قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار بيست‌وششم

بي‌اعتنايي شيعيان واقعي به دنيا

 

امير مؤمنان علیه السلام در ادامه خطبه خود، هوشمندي و زيركي را يكي از ويژگي‌هاي شيعيان واقعي برمي‌شمارند و مي‌فرمايند: أُنَاسٌ أَكْيَاسٌ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَطَلَبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا؛ «آنان مردماني هوشمند و زيرك‌اند. دنيا آنان را به‌سوي خود فراخواند [و خواست آنها را بفريبد]، ولي آنها به دنيا توجهي نكردند. دنيا سراغشان رفت، ولي آنها دنيا را از خويش نااميد و ناكام ساختند».

چنا‌ن‌كه گفتيم، نسحه روايت و خطبه امير مؤمنان علیه السلام در بحار الانوار با خطبه همام در نهج البلاغه تفاوت‌هايي دارد؛ ازجمله در بيان ويژگي بالا در خطبه همام جمله أُنَاسٌ أَكيَاس نيامده و به‌جاي جمله وَطَلَبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا، آمده است: وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛(1) «و دنيا آنها را اسير و گرفتار خود ساخت، اما آنان جانشان را فدا كردند و خود را از آن رهاندند».
 

معرفت توحيدي؛ تعيين‌کنندة حد‌و‌مرز رفتار مؤمنان

حضرت معيار هوشمندي و زيركي شيعيان واقعي را روي‌گرداني از دنيا و


1. نهج البلاغه، خطبه 192.

بي‌اعتنايي آنان به جلوه‌ها و زر و زيورهاي آن مي‌خوانند. چنان‌كه گفتيم، تفاوت اساسي مؤمنان و خداباوران با دنياپرستان در اين ‌است ‌كه آنان براي خواهش‌ها و خواسته‌ها و غرايز خود مرز قايل‌اند و آنها را در مسير دستيابي به سعادت و كمال كنترل مي‌كنند. اما دنياپرستان كه هدفشان رسيدن به دنيا و بهره‌مندي بيشتر از لذت‌هاي آن است، مرزي براي غرايز و خواسته‌هايشان قايل نيستند. همين اختلاف در نگرش، زمينه اختلاف‌هاي گسترده را در رفتارها و منش‌ها فراهم مي‌آورد.

يكي از مباحث اساسي اين ‌است‌ كه آيا براي خواسته‌ها، غرايز و رفتار انسان مرزي وجود دارد، يا او آزاد است كه هر خواسته‌اي را از هر راهي برآورد. با توجه به آنكه غرايز و طبيعت حيواني مرزي نمي‌شناسد، اگر ما به اين باور رسيديم كه بايد براي غرايز و خواهش‌هاي نفساني محدوده‌اي را تعيين كنيم، اين پرسش مطرح مي‌شود كه بنابر چه ملاك و معياري بايد حدودي را براي رفتار و خواسته‌هاي خود در نظر بگيريم و برپايه چه معياري بايد حقوقي را براي ديگران قايل شويم؟

باورمندي انسان به اينكه براي رفتار و خواسته‌هاي او مرزي وجود دارد و آزاد نيست هرچيزي را از هر راهي فراهم آورد، در نوع شناخت و نگرش انسان به هستي ريشه دارد. بدون نگرش هستي‌شناسانة توحيدي نمي‌توان كسي را قانع كرد كه كاري را انجام دهد و از انجام كاري خودداري ورزد. اگر به كسي كه آزادانه مي‌خواهد هر كاري را انجام دهد و هر لذتي را براي خود فراهم آورد، بگوييم فلان كار را انجام نده؛ چون مردم نمي‌پسندند، خواهد گفت: قضاوت مردم براي من مهم نيست و من در پي برآوردن خواست خويشم. چنين شخصي به آنچه مردم، نيكو و يا زشت مي‌شمارند توجهي ندارد و برايش مهم نيست كه عقلا او را نكوهش كنند؛ بلكه براي او، رسيدن به خواسته‌ها و لذت‌ها و منافع دنيوي اهميت اساسي دارد.

