قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار هشتم
 

توصيفي ديگر از ويژگي‌هاي برجستة‌ شيعيان واقعي

 

در گفتار چهارم روايتي را از امير مؤمنان علیه السلام درباره ويژگي‌هاي شيعيان به نقل از نوف بكالي بررسي كرديم. گفتيم كه نوف بكالي از اصحاب خاص و دربان امير مؤمنان علیه السلام بوده و ارتباطي ويژه با آن حضرت داشته است. وي رواياتي ناب از آن حضرت نقل كرده كه ديگر اصحاب آن حضرت، کمتر چنين رواياتي را نقل كرده‌اند. البته اين روايات مضاميني مشترك دارند. روايت ديگري را حنان‌بن‌سدير از امام باقر علیه السلام و ايشان از امام سجاد علیه السلام و آن حضرت از امير مؤمنان علیه السلام نقل مي‌كند. آمده است كه آن حضرت به غلام آزاد‌كرده خود، نوف شامي (بكالي) كه در پشت‌بام نزد آن حضرت بود فرمود: يَا نَوْف أَرَامِقٌ أَمْ نَبْهَانُ؟ قَالَ: نَبْهَانُ أَرْمُقُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين. قَالَ: ‌هَلْ تَدْرِي مَنْ شِيعَتِي؟ قَالَ: ‌لا وَالله؛ «اي نوف، به چيزي خيره شده‌اي يا بيدار و هشياري؟» عرض كرد:‌ «بيدارم و به اعمال شما خيره شده‌ام، اي امير مؤمنان». فرمود: «آيا مي‌داني شيعة‌ من كيست؟» عرض كرد: «نه به خدا سوگند».

گويا در فصل تابستان علي علیه السلام با نوف بكالي در پشت‌بام خانه به ‌سر مي‌بردند. حضرت سرگرم عبادت بودند و نوف همان‌طوركه دراز كشيده بود، حالات و

رفتارهاي آن حضرت را نگاه مي‌كرد. وقتي حضرت متوجه شدند كه چشمان نوف باز است و نخوابيده، فرمودند: اي نوف، آيا به چيزي خيره شده‌اي يا بيدار و هشياري؟ نوف عرض كرد: بيدارم و به شما نگاه مي‌كنم. حضرت با هدف آموزش گوشه‌اي از معارف اخلاقي به نوف كه از اصحاب خاص آن حضرت و تشنه معارف ناب بود، فرمودند: اي نوف آيا مي‌داني شيعه من كيست؟ يعني آيا ويژگي‌هاي شيعه و پيرو واقعي مرا مي‌شناسي؟ عرض كرد: نه به خدا سوگند. آن حضرت لب به سخن گشودند و شيعه واقعي خود را اين‌گونه توصيف كردند:

شِيعَتِي الذُّبُلُ الشَّفَاهِ الْخُمُصُ الْبُطُونِ الَّذِينَ تُعْرَفُ الرَّهْبَانِيَّةُ وَالرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَارِ. اَلَّذِينَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ ائْتَزَرُوا عَلَي أَوْسَاطِهِمْ وَارْتَدَوْا عَلَي أَطْرَافِهِمْ وَصَفُّوا أَقْدَامَهُمْ وَافْتَرَشُوا جِبَاهَهُمْ تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَي خُدُودِهِمْ يَجْأَرُونَ إِلَي اللهِ فِي فَكاك رِقَابِهِمْ وَأَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كِرَامٌ نُجَبَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاء؛ شيعيان من، لب‌هايشان از گفتن ذكر خدا خشكيده و شكم‌هايشان خالي است. روي‌گرداني از دنيا و آثار توجه به خدا در چهره‌شان نمودار است. راهبان شب و شيران روزند. آنان كه چون شب تار آنان را فراگيرد، لُنگي به كمر مي‌بندند و ردايي بر دوش مي‌افكنند و قدم‌ها را به هم نزديك مي‌كنند و پيشاني بر خاك مي‌نهند و اشك بر گونه‌هايشان جاري مي‌شود. در پيشگاه خداوند ناله مي‌كنند تا از عذاب جهنم نجات يابند. اما چون روز شود، بردباران دانشمند و بزرگواران نجيب و خوبان پرهيزگارند.

