- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار نخست: نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت و خسران انسان
- گفتار دوم: انگيزههاي غيرالهي و شيطاني از ادعاي ايمان و اسلام
- گفتار سوم: شرايط عنايت خداوند به شيعيان و حفظ آنان از خطرها
- گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزههاي اهلبيت علیهم السلام در جامعه
- گفتار پنجم: ضرورت رسيدگي شيعيان به يكديگر
- گفتار ششم: راه رهايي از تباهي و فساد و مظاهر فرهنگ غرب
- گفتار هفتم: امام رضاعلیه السلام و مدعيان تشيع
- گفتار هشتم: توصيفي ديگر از ويژگيهاي برجستة شيعيان واقعي
- سيماي شيعيان و پرهيزگاران در خطبه متقين امير مؤمنان علیه السلام (بر اساس روايت نوف بكالي)
- گفتار نهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (1)
- گفتار دهم: معرفت ناب و تكليفمداري؛ دو ويژگي مهم شيعه واقعي (2)
- گفتار يازدهم: بازشناسي عرفان حقيقي از عرفانهاي كاذب
- گفتار دوازدهم: شيعيان واقعي؛ برخوردار از ملكات و فضايل ناب انساني
- گفتار سيزدهم: بازشناسي رابطة دين و اخلاق
- گفتار چهاردهم: جايگاه راستگويي و درستكرداري در معارف اسلام
- گفتار پانزدهم: ويژگي ميانهروي در شيعيان واقعي
- گفتار شانزدهم: منش فروتنانه شيعيان واقعي
- گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگي نزد شيعيان واقعي
- گفتار هجدهم: رضاي شيعيان واقعي به قضاي الهي
- گفتار نوزدهم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)
- گفتار بيستم: شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (2)
- گفتار بيستويكم: عظمت خداوند و خُرديِ آفريدگان در چشم شيعيان واقعي
- گفتار بيستودوم: شيعيان واقعي و مشاهده فراسوي دنيا
- گفتار بيستوسوم: شيعيان واقعي و اندوه حرمان از ديدار معشوق
- گفتار بيستوچهارم: زهد و سلوك شيعيان واقعي
- گفتار بيستوپنجم: عبادت و آخرتطلبي شيعيان واقعي
- گفتار بيستوششم: بياعتنايي شيعيان واقعي به دنيا
- گفتار بيستوهفتم: برنامه شبانه شيعيان واقعي
- گفتار بيستوهشتم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (1)
- گفتار بيستونهم: برنامه روزانه شيعيان واقعي (2)
- منابع
- نمايهها
گفتار شانزدهم
منش فروتنانه شيعيان واقعي
جلوة رفتاري تواضع و تكبر در آموزههاي ديني
وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُع؛ «و راه رفتنشان با فروتني است».
امير مؤمنان علیه السلام در ادامه تبيين ويژگيهاي ارزشمند شيعيان واقعي و پرهيزگاران، به فروتني آنان ميپردازند. تواضع بهمعناي فروتني و كوچك و حقير دانستن خويش است و درمقابل آن تكبر و خودبزرگبيني قرار دارد. فروتني نمودهايي گوناگون دارد؛ گاهي در سخن گفتن ظهور مييابد و گاهي در راه رفتن، و در ديگر رفتارهاي انسان نيز نمود دارد؛ اما ازآنجاكه خوي تواضع و تكبر در راه رفتن آشكارتر و براي همگان فهمپذيرتر است، حضرت تواضع را به راه رفتن شيعيان واقعي استناد ميدهند. در قرآن نيز تكبر به چگونگي راه رفتن متكبران نسبت داده شده و راه رفتن متكبرانه نشان خوي تكبر دانسته شده است. خداوند در دو آيه به راه رفتن متكبرانة افراد متكبر اشاره دارد. در آية نخست ميفرمايد: وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً؛(1) «و در زمين با بزرگمنشي و سرمستي راه مرو كه تو زمين را نتواني شكافت و در بلندي به كوهها نتواني رسيد».
1. اسراء (17)، 37.
