قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار بيست‌وچهارم

زهد و سلوك شيعيان واقعي
 

 

پسنديده ‌بودن اندوه براي آخرت

چنان‌كه در جلسة پيش گفتيم، يكي از صفات شيعيان خالص و واقعي در بيان نوراني امير مؤمنان علیه السلام اندوهگين ‌بودن دل‌هاي آنان است. به ‌اين‌ مناسبت درباره غم و شادي و جايگاه ارزشي آنها و اينكه آيا آن دو حالت به‌طورمطلق پسنديده‌اند يا نكوهيده، سخن گفتيم. حاصل بحث اين شد كه تشخيص ارزش يا ضد‌ارزش بودن غم و شادي به دستگاه معرفتي، شناختي و ارزشي انسان بستگي دارد؛ دستگاهي كه در آن تبيين مي‌شود چه چيزهايي و با چه انگيزه‌اي خوب و ارزشمند يا بد و نكوهيده‌اند. گفته شد كه در دستگاه ارزشي اسلام، توجه به كمبودها و مشكلات مادي و دنيوي و درنتيجه، اندوهگين شدن به‌سبب نارسايي‌هاي موجود در زندگي مادي و دنيوي مطلوب نيست و دنيا آن‌قدر ارزش ندارد كه همه توجه انسان صرف آن شود؛ به‌گونه‌اي‌كه از انديشه درباره آخرت باز بماند و درنتيجه خسارت و زيان ببيند. اندوه و حزن براي آخرت مطلوب و ارزشمند است. البته، بايد دراين‌زمينه اعتدال رعايت شود. حزن براي آخرت مطلوب و پسنديده است؛ چون موجب مي‌شود انسان بيشتر قدر عمرش را بداند

و آن را غنيمت بشمرد و به محاسبة كارهايي كه مي‌خواهد انجام دهد بپردازد و آنچه ‌را ارزشمندتر و خداپسندانه‌تر است و قلب امام زمان عجل الله تعالي فرج الشرف را خشنود مي‌سازد، انجام دهد.

كسي كه گناهان فراواني انجام داده، هرچند توبه و استغفار كرده باشد، يقين ندارد كه آمرزيده شده باشد. وقتي مي‌نگرد كه سرماية ارزشمند عمر خود را كه مي‌توانست درقبال لحظه‌لحظة آن ثواب و كمال فراهم آورد، تلف كرده و درمقابل آن، براي خود عذاب فراهم آورده است، اندوهگين و ناراحت‌ مي‌شود كه چرا سرماية عمر خويش را هدر داده و خويشتن را به آتش جهنم گرفتار كرده است.

اگر كسي از هدر دادن عمر خود و عذابي كه به‌سبب گناهانش در انتظار اوست آگاه شود، ولي غمگين نشود، ايمانش ضعيف است. لازمه ايمان آن است كه انسان پس از ارتكاب گناه ناراحت و نگران شود. كساني كه ايمانشان قوي است، حتي درقبال ارتكاب مشتبهات و مكروهات نيز غمگين مي‌شوند. وقتي مي‌نگرند كه مي‌توانستند به‌جاي فعل مكروه، فعل مباح يا مستحب انجام دهند، ناراحت مي‌شوند كه چرا عمر خود را صرف كاري كردند كه گرچه موجب عذاب نمي‌شود، سود اخروي ندارد و چه‌بسا موجب خسارت و زيان آنها نيز شده باشد. كسي كه به انجام امور مشتبه مي‌پردازد، مانند كسي است كه با سرمايه‌اش مي‌توانست معامله‌اي انجام دهد و سودي كلان به دست آورد، اما آن را صرف كاري كرد كه نه‌تنها سودي نبرد، بلكه شايد زيان و خسارت نيز ديده باشد. حتي كساني كه ايمانشان كامل‌تر است، گرچه عمرشان را بيهوده صرف نكرده‌اند و مرتكب گناه و حتي فعل مكروه نشده‌اند، از اينكه بهرة بيشتري از عمرشان نبرده‌اند و منافع اخروي بيشتري كسب نكرده‌اند اندوهگين‌اند.