شيعيان واقعي همواره ذكر خدا بر زبانشان جاري است. ازاين‌رو، لب‌هايي خشك و پژمرده دارند. آنان شكم‌باره نيستند و چون روزها را پي‌در‌پي روزه

مي‌گيرند، شكم‌هايشان خالي و تهي است. وقتي به چهره آنها مي‌نگري، آثار روي‌گرداني از دنيا و دل‌ نبستن به آن و نورانيت و توجه به خداوند در آن هويداست. در شب، ‌از امور دنيا كناره‌گيري مي‌كنند و به عبادت مي‌پردازند و روز، چون شير با رشادت و شجاعت به انجام وظايف اجتماعي خود مي‌پردازند.

در نسخه بحار الانوار در جمله اَلَّذِينَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلَ اتَّزَرُوا عَلَي أَوْسَاطِهِم، واژة‌ «اتّزروا» ضبط شده، ولي «إئتزروا» درست است. چون همزه به «تا» باب افتعال تبديل نمي‌شود. در‌هرحال، حضرت مي‌فرمايند كه وقتي شب پرده سياه خود را بر زمين مي‌پراكند و تاريكي همه‌جا را مي‌پوشاند، آن بندگان سالك خدا در كمال سادگي لُنگي و پارچه‌اي به كمر مي‌بندند و ردايي بر دوش مي‌كشند، يعني لباسي ساده بر تن مي‌كنند و به عبادت مي‌ايستند. در نماز پيوسته اشكشان جاري است و با ناله و زاري به خداوند توسل مي‌جويند و از او مي‌خواهند كه آنان را از قهر خود و آتش جهنم و نيز از اسارت شهوت و هوس و شيطان رهايي بخشد.

كرامت و حلم شيعيان واقعي

حضرت در طليعة‌ ويژگي‌هاي شيعيان که در روز ديده مي‌شود، حلم و بردباري را برمي‌شمارند. تقديم اين ويژگي، به‌دليل اهميت آن در صدر اسلام است؛ زيرا در آن زمان شيعيان در اقليت بودند و هدف توهين، آزار و ستم فراوان قرار مي‌گرفتند. طبيعي است كه در آن اوضاع ويژه، اگر شيعيان بردبار و شكيبا نبودند، ‌نمي‌توانستند ناملائمات و نامردمي‌ها و ستم و فشار مخالفان را تاب بياورند و از مذهب خود دست مي‌كشيدند. البته حلم و بردباري آنان در ارتباط با دوستان و خويشان نيز نمود مي‌يابد، اما اهميت اين ويژگي براي شيعيان صدر اسلام بيشتر در برخورد با مخالفان و دشمنان‌ شناخته مي‌شود. يكي از ويژگي‌هايي كه حضرت

بدان اشاره مي‌كنند، ‌كرامت و بزرگواري شيعيان است. انسان‌هاي پست و ضعيف به امور كوچك و حقير اهميت مي‌دهند و اگر نعمتي، هر‌چند اندك، از ايشان گرفته شود، آرامش از كف مي‌دهند. اما انسان‌هاي كريم و بزرگوار، ‌با ديگران و آنچه برايشان رخ مي‌دهد، بزرگوارانه برخورد مي‌كنند.‌ حتي اگر به ايشان اهانت شود و تحقير گردند، آن را ناديده مي‌گيرند. قرآن نيز در وصف انسان‌هاي كريم مي‌فرمايد: وَالَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا؛(1) «و آنان كه گواهي دروغ (باطل و ناحق) ندهند [يا در مجالس باطل حضور نيابند] و بر بيهوده و ناپسند با بزرگواري بگذرند».

