- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار سيزدهم
بازشناسي رابطة دين و اخلاق
نگرشهاي گوناگون درباره ماهيت دين و اخلاق
در گفتار پيش، پرسشي درباره ارتباط دين و اخلاق طرح كرديم و توضيحاتي ارائه داديم. گرچه اين موضوعي فلسفي است و با مباحث اخلاقي يا مباحثي كه در قالب موعظه ارائه ميشود چندان تناسبي ندارد، براي روشن ساختن سخن امير مؤمنان علیه السلام ناچاريم به اين بحث اشارهاي داشته باشيم. گفتيم كه اين بحث بهطورمفصل طي دو قرن اخير در اروپا و محافل دانشگاهي مطرح شده است و كتابهاي فراواني درباره آن نوشتهاند. البته طي يك جلسه نميتوان به زواياي آن بحث بهتفصيل پرداخت و ازايننظر، ناچاريم كه توضيحاتي كوتاه ارائه كنيم.
در مواجهه با عنوان ارتباط دين و اخلاق، پيش از هر بحث بايد چيستي اخلاق و دين مشخص شود و سپس مفهوم نظرية اخلاقي و مكتب اخلاقي تبيين گردد. بهاختصار ميگويم كه گاهي ما دين را بهگونهاي تعريف ميكنيم كه تنها بر ديني الهي مانند دين اسلام منطبق ميشود. در اين تعريف و برداشت، دين سه بخش عقايد، اخلاق و فقه و دستورهاي عملي و قوانين را در بر دارد. اما اخلاق عبارت است از ملكات و صفات پايدار و ناپايدار كه منشأ انجام كارهاي پسنديده
و نيكو، يا كارهاي بد و ناپسند انسان ميشود. به كاري كه انسان، متناسب با ملكه يا صفات نفساني خود انجام ميدهد نيز «كار اخلاقي» ميگويند. روشن است كه بنابر اين برداشت از دين و اخلاق، رابطة ميان آن دو، رابطة جزء و كل است و اخلاق، جزء دين به شمار ميآيد. البته اين بخش از دين اهميتي فراوان دارد. ازاينرو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: إِنَّمَا بُعثِْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَق؛(1) «من برانگيخته شدم تا اخلاق كريمه و صفات ستوده و انساني را در بشر به كمال برسانم».
بنابر تعريف ما از اخلاق، رابطة اخلاق با دين بسيار روشن است و اخلاق بخشي از آن به شمار ميآيد، و از اين ديدگاه، اخلاقِ ديني است. براي اخلاق ديني دو معنا ميتوان ارائه كرد: برداشت نخست اينكه منظور از دين، محتواي كتاب و سنت است و اين محتوا سه بخش عقايد، اخلاق و قوانين و دستورهاي عملي را در بر ميگيرد. پس منظور آن از اخلاق ديني، گزارههاي اخلاقي است كه در متن دين وارد شده است. معناي دوم منظور از اخلاق، صفات و رفتار خوب و بد است و يكي از راههايي كه براي بازشناخت خوب و بد آن صفات و رفتارها وجود دارد، دلايل ديني است كه در قرآن و روايات آمده است. پس اخلاق ديني، اخلاقي است كه براي آن دلايل ديني و تعبدي وجود دارد.
اما وقتي در محافل علمي دنيا از ارتباط اخلاق با دين سخن گفته ميشود، منظور از اخلاق، اخلاق دينيِ مدّ نظر ما نيست، بلكه منظور آنان معناي عامي از اخلاق است كه هر خوب و بدي را نزد عقلاي عالم در بر دارد؛ چه اينكه از ديدگاه آنان، دين اعم از اسلام و اديان الهي است و اديان الحادي و مادي را نيز شامل ميشود. ازنظر آنان، اخلاق شامل هر صفت و رفتاري است كه عقلاي عالم آن را خوب يا بد ميشمرند. آنگاه اين پرسش را مطرح ميكنند كه آيا پذيرش
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج71، باب 93، ص382، ح17.
