- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار بيستويكم
عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أََنْفُسِهِمْ وَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم؛ «خداوند در عمق جانشان بزرگ و جز او در چشمشان كوچك است».
چگونگي اطلاق صفات بر خداوند
يكي از ويژگيهاي شيعيان واقعي و پرهيزگاران در كلام نوراني امير مؤمنان علیه السلام اين است كه خداوند نزد آنان، بزرگ، و جز او، كوچك است. اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه مفهوم بزرگي خداوند در نظر انسان و كوچك بودن غير خدا چيست. اغلب مفاهيمي که در مورد خداي متعال به کار ميرود برگرفته از اوصاف امور حسياند. وقتي عقل با تجزيهوتحليل دريافت كه آن اوصاف و مفاهيم، مصاديق و موصوفهاي غيرحسي و مجرد نيز دارند، پس از تجريد آن اوصاف از حيثيتهاي مادي و حسي، آنها را به امور مجرد و معنوي، ازجمله خداوند نسبت ميدهد. بزرگي و كوچكي، دو مفهوم اضافي است كه ابتدا درباره اجسام داراي حجم به كار ميرود و با مقايسة دو جسم با يكديگر، جسمي كه حجم بيشتري دارد بزرگتر و جسمي كه حجمش كمتر است كوچكتر معرفي
ميشود. پس ملاك بزرگي و كوچكي در محسوسات حجم اشياست و در مقام مقايسة دو شيء با يكديگر، آنكه حجم بيشتري دارد از جسم كمحجمتر بزرگتر خواهد بود. پس از آنكه انسان ويژگيهايي چون بزرگي و كوچكي را درباره محسوسات به كار برد، ناگزير شد آن مفاهيم و ويژگيها را گسترش دهد و از آنها درباره امور اعتباري و مجرد استفاده كند. مقام و جايگاه اشخاص در اجتماع امري اعتباري است و وقتي كسي در جامعه جايگاه و مقامي مهم دارد، ميگويند او شخصي بزرگ است. اين بزرگي به مقام و جايگاه اعتباري او در جامعه مربوط است و بدان معنا نيست كه هيكل او از ديگران بزرگتر است. پس اينگونه مفاهيم، ابتدائاً در امور مادي استفاده ميشوند. سپس با تعيين مصاديق غيرمادي براي آنها با گسترش آن مفاهيم و صفات بر امور اعتباري، امور معنوي عقلي و نيز بر مجردات و فرشتگان و خداوند متعال اطلاق ميشوند.
ما چون علم و آگاهي را كمال ميدانيم و جهل را نقص ميشماريم، خداوند را به علم متصف ميدانيم، ولي حقيقت علم خداوند با علم ما متفاوت است. علم ما ازطريق چشم و گوش و ديگر قواي حسي پديد ميآيد، اما خداوند مجرد است و مانند انسان جسم و قواي حسي ندارد، پس علم او با علم ما متفاوت است. ازاينرو گفته ميشود خداوند علم دارد، اما علم او همچون علم ما نيست. همچنين انسان از ويژگي قدرت برخوردار است و اين ويژگي برگرفته از وجود نيرو در اندام و اعضايش است. ما اين مفهوم را گسترش ميدهيم و بر خداوند نيز اطلاق ميكنيم. اما چون خداوند مجرد است، قدرت او مادي نيست. پس گفته ميشود كه خداوند قدرت دارد، اما قدرت او چون قدرت ما نيست. ما همچنين با گسترش مفهوم حيات، آن را به خداوند نيز نسبت ميدهيم، ولي حيات براي انسان و هر موجود زندة مادي، بهمعناي داشتن روح است و وقتي
روح از كالبد آن موجود خارج شد، حيات از آن موجود گرفته ميشود. آنگاه چون حيات صفت كمالي است، آن را به خداوند نيز نسبت ميدهيم، ولي چون خداوند مجرد است و حيات او بهمعناي برخوردارياش از روح نيست، با گسترش مفهوم حيات و تنزيه و تجريد آن از جنبههاي مادي و نقص، آن را بر خداوند اطلاق ميكنيم.