«مرح» بهمعناي شدت شادماني است و در فارسي واژهاي وجود ندارد كه بتواند معناي آن را كاملاً برساند. ميتوان گفت واژه «سرمستي» تاحدي برگردان و ترجمان حالت مرح است. مطلق فرح و شادي، نكوهيده نيست و در مواردي فرح و شادي، ستوده نيز هست؛ مانند آنكه انسانْ مؤمني را شاد كند. آنچه نكوهش شده، افراط در شادماني و خودبيني است كه با غفلت از ياد خدا و حقايق و واقعيتها همراه است. انسان سرمست كسي است كه براثر غفلت از خدا و حقارت خويش، گرفتار غرور و رضامندي از خويش شده است.
در آية ديگر، خداوند از حالت سرمستي با واژه «فرح» ياد ميكند و ميفرمايد: وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور؛(1) «و اگر او را پس از گزندي كه به وي رسيده باشد، نعمت و راحتي بچشانيم، خواهد گفت: بديها و ناگواريها از من برفت؛ همانا او سرمست و خودستاست».
با توجه به آنكه «مرح» متضمن سرمستي و حاكي از تكبر است، خداوند در آن آيه به دو حالت افراد متكبر در راه رفتن اشاره ميكند؛ نخست آنكه آنان گامهاي خود را محكم بر زمين ميكوبند، گويا ميخواهند زمين را بشكافند. خداوند به آنان گوشزد ميكند كه قدرت و توان شما حقير و اندك است و گامهاي محكم شما بر زمين خسارتي وارد نميكند و نميتواند آن را بشكافد. حالت ديگر افراد متكبر هنگام راه رفتن اين است كه با تمام قامت و با فراز كردن سر و گردن راه ميروند، گويا ميخواهند بزرگي و عظمت خود را به رخ ديگران بكشند. خداوند به آنان ميفرمايد كه هرقدر با تكبر و غرور قد راست كنيد و سر بالا نگه داريد و راه برويد، قد شما به بلندي كوهها نميرسد و درمقابل عظمت و بلنداي كوهها حقير و كوچكيد.
1. هود (11)، 10.
در آية دوم خداوند ميفرمايد: وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور؛(1) «و روي خود را [بهتكبر] از مردمان مگردان و در زمين سرمست راه مرو، كه خدا هيچ خرامنده و نازندهاي را دوست ندارد». درمقابل متكبران كه با غرور و سري افراخته راه ميروند و پاي بر زمين ميكوبند، انسانهاي فروتن آهسته، فروتنانه و سربهزير راه ميروند و بهآرامي گام بر زمين ميسايند.
زوال ارزشهاي اخلاقي در بستر فرهنگ غرب
براي كساني كه در جامعة اسلامي و با فرهنگ شيعي تربيت يافته و رشد كردهاند، اهميت و نيكويي تواضع و فروتني آشكار است. ازاينرو دربرابر چنين افرادي طرح اين پرسش كه چرا تواضع، نيكو و پسنديده است و چرا انسان بايد متواضع باشد، لغو است. اما امروزه شكاكيت و نسبيگرايي با فرهنگ جهاني عجين شده است و تشكيكگرايي و نسبيانگاري ميان برخي جوانان ما كه با رسانههاي غربي و محصولات فرهنگي غرب ارتباط دارند رسوخ يافته است. درنتيجه، آنان در برخي اصول و ارزشهايي كه براي ما قطعياند تشكيك ميكنند و درباره آنها ميپرسند. امروزه غربيان در بسياري از باورها و اعتقادات تشكيك ميكنند. بهويژه پس از تحولاتي كه طي دو قرن اخير در اخلاق غرب پديد آمد، در نظام ارزشها و خوب و بدها تشكيك كردند و آنها را به چالش كشيدند. ما به چند نمونه از اين شمار اشاره ميكنيم:
يكي از فلاسفة معروف غرب به نام نيچه، ارزش مثبت راستگويي، ترحم و مهرباني و ارزشهايي ازايندست را رد ميكند و بر اين باور است كه ارزش و
1. لقمان (31)، 18.