جهان‌بيني مادي؛ مبناي بي‌بندوباري اخلاقي و رفتاري

امروزه به‌جز در جوامع توحيدي و مسلمان، بر بيشتر جوامع انساني ليبراليسم اخلاقي كه برپايه لذت‌جويي بي‌حد‌و‌مرز بنا شده، حاكم است. در اين جوامع، افراد با هدف رسيدن به لذت، در برآوردن خواسته‌هاي خويش آزادند و به‌جز محدوديت‌هايي كه دولت سكولار و ليبرال در نظر گرفته و محدوديت ناشي از تجاوز نكردن به حقوق ديگران، محدوديت ديگري فراروي افراد آن جوامع وجود ندارد. ليبراليسم اخلاقي برپايه جهان‌بيني مادي و نفي ماوراي ماده، خدا، آخرت و انحصار زندگي انسان به زندگي دنيوي شكل گرفته است. برپايه اين جهان‌بيني كه زندگي انسان در دنيا خلاصه مي‌شود و با مرگ، طومار زندگي‌اش در هم مي‌پيچد، آدمي بايد بكوشد به خواسته‌ها و لذت‌هاي دنيوي دست يابد و موانعي را كه فراروي منافع و اهداف دنيوي اوست كنار نهد. دليل اين آزادي آن است كه وراي عالم ما سراي ديگري وجود ندارد تا انسان در آن از نعمت‌ها و لذت‌هاي متفاوت از لذت‌هاي دنيوي بهره‌مند شود و به‌نوعي، ناكامي‌هاي خود را در دنيا جبران كند.

با اين باور كه همه‌چيز در دنيا خلاصه مي‌شود و با مرگ، انسان نابود مي‌گردد و سرايي به نام آخرت وجود ندارد، و به‌تعبير قرآن إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِين؛(1) «زندگي ما جز همين زندگي دنيا نيست. مي‌ميريم و زندگي مي‌كنيم و ما [هرگز پس از مرگ] برانگيخته نمي‌شويم»، ماده‌گرايان و دنياپرستان مي‌كوشند كه نهايت استفاده و لذت را از زندگي خود ببرند و به همه منافع و اهداف دنيوي‌شان دست يابند. اما اگر انسان باور داشت كه به‌جز لذت و رنجي كه به‌طورمستقيم بر رفتار ما مترتب مي‌شود، آن رفتار نتايج و آثار ديگري نيز دارد كه كم‌كم آشكار مي‌شود، تنها در پي لذت‌جويي برنمي‌آمد، بلكه با توجه


1. مؤمنون (23)، 37.

به فرجام رفتار، حتي فرجام نامطلوب دنيوي كه در درازمدت، رخ مي‌نمايد، رفتار خود را اصلاح مي‌كرد. چنان‌كه مردم به‌تجربه دريافته و آزموده‌اند، افزون بر لذت آني و زودگذرِ برخي از رفتارها، پيامدهاي نامطلوبي نيز در درازمدت و در همين دنيا آشكار مي‌شود. براي نمونه، كسي كه مواد مخدر مصرف مي‌كند، به‌طورموقت حالت نشئه و سرخوشي براي او رخ مي‌دهد و احساس لذت و شادماني مي‌كند. اما وقتي‌كه به مصرف آن مواد معتاد شد، به بيماري و ناتواني جسمي و فكري دچار مي‌گردد؛ عمرش كوتاه مي‌شود و در جامعه نيز نمي‌تواند نقشي مثبت و مطلوب ايفا كند. پس چه‌بسا در همين دنيا، برخي رفتارها، گذشته از لذت موقت و آني، پيامدهايي نامطلوب و جبران‌ناپذير داشته باشند؛ چنان‌كه حضرت عيسيعلیه السلام به حواريون خود فرمود: وَاعْلَمُوا أَنَّ أَصْلَ كلًِّ خَطِيئَةٍ حُبُّ الدُّنْيَا وَ‌رُبَّ شَهْوَةٍ أوْرَثَتْ أهْلَهَا خُزْناً طَوِيلا؛(1) «و بدانيد كه ريشه و اساس هر خطا و لغزشي محبت دنياست، و بسا هوا و هوسي كه اندوه طولاني براي اهلش در پي داشته باشد».

نقش توجه به فرجام کار، در شکل‌گيري رفتار

انسان محاسبه‌گر عاقل، وقتي مي‌خواهد كاري انجام دهد، آثار مثبت يا منفي آن را مي‌شمارد و لذت حاصل از آن ‌كار را با رنج و سختي آن‌ مقايسه مي‌كند. اگر دريافت كه لذت كاري بيشتر از سختي آن است، آن‌ را انجام مي‌دهد و آن سختي و رنج را براي رسيدن به لذتش تحمل مي‌كند. اما اگر سختي‌ها و درد و رنج ناشي از رفتار را بيشتر از لذتش يافت، به ‌آن‌ كار دست نمي‌زند؛ چون عاقلانه نيست كه انسان براي رسيدن به لذتي مختصر، چه‌بسا سال‌ها رنج و بيماري و دردي را تحمل كند. مردم اغلب در زندگي خود چنين محاسباتي دارند و پيش از آنكه خود را


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج14، باب 21، ص327، ح‌49.