وقتي انسان به اشتباه و خطاي خود حساسيت نشان داد و از آن غمگين شد،

مي‌كوشد که ديگر سرماية عمر خويش را تلف نكند و آن ‌را بيشتر قدر بداند. اگر پيش‌تر در انجام وظايف خود، ازجمله در خواندن نماز كوتاهي مي‌كرد، براي انجام كارها و وظايفش برنامه‌ريزي مي‌كند؛ به‌گونه‌اي‌كه نمازهايش را اول وقت بخواند و نيمه‌شب نيز برخيزد و نماز شب بخواند. اما اگر دربرابر كوتاهي‌هايش اندوهي به دل راه نداد، قدر باقي‌ماندة عمرش را نمي‌داند و باكي از به هدر دادن آن و حتي ارتكاب گناه ندارد. چنين كسي خود را از گناه بازنمي‌دارد و نگران و ناراحت گناهانش نيست و با اين توجيه كه خدا گناهم را مي‌بخشد، نمي‌گذارد كه اندوه و ناراحتي به دلش راه يابد. بدون واهمه از فرجام رفتار و بدون ناراحتي از تضييع عمر، ساعاتي از عمرش را براي ديدن فيلم‌ها و سريال‌هايي مي‌گذراند كه هيچ سود دنيوي و اخروي ندارند و اگر ديدن آنها حرام نباشد، قطعاً شبهة حرمت دارد. آن انسان بي‌مسئوليت، هنگام جواني، با اين بهانه كه بايد جواني كرد و خوش بود، بدون توجه به آخرت، خوش‌گذراني مي‌كند و به شركت در نماز جماعت و انجام نماز اول وقت اهميتي نمي‌دهد. نمازش را آخر وقت مي‌خواند و گاه اگر نمازش قضا شد، ناراحت و نگران نيست.

حكمت حزن، در آثار مثبت آن است. براي نمونه، اندوه و حزن ما در عزاداري سيدالشهداء علیه السلام به‌سبب جنايات و ستم‌هايي است‌ كه درحق آن امام عزيز و يارانش انجام دادند؛ به‌دليل محروم ماندن از وجود پربركتي است كه مردم را به راه حق و خدا هدايت مي‌كرد. اين اندوه دشمني ما را با كساني كه آن امام را كشتند افزايش مي‌دهد تا دربرابر ستم سر تسليم فرود نياوريم؛ از ستمكاران پيروي نكنيم؛ خودمان نيز به كسي ستم نكنيم و بيشتر به اولياي خدا شباهت يابيم. اما اگر به عزاداريِ سيدالشهدا علیه السلام اهميت نداديم و از ستم‌هايي كه به آن حضرت شد، اندوهگين نشديم، رخداد عاشورا را پيشامدي عادي مانند ديگر

رخدادها مي‌دانيم كه در تاريخ بشر رخ داده و طي آن گروهي كشته شده‌اند. درنتيجه، از بركات عزاداري امام حسين علیه السلام محروم مي‌شويم و روحية ستم‌ستيزي در ما تقويت نمي‌شود.

همچنين حكمت شادي براي امور معنوي و اخروي در اين ‌است‌ كه انسان بيشتر به آنها اهميت بدهد. حكمت شادماني در اعياد و پاسداشت تولد پيشوايان دين، حفظ ارزش‌هاي الهي و زنده نگه ‌داشتن ياد دوستان خدا و كوشش براي حركت در مسير ايشان و شباهت‌ يافتن به آنهاست. پاسداشت ايام ولادت معصومان علیهم السلام و شادماني در اين مناسبت‌ها پيوند قلبي و محبت ما را به ايشان بيشتر مي‌كند و اين پيوند قلبي‌ ما را وامي‌دارد كه سيره و روش و منش آنها را بيشتر بشناسيم و در حد امكان در زندگي خود به آنها تأسّي كنيم. البته بايد در شادماني و اندوه با رعايت اعتدال، از افراط خودداري كنيم.

شادي و اندوه انسان، حتي براي كارهاي معنوي و اخروي بايد در حدي باشد كه ذهن و فكر انسان را كاملاً سرگرم نكند و او را از ديگر وظايفش باز ندارد. اگر انسان در اندوه و حزن براي آخرت افراط کند و چنان آن حزن بر او چيره شود كه افسرده گردد، ديگر نمي‌تواند به كارهايش بپردازد و حتي نشاطي براي مطالعه و خواندن قرآن نيز نخواهد داشت، و غم و اندوه او را از خدمات اجتماعي نيز بازمي‌دارد. پس افراط در غم و شادي، حتي براي آخرت نيز نكوهيده است.

امير مؤمنان علیه السلام در ادامه خطبه‌، پنج ويژگي ديگر پرهيزگاران و شيعيان واقعي را برمي‌شمارند و مي‌فرمايند: وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ خَفِِيفَةٌ وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ وَمَعُونَتُهُمْ فِي الإِسْلامِ عَظِيمَة؛ «و مردم از آزارشان در امان و تن‌هايشان لاغر و درخواست‌هايشان اندك و نفس‌هايشان عفيف و دامنشان پاك است و كمك و ياري آنها به اسلام بزرگ و فراوان است».