درهرحال، ما حقيقت اوصاف خداوند را درك نميكنيم. تنها با ديدن ويژگيهاي متعالي خود و تشبيه صفات و كمالات خداوند به آنها و البته با تنزيه صفات خداوند از جنبههاي نقص موجود در صفات و كمالات خود، آن ويژگيها را به خداوند نسبت ميدهيم و خداوند را داراي علم، قدرت، حيات و ديگر ويژگيها ميدانيم.
ازجمله ويژگيهايي كه به خداوند نسبت ميدهيم، بزرگي است. اين ويژگي، پس از گسترش در مفهوم مادي بزرگي، به خداوند نسبت داده ميشود؛ چه اينكه در نسبت صفت بزرگ به شخصي كه شأن و موقعيت برتر اجتماعي دارد، همين گسترش مفهومي صورت پذيرفته است؛ زيرا نسبت صفت بزرگ به آن شخص، بهدليل مقام والاي او و نافذ بودن امر و فرمانش است، نه داشتن هيكل بزرگ و چاق. آن شخص، حتي اگر لاغر و نحيف باشد، بهدليل مقام و جايگاهش بزرگ به شمار ميآيد.
امكانناپذيري درك صفات خداوند
بهاجمال ما ميدانيم كه خداوند متعال بزرگ است و در اين ويژگي، هيچ موجودي را نميتوان با او قياس كرد، اما هرچه ميكوشيم نميتوانيم حقيقت عظمت خداوند را درك كنيم و مفهوم دقيقي را از بزرگي و عظمت تصور كنيم
كه شايسته مقام خداوند باشد؛ چنانکه ما درك كامل و جامعي از ديگر صفات خداوند مانند صفت حيات نداريم. تنها چون قرآن و روايات اين صفات را به خداوند نسبت دادهاند، ما خداوند را بدانها متصف ميدانيم.
برخي متكلمان در تنزيه صفات خداوند افراط كرده و گفتهاند ما هيچ شناخت و دركي از معاني و حقيقت صفات خداوند نداريم و چون او خود آن صفات را در قرآن برشمرده و به ما اجازه داده آنها را به وي نسبت دهيم، ما بدون درك مفهوم آن صفات، بر خداوند اطلاقشان ميكنيم. برخي نيز گفتهاند: صفات خداوند معاني سلبي دارد. براي مثال، خداوند عالم است، يعني جاهل نيست. در اين مجال، ما در پي ارائه بحث كلامي و نقد و بررسي ديدگاهها نيستيم. ما ميخواهيم در حد امكان، عظمت خداوند را تصور كنيم و فهم و درك خود را از عظمت الهي تاحدي به درك و فهم اوليائش نزديك كنيم.
خداوند چنان عظمت و شكوهي دارد كه وقتي امير مؤمنان علیه السلام در پيشگاه او به نماز ميايستاد، بدن مباركش ميلرزيد. يا امام مجتبي علیه السلام هنگام وضو گرفتن، رنگ رخسارهاش دگرگون و زرد ميشد. يا فاطمه زهرا عليهاالسلام در نماز بندبند وجودش ميلرزيد. برخي ميپندارند كه اين ترس و خشيت بهسبب آن است كه ايشان احساس گناه ميكردند و از ترس عذاب خداوند بدنشان ميلرزيد، اما اين توجيه درباره پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ديگر معصومان علیهم السلام صادق نيست و حالت خشيت و خضوعشان بهسبب ترس از عذاب نيست. كسي كه فرمود: مَا عَبَدْتُك خَوْفاً مِِنْ نَارِك،(1) ترسش دربرابر خداوند از درك هيبت و عظمت او ناشي ميشود، نه از عذابش. آنها به دركي از عظمت خداوند دست يافته بودند كه هنگام عبادت مضطرب ميشدند و رنگ چهرهشان دگرگون ميگشت؛ حتي گاهي بيهوش
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج70، باب 53، ص186، ح1.
