- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار چهارم
ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
ما در زمانهاي زندگي ميكنيم كه عوامل شيطاني بيش از حد تصور فعال شدهاند و دنيا فريبندهترين جلوهها و چهرههايش را به نمايش گذاشته است. امواج مفاسد اخلاقي از كانون مغربزمين به ديگر كشورها سرازير شده و همهجا را فراگرفته است و روزبهروز بر دامنه آن افزوده ميشود. متأسفانه محيط جامعه اسلامي ما نيز از آن امواج انحرافي و فاسد تأثير پذيرفته است. اگر اين روند تداوم يابد و روزبهروز بر زرقوبرق دنيا و عوامل گناه افزوده شود، فرهنگ ديني ما بهشدت آسيب ميبيند. بيترديد، تشديد و گسترش روزافزون عوامل شيطاني و ازسويديگر، سست و كمرنگ شدن عوامل الهي و رحماني، از وضعيت بسيار نگرانكننده و اسفبار جامعه اسلامي خبر ميدهد. البته در جاي خود بايد به اين موضوع پرداخت كه چه كساني مسئول اين وضعيتاند و نقاط ضعف و قوّت ما چيست. اما آنچه اكنون ما بايد به آن بپردازيم اين است كه چه كنيم تا از آن عوامل شيطاني تأثير نپذيريم و افزون بر حفظ خود از آن امواج فتنه و فساد، نقشي مثبت در جامعه ايفا كنيم. دستكم بكوشيم افرادي هرچند انگشتشمار را از گمراهي نجات دهيم. بيترديد، براي در امان ماندن از امواج ويرانگر فساد و
مقابله با فرهنگ ظلماني و الحادي غرب، راهي جز پناه بردن به انوار سخنان اهلبيت علیهم السلام براي ما باقي نمانده است. مبادا با احساس تكليف در كسب ديگر علوم انساني و صَرفِ يكپارچه زمان در فراگيري آنها، فرصتي براي پرداختن به روايات و آموزههاي اخلاقي پيشوايان معصوم خود نيابيم.
ويژگيهايي ديگر از شيعيان واقعي
ما جهت آشنايي با معارف اهلبيت علیهم السلام و آگاهي از فضاي ذهني آن امامان و اصحاب ويژه آنان، محور مباحث خود را طرح روايات اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام دربارة ويژگيهاي شيعيان قرار دادهايم.
ابيصباح كناني، از شاگردان و اصحاب امام صادق علیه السلام كه در مدينه نزد حضرت رفته بود، نقل ميكند:
قَالَ قُلْتُ لأَبِي عَبْد ِاللَّه علیه السلام ، إِنَّا نُعَيَّرُ بِالْكُوفَة فَيُقَالُ لَنَا جَعْفَرِيَّةٌ. قَالَ: فَغَضِبَ أَبُو عَبْد ِاللَّه علیه السلام ، ثَمَّ قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ جَعْفَرٍ مِنْكُمْ لَقَلِيلٌ، إِنَّمَا أَصْحَابُ جَعْفَرٍ مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَعَمِلَ لِخَالِقِه؛(1) به امام صادق علیه السلام عرض كردم: مردم كوفه ما را سرزنش ميكنند و جعفري مينامند. حضرت خشمگين شدند و سپس فرمودند: بيشك، ياران جعفر ميان شما اندكاند؛ چون ياران جعفر كسانياند كه در نهايت پارسايي باشند و تنها براي خدا كار كنند.
بنابر اين روايت، در زمان امام صادق علیه السلام شيعيانِ كوفه بسيار كمشمار بودند و بهسبباينكه شيعه جعفري به شمار ميآمدند، مخالفان، آنان را تحقير و سرزنش ميكردند. ابيصباح در مدينه نزد امام صادق علیه السلام رفت و از اينكه شيعيانِ كوفه در
1. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج68، باب 19، ص166، ح18.
انزوا قرار دارند و مخالفان، ايشان را سرزنش ميكنند و آزار ميدهند، شكوه كرد. شايد انتظار داشت كه حضرت او را دلداري دهند و بفرمايند گرچه شيعه بودن عيب شمرده ميشود و شيعيان از حقوق انساني خود محروماند و كانون ستم و تبعيضاند، نزد خداوند مقامي والا دارند و در آسمانها بديشان افتخار ميشود. اما برخلاف انتظارش پي برد حضرت از اينكه مردماني بيبهره از فضايل و صفات عالي شيعيان واقعي، خود را شيعة جعفري مينامند و به امام صادق علیه السلام منتسب ميدانند، خشمگيناند و ميفرمايند: پيروان جعفر ميان شما بسيار اندكاند، زيرا پيروان واقعيِ ما از عاليترين مراتب پرهيزكاري و بندگي خداوند برخوردارند.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب صفات الشيعة رواياتي را درباره ويژگيهاي شيعيان واقعي گرد آورده است و مرحوم مجلسي در بحار الانوار روايات بسياري را از آن كتاب نقل ميكند. در روايتي، مرحوم صدوق از ابوبصير نقل ميكند كه امام صادق علیه السلام فرمود:
شِيعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعَ وَالإِجْتِهَادِ وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمَانَةِ وَأَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبَادَةِ. أَصْحَابُ إِحْدَي وَخَمْسِينَ رَكعَةً فِي الْيَوْمِ وَاللَّيلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّيْلِ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ يُزَكُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَيَحُجُّونَ الْبَيْتَ وَيَجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّم؛(1) شيعيان ما اهل پارسايي و كوشش و وفا و امانتداري و زهد و عبادتاند. مردمي هستند كه در شبانهروز 51 ركعت نماز ميگزارند؛ شب را به نماز ميايستند و روزها روزهدارند؛ زكات مالشان را ميپردازند و حج بهجاي ميآورند و از هر عمل حرامي دورند.