گرفتار كنند، سود و زيان كارشان را مي‌سنجند؛ اگر دريافتند كه پيامد رفتاري رنج و گرفتاري و دچار شدن به بيماري است از آن رفتار مي‌پرهيزند. ازاين‌رو، اگر اطلاع‌رساني و آگاهي‌رساني به جامعه افزايش يابد و جامعه ازنظر فرهنگي رشد كند، بسياري از انحراف‌ها، ازجمله اعتياد به مواد مخدر در جامعه كم مي‌شود.

اين جهان، بيهوده و بي‌هدف آفريده نشده و انسان نيز داراي هدف است. او به حال خود رها نشده و همه اعمال و رفتارش محاسبه مي‌شود. پيام اصلي آيات مربوط به معاد نيز اين ‌است‌ كه زندگي انسان در دنيا خلاصه نمي‌شود و پس از مرگ، حياتش ادامه مي‌يابد و او در سراي آخرت، حياتي جاودانه دارد و در آن سرا به رفتار و كردارش رسيدگي مي‌شود. مقصد و هدف انسان در دنيا، رسيدن به سعادت است. اگر رفتارش با اين هدف متعالي همسو بود، در بهشت زندگي‌اي سعادتمندانه خواهد داشت و اگر در مسير انحطاط و انحراف از حق گام نهاد، مشمول عذاب ابدي خواهد شد. انسان عاقل و محاسبه‌گر به اين ‌باور و شناخت مي‌رسد كه اين جهان داراي هدف است و بيهوده آفريده نشده است؛ درمي‌يابد كه انسان نيز به حال خود رها نشده و همه اعمالش به‌دقت محاسبه مي‌شود و هدف از آفرينش او نيل به سعادت ابدي است. همچنين ازطريق وحي و پيامبران الهي درمي‌يابد كه برخي از اعمال ما نتايج و آثاري ابدي و بي‌نهايت دارند و فرجام رفتار نيك انسان سعادت ابدي و فرجام رفتار بدِ انسان بدبختي و خسران ابدي است. چنين انساني، آيا حاضر است براي رسيدن به لذت موقت، عذاب ابدي را به جان بخرد و آيا هيچ انسان عاقلي چنين مي‌كند؟ اگر لذت حاصل از كاري با رنج حاصل از آن برابر باشد، چه‌بسا تحمل آن رنج براي رسيدن به آن لذت براي ما آسان باشد. اما اگر درد و رنج ناشي از كاري از لذت آن مقداري بيشتر باشد، به آن كار دست نمي‌زنيم؛ چه رسد به آنكه آن درد و رنج

چند‌برابر آن لذت باشد و يا رنج حاصل از آن كار، ابدي باشد. در اين ‌صورت، انجام آن كار هيچ توجيه عقلي ندارد و پذيرفته نيست.

كسي كه به جهان‌بيني مادي اعتقاد دارد و نگاه او تنها به دنيا معطوف است و فراتر از لذت‌هاي مادي و دنيوي لذتي را براي خود قايل نيست، هدفش رسيدن به لذت مادي است. در نظر او بد و خوب رفتار در مقايسه با رنج و لذت حاصل از آن معنا مي‌يابد. از نگاهش رفتاري بد است كه هر‌چند لذت محدودي از آن حاصل مي‌شود، رنج و بيماري حاصل از آن فراتر از لذتش است. خوردن ترشي براي كسي كه سرما خورده گرچه لذت دارد، چون موجب تشديد بيماري‌اش مي‌شود، روا نيست.

كسي كه به برکت تربيت ‌يافتن در مكتب پيامبران به قيامت و خداوند باور يافت و زندگي را به اين دنيا منحصر نيافت و بر اين باور بود كه وراي لذت‌هاي پوچ مادي، لذت‌هاي معنوي و جاودانة آخرت نيز وجود دارند، معيار ديگري براي تعيين رفتار خوب و بد دارد. ازنظر او، رفتاري خوب و ارزشمند است كه موجب خوشي و لذت ابدي شود و رفتاري بد و ناشايست است كه گمراهي و بدبختي ابدي را در پي داشته باشد. ازاين‌روست كه امير مؤمنان علیه السلام در آغاز خطبه به علم و معرفت شيعيان واقعي به خداوند به‌منزله مبناي معرفتي و چارچوب رفتار و صفات آنان اشاره كرده و فرموده است: هُمُ الْعَارِفُونَ بِالله.

افراد موفق از نگاه دنياپرستان و خداباوران

كساني كه شناخت و باوري درست از خداوند و دستگاه ارزشي الهي كه در آن، توجه به آخرتْ محور ارزش‌هاست ندارند و دستگاه ارزشي‌شان برپايه روابط بين اعمال و نتايج دنيوي‌شان پايه‌ريزي شده، نگاهي مادي به خوب و بد دارند.

