قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار بيست‌وهشتم

برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)

 

امير مؤمنان علیه السلام پس از بيان برنامه شبانه شيعيان واقعي (عبادت، توبه، خواندن قرآن و تسبيح و ستايش خداوند)، ‌برنامه روزانه آنها را شرح مي‌دهند و مي‌فرمايند: أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ بَرَرَةٌ أَتْقِيَاءُ بَرَاهُمْ خَوْفُ بَارِيهِمْ فَهُمْ أَمْثَالُ الْقِدَاح؛ «شيعيان واقعي و پرهيزگاران در روز دانشمنداني بردبار و نيكوكاراني باتقوا هستند. ترس پروردگارشان آنها را چنان ضعيف كرده‌ كه همچون تيري لاغر و باريك شده‌اند».

شب بهترين فرصت براي ارتباط با خداوند است. ازاين‌رو، شيعيان واقعي شب را به عبادت، توبه و مناجات با خدا و تسبيح پروردگار خود مي‌پردازند. اما در روز كه بايد با مردم نيز ارتباط داشته باشند، مي‌كوشند به بهترين شكل با همگان رفتار كنند. آنان كه همواره به ياد خداوند و در پي جلب رضا و خشنودي اويند، رفتارشان با مردم، خداپسندانه و ممتاز خواهد بود. هر مسلماني در فعاليت روزانه خود، ازجمله در ارتباط با مردم، بايد از گناهان و كارهاي حرام خودداري ورزد و به تكاليف واجب خود عمل كند. شيعيان واقعي ازاين‌نظر سرآمدند و بيش از ديگران به انجام واجبات و پرهيز از محرمات پايبندند. حضرت علیه السلام به

چهار ويژگي ممتاز و برجسته شيعيان واقعي كه در برنامه روزانه آنها و ارتباط با مردم آشكار مي‌شوند و آثاري ارزشمند بر جاي مي‌گذارند، اشاره مي‌كنند.

بردباري شيعيان واقعي

نخستين ويژگي شيعيان واقعي كه در ارتباط با مردم آشكار مي‌شود، بردباري است. انسان در زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران، گاه با برخوردها و مسائلي كه خلاف ميل او و ناخوشايند و گاه خلاف شرع است، روبه‌رو مي‌گردد و خشمگين مي‌شود. درنتيجه اين خشم، افراد متناسب با مرتبه معرفت، ادب و ايمانشان واكنش‌هايي گوناگون نشان مي‌دهند كه گاه از دايرة شرع خارج است و گناه به شمار مي‌آيد. گاهي انسان از ديگري رفتاري ناپسند مي‌بيند كه خشمگين مي‌شود. سپس كار به پرخاشگري و گاه درگيري و توهين و فحاشي مي‌انجامد. چنين واكنش‌هاي زشت و غيراخلاقي ازآن‌روست كه انسان به زيور بردباري و پرهيزگاري آراسته نشده است. اگر انسان با تمرين و خودسازي بر نفس خود چيره شده و به گوهر بردباري دست يافته باشد، دربرابر هر رفتار ناپسند، واكنش شتاب‌زده و غيرعاقلانه نشان نمي‌دهد، بلكه پس‌ از تأمل، وظيفة خود را انجام مي‌دهد. اگر با خاموشي و چشم‌پوشي از خطاي ديگران مسئله‌ پايان مي‌يابد، همين شيوة خداپسندانه و سفارش‌شدة خداوند را برمي‌گزيند: وَالَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا؛(1) «[بندگان شايسته خدا] كساني‌اند كه گواهي دروغ نمي‌دهند و چون بر بيهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواري بگذرند».

وقتي كسي به انسان اهانت مي‌كند يا فحش مي‌دهد، بهترين شيوة برخورد آن ‌است ‌كه وانمود كند نشنيده است و بدون هيچ واكنشي، از آنجا دور شود.


1. فرقان (25)، 72.