ميشدند. ما كه درك كاملي از عظمت خداوند نداريم، وقتي دربرابر او ميايستيم، احساس و حالت خاصي نمييابيم. اما با توجه به روايات گوناگوني كه درباره حالات اولياي خدا و خوف و خشيتشان از خداوند و درك خاصشان از عظمت او وارد شده، نميتوانيم آن حالات و ويژگيها را سرسري بگيريم؛ گرچه خود دركي از آنها نداريم. ما بايد در پي راهي باشيم كه فضاي ذهن و دركمان را به فضاي ذهن و درك دوستان خدا از حقايق هستي نزديك سازيم. اولياي خدا آمدند تا ما را تربيت كنند و دستمان را بگيرند و بهسوي ترقي و تعالي پيش ببرند.
راهي براي درك عظمت خداوند
يكي از راههاي شايع و عمومي براي درك عظمت خداوند كه در روايات نيز بدان اشاره شده است، تفكر درباره آثار عظمت خداوند است. در روايتي از امام باقر علیه السلام آمده است: إِيَّاكمْ وَالتَّفَكُرَ فِي اللهِ وَلَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَي عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَي عَظِيمِ خَلْقِه؛(1) «از تفكر درباره خدا بپرهيزيد، ولي اگر خواستيد در عظمت خدا بينديشيد، به عظمت آفريدگانش بنگريد».
ما بهسبب درك و فهم محدودمان نميتوانيم به كُنه عظمت نامحدود و نامتناهي خداوند دست يابيم، اما ديدن آفريدگان خداوند و انديشيدن در عظمت و اسرارشان، قلب را دربرابر آفريدگار هستي خاشع ميسازد و با تداوم خضوع و خشوع دربرابر خداوند، حجاب از برابر دلمان برداشته ميشود، و آنگاه دل شمه و گوشهاي از عظمت الهي را درك ميكند.
با لحاظ آنكه يكي از راههاي درك عظمت خداوند، انديشيدن درباره آثار عظمت الهي، يعني آفريدگان است، هركس درباره آفريدگان خداوند آگاهي
1. محمدبنيعقوب کليني، الکافی، ج1، ص93، ح7.
بيشتري داشته باشد و بيشتر به سير در آفاق و زمين پرداخته باشد، بهتر و بيشتر به عظمت پروردگار پي ميبرد. كسي كه از شهر و ديار خود خارج نشده، شناختش از پديدههاي طبيعي هم بسيار محدود است. اما كسي كه بتواند به سرزمينهاي گوناگون سفر كند؛ از درياها و اقيانوسها بگذرد؛ و رشتهكوهها و قلههايي چون هيماليا را درنوردد، افقهايي تازه بهروي ديدگانش گشوده ميشود. شناختي که چنين فردي از پديدهها و آفريدگان خداوند دارد از شناخت كسي كه توفيق نيافته اين مخلوقات و آثار عظيم قدرت الهي را ببيند، بسيار فراتر خواهد بود. بااينحال، كره زمين با همه گستردگي و عظمت و آفريدگان خارقالعادهاش، دربرابر منظومه شمسي بسيار كوچك است.