بنابراين نگرش مادي، كسي كه رفاه، آسايش، خانة مجلل و امكانات و ثروت فراوان دارد، زرنگ و باهوش است. از اين‌ ديدگاه، كسي زرنگ و باهوش است ‌كه از ثروت فراوان و درامد بالا برخوردار باشد تا بتواند با آنها به لذت‌هاي متنوع و فراوان دنيوي برسد. برعكس، كساني كه زندگي فقيرانه‌اي دارند و با لقمه‌‌ناني شكم خود را سير مي‌كنند و به‌زحمت زندگي‌شان را مي‌گذرانند، تنبل و بي‌عرضه خوانده مي‌شوند؛ چون راه كسب درامد و ثروت را نمي‌دانند. رگه‌هايي از اين انديشة مادي و نگاه، حتي در كساني كه مؤمن شناخته مي‌شوند و به خدا و پيامبر صلی الله علیه و آله اعتقاد دارند يافت مي‌شود. چون تغيير نگاه مبتني‌بر معرفت توحيدي، بر آن متوقف ‌است ‌كه انسان اصول اعتقادات و جهان‌بيني توحيدي را باور كند و برپايه اين باور و اعتقاد عمل كند و به ملكات اخلاقي دست يابد. اما كساني كه به اين درجه از معرفت و باور نرسيده‌اند، به كساني كه موقعيت اجتماعي و وضع زندگي مناسبي ندارند به ديدة تحقير مي‌نگرند و به آنها اعتنا نمي‌كنند. حال‌آنكه انسان‌هاي راستين و پرهيزگاران و ره‌يافتگان به سعادت ابدي آخرت، زندگي فقيرانه‌اي دارند و دغدغه‌اي جز كسب رضاي خداوند و كوشش براي رسيدن به سعادت ابدي ندارند، چنان‌كه امام صادق علیه السلام در توصيف شيعيان واقعي خود مي‌فرمايند:

أُولَئِك الْخَفِيضُ عَيْشُهُم الْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ الَّذِينَ إِذَا شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَإِذَا غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا وَإِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَاوَدُوا وَإِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا؛(1) آنان ازنظر زندگي سبك‌بارند و محل زندگي‌شان را از اين شهر به آن شهر انتقال مي‌دهند و اگر در جمعي حضور يابند، كسي آنها را نمي‌شناسد و اگر از جايي بروند و غايب شوند، كسي سراغشان را


1. همان، ج69، باب 38، ص‌402ـ403، ح104.

نمي‌گيرد و اگر بيمار شوند، كسي از آنها عيادت نمي‌كند و اگر بخواهند ازدواج كنند، كسي به آنها زن نمي‌دهد.

وقتي امير مؤمنان علیه السلام در توصيف شيعيان واقعي‌اش مي‌فرمايد: أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ حَفِيفَة، دنياباوران كه زرنگي را در كوشش براي كسب ثروت فراوان و آسايش مادي مي‌دانند، آنان را افرادي تنبل، كم‌هوش و بي‌عرضه مي‌پندارند. حضرت با فرازي از سخن خود كه در اين‌ جلسه به بررسي آن مي‌پردازيم، اين تصور و خيال باطل را رد مي‌كنند و آنان را زرنگ و باهوش معرفي مي‌كنند.

زندگي سادة شيعيان واقعي و برخوردار نبودن آنان از ثروت و رفاه مادي، به‌سبب بي‌عرضگي ايشان در كسب درامد و استفادة گسترده از نعمت‌هاي دنيوي يا نداشتن سليقه‌ و هنر استفاده از جلوه‌ها و زيبايي‌هاي زندگي‌اي آكنده از رفاه و ماديات نيست. آنها اگر مي‌خواستند، بهترين زندگي و رفاه را براي خود فراهم مي‌ساختند و بهتر و بيش از ديگران از امكانات و نعمت‌ها و امكانات مادي استفاده مي‌كردند. آنان چون دنيا را حقير و بي‌ارزش مي‌دانند سراغ آن نمي‌روند و حاضر نيستند سعادت ابدي و رضوان الهي را با دنياي حقير معاوضه كنند. ازاين‌رو، حضرت درباره آنان فرمود: أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا؛ «دنيا آنان را به‌سوي خود فراخواند و خواست بفريبدشان، ولي آنها به آن توجهي نكردند»؛ يعني افزون بر آنكه امكان دستيابي به زندگي مرفه برايشان فراهم بود و آنان براي رسيدن بدان توانمند بودند، دنيا نيز سراغشان آمد و دربرابر آنها جلوه‌گري كرد و وسايل و زمينه‌هاي ترقي مادي و دنيوي را برايشان فراهم ساخت، اما آنها به دنيا پشت پا زدند و حاضر نشدند از توانمند‌ي‌ها و استعداد خود براي كسب ثروت استفاده كنند. پس به زمينه‌ها و ظرفيت‌هاي موجود براي رسيدن به مقام، پست، شهرت و جاه و مقام اعتنايي نكردند.