حضرت در ادامه مي‌فرمايند:

يَا نَوْف شِيعَتِيَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الأَرْضَ بِسَاطاً وَالْمَاءَ طيِباً وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا. شِيعَتِيَ الَّذِينَ فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ وَفِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ وَفِي اللهِ يَتَبَاذَلُونَ. يَا نَوْفُ، دِرْهَمٌ وَدِرْهَمٌ وَثَوْبٌ وَثَوْبٌ وَإِلاَّ فَلا؛ اي نوف، شيعه من كساني‌اند كه زمين را فرش خود و آب را عطر و قرآن را شعار خود ساخته‌اند. اگر در جمع باشند شناخته نگردند و اگر غايب شوند كسي به جست‌و‌جوي آنان برنيايد. شيعيان من در قبرستان‌ها با يكديگر ديدار مي‌كنند و در اموالشان برابري دارند و در راه خدا بذل و بخشش مي‌كنند. اي نوف، درهمي دارند و درهمي مي‌دهند و جامه‌اي نگه ‌دارند و جامه‌اي مي‌دهند؛ اگر غير از اين باشد، شيعه نيستند.


1. فرقان (25)،‌ 72.

شيعيان واقعي‌ و ساده‌زيستي، دستگيري از همديگر و پاسداشت قرآن

در اين فراز، حضرت بر ساده‌زيستي و دل نبستن شيعيان به دنيا و لذت‌ها و زخارف آن تأكيد دارند و مي‌فرمايند: شيعيان من از آن باكي ندارند كه بر خاك و زمين بنشينند و آن ‌را فرش خود قرار دهند. چون ناداري به آنان اجازه نمي‌دهد كه خود را با عطر خوش‌بو كنند،‌ با آب، بدنشان را تميز و خوش‌بو مي‌سازند و نظافت را رعايت مي‌كنند. شعار آنان قرآن است و پيوسته در سخنانشان از آيه‌هاي آن سود مي‌جويند و در عمل نيز قرآن را به كار مي‌بندند. چون آنان در پي شهرت و دست يافتن به مقامات دنيوي نيستند، ميان مردم، گمنام و ناشناخته‌اند و اگر از محل زندگي خود خارج شوند، كسي از حالشان نمي‌پرسد.

درباره جمله فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُون، اين احتمال وجود دارد كه آنان از جامعه فاسد خود كناره‌گيري مي‌كنند و محل گردهمايي‌شان قبرستان است و در آنجا با يكديگر ديدار مي‌كنند. برخي گفته‌اند آنان در دنيا غريب‌اند و دوستاني ندارند كه با ايشان رفت‌و‌آمد كنند و در عالم برزخ و قبر، دوستان خود را مي‌بينند. حضرت مي‌فرمايند كه شيعيان در مالشان با يكديگر مواسات مي‌كنند و به هم مي‌بخشند. در اغلب رواياتي كه درباره ويژگي‌هاي شيعه يا مؤمنان وارد شده، بر مواسات و احسان شيعيان به يکديگر تأكيد شده است. از آنان خواسته شده كه به فكر برادران ديني خود باشند و اگر احساس كردند برادرانشان كمبود مالي دارند، به آنان كمك كنند. همچنين شيعيان در راه خدا و با نيت الهي بذل و بخشش مي‌كنند. بخشش در راه خدا بدان معنا نيست كه انسان ثروت كلاني داشته باشد و آن را در راه خداوند ببخشد، بلكه منظور آن است كه هركسي در حد وسع و شأن خود ببخشد. پس اگر فقير بود و تنها دو درهم داشت، يك درهم را براي خود بردارد و درهمي را به ديگري ببخشد. همچنين اگر دو لباس داشت كه مي‌توانست با يكي از آن دو،

نياز ضروري‌اش به لباس را فراهم آورد، يكي از آن دو را به ديگري ببخشد. اگر شيعيان حتي از مال اندك خود نيز نبخشند، شيعه واقعي اهل‌بيت علیهم السلام به ‌شمار نمي‌آيند. چنان‌كه خوانديم، حضرت بر ساده‌زيستي و گمنامي و بي‌اعتنايي شيعيان به پست و مقام تأكيد ورزيده‌اند. معناي سخن حضرت اين نيست كه شيعه از مال بگريزد و مالي براي خود فراهم نسازد، يا به‌طوركلي از مقـام كناره‌گيري كند ـ حتي آنجا كه براي او واجب است مقامي را احراز كند ـ بلكه منظور آن است كه در بند مال و مقام نباشد و به آنها دل‌بستگي و وابستگي نداشته باشد.

