- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار پانزدهم
ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
وَمَلْبَسُهُمُ الإِقْتِصَاد؛ «پوشش آنها ميانه و معتدل است [و در پوشش زيادهروي نميكنند]».
مفهوم اقتصاد و اعتدال
امير مؤمنان علیه السلام يكي از ويژگيهاي پرهيزگاران و شيعيان واقعي را ميانهروي و رعايت اعتدال در لباس و پوشش آنها معرفي ميكنند. در جمله ملبسهمالاقتصاد مبتدا مضاف مقدر و جمله دراصل صفةملبسهمالاقتصاد است؛ چون اقتصاد مفهومي انتزاعي است كه از رفتار انسان انتزاع ميشود و «ملبس» (پوشاك) عين خارجي است. در اين صورت «الاقتصاد» خبر براي «صفة» است و معناي جمله عبارت است از اينكه ويژگي آنان در انتخاب لباس و پوشش، رعايت اعتدال و ميانهروي است. نه لباسهاي فاخر و گرانقيمت ميپوشند، نه لباسهاي پاره و كثيف كه مردم آنها را تحقير كنند.
واژه اقتصاد در زبان عرب معاني گوناگون دارد، اما در اينجا بهمعناي ميانهروي و پرهيز از افراطوتفريط است. در قرآن نيز بهمعناي ميانهروي آمده است. در
جمله فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ،(1) مقتصد بهمعناي معتدل و ميانهرو و كسي كه راه راست توحيد را ميپيمايد آمده است. ميانهروي جلوهها و نمودهايي فراوان در زندگي دارد. در اينجا ميانهروي به انتخاب نوع لباس و پوشش بازميگردد و منظور از اعتدال و اقتصاد در انتخاب لباس، نپوشيدن لباس فاخر و گرانقيمت و بسنده كردن به لباس معمولي است.
معيار تشخيص ميانهروي در زندگي
ميانهروي درباره لباس و ديگر نيازمنديها و آنچه از شئون زندگي به شمار ميآيد، حد و سقفي ثابت ندارد و امري نسبي است كه نسبت به افراد و قشرهاي اجتماعي گوناگون و موقعيتهاي مختلف زماني و مكاني تعريف ميشود. چنانكه نميتوان معياري ثابت براي آن در همه افراد و همه مكانها و زمانها معرفي كرد. براي نمونه، نميتوان جنس خاصي از لباس را كه قيمتي مشخص دارد ملاك و معيار اقتصاد و اعتدال در لباس دانست. بر اين مبنا، فقها در موارد گوناگون مسئلة رعايت شئون را مطرح ميكنند؛ يعني هركس چه در انتخاب نوع لباس و چه مسكن و ديگر شئون زندگي بايد شأن و موقعيت خود را رعايت كند و دراينزمينه افراطوتفريط نكند. طبيعي است كه مسئلة شأنيت، هم در افراد و قشرهاي گوناگون و هم در مكانها و زمانهاي مختلف متفاوت باشد. براي نمونه، چنانكه نقل شده است، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خانهها از خشتوگل ساخته ميشد و سقف آنها را با چوب خرما ميپوشاندند. مسجدالنبي نيز با خشت ساخته شد و سقف آن را با چوب و ليف خرما پوشاندند. در آن زمان عرف و شأن افراد ايجاب ميكرد كه از خشتوگل استفاده كنند و استفاده از
1. لقمان (31)، 32.
مصالح ديگر، زيادهروي و خروج از حد اعتدال به شمار ميآمد و نكوهش ميشد. ازجمله گچكاري خانهها تجمل و خروج از اعتدال و اقتصاد به شمار ميآمد و در برخي روايات نكوهش شده است:
تُوُفِّيَ رَسُولُ الله عزوجل وَمَا وَضَعَ لَبِنَةً عَلَي لَبِنَةٍ وَلاَ قَصَبَةً عَلَي قَصَبَةٍ. وَرَأَي بَعْضَ الصَّحَابَةِ يَبْني بَيْتاً مِنْ جِصٍّ فَقَالَ مَا أَرَي اْلأَمْرَ إِلاَّ أَعْجَلَ مِنْ هَذَا، وَأَنْكَرَ ذَلِك؛(1) پيامبر خدا صلی الله علیه و آله زندگي را وداع گفت، درحاليكه خشتي روي خشت و چوبي روي چوب نگذاشت. ديد يكي از اصحاب خانهاي از گچ ميسازد، پس فرمود: «من فرمان الهي و مرگ را سريعتر از اين [کار] ميبينم» و آن را ناپسند شمرد.