جمله أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا تعبيري استعاري و به‌معناي فراهم‌ بودن ظرفيت‌ها و زمينه‌هاي لازم و كافي براي رسيدن به جاه‌ و مقام و ثروت دنيا و بهره‌مندي از مواهب مادي و دنيوي است، نه آنكه دنيا چون موجودي ذي‌شعور و عاقل به‌سراغشان رفت. منظور آن است‌ كه زمينه پيشرفت مادي چنان برايشان فراهم است كه گويا دنيا با همه وجود مي‌خواهد آنان رشد كنند و از همه امكانات و جلوه‌هاي مادي برخوردار شوند. مانند اين تعبير در قرآن و در داستان حضرت موسي علیه السلام و حضرت خضر و ديواري كه در آستانة خراب شدن بود آمده است؛ آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَه؛(1) «آن‌گاه ديواري يافتند كه مي‌خواست فرو ريزد؛ پس آن‌ را راست كردند». در اين آيه، معناي ظاهري «يريد» (اراده و تصميم گرفتن) در نظر نيست، بلكه به‌معناي استعاري و كناييِ آن اشاره شده است. اين‌ تعبير در محاورات ما نيز به كار مي‌رود؛ مانند آنكه مي‌گوييم: ‌«سقف مي‌خواهد فرو ريزد»؛ يعني سقف در آستانة خراب ‌شدن است.

درباره جمله أَسَرَتْهُمُ فَفَدُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا كه در نسحه نهج البلاغه به‌جاي جمله وَطَلِبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا آمده است، گفتني است‌ كه معمول بود اسير براي رهايي خود از اسارت، مالي را با عنوان فديه مي‌داد تا آزاد شود؛ چنان‌كه خداوند درباره كفاري كه در جنگ اسير شده‌اند مي‌فرمايد: فَإِمّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمّا فِداء...؛(2) «سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا از ايشان فديه بگيريد». در اينجا نيز حضرت مي‌فرمايد: آنها با دادن فديه، خود را از اسارت دنيا آزاد كردند. شايد منظور از اين‌ فديه امكانات مادي حلال بود كه در اختيار آنها قرار داشت و آنان


1. کهف (18)، 77.

2. محمد (47)، 4.

همان امكانات اندك را نيز رها کردند و از آنها گذشتند تا دنيا از سرشان دست بردارد و مزاحمشان نشود.

زهد و بي‌اعتنايي اولياي خدا و امير مؤمنان علیه السلام به دنيا

چنان‌كه پيش‌تر گفتيم، ويژگي‌هايي كه درباره اولياي خدا و شيعيان واقعي در روايات و اين‌ خطبه آمده، گرچه زيبا و دل‌نشين بيان شده‌اند، براي كساني كه در افق فهم اين اوصاف نيستند، شاعرانه و تصورناپذيرند. انسان از آغاز تولد كه چشم بر دنيا مي‌گشايد، نيازهاي مادي خود مانند نياز به غذا و آب را درك مي‌كند و به‌تدريج نيازهاي جديدتري برايش آشكار مي‌شود كه پس از رفع آنها و ارضاي غرايز، احساس لذت مي‌كند. حتي در پي ارضاي برخي غرايز، چنان احساس لذت و سرمستي به او دست مي‌دهد كه مدهوش مي‌شود. آن‌گاه، چگونه ممكن است براي كسي همه وسايل رفاه و لذت‌جويي فراهم باشد، اما او به لقمه‌اي نان جو بسنده كند و لباسي ساده و كهنه و كفشي پاره و وصله‌دار بپوشد. طبيعي است‌ كه عموم مردم چنين افرادي را كه به غرايز و نيازهاي خود پشت پا مي‌زنند، تنبل يا حتي ديوانه بپندارند؛ چنان‌كه امير مؤمنان علیه السلام در همين خطبه و درباره ديوانه خوانده شدن پرهيزگاران و شيعيان واقعي براثر حالتي كه به‌سبب ترس از خدا در آنها پديد آمده است، مي‌فرمايند: يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَي وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَيقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيم؛ «چون بيننده‌اي در آنان نگرد، پندارد كه بيمارند؛ حال‌‌آنكه بيمار نيستند و گويد: بي‌شك در عقلشان خللي است؛ لكن امري بزرگ و عظيم (آخرت) آنها را به خود سرگرم ساخته است».