چنين اخلاقي بر پذيرش دين متوقف است، يا آنكه گذشته از پذيرش دين، ما ميتوانيم به اخلاق پايبند باشيم و صفات و كارهايي را خوب يا بد بشناسيم، و حتي اگر كساني منكر خدا و همه اديان بودند، ميتوانند نظام اخلاقي داشته باشند. بهعبارتديگر، آيا كسي كه به دين و خدا اعتقاد ندارد، ميتواند اخلاق پسنديده داشته باشد، يا تنها كسي كه خدا و قيامت را باور دارد، ميتواند اخلاق خوب و نيكو داشته باشد؟
چيستي و خاستگاه خوبي و بدي
بيترديد پاسخ به اين پرسش آسان نيست و وابسته به آن است كه در آغاز، نظام و مكتب اخلاقي افراد مشخص شود؛ آنگاه برپايه آن نظام اخلاقي، از ارتباط دين با اخلاق سخن به ميان آيد. بحث ما تاكنون درباره اخلاق هنجاري بود و در پي آن بوديم كه چه صفات و كارهايي خوب و چه صفات و كارهايي بدند. اما پيرو پرسشي كه مطرح شد، بحث ما به فلسفة اخلاق و فرااخلاق منتقل ميشود و سخن دراينباره است كه ملاك خوبي و بدي چيست و چه دليلي براي خوب يا بد بودن صفتي داريم؟ اين بحث به فلسفة اخلاق مربوط ميشود كه ازجمله فلسفههاي مضاف به شمار ميآيد و امروزه شخصيتهاي فراواني در دنيا به اين علم پرداختهاند و كتابهاي فراواني دراينزمينه نوشتهاند. در حوزة علميه نيز به بركت پژوهشهاي علمي مرحوم شهيد مطهري، دانش فلسفة اخلاق مطرح شد و كمكم رونق گرفت و گسترش يافت. كتابهاي فراواني نيز درزمينه فلسفه اخلاق نوشته شد. يكي از مباحث اصلي فلسفه اخلاق، پرسش از چيستي و معناي خوبي و بدي و دليل و ملاك آن است. البته اين مباحث بايد در جاي خود بهطورمفصل طرح شود و در اين مجال ما تنها بدانها اشاره خواهيم کرد.
ديدگاه نخست
در برخي مكاتب و نظامهاي اخلاقي، منشأ خوب و بد، احساسات و عواطف معرفي شدهاند. بر اين اساس، انسان همراه تمايلات، عواطف و احساساتي ويژه آفريده شده است كه هريك از آنها يا مجموع و يا برآيند اين عواطف و تمايلات اقتضاي افعالي ويژه را دارند؛ يعني ميان برخي كارها با خواستهها و تمايلات او تناسب و سازگاري ويژهاي وجود دارد كه آن افعال را به خير و خوب متصف ميكند و ميان برخي ديگر از افعال با تمايلات و احساسات او سازگاري و تناسبي وجود ندارد كه آنها را به شر و بد متصف ميكند. بههرحال، مفاهيم خوب و بد، تنها نوع احساسات و تمايلات گوينده را ابزار ميكنند، بيآنكه با امور عيني و خارجي ارتباط داشته و يا از اوصاف واقعي اشيا، اشخاص يا افعال حكايتي داشته باشند: نه صفتي را به آنها نسبت ميدهند، نه از آنها سلب ميكنند.(1) بنابر اين ديدگاه، خوب و بد صفات و رفتار از قضاياي مشهوره به شمار ميآيد و ملاك تشخيص آن، احساسات و عواطف است و مبناي برهاني ندارد. البته ملاكْ احساسات و تمايلات و عواطف همه انسانهاست؛ يعني آنچه با احساسات و تمايلات همگان موافق باشد خوب است و آنچه با احساسات و تمايلات همگان ناسازگار باشد، بد است. مانند اينكه ما ميگوييم احكام اخلاقي فطري است؛ يعني آن احكام با فطرت همه انسانها هماهنگ است. ازاينرو، هيچكس از سخن راست بدش نميآيد، و درمقابل، هيچكس از دروغ خوشش نميآيد؛ حتي اگر فردي براي تأمين منافع خود دروغ بگويد، از دروغ خوشش نميآيد؛ چنانكه هيچكس تكبر را دوست ندارد؛ حتي اگر خودش نيز متكبر باشد؛ و برعكس، همگان فروتني را دوست دارند.
1. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص72.
بنابراين روشن شد كه از ديدگاه برخي، منشأ ارزشهاي اخلاقي، احساسات و عواطف و تمايلات انسانهاست و آن ارزشهاي اخلاقي كه براي همه انسانها عموميت دارند و بهطور فطري براي همه انسانها و اقوام در همه زمانها، يكسان درك ميشوند، ارزشهاي اخلاقي ثابت به شمار ميآيند.
ديدگاه دوم
در ديدگاه دوم حقيقتِ خوبي و بدي امري قراردادي و اعتباري است. هر كاري را كه فرد يا افرادي آن را با اهداف و اغراض خود ملائم و متناسب ببينند، براي آن صفت «خوب» را برميگزينند و هر كاري كه با اهداف و تمايلاتشان سازگار نباشد، همگي بر «بدي» آن قرار ميگذارند. بهعبارتديگر، حُسن و قُبح اخلاقي، مانند مفاهيم ملكيت، زوجيت، رياست و امثال آن است كه در علم حقوق درباره آن بحث ميكنند؛ يعني نه مابازاي عيني دارند، نه تمايل تكويني در انسان به آنها تعلق ميگيرد، بلكه تنها اموري قراردادياند كه به علل و انگيزههاي گوناگون، فرد يا جامعه آنها را اعتبار كردهاند.