نيكو بودن اين امور را كشيشان با هدف حمايت از محرومان و ضعفا به جامعه تلقين كردهاند. وي ميگويد: براي اينكه زورمداران و ثروتمندان به محرومان ستم نكنند، مهرباني و ترحم ارزش دانسته شده است، وگرنه دليلي براي ارزشمند بودن آنها نداريم. وي دربرابر اين سخن كه اگر از افراد محروم و ضعيف جامعه حمايت نشود و به آنها ترحم نكنند، ايشان از بين ميروند، ميگويد: چرا بايد افراد ضعيف زنده بمانند. كساني كه نميتوانند از خود دفاع كنند و براي جامعه فايدهاي ندارند، بايد از بين بروند.
نيچه اساس ارزشها را قوت و قدرت ميداند و ميگويد: ما بايد اخلاق مسيحيت را كه بر ضعف بنا شده دگرگون كنيم و اخلاق قدرت را بهجاي آن بنشانيم. اخلاق و نظام اخلاقي كه نيچه مروّج آن بود، كمكم در مغربزمين گسترش يافت و چنانكه برخي دانشمندان معتقدند، گرايشهاي نازيستي و فاشيستي كه آسيبهاي جبرانناپذير به جامعة بشري وارد ساخت، بازتاب انديشة نيچه بود.
نمونة دوم، نظرية روانشناختي فرويد است كه بازتابي گسترده در جهان معاصر داشته و آثار منفي فراواني بر جاي گذاشته است. نظريهاي كه موجب شد حريم عفاف و حيا شكسته شود و فساد جنسي موجّه گردد و بهشدت رواج يابد. وي ريشه و اساس همه غرايز را غرايز جنسي ميدانست و بر اين باور بود كه بسياري از بيماريهاي رواني، ناشي از سركوب شدن غريزة جنسي است. پس براي اينكه افراد به اين بيماريها و ناراحتيهاي رواني دچار نشوند، بايد افراد از دوران كودكي و نوجواني آزادانه غريزة جنسي خود را ارضا كنند و هرگونهكه خود ميخواهند نياز جنسيشان را برآورده سازند. اما پيامد سركوب غرايز و نيازهاي جنسي و كتمان آنها، اضطراب، ترس و افسردگي و ناراحتيهاي ديگر رواني خواهد بود. پس براي اينكه جامعه سالم بماند، بايد افراد در ارضاي غريزة
جنسي خود كاملاً آزاد باشند. اين نظريه كه با طبع بسياري، بهويژه جوانان سازگار بود، بهشدت رواج يافت. تحول عظيم فرهنگي غرب و رواج گستردة سكس و روابط ناسالم جنسي در اروپا و غرب، بيشتر ناشي از نظرية فرويد است. درهرحال، گاهي فكري كه از مغز يك نفر تراوش ميكند، موجب تحولات گستردة فرهنگي ميشود و دنيا را به فساد و تباهي ميكشاند.
ناكارآمدي ادله خطابي براي اثبات حُسن تواضع و قُبح تكبر
وقتي انحرافهاي فكري رواج مييابند و نسبيگرايي و شكاكيت، فضاي فرهنگي جامعه را تهديد ميكند، بايد دانشمندان و فرهيختگان با اين خطر بزرگ مبارزه كنند و پيشازآن در پي پيشگيري از نفوذ چنين خطري به جامعه برآيند. اگرچه بهدليل گستردگي فضاي رسانه و انتشار گستردة افكار، نظريهها و انحرافات بهوسيله امواج ماهوارهاي و راديو و تلويزيون، امكان پيشگيري و جلوگيري از نفوذ فرهنگ فاسد و ويرانگر وجود ندارد. درنتيجه، تنها راه مبارزه با خطر فرهنگ غرب، درمان فرهنگي و فكري كساني است كه از اين فرهنگ آسيب ديدهاند و ذهنشان به وسوسهها، تشكيكها و انحرافهاي فكري و عقيدتي آلوده شده است. بايد در فضايي صميمي و منطقي با آنها گفتوگو كرد و با دلايل محكم عقلي و منطقي به شبهههايشان پاسخ گفت. لازم است ذهن آنها را از شك و شبههها پاك ساخت و آنها را به مباني عقلي و عقيدتي مسلح ساخت تا بتوانند دربرابر انحرافات مقاومت كنند و بهراحتي تسليم فرهنگ فاسد غرب نشوند. با توجه به آنچه گفتيم و با توجه به تشكيك در ارزشها، ازجمله مثبت بودن فروتني، بايسته است ما به اين پرسش كه چرا تواضع نيكو و پسنديده است پاسخ گوييم.