در امان بودن مردم از آزار شيعيان واقعي

منظور از شرّ در سخن حضرت، شر شخصي و آزار به خويشتن نيست، بلكه شرّي است كه دامن ديگران را مي‌گيرد. حضرت مي‌فرمايند كه مردم از آزار شيعيان واقعي در امان‌اند. انسان سالم كه انحراف و كژي نداشته باشد به ديگران آزار نمي‌رساند. براي اينكه ما توفيق يابيم اين صفت شيعيان واقعي را در خود فراهم آوريم تا مردم از شرّمان در امان باشند، بايد به تحليل اين مسئله بپردازيم كه آفت آزار رساندن به ديگران چگونه در انسان پديد مي‌آيد و چرا برخي ديگران را آزار مي‌دهند و آرامش و آسايش را از آنان سلب مي‌كنند؟

وقتي كسي به حق خود راضي نباشد و براي خواسته‌هايش حدومرزي در نظر نگيرد، به حقوق و حريم ديگران تجاوز مي‌كند و درنتيجه به آنها آزار مي‌رساند. همسايه‌اي كه به همسايه‌اش آزار مي‌رساند، با ايجاد سروصدا در خانه‌اش براي همسايه مزاحمت فراهم مي‌آورد، بچه‌هايش مزاحم همسايه مي‌شوند و خاكروبة خانه‌اش را مقابل خانة همسايه‌اش مي‌گذارد، حدومرزي براي خود قايل نيست و به حق خويش راضي نمي‌شود. او آنچه را به‌سود خود مي‌بيند انجام مي‌دهد؛ گرچه در پي آن همسايه‌اش زيان مي‌بيند. در درون خانواده نيز وقتي يكي از اعضا به حق خود راضي نباشد، به حق ديگر اعضاي خانواده تجاوز مي‌كند. تعدي و تجاوز به حقوق ديگران از مصاديق ستم به شمار مي‌آيد. در قرآن نيز يكي از صفت‌هاي عام انسان‌ها ستمكار بودن ايشان و ستم رساندنشان به ديگران معرفي شده است. خداوند مي‌فرمايد: إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّار؛(1) «بي‌شك انسان ستم‌پيشة ناسپاس است». درباره مفهوم اين آية نوراني، مفسران و علما ديدگاه‌هايي گوناگون دارند. برخي گفته‌اند كه از اين آيه برداشت مي‌شود كه


1. ابراهیم (14)، 34.

انسان به‌طور فطري ستمكار است و به ستم و آزار رساندن به ديگران تمايل دارد. اگر به حال خود نيز رها شود، به ديگران ستم مي‌كند. دربرابر، برخي گفته‌اند كه انسان به‌طور فطري خواهان خير است و نمي‌خواهد به ديگران آزار و ستم برساند. ستمگري امري عرضي و مخالف فطرت انسان است. درباره «الف و لام» در «الانسان» نيز اين بحث وجود دارد كه براي استغراق است.‌ در اين صورت آيه بدين معناست كه همه انسان‌ها ستمكارند؛ يا آنكه «الف و لام» جنس است، يعني جنس انسان ستمكار است. احتمال ديگر آن است که «الف و لام» بر ماهيت مهمله دلالت مي‌كند و آيه گوياي آن است كه ميان انسان‌ها چنين صفتي وجود دارد؛ نه آنكه همه انسان‌ها ستم‌پيشه‌اند، تا ـ العياذ بالله ـ برخي نپندارند آيه پيامبران و معصومان را نيز در بر مي‌گيرد. درهرحال، آية نوراني، هم ازنظر تفسيري و هم روان‌شناسي جاي بحث و بررسي دارد.

چگونگي شكل‌گيري روح ستمگري در انسان

پرسش مهمي كه بايد بدان پاسخ داد اين ‌است‌ كه چگونه روح ستمگري و تجاوز به حقوق ديگران در انسان پديد مي‌آيد و رشد مي‌كند؟ پاسخ اين ‌است‌ كه ‌آنچه در آغاز آفرينش در انسان به فعليت مي‌رسد، غرايز حيواني است و تا حدود پنج سال، غرايز حيواني محور فعاليت‌ها و رفتار كودك است. از هنگام تولد، اين غرايز حيواني است كه كودك را به ‌خوردن و آشاميدن و تأمين ديگر نيازهاي حيواني وامي‌دارد. كم‌كم خوي بازيگري نيز در كودك پديد مي‌آيد و اين غريزه كه در حيوانات، ازجمله گربه و ميمون وجود دارد، كودك را به بازيگوشي وامي‌دارد. اين غرايز، ويژگي‌هايي حيواني‌اند و خصلت انساني به شمار نمي‌آيند. اما وقتي كودك به حدود پنج‌سالگي مي‌رسد، نيروي عقل و تعقل در وي پديد مي‌آيد و كم‌كم