مراد از «اجتهاد» كه از ويژگيهاي شيعيان در اين روايت به شمار آمده، معناي اصطلاحي آن نيست، بلكه معناي لغوي آن، يعني كوشش است. شيعيان اهل وفا
1. همان، ص167، ح23.
و امانتدارياند، يعني اگر به كسي قولي دادند يا پيماني بستند، به آن وفادارند و رويه آنها پيمانشكني و سرپيچي از قولشان نيست. آنان امانتدارند و در آنچه به امانت پذيرفتهاند خيانت نميكنند. اين سخن حضرت كه شيعيان روزها را روزه ميگيرند، شايد به اين معنا نباشد كه آنها همه روزها را روزه ميگيرند، بلكه معناي آن اين است كه آنان در روزه گرفتن ميكوشند و اين كار برايشان ارزش به شمار ميآيد. آخرين ويژگياي كه حضرت براي شيعيان واقعي خود برميشمارند، خودداري از هر گناه و كار حرامي است.
بيترديد، هركس همين ويژگي را در خود فراهم آورد، به همه واجبات و تكاليف خويش عمل كرده است. لازمة ترك محرّمات، انجام واجبات است؛ چراكه ترك واجب حرام است و گناه به شمار ميآيد و كسي كه از هر گناه و كار حرامي خودداري ميكند، از ترك واجبات نيز ميپرهيزد. كسي كه از حرام و گناه خودداري ميكند، هر فعل حرامي را بزرگ و سنگين ميشمارد؛ چون سبك شمردن گناه و حرام، زمينه ارتكاب گناه را فراهم ميآورد.
نوفبنعبدالله بكالي، يكي از اصحاب خاص و غلام و دربان امير مؤمنان علیه السلام بوده است. وي دراصل يمني و از طايفه بِكاله و قبيله حِمْيَر بوده است. اجداد او به شام هجرت ميكنند و ساكن آن ديار ميشوند. ازاينرو وي به نوف شامي نيز معروف شده است. وي آنقدر به حضرت علي علیه السلام نزديك بوده و با ايشان حشرونشر داشته كه برخي شبها در كنار بستر آن حضرت ميخوابيده است. وي روايات پرشماري را از آن حضرت نقل كرده است كه از مضامين متعالي و معارفي ارزشمند برخوردارند. در يكي از آن روايتها نوف ميگويد:
قَالَ لِي عَلِي علیه السلام ، يَا نَوْف خُلِقْنَا مِنْ طِينَةٍ طَيِّبَةٍ وَخُلِقَ شِيعَتُنَا مِنْ طِينَتِنَا فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُلْحِقُوا بِنَا. قَالَ نَوْف فَقُلْتُ صِفْ لِي شِيعَتَكَ يَا
أَمِير َالْمُؤْمِنِينَ فَبَكَي لِذِكرِي شِيعَتَه؛ امير مؤمنان، علي علیه السلام به من فرمود: اي نوف، ما از سرشت پاك آفريده شدهايم و شيعيان ما از سرشت ما آفريده شدند و چون روز قيامت شود به ما بپيوندند. عرض كردم: اي امير مؤمنان، شيعيانت را براي من توصيف كن. حضرت چون از شيعهاش ياد شد، گريست.
اتحاد سرشت شيعيان با سرشت اهلبيت علیه السلام
«طينت» اسم مصدر «طين» و بهمعناي سرشت، خلقت و خميرمايه وجود انسان است. طينت اهل ايمان به تناسب طهارت روحشان بايد پاك باشد. ازاينجهت، حضرت در كنار اين سخن كه ما از طينت و سرشت پاك آفريده شديم، ميفرمايند: شيعيان و اهل ايمان نيز از سرشت ما آفريده شدهاند و خميرمايه وجودشان با گل وجود ما سرشته شده است؛ درنتيجه اهل سعادت و رستگارياند. درباره سرشت اهلبيت علیهم السلام و سرشت شيعيان و سنخيت و اشتراك بين آن دو، در مجموعههاي روايي ما روايات فراواني وجود دارد. ازجمله، در جلد پنجم بحار الانوار، روايات فراواني دراينباره وجود دارد.
تفسيرهاي گوناگوني از طينت ارائه شده و درباره مادي يا غيرمادي بودن آن و نقشش در رفتار و سرنوشت انسان، فراوان بحث شده است. برخي پنداشتهاند كه لازمه وجود طينت در انسانها جبر است؛ چه اينكه هركس طينت پاك دارد، كارهاي شايسته انجام ميدهد و به بهشت ميرود و هركس طينتش ناپاك است، كارهاي بد انجام ميدهد و به جهنم ميرود و دراينباره كسي اختيار ندارد. به شبهه جبر پاسخهاي گوناگوني داده شده است. ازجمله، برخي در پاسخ گفتهاند: طينت انسان مانند گلداني است كه در آن گل قرار ميدهند، و چون خداوند
ميداند كه چه كسي با اختيار خود اعمال نيك انجام خواهد داد و از خداوند پيروي خواهد كرد، او را از طينت پاك و گِل زيبا و خوشبويي ميآفريند كه با آن رفتار صالح متناسب باشد. اما اگر بناست اهل گناه و كفر باشد و رفتارش چون گياهي بدبو و مسموم شود، متناسب با آن رفتار، خداوند او را از طينتي ناپاك و گِلي پست ميآفريند. پس طينت در سعادت و شقاوت افراد تأثير قطعي ندارد، بلكه مانند ظرف است. درهرحال، روايات طينت از شمار روايات متشابه است كه هركسي نبايد به آنها وارد شود و بحث درباره آنها، به دانش و اطلاعات كافي و دقت و تعمق فراوان نيازمند است.
