نماز امير مؤمنان علیه السلام قياسپذير نيست؛ گرچه در ظاهر به يكديگر شباهتي داشته باشند. ما چگونه ميتوانيم نماز خود را با نماز آن حضرت مقايسه كنيم، درحاليكه يك تكبير آن بر همه عبادتهاي جن و انس برتري داشت. دربرابر، نمازهاي ما چنان است كه بهفرمودة مرحوم ميرزاجوادآقا تبريزي بايد از آنها نزد خداوند استغفار كنيم. نماز ما در حد فهم و معرفت و ايمان ماست و ما بايد معرفت و ايمانمان را گسترش بخشيم تا نمازمان خالصانهتر و ارزشمندتر گردد. اما هرقدر ما در اين جهت ترقي كنيم، نمازمان به مرتبه نماز اولياي خاص خداوند نميرسد.
وقتي امير مؤمنان علیه السلام در توصيف شيعيان واقعي ميفرمايند: خضعوا له بعبادته، نبايد بپنداريم كه اگر ما در نماز سر به زير افكنديم، مصداق سخن آن حضرتيم؛ بلكه اگر در نمازمان خالصانه و صادقانه خضوع داشتيم، به نخستين مرتبه خضوع مطلوب در نماز دست يافتهايم. اين مرتبه از خضوع با عاليترين مرتبه آن كه امير مؤمنان علیه السلام بدان آراسته بود ـ چنانكه اگر در نماز تير از پاي آن حضرت بيرون ميكشيدند متوجه نميشد ـ بسيار فاصله دارد.
درهرحال، ويژگيها و ارزشهايي كه در اين خطبه و ديگر آموزههاي ديني مطرح شدهاند، تشكيكياند و از نظر كمّي و كيفي مراتبي دارند. ما همواره بايد بكوشيم به مراتب والاتري از اين ارزشها دست يابيم و بيشتر نماز بخوانيم؛ نمازي كه با خضوع و خشوع بيشتر همراه باشد. ازسويديگر، براي اينكه به عجب و غرور دچار نگرديم، به ياد داشته باشيم كه هرقدر نماز بخوانيم، نميتوانيم چون
امير مؤمنان علیه السلام در شبانهروز هزار ركعت بخوانيم، و خضوع و خشوع ما در نماز به مرتبه خضوع و خشوع اولياي خدا نميرسد. ازسويديگر، نبايد چون كميت و كيفيت نمازمان به مرتبه نماز اولياي خدا نميرسد، نااميد باشيم و نماز نخوانيم؛ چون اگر انسان نتواند عاليترين مرتبه نماز را بهجاي آورد، نبايد از مرتبه پايينتر آن دست بكشد. مهم آن است كه در حد توان خود بكوشيم به توفيقهايي بيشتر دست يابيم و به ياد داشته باشيم كه عبادت و نيايش ما به درگاه خداوند هيچگاه به مرتبه نيايش و عبادت اولياي خاص خداوند نميرسد.