وقتي مردم كاري را با منافع و خواستههاي خود همسو ديدند، آن را خوب ميدانند. ممكن است همان مردم در زماني ديگر همان كار را با اغراض و منافع خود مخالف بيابند، و درنتيجه رويكردشان به آن كار بهكلي تغيير كند و آن را بد بدانند. نمونههاي فراواني براي تغيير رويكرد مردم به ارزشها وجود دارد، و ما ميبينيم كه زماني در برخي كشورها برخي رفتارها بسيار زشت و ناپسند به شمار ميآمده و اگر به كسي چنان رفتارهايي را نسبت ميدادند، آن را بدترين ناسزا به خود ميدانسته، اما امروزه همان رفتارها مطلوب و ارزشمند به شمار ميآيند و همان مردم بدانها افتخار ميكنند. بنابر اين ديدگاه در ارزشها و منشأ خوبي و
بدي، مسئلة نسبيگرايي در اخلاق مطرح ميشود و خوب و بد، نسبي و تابع قرارداد به شمار ميآيند؛ يعني آنها خاستگاه و ريشه در واقعيات و عقل و فطرت ندارند و برپايه قراردادي كه مردم دارند، هرگاه از كاري خوششان آمد، آن كار خوب، و هرگاه از كاري بدشان آمد، آن كار بد خواهد بود.
ديدگاه سوم
بر پاية اين ديدگاه، مفهومهاي خوب و بد خاستگاه عقلي دارند و از احكامِ عقلِ عملي به شمار ميآيند. از اين ديدگاه ميتوان براي احكام و ارزشهاي اخلاقي دليل و برهان ارائه كرد. كانت، فليسوف معروف آلماني، كه ميان فلاسفة غرب جايگاهي مهم دارد و بسياري از فيلسوفان غرب پس از او بهگونهاي از انديشههايش متأثرند، چنين ديدگاهي دارد. او معتقد است كه عقلِ عملي حُسن و قُبح افعال و صفات را درك ميكند و احکام اخلاقي صرفاً تابع احساسات و عواطف يا قراردادها نيست.
ارزيابي ديدگاههاي يادشده
ديدگاه نخست، كه در آن خاستگاه احكام اخلاقي و خوب و بد، احساسات و عواطف معرفي شده، يا بهتعبيرديگر ارزشهاي اخلاقي از مشهورات به شمار آمده است، از ديدگاه ديني نه بهطورمطلق پذيرفته است، نه مردود؛ زيرا برخي از ارزشهاي اخلاقي با احساسات و عواطف ما موافقاند كه در دين نيز پذيرفتهاند؛ اما دين برخي كارها را كه با احساسات و عواطف ما موافقاند نميپذيرد.
همچنين ديدگاهي كه احكام اخلاقي را نسبي و قراردادي ميدانست، با نگرش دين به ارزشها و احكام اخلاقي، كاملاً مخالف است.
ديدگاه سوم فيالجمله با دين موافق است. چنانكه گفتيم بنابر اين ديدگاه، احكام اخلاقي احكام عقل عملي به شمار ميآيند و ميتوان استدلال منطقي و برهاني بر آنها ارائه كرد و آن احكام را در مقدمات برهان اخذ كرد. البته انديشمندان مسلمان درباره اين ديدگاه اختلافنظر دارند. برخي معتقدند احكام و مسائل اخلاقي اعتبارياند و ازاينجهت نميتوان بر آنها برهان اقامه كرد و نيز نميتوان از آنها به منزله مقدمه برهان استفاده كرد. دربرابر، برخي ديگر از انديشمندان مسلمان بر اين باورند كه هم ميتوان قضاياي اخلاقي را بهصورت برهان ارائه كرد و هم از آنها در مقدمات برهان بهره برد.