در اشعار، منابع ادبي و كتابهايي كه مشتمل بر پند و اندرز است، مانند
كتابهاي سعدي، توجيههايي خطابي براي نيكويي فروتني آمده است. اين توجيههاي خطابي كه در اغلب سخنان ادبي و حكمتآموز ارائه شدهاند، بسيار نافع و ارزشمندند و بخش از فرهنگ ادبي ما را تشكيل ميدهند. متأسفانه طرح و ارائة آثار پوچ و بيمحتوا بهجاي آن سخنان حكمتآموز موجب گرديده كه جوانان، نسل ما و نسلهاي آينده از آثار مثبت فرهنگ خودي محروم بمانند. اما اين پند و اندرزها و سخنان اديبانة خطابي كه بهدليل آميخته بودن با چاشني تشبيه و استعاره بيشتر پذيرفته ميشوند و خوشايند مردماند، چندان از استدلالهاي عقلي استواري برخوردار نيستند. براي نمونه، در برخي از اين سخنان خطابي انسان فروتن به زمين پست تشبيه ميشود. وقتي كشاورز زمين را آبياري ميكند، قسمتهاي پست زمين بهخوبي آبياري ميشوند، اما آب به قسمتهاي بلند و برآمدة زمين نميرسد. انسان فروتن مانند زمين پست، از فيض و رحمت سيراب ميشود، اما انسان متكبر از رحمت خداوند بهرهاي ندارد؛ چنانكه زمين بلند از آبي كه در اطراف آن جريان مييابد بهرهاي ندارد. با اين تشبيه و تعريف از تواضع نميتوان نظرية شخصي چون نيچه را مردود دانست و ثابت كرد كه تكبر بد است و فروتني خوب و پسنديده.
توجيه ديگر براي نيكو بودن تواضع اين است كه مردم انسان فروتن را دوست دارند و از او خوششان ميآيد. ممكن است كسي متأثر از ديدگاه نيچه بگويد: چون مردم از شخص فروتن بهرهبرداري ميكنند و از او سود ميبرند دوستش دارند. ما نميخواهيم با سواري دادن به مردم محبت آنان را جلب كنيم. ما در پي فراهم ساختن لذتهاي خويش و رسيدن به قدرتيم و برايمان مهم نيست مردم از ما بدشان بيايد يا دوستمان داشته باشند.
مينگريد كه توجيه بالا قانعكننده نيست و نميتواند دليلي محكم و معقول براي
اثبات نيكويي فروتني باشد. براي كسي كه در پي انباشت ثروت است و با قدرت و زور ميكوشد منافع خود را برآورده سازد، اين سخن كه مردم از افراد زورگو و متكبر خوششان نميآيد و افراد متواضع را دوست دارند، پذيرفتني نيست و نميتواند موجب دوري از قدرت و تكبر گردد. مگر ديكتاتورهاي عالم نميدانند كه مردم آنها را دوست نميدارند و از آنها بيزارند؟ براي آنها هدف، لذتجويي و قدرتطلبي است و به دشمنيها و مخالفتهاي مردم اعتنايي ندارند. بيترديد تأكيد و تكية فراوان اسلام بر فروتني و نكوهش تكبر، حكمت و رازي دارد، و اين سخن كه مردم از فروتنان خوششان ميآيد يا انسان فروتن چون زمين پست است، نميتواند اهميت تواضع و پرهيز از تكبر در ديدگاه اسلامي را توجيه كند. پس لازم است توجيه منطقي، عقلاني و برهاني بر نيكويي تواضع و بدي تكبر ارائه كرد تا حكمت و راز توجه اسلام به آن مسئلة اخلاقي آشكار شود.