تبيين علمي نقش مهار چشم و گوش در بندگي خالصانة خدا
تا اينجا دو ويژگي شيعيان واقعي تبيين شد: نخست اطاعت خالصانة آنان از خداوند و ديگري عبادت خاشعانه و خاضعانهشان به درگاه او. هريك از اين دو ويژگي نيز مراتبي دارند؛ چه آنكه شيعيان و پرهيزگاران نيز مراتبي دارند. اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه ما چه راهي را پيش گيريم تا مطيع محض خداوند شويم و با همه وجود دربرابر تكاليف الهي تسليم گرديم و نهتنها با رفتار، بلكه در دل نيز با دستورهاي خداوند مخالفتي نداشته باشيم؛ چه كنيم كه نماز و عبادتمان با حضور قلب و خشوع و خضوع همراه باشد؟ بيترديد براي انسان بسيار دشوار است كه خود به آن مرتبه متعالي از اطاعت خدا و عبادت برسد؛ بهگونهايكه كاملاً دربرابر تكاليف و دستورهاي خداوند تسليم محض باشد و عبادات خود را با خشوع و خضوع و حضور قلب كامل انجام دهد. پس بايد لابهلاي روايات و گزارههاي ديني در جستوجوي راهي بهسوي آن مرتبه متعالي از اطاعت و عبادت خدا باشيم. بنابر روايت بحار الانوار حضرت در ادامه سخن خود، راه رسيدن به آن مرتبه متعالي را چنين معرفي ميكنند: فَمَضَواْ غَاضِّين
أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَاقِفِينَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الِْعلْمِ بِدِينِهِم. ازآنجاكه اين دو جمله با فاي تفريع آغاز ميشوند، درمييابيم كه توصيه حضرت در اين دو جمله، مقدمه و راه رسيدن به آن مرتبه متعالي از عبادت و اطاعت است كه در عبارت پيشين حضرت خوانديم. البته آشكار شدن نوع ارتباط اين سخن با سخن پيشين حضرت و روشن شدن طريق و مقدمه بودن محتواي اين سخن براي آن مرتبه متعالي از عبادت و اطاعت به توضيح نياز دارد.
الف) نقش چشم و گوش در رفتار و شناخت
انسان در پي شناختش از فوايد يك رفتار و زيانهاي تركَش، آن را انجام ميدهد. پس از تصور فايده كه لذت ناشي از كار است و زيان ترك آن و تصديق به سود و زيان ناشي از ترك كار، اراده انجام آن در ما پديد ميآيد. در هر كار اختياري اين فرايند وجود دارد: تصور سود و لذت كار و زيان ناشي از ترك، تصديق به آن و سپس اراده انجام دادن كار و درنهايت انجام دادن آن. پس فعل اختياري ما ناشي از اراده و اراده ناشي از شناخت است و عمده شناختهاي ما از مجراي چشم و گوش يا پس از تجريد و تعميم و تجزيهوتحليل دريافتهاي چشم و گوش بهوسيله قلب حاصل ميشود. ازاينرو، خداوند در آيههاي بسيار به نعمت گوش و چشم و دل اشاره ميكند. ازجمله ميفرمايد: وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون؛(1) «و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد؛ درحاليكه هيچ نميدانستيد، و براي شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد تا شايد سپاس گزاريد».
منظور از فؤاد در اين آيه، همان قلب و قوهاي است كه تعقل ميكند و به
1. نحل (16)، 78.
تحليل ادراكات و استنتاج آنها ميپردازد. معمولاً پيش از آنكه براي انسان ادراك قلبي حاصل شود، بهوسيله چشم و گوش ادراك ميكند؛ يا انسان خود چيزي را ميبيند و يا با شنيدن از اشخاص موثق و مطمئن، به شناخت ميرسد. پس انسان يا خود چيزي را ادراك ميكند و با تجربه به منافع آن پي ميبرد، يا با اخبار كساني كه حجت و مطمئناند، به منافع چيزي پي ميبرد و اين شناخت منشأ اراده ميشود. براي اينكه انسان اراده اطاعت محض از خداوند را بيابد يا عبادت خود را با خشوع، خضوع و حضور قلب انجام دهد، بايد بر فكر و خيال خويش چيره شود و با كنترل فكر و خيال، قدرت و توان كافي را براي اراده اطاعت و عبادت خالصانه بيابد. اين تمركز بر افكار و خيالات با تمرين فراوان به دست ميآيد. اينگونه انسان ميتواند فكرش را بر كاري خاص متمركز كند و آن را از انصراف و توجه به اينسو و آنسو بازدارد. ما معمولاً در نماز تمركز نداريم و فكرمان به امور گوناگون و بيگانه با نماز جلب ميشود. چهبسا چيزي را فراموش كرده بوديم، هنگام نماز به ياد ميآوريم و بهدليل آشفتگي فكر و نداشتن حضور قلب هنگام نماز، ذهن ما كارها و امور گوناگون را مرور ميكند.