دراين‌صورت، شخص توهين‌كننده به رفتار زشتش ادامه نمي‌دهد و فتنه و درگيري پيش نمي‌آيد. اگر انسان بردبار باشد، دربرابر رفتار ناپسند ديگران خاموش مي‌ماند و آن ‌را صبورانه ناديده مي‌گيرد. گاهي انسان دربرابر رفتار ناپسند ديگران مجبور است پاسخي بدهد و اگر وي برآشفته شود و بر اعصاب خود چيره نباشد، چه‌بسا سخني نسنجيده مي‌گويد كه منشأ فتنه و درگيري مي‌شود. اما اگر بردبار باشد، واكنشي شتاب‌زده نشان نمي‌دهد و بدگويي و رفتار زشت ديگران را با لبخند و سخن شايسته و محبت‌آميز پاسخ مي‌گويد كه هم موجب پشيماني شخص هتاك مي‌شود و او را از رفتار زشت خود شرمنده مي‌كند و هم فتنه و اختلاف رخ نمي‌دهد. انسان مؤمن همواره بردبار است و حتي هنگامي‌كه بنابر تكليف شرع امربه‌‌معروف و نهي‌ازمنكر مي‌كند، منفعلانه و شتاب‌زده عمل نمي‌كند و با بردباري رفتاري سنجيده، حساب‌شده و پندآموز خواهد داشت. بردباري از ويژگي‌هاي برجسته پيامبران است و خداوند در مقام ستايش از حضرت ابراهيم علیه السلام او را بردبار مي‌خواند و مي‌فرمايد: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيم؛(1) «همانا ابراهيم بسيار غم‌خوار و بردبار بود».

انسان مؤمن و پيرو امير مؤمنان علیه السلام بايد مدارا و بردباري را تمرين، و رفتار خود را مديريت كند. حتي اگر جايي لازم بود كه برخوردي تند و خشن داشته باشد يا شمشير بکشد، بايد حساب‌شده عمل كند و با چيرگي بر رفتارش از دايرة اخلاق و شرع خارج نشود. اگر به خشونت و برخورد قهرآميز نياز نبود، مي‌كوشد با برخوردي محبت‌آميز، صحنة توهين و جسارت به خود را تغيير دهد و فضاي صميميت و دوستي را جاي‌گزين آن سازد. درهرحال بايد بكوشد بدي و دشمني را با نيكي و خوبي پاسخ گويد، كه اين سفارش خداوند است: وَلا


1. توبه (9)، 114.

تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيم؛(1) «و نيكي و بدي برابر نيست. [بدي ديگران را] به‌شيوه‌اي كه نيكوتر است دور كن كه [اگر چنين كني] آن‌گاه آن‌كه ميان تو و او دشمني است، همچون دوستي نزديك و مهربان شود».

به‌فرمودة خداوند، اگر ما دربرابر كسي كه با ما دشمني مي‌كند، به نيكويي برخورد كنيم، براثر رفتار نيكو و شايسته ما او دست از دشمني برمي‌دارد و از اخلاق نيكوي ما اثر مي‌پذيرد، و چه‌بسا به يكي از دوستان صميمي ما تبديل شود. شرط نشان ‌دادن اين برخورد نيكو آن ‌است ‌كه ما با تمرين، بر رفتارمان چيره شويم و به بردباري آراسته گرديم.

شايد علت اينكه امير مؤمنان علیه السلام بردباري را نخستين ويژگي شيعيان واقعي كه در برخورد آنان با ديگران آشكار مي‌شود، برشمرده‌اند و از ميان ويژگي‌هاي نيكو و پسنديدة فراوان، بر آن تأكيد كرده‌اند، اين باشد كه ما از اهميتش كمتر آگاهيم و چه‌بسا آن ‌را فضيلت به شمار نمي‌آوريم. ما به نقش بردباري در جلوگيري از نفوذ شيطان در انسان و پيشگيري‌اش از بسياري درگيري‌ها و اختلاف‌ها و تأثيرش در موفقيت انسان در زندگي بي‌توجهيم. وقتي انسان خشمگين مي‌شود، گاهي چنان كنترلش را از دست مي‌دهد كه نمي‌فهمد چه مي‌گويد و چه مي‌كند. در حال خشم، شيطان كاملاً بر او چيره مي‌شود و سخناني بر زبانش جاري مي‌كند كه پس از فروكش كردن خشمش، از گفتن آنها خجالت‌زده مي‌شود. چه‌بسا باور نمي‌كند كه او آن سخنان را گفته است. اگر اين فرد بردبار بود، عنان اختيار از كف نمي‌داد و بر خود چيره مي‌شد و رفتاري نمي‌كرد كه پشيماني در پي داشته باشد.


1. فصلت (41)، 34.