كساني كه از طينت و خميرمايه وجود ائمه اطهار علیهم السلام آفريده ميشوند، وجودشان از طهارت و نورانيتي ويژه برخوردار است و بهدليل اشتراك طينتشان با معصومان، در قيامت كنار ايشان در بهشت بهسر خواهند برد.
ويژگيهاي برجسته شيعيان در كلام علي علیه السلام
پس از آنكه نوف به طهارت سرشت شيعه و اشتراك آن با سرشت ائمه اطهار علیهم السلام پي ميبرد، علاقهمند ميشود كه از زبان نوراني و دُرافشان امير مؤمنان علیهم السلام درباره ويژگيهاي شيعيان بشنود. ازاينرو درخواست ميكند كه آن حضرت، شيعه خود را توصيف كنند. آن حضرت وقتي نام شيعه خود را ميشنوند، به گريه ميافتند و ميفرمايند:
يَا نَوْف شِيعَتِي وَاللَّّهِ الْحُلَمَاءُ الْعُلَمَاءُ بِاللَّهِ وَدِينِهِ الْعَامِلُونَ بِطَاعَتِهِ وَأَمْرِهِ الْمُهْتَدُونَ بِحُبِّهِ أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ أَحْلاَسُ زَهَادَةٍ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاء؛ اي نوف، به خدا سوگند شيعيان من بردباران و دانايان به خدا و دين او و عملكنندگان به دستورهايش
و راهيافتگان به محبت اويند. آنان بهسبب عبادت، كاهيده و لاغر گشته و با زهد خو گرفتهاند. از بيداري در سحرها و خواندن نماز شب، چهرههايشان زرد و ديدگانشان از گريه بر هم آمده است.
اين ويژگيها، در روايات ديگر معصومان علیهم السلام يا خود امير مؤمنان علیه السلام در فرصتها و موقعيتهاي ديگر ذكر شدهاند. به نظر ميرسد كه گزينش بخشي از اين ويژگيها و بيانشان از زبان امام، بهدليل موقعيت و نياز شنونده و غفلت از آن ويژگيها و صفات است. ازاينرو، معصوم علیه السلام ضروري ميديد كه آن صفات مهم و ارزشمند را يادآور شود، تا شيعيان آنها را بشناسند و در پي دست يافتن به آنها و رعايتشان برآيند.
1. حلم و بردباري
كساني را كه امير مؤمنان علیه السلام شيعيان واقعي زمان خويش ميخوانند، افرادي چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمدبنابيبكرند كه در زمان خويش كمشمار بودند و چون باور و مرامشان با مردم آن زمان هماهنگي نداشت، جوّي سنگين بر ضدشان حاكم بود. طبيعي است كه وقتي كساني در جامعه كمشمار باشند و ديگران بديشان فشار آورند، بايد اعتقادي راسخ و ارادهاي محكم و استوار داشته باشند تا بتوانند برخلاف مسير رود حركت كنند و دربرابر فشار افكار عمومي تاب آورند. انسانهاي كمتحمل نميتوانند دربرابر مخالفت و فشار اكثر مردم مقاومت كنند. كسي كه بهدليل اختلاف عقيدهاش با اكثريت جامعه طرد ميشود و موقعيتي دشوار برايش به وجود ميآيد، بايد تحمل و صبر فراوان داشته باشد. ازاينرو، حضرت در معرفي بخشي از ويژگيهاي شيعيان خود، نخست به حلم و بردباري آنان اشاره ميكنند.
2، 3 و 4. شناخت دين، دينداري و محبت به خداوند
آن حضرت سپس ميفرمايند: شيعيان ما به خداوند و دين خود عالماند. آنان وظايف ديني خود را بهخوبي ميشناسند و درجهت اطاعت از خداوند و عمل به دستورهايش ميكوشند. ايشان رهيافتگان به محبت الهياند و دل در گرو عشق خدا دارند. در دل آنان جايي براي محبت به دنيا و دلبستگي به آن وجود ندارد. اين سخن حضرت كه شيعيان ما رهيافتگان به محبت خدايند، يعني محبت خدا در دسترس هركسي قرار ندارد و با توفيق، عنايت و هدايت الهي، اين محبت به دل انسان راه مييابد. محبت خدا مطلوبي است كه همهكس آن را نميشناسد و درك نميكند و بايد با رياضت و كوشش در مسير اطاعت خداوند، آن را شناخت و دريافت. با توجه به دشواري درك محبت خدا، حتي برخي از چهرههاي علمي گفتهاند كه محبت به خداوند تعلق نميگيرد، و منظور از محبت خدا، دوست داشتن رحمت خداست. خداوند در قرآن تعبير يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَه؛(1) «خدا آنها را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند» را به كار ميبرد و در جاي ديگر ميفرمايد: وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّه؛(2) «كساني كه ايمان آوردهاند، در دوستي خدا سختترند». اين دو آيه در دوستي و محبت مؤمنان به خدا ظهور دارد و حمل اين محبت بر محبت به رحمت خدا، با ظاهر آن آيات مخالف است.