وقتي انسان در پي تمرين تمركز فكر و حضور قلب در نماز برميآيد كه فوايد خضوع و خشوع و حضور قلب در نماز را بداند؛ بداند كه ارزش و ثواب دو ركعت نماز با حضور قلب بيش از هزار ركعت نماز بدون آن است؛ بداند كه روح عبادت همان توجه به خداست و نماز بدون حضور قلب و توجه به خداوند چون بدن مردهاي است كه هيچ ارزشي ندارد و خداوند ازسر فضل و لطفش آن را ميپذيرد. انسان يا خود مستقيم به اين شناخت دست مييابد، يا بهوسيله اطلاعات درستي كه ديگران در اختيارش مينهند به اين شناخت ميرسد. پايه و اساس انجام دادن هر كار نيك و خداپسندانه، شناخت منافع آن و نيز زيان ناشي
از ترك آن است. در دست يافتن به اين شناخت، چشم و گوش بيشترين دخالت را دارند و نقش عقل، تجزيهوتحليل ادراكات چشم و گوش و سپس استنتاج از آن ادراكات است. اين فرايندي است كه در رسيدن به شناخت طي ميشود.
ب) آفات كنترل نكردن چشم و گوش
سخن ديگر آن است كه ما چگونه از چشم و گوشمان استفاده ميكنيم. برخي چشم خود را آزاد ميگذارند كه به هر چيزي نظر كند، و آن را محدود نميسازند. وقتي در خيابان حركت ميكنند، به هر چيزي كه دربرابر چشمشان قرار ميگيرد نگاه ميكنند و ماشينها، ساختمانها و آدمهايي را كه در رفتوآمدند از نظر ميگذرانند. همچنين به هر صدا و سخني گوش فراميدهند: هم به آواي قرآن و اذان گوش ميسپارند و هم به صداي موسيقي، و بر گوش خود كنترلي ندارند. اگر انسان چشم خود را آزاد بگذارد كه به هرچه خواست نگاه كند، سرانجام گرفتار جهنم ميشود. از آفات هرزهنگري و كنترل نداشتن بر نگاه، دلهره و از دست دادن آرامش و تمركز فكر و نيز افتادن در دام شيطان و ورطة گناه و همچنين سست شدن روابط خانوادگي است. پس نگاه، هم آسيبهاي فراوان دنيوي در پي دارد و هم موجب ارتكاب گناهان و درنتيجه سقوط در جهنم ميشود. همچنين مهار نكردن گوش، آفتهاي فراوان دنيوي و اخروي را در پي دارد. چهبسا براثر شنيدن يك سخن نابجا و حتي شنيدن يك مزاح و شوخي، فكر نادرستي در ذهن انسان پديد ميآيد، و در پي آن فكر، رفتاري ناصواب يا گناه از او سر ميزند. پس يك سخن و حتي يك شوخي ميتواند مبدأ و منشأ دچار شدن انسان به گناه گردد. اينجاست كه اهميت مهار کردن چشم و گوش آشكار ميشود و انسان به اين حقيقت پي ميبرد كه براي
سالم رسيدن به منزل مقصود و نجات از انحراف، بايد چشم و گوش خود را مهار كند كه به هر منظرهاي چشم ندوزد و به هر صدايي گوش نسپارد. وقتي انسان قدرت و توان كافي براي مهار چشم و گوش خود مييابد كه به ملكة تقوا مسلح شود و البته زيور يافتن به ملكة تقوا، زحمت و تلاش فراوان ميطلبد. اما اگر انسان بخواهد سعادتمند شود، از دست يافتن به تقوا ناگزير است.