اثبات حُسن تواضع و قُبح تكبر برمبناي جهانبيني اسلامي
برپايه منطق، فرهنگ و نظامهاي ارزشي رايج در جهان غرب، ويژگيهايي چون فروتني چندان توجيهپذير نيست. اما برپايه نظام ارزشي اسلام كه بر بينش و جهانبيني اسلامي و الهي مبتني است، بهخوبي توجيهپذير است. در بينش اسلامي و الهي هدف از آفرينش انسان بندگي خداست و انسان بايد بندگي خدا را درك كند و با همه وجود بدان جامة عمل بپوشاند. انسان با پرستش و بندگي خدا به مقام قرب الهي كه والاترين و نهاييترين كمال انساني است ميرسد؛ هدف و غايتي كه بيشترين لذتهاي ابدي را در پي دارد. خداوند درباره اين هدف متعالي از آفرينش انسان فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالأِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ.(1)
1. ذاریات (51)، 56.
دربرابر، منشأ همه بدبختيهاي انسان و سقوط او، انانيت و احساس بينيازي از خداست كه با بندگي خدا تضاد دارد. وقتي روحية انانيت و خودبيني در انسان شكل گرفت، خود را از ديگران، ازجمله خدا بينياز ميداند. درنتيجه، برايش دشوار است كه دربرابر خداوند كرنش و فروتني داشته باشد. ما نبايد بپنداريم كه استكبار و سرپيچي از بندگي ويژه كافران است، بلكه اشخاص سستايمان نيز كموبيش بدان دچارند. پس ما بايد درون دلمان را بكاويم كه اگر در عمق آن روحية استكبار را يافتيم، در پي درمانش برآييم. خداوند متعال در آيههاي فراواني از استكبار دربرابر خداوند پرده برميدارد. براي نمونه، درباره روحية استكبار و فخرفروشي منافقان و رويگردانيشان از درخواست بخشش از رسول خدا صلی الله علیه و آله ميفرمايد:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُون * سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين؛(1) چون به آنها گفته شود: بياييد تا پيامبر خدا برايتان آمرزش بخواهد، سرهاي خود را برميگردانند و آنان را ميبيني كه [از حق] روي ميگردانند؛ درحاليكه گردنكشاند. بر آنها يكسان است؛ چه برايشان آمرزش بخواهي يا آمرزش نخواهي، هرگز خدا نيامرزدشان كه خدا مردم بدكارِ نافرمان را راه نمينمايد.
روحية استكبار در منافقان موجب شد آنان خود را به بخششخواهي رسول خدا صلی الله علیه و آله براي خويشتن نيازمند نبينند. وقتي كسي دربرابر پيامبر خدا تكبر داشت، كارش به جايي ميرسد كه دربرابر خداوند، نيز گردنفرازي ميكند و خود را از
1. منافقون (63)، 5ـ6.
او نيز بينياز ميداند و حاضر نميشود او را بندگي كند. سرپيچي از خداوند، انسان را بدانجا ميرساند كه خود را دربرابر او قرار ميدهد و خود را خدا ميخواند؛ چنانكه فرعون خود را پروردگار مردم دانست و گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَى.(1) كساني كه به اين درجه از انحطاط ميرسند، از رحمت خداوند بهره نخواهند برد؛ حتي اگر پيامبر برايشان از خداوند بخشش درخواست كند. در آيهاي ديگر، خداوند درباره حرمان منافقان مستكبر از غفران الهي ميفرمايد:
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين؛(2) چه براي آنان آمرزش بخواهي يا برايشان آمرزش نخواهي [يكسان است؛ حتي] اگر برايشان هفتاد بار آمرزش بخواهي خدا هرگز آنها را نيامرزد. اين ازآنروست كه به خدا و پيامبرش كافر شدند و خدا گروه بدكار نافرمان را راه ننمايد.