ارتباط اخلاق با دين از منظر كانت
كانت كه قضايا و احكام اخلاقي را از احكام عقل عملي منبعث ميداند و بر آن است كه عقل عملي حُسن و قُبح افعال و صفات را درك ميكند، معتقد است لازمه اعتقاد به اخلاق و احكام و ارزشهاي اخلاقي، اعتقاد به خدا، اعتقاد به جاودانگي نفس و روح و اعتقاد به معاد و قيامت است. البته وي دو مورد اخير، يعني اعتقاد به جاودانگي روح و اعتقاد به قيامت را يكي به شمار آورده و عنوان اعتقاد به قيامت را بر آنها نهاده است. وي ميگويد: وقتي ما ميتوانيم به ارزشهاي اخلاقي معتقد باشيم و آنها را ارزشهاي ثابت عقلي بدانيم كه معتقد باشيم خدايي هست و روح انسان پس از مرگ باقي ميماند و خداوند نتيجه اعمالش را به او مينماياند و وي را پاداش و كيفر ميدهد. همچنين وي ميگويد: براي آنكه كاري ارزش مثبت اخلاقي داشته باشد، بايد بهنيت اداي تكليف و وظيفه انجام شود و جز انجام تكليف و وظيفه نيت و غرض ديگري در ميان نباشد. حتي نبايد كار را با نيت پاداش اُخروي انجام داد. بهتعبيرديگر، انگيزه
شخص فاعل در انجام دادن كار مثبت اخلاقي، بايد تنها احترام به قانون اخلاق باشد. ممكن است كه بر انجام دادن عملي چندين مصلحت مترتب باشد، اما اگر شخص عامل آن عمل را براي رسيدن به يك يا دو يا چند مصلحت از آن سلسله مصالح انجام دهد، كاري با ارزش مثبت اخلاقي نكرده است. اگر فارغ از هرگونه مصلحتانديشي و بدون آنكه وصول به غرضي منظور باشد و تنها بهقصد اداي تكليف عملي انجام شد، «حُسن اخلاقي» دارد، وگرنه چنين حُسني ندارد.
گرچه حُسن اخلاقي فعل بر آن متوقف است كه انسان آن را تنها بهقصد اداي تكليف انجام دهد، خداوند خود ضامن است كه دربرابر كارهاي مثبت اخلاقي به انسان پاداش دهد و بايد وراي اين عالم، عالمي جاودانه و نامحدود وجود داشته باشد، تا امكان دستيابي انسان به پاداشهايي كه در اين دنيا ظرفيت تحقق آنها وجود ندارد، فراهم گردد. همچنين در آن عالم، كساني كه در اين دنيا به همه كيفر رفتار زشت خود نميرسند، كيفر رفتار خود را بهطوركامل ميبينند. در اين دنيا هم عمر انسان و هم طاقت و تحملش دربرابر كيفر رفتار ناشايست، محدود است. گنجايش تحمل كيفر همه رفتار زشت در اين دنيا فراهم نيست. براي مثال، اگر كسي يك نفر را كشت، در اين دنيا او با مجازات اعدام به كيفر گناه خود ميرسد. اما اگر كسي هزار نفر را كشت، تنها يكبار اعدام ميشود و كيفر قتل يك نفر را ميبيند. در اين دنيا امكان تحمل مجازات همه جنايات او فراهم نيست. درنتيجه، در سراي آخرت به كيفر همه جنايات خود خواهد رسيد. ازيكسو ما بايد به عالمي گستردهتر و محيط بر عالم دنيا معتقد باشيم كه گنجايش پاداش همه اعمال خود و كيفر همه اعمال بد را داشته باشد؛ عالمي كه انسان در آن از حيات ابدي برخوردار است و ميتواند همه پاداشها و كيفرهاي اعمال خود را ببيند، و ازسويديگر، بايد به خداوند توانا معتقد باشيم كه ميتواند
انسانها را به پاداش و كيفرهايي كه شايسته آنهايند برساند. اينجاست كه رابطهاي منطقي و عقلي بين اخلاق و دين (اعتقاد به خدا و قيامت) برقرار ميشود.
روشن شد كه دربرابر ديدگاهي كه خاستگاه ارزشهاي اخلاقي را احساسات و عواطف ميداند و نيز دربرابر ديدگاهي كه خاستگاه ارزشهاي اخلاقي را قراردادهاي اجتماعي ميداند، ديدگاه ابتناي ارزشها و احكام اخلاقي بر احكام عقل عملي وجود دارد. اين نظريه را كانت كه ديدگاههاي فلسفياش بر فضاهاي علمي و فلسفي محافل علمي غرب تأثير فراواني گذاشته، ارائه كرده است. در اين ديدگاه، احكام اخلاقي اموري ثابت و استثناناپذيرند و چه مردم بخواهند و چه نخواهند، عقل چنان احكامي را صادر ميكند. نزد ما، قدر متيقن از آن احكام اخلاقي ثابت و استثناناپذير، حُسن عدل و قُبح ظلم است كه هيچكس آنها را نفي نميكند. چه مردم بپذيرند و چه نپذيرند و چه خوششان بيايد و چه بدشان بيايد و گذشته از حكم دين، عقل انسان حُسن عدل و قُبح ظلم را درك ميكند. اما از ديدگاه كانت، هنگامي ارزشهاي اخلاقي، احكام عقل عملي به شمار ميآيند كه ما به خداوند و قيامت معتقد باشيم. اينجاست كه از ديدگاه اين مكتب اخلاقي، ارتباط دين با اخلاق كاملاً آشكار است. ما گفتيم كه دين سه بخش عقايد، اخلاق و احكام و دستورهاي عملي دارد، و بدينترتيب، ارتباط اخلاق با دين را تبيين كرديم؛ اما كانت در تبيين اين ارتباط ميگويد كه اثبات ارزشهاي اخلاقي و اعتقاد عقلي به وجود احكام مطلق عقلي بر اعتقاد به خدا و معاد متوقف است و بدون اعتقاد به خدا و معاد، عقل نميتواند به آن ارزشهاي اخلاقي ملتزم شود.