دشواري فهم و تحقق محبت به خداوند
ما معصومان علیهم السلام را دوست ميداريم؛ علي علیه السلام را كه در عدالتورزي و شجاعت بينظير بود، يا حضرت عباس علیه السلام را كه فداكاري و شهامت بيمانندي را در ياري
1. مائده (5)، 54.
2. بقره (2)، 165.
برادرش از خود نشان داد و بدنش در راه زنده نگه داشتن دين خداوند قطعهقطعه شد، از صميم دل دوست ميداريم و به ايشان عشق ميورزيم؛ اما دوست داشتن خدا را نميتوانيم كاملاً بفهميم و از خود ميپرسيم كه چگونه ميتوان خدا را دوست داشت. ازآنجهت كه ذهن ما از درك بلنداي مقام الهي عاجز است، نميتوانيم از دوست داشتن خدا تصور درستي داشته باشيم؛ حالآنكه يكي از دلايل عشق ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشينان معصوم آن حضرت، محبت و عشق آنان به خداوند است. البته نبايد از فهمناپذير بودن دوست داشتن خدا نزد برخي مردم يا دوست نداشتن او در شگفت شد. در حديث قدسي آمده است:
أَوْحَي اللَّهُ تَعَالَي إِلَي مُوسَي: حَبِّبْنِي إِلَي خَلْقِي وَحَبِّبْ خَلْقِي إِلَيَّ. قَالَ: يَا رَبِّ كَيْفَ أَفْعَلُ؟ قَالَ: ذَكِّرْهُمْ آلاَئِي وَنَعْمَائِي لِيُحِبُّونِي؛(1) خداوند متعالي به حضرت موسي علیه السلام وحي كرد: «اي موسي، كاري كن كه بندگانم مرا دوست داشته باشند و من نيز آنها را دوست بدارم». حضرت موسي فرمود: «خداوندا، چگونه اين كار را انجام دهم؟» خداوند فرمود: «نعمتها و احسانهاي مرا برايشان بيان كن تا دوستم بدارند».
معلوم ميشود كه دوستي خداوند بهراحتي به دست نميآيد و بهدشواري و با كوشش فراوان قلب انسان جايگاه دوستي خداوند قرار ميگيرد. قلب اغلب مردم جايگاه دوستي مظاهر دنيا، مانند مال و ثروت، خانه، جواهرات و زن و فرزند است و اين جلوههاي مادي در نظر آنان زينت يافتهاند:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج2، باب 8، ص4، ح6.
وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآب؛(1) دوستيِ خواستنيها و خواهشها، از زنان و پسران و مالهاي گردآورده و برهمنهاده از زر و سيم و اسبان نشاندار و چهارپايان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و كشت (كشتزار و باغ و بوستان) در نظر مردم آراسته شده است. اينها برخورداريِ زندگي اين جهان است و سرانجامِ نيك نزد خداست.
هر دلي شايستگي و گنجايش محبت خداوند را ندارد. تنها قلب مؤمن كه براثر بندگي خالصانه خداوند و مبارزه با شيطان و هوسها به عاليترين مقامات الهي دست يافته، شايسته دريافت نور محبت خداست. دراينباره، خداوند در حديث قدسي ميفرمايد: لاَ يَسَعُنِي أَرْضِي وَلاَ سَمَائِي وَلَكِنْ يَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِن؛(2) «زمين و آسمان من گنجايش نور مرا ندارد، ولي قلب بنده مؤمن من گنجايش آن را دارد».
5. پارسايي
«احلاس» جمع «حلس» بهمعناي نَمد زين شتر و نيز فرش خانه است. ازاينجهت كه زين همواره برروي شتر نهاده ميشود و فرش همواره در خانه گسترده ميشود و از لوازم هميشگي خانه به شمار ميآيد، حضرت درباره پارسايي شيعيان خود از عبارت «احلاس زهاده» استفاده ميكنند؛ يعني شيعيان مانند گليم و فرش، ملازم زهدند و بدان خو گرفتهاند؛ يا بهجهت زهد، چون فرش ملازم خانه خويش گشتهاند و بهدور از هياهوها و فتنههاي جامعه، در خانه و بهدور از جمع به عبادت سرگرماند و از شهرت و موقعيت اجتماعي ميگريزند. آنان در
1. آلعمران (3)، 14.
2. ابنابيجمهور احسائي، عوالي اللآلي،ج4، ص7.
پي كسب رضاي خداوندند و اگر رضاي خدا را در دوري از موقعيتهاي اجتماعي ديدند، داخل خانه ميمانند و در پي خودنمايي نيستند. يكي از ويژگيهاي غريزي انسان، خودنمايي و نماياندن كمالات و ويژگيهاي مثبت خويش است، اما شيعيان واقعي كه غرايز خويش را تعديل كردهاند و محكوم هوسهاي خويش نيستند، بر مدار وظيفه و رضاي خدا عمل ميكنند. پس اگر رضاي خداوند اقتضا كرد كه گمنام بمانند، از صميم دل آن را ميپذيرند و به اينكه در جامعه گمنام باشند و كسي آنها را نشناسد و به ايشان اعتنا نكند، اهميت نميدهند. بايد توجه داشت، ويژگيهايي كه امير مؤمنان علیه السلام در اين بيان نوراني خويش برميشمارند، نمونههاي برجستهاي از فضايل متعالي شيعيان واقعي به شمار ميآيند و بدين معنا نيست كه همگان بايد بكوشند همه اين صفات را در حد اعلا در خود فراهم آورند. هدف از برشمردن اين ويژگيها آن است كه انسان، دنيا و لذتهاي دنيوي و مادي را ارزشمند نداند و درجهت اطاعت از خداوند و جلب رضاي او بكوشد.