روحية استكبار و تكبر كموبيش در ما وجود دارد و در رفتار ما نمود مييابد. پس نبايد بپنداريم كه تكبر و غرور بهطوركامل از دل ما رخت بربسته است. گاهي انسان چيزي را نميداند؛ براي مثال، نشان جايي را نميداند، اما حاضر نميشود از كسي بپرسد. درنتيجه مدتي معطل ميماند و راهي بيهوده ميرود تا سرانجام به مقصد برسد. يا وقتي از فردي مطلبي را ميپرسيم، اما او بااينكه چيزي نميداند، حاضر نيست بگويد نميدانم و بهنوعي خود را آگاه نشان ميدهد. يا مطلبي را از استاد فراگرفته، اما حاضر نيست اقرار كند كه آن مطلب را از استاد آموخته و وانمود ميكند كه دريافت خود اوست. اينها نمونههايي از روح
1. نازعات (79)، 24.
2. توبه (9)، 80.
استكبار و تكبر است و پيامبران آمدهاند تا اين روح را از ما بزدايند و ما را بنده خالص خدا سازند؛ ما را به مرتبهاي برسانند كه باور كنيم همهچيز از آنِ خداست و ما سرتاپا به خداوند نيازمنديم؛ باوري كه رسيدن به آن بسيار دشوار است و اندكاند كساني كه همهچيز را نعمت خدا بدانند و خود را برخوردار از چيزي ندانند. ازاينرو، وقتي امكانات و ثروتي در اختيار انسان قرار ميگيرد، خود را از خداوند بينياز ميداند و چهبسا ميپندارد كه آنچه دارد، حاصل كوشش خود اوست. چنانكه وقتي از قارون مغرور و سركش، خواستند از آنچه خداوند به او داده در راهش انفاق كند، با غرور و نخوت، ثروت انبوه خويش را حاصل كوشش و دانش خويش دانست و وانمود كرد كه حاضر نيست باج بدهد:
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون؛(1) گفت همانا آن ثروت برپايه دانشي كه نزدم است به من داده شده است. آيا ندانست كه خدا پيش از او نسلهايي را نابود كرد كه نيرويشان از او فزونتر و فراهم آوردنشان [از مال دنيا] از او بيشتر بود، و بزهكاران را از گناهانشان نپرسند.
راه پالايش دل از تكبر و رسيدن به فروتني
ما بايد با كوشش و تمرين هميشگي، روحية تكبر را از خويش بزداييم و ويژگي متعالي فروتني را در وجود خويش نهادينه كنيم؛ ويژگياي كه خود تمرين بندگي خداست و فهم اين حقيقت را كه انسان از خود هيچ ندارد، در اختيار ما مينهد. ازاينجهت، تواضع در اسلام مطلوب است و در معارف دين ما جايگاهي بلند
1. قصص (28)، 78.
دارد. بهترين و آسانترين راه براي ايجاد تواضع در خويش، فروتني با دوستان و نزديكان، بهويژه پدر و مادر است. آثار تربيتي احسان به پدر و مادر و تشكر از آنان و تواضع دربرابرشان تا آنجاست كه خداوند پس از فرمان به بندگي خويش، ازنظر اهميت، آن را در درجة دوم قرار ميدهد و ميفرمايد:
وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرا؛(1) و پروردگار تو حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد. اگر يكي از آن دو يا هردو نزد تو به پيري رسند، پس به آنها اُف (سخن بيزاري و ناخوشايند) مگو و بر ايشان بانگ نزن (آنان را از خود مران) و به ايشان گفتاري نيكو و در خور گراميداشت بگو؛ و دربرابر آن دو ازسر مهرباني بال فروتني فرود آر و بگو: پروردگارا، آن دو را بهپاس آنكه مرا در خُردي بپروردند، ببخشاي.