ج) نقش مهار چشم و گوش در چيرگي بر ذهن و حضور قلب
اگر انسان بخواهد بهطوركامل مطيع خداوند باشد و در همه رفتارهايش او را اطاعت كند و اگر بخواهد در نماز حضور قلب و خضوع داشته باشد و از وقتي اللهاكبر نماز را ميگويد جز ياد و ذكر خدا به ذهنش راه نيابد، بايد بتواند ذهنش را مهار كند. وقتي انسان مالك ذهن خود نباشد و بر آن كنترلي نداشته باشد، ادراكات و خاطرات پيشين در فرصتهاي خاص، بهويژه هنگام نماز كه از سرگرميهاي ديگر فارغ است، در ذهن انسان جولان ميدهند. بيسبب نيست كه گاهي آنچه انسان فراموش كرده بود و پيش از نماز به ياد نميآورد، در نماز به يادش ميآيد. در نماز بهدليل سرگرم نبودن انسان به كارهاي روزمره، ذهن فرصت مييابد كه به محفوظات خود بپردازد و بسياري از امور فراموششده را به ياد آورد. همچنين كسي كه بر ذهن خود كنترلي ندارد، هنگام مطالعه متمركز نيست و به امور بيگانه با مطالعه توجه ميكند. درنتيجه از آن مطالعه نتيجهاي نميگيرد و توفيقي به دست نميآورد.
انسان هنگامي ميتواند بر ذهن خود تسلط يابد كه در تصميم خود سستاراده نباشد و جديت ورزد. گاهي انسان دوست دارد كاري را انجام دهد، اما آن را به تأخير مياندازد. براي مثال، نيمهشب براي نماز بيدار ميشود، اما با
خود ميگويد: ميخوابم و چند دقيقة ديگر بيدار ميشوم و نماز شب ميخوانم. بارها بيدار ميشود و ميخوابد و نماز شب را به تأخير مياندازد، تا سرانجام زماني از خواب برميخيزد كه زمان خواندن نماز شب گذشته و چهبسا نماز صبحش نيز قضا شده است. اين مسامحه و به تأخير انداختن كار ازآنروست كه انسان مالك اراده خود نيست و در تصميم و ارادهاش جديت به خرج نميدهد. اگر انسان بخواهد مالك اراده خود باشد، بايد مالك ذهن خويش باشد. آدمي وقتي ميتواند بر ذهنش چيره شود كه چشم و گوش خود را مهار كند، و آسانترين و عموميترين راه براي كنترل ذهن و يافتن حضور قلب و تمركز فكر در نماز و عبادت، مهار چشم و گوش است. ازاينروست كه امير مؤمنان علیه السلام يكي از ويژگيهاي شيعيان و دوستداران واقعي اهلبيت علیهم السلام را مهار چشم و بازداشتن آن از نگاه کردن به حرام برميشمارند. آنان وقتي ميخواهند به چيزي نظر كنند، نخست ميانديشند كه آيا خداوند اجازه داده بدان نگاه كنند، و آن نگاه حلال است يا حرام. اگر آنان اخلاص بيشتري داشته باشند و از مراتب بالاتر تقوا بهرهمند باشند، نهتنها به منظرههاي حرام نگاه نميكنند، بلكه به چيزهاي مباح، اما بيفايده نيز نمينگرند. به چيزي نگاه ميكنند كه افزون بر آنكه نگاه به آن حلال و مباح است، فايدهاي نيز داشته باشد. براي مثال، به قرآن و روايات نظر ميافكنند يا به تماشاي فيلمي مينشينند كه درباره زندگي مجاهدان، شهدا و علما باشد، نه فيلمهايي كه ثمره و فايدهاي ندارند.