اگر ما از عظمت و شكوه ستارگان منظومه شمسي آگاه شويم و به عظمت خورشيد كه بسيار بزرگتر از كره خاكي است پي ببريم، بيشتر به عظمت آفرينش واقف ميشويم. جا دارد كه ما به فاصله طولاني بين خورشيد و زمين بينديشيم. اين فاصله آنقدر طولاني است كه نور خورشيد كه در هر ثانيه سيصدهزار كيلومتر را طي ميكند، پس از حدود نه دقيقه به زمين ميرسد. آنگاه با توجه به سرعت نور، اگر ستارهاي آنقدر از ما دور باشد كه نور آن پس از يك روز به ما برسد، آيا ما ميتوانيم اين فاصله طولاني را تصور كنيم؟ گذشته از اين، فاصله برخي ستارگان از ما بسيار بيش از فواصل يادشده است. بنابر آنچه علم بشر بدان دست يافته و ستارهشناسان با پژوهشهاي گسترده خود ثابت كردهاند، فاصله برخي از ستارگان با ما آنقدر زياد و خارج از تصور است كه نور آن پس از دهميليارد سال به ما ميرسد؛ تاآنجاكه وقتي نور آن ستاره به زمين ميرسد، خودش نابود شده و اثري از آن باقي نمانده است. عظمت و گستردگي عالم و كهكشانها تا آنجاست كه كيهانشناسان درباره محدود يا نامحدود بودن عالم،
بهتعبيرديگر دراينباره كه آيا عالم و كهكشانها به نقطهاي ختم ميشوند يا نقطه پاياني براي آنها تصورپذير نيست، دچار اختلاف شدهاند. بسياري از فيلسوفان قديم بر اين باور بودند كه ابعاد متناهياند و ما بعد نامتناهي نداريم، و در نتيجه، عالم نيز متناهي است و ازنظر گستره جغرافيايي در نقطهاي پايان مييابد. اما براهين آنها مخدوش است و ما بر متناهي بودن عالم دليلي نداريم.
پس از آنكه ما در حد فهم و آگاهي خود به عظمت عالم پي برديم و زوايا و گستردگي آن را كه تاكنون علم بشر از آن پرده برداشته بازشناختيم، جا دارد با خود بينديشيم كه آيا دربرابر عظمت عالم، ما چيزي به شمار ميآييم. آيا سزاوار است دربرابر عظمت آفرينش براي خود شأن و ارزشي قايل شويم؟ ما دربرابر عظمت عالم بهاندازه يك الكترون در برابر يک کوه نيز به شمار نميآييم. افزون بر اين، وجود ناچيز و حقير ما روزگاري نطفهاي بيش نبوده است؛ چنانكه خداوند ميفرمايد: هَلْ أَتي عَلَي الإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا * إِنّا خَلَقْنَا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيرا؛(1) «آيا بر انسان روزگاري گذشت كه چيزي قابل ذكر نبود؟ ما انسان را از نطفهاي آميخته [نطفه زن و مرد] بيافريديم تا او را بيازماييم و ازاينرو شنوا و بينايش ساختيم».
فراخناي تعالي و كمال انسان
مبدأ آفرينش انسان اسپرمي است كه ميليونها عدد از آن در يك قطره آب گنديده جمع ميشود. آنگاه خداوند آن اسپرم را به مرحلهاي از رشد رساند و به آن موجود پست عزت و كرامتي بخشيد كه شايسته دريافت روح الهي گرديد و او را بر ديگر موجودات برتري بخشيد و مقام خلافت خود را به وي عطا فرمود:
1. انسان (76)، 1ـ2.
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين؛(1) «و [ياد كن] آنگاه كه پروردگار تو فرشتگان را گفت: من ميخواهم بشري را از گِلي خشك برآمده از لجني بويناك بيافرينم؛ پس چون اندام او را درست و آراسته كردم و از روح خويش در او دميدم، پيش او به سجده درافتيد».
در برخي روايات به مقامات و درجات والايي كه خداوند به انسان در پرتو خودسازي و اطاعت او از خودش كرامت و عنايت ميكند اشاره شده است. ازجمله در روايتي آمده است كه خداوند به انسان ميفرمايد:
يَا ابْنَ آدَمَ، أَنَا حَيٌّ لاَ أَمُوتُ أَطِِعْنِِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَيّاً لاَ تَمُوتُ. يَا ابْنَ آدَمَ، أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كنْ فَيَكُونُ، أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولَُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكون؛(2) اي پسر آدم، من زندهاي هستم كه نميميرم؛ از من درباره آنچه به تو فرمان دادهام اطاعت كن تا اينكه تو را زندهاي قرار دهم كه هرگز نميري. اي پسر آدم، من به هرچه بگويم باش، موجود ميشود؛ از من درباره آنچه به تو فرمان دادهام اطاعت كن تا تو را چنان قرار دهم كه به چيزي بگويي باش، پس موجود شود.