گرچه تصورش براي ما دشوار است، آنچه درباره ويژگي‌هاي اولياي خدا و

شيعيان واقعي، ازجمله زهد و بي‌اعتنايي‌شان به دنيا در روايات و سخنان امير مؤمنان علیه السلام آمده، واقعيت دارد. امام علي علیه السلام ، خود بيش از همه‌ به آن صفات متعالي آراسته بود و در اوج قدرت و حاكميت بر سرزمين گستردة اسلامي چنان زاهدانه زندگي مي‌كرد كه همگان را به شگفتي وامي‌داشت. هنگامي‌كه آن حضرت در جمع ياران خود خطبه مي‌خواند، لباسي كهنه و خشن بر تن داشت و كفشي از ليف خرما به پا مي‌كرد. نوف بكالي درباره خطبه 182 نهج‌ البلاغه نقل مي‌كند كه امير مؤمنان اين خطبه را در كوفه براي ما ايراد فرمود؛ درحالي‌كه بر تخته‌سنگي ايستاده بود و جبّه‌اي پشمين در بر داشت و بند شمشير و پاافزارش از پوست درخت خرما بود و پيشاني آن حضرت از سجده‌هاي بسيار چون زانوي اشتران پينه بسته بود. تصور كنيد كه اگر در زمانة ما كسي لباس خشن و پشمين بپوشد و كفش وصله‌دار به پا داشته باشد و ميان مردم سخنراني كند، مردم چه قضاوتي درباره او خواهند داشت. اما آن حضرت درحالي‌كه بر مسند حكومت قرار داشت، در زهد و پارسايي يگانه بود و چنان‌كه ابن‌ابي‌الحديد نقل مي‌كند آن حضرت هيچ‌گاه از غذايي سير نخورد و غذا و لباسش از همه ساده‌تر بود.(1) عبدالله‌بن‌ابي‌رافع مي‌گويد: روز عيدي خدمت امير مؤمنان علیه السلام رسيدم. كيسه مهرشده‌اي نزد او ديدم كه در آن نان جوِ خشك كوبيده بود. حضرت آن‌ را پيش كشيد و سرگرم خوردن شد. پرسيدم: «يا اميرالمؤمنين،‌ چرا اين کيسه را مُهر کرده‌اي؟» فرمود: «ترسيدم که اين دو پسرم آن نان‌هاي خشک را به روغن و يا زيتون آغشته کنند».(2)

هارون‌بن‌عنتره از پدرش نقل مي‌كند: در زمستان نزد امير مؤمنان علیه السلام رفتم.


1. عبدالحميدبن‌هبةبن‌ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص26.

2. همان.

قطيفه‌اي كهنه و پاره بر دوش داشت و از سرما مي‌لرزيد. گفتم: «يا اميرالمؤمنين، خداوند براي تو و اهل و عيالت از بيت‌المال، مانند ديگر مسلمانان و مجاهدان، سهمي قرار داده است. چرا چنين بر خود سخت مي‌گيري؟» امام فرمود: «به خدا سوگند، من از بيت‌المال شما براي خود هيچ‌چيز برنمي‌گيرم و اين قطيفه مستعملي را كه مي‌بيني، از مدينه همراه خود آورده‌ام».(1)

برخي از اصحاب امير مؤمنان علیه السلام نيز در رعايت زهد و ساده‌زيستي به آن حضرت شباهت داشتند و سر‌و‌وضعشان چنان ساده بود كه شگفتي مردم را برمي‌انگيخت. حتي برخي با ديده ترحم به آنها مي‌نگريستند. امير مؤمنان علیه السلام ازيك‌سو زندگي بسيار ساده‌اي داشت، و ازسوي‌ديگر به توليد ثروت مي‌پرداخت و با دست خود چندين چاه و قنات حفر كرد كه همه آنها را بي‌درنگ به نيازمندان و فقرا بخشيد. هنوز آن چاه‌ها و قنات‌ها در مدينه موجودند و با ‌عنوان «آبار علي علیه السلام » شناخته مي‌شوند. همچنين آن حضرت با دست خود چندين نخلستان آباد كرد كه به پول ما ميلياردها تومان قيمت آنهاست و همه را وقف فقرا كرد و خود از آنها بهره‌اي نبرد.

آيا مي‌توان تصور كرد كسي كه حاكم سرزمين‌هاي اسلامي آكنده از ثروت است و خود سرمايه توليد مي‌كند، غذايش قرص نان خشك جوي باشد كه از شدت سختي، حضرت آن‌ را با زانوانش خرد مي‌كرد؟ سويدبن‌غفله گويد: بر امير مؤمنان علي علیه السلام وارد شدم. او در قصر امارت كوفه بود و دربرابرش كاسه‌اي شير قرار داشت كه بوي ترشيدگي‌اش به مشامم مي‌رسيد. قرص نان جويي نيز در دست داشت كه هنوز خرده پوسته‌هاي جو بر آن پيدا بود. علي‌ علیه السلام از نان مي‌شكست و گاه براي شكستن از سر زانوي خود مدد مي‌گرفت. خادمه‌اش فضه


1. علي‌بن‌ابي‌کرم‌بن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص‌442.