شِيعَتِي مَنْ لا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكلْبِ وَلا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ وَلَمْ يَسْأَلِ النَّاسَ وَإِنْ مَاتَ جُوعاً. إِنْ رَأَي مُؤْمِناً أَكرَمَهُ وَإِنْ رَأَي فَاسِقاً هَجَرَهُ. هَؤُلاءِ‌ وَاللهِ يَا نَوْف شِيعَتِي، شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةً وَقُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ وَأَنْفُسَهُمْ عَفِيفَةٌ. اخْتَلَفَ بِهِمُ الأَبْدَانُ وَلَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُم؛ شيعه و پيروان من چون سگ صدا نكنند و چون كلاغ طمع نورزند. از كسي چيزي نخواهند، گر‌چه از گرسنگي بميرند. مؤمن را چون ببينند گرامي دارند و اگر فاسقي را ببينند از او دوري گزينند. اي نوف، به خدا سوگند آنها شيعيان من هستند كه شر ايشان به كسي نمي‌رسد و دل‌هايشان غمناك است و خواسته‌هايشان سبك و اندك است و نفس‌هاي ايشان عفيف است و به كسي اظهار نياز نمي‌كنند. ازحيث بدن و جسم با يكديگر اختلاف دارند، اما قلب‌ها و دل‌هايشان يكي است و اختلافي در آنها نيست.

پرهيز شيعيان واقعي از آزمندي و خشم

در اين فراز بر اخلاق اجتماعي شيعيان تأكيد شده است. در بسياري از روايات،

ازجمله اين روايت، در تبيين ويژگي‌هاي شيعيان و مؤمنان جمله لا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكلْبِ وَلا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَاب آمده و تأكيد شده است شيعيان از اين دو ويژگي نكوهيده سگ و كلاغ به‌دورند. ويژگي بارز سگ آن است كه حتي اگر كسي به او آزار نرساند،‌ پارس مي‌كند و آماده حمله به ديگران است، اما شيعيان اين ويژگي را ندارند و بي‌دليل ديگران را نمي‌آزارند. ويژگي دوم، يعني حرص و طمع به كلاغ مربوط است. ميان مردم، به‌ويژه عرب‌ها معروف شده كه كلاغ حريص‌ترينِ حيوانات است. كلاغ هر غذايي را كه بيابد، حتي اگر گرسنه نباشد، برمي‌دارد و زير خاك پنهان مي‌كند، ‌اما محلي كه غذا و دانه را در آن پنهان كرده از ياد مي‌برد و هرچه جست‌و‌جو مي‌كند آن را نمي‌يابد. درنتيجه آن دانه‌ها و گردوها سبز مي‌شوند. برخي مي‌پندارند درختان گردو كه به‌طور نامرتب در باغ‌ها سبز شده‌اند، خودرويند، اما اين درخت‌ها از گردوهايي كه كلاغ‌ها زير خاك پنهان كرده‌اند سر برآورده‌اند و پس از طي مراحل رشد به درخت‌هايي تنومند و كامل تبديل شده‌اند. حضرت مي‌فرمايند كه شيعيان ما چون كلاغ نيستند كه حرص و طمع داشته باشند و بيش از نيازشان مال بيندوزند و در پي انباشت ثروت باشند.

عزتمندي شيعيان واقعي و بي‌نيازي آنان از غير خدا

ويژگي ديگر شيعيان واقعي اين است كه از كسي درخواستي نمي‌كنند؛ حتي اگر از گرسنگي بميرند. مضمون برخي از روايات اين است كه شيعيان ما حتي اگر بميرند، از ناصبي‌ها و دشمنان ما چيزي درخواست نمي‌كنند.(1) آنچه موجب مي‌شود كه شيعه از كسي درخواست نكند و نگذارد كسي به تنگ‌دستي او پي


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج74،‌ باب 23، ‌ص379، ح82.