آري، انسان در آغاز اسپرمي بيش نبود كه آن را نيز خداوند آفريد. انسان از خود هيچ نداشت و آنچه اكنون دارد، از لطف و عنايت الهي ناشي ميشود. حال چگونه اين انسان كه دربرابر عظمت خداوند، صفر دربرابر بينهايت است، خود را درمقابل پروردگارش كسي به شمار ميآورد؟ چگونه وقتي خداوند به او فرمان
1. حجر (15)، 28ـ29.
2. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص75.
ميدهد نماز بخواند و روزه بگيرد، نافرماني ميكند و از اجراي احكام خدا در جامعه جلوگيري ميكند؟ عصيان و طغيان انسان دربرابر خداوند از درك نكردن عظمت او ناشي ميشود. اگر آدمي عظمت پروردگار را درك ميكرد و باور داشت كه از خود هيچ ندارد و زماني حتي آبي گنديده نيز نبوده و همه داشتههايش بهسبب لطف و عنايت الهي است، دربرابر قدرت و عظمت نامتناهي خداوند سر تسليم فرود ميآورد؛ خداوندي كه جلوه و شمهاي از عظمت خود را در جهان مادي ما و ستارگان و كهكشانها نمايانده و اين عالم باشكوه را با اراده خودش به وجود آورده است: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون * فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُون؛(1) «جز اين نيست كه كار و فرمان او، چون چيزي را بخواهد، اين است كه گويدش: باش، پس به وجود ميآيد. پس پاك و منزه است آن [خدايي] كه پادشاهي (مالكيت و حاكميت) همهچيز بهدست اوست و بهسوي او بازگردانده ميشويد».
براي خداوند، آفرينش آفريدگان، هرچند بزرگ و عظيم باشد، هيچ زحمتي ندارد. براي او آفريدن پشهاي بسيار ريز و كوچك با آفرينش ستارهاي عظيم كه ميلياردها سال نوري از ما فاصله دارد، يكسان است. خداوند ميتواند همه موجودات را در يك لحظه به وجود آورد. البته برپايه اراده و خواست او و حكمت و مصالحي كه معين فرموده، بايد آفرينش موجودات تدريجي باشد و با فراهم آمدن زمينهها و موقعيت لازم، آن موجودات آفريده شوند.
جلوه عظمت علم خداوند
آثار عظمت خداوند تنها در امور مادي مانند كوه و ستارگان منحصر نميگردد،
1. یس (36)، 82ـ83.
بلكه امور معنوي مانند علم و دانش انسانها نيز از آثار عظمت خداوند است. حال اگر ما به شخصيتهاي علمي مانند ابنسينا مينگريم كه از رجال علمي و شخصيتهاي برجسته تاريخ بشر است و ازنظر كميت و كيفيتِ آموختهها و دانش سرآمد است، انديشيدن به گستره آموختههاي او ما را به عظمت خداوندي كه بنده خود را از چنين ظرفيت علمياي برخوردار ساخته، رهنمون ميشود. اما دانش و گستره آموختههاي اين شخصيت علمي، كه بهجرئت ميتوان گفت در تاريخ بشر افراد انگشتشماري در رديف او قرار ميگيرند، دربرابر دانش خداوند ناچيز است. هرقدر دانش انسانها رشد كند، باز هم محدود است. تنها دانش خداوند نامحدود است و محدود با نامحدود قياسپذير نيست.
علم خداوند نامتناهي است. او به همه آنچه تاكنون رخ داده، آنچه آفريده شده و آنچه تا پايان عالم و تا ابد رخ خواهد داد، آگاه است. او اسرار نهفته در هستي را نيز ميداند:
وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَيَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الأَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا يابِسٍ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِين؛(1) و كليدهاي غيب نزد اوست، جز او كسي آنها را نميداند و آنچه را در خشكي و در درياست ميداند و هيچ برگي [از درخت] نيفتد، مگر آنكه آن را ميداند و هيچ دانهاي در تاريكيهاي [درون] زمين و هيچ تروخشكي نيست، مگر آنكه در كتابي روشن [و در لوح محفوظ ثبت] است.