قدرت تحليل ذهني و تفكر عقلاني در او رشد مي‌كند. سرانجام وي به سن بلوغ مي‌رسد و قدرت تحليل و تعقلش به‌اندازة لازم رشد مي‌كند. با وجود اين نيروي عقلاني، وي مي‌تواند غرايز و رفتارهاي خود را كنترل كند و با استدلال و تجزيه‌وتحليل عقلي به غرايز و خواسته‌هايش جهت دهد. ازاين‌‌جهت در اين سن شرع نيز او را مكلف مي‌سازد كه غرايز و خواسته‌هايش را كنترل كند و رفتار خود را در چارچوب قوانين و مقررات شرعي و عقلي سامان دهد. البته پيش از آنكه كودك به رشد عقلاني برسد، مي‌تواند با تربيت درست، تأديب، تلقين و تقليد به برخي از بايسته‌هاي رفتاري و كنترل غرايز دست يابد. به‌ويژه در كودكي، تقليد نقشي مهم در تربيت كودك دارد. پس مي‌توان به‌وسيله تنبيه و تشويق و تقليد، كودك را به انجام كارهاي خوب واداشت. البته تأديب و تربيت كودك در سنين آغازين زندگي بايد با مدارا و رعايت استعدادها و قابليت‌هاي او و به‌تدريج انجام شود. معناي تربيت كودك اين نيست كه ما از كودكي سه‌‌ساله انتظار داشته باشيم مانند انساني بالغ به تكاليف و مسئوليت‌هاي خود عمل كند، بلكه بايد آرام‌آرام كودك را با رفتار درست آشنا كرد. مي‌توان با تلقين و تقليد و ديگر شيوه‌هاي تربيتي به او فهماند كه بايد مقررات و قوانين خانوادگي را رعايت كند و زمينه آشنايي‌اش را با قوانين حاكم بر محيط و اجتماع و رعايت آنها فراهم آورد. اما از هنگامي‌‌كه نوجوان به سن بلوغ و تكليف مي‌رسد و نيروي عقل در او رشد مي‌كند و بالغ مي‌شود، مربي نبايد فقط از راه تقليد و تنبيه و تشويق به اصلاح رفتار نوجوان و آشنا كردن او به قوانين و آداب بپردازد، بلكه بايد نيروي تعقل او را برانگيزاند و فكرش را تقويت كند تا خود رفتار درست را از رفتار نادرست بازشناسد.

روشن شد كه با شكل‌گيري نيروي عقل در انسان و رشد آن، وي مي‌تواند با تجزيه‌وتحليل و تفكر به كنترل و تعديل غرايز بپردازد و از طغيان آنها پيشگيري

كند. اما غرايز حيواني كه از بدو تولد و كم‌كم در انسان شكوفا مي‌شوند حدومرز ندارند و نمي‌توانند خود را كنترل كنند. وقتي انسان احساس گرسنگي كرد، بر آن مي‌شود كه غذايي بخورد تا گرسنگي‌اش برطرف گردد و براي آن غريزه مهم نيست كه غذا چگونه و از چه راهي فراهم شود. زماني اين غريزه از فعاليت بازمي‌ايستد كه انسان به غذا ميل نداشته باشد. همچنين وقتي غريزة جنسي در انسان برانگيخته مي‌شود و انسان احساس نياز جنسي مي‌كند، در پي پاسخ به آن غريزه برمي‌آيد؛ مگر آنكه نيروي خارجي مانع شود. غرايز ديگر نيز حدومرز ندارند و تا وقتي توان بدني و شرايط جسماني فراهم است، فعال‌اند. اما از هنگامي‌كه با پيدايش و رشد عقل، بُعد انسانيت در آدمي شكل‌ گرفت و وي از مرز حيوانيت گذشت و نيروي عقل به كنترل و تعديل غرايز پرداخت، تكاليفي به انسان ارائه مي‌گردد و آمادگي كافي براي برخورداري از تربيت‌هاي عقلاني كه پيامبران در اختيار انسان‌ها قرار داده‌‌اند، در او فراهم مي‌شود.

رسالت پيامبران آن است‌ كه با كنار نهادن حجاب‌ها و پرده‌هاي غرايز و هوس‌ها، عقول انسان‌ها را برانگيزانند، تا آنها با چراغ عقل، راه هدايت و فطرت را بيابند و در مسير كمال و درستي گام بردارند:

فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِِيَاءَهُ يَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِِِ وَيحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول؛(1) و خداوند پيامبران خود را به‌سوي مردم فرستاد و با زمان‌بندي مناسب، رسولان خود را پي‌درپي به‌سوي آنان فرستاد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنها مطالبه كنند و نعمت‌هاي فراموش‌شدة او را به يادشان آرند و با ابلاغ پيام حق و احكام الهي حجت را بر آنها تمام


1. نهج البلاغه، خطبه 1.

