قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار نوزدهم

شيعيان واقعي و شوق ديدار معبود (1)

 

فَلَوْلاَ الآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَي لِقَاءِ اللهِ وَالثَّوَابِ وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَصَغُرَ مَادُونَهُ فِي أَعْيُنِِهِِم؛ اگر خداوند براي آنها اجل‌هايشان را معين و مقرر نفرموده بود (كه پيش‌ازآن مرگشان فرانرسد) از شوق ديدار خدا و پاداش و ترس از كيفر، روح آنها حتي به‌اندازة بر هم‌ زدن چشم، در بدن‌ها قرار نمي‌گرفت. آفريدگار در عمق جانشان عظيم و بلندمرتبه، و جز خدا در چشمشان حقير و كوچك است.
 

بي‌قراري اولياي خدا براي ديدار معبود

براي ما كه از لقاي الهي و انس با خداوند دركي نداريم، دريافتن سخن بالا بسيار دشوار است؛ اينكه اوليا و شيعيان واقعي از شوق ديدار خداوند و بهره‌مندي از نعمت‌هاي بي‌كران بهشت، جان در كالبدشان بي‌قراري مي‌كند و اگر پروردگار اقامت آنان را در اين دنيا مقرر نكرده بود، روح در بدنشان باقي نمي‌ماند و به‌سوي خداوند پر مي‌كشيد. اگر كسي ديگر جز امير مؤمنان علیه السلام چنين سخن گفته

بود، ما آن را سخني صرفاً اديبانه، شاعرانه و مبالغه‌آميز مي‌دانستيم. اما وقتي امامي معصوم كه از همه حقايق آگاه است و بر مدار آن سخن مي‌گويد، چنين جمله‌اي را بر زبان مي‌آورد، نمي‌توان در حقانيت و اعتبار آن شك كرد. حتماً كساني به آن مرتبه عالي دست يافته‌اند كه سرآمد آنان امير مؤمنان علیه السلام و ديگر پيشوايان معصوم ما هستند. اگر ما از دام وسوسه‌هاي شيطاني برهيم و به‌راستي به سخنان خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام ايمان يابيم، باور مي‌كنيم كساني هستند كه از شوق ديدار