اوايل كه تازه به قم آمده بوديم، ديوار خانهها اغلب از خشت و گل بود و قسمتي از ديوار برخي از خانهها نيز از آجر ساخته ميشد؛ اما خانهاي كه ديوار آن با سنگ نما شده باشد به چشم نميخورد. اما امروزه كمتر خانهاي است كه در ديوارهاي آن از سنگ مرمر و آجر استفاده نشده باشد؛ چه رسد به آنكه ديوار خانهها با گچ اندود شده باشد. همچنين آن زمان در كمتر خانهاي پنكه وجود داشت و پنكه وسيلهاي تشريفاتي به شمار ميآمد. يكي از علماي قم براي ما نقل كرد كه ما تازه داماد شده بوديم و پنكهاي كوچك براي ما هديه آوردند. يكي از استادان به منزل ما تشريف آوردند و ما براي ايشان پنكه روشن كرديم. استادمان بهنشان اعتراض فرمودند: از بادبزن دستي نيز ميشود استفاده كرد. اوايل كه تازه يخچال به بازار آمده بود، كمتر كسي يخچال داشت و وسيلهاي تجملي و طاغوتي به شمار ميآمد، اما امروزه در خانة فقيرترين مردم نيز يخچال و فريزر وجود دارد و بهندرت خانهاي پيدا ميشود كه كولر نداشته باشد. در گذشته فقير
1. عبدالحميدبنهبةاللهبنابيالحديد، شرح نهج البلاغة، ج19، ص329.
كسي بود كه از فراهم ساختن مقداري نان براي سير كردن خود و خانوادهاش عاجز بود، اما امروزه كسي كه يخچال ندارد فقير به شمار ميآيد و بايد سهمي از زكات را در اختيارش قرار داد تا براي خانهاش يخچال كه وسيله ضروري زندگي به شمار ميآيد، فراهم كند.
روشن شد كه ميانهروي در پوشيدن لباس، تهية مسكن، انتخاب وسايل خانه و اموري ازايندست برحسب موقعيت زمان و مكان تفاوت دارد و در هر زمان مرجع، عرف همان زمان است. در هر زمان، تهية آنچه امكان فراهم آوردنش براي اكثريت هر طبقه و صنف فراهم است، ميانهروي است و فراهم ساختن بيشتر از آن زيادهروي است. اگر كسي توانايي ندارد آنچه را افراد همشأن و همصنف او دارند براي خود فراهم آورد، فقير به شمار ميآيد. پس ملاك ميانهروي و زيادهروي براي هر شخص، عرف گروه اجتماعي خود اوست. ازايننظر، ما طلبهها براي خود شأن و موقعيت و عرفي داريم كه با شأن و عرف تجار متفاوت است. پس اگر مينگريم كه در برخي روايات و حتي رسالههاي عمليه به مصاديقي از ميانهروي يا افراطوتفريط و امكانات زندگي اشاره شده است، نبايد بپنداريم كه آن امور و مصاديق ثابت و تغييرناپذيرند، و توجه داشته باشيم كه مرجع قضاوت درباره آن مصاديق، عرف است. آنچه ثابت و تغييرناپذير است، اصول و احكام شرعياند، اما مصاديق در زمانها و مكانهاي گوناگون تغيير مييابند و مرجع تشخيص آن مصاديق، عرف است. ازايننظر، فقها مسئلة شأنيت را مطرح كردهاند.