 كنند و راه هرگونه عذري را سد كنند و گنجينه‌هاي خرد و عقل را از اسارت [غرايز و خرافات و اوهام] آزاد سازند.

شايد ستم‌پيشه ناميده‌ شدن انسان در قرآن به‌لحاظ آفرينش اولية او و طبيعت حيواني و حدومرز نداشتن غرايز است كه اگر مهار نشوند، انسان را به تجاوز به‌ حقوق و منافع ديگران وامي‌دارند. در آيه‌هاي ديگر، خداوند به پاره‌اي از ويژگي‌هاي حيواني و غريزي انسان اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد: إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا * وَإِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا؛(1) «همانا آدمي ناشكيبا [يا حريص] آفريده شده، چون بدي [و رنجي] بدو رسد بي‌تاب است، و چون نعمتي [و رفاهي] بدو رسد، بازدارنده است و بخل مي‌ورزد». بنابر اين آيه‌هاي نوراني، ناشكيبايي و حرص، زاييدة طبيعت حيواني انسان است كه وي را وامي‌دارد درجهت ارضاي غرايز و خواسته‌هاي حيواني خود به حقوق و منافع ديگران تجاوز كند و تنها به منافع خويش بينديشد. سرانجام نيز وقتي موانع بيروني، او را از رسيدن به اغراض و منافعش بازمي‌دارند، بي‌تابي مي‌كند. اما وقتي اين انسان با هدايت عقل و تربيت پيامبران از مرز حيوانيت گذشت و ويژگي‌هاي نيكوي انساني خويش را بازيافت، غرايزش را كنترل و تعديل مي‌كند و رفتار خود را بر ميزان عقل و وحي سامان مي‌دهد و مصداق كساني مي‌شود كه خداوند در ادامه آيات پيشين از سوره معارج درباره آنها مي‌فرمايد:

إِلاَّ الْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ * وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُوم * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ * وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّين *وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُون؛(2) مگر نمازگزاران؛ آنان كه بر


1. معارج (70)، 19ـ21.

2. معارج (70)، 22ـ27.

 نماز خويش پيوسته و پاينده‌اند، و آنان كه در اموالشان حقي است معلوم [مانند زكات و صدقات] براي نيازمند خواهنده و بينواي درمانده، و آنان كه روز پاداش را باور دارند، و آنان كه از عذاب پروردگار خود ترسان‌اند.

برخي خوي تجاوزگري را كه ويژگي طبيعت حيواني و لازمه غرايز است، غريزه‌اي مستقل به شمار آورد‌ه‌اند. اما شايد نتوان غريزه‌اي مستقل به نام غريزة استخدام و استثمار براي انسان ثابت كرد. آنچه ثابت شده اين ‌است كه انسان درجهت تأمين خواسته‌هاي غرايزش در پي جلب منفعت‌هاي مادي خويش است. حال، اگر آنچه غرايز درخواست كنند در اختيار ديگران قرار داشت، شخص به‌اقتضاي خوي حيواني خود، پا را از حقش فراتر مي‌نهد و به حقوق ديگران تجاوز مي‌كند؛ يعني با نيرنگ و حتي زور مي‌كوشد آنچه را در اختيار ديگران است تصاحب كند و اين‌گونه به خواسته‌اش برسد. به‌اين‌ترتيب، روح استخدام، استثمار و بهر‌ه‌كشي از ديگران در انسان شكل مي‌گيرد. پس تجاوز به حقوق ديگران لازمه مرزناشناسي غرايز است. وقتي غرايز در پي برآوردن خواسته‌هاي خويش است، اگر آنچه به‌وسيله آن خواسته‌ها فراهم مي‌شود در اختيار ديگران باشد، آن غرايز انسان را وامي‌دارد كه به حقوق ديگران تجاوز كند و به بهره‌كشي از ايشان بپردازد. اگر انسان بر ‌طبع حيواني و غريزي باقي بماند و عقلش تقويت نشود، حتي موقعيتي فراهم آيد كه غرايزش فعال‌تر شوند و عادت كند كه هميشه در پي برآوردن خواهش‌ها و ارضاي غرايز باشد، خواه‌ناخواه به انسان استثمارگر تبديل مي‌شود. به‌ويژه اگر متأثر از برخي مكاتب روان‌شناختي و تربيتي، مانند مكتب روان‌شناختي فرويد قرار گرفته باشد كه معتقد است انسان بايد در برآوردن غرايزش، به‌ويژه غريزة جنسي، آزاد باشد و نبايد غرايز را تعديل و سركوب كرد؛