دانايي، نيكوكاري و پرهيزگاري؛ زيبنده شيعيان واقعي

ويژگي دوم شيعيان واقعي كه در برنامه روزانه آنها آشكار مي‌شود، علم و دانايي است. بسياري از مردم كارهاي خوب را مي‌شناسند و از ‌تكاليف و وظايف خود آگاه‌اند، اما نقش علم در تكامل انسان و پيشرفت جامعه و فضيلت بودن آن براي همگان روشن نيست. به‌ويژه كساني ‌كه عمل‌گرا هستند و به رفتار بيشتر توجه دارند، كمتر به دانش و آگاهي اهميت مي‌دهند. آنان فضيلت افراد را به اعمال و رفتار خارجي آنان منحصر مي‌دانند. از ديدگاه آنان هركس كميت و حجم رفتارش بيشتر است، بافضيلت‌تر و باكمال‌تر است و در ارزيابي افراد به كيفيت رفتارشان توجه ندارند. حال‌آنكه علم، كليد دستيابي به فضايل و كسب مراتب كمال و تعالي است و تا انسان از فضايل انساني و كمالات الهي آگاهي نداشته باشد، نمي‌تواند در جهت كسب آنها بكوشد.

سومين صفت شيعيان واقعي و پرهيزگاران در كلام امير مؤمنانعلیه السلام نيكي ‌كردن است كه رفتاري ظاهري به شمار مي‌آيد. به‌طوركلي، رفتارهاي ظاهري دو گونه‌اند:

1. اعمال و رفتارهاي اثباتي كه بايد انجام گيرند؛

2. اعمال و رفتارهاي سلبي و نكوهيده كه بايد از آنها پرهيز شود.

عنوان عامي كه همه رفتارهاي خوب مي‌گيرند و قرآن بر آن تأكيد دارد، واژه «بر» است. اين واژه معمولاً درباره رفتارهاي خوب ظاهري كاربرد دارد، اما گاهي موارد استفادة آن گسترش مي‌يابد و به رفتارهاي باطني نيز گفته مي‌شود. خداوند درباره برخي از مصاديق بِرّ مي‌فرمايد:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَاب

وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون؛(1) نيكوكاري، [تنها] آن نيست كه روي خويش به‌سوي خاور و باختر فراداريد، بلكه نيكوكاري آن ‌است ‌كه كسي به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان آورد و مال را باآنكه دوست دارد [يا ازبهر دوستي خدا] به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و واماندگان در راه و خواهندگان و در [راه آزادي] بردگان بدهد و نماز برپا دارد و زكات بدهد، و نيز وفاداران به پيمان خويش چون پيمان ببندند و [به‌ويژه] شكيبايان در سختي و تنگ‌دستي و رنج و بيماري و به‌هنگام كارزار. آنان‌اند كه راست گفتند و آنان‌اند پرهيزكاران.

ازجمله موارد نيكوكاري، نيكي ‌كردن به پدر و مادر است كه خداوند بر آن تأكيد كرده و در كنار سفارش به پرستش خويش، بدان سفارش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِين؛(2) «و [به ياد آريد] آن‌گاه‌كه از فرزندان اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداي را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و تهي‌دستان نيكي كنيد».

مي‌توان گفت كه «بِر» با «احسان» مترادف است و طيفي گسترده از رفتارها، ازجمله واجبات را كه براي خداوند انجام مي‌شوند، در بر مي‌گيرد. برّ و احسان، رفتاري است كه درجهت تكامل و تعالي و نيل به سعادت انجام مي‌شود و اگر درجهت خدمت به مردم به‌ كار گرفته شود، با انگيزه الهي و بدون منت و


1. بقره (2)، 177.

2. بقره (2)، 83.

چشمداشت انجام مي‌پذيرد. معمولاً افراد در خدمت‌ كردن به يكديگر كاسب‌كارانه عمل مي‌كنند. اگر سفرة مهماني مي‌گسترند، كساني را به مهماني دعوت مي‌كنند كه پيش‌تر در مهماني آنها حاضر شده‌اند؛ يا به كساني هديه مي‌دهند كه پيش‌تر، از آنان هديه دريافت كرده‌اند. وقتي كسي خانه‌اي مي‌خرد، مي‌كوشند هديه‌اي در حد و اندازة هديه‌اي كه آن شخص پيش‌تر برايشان آورده تهيه كنند. پس در خدمت و نيكي به يكديگر بده‌بستان دارند و محاسبات مادي را از نظر دور نمي‌دارند. اما مؤمنان واقعي در خدمت به همنوعان خود بده‌بستان ندارند و انگيزه آنها تنها الهي است. اگر تصميم مي‌گيرند به كسي هديه بدهند، توجه نمي‌كنند كه آن شخص پيش‌تر به آنها هديه داده است يا نه، و خوي تجارت‌پيشگي و كاسب‌كارانه ندارند. البته اگر كسي به انسان هديه داد، او اولي و سزاوارتر به هديه ‌گرفتن است و در روايات به هديه ‌دادن سفارش گرديده و عامل دوستي و محبت معرفي شده است.

امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: نِعْمَ الشَّيْءُ الْهَدِيَّةُ أَمَامَ الْحَاجَةِ وَقَالَ: تَهَادَوْا تَحَابُّوا فَإِنَّ الْهَدِيَّةَ تَذْهَبُ بِالضَّغَائِن؛(1) «بسيار پسنديده و نيكوست هديه‌ دادن پيش از اظهار نياز، و آن حضرت فرمود: به همديگر هديه بدهيد تا همديگر را دوست داشته باشيد؛ چرا‌كه هديه كينه‌ها را از بين مي‌برد». اما مؤمن در احسان و خدمت به ديگران و حتي هديه‌ دادن در پي جلب خشنودي خداست و در پي آن نيست كه ديگران از او خوششان بيايد، و نيز تنها بر آن نيست به كسي خدمت و نيكي كند كه به او خدمت و نيكي كرده است.

مضمون برخي روايات آن است كه مؤمن بايد خيرخواه همه انسان‌ها، حتي افراد فاسد و گنهكار باشد(2) و در پي راهنمايي آنها برآيد و از اينكه برخي با


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج75، باب 38، ص44، ح1.

2. برادران حکیمی، الحياة، ترجمة احمد آرام، ج6، ص641.

معصيت و گناه گرفتار عذاب جهنم مي‌شوند، ناراحت گردد. اگر حتي ناراحتي‌اي براي افراد گنهكار پيش آمد، در پي رفع آن برآيد. يا به ديدار بيماران برود و دركل از هر خدمتي که از او ساخته است درحق ديگران كوتاهي نكند. آشكار است كه نيكي به ديگران به موارد واجبْ محدود نمي‌شود و هرنوع خدمت به ديگران را كه براي رضاي خداوند انجام مي‌پذيرد، در بر گيرد؛ خواه واجب باشد، خواه مستحب. البته بر خدمت به برخي مانند پدر و مادر بيشتر تأكيد شده است؛ تاآنجاكه حضرت عيسي علیه السلام كه پدر نداشت، وقتي با اعجاز الهي در گهواره به سخن درآمد، فرمود:

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا؛(1) [عيسي به سخن آمد و] گفت: «من بنده خدايم. به من كتاب داده و مرا پيامبر ساخته است؛ و مرا هرجا كه باشم با‌بركت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا به مادرم نيكوكار كرده و مرا گردنكشي بدبخت نگردانيده است».

پس از يادآوري ويژگي نيكوكاري كه انجام همه كارهاي مثبت و ارزشمند، ازجمله خدمت و نيكي به ديگران را در بر مي‌گيرد، حضرت به ويژگي چهارم شيعيان واقعي يعني تقوا اشاره مي‌كنند كه در اينجا به‌معناي پرهيز از گناه و كارهاي ناشايست و ناصواب است؛ گرچه «تقوا» در لغت به‌معناي حفاظت و صيانت از وظايف و تكاليف است كه لازمه آن، پرهيز از گناه و مخالفت با دستورهاي خداوند است. به‌‌تعبيرديگر، گرچه تقوا هم عمل ايجابي و هم سلبي را در بر مي‌گيرد، معمولاً وقتي «تقوا» در كنار «بِر» كه رفتاري ايجابي است قرار مي‌گيرد،


1. مریم (19)، 30ـ32.

به‌معناي رفتاري سلبي و پرهيزگاري است. براي نمونه، خداوند در قرآن مي‌فرمايد: وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ...؛(1)«و يكديگر را بر نيكوكاري و پرهيزكاري ياري دهيد و يكديگر را بر گناهكاري و ستم بر ديگران ياري نكنيد». در اين آيه كه «تقوا» در كنار «بر» آمده است، تقوا به رفتار سلبي كه همان پرهيز از گناه است بازمي‌گردد و «بر» به‌معناي رفتار مثبت است. در ترجمة تقوا نيز اغلب آن ‌را به پرهيزگاري و متقين را پرهيزگاران ترجمه مي‌كنند.