ببرد عزت نفس اوست. خداوند در قرآن درباره اين ويژگي ارزشمند شيعيان تنگ‌دست و لزوم احسان به ايشان مي‌فرمايد:

لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيم؛(1) [صدقه‌ها] براي نيازمنداني است كه در راه خدا بازداشته شده‌اند و نتوانند [براي جستن روزي] در زمين سفر كنند، [ولي] نادان، ايشان را به‌سبب خويشتن‌داري توانگر پندارد. آنان را به نشان چهره‌شان مي‌شناسي، [كه] از مردم به‌اصرار چيزي نخواهند؛ و هر مالي كه انفاق كنيد، همانا خداوند بدان داناست.

البته بايد در نظر داشت كه آنچه در روايت آمده، بنابر تعبير شايع ميان مردم است كه حتي اگر انساني از گرسنگي بميرد نبايد بر در خانه دشمن خود برود و از او چيزي بخواهد. آنچه در روايت آمده، به اهميت بي‌نيازي از مردم و درخواست نكردن از آنان بازمي‌گردد؛ و‌گر‌نه اگر انسان غذاي حلالي نيافت كه بخورد و از شدت گرسنگي در آستانة‌ مرگ بود، حتي مي‌تواند غذاي حرام بخورد تا زنده بماند. از‌اين‌رو، خوردن گوشت ميته براي كسي كه مي‌ترسد از گرسنگي بميرد و غذاي ديگري در اختيار ندارد جايز است و اين حكم قطعي و اجماعي است. برخي حتي به وجوب خوردن گوشت ميته يا هر غذاي حرام ديگر براي كسي حكم داده‌اند كه اگر آن غذا را نخورد مي‌ميرد. بنابراين، روايت از درخواست كمك كسي كه در آستانه مرگ است، انصراف دارد.


1. بقره (2)، ‌273.

ايمان‌مداري شيعيان واقعي و حسن سلوك آنان با ديگران

ويژگي ديگر شيعيان اين است كه معيار و ملاك ايشان براي حرمت نهادن يا بي‌اعتنايي به ديگران، ايمان و فسق است. هركس در گزينش دوست خود و نيز احترام يا بي‌اعتنايي به اشخاص معيارهايي دارد. معمولاً مردم به ثروتمندان و اشخاص برخوردار از پست و مقام احترام مي‌گذارند و به تنگ‌دستان و افراد بي‌بهره از پست و مقام اعتنايي ندارند. اما ملاك حرمت‌ نهادن به ديگران نزد شيعيان واقعي، ايمان است. آنان اگر مؤمني را ببينند، خواه ثروتمند باشد خواه فقير، خواه داراي مقام و موقعيت باشد، خواه گمنام، ‌از ته دل او را دوست مي‌دارند و به او احترام مي‌گذارند. مؤمني كه لباس كهنه و ژوليده بر تن دارد نزد آنان عزيز و محترم است و او را به‌سبب ايمانش گرامي مي‌دارند. درمقابل، اگر با فاسقي رو‌به‌رو شوند، هرچند از ثروت و مقام برخوردار باشد، به او اعتنا نمي‌كنند.

شيعيان مردماني بي‌آزارند و همگان از شرشان در امان‌اند و در كنار ايشان احساس آرامش و آسايش مي‌كنند. آنان گر‌چه گشاده‌رو هستند و با كمال خوش‌رويي با مردم روبه‌رو مي‌شوند، دل‌هايشان همواره غمگين است. البته اين غم براي‌ آخرت و به‌سبب بازماندن از مقامات عالي معنوي و نرسيدن به لقاي پروردگار است. شيعيان واقعي نيازها و خواسته‌هاي دنيوي‌شان اندك است و به لقمه‌ ناني بسنده مي‌كنند. لباسي ساده آنان را كافي است و در پي غذاهاي رنگارنگ و تشريفات زندگي نيستند. آنان عزت نفس دارند و نمي‌گذارند كسي به كاستي‌ها و كمبودهاي زندگي‌شان پي ببرد. گر‌چه در ظاهر بين تن‌هايشان فاصله افتاده است ـ به‌ويژه در صدر اسلام كه شيعيان كم‌شمار بودند و هركدام در محله‌اي به‌دور از ديگر شيعيان و دوستان خود به‌ سر مي‌بردندـ‌ دل‌هايشان همواره باهم است و با يكديگر احساس وحدت و يگانگي دارند.