حضرت در ادامه ميفرمايند:
ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الذِّكْرِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الطَّوَي تُعْرَفُ الرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ وَالرَّهْبّانِيَّةُ فِي سَمْتِهِمْ مَصَابِيحُ كلِّ ظُلْمَةٍ وَرَيْحَانُ كُلِّ قُبِيلٍ لاَ يُثْنُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ سَلَفاً وَلاَ يَقْفُونَ لَهُمْ خَلَفا؛ لبهاي آنها از فراواني ذكر، بههمچسبيده و خشك است. شكمهاي آنها از گرسنگي براثر روزه به پشت چسبيده است و نور خدا در چهره آنها نمايان [است] و ترك دنيا در منش و رفتارشان ديده ميشود. آنان چراغهاي فروزان در شبهاي تاريكي و بوي خوش هر قبيلهاي هستند. آنان مسلمانان گذشته را نميستايند و آيندگان را متهم نميسازند.
6، 7و 8. يادكرد خدا، عبادت خالصانه و دوري از تعصب
شيعيان واقعي، اهل ذكرند و پيوسته نام خداوند را بر لب دارند. ازاينروي لبهايشان خشك است. آنان شكمباره نيستند و بسياري از روزها را روزه ميگيرند. به همين سبب، شكمهاي برآمده ندارند و شكمهايشان به پشتشان چسبيده است. وقتي به چهره رباني و نوراني آنها نگاه ميكنيم، به ياد خداوند ميافتيم. رفتارشان حاكي از ناپايبندي و دلبستگي نداشتن به دنياست. آنان چراغ تاريكيها هستند و با نور هدايت و روشنگريهاي خود، گمراهيها و بدعتها را از فراروي بندگان خدا برميدارند و راه درست و نوراني سعادت و هدايت را به آنان مينمايانند. آنان بهسبب رفتار انساني و سازندهاي كه در بين قبيله خود دارند، عزيز و كريم و بهتعبير حضرت، گل و سرآمد قبيله خويشاند و عطر دلانگيز مرام و منششان به زندگي ديگران طراوت و صفا ميبخشد. شيعيان واقعي، چشمبسته از گذشتگان خود پيروي نميكنند و چنان نيست كه همه كارهاي ايشان را الگوي خويش قرار دهند. آنان تابع برهاناند و معيارشان حق است و كاري را كه بر حق منطبق است، انجام ميدهند.
يكي از گروههاي مذهبي اهلسنت كه سلفيون ناميده ميشوند، معتقدند كه بايد در همه حوزهها و حتي در حوزه مباحات، رفتار و گفتار، هر مسلمان، پيرو اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان صدر اسلام باشد. ازاينرو، هر كاري كه در سيره رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب آن حضرت پيشينه نداشته است، بدعت شمرده ميشود. آنان حتي برپايي مجلس شادي براي تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله را شرك و بدعت ميشمرند.
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ابوبكر و عمر خلافت را به دست گرفتند. آنان بهدليل پيشينهاي كه در اسلام داشتند، بهويژه ازآنجهت كه هر دو، پدر دو تن از
زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، احترامي ويژه نزد مردم سطحي و عادي داشتند؛ تاآنجاكه مردم رفتار و گفتار آنان را حجت و سند ميدانستند و جوّ فرهنگي آن زمان ايجاب ميكرد كه از روش و سنتشان پيروي شود. ازاينرو، پس از مرگ عمر، وقتي شوراي ششنفره تعيين خليفه كه علي علیه السلام نيز در شمار آنها بود تشكيل يافت، يكي از اعضاي شورا به آن حضرت گفت: اگر بنابر قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبكر و عمر عمل كني، با تو بيعت ميكنم. آن حضرت كه سنت و خلافت آن دو خليفه را باطل و مردود ميشمرد، فرمود: من برپايه كتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل ميكنم. با توجه به اينكه مردم آن زمان براي عمر و ابوبكر قداست قايل بودند و جوّ فرهنگي اقتضا ميكرد كه به روش ايشان عمل شود، موضعگيري حضرت موجب شد كه در آن شورا بهمنزله خليفه برگزيده نشوند و عثمان خليفه گردد.
شيعيان آيندگان را متهم نميكنند و رفتار آنها را باطل و بدعت نميشمارند. در نقطه مقابل قداست قايل شدن براي پيشينيان و ستايش آنها، كساني كه تسليم محض ايشان و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، به تابعان وقعي نمينهادند و به نقصتراشي براي آنان ميپرداختند؛ درحاليكه ملاك رفتارها، حق و باطل و كتاب و سنت است. نه كسي تنها بهسبباينكه از پيشگامان است بايد ستايش شود، نه كسي بهدليلآنكه در زمره تابعين است، بايد عيبجويي گردد.
شُرُورُهُمْ مَكْنُونَةٌ وَقُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي عَنَاءٍ وَالنَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ فَهُمُ الْكَاسَةُ الأَلِبَّاءُ وَالْخَالِصَةُ النُّجَبَاءُ. فَهُمُ الرَّوَّاغُونَ فِرَاراً بِدِينِهِمْ، إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا؛ أَولَئِكَ شِيعَتِي الأَطْيَبُونَ وَإِخْوَانِيَ الأَكرَمُونَ أَلاَ هَاهْ شَوْقاً إِلَيْهِم؛(1) مردم از شرهاي آنان در اماناند و دلهايشان
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص177، ح34.