 زيرا سركوب غرايز عامل بسياري از بيماري‌هاي رواني و ناهنجاري‌هاي رفتاري است. اين مكتب روان‌شناختي به‌دليل همسويي با هوس‌ها و خواهش‌هاي نفساني و جنسي، به‌شدت در مغرب‌زمين رواج يافت و طي سالياني در ايران نيز موجي به راه انداخت. حتي عده‌اي آن را پذيرفتند، اما به‌دليل پيامدهاي زيان‌باري كه آموزه‌هاي اين مكتب ويرانگر اخلاقي و روان‌شناختي در پي دارد، گروهي از مربيان و مصلحان به مقابله با آن برخاستند و از ترويجش جلوگيري كردند.

نسل ستم‌پيشه؛ محصول نظام تربيتي فاسد

وقتي نظام تربيتي فراگيرمحور و كودك‌محور باشد و اِعمال تربيت آزاد كودك و بي‌توجهي به تكليف و امرونهي را توصيه كند، محصول اين نظام تربيتي، به‌ضميمة مرزناشناسي غرايز و خوي حيواني، نوجواناني مي‌شوند كه در بدو بلوغ و سن تكليف به مجموعه‌اي از صفات حيواني شديد و غليظ دچارند؛ صفاتي كه تعديل آنها بسيار دشوار است. اين ازآن‌روست كه مانعي بر سر راه غرايزشان نبوده و به سرحد رشد رسيده‌اند و اولياي آنها نيز حق امرونهي كردن به آنها را نداشته‌اند. آنان در برآوردن نيازهاي غريزي و مادي خود كاملاً آزاد بوده‌اند و اطرافيان موقعيتي را كه آزاد‌ي‌هاي آنان را محدود سازد، ايجاد نکرده‌اند. درنتيجه، آنان فارغ از وجود تكليف قانوني و شرعي از آزادي‌هاي خود نادرست استفاده كرده‌اند و هرچه خواسته‌اند انجام داده‌اند. اگر زياني نيز به ديگران رسانده‌اند، از کيفرش فرار کرده‌اند يا جريمة آن‌ را پدرانشان پرداخت كرده‌اند. سرانجام وقتي به سن بلوغ مي‌رسند، چون به ولنگاري، تنبلي و خودخواهي عادت كرده‌اند، به همان روش و عادت ادامه مي‌دهند و بي‌اعتنا به نصايح ديگران، به‌راحتي حقوق همگان را زير پا مي‌نهند.

مربيان و دبيران پرورشي و تربيتي خوب مي‌دانند كه نوجوانان و جوانان امروز با دانش‌آموزان بيست سال پيش بسيار متفاوت‌اند. جوانان آن دوران تربيت‌پذير بودند و به‌ سخن مربيان و بزرگ‌ترها گوش مي‌دادند و تربيتشان آسان بود، اما تربيت جوانان امروز بسيار سخت شده است. عوامل فراواني در اين امر دخالت دارند؛ ازجمله رواج نظريه‌هاي تربيتي مكتب فرويد و مكاتب ليبرال اخلاقي و تأكيد آنها بر آزادي بي‌حد‌و‌حصر، موجب شده كه جوانان، خودخواه، و به خواست ديگران و آداب اجتماعي بي‌اعتنا باشند. اغلب جوانان در رعايت حقوق ديگران و رعايت ادب دربرابر پدر و مادر و احترام گذاشتن به برادر و خواهر و خويشان ضعيف‌اند و عواطف خانوادگي‌شان اندك است. وقتي انحراف و خطايي از آنها سر مي‌زند، در پاسخ به انتقاد اطرافيان مي‌گويند: هر كاري كه دلم بخواهد انجام مي‌دهم. وقتي افراد جامعه از تربيت الهي و ديني برخوردار نباشند و هركس به فكر خود باشد و بنابر ميل و خواست خود عمل كند و روحية فردگرايي و خودخواهي در جامعه گسترش يابد، عواطف خانوادگي و رعايت ادب و احترام به پدر و مادر و خواهر و برادر از بين مي‌رود. كساني كه در چنين محيط‌هايي فاسد تربيت مي‌شوند، تنها به منافع خود مي‌انديشند و ديگران از آزارشان در امان نيستند. در اين جامعة منحط و فاسد و بي‌بهره از تربيت ديني و عقلاني، هركس از راه رفاقت و با زبان نرم و خوش يا نيرنگ و فريب و حتي زور و تهديد، در پي استثمار ديگران و بهره‌كشي از ‌آنها برمي‌آيد.