ترس شيعيان واقعي از خدا

در ادامه، حضرت در بيان اثر خوف از خداوند، در تشبيهي بسيار زيبا و اديبانه مي‌فرمايند: بَرَاهُم خَوْفُ بَارِيهِمْ فَهُمْ أَمْثَالُ الْقِداح؛ «ترس پروردگارشان آنها را چنان ضعيف كرده كه همچون تيري لاغر و باريك گشته‌اند». در نهج‌ البلاغه به‌جاي تعبير بالا تعبير زيباي قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِداح؛ «ترس از خدا آنان را چونان تير تراشيده» به‌ كار‌ رفته است. پيشينيان در جنگ‌ها از تير و كمان استفاده مي‌كردند. تير از چوبي مخصوص و محكم تهيه مي‌شد كه به‌راحتي نمي‌شكست. آن چوب‌ها را افرادي ماهر مي‌تراشيدند و نوكشان را تيز مي‌كردند تا به‌راحتي از كمان بگذرد و در هدف فرو رود. يك تكه ‌چوب براي اينكه به تير تبديل شود، بايد با حوصله و مهارت و ابزارهايي خاص تراشيده شود. پس از مدتي كه بخش‌هاي زايد آن تكه‌ چوب تراشيده و خراطي شد و چوب كاملاً صيقل خورد و نوكش تيز گرديد، مي‌توان از آن در جنگ و شكار استفاده كرد. حضرت با تشبيه زيباي خود مي‌فرمايند كه شيعيان واقعي و پرهيزگاران بدن‌هايشان براثر خوف مداوم از عذاب خداوند چون تير لاغر و تكيده شده است؛ تو گويي


1. مائده (5)، 2.

بدنشان را تراشيده‌اند. پس از بيان اين مطلب كه خوف از خدا مؤمن را لاغر مي‌كند، اين پرسش به ذهن انسان مي‌رسد كه آيا خوف از خدا آن‌قدر در نيل انسان به تعالي و سعادت نقش دارد و از چنان اهميت و قدرتي برخوردار است كه انسان را تكيده و لاغر مي‌گرداند؟ البته بايد در نظر داشت كه اين ويژگي شيعيان واقعي در قالب استعاره و تشبيه جاي گرفته است، و در تشبيه، دقت‌هاي عقلي در نظر نيست و بناي آن تنها براي برجسته ‌كردن مشبهٌ‌به است. توضيح اينكه افراد تن‌پرور و شكم‌باره، پيوسته در پي فراهم آوردن لذايذ دنيوي و استفاده از غذاهاي رنگارنگ‌اند، و درنتيجه چاق مي‌شوند؛ اما كساني كه تن‌پرور نيستند و در مصرف غذا صرفه‌جويي مي‌كنند، يا افراد فقيري كه به غذاي كافي دسترس ندارند، بدنشان لاغر مي‌شود.

معمولاً در اذهان مردم، خوف از خدا به خوف از عذاب خداوند تفسير مي‌شود؛ درصورتي‌كه در آيات و روايات متعلق خوف از خدا، تنها خوف از آتش جهنم نيست و متعلق‌هاي ديگري نيز براي آن برشمرده‌اند. براي ‌نمونه در برخي از آيه‌هاي قرآن، متعلق خوف، مقام الهي است؛ مانند آيه وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛(1) «و اما هركسي كه از ايستادن در پيشگاه پروردگار خود بيم داشته باشد و خويشتن را از آرزو و كام دل بازدارد، جايگاهش همان بهشت است».

به‌هرروي، در آيات و روايات فراواني خوف از خداوند ستايش شده است و با تعبيرهايي گوناگون از آن سخن به ‌ميان آمده است. خداوند در آيه‌اي مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة * جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِي


1. نازعات (79)، 40ـ41.

اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّه؛(1) [و] كساني كه ايمان آوردند و كارهاي نيك و شايسته كردند، ايشان‌اند بهترين آفريدگان. پاداش ايشان نزد پروردگارشان بهشت‌هاي پاينده است كه از زير آنها جوي‌ها روان است. در آنجا هميشه جاودانه باشند. خداي از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند. اين [پاداش] براي كسي‌ است ‌كه از پروردگار خود بترسد.