همواره محزون است. دلهاي آنها پاك و خواستههايشان سبك و ناچيز است. آنها خود را در سختي مياندازند، ولي مردم را ازجهت خويش در راحتي قرار ميدهند. آنان زيرك و باهوشاند و از پاكان و برگزيدگان به شمار ميروند. براي اينكه دينشان گزند نبيند، آن را برميدارند و ميگريزند. اگر در اجتماعي شركت كنند، شناخته نميشوند و اگر حضور نيابند، كسي حالشان را نميپرسد. آنها شيعيان پاك من و برادران بزرگوارم هستند و من بسيار مشتاق زيارت و ديدار ايشانم.
9. گشادگي چهره و اندوه دروني
شيعيان واقعي، براثر كمكاري خويش يا بهسبب فرصتهايي كه از دست دادهاند، حتي بهدليل انحرافها و گناهان ديگران، دلهايشان غمگين است، اما چهرهاي شاد و بشاش دارند.
بنابر روايات فراوان، قلب مؤمن همواره غمگين است، اما آنچه در روانشناسي رايج توصيه ميشود با توصيه روايات و متون ديني در تقابل است. دانش روانشناسي توصيه ميكند كه انسانها شاد و خندان باشند و در محيطهاي شاد تربيت شوند. در روانشناسي، حزن و اندوه غيرطبيعي، ناهنجار و نشانِ بيماري است. دربرابر، شادماني نشان سلامت است و براي ايجاد آن، موسيقي و رقص بهمنزله هنجارهايي معرفي ميشود كه مردم را بانشاط و شاد ميسازد. درمقابل اين رويكرد، در تعابير ديني ما حزن و اندوه ستوده شده است. البته سفارش شده كه مؤمنان حزن و اندوهشان را در دل پنهان دارند و در ظاهر شادمان باشند. اين حزن و اندوه، ناشي از كوتاهيهايي است كه گاه مؤمنان
درزمينه آخرت خود داشتهاند يا بهسبب دور شدن ايشان از رحمت و لقاي الهي است. آنان بهسبب كمبودها و مصيبتهاي دنياي فاني اندوهي به دل راه نميدهند و اگر نعمتهاي دنيوي از ايشان گرفته شود، ناراحت نميگردند.
مؤمن حاضر است در آتش جهنم بسوزد، اما از ديدار خداوند و نگاه كريمانه او محروم نشود. اينگونه است كه امير مؤمنان علیه السلام از اندوه فراق و حرمان لقاي محبوب خبر ميدهد و ميفرمايد:
فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلاَيَ وَرَبِّي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكيْفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِكَ وَهَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَي كَرَامَتِك؛(1) اي خدا و سيد و مولا و پروردگار من، گيرم كه بر آتش عذاب تو صبر كنم، چگونه ميتوانم بر فراق تو صبر كنم؟ گيرم بر حرارت آتشت شكيبا باشم، چگونه ميتوانم از لطف و كرامتت چشم بپوشم؟
اين حزن منفي نيست و سبب پسرفت و بازايستادن از كوشش نميشود، بلكه حزني مثبت است كه موجب كوشش بيشتر انسان در مسير دستيابي به سعادت و قرب الهي ميشود. اگر انسان از موقعيت خود راضي باشد و به آنچه دارد قناعت كند، از كوشش بازميايستد. درزمينه امور دنيوي و مادي، اگر ثروت و دارايياش را كافي بداند، در پي تلاش و كار فزونتر و افزايش ثروت خود برنميآيد. همچنين اگر عالمي به علم خويش بسنده كند و آن را كافي بداند، در پي افزايش اندوختههاي علمي خويش برنميآيد. نيز اگر عابدي به عبادتش بسنده كند، در همان حد از عبادت باقي ميماند و پيشرفت نميكند. وقتي انسان بيشتر تلاش ميكند كه از وضعيت كنونياش راضي نباشد و داشتههايش را ناكافي بداند و
1. شيخعباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي کميل.
ازاينرو غمگين نيز باشد. چنين غم و ناراحتياي بهسبب كاستي در امور اخروي، لازمه ايمان، عامل پيشرفت و تعالي و كوشش بيشتر مؤمن در بندگي خداست. البته چنانكه يادآور شديم، مؤمن اين حزن و اندوه را اظهار نميكند و چهرهاش خندان و بشاش است حتي گاه براي شادمان كردن مردم، با آنان شوخي ميكند.
10، 11، 12، 13 و 14. پاكدامني، قناعت، پرهيز از راحتطلبي، خوداتكايي و رعايت ديگران
شيعه واقعي، پاكدامن و عفيف است. البته منظور تنها عفت در مسائل جنسي نيست، بلكه مراد برخورداري از عزت نفس و بسنده كردن به شهوات دنيوي در حد لازم و ضروري و قرار ندادن آنها در جايگاه هدف و مطلوب واقعي است. كسي كه احكام الهي را رعايت ميكند، به مال ديگران دست نمياندازد و از ناموس مردم چشم فروميپوشد، عفيف است.
شيعه واقعي زندگياي ساده دارد و به كم قانع است. به لقمهناني بسنده ميكند و در پي آن نيست كه زندگي مرفه يا خانهاي با فرشهاي گرانقيمت و دكور زيبا داشته باشد. بهعكسِ كساني كه زحمت خود را به ديگران تحميل ميكنند تا خود راحت باشند، شيعه واقعي براي راحتي مردم، خود را به زحمت ميافكند. در همنشيني با ديگران و نزديكانش، ميكوشد بيشتر وظايف و كارها را خود بر دوش بگيرد، تا كار و زندگي براي ديگران آسان شود؛ نه مانند برخي كه به هر بهانه از زير كار شانه خالي ميكنند تا راحت باشند و ديگران از ناحيه آنها در رنج ميباشند.