در كلاس درس، وقتي يكي از شاگردان پرسشي را مطرح كند، استاد بهوضوح پرسش او را ميشنود و بدان پاسخ ميگويد. اما وقتي دو شاگرد
1. انعام (6)، 59.
همزمان سخن بگويند، از تمركز استاد كاسته ميشود و او بهسختي سخنان هردو را متوجه ميشود. اما اگر سه نفر يا بيشتر سخن بگويند، شنيدن سخن همه آنها بسيار دشوار خواهد بود. اين ازآنروست كه ادراك انسان محدود است و انسان همزمان نميتواند بر چند چيز تمركز داشته باشد. بعضي از روانشناسان گفتهاند كه ذهن انسان حداكثر ميتواند در يك آن هفت ادراك داشته باشد. اما خداوند متعال همه حركاتي را كه ميلياردها انسان و ديگر موجودات زنده انجام ميدهند ميداند و به آنها توجه تام دارد. او حتي پيش از آنكه ما كاري را انجام دهيم، از آن آگاه است. او صداي همه بندگان را با هر زباني كه بخوانندش، ميشنود.
وقتي ما به حرم امام رضا علیه السلام مشرف ميشويم، خوب است به اين مسئله فكر كنيم كه آن حضرت صداي زائران فراوان خود را كه درهم پيچيده و بهصورت همهمهاي نامفهوم درآمده، بهوضوح ميشنود. آن حضرت نهتنها صداها و فريادهاي ايشان را ميشنود، بلكه از خواطر و مكنونات قلبيشان آگاه است. يا چگونه وقتي كسي در درياي طوفاني غرق شده و در اعماق دريا فريادِ «يا اباصالح المهدي عجل الله تعالي فرج الشرف » ميزند، آن حضرت صداي او را ميشنود و به فريادش ميشتابد. حتي اگر هزاران نفر همزمان آن حضرت را صدا بزنند، او ميشنود و از خواستههايشان آگاه ميشود و آنها را برميآورد. اين قدرت و علم و ادراك وصفناپذير از آنِ اولياي خداست كه بنده اويند و علم و قدرتشان با علم و قدرت نامتناهي خداوند قياسناپذير است. خداوندي كه به همه آنچه در جهان هستي وجود دارد عالم است و بر همهچيز احاطه دارد: أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيط؛(1) «آگاه باشيد كه همانا او به هرچيزي احاطه دارد».
1. فصلت (41)، 54.
ظرافتها و پيچيدگيهاي نهفته در آفريدگان خدا
پس از اشاره به كميت و گستردگي آفريدگان خداوند و عظمت و شكوه آنها ازنظر حجم و اندازه، جا دارد به كيفيت و پيچيدگيها و ظرافتهاي هريك از آنها نيز نظري كنيم؛ براي مثال پشه بسيار كوچكي كه ساختمان وجودش قابليتها، ظرافتها، امكانات و پيچيدگيهايي شگفتانگيز دارد؛ يا نظري بيفكنيم به ساختمان وجود يك زنبور، عقرب يا مار. اين همان روشي است كه خداوند در قرآن معرفي كرده تا ما را از عظمت خويش آگاه كند و در آياتي از قرآن ميفرمايد: أَفَلا يَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت * وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَت * وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَت * وَإِلَى الأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت؛(1) «آيا به شتر نمينگرند كه چگونه آفريده شده؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ و به كوهها كه چگونه برپا داشته شده؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟»
اگر ما اهل بصيرت باشيم، وقتي با دقت گلي را مينگريم، بايد از عظمت و ظرافت و زيبايي آن مدهوش گرديم. بوتهاي كه تخم كوچك آن در باغچه افشانده ميشود و پس از مدتي گياهي سبز از زميني كه با كود متعفن و بدبو تغذيه شده، سر برميآورد و پس از مدتي رشد ميكند و گل ميدهد؛ گلهايي زيبا و رنگارنگ و معطر كه ديدن آنها لذتبخش و چشمنواز و براي اهل بصيرت حكمتآموز و شگفتانگيز است.