هركس در جامعه جزو گروهي اجتماعي به شمار ميآيد كه شأن و موقعيت اجتماعي و مادي ويژهاي دارد و زندگي آن گروه از حدي متوسط برخوردار است كه فروتر و فراتر آن افراطوتفريط به شمار ميآيد. حال اگر بزرگان دين ما به
رعايت اقتصاد و ميانهروي در هزينههاي زندگي، مانند تهية لباس و وسايل منزل سفارش كردهاند، منظور اين است كه هركس به حد متوسطي كه برحسب نظر عرف براي گروه و صنف او در نظر گرفته شده بسنده كند و افراطوتفريط نداشته باشد. پس فرمول و معيار ثابتي براي ميانهروي معيّن نشده كه همواره افراد در هر مكان و زمان و در هر گروه اجتماعي به رعايت آن فرمول ملزم باشند. از آنچه گفتيم، به دست آمد كه يكي از مصاديق ميانهروي، اعتدال در انتخاب و پوشش است كه امير مؤمنان علیه السلام آن را يكي از ويژگيهاي پرهيزگاران معرفي ميكنند. انسان درباره ديگر امور و نيازمنديهاي زندگي نيز بايد ميانهرو باشد. براي مثال، طلبهاي كه درآمدي مختصر دارد، نبايد غذاي گرانقيمتي را كه در رستورانهاي درجة يك عرضه ميشود مصرف كند، وگرنه زيادهروي كرده است.
ميانهروي در قرآن
در قرآن دو بار از ميانهروي در انفاق سخن به ميان آمده است. در آيهاي خداوند به رسولش صلی الله علیه و آله ميفرمايد: وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُورا؛(1) «و دست خويش را به گردنت مبند (بخل و امساك مكن) و آن را يكسره مگشاي (هرچه داري به گزاف و زيادهروي مده) كه ملامتشده و درمانده بنشيني».
تعبير ادبي و زيباي وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِك، كنايه از نهايت بخل و امساك است. همانگونهكه دست به گردن پيچيدهشده، گشوده نميشود، شخص بخيل نيز دستش را براي بخشش به ديگران نميگشايد. خداوند به پيامبرش سفارش ميكند آنگونه بخيل نباشد كه حتي اندكي از مالش را به ديگران انفاق نكند.
1. اسراء (17)، 29.
دربرابر تعبير وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ كنايه از زيادهروي و افراط در بذل و بخشش مال است. چنانكه وقتي انسان دستش را كاملاً ميگشايد، هرآنچه در آن است فرو ميريزد و چيزي در دستش باقي نميماند. كسي كه در بخشش ميانهرو نيست، همه آنچه را دارد ميبخشد و چيزي براي خودش باقي نميگذارد. حد وسط اين دو ويژگي، رعايت اقتصاد و ميانهروي در انفاق است كه خداوند پيامبرش را بدان سفارش ميكند و وي را از افراطوتفريط در انفاق دارايي بازميدارد.
در شأن نزول اين آية نوراني آمده است: عجلان روايت ميكند: در محضر امام صادق علیه السلام بوديم كه فقيري آمد و حضرت برخاست و از درون ظرف خرما دو مشت خرما برداشت و به او داد. چيزي نگذشت كه فقيري ديگر آمد و حضرت مشتي خرما به او داد. آنگاه فقير سومي آمد، اما حضرت به او چيزي نداد و فرمود: اللهُ رَازِقُنَا وَإِيَّاكم؛ «خدا روزيده ما و شماست». سپس فرمود:
إِنَّ رَسوُلَ الله صلی الله علیه و آله كَانَ لاَ يسْأَلُهُ أَحَدٌ مِنَ الدُّنْيَا شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ إِمْرَأَةٌ إِبْناً لَهَا فَقَالَتْ: إِنْطَلِقْ إِلَيْهِ فَاسْاَلْهُ فَإِنْ قَالَ لَكَ: لَيسَ عِنْدَنَا شَيْءٌ. فَقُلْ: أَعْطِنِي قَمِيصَكَ. قَالَ: فَأَخَذَ قَمِيصَهُ فَرَمَي بِهِ إِلَيْهِ وَفِي نُسْخَةٍ أُخْرَي، فَأَعْطَاهُ فَأَدَّبَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَي عَلَي الْقَصْد فَقَالَ: «وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُورا»؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بود كه كسي از او چيزي از مال دنيا نميخواست، مگر آنكه به او ميداد. زني فرزند خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت كه از رسول خدا درخواست كمك كن و اگر آن حضرت گفت: چيزي ندارم، بگو پيراهنت را بده. [وقتي آن جوان چنان درخواستي كرد] حضرت پيراهنش را درآورد
1. محمدبنيعقوب کليني، الکافی، ج4، ص55ـ56، ح7.