احترام به قانون و حقوق ديگران در پرتو تربيت ديني

كساني‌ كه از تربيت الهي و ديني بهره‌مند شده‌اند، از همان كودكي با تقليد، تشويق و تلقين، و در نوجواني با استفاده از نيروي عقل و تجزيه‌وتحليل عقلي،

 قوانين و مقررات حاكم بر خانواده‌ و جامعه را فرا‌مي‌گيرند و درمي‌يابند كه رفتار انسان حد‌و‌مرزي دارد كه بايد رعايت شود و بايد حقوق ديگران و بالاتر از همه، حقوق خداوند را رعايت كرد. كسي كه در محيط سالم و ديني تربيت مي‌شود، با ديدن رفتار پدر و مادر و ديگر اطرافيان مي‌آموزد كه بايد چه رفتاري را انجام دهد و چه رفتاري را انجام ندهد. او اگر بد و خوب و زشت و زيباي رفتار را درك نكند، با استقبال و تشويق ديگران و نيز با استقبال نكردن و تنبيه آنان درمي‌يابد كه بايد چگونه رفتار كند. رفته‌رفته مي‌فهمد كه مال ديگران محترم است و نبايد به آن دست‌درازي كند و با حقوق خويشان و اعضاي خانواده و حقوق بزرگ‌ترها آشنا مي‌شود. وقتي به سن بلوغ رسيد و عقلش رشد كرد، با هدايت عقل و مطالعة دستورهاي شرع، شناختي جامع‌تر از حقوق و قوانين و مقررات پيدا مي‌كند و درمي‌يابد كه برخي رفتارها براي خود انسان و ديگران زيان‌بخش است و نبايد آنها را انجام داد. برايش ثابت مي‌شود كه براي رفتار انسان حدومرز و قواعدي وجود دارد كه بايد رعايت شود و انسان نبايد به حقوق و حريم ديگران، ازجمله حقوق خداوند تجاوز كند. درنتيجه ازسوي او زيان و آزاري به ديگران نمي‌رسد. امام باقر علیه السلام در روايتي مي‌فرمايند: أَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيدِه؛(1) «مسلمان كسي است كه مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند».

اسلام مرزهايي را براي رفتار انسان معين كرده است و مسلمانان موظف‌اند آنها را رعايت كنند. برخي از مرزها و مقررات به زبان مربوط است كه با رعايت آنها هم انسان خود زيان نمي‌بيند و هم ديگران از زبانش در امان مي‌مانند. ازجمله، اسلام ما را از توهين ‌كردن به ديگران، سخن‌چيني، غيبت،‌ عيب‌جويي و


1. محمد‌بن‌يعقوب کليني، الکافی، ج2، ص233، ح12.

مسخر‌ه‌ كردن ديگران بازداشته است. همچنين ما را موظف كرده است كه به اموال و حقوق ديگران تجاوز نكنيم و دستمان را از آسيب ‌رساندن به ديگران بازداشته است. بي‌شك رعايت و انجام دستورهاي اسلام و رعايت حقوق ديگران موجب مي‌شود كه مسلمانان از زندگي و محيطي سالم، صميمي و آكنده از مهر و محبت برخوردار شوند.

روشن شد كه دليل در امان ‌بودن مردم از آزار مؤمن و شيعة واقعي و به‌‌تعبيرديگر تجاوز نكردن او به ‌حقوق و اموال ديگران و احترام به ايشان، برخورداري او از تربيت درست و اسلامي از همان كودكي است. او در محيطي سالم رشدونما مي‌كند كه قوانين و مقررات فردي و اجتماعي به‌خوبي رعايت مي‌شوند و با آموختن رفتار درست از اطرافيان و بهر‌ه‌مندي از هدايت عقل و شرع مقدس، در مسير تعالي و كمال گام برمي‌دارد. رفتار او نه‌تنها به خودش و ديگران زيان نمي‌رساند، بلكه موجب تكامل و تقرب بيشترش به خداوند مي‌شود.

پارسايي، پاك‌دامني و مسئوليت‌شناسي شيعيان واقعي

كساني كه اسير غرايز خويش‌اند تاآنجاكه مي‌توانند آنها را ارضا مي‌كنند و براي برآوردن خواسته‌هاي مادي‌شان سر از پا نمي‌شناسند. اين گروه به‌شدت به لذت‌هاي مادي دل بسته‌اند؛ ازجمله براي ارضاي شهوت شكم در خوردن و آشاميدن افراط کرده، به پرخوري و شكم‌بارگي عادت مي‌کنند. اما كسي كه از تربيت درست ديني برخوردار است، غرايز خود را تعديل و كنترل مي‌كند و در ارضاي آنها حدود شرعي و عقلي را رعايت مي‌كند. او چون به لذت‌هاي مادي دل‌بستگي ندارد و به‌راحتي خواسته‌هاي نفساني خويش را زير پا مي‌نهد، مي‌تواند غرايزش را تعديل و كنترل كند. او چون پاي‌بند به عقل و شرع است، هرجا شرع