بالاي سرش ايستاده بود. به او گفتم: «آيا از خدا نمي‌ترسيد كه براي اين پيرمرد چنين طعامي مي‌آوريد؟ چه مي‌شد دست‌كم آرد نانش را غربال مي‌كرديد؟» فضه گفت: «ما مي‌ترسيم كه مخالفتش كنيم و گناهكار شويم. از ما پيمان گرفته است تا با او هستيم، آردش را غربال نكنيم». علي علیه السلام پرسيد: «چه مي‌گويد؟» فضه عرض كرد: «خود از او بپرس». آنچه به فضه گفته بودم، به عرض رساندم و گفتم: «كاش بفرماييد آرد را غربال كنند». علي علیه السلام گريست و گفت: «پدر و مادرم فداي كسي (رسول خدا صلی الله علیه و آله ) كه هرگز سه روز پي‌درپي خود را از نان گندم سير نكرد تا رخت از اين‌ جهان بربست و آرد خود را هرگز غربال نكرد».(1)

چنين شخصيتي كه غذايش نان خشك سخت بود و لباس كهنه و ساده بر تن مي‌كرد و بهره‌اش از زندگي دنيا اندك بود، نيمه‌شب و هنگام مناجات با خدا به خود مي‌لرزيد و اشك مي‌ريخت؛ چنان‌كه وقتي ضِرار بر معاويه وارد شد و او از امير مؤمنان علیه السلام پرسيد، ضِرار چنين گفت: من خود شاهد بودم و با چشم‌هايم او را در موقعيت‌هايي ديدم كه پرده سياه شب همه‌جا گسترده بود و او در محراب عبادت ايستاده بود؛ درحالي‌كه محاسن خويش به دست گرفته بود، مانند مارگزيده به خود مي‌پيچيد و اندوهگنانه مي‌گريست و مي‌گفت:

يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي! أَبِي تَعَرَّضْتِ، أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لاَ حَانَ حِينُكِ، هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لاَ حَاجَةَ لِي فِيكِ. قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيشُكِ قَصِيرٌ وَخَطَرُكِ يسِيرٌ وَأَمَلُكِ حَقَيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِيقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِيمِ الْمَوْرِد؛(2) اي دنيا! اي دنيا! از من دور شو! آيا مي‌خواهي مرا به خود سرگرم داري، يا شيفته من


1. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج2، ص‌98.

2. نهج البلاغه، حکمت 77.

شده‌اي؟ نه، نتواني علي را بفريبي، هرگز! مبادا! غير مرا بفريب كه به تو نيازي ندارم و تو را سه‌طلاقه كردم و ديگر به‌سويت باز نخواهم گشت كه زندگاني‌ات كوتاه است و ارزشت اندك و آرزويت ناچيز. آه از كمي توشه و درازي راه و دوري سفر و سختي منزل.

بي‌اعتنايي علما و بزرگان دين به مال و مقام

آيت‌الله بروجردي رحمه الله معمولاً در پايان سال تحصيلي، شاگردانشان را پند مي‌دادند. به ياد دارم كه ايشان در اواخر عمرشان هنگام درس در مسجد حرم حضرت معصومه عليهاالسلام فرمودند: شايد برخي مي‌پندارند كه من براي رسيدن به مرجعيت برنامه‌اي داشته‌ام و اقدامي كرده‌ام. ايشان سوگند خوردند كه من هيچ‌گاه به فكر مرجعيت و رياست نبودم، بلكه براي درمان به تهران آمدم. حضرات علما با اصرار از من خواستند كه به قم بيايم و اداره حوزه علميه قم را به دوش بگيرم. با اصرار آنها احساس تكليف كردم و دعوتشان را پاسخ دادم. كساني ‌كه با ايشان معاشرت داشتند و با وضعيت زندگي‌شان آشنا بودند نقل مي‌كنند نان ايشان از گندم زميني فراهم مي‌آمد كه به ايشان ارث رسيده بود. آن گندم را از بروجرد به قم مي‌آوردند و پس از آرد كردن از آن، نان تهيه مي‌كردند.