و بهسويش انداخت و در نسحه ديگر آمده كه پيراهنش را به او داد. آنگاه خداوند آن حضرت را به رعايت ميانهروي در انفاق تأديب كرد و فرمود: «و دست خويش را به گردنت مبند و آن را يكسره مگشاي كه ملامتشده و درمانده بنشيني».
در آيهاي ديگر، خداوند در توصيف عبادالرحمن ميفرمايد: وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاما؛(1) «و آنان كه چون انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه تنگ ميگيرند و ميان اين دو، حد وسط و ميانهروي را بر ميگزينند».
از اين دو آيه و آيههاي همسو با آنها به دست ميآيد كه قرآن بر ميانهروي، ازجمله در انفاق و هزينه كردن مال تأكيد دارد. در روايات نيز ميانهروي ستوده شده و افراطوتفريط نكوهش گرديده است. ازجمله، افراطوتفريط درزمينه عقايد، اخلاق و رفتار و عبادت را نكوهش كردهاند.
ميانهروي در روايات
در كتابهاي روايي ما، ازجمله در اصول كافي بابي به اقتصاد و ميانهروي در عبادت اختصاص يافته است.(2) در روايات آن باب ميخوانيم كه پيشوايان معصوم علیهم السلام فرزندان و شيعيان خود را از افراطوتفريط در عبادت بازداشتهاند و به آنان سفارش كردهاند كه در عبادت نيز ميانهروي را رعايت كنند و بر خود سخت نگيرند. ازجمله، در روايتي ابوبصير از امام صادق علیه السلام نقل ميكند كه حضرت فرمود:
مَرَّ بِي أَبِي وَأَنَا بِالطَّوَافِ وَأَنَا حَدَثٌ وَقَدِ اجْتَهَدْتُ فِي الْعِبَادَةِ فَرَآنِي وَأَنَا أَتَصَابُّ عَرَقاً، فَقَالَ لِي: يَا جَعْفَر يَا بُنَيَّ إِنَّ اللهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَدْخَلَه
1. فرقان (25)، 67.
2. محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج2، ص86.
الْجَنَّةَ وَرَضِي عَنْهُ بِالْيَسِير؛(1) من در طواف بودم كه پدرم بر من گذشت. من جوان بودم و در عبادت كوشا. پدرم مرا ديد كه عرق از من سرازير است. به من فرمود: «اي جعفر، اي پسرجان، هرگاه خداوند، بندهاي را دوست بدارد، او را به بهشت درآورد و از عمل اندكش راضي شود».
پس انسان حتي در عبادت نيز نبايد زيادهروي كند و با تحميل عبادت بر خود، موجب رنج و خستگي خويش گردد و از ديگر وظايفش بازبماند. در فرهنگ اسلامي، ميانهروي بهمنزله يك اصل و معيار معرفي شده است و يكي از ويژگيهاي مؤمنان و افراد آگاه، ميانهروي آنان در شئون زندگي است. درمقابل، افراد نادان و ناآگاه، اهل افراط و تفريطاند؛ چنانكه امير مؤمنان علیه السلام فرمودند: لاَ يُرَي الْجَاهِلُ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا؛(2) «ديده نميشود جاهل، مگر آنكه يا افراط ميكند يا تفريط». همچنين آن حضرت در نامة خود به مالك اشتر وي را به ميانهوري در رسيدن به حق و پرهيز از افراطوتفريط سفارش ميكنند و ميفرمايند: وَلْيَكُنْ أَحَبُّ الأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطَهاَ فِي الْحَقِّ وَأَعَمَّهَا فِي الْعَدْلِ وَأَجْمَعَهاَ لِرِضَي الرَّعْيَّة؛(3) «[اي مالك،] محبوبترين امور براي تو ميانهترين در رسيدن به حق و فراگيرترين آنها در دادگري و گستردهترين در جلب خشنودي مردم باشد».
اعتدال در اخلاق و رفتار
پس از آنكه مشخص شد ميانهروي بهمنزله يك اصل در فرهنگ ما پذيرفته شده است، اين پرسش مطرح ميشود كه معناي ميانهروي در شئون زندگي و
1. همان، ح4.
2. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج1، باب 4، ص159، ح34.
3. نهج البلاغه، نامة 53.