در كتابهاي كلامي ما، در توجيه حُسن و قُبح عقلي افعال آمده است كه حُسن عقلي متوجه كاري است كه عقلا آن را ميستايند و قُبح عقلي متوجه
كاري است كه عقلا آن را نكوهش ميكنند. اما بدون اعتقاد به خدا و قيامت، ستايش و نكوهش عقلا توجيه عقلاني ندارد. اگر به كسي كه به خدا اعتقاد ندارد بگويند: چون عقلا راستگويي را ميستايند و بر آن منفعت عمومي مترتب است راست بگو، او خواهد گفت: من در پي ستايش عقلا نيستم و در پي منفعت خويشم. چون مينگرم كه با دروغ به مقاصدم ميرسم و منافع خود را تأمين ميكنم، بدان دست مييازم و به قضاوت عقلا و منفعت عمومي مترتب بر راستگويي كاري ندارم. همچنين دليل عقلياي كه مرا به راستگويي و ترك دروغ ملزم كند وجود ندارد. وقتي با دروغ ميتوانم به ثروت كلاني دست يابم و موقعيت و مقامي براي خود فراهم آورم، چرا دروغ نگويم و به سخن عقلاي قوم دل بسپارم؟ كانت ميگويد: در صورتي احكام و ارزشهاي اخلاقي عقلياند كه ما به خدا و قيامت معتقد باشيم؛ يعني در تبيين و توجيه رفتار اخلاقي مثبت و منفي ميگوييم كه اگر رفتار اخلاقي مثبت انجام داديد، خداوند در بهشت به شما پاداش ابدي ميدهد و اگر دروغ گفتيد و ديگر رفتارهاي اخلاقي منفي را انجام داديد به كيفر ابدي دچار ميشويد. اين توجيه هنگامي عقلاني و درست است كه ما به خدا و قيامت معتقد باشيم، وگرنه هيچ دليل عقلي براي الزام به رفتار اخلاقي وجود ندارد و نكوهش مردم نيز انسان را از انجام دادن رفتار زشت بازنميدارد. انسانهاي تبهكار باآنكه ميدانند مردم ايشان را سرزنش ميكنند و حتي مجازات زندان در انتظارشان است، بهسبب لذت عمل مجرمانه و سودي كه به آنها ميرساند، بدان دست ميزنند و با بياعتقادي به خدا و قيامت، هيچ دليل عقلي كه آنان را از دست يازيدن به خلاف بازدارد، وجود ندارد. البته ديدگاه كانت، بهرغم ابتكارها و محاسنش اشكالاتي فلسفي دارد كه در جاي خود به آنها پرداخته شده است.
برهان ارزشهاي اخلاقي (كمالجويي و ارزشهاي اخلاقي)
ما بدون استناد به دلايل تعبدي و آيات و روايات ميتوانيم عقلاني بودن ارزشها و احكام اخلاقي را ثابت كنيم و بر خوب يا بد بودن صفات و رفتار، دليل عقلي ارائه كنيم. نظريهاي كه ما ارائه ميكنيم، درعينحال بر مباني اسلامي منطبق است. معمولاً در سنت علمي حوزههاي علميه، اخلاق به صفات و ملكات منحصر ميگردد و در علم اخلاق از صفات و ملكات خوب و بد بحث ميشود. در اينگونه نگرش به اخلاق، درباره خوب و بد بودن رفتار سخن به ميان نميآيد، و احكامِ رفتار، و خوب و بد آنها در فقه بررسي ميشود و از مسائل فقهي به شمار ميآيند. براي نمونه، در علم اخلاق رايج در حوزه، درباره حُسن و نيكويي صفت و ملكة سخاوت سخن به ميان ميآيد، اما درباره كار سخاوتمندانه بحث نميشود. در ديگر محافل علمي دنيا، اخلاق افزون بر صفات و ملكات، رفتار را نيز شامل ميشود و افزون بر صفات خوب و بد، هر كار اختياري خوب و بد ارزش اخلاقي به شمار ميآيد. ما بر اخلاق بهمعناي عام آن كه رفتار خوب و بد را نيز شامل ميشود برهان ميآوريم و ثابت ميكنيم كه گذشته از ادلة تعبدي، ارزشهاي اخلاقي اموري يقيني و بديهياند. بهاينترتيب، ارتباط اخلاق را با اعتقادات ديني تبيين ميكنيم.