اين مسئله، هم درباره مردم عادي، ازجمله دو طلبه كه در حجرهاي بهسر ميبرند صدق ميكند، هم درباره كساني كه در عاليترين جايگاههاي دنيوي و
مديريتي كشور قرار دارند. چهبسا طلبهاي بهسببآنكه همحجرهاش شب زود ميخوابد، گرچه خوابش نميآيد، براي اينكه نور حجره مزاحم دوستش نشود، او نيز زود ميخوابد. اما برخي طلبهها تنها به فكر خويشاند و بااينكه ميبينند دوستشان ميخواهد بخوابد، حاضر نميشوند لامپ را خاموش كنند؛ يا با صداي بلند قرآن ميخوانند و سحر كه از خواب بيدار ميشوند، سروصدا ميكنند و مزاحم خواب دوستشان ميشوند. طلبة منصف كه تنها به فكر خويش نيست، راحتي ديگران را بر راحتي خود ترجيح ميدهد. اگر شب دوستش خواست بخوابد، او به كتابخانه ميرود و مطالعه ميكند. سحر آرام و بيسروصدا از خواب برميخيزد تا براي كسي مزاحمتي فراهم نياورد و بهگونهاي برنامهريزي ميكند كه مانع استراحت دوستش نشود. چنين فردي ميكوشد در امور حجره سهم بيشتري در انجام كارها داشته باشد. اما آنكه به فكر راحتي خودش است، بيشتر كارها را بر دوش دوستش ميگذارد.
15، 16، 17 و 18. هوشمندي و خردمندي و پرهيز از ريا و شهرتگريزي
از منظر امير مؤمنان علیه السلام ، شيعيان واقعي اهل خرد و باهوش و زيركاند و چه در حوزه انديشه و چه در حوزه رفتار، كسي نميتواند آنان را بفريبد. البته در زمانه ما اينگونه ترويج ميشود كه انسان بايد چند چهره داشته باشد و با هركس و در هرجا متناسب با منش و خواست مخاطب خود سخن گويد و رفتار كند؛ اگر با خوبان نشست، وانمود كند كه اهل خير و صلاح است و اگر با بدان نشست، وانمود كند كه در جرگه آنان قرار دارد؛ اما شيعيان واقعي خالص و يكدستاند. آنان اهل ريا و نفاق نيستند و منششان براي همه آشكار است. اگر كسي اهل صلاح و درستي باشد، با آنان دوست ميشود و اگر كسي اهل گناه و انحراف
باشد، از آنان دوري ميگزيند. اگر احساس كردند كه رهزنان ميخواهند دينشان را بربايند، از آنان دوري ميگزينند و از جمع منحرفان خارج ميشوند. اگر در محيطي قرار گرفتند، يا با جمعي حشرونشر داشتند كه احساس كردند ممكن است به گناه آلوده شوند و دينشان به خطر افتد، بدون تنش و سروصدا از آن جمع فاصله ميگيرند و دينشان را از آفت و آسيب حفظ ميكنند. آنان در پي دست يافتن به شهرت نيستند و در جامعه گمنام زندگي ميكنند. ازاينرو، اگر به مجلسي وارد شوند، كسي نميشناسدشان و به آنان اعتنا نميكند. اگر از محل زندگي خود خارج شوند و براي مدتي يا هميشه در مجلس يا جمعي كه پيشتر حضور داشتند، حضور نداشته باشند، كسي از آنان سراغي نميگيرد.
انسان بهطورغريزي خواهان آن است كه ديگران به او توجه كنند. حتي بچه دوساله ميكوشد مطرح شود و براي اينكه كانون توجه باشد، سروصدا، خرابكاري يا گريه ميكند يا كاري ميكند كه ديگران را بخنداند. پس شهرتطلبي بهطورغريزي از اوان كودكي در انسان هست و دوست دارد كه از او تعريف و ستايش كنند و وقتي ميبيند كه به او احترام ميگذارند، روحيه مييابد. اما براي كسي كه در مكتب اهلبيت علیهم السلام تربيت شده است، خواست خدا در صدر خواستههاي ديگر است. پس كاري را انجام ميدهد كه خداوند از او ميخواهد. اگر مصلحت نبود كه خود را مطرح كند و پي بُرد كه افراد شايسته و كساني كه بر او تقدم دارند در جامعه حضور دارند، از مطرح كردن خود ميپرهيزد.
در احوال يكي از علما و اهل فضل آمده كه او به شهري مهاجرت كرده بود و چون گمنام ميزيست، مردم نميدانستند كه او عالم و اهل فضل است؛ تا اينكه يكي از علما كه به آن شهر رفته بود، او را شناخت و به مردم گفت: آيا از فلاني بهره علمي ميبريد؟ مردم گفتند: مگر او عالم و اهل فضل است؟
عالمي فرهيخته مدتي گمنام در شهري بهسر ميبرد و كسي به فضل و علمش پي نميبرد، درحاليكه برخي افراد كمبهره، اما پرمدعا ميكوشند خود را عالم بخوانند و حتي خود را بهتر و اعلم از ديگران معرفي ميكنند.