ويژگيهاي انساني چيست. علماي اخلاق در كتابهاي اخلاقي خود در معرفي اخلاق فاضله و اخلاق رذيله گفتهاند: در همه خُلقهاي انسان، خُلق مطلوب، ميانهروي و حد وسط بين دو خُلق نامطلوب است. براي نمونه، عفت خلقي مطلوب و پسنديده و ميانه و حد وسط بين دو خُلق ناپسند شَرِه (آزمندي، طمع و شكمبارگي) و خمودي است. كسي كه «شره» دارد، شهوت بر او چيره است و در ارضاي شهوت خود افراط دارد و اين ويژگي ناپسند است. درمقابل آن، ويژگي خمودي قرار دارد كه اگر كسي بدان دچار شد، به خواستههاي غريزياش اعتنا نميكند و در زندگي خانوادگي از آميزش با همسر خويش خودداري ميكند. همچنين بهاندازة لازم و كافي غذا نميخورد و چون مرتاضان، نيازهاي غريزياش را سركوب ميكند. بيترديد اين ويژگي نيز كه تفريط در شهوتجويي به شمار ميآيد نكوهيده است و ميانة اين دو خصلت را عفت ناميدهاند كه مطلوب و پسنديده است. همچنين صفت مطلوب و پسنديدة شجاعت ميانة تهور و ترس است. كسي كه صفت ناپسند تهور را داراست، از خطر باكي ندارد و در پي ماجراجويي است و بهراحتي خود را با خطر و آسيب درگير ميكند. درمقابل، انسان ترسو از ترس گرفتار شدن به خطر احتمالي و حتي خطر اندك، جرئت اقدام به هيچ كاري را ندارد و از مشكلات و سختيهاي زندگي كناره ميگيرد.
برداشت و نگرش موجود در كتابهاي اخلاقي و نظام اخلاقي ما كه در آن، صفت مطلوب و اخلاق نيكو حد وسط دو صفت نامطلوب و دو خلق ناپسند معرفي ميشود، در نظام اخلاقي يونان و تعريف ارسطو از اخلاق ريشه دارد؛ چه آنكه ارسطو حد وسط صفات را ملاك مطلوبيت و نيكويي و افراطوتفريط را نكوهيده ميدانست. اكنون اين پرسش، فراروي ما قرار ميگيرد كه آيا ميانهروي و اقتصاد در شئون و امور زندگي كه در آيات و روايات بدان توصيه شده، همان
حد وسط صفات است كه فيلسوفان اخلاق پيرو مكتب اخلاقي يونان و ارسطو آن را معيار نيكويي و پسنديدگي صفات اخلاقي قرار دادهاند؟ آيا ميتوان حد وسط را ملاك مطلوبيت قرار داد؟
بسياري از فلاسفة اخلاق در ملاك و معيار بودن حد وسط براي مطلوبيت در صفات مناقشه كردهاند و گفتهاند: مطلوبيت حد وسط صفات كليت ندارد و چنان نيست كه در همه موارد، حد وسط مطلوب و فروتر و فراتر آن ناپسند باشد. انسان هرچه دانش تحصيل كند مطلوب و پسنديده است و چنان نيست كه حد وسط در فراگيري دانش، پسنديده و افراط در تحصيل آن، ناپسند باشد. البته براي كسي كه در پي دانش است، كوتاهي و تفريط در كسب آن ناپسند است، اما چنان نيست كه حداكثر تلاش او در كسب علم ناپسند باشد، بلكه او هرچه بيشتر دانش كسب كند، به كمال بيشتري رسيده است. يا در عرف ديني، چنان نيست كه وقتي توان انسان براي عبادت مشخص شد، بگويند حد وسط در انجام عبادت، مطلوب و افزون بر آن ناپسند است. انسان هرچه بيشتر خدا را عبادت كند، برايش پسنديدهتر و بهتر خواهد بود. معروف است كه امير مؤمنان علیه السلام در شبانهروز هزار ركعت و بنابر برخي روايات پانصد ركعت نماز ميخواند. حال اگر كسي در شبانهروز حداكثر بتواند پانصد ركعت نماز بخواند، ميتوان گفت كه انجام اين مقدار عبادت افراط و زيادهروي در عبادت است و چون ترك نماز تفريط است و ناپسند، حد وسط بين آن دو كه 250 ركعت است، مطلوب و پسنديده به شمار ميآيد؟ يا برخي ثروت ميلياردي دارند، اما برخي ديگر فقير و از مال بيبهرهاند. پس آيا ميتوان بين آن ثروت ميلياردي و دارايي ناچيز و فقيرانه حد وسطي را مشخص كرد و گفت به دست آوردن اين مقدار ثروت مطلوب و پسنديده و كسب كمتر و بيشتر از آن ناپسند است؟
با توجه به نمونههايي كه برشمرديم، نميتوان حد وسط را بهمعناي يادشده ملاك مطلوبيت قرار داد. ازاينجهت بر نظرية وسطيت در صفات، اشكالهاي فراواني وارد شده است و ما بايد در پي نظريهاي درست درباره حد وسط باشيم كه بتوان آن را بر اعتدال و اقتصادي كه آيات و روايات بدان سفارش ميكنند، تطبيق كرد.