آن برهان، عبارت است از اينكه هر انساني بهطور فطري خواهان كمال خويش است و كمالجويي بهمنزله ضرورتي وجودي برايش مطرح است. نه اينكه چون كمال را خوب ميداند خواهان آن باشد، بلكه نميتواند خواهان كمال نباشد. وقتي ميگوييم تحصيل كمال خوب است، از حكمي اخلاقي خبر دادهايم. اما درباره كمالجويي، سخن از حكم اخلاقي نيست، بلكه از امري وجودي سخن ميگوييم كه لازمه وجود انسان است و وي از آن گريزي ندارد؛ چنانكه حقيقتجويي و
كوشش براي كسب علم و آگاهي امري فطري و ضرورت وجودي است و هيچ انسان عاقلي يافت نميشود كه بخواهد جاهل محض باشد و جهل را دوست داشته باشد. همه انسانها خواهان سعادتاند و اگر كسي گفت من خواهان سعادت نيستم، ديوانه است و از عقل بهرهاي ندارد. همه انسانها خواهان خوشياند و اين ميلي فطري و وجودي است. اگر كسي گفت كه من از خوش بودن بدم ميآيد، سخني تناقضآميز بر زبان آورده است؛ چون دستگاه وجودي انسان بهگونهاي است كه خواهان خوشي است و نميتواند در پي آن نباشد.
وقتي ميگوييم انسان كمالجوست، يعني نميخواهد نقص و عيبي داشته باشد و در پي آن است كه عيب و نقص خود را برطرف سازد. (چنانكه گفتيم، كمالجويي و آگاهي و علمجويي مشمول بحث اخلاقي نيست، بلكه امري فرااخلاق و هستيشناسانه و بهمنزله ضرورتي وجودي مطرح است.) همه كوشش انسان در زندگي براي دستيابي به كمال و خوشكامي است. اما اغلب انسانها درباره چيستي كمال و راه رسيدن به آن اشتباه ميكنند. براي مثال، ميپندارند كه كمال آنها در برخورداري از ثروت فزونتر و موقعيت و اعتبار است، يا كمال آنها در آن است كه مردم به ايشان احترام بگذارند و آنها را گرامي بدارند. پس در گام نخست، انسان بايد كمال حقيقي و سعادت واقعي را بشناسد و در گام دوم راه رسيدن به آن را بهدرستي شناسايي كند. آنگاه، وقتي ما كمال و سعادت حقيقي خود را شناختيم، آنچه ما را به آن سعادت و كمال ميرساند، وجوب و ضرورت بالقياس دارد؛ يعني انجام آنچه مقدمه و زمينه تحصيل كمال به شمار ميآيد، واجب است و وقتي انسان بهطور فطري خواهان كمال و سعادت است، بايد هر كاري را كه امكان وصول به آن هدف را فراهم ميآورد، انجام دهد، و هر كاري كه ما را در رسيدن به كمال كمك ميكند، ارزش اخلاقي به شمار ميآيد. آنگاه
چيزي براي ما ارزش اخلاقي خواهد داشت كه بتوانيم ثابت كنيم در رسيدنمان به كمال و سعادت نقش و اثر دارد.
كمال و سعادت انسان در قرآن
اما سعادت حقيقي انسان در قرآن معرفي شده است. در برخي آيات قرآن، انسانها به سعيد و شقي تقسيم ميشوند. آنگاه انسانهاي رهيافته به سعادت حقيقي و واقعي، كساني معرفي ميشوند كه به بهشت خداوند راه يافتهاند:
يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ * وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذ؛(1) آن روز (روز قيامت و جزا) كه بيايد، هيچكس جز به اذن او سخن نگويد؛ سپس برخي از آنان بدبخت باشند و برخي نيكبخت. اما كساني كه بدبخت شدند، در آتشاند كه در آنجا نالهاي زار و فريادي چون بانگ خران (دم و بازدمي با آه و ناله و فرياد و اندوه) دارند. تا آسمانها و زمين هست در آنجا جاويداناند، مگر آنكه پروردگار تو خواهد، كه پروردگارت هرچه خواهد ميكند. اما كساني كه نيكبخت شدند، پس در بهشت جاويداناند تا آسمانها و زمين هست، مگر آنچه پروردگار تو خواهد، بخششي است هميشگي كه بريدني نيست.
سعادت ما در راهيابي به بهشت است و آنچه وسيله رسيدن به اين هدف و
1. هود (11)، 105ـ108.