ما در دوران تحصيل و حضور در حوزه علميه قم، افتخار آشنايي و استفاده از خوان علم شخصيتي را داشتيم كه اگر در اين حوزه، پنج تن از بزرگان سرآمد ديگران بودند، يكي از ايشان، آن شخصيت بزرگ بود. باوجوداين، مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در كمال سادگي زندگي ميكرد و از شهرت گريزان بود. ظاهر ايشان و وضعيت سروصورت، لباس و راه رفتنش بهاندازهاي ساده و عادي بود كه هركس ايشان را ميديد ميپنداشت آخوندي دهاتي است. علامه عمامهاي كوچك بر سر مينهاد و لباسي ساده و كهنه كه بيش از ده سال بر تن كرده بود ميپوشيد. بهآرامي راه ميرفت و وقتي به مجلسي وارد ميشد بيسروصدا در گوشهاي مينشست و كسي براي ايشان صلوات نميفرستاد. هنگام درس نيز بسيار آرام سخن ميگفت.
البته بايد در نظر داشت كه حضرت بهاقتضاي وضعيت آن زمان و موقعيت مخاطبان خود، اين ويژگيها را برشمردهاند و آنها را از نكتهها و صفاتي كه شناخت آنها ضروري بود آگاه ساختهاند. حضرت گاه بر صفاتي تأكيد دارند كه مردم به آنها توجه ندارند و گاه حتي نهتنها آنها را فضيلت نميدانند، بلكه ميپندارند كه آنها كاستي به شمار ميآيند. پس اگر حضرت از شهرتگريزي شيعه واقعي سخن ميگويند، هرگز به اين معنا نيست كه انسان در هر وضعيتي بايد از بند نام و شهرت خارج شود. براي نمونه، مرجع تقليدي چون حضرت آيتالله بروجردي رحمه الله براي همه دنيا شناختهشده بود و مردم فراواني ايشان را گرامي و بزرگ ميداشتند و دستشان را ميبوسيدند. حتي جا داشت كه خاك پاي
ايشان را براي تبرك بردارند. بيترديد اين شهرت، بهحق و براي اسلام بود. بنده شنيدم كه ايشان در درس فرمودند: من تاكنون به فكر مرجعيت و رياست نبودهام و اين امور به من تحميل شد و چون مجبور شدم و احساس تكليف كردم، آنها را پذيرفتم. سخن اين نيست كه انسان در گوشهاي بهسر برد تا كسي او را نشناسد، بلكه منظور اين است كه انسان خود براي مشهور شدن گامي برندارد ولي اگر وظيفه و تكليف ايجاب كرد، پذيراي شهرت و اعتبار و موقعيت اجتماعي باشد.
برآيند كلي ويژگيهاي شيعيان در كلام علي علیه السلام
فضايلي كه در اين روايت براي شيعيان برشمرديم، با مضامين مشابه در صدها روايت ديگر نيز آمده است. برآيند اين فضايل آن است كه شيعيان واقعي، بندگان شايسته و پرهيزكار خداوندند و برجستهترين ويژگي آنها نداشتن دلبستگي به دنياست. آنان در حد نياز و ضرورت و براي گذران زندگي و بهرهمندي از مواهب اجتماعي، از امور دنيوي استفاده ميكنند، اما به دنيا دلبستگي ندارند؛ چون وقتي انسان به دنيا دل بست، زينتها و لذتها برايش جاذبه مييابد و در پي فراهم آوردن امكانات بهتر زندگي برميآيد. آنچه براي او مهم خواهد بود، لوازم و وسايل پرزرقوبرق دنياست. اين دلبستگي به دنيا چون آب شوري است كه هرقدر انسان آن را بخورد، تشنهتر ميشود. ازاينرو، دلبسته دنيا ميكوشد كه خانه مجلل، دكوراسيون نو و مدرن، لباسهاي رنگارنگ و ماشين مدل بالا تهيه كند. اما پس از مدتي كه اين وسايل از مد افتادند و وسايل جديدتري به بازار آمدند، آنها را كنار ميگذارد و وسايل مدرنتري تهيه ميكند. او پيوسته ميكوشد درآمد خود را صرف وسايل زندگياش كند و زندگي مرفه و راحتي را براي خود فراهم آورد. درمقابل، كسي كه به دنيا دلبستگي ندارد، حتي اگر مال فراواني در
اختيار داشته باشد، در حد نياز و ضرورت از آن بهره ميبرد و بقيه را در راه خير صرف ميكند و در پي افزايش و انباشت ثروت نيست.
بهطوركلي، براي رفتار شيعيان واقعي دو محور اثباتي و سلبي وجود دارد. محور اثباتي رفتار آنان، اهتمام به انجام وظايف الهي است تا بدينوسيله به مقام قرب الهي دست يابند. آنان برپايه دستورها و تكاليف الهي رفتار ميكنند. چون خداوند فرموده، نماز ميخوانند و روزه ميگيرند و براي جلب رضاي او زكات ميدهند و انفاق ميكنند و به تهجد و سحرخيزي اهتمام ميورزند. اما محور سلبي رفتارشان خودداري از هر كاري است كه آنان را از انجام وظايف الهي و تحصيل علم، تقوا، انجام عبادت و خدمت به ديگران بازميدارد. بهطوركلي، محور سلبي رفتار آنها دلبستگي نداشتن به دنياست كه درنتيجه، آنان در هر وضعيتي از گناهان و كارهاي حرام ميپرهيزند؛ چون ميدانند كه اين كارها نزد خداوند پسنديده نيست. در رتبه بعد، از مكروهات و مشتبهات ميپرهيزند و از انجام هر كاري كه موجب غفلت از خدا و آخرت ميشود، خودداري ميكنند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org