معناي درست ميانهروي در صفات و رفتار
معناي درست و معقولي كه ميتوان براي ميانهروي و حد ميانة مطلوب در صفات و رفتار ارائه داد كه دفاعپذير باشد، اين است كه انسان موجودي تكساحتي و تكبعدي نيست و ابعادي گوناگون دارد. اگر انسان تنها داراي بعد معنويت و روحانيت بود، فرشته به شمار ميآمد، نه انسان. يا اگر انسان تنها از جنبههاي مادي و حيواني برخوردار بود و جنبههاي معنوي نداشت، مانند ديگر حيوانات بود. امتياز انسان بر ديگر موجودات، بهرهمندي او از ابعاد گوناگون است كه در تقسيمي كلان و كلي به ابعاد معنوي و مادي تقسيم ميشوند. انسان با توجه به دارا بودن ابعاد گوناگون، در نظام تشريع، تكاليف و وظايفي يافته است كه بايد به همه آنها عمل كند. او نميتواند به انجام دادن برخي از وظايف بسنده كند و از انجام ديگر وظايف سر باز زند. شكي نيست كه نماز بهترين عبادت است، اما انسان نبايد همه زمان خود را به خواندن نماز اختصاص دهد و به ديگر وظايف، مانند كسب علم، انجام فريضة حج يا جهاد نپردازد. وقتي انسان به كمال ميرسد كه به همه وظايف خود بپردازد و در جهت تكميل همه ابعاد وجودي خويش گام بردارد. يكي از وظايف مهم انسان، انفاق مال است كه خداوند درباره اهميت آن فرمود: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا
مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيم؛(1) «هرگز به نيكي [راستين] دست نيابيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و به هرچه انفاق كنيد، خدا داناست». اگر كسي شبانهروز نماز بخواند، اما انفاق نكند، به آن برّي كه خداوند در اين آيه از آن نام برده، دست نمييابد. درنتيجه، يكي از ابعاد وجودش ناقص ميماند و تكميل نميشود و بخشي از وظايفش بر زمين ميماند. نه نماز جاي انفاق را ميگيرد و نه انفاق جاي نماز را، و هريك در جاي خود مهماند و بايد به هردو عمل كرد. همچنين نماز جاي امربهمعروف و نهيازمنكر را نميگيرد. همانطوركه انسان بايد نماز بخواند، لازم است به آن وظيفة الهي و اجتماعي نيز عمل كند؛ وظيفهاي كه در برخي روايات از مهمترين واجبات دانسته شده و امام باقر علیه السلام درباره عظمت و اهميت آن فرمودهاند:
إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنكَرِ سَبِيلُ الأَنْبِيَاءِ وَمِنْهَاجُ الصَّالِحِينَ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ اْلفَرَائِضُ وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ اْلمَكاسِبُ وَتُرَدُّ اْلمَظَالِمُ وَتُعْمَرُ الأَرْضُ وَتُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْدَاءِ وَيسْتَقِيمُ اْلأَمْر؛(2) همانا امربهمعروف و نهيازمنكر، راه پيامبران و روش صالحان و عبادت و تكليف عظيمي است كه بدان واجبات الهي برپاي ميمانند و شرايع دين را از انحراف و بدعت بازميدارد و كسبوكارها را حلال ميسازد و خواستهها و حقوق مردم را به آنان برميگرداند و موجب آباداني زمين و دادخواهي از دشمنان و اصلاح و استواري امور ميگردد.