مقصد است، نظام ارزشي پذيرفتة اسلام است. برخي از ارزشهاي اخلاقي را كه وسيله راهيابي به سعادتاند ميتوان با دليل عقلي اثبات كرد و عقل ما ميتواند بهطورمستقيم آنها را شناسايي كند و بر اعتبار و حقانيت آنها برهان ارائه دهد. اما عقل ما نميتواند همه ارزشهاي اخلاقي را شناسايي كند. ازسويديگر، اگر عقل راهي براي شناسايي آنها داشته باشد، اين كار بسيار دشوار است، و اگر انسان بخواهد بر تكتك گزارههاي اخلاقي برهان عقلي ارائه كند، از ديگر وظايف خود بازميماند و به هدف و مقصودش نميرسد. ازاينرو، ما اغلب گزارهها و ارزشهاي اخلاقي را با دلايل نقلي و تعبدي شناسايي ميكنيم. خداوند بر ما منت نهاده و آنچه را ما با زحمت و كوشش طاقتفرسا و صرف همه عمر نميتوانستيم بدان دست يابيم، بهوسيله قرآن و روايات به ما معرفي كرده است. اين ارزشها به امر الهي در قالب تكاليفش به ما معرفي شدهاند و دلايل تعبدي و نقلي در قرآن و روايات دارند؛ اما از پشتوانة عقلي نيز برخوردارند و بهوسيله برهان عقلي ميتوان اثباتشان كرد. عمل به اين دستورها موجب دستيابي به كمال و سعادت است.
ديدگاه درست در ارتباط دين و اخلاق
حاصل سخن آنكه اخلاق و ارزشهاي اخلاقي وسيلهاي براي رسيدن به كمال و سعادتي است كه فطري انسان است. ازآنجاكه رسيدن به كمال، مطلوب حقيقي انسان است، رعايت ارزشهاي اخلاقي كه سبب دستيابي به آن كمال است، ضروري و واجب بالقياس خواهد بود؛ مانند ديگر افعال واسطهاي كه وسايل دستيابي به مقاصد ما هستند و ما براي رسيدن به آن مقاصد بايد آن افعال را انجام دهيم. آنگاه چون ما مصداق كمال و سعادت را قرب به خدا و رسيدن به نعمتهاي ابدي
بهشت ميدانيم، اخلاق كه زمينه دستيابي به آن كمال را فراهم ميآورد، ارتباط عميقي با دين و عقايد ما دارد و جزو دين به شمار ميآيد. اگر كسي اعتقاد ديني نداشت، عقلاً نميتواند اثبات كند كه چه كاري خوب است و چه كاري بد. براي او چون هدف و مقصد نامشخص است، ابزار و وسيله نيز مشخص نيست. بنابراين اقامه برهان عقلي بر ارزشهاي اخلاقي، بر اعتقاد به خدا و قيامت متوقف است. حال اگر ما گذشته از برهان عقلي بخواهيم با ادلة تعبدي به ارزشهاي اخلاقي پي ببريم و آنها را اثبات كنيم، بايد به نبوت نيز معتقد باشيم، تا افزون بر راه عقل يا گذشته از آن، بهوسيله وحي، كارهاي خوب و بد را بشناسيم. در اينجا درمييابيم كانت بهدرستي دريافته بود كه اخلاق و ارزشهاي اخلاقي بر اعتقاد به خدا و قيامت متوقف است. شايد او اين ديدگاه را از مسيحيت و ميراث اعتقادي باقيمانده از حضرت عيسي علیه السلام استخراج كرده باشد. البته او در تبيين و توجيه اين ديدگاه، راهي منطقي و درست نپيموده است. راه درست و منطقي اين است كه ما بكوشيم براي ارزشهاي اخلاقي تبيين اخلاقي و عقلاني داشته باشيم و بكوشيم تاآنجاكه عقلمان كشش و گنجايش دارد بر آنها برهان عقلي ارائه كنيم. حسن پيمودن اين راه آن است كه وقتي ارزشهاي اخلاقي را با برهان عقلي اثبات كرديم، استثناهاي آنها نيز براي ما برهانپذير خواهد شد و با منطق عقلي ميتوانيم مواردي را كه بر احكام اخلاقي استثنا وارد ميشود، درك كنيم.