برخي وقتي به موقعيت و مقامي ميرسند و عنواني مييابند، يا از تحصيلات عاليه برخوردار ميشوند، برايشان دشوار ميشود كه به پدرشان احترام بگذارند؛ بهويژه اگر او بيسواد باشد. در خيابان با پدر بيسواد يا كارگر و يا كشاورزشان كه از موقعيت اجتماعي بيبهره است چنان برخورد ميكنند كه مردم ميپندارند او نوكرشان است؛ حالآنكه آنان در هر موقعيتي كه باشند، وجودشان از پدر و مادر است و بهواسطة پدر و مادر خود به آن موقعيت و مقام رسيدهاند. خداوند به ما ميآموزد كه سپاسگزار پدر و مادرمان باشيم كه زحمتهاي فراواني براي ما كشيدهاند. او به ما فرمان ميدهد كه دربرابرشان فروتن باشيم. طبيعي است كه براي
1. اسراء (17)، 23ـ24.
اين منظور انسان نبايد روحية غرور و خودبزرگبيني داشته باشد و فخرفروشي كند. اين روحيههاي ناپسند، انسان را از فروتني دربرابر پدر و مادر و ديگران بازميدارد و سدي ميان انسان و ارزشهاي متعالي و قرب الهي ميشود. براي شكستن سد تكبر و غرور، انسان بايد دربرابر پدر و مادر خود زانو بزند؛ دستشان را ببوسد؛ و هميشه هنگام راه رفتن پشت سرشان حركت كند. در روايات به ما توصيه شده تا پدر و مادر اجازه ندادهاند ننشينيم و پيشاپيش آنان راه نرويم. امام كاظم علیه السلام ميفرمايند: سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا حَقُّ الْوَالِدِ عَلَي وَلَدِهِ؟ قَالَ لاَ يُسَمِّيهِ بِإِسْمِهِ وَلاَ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلاَ يَجْلِسُ قَبْلَهُ وَلاَ يسْتَسِبُّ لَه؛(1) «مردي از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسيد: "حق پدر بر فرزندش چيست؟" فرمود: "آنكه پدر را به نام نخواند و پيشاپيش او راه نرود و پيش از او ننشيند و موجب دشنام دادن ديگران به او نگردد"».
براي اينكه ارزشهاي اسلامي در جامعة ما زنده و پايدار بمانند، بايد آدابي را كه اسلام به ما آموخته رعايت كنيم و بدانها پايبند باشيم؛ حتي اگر ميل و رغبت نداشتيم، به پدر و مادر احترام بگذاريم. همچنين دربرابر استادان و ديگران فروتن باشيم و به آنها احترام بگذاريم. حتي دربرابر كودكان و افراد ضعيف جامعه متواضع باشيم. اين توصية اسلام به تواضع دربرابر همگان و حتي كودكان ازآنروست كه انسان باور كند كه كسي نيست و از خود چيزي ندارد؛ درنتيجه به خود ننازد. ازسويديگر باور داشته باشد كه همگان، حتي كودكان، بنده خداوندند و بايد به آنها احترام گذاشت؛ بهويژه كودكان كه بهدليل آلوده نبودن به گناه، دوستداشتنيترند. دربرابر، در فرهنگ غرب بزرگداشت پدر و مادر و احترام نهادن به ايشان فراموش شده است و حقي برايشان در نظر نميگيرند. در فرهنگ مادي چنين القا ميشود كه پدر و مادر در پي خوشگذراني و ارضاي
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج74، باب 2، ص45، ح6.
شهوت باهم آميزش كردهاند و درنتيجه فرزندي به وجود آمده است. پس هيچكس نبايد خود را بدهكار پدر و مادر بداند و حقي برايشان قايل باشد. بدينترتيب، فروتني نزد پدر و مادر فراموش شده و چهبسا فرزندان پاسخ سلام پدر و مادر را نميدهند يا با اكراه و بياعتنايي با آنها سخن ميگويند. فرهنگ نادرست غيرانساني غرب موجب شده كه خانوادهها متلاشي شوند و جامعه رو به فروپاشي نهد. تفاوت فرهنگ اسلامي با فرهنگ مادي غرب و نظام ارزشي اسلام با نظام ارزشي غرب در آن است كه نظام ارزشي غرب بر اميال، خواستههاي افراد و هوسها بنيان نهاده شده است. دربرابر، نظام ارزشي اسلام بر بينش ناب الهي و باورهاي متعالي توحيدي استوار است.