گرچه امربهمعروف و نهيازمنكر وظيفهاي بزرگ است، انسان نبايد تنها به اين
1. آلعمران (3)، 92.
2. محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج5، ص56، ح1.
واجب بپردازد و از ديگر وظايفش چشم بپوشد. از صبح تا شب در كوچه و بازار راه برود و امربهمعروف و نهيازمنكر كند و بگويد: من بهجاي نماز امربهمعروف ميكنم! انسان افزون بر اين وظيفه و تكليف، وظايفي ديگر نيز دارد كه بايد به آنها هم رسيدگي كند. همچنين براي برخي تحصيل علم، تكليف و واجب عيني است، اما او نميتواند به اين بهانه كه تحصيل علوم دين واجب عيني است، نماز و ديگر تكاليف خود را انجام ندهد و همه زمانش را صرف مطالعه و پژوهش كند. پس انسان بايد به همه ابعاد وجودي خود توجه داشته باشد و براي تأمين و تكميل آنها بكوشد. اما چنان نباشد كه به برخي از ابعاد بپردازد و از ديگر ابعاد غافل بماند. اين مهم وقتي حاصل ميشود كه براي هريك از ابعاد و نيز وظايف خود حد و اندازهاي را در نظر بگيرد تا مانع پرداختن به ديگر وظايف نشود.
انسان بايد برحسب ابعاد وجودي خود و متناسب با آنها، وظايفش را بهطورمعقول و مناسب تقسيمبندي كند. در اين تقسيمبندي بايد موقعيت اجتماعي، روحي و شغلي افراد را در نظر داشت. اينگونه نباشد كه انسان فرصت و حدي يكسان براي همه وظايف خود قرار دهد. براي مثال، در شبانهروز يك ساعت را به عبادت اختصاص دهد و يك ساعت را به درس خواندن و يك ساعت را نيز براي معاشرت با همسر و فرزندان در نظر بگيرد و به همين نسبت، زمان خود را بهطورمساوي ميان ديگر امور و وظايف تقسيم كند. همچنين يك دانشجو يا طلبه نميتواند درست به همان كارهايي بپردازد كه يك كارگر در كارخانه يا يك كشاورز در مزرعه انجام ميدهد. حدي كه ما براي هريك از وظايف خود در نظر ميگيريم، بايد در حد سهم و نقشي باشد كه هريك از آنها در تكامل انسان دارند. اگر از آن حد تجاوز شود، ديگر ابعاد وجودي انسان خسارت ميبيند.
پس ميانهروي آن است كه انسان به نيازمنديهاي قواي گوناگون خود چنان پاسخ دهد و در جهت ابعاد وجودي خود آنگونه به وظايف خويش بپردازد كه سهم هريك رعايت شود و ميان وظايف انسان تزاحمي رخ ندهد؛ يعني انجام دادن برخي امور، ما را از انجام دادن امور بايستة ديگر بازندارد. تشخيص اين برداشت از ميانهروي و كيفيت تطبيق آن در درجة نخست، بر عهدة عقل است. اگر عقل از تشخيص آن عاجز بود، بايد سراغ شرع رفت و شرح وظايف و چگونگي انجام دادن و كيفيت جمع بين آنها و رعايت اعتدال در پرداختنشان را در قرآن و روايات جستوجو كرد. اين معنا از ميانهروي ميتواند بهمنزله اصلي كلي در همه موارد مطرح شود. اعتدال بهمعناي حد وسط كمّي بين دو صفت در جانب افراط و تفريط، از ديدگاه ما مردود است. پس، از ديدگاه ما، تعريف معقول و درست ميانهروي آن است كه انسان در جهت هريك از ابعاد وجودي خود بهگونهاي به امور و وظايفش بپردازد كه همه ابعاد وجودي او رعايت شود و قوه و شأني از آن مغفول نماند. تقسيمبندي او براي انجام وظايف و رسيدگي به شئون گوناگون زندگي بهگونهاي باشد كه همه ابعاد وجودياش بهطورهماهنگ به كمال لازم خود دست يابند و نياز هريك از قواي انسان در حد معقول برطرف گردد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org