در آيه ديگر خداوند مي‌فرمايد: إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاة...؛(2) «جز اين نيست كه تو كساني را بيم مي‌دهي [. بيم‌ دادن تو تنها در كساني اثر مي‌كند] كه از پروردگارشان در نهان مي‌ترسند و نماز را برپا داشته‌اند». همچنين در جاي ديگر، خداوند علم را عامل خشيت و ترس از خود معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(3) «از بندگان خدا تنها دانشوران (عالمان رباني) از او مي‌ترسند».

در روايتي رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ترس از خداوند را سرچشمه‌ و سرآمد حكمت و دانايي معرفي مي‌كنند و مي‌فرمايند: وَرَأْسَ الْحِكْمَةِ مَخَافَةُ اللهِ تَعَالَي فِي السِّرِّ والْعَلاَنِيَة؛(4) «سرآمد و سرچشمة حكمت، ترس از خداست».

ترس از خدا؛ لازمه باورداشت پروردگار و آخرت

دربرابر كساني ‌كه از فرجام كار خود مي‌ترسند و ترس از خداوند و عذاب جهنم، آنها را به مواظبت بر رفتارشان وامي‌دارد و موجب مي‌شود كه به وظايف و


1. بینه (98)، 7ـ8.

2. فاطر (35)، ‌18.

3. فاطر (35)، 28.

4. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص‌73.

تكاليفي كه دين بر دوش ايشان نهاده عمل كنند، كساني قرار دارند كه از هيچ‌يك نمي‌ترسند؛ حتي مي‌كوشند زمينه‌هاي ترس را در وجود خويش از بين ببرند. در جوامع لائيك و جوامعي كه از فرهنگ اسلامي اصيل برخوردار نيستند و مشروبات الكلي فراوان مي‌نوشند، اين افراد بسيار يافت مي‌شوند. افرادي كه درقبال آخرت بي‌توجه‌اند و مي‌كوشند با مصرف مشروبات الكلي غم‌ها و ناراحتي‌ها را از خود بزدايند و دربرابر آنچه پيرامونشان مي‌گذرد، بي‌خيال و بي‌اعتنا باشند. منشأ فكري و شناختي زدودن ترس و نگراني و سرمست‌ ساختن خود، اصيل شمردن لذت است. طبيعي است كسي كه لذت و هوس، مطلوب اوست، در پي طرد آنچه نافي لذت است برمي‌آيد و با تلقين و شادماني و رقص و پايكوبي و نوشيدن مشروبات الكلي و استفاده از مواد مخدر، خود را از غم و ناراحتي مي‌رهاند و بي‌خيال و سرمست از لذت و شهوت، در پي اميال خود و شكم‌بارگي برمي‌آيد. يكي از آثار ظاهري اين روحيه و رفتار بر بدن انسان، دچار شدن به چاقي است.

اساس منطق لذت‌پرستي و اصيل ‌دانستن لذت، پوچ و بي‌هدف دانستن زندگي و نفي آخرت است. اين منطق و نوع نگرش به زندگي كه طي قرن‌هاي اخير، برپايه آن، مكتب نيهليسم شكل گرفت، پيشينه‌اي بس طولاني دارد. معتقدان به آن منطق بر اين باورند كه انسان چون حيواني بيش نيست، پس تا زنده است بايد از زندگي‌اش لذت ببرد و به كام‌جويي از دنيا و سرمستي بپردازد و خوش باشد. او وراي اين دنيا هدف و مقصدي ندارد و هدفش تنها لذت‌جويي و خوش‌گذراني است. دربرابر، كساني ‌كه وراي دنيا‌ براي خود فرجامي قايل‌اند و دغدغة آخرت دارند، مي‌كوشند به وظايف و مسئوليت‌هايشان عمل كنند، و پيوسته نگران سرنوشت خويش‌اند. ايشان بيم آن دارند كه غفلت از وظايف و

انجام دادن كارهاي ناشايست موجب هلاكت و بدبختي‌شان شود. وقتي انسان باور كرد كه مقصد و هدفي متعالي دارد و نبايد چون حيوانات، تنها به خوردن و كام‌جويي از دنيا بپردازد و دانست براي انسان حساب‌وكتابي هست كه برپايه آن بازخواست مي‌شود، بيشتر به وظايف و مسئوليت‌هاي خود مي‌انديشد. طبيعي است كه هر‌چه به تأمل و تفكر درباره آينده‌ و سرنوشت خويش بپردازد، بيشتر از فرجام رفتار خود و گرفتار شدن به عذاب الهي مي‌ترسد و ترس از خدا و عذاب الهي دغدغة اصلي و هميشگي‌اش خواهد بود.