در دوران تحصيل كه ما در مدرسه حجتيه زندگي ميكرديم، گاهي مرحوم آيتالله الهي قمشهاي كه پسرشان در آن مدرسه درس ميخواند، به مدرسه ما ميآمدند. آن استاد برجسته كه مقامات و مراتب علمي و معنوي، و شخصيت اجتماعي ارزندهاي داشت، گاهي کنار باغچه مينشست و به گلي نگاه ميكرد و
1. غاشیه (88)، 17ـ20.
اشك ميريخت. آري، اگر انسان اهل معرفت و بصيرت باشد، بايد با ديدن يك گل كه جلوهاي از عظمت و زيبايي خداست اشك بريزد و قلبش دربرابر او خاشع شود. نگاه اهل بصيرت به همه پديدهها و آفريدگان و آثار صنع الهي با تأمل و دقت در عظمت خداوند همراه است. اما ما غافليم و به عظمت، ظرافت و زيبايي نهفته در آفريدههاي پروردگار توجهي نداريم و عادت كردهايم بدون تأمل و سرسري به پديدهاي چون يك گل زيبا بنگريم. ما بايد اين عادت را از خود دور كنيم و بكوشيم با تأمل و تمركز و نگاه متفكرانه در آيات الهي به عظمت خداوند پي ببريم. خداوند اين عادت زشت را نكوهش ميكند و ميفرمايد: وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَهُمْ عَنْها مُعْرِضُون؛(1) «و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها ميگذرند؛ درحاليكه از آنها روي برميگردانند».
سراسر عالم از آثار و آيات الهي آكنده است، اما ما چشمانمان را بر آنها ميبنديم. اگر با دقت به تكوّن و پيدايش يك گياه از دانه كوچك يا آفرينش يك پشه و نيز مراحل تكون و پيدايش انسان كه خليفه خداوند است بنگريم، درمييابيم كه او كيست و چه عظمتي دارد و به حقارت خود در برابر پروردگار پي ميبريم. آيا جا دارد كه انسان، اين موجود حقير و ضعيف، دربرابر خداوندي كه از قدرت و عظمت بينهايت برخوردار است و در سراسر هستي نشانههاي عظمتش گسترده شده، قد علم كند و به مخالفت با او بپردازد و گناه كند؟ ما با چه قدرت و نيرويي و با چه چشمي گناه ميكنيم؟ آيا با چشمي كه از ميليونها سلول گوناگون تركيب يافته و بهصورت اندامي ظريف روي صورت ما قرار گرفته كه اگر آفتي به آن برسد نابينا يا كمبينا ميگردد، گناه ميكنيم؟ چگونه
1. یوسف (12)، 105.
چشمي را كه اگر نابينا شود، حاضريم همه داراييمان را براي سلامت آن خرج كنيم، در مسير مخالفت با خداوند به كار ميبنديم؟ بهراستي شرمآور است كه انسان از اندامي كه خداوند در اختيارش نهاده، براي انجام گناه استفاده كند. نهتنها معصومان علیهم السلام ، بلكه بندگان شايسته خدا نيز وقتي به زشتي گناهان ميانديشيدند، ازخودبيخود و مدهوش ميشدند. درباره مرحوم آخوند كاشي كه در مدرسه اصفهان زندگي ميكرد، آمده كه وقتي ايشان ذكر و تسبيح ميگفت، در و ديوار و درختها نيز بههمراه ايشان ذكر ميگفتند و نواي سبوح قدوس سر ميدادند. همچنين نقل شده كه هنگام نماز چنان رعشه به بدنشان ميافتاد و ميلرزيد كه بهزحمت ميتوانست حد واجب استقرار در نماز را رعايت كند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org