و عقل ارضاي غرايز را روا نمي‌دارند، با غرايزش مخالفت مي‌كند و عنان اختيار را به‌دست آنها نمي‌سپارد. وقتي به خوردن ميل داشت، آنچه را شرع حرام مي‌داند نمي‌خورد و در خوردن غذاي حلال نيز به حد لازم بسنده مي‌كند. او در تعديل و كنترل غرايز مانند اسب‌سواري است ‌كه دهنة‌ اسب را در اختيار گرفته و آرام و بااحتياط آن را مي‌راند و مراقب است‌ كه اسب، او را بر زمين نكوبد. دربرابر، كسي كه به لذايذ دنيوي دل‌بستگي دارد و دربرابر غرايز بي‌تاب است و عاشقانه عنان اختيار خود را به آنها سپرده، مانند سواري است كه بر اسبي وحشي سوار شده و دهنه‌اش را رها كرده و هيچ كنترل و تسلطي بر مركبش ندارد. درنتيجه، آن اسب، سوار خود را بر زمين مي‌زند و به هلاکت مي‌افکند.

طبيعي است وقتي انسان غرايز طبيعي و حيواني خود را كنترل كند، ازجمله از پرخوري بپرهيزد و به خوردن غذاي اندك عادت كند، بدنش لاغر مي‌شود. مؤمنان و شيعيان واقعي تن‌پرور و بنده شكم نيستند و به غذايي ساده و اندك قانع‌اند. درنتيجه، بدنشان سالم مي‌ماند و هزينة زندگي آنان نيز اندك خواهد بود. انسان‌هاي تن‌پرور و هوس‌باز كه همواره در پي خوردن غذاهاي رنگارنگ‌اند، هم هزينة زندگي بالايي دارند، هم به چاقي مفرط و بيماري‌هاي ناشي از آن دچار مي‌شوند و مجبورند براي درمان خود بسيار هزينه كنند. بايد در نظر داشت كه ويژگي نحيف و لاغر بودن مؤمنان و شيعيان واقعي در كلام امير مؤمنان علیه السلام ، ويژگي اغلب شيعيان واقعي و مؤمنان است. اما برخي از آنها گرچه غذايشان ساده و اندك است، چون ازنظر ژنتيكي استعداد چاقي دارند، حتي با خوردن غذاي اندك و ساده نيز چاق مي‌شوند؛ چنان‌كه برخي از پيامبران و امامان علیهم السلام چاق بودند. پس نبايد هركس را كه چاق است به شكم‌بارگي و افراط در خوردن متهم كنيم. دربرابر، برخي از افراد شكم‌باره و تن‌پرور كه غذاهاي فراوان و رنگارنگ

مصرف مي‌كنند، لاغرند. پس شيعيان واقعي غذاي ساده و اندك مصرف مي‌كنند و هزينه‌ و خرج زندگي‌شان نيز اندك است. اغلب آنها بدن‌هايي لاغر دارند. البته برخي ديگر گرچه غذايشان ساده و اندك و هزينة زندگي‌شان پايين است، اما درعين‌حال چاق‌اند؛ چون استعداد چاقي ويژگي ارثي آنهاست.

ويژگي ديگر شيعيان واقعي كه حضرت به آن اشاره مي‌كنند، پاك‌دامني و برخورداري آنها از عزت و عفت نفس است. وقتي كسي بر غرايز و خواسته‌هايش كنترل داشت و از آنها درجهت مطلوب و درست بهره گرفت، دامن خويش را از زشتي و پستي حفظ مي‌كند. همچنين ازآنجاكه خرج و هزينة زندگي‌اش اندك است و در حد ضرورت، نيازهايش را برمي‌آورد و زياده‌خواه نيست، به ديگران نيازي ندارد. درنتيجه، اهل تملق نيست و دربرابر هركس و ناكس تعظيم نمي‌كند. به‌تعبيرديگر، داراي عزت نفس است.

ويژگي ديگر شيعيان واقعي كه در خطبه همام نهج البلاغه نيامده، اما در روايت نوف بكالي در بحار الانوار آمده است، كمك و ياري فراوان شيعيان واقعي به اسلام و كوشش همه‌جنبه آنها براي گسترش آن مكتب حياتي و الهي است. باآنكه هزينة شيعيان و مؤمنان پايين است و هزينه‌اي اندك را به كشور و جامعه‌ تحميل مي‌كنند، كمك و ياري آنها به مردم و تلاششان براي گسترش و ترويج احكام نوراني اسلام فراوان است و آنان بيش از ديگران به اسلام خدمت مي‌كنند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org