يكي از علما و شخصيت‌هاي برجسته حوزوي كه بيش از هشتاد سال دارد، پس از شصت‌ سال خدمت صادقانه و خالصانه به تشيع و روحانيت در موقعيت‌هاي گوناگون و حساس، به من گفت: من نگرانم كه وقتي مُردم مرا به كجا مي‌برند. برخي دغدغة آخرت و مرگ ندارند و نگران عاقبت خويش نيستند. حتي وقتي در مجلسي از قبر و قيامت سخن به ‌ميان مي‌آيد، گوش نمي‌دهند و فكر كردن و سخن ‌گفتن درباره مرگ و تنگي و فشار قبر، آنها را مي‌آزارد. دربرابر، برخي تعمد دارند كه پيوسته نگراني از مرگ و عالم قبر و قيامت را براي خود برجسته كنند؛ تاآنجاكه امام سجاد علیه السلام ، كه سرآمد عابدان و زاهدان بود و با زندگي معصومانة خود عالي‌ترين قله‌هاي كمال و تعالي را فتح كرد، مي‌فرمايد:

أَبْكي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْرِي أَبْكي لِضِيقِ لَحَدِي أَبْكي لِسُؤالِ مُنْكرٍ ونَكيرٍ إِيَّايَ أَبْكي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَاناً ذَلِيلاً حَامِلاً ثِقْلِي عَلَي ظَهْرِي أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يمِينِي وَأُخْرَي عَنْ شِمَالِي؛(1) مي‌گريم از هنگام جان ‌دادن و خارج ‌شدن روح از بدنم؛ مي‌گريم از تاريكي قبر؛ مي‌گريم از تنگي لحدم؛ مي‌گريم از پرسش نكير و منكر از من؛


1. شیخ‌عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزة ثمالي.

مي‌گريم از هنگامي‌كه برهنه و خوار و ذليل از قبر بيرون مي‌آيم و بار سنگين اعمالم را بر پشت گرفته‌ام و گاهي به طرف راست خود مي‌نگرم و گاهي به طرف چپم.

ترس؛ عامل حركت و كوشش

روشن شد كه خوف از خدا و آخرت، ناشي از پوچ و بي‌هدف ندانستن زندگي و بي‌حساب‌و‌كتاب ندانستن رفتار انسان است. وقتي انسان بر اين ‌باور بود كه مقصد و هدف، زندگي آخرت است و فرجام رفتار در آخرت رقم مي‌خورد، براي سرنوشت و فرجام خود نگران مي‌شود. حتي اگر يقين نداشته باشد كه به عذاب جهنم گرفتار مي‌شود و احتمال بدهد كه فرجامي بد براي رفتارش رقم مي‌خورد، نگران مي‌شود و از عاقبت خود بيمناك مي‌گردد؛ چون در زندگي نيز تنها يقين به آسيب‌ها و خطرات و بيماري‌ها موجب ترس و نگراني انسان نمي‌گردد و احتمال دچار شدن به آن امور نيز موجب ترس و نگراني انسان و تلاش براي پيشگيري از آنها مي‌شود. وقتي انسان احتمال داد كه به بيماري واگيرداري چون طاعون و وبا دچار مي‌شود، در پي پيشگيري از آن برمي‌آيد و واكسن مي‌زند و بدين‌ترتيب، خود را دربرابر آن بيماري بيمه مي‌كند. دربرابر احتمال دادن رخدادي چون آتش‌سوزي و زلزله نيز انسان بي‌اعتنا نمي‌ماند؛ به‌ويژه وقتي متحمل مهم باشد، تمهيدات لازم را براي پيشگيري از زيان‌هاي مادي و جاني آن رخدادها انجام مي‌دهد. احتمال بدفرجامي آخرت نيز انسان را از خواب غفلت بيدار مي‌كند و دلش را با ترس و اندوه قرين مي‌سازد. ازديگرسو، او را وامي‌دارد كه مراقب رفتارش باشد و بيش‌از‌پيش به انجام وظايف و تكاليفش مبادرت ورزد.