تكبر؛ عامل سرپيچي از بندگي خدا
جايگاه فروتني در بينش توحيدي و الهي موجب ميشود كه ما براي آن ارزشي ويژه قايل شويم و تواضع را تمرين بندگي خدا و راه خداپرستي بدانيم. برپايه اين بينش، اگر ما به زيور تواضع آراسته نشديم، كارمان به سرپيچي از بندگي خدا ميانجامد؛ چنانكه در آغاز اسلام، نخوت منافقان مانع شد كه آنها فروتنانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله بخواهند كه برايشان آمرزش بخواهد و نزد آن حضرت از رفتار زشت خود توبه كنند. امروزه نيز برخي افراد سستايمانِ متكبر كه حاضر نيستند دربرابر ضريح اولياي دين مانند حضرت معصومه عليهاالسلام تواضع داشته باشند، ذهن جوانان را با شبههها آلوده ميكنند و متأثر از وهابيت ميگويند: ما بتپرست نيستيم كه دربرابر قبور بزرگان دين كرنش كنيم! اين توجيه، بهانهاي بيش نيست و ريشه آن، روح تكبر است كه موجب گرديده آنان دربرابر ديگران، بهويژه كساني كه از دنيا رخت بربستهاند تواضع نداشته باشند.
بيشك تكبر دامي است كه شيطان گسترده تا با آن، انسانها را از بندگي خدا بازدارد. راه گريز و رهايي از اين دام شيطان، آراسته شدن به فروتني است؛ همان ويژگياي كه شيطان از آن بيزار است و بهدليل نداشتنش، عبادت ششهزار سالة خويش را تباه ساخت. بدينترتيب او خويش را از هدايت و رحمت خداوند محروم ساخت و عهد كرد تا ابد از دشمني با انسانها دست برندارد و آنان را فريب دهد. وقتي شيطان به لعنت ابدي خداوند دچار شد، گفت:
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُون * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِين * إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم * قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين؛(1) گفت: «خداوندا، پس مرا تا روزي كه [از نو زنده و] برانگيخته شوند، مهلت ده». فرمود: «همانا تو از مهلتيافتگاني، تا روز آن هنگام معلوم». گفت: «پس به عزت تو سوگند كه البته همه آنان را گمراه ميكنم، مگر بندگان ويژه و برگزيدهات از آنان [كه مرا بر ايشان راهي نيست]».
خطبه قاصعه كه بلندترين خطبه نهج البلاغه است و ما مباحثي را درباره آن ارائه كرديم و در كتاب زينهار از تكبر گردآوري شده، بهتفصيل به مسئلة تكبر ميپردازد و به تواضع نيز اشارههايي دارد. در آن خطبه، امير مؤمنان علیه السلام فروتني را سپاه مسلح دربرابر شيطان و ياران او معرفي ميكنند و ميفرمايند: وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ فإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَأَعْوَاناً وَرَجِلاً وَفُرْسَانا؛(2) «در ستيز با شيطان و لشكريانش، فروتني را سپاه مسلح خود گيريد؛ زيرا شيطان از هر گروه، سربازان و ياران و سوارهنظام و پيادگاني دارد».
1. ص (38)، 79ـ83.
2. نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
پس جايگاه و اهميت فروتني در بينش اسلامي بسيار فراتر و مهمتر از جايگاه آن در نظام اخلاقي بشري است؛ زيرا اين نظام تنها برپايه نظر عقلا شكل گرفته و پشتوانة آن ستايش ايشان است. بدينترتيب، در آن سيستم اخلاقي، منشأ ارزش اخلاقي فروتني، ستايش عقلاست. در بينش اسلامي، پشتوانة اخلاق اسلامي، خداوند است و اين اخلاق، مسير بندگي خدا و راه تقرب به اوست كه اگر كسي اين راه را نپيمود، به آن هدف متعالي دست نمييابد. درنتيجه، فروتني نيز بندگي خدا و وسيلهاي براي تقرب به اوست.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org