كانت ميگفت: ارزشهاي اخلاقي استثنابردار نيستند. براي نمونه، راستگويي همواره خوب است و ممكن نيست كه اين حكم تغيير كند و در جايي راستگويي بد و ناپسند باشد. حتي آنجا كه سخن راست خطر و فاجعهاي در پي دارد، حداكثر انسان ميتواند سكوت كند و سخن نگويد، ولي اگر خواست سخن بگويد بايد راست بگويد. حتي آنجا كه سخني راست به كشته شدن انساني شايسته ميانجامد،
كسي كه سخن راست گفته كاري نيكو كرده، نه بد. اما كسي كه انسان صالحي را كشته، مرتكب فساد شده است و اوست كه بايد مجازات و مؤاخذه شود. پس بههيچروي نبايد شخصي را كه سخن راست گفته و سخنش به كشته شدن انساني شايسته انجاميده نكوهش كرد. بنابراين از ديدگاه كانت انسان هرگز نبايد دروغ بگويد، و اگر مجبور نبود سخن بگويد، سخن راست نگويد، اما اگر مجبور بود بايد راست بگويد و اگر مفسدهاي نيز بر آن مترتب شد، او مسئوليتي درقبال آن مفسده ندارد و كسي بايد دربرابر آن مفسده پاسخگو باشد كه مرتكبش شده و كسي كه راست گفته، سخني درست و حق بر زبان رانده است. حتي اگر سخن انسان موجب كشته شدن پيامبري شود، نبايد دروغ بگويد.
استثناپذيري احكام اخلاقي
بنابر ديدگاهي كه ما ارائه كرديم، خوبي و بدي رفتار اختياري بهجهت نقش و دخالت آن در كمال و سعادت و شقاوت و بدبختي انسان است. وقتي ما به نقش حياتي و بسيار مهم وجود پيامبر ميان انسانها براي رسيدنشان به كمال و سعادت نگريستيم و مصلحت حفظ جان پيامبر را با مفسدهاي كه بر دروغ مصلحتآميزي كه موجب نجات جان پيامبر ميشود مقايسه كرديم، درمييابيم كه رعايت مصلحت بر آن مفسده اولويت قطعي دارد و اگر دليل تعبدي بر وجوب چنين دروغي نبود، عقل انسان آشكارا به حُسن و ضرورت آن دروغ و قُبح سخن راستي كه چنين مفسده عظيمي در پي دارد، حكم ميكند. البته در منابع روايي ما روايات فراواني درباره مواردي كه دروغ جايز و حتي واجب شمرده شده، آمده است؛ مواردي كه در آنها وجود مصلحت مهم ثانوي و ترجيح آن بر مفسدهاي كه بر دروغ مترتب ميشود موجب گرديده كه دروغ، نيكو و پسنديده، و درآنزمينه
سخن راست، ناپسند و نكوهيده باشد. ازجمله در روايات آمده است كه سخن دروغ كه به حفظ جان و مال انسان و حفظ جان و مال ديگري ميانجامد جايز است.(1) همچنين در روايات ما دروغ براي اصلاح ميان مؤمنان جايز شمرده شده است و امام صادق علیه السلام ميفرمايند: أَلْكِذْبُ مَذْمُومٌ إِلاَّ فِي أّمْرَينِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَإِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَيْن؛(2) دروغ نكوهيده است مگر در دو مورد: يكي هنگاميكه موجب رفع شر ستمگران شود، و ديگر وقتيكه موجب اصلاح ميان برادران ايماني شود [كه در اين دو مورد، دروغ پسنديده و نيكوست].
وقتي انسان با دروغ ميتواند بين دو انسان مؤمن صلح و آشتي ايجاد كند، رواست كه دروغ بگويد. حسن و نيكويي دروغ در اين موردِ استثنايي و ديگر مواردي كه دروغ جايز شمرده شده است، بهدليل نقش آن در كمال و سعادت انسان است. دروغي ناپسند و نكوهيده است كه موجب شقاوت و بدبختي انسان باشد و به مفسده بينجامد. در شرع مقدس، افزون بر آنكه به استثناهاي حكم دروغ اشاره شده و در پارهاي موارد جايز شمرده شده، درباره ديگر گناهان كبيره نيز به موارد استثنايي كه حكم حرمت از آن گناهان برداشته شده اشاره گرديده است؛ مانند غيبت كه حرام است و از گناهان كبيره به شمار ميآيد، اما در مواردي ويژه جايز است و گناه به شمار نميآيد. همچنين شرابخواري حرام است، اما اگر حفظ حيات و جان انسان بر نوشيدن شراب متوقف باشد، نهتنها جايز، بلكه واجب است. همچنين وقتي جان انسان در خطر است و انسان غذايي ندارد، براي حفظ جان خود ميتواند گوشت حيوان مرده بخورد:
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّه
1. شيخحر عاملی، وسائل الشيعة، ج23، کتاب ایمان، باب 12.
2. ميرزاحسين نوری طبرسي، مستدرک الوسائل، ج5، ص96، ح10323.
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيم؛(1) [خداوند] تنها مردار و گوشت خوك و آنچه را [هنگام سر بريدن] نام غير خدا بر آن برده شده، بر شما حرام گردانيده است. [ولي] كسي كه [براي حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، اگر ستمگر و متجاوز نباشد، بر او گناهي نيست؛ زيرا خدا آمرزنده و مهربان است.
1. بقره (21)، 173.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org