ويژگي ديگر شيعيان واقعي كه بدان پرداختيم اين است كه آنان گوش خود را براي شنيدن علم سودمند ميگشايند. اگر بدانند سخني بيفايده يا حرام، و شنيدن آن گناه است، بدان گوش نميدهند. البته اين سخن حضرت بدان معنا نيست كه هرجا سخن عادي گفته ميشود و سخن از علم در ميان نيست، انسان گوش نكند
و جز به مباحث علمي گوش فراندهد؛ چون گاهي انسان ناچار است به سخناني كه براي زندگياش مفيد است گوش فرادهد يا ناچار است اطلاعاتي را به دست آورد كه گرچه علم نافع به شمار نميآيد، مقدمه تحصيل علم نافع است. پس شنيدن و دست يافتن به اطلاعاتي كه مقدمه علم به شمار ميآيند نيز مطلوب است، گرچه آنچه انسان ميشنود علم به شمار نميآيد. از فرمايش امير مؤمنان علیه السلام چنين برداشت ميشود كه شيعيان واقعي به صداها و سخنان حرام، مانند موسيقي حرام يا غيبت گوش نميكنند و نيز به سخناني كه علم يا مقدمه تحصيل آن به شمار نميآيند، گوش فرانميدهند. آنان به سخناني گوش ميسپارند كه پند و اندرز يا علم نافع به شمار ميآيد يا شنيدن آنها براي زندگي لازم است، و درمجموع، در سعادت و كمال انسان نقش دارند.
پس تا هنگامي كه انسان چشم و گوش خود را كنترل كند، بر ذهن خود چيره ميشود و خالصانه و صادقانه و با حضور قلب، خدا را عبادت ميكند و از دستورهايش پيروي ميكند. اما اگر چشم و گوش انسان يله و رها باشد و به هرچه خواست، بنگرد، و به هرچه خواست، گوش كند، نه بر ذهن خويش چيره خواهد شد، نه مالك اراده و تصميم خود خواهد بود. وقتي آدمي سرگرم مطالعه ميشود، فكر و ذهنش به اينسو و آنسو پر ميكشد؛ بهگونهايكه گاهي پس از يك ساعت متوجه ميشود هنوز چند سطر بيشتر نخوانده و آنچه را خوانده نيز به ياد نسپرده است. يا نماز ميخواند، اما پس از گفتن سلام پي ميبرد كه نماز ميخوانده است و از فيض و فضيلت نمازي كه دربرابر هر واژهاش درجهاي در بهشت به انسان عنايت ميكنند، محروم ميماند؛ نمازي كه اكسير است و چنانكه از روايات برداشت ميشود، نقشي بيبديل در سعادت و قرب به خداوند دارد. برخي از استادان ما كه قلههاي تعالي و كمال را فتح كرده بودند و عمر خود را به
بندگي خدا و تحصيل علم گذرانده بودند، چنان از نماز لذت ميبردند كه ميفرمودند: اگر سلاطيني كه در پي لذتهاي دنيا هستند ميفهميدند كه نماز چه لذتي دارد، از سلطنت دنيا و لذت آن چشم ميپوشيدند و نماز ميخواندند تا از لذت بيبديل آن بهرهمند شوند. اما نماز با اين عظمت و اهميت براي ما باري سنگين است و با زحمت و مشقت چند ركعت نماز واجب خود را ميخوانيم: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِين؛(1) «از شكيبايي و نماز ياري جوييد؛ بهراستي اين [كار،] گران است، مگر به فروشکستگان».
روشن شد كه سادهترين راه براي مهار ذهن و رسيدن به تمركز در فكر و تقويت اراده كه به دست آوردن آن نيز زحمت چنداني ندارد، مهار گوش و چشم است؛ اينكه انسان به هر چيز، بهويژه منظرههاي حرام نگاه نكند و نيز سخنان حرام نشنود و به موسيقي حرام، غيبت و تهمت و ديگر سخنان حرام گوش ندهد. اما اگر انسان به هر منظرهاي، بهويژه مناظر حرام نگريست و نيز گوش خود را مهار نكرد و از شنيدن صداها و سخنان حرام پرهيز نکرد، نميتواند بر ذهن خود چيره شود. درنتيجه، هنگام عبادت و نماز فكرش آشفته ميشود و حضور قلب و خضوع نخواهد داشت؛ همچنين به اطاعت كامل و خالصانة خداوند موفق نخواهد شد.
1. بقره (2)، 45.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org