نوف شامي مي‌گويد:

يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين جَعَلَنِي اللهُ فِدَاك، أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاءِ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: فِي أَطْرَافِ الأَرْضِ. يَا نَوْف يَجِيءُ النَّبِي صلی الله علیه و آله يَوْمَ الْقِيَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ جَلَّتْ أَسْمَاؤُهُ، يَعْنِي بِحَبْلِ الدِّينِ وَحُجْزَةِ الدِّينِ وَأَنَا آخِذٌ بِحُجْزَتِهِ وَأَهْلُ بَيْتِي آخِذُونَ بِحُجْزَتِي وَشِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَإِلَي أَيْنَ؟ إِلَي الْجَنَّةِ وَرَبِّ الْكعْبَة قَالَهَا ثَلاثا؛(1) اي امير مؤمنان، خداوند مرا فداي تو گرداند، ‌اين گروه را كجا بيابم؟ فرمود: «در اطراف زمين. اي نوف، چون روز قيامت شود، پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بيايد و دامن پروردگار، يعني ريسمان دين و دامن دين پروردگار را در دست دارد، و من دامن آن حضرت را، و اهل‌بيت من دامن مرا، و شيعيان ما دامن ما اهل‌بيت را در دست دارند. به كجا مي‌روند؟ قسم به پروردگار كعبه،‌ به‌سوي بهشت». حضرت سه بار اين جمله را تکرار فرمود.

رضوان خداوند؛ فرجام شيعيان واقعي

نوف بكالي وقتي آن ويژگي‌ها را از زبان امير مؤمنان علیه السلام درباره شيعيان مي‌شنود، ‌شيفته ديدار آنان مي‌شود و به حضرت عرض مي‌كند: آنان را در كجا مي‌توانم بيابم؟ حضرت مي‌فرمايند كه آنان در گوشه‌وكنار زمين به ‌سر مي‌برند؛ يعني براثر ستمي كه در حقشان روا داشته‌اند، از شهر و ديار خود آواره شده‌اند و در غربت و گمنامي، روزگار مي‌گذرانند. سپس مي‌فرمايند كه در روز قيامت، پيامبر صلی الله علیه و آله دامن خداوند را مي‌گيرد. آن‌گاه در تفسير اين جمله، عبارت يعني بحبل الدّين وحجز‌ة الدّين آمده كه احتمال مي‌رود اين جمله را راوي به‌منزله تفسير سخن حضرت


1. محمدباقر مجلسي،‌ بحار الانوار، ج68، باب 19،‌ ص191ـ192،‌ ح47.

افزوده باشد. آشكار است كه خداوند مجرد است و دامن ندارد. حس نيز او را درك نمي‌كند. اما تعبير آويختن به دامن خداوند، ‌تعبيري شايع است و معناي آن نظر داشتن به رحمت الهي و چنگ زدن به ريسمان خداوند و دين اوست. سپس حضرت مي‌فرمايند: من دامن پيامبر را مي‌گيرم و اهل‌بيتم دامن مرا مي‌گيرند و شيعيان دامن ما اهل‌بيت را مي‌گيرند و فرجام اين سلسله كه مراتب طولي دارد و به‌هم‌پيوسته است، بهشت و رضوان خداوند است.

شنيدن ويژگي‌هاي شيعيان واقعي از زبان ائمه اطهار علیهم السلام ، حتي اگر از آنها بهره‌مند نباشيم، دست‌كم ما را با فضاي فكري ائمه اطهار و شيعيان واقعي‌شان آشنا مي‌كند و اين‌گونه درمي‌يابيم كه از ديدگاه ايشان چه چيزهايي ارزشمند است و آنان از ما چه انتظاري دارند. آيا آنان از ما انتظار دارند كه در پي گردآوري پول و ثروت يا كسب پست و مقام و اسم‌و‌رسم باشيم؟ يا آنكه از انتظار دارند خدا را بندگي كنيم و در پي كسب رضايش باشيم و خود را به ويژگي‌هاي الهي و اخلاق نيكو بياراييم؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org