نمونه ديگر از شخصيت‌هاي بزرگ در سده‌هاي اخير كه به دنيا اعتنايي نداشت و در كمال زهد و مناعت و بي‌اعتنايي به مقام و رياست زندگي مي‌كرد، شيخ ‌انصاري رحمه الله است. پس از رحلت مرحوم صاحب جواهر رحمه الله سراغ ايشان آمدند تا مرجعيت فقهي مردم را به دوش گيرد و رساله‌ بدهد تا مردم از ايشان تقليد كنند، اما هرچه اصرار كردند ايشان نمي‌پذيرفت و مي‌فرمود: من شايسته مقام مرجعيت نيستم. به ايشان عرض كردند: آيا كسي را مي‌شناسيد كه از شما اعلم

باشد؟ ايشان فرمود: در دوران جواني كه به تحصيل علم مي‌پرداختم، با شريف‌العلماي مازندراني هم‌مباحثه بودم. ايشان از من فاضل‌تر بود و درس را بهتر فرامي‌گرفت. من ايشان را كه اكنون ساكن مازندران است، از خود اعلم مي‌دانم. آنان خدمت مرحوم شريف‌العما رفتند و جريان را براي ايشان بازگفتند و خواستند كه رساله بدهد تا مردم از ايشان تقليد كنند. ايشان فرمود: آنچه شيخ‌ انصاري فرموده به دوراني مربوط است كه بنده در نجف به درس و بحث مي‌پرداختم، اما سالياني است كه ساكن مازندران شده‌ام و از حوزه درس و بحث فاصله گرفته‌ام و به رتق‌‌و‌فتق امور مردم مي‌پردازم. پس شيخ ‌انصاري را كه در نجف حوزه درس دارد و از حوزه تدريس و تحقيق در فقه فاصله نگرفته است، اعلم از خود مي‌دانم. سرانجام مرحوم شيخ‌ انصاري با اصرار علما و مردم مجبور شد مقام مرجعيت را به دوش گيرد.

امام خميني رحمه الله كه در فقاهت، سياست، عرفان و اخلاق كم‌نظير بود و انقلاب بزرگ اسلامي ايران را نيز رهبري كرد، زندگي‌اي زاهدانه داشت و زندگي‌اش هم‌سطح زندگي افراد فقير بود. بااينكه ايشان شخصيتي بي‌نظير و رهبر ايران اسلامي بود، براي خود امتيازي قايل نبود. اوايل انقلاب كه برخي كالاها، ازجمله نفت به‌علت كمبود، جيره‌بندي شده بود، سهميه ايشان از نفت به‌اندازه سهميه ديگر افراد بود و گاهي كه سهميه نفت ايشان پايان مي‌يافت، حاضر نمي‌شدند افزون بر سهميه، نفتي برايشان تهيه كنند. بدين‌ترتيب، سرماي سخت زمستان را تحمل مي‌كردند.

نمونه بارز كساني كه دنيا به‌سويشان رفت، اما آنها سراغ دنيا نرفتند و زندگي ساده و زاهدانه را بر زرق‌و‌برق و رفاه دنيا برتري دادند، مقام معظم رهبري ـ ‌دامت بركاته‌ است كه متأسفانه شخصيت ايشان در جامعه ناشناخته مانده و كمتر كسي قدر

ايشان را مي‌داند. در اوايل رياست‌جمهوري ايشان، بنده به محضرشان شرفياب شدم و ناهار را مهمان ايشان بودم. غذايي كه براي ايشان و بنده آوردند، لوبياپلوي بدون خورشت بود. در همان جلسه ايشان فرمودند: از زمان جنگ تاكنون بنده از بازار گوشت گرم نخريده‌ام و گوشت منزل ما همان گوشت يخ‌زده كوپني است كه در اختيار همه شهروندان قرار مي‌گيرد. البته گاهي گوشت نذري و قرباني براي ما مي‌آورند كه اين، تنها گوشت گرمي است كه در خانه ما مصرف مي‌شود.

افراد زرنگ، پيروز و موفق كساني‌اند كه به دنيا اعتنايي ندارند و به آن دل نمي‌سپرند. جانشان را مجلاي نور خدا كرده‌اند و تنها دغدغه ايشان كسب رضا و خشنودي اوست. چه‌بسا شادكامي و لذتي كه اينان از زندگي زاهدانه و ساده خود مي‌برند، بيشتر از آرامش و شادكامي افرادي است كه زندگي تجملاتي و پرزرق و برق دارند؛ چون احساس آرامش و شادكامي و راحتي با رفاه و زرق‌و‌برق دنيا تلازم ندارد. چه‌بسا زندگي بسياري از افراد فقير، اما مؤمن كه غذايشان نان و پنيري بيش نيست، سرشار از آرامش و لذت باشد. دربرابر، فراوان‌اند افراد ثروتمندي كه با وجود داشتن امكانات فراوان و رفاه، آسايش ندارند و زندگي‌شان از دلهره و ناراحتي آكنده است.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org