عذاب حرمان از گفت‌وگو با خدا

البته نگراني و ترس افراد مؤمن و صالح، تنها به ترس از عذاب جهنم منحصر نيست. براي كساني ‌كه به عالي‌ترين مدارج تعالي و كمال دست‌ يافته‌اند، مهم‌تر و والاتر از ترسِ عذاب جهنم، ترس از حرمان لقاي الهي در قيامت است. براي اين دسته كه طعم و لذت انس با خداوند را چشيده‌اند و از بارقه‌هاي محبت او بهره‌مند شده‌اند، بالاترين عذاب، قهر خداوند، و محروم شدن آنان از سخن‌ گفتن با خداست. آنان مي‌ترسند نكند عنايت و محبت خداوند به آنها قطع شود و او با ايشان سخن نگويد؛ زيرا مي‌دانند خداوند با بندگان عاصي و نافرمان سخن نمي‌گويد و حرمان از گفت‌وگو با او براي آنان بالاترين عذاب به شمار مي‌آيد:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم؛(1) همانا كساني‌كه آنچه را خدا از كتاب فرو فرستاده پنهان مي‌كنند و آن‌ را به‌بهاي اندك مي‌فروشند، اينان در شكم‌هاي خويش جز آتش نمي‌خورند و خداوند روز رستاخيز با آنان سخن نمي‌گويد و پاكشان نمي‌سازد، و آنان را عذابي است دردناك.

كسي كه تلخي و عذاب قهر مادر را چشيده‌ باشد و بداند كه قهر مادر و سخن ‌نگفتن او با فرزند از هر شكنجه و عذابي براي كودك سخت‌تر است و نيز لذت انس با خداوند را چشيده باشد، نيك مي‌داند كه حرمان از گفت‌وگوي خداوند در قيامت، از آتش جهنم سوزنده‌تر است. بنده پيوسته به لقاي محبوب، عذاب جهنم را تاب مي‌آورد، اما نمي‌تواند حرمان از نگاه محبت‌آميز خداوند و


1. بقره (2)، 174.

سخن محبوب و معبود را تحمل كند. ازاين‌‌روست كه خداوند سخن نگفتن با معصيت‌كاران در قيامت را بالاترين عذاب خود معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلا أُولَئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم؛(1) كساني‌ كه پيمان خدا و سوگند‌هاي خود را به‌بهاي اندك دادوستد مي‌كنند، در آخرت بهره‌اي ندارند و خدا در روز رستاخيز با آنان سخن نگويد و به آنها ننگرد و [از آلودگي گناهان] پاكشان نسازد، و ايشان را عذابي است دردناك.

در فرهنگ ما، وقتي كسي مي‌خواهد سگي را از خود براند با گفتن «چخ» آن ‌را از خود دور مي‌سازد. عرب با گفتن «إِخْسَأ» سگ را از خود مي‌راند. خداوند نيز براي تحقير اهل جهنم و قطع سخن آنان و اصرارشان بر بخشايش و رهايي از عذاب جهنم، اين تعبير اهانت‌آميز را به‌ كار مي‌برد و مي‌فرمايد: قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُون؛(2) «[خداي] گويد: در آن [(دوزخ)] گم شويد و با من سخن مگوييد».

براي كسي ‌كه طعم انس با خداوند را نچشيده، درك عذاب حرمان از انس با خدا و لقاي الهي در دنيا دشوار است؛ اما كسي كه شراب محبت الهي را نوشيده و قلب خويش را جايگاه جلوه‌هاي رحماني انس با معبود ساخته است و براي لحظة لقاي الهي و دريافت تجليات انوار الهي در قيامت و انس با معشوق خويش لحظه‌شماري مي‌كند، حرمان از انس با معبود و تماشاي تجليات الهي از هر عذابي سخت‌تر است. به‌همين‌دليل، از سويداي دل مي‌نالد و مي‌گويد:

فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلاَيَ وَرَبِّي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيْف


1. آل‌عمران (3)، 77.

2. مؤمنون (23)، 108.

أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِكَ وَهَبْنِي يَا إِلَهيِ صَبَرْتُ عَلَي حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَي كرَامَتِك؛(1) اي خدا و سرور و مولا و پروردگار من، گيرم كه بر آتش عذاب تو صبر كنم، چگونه بر دوري‌ات مي‌توانم بردبار باشم؟ خداي من، گيرم بر حرارت آتشت شكيبا گردم، چگونه مي‌توانم بر چشم ‌پوشيدن از لطف و كرامتت بردباري كنم.


1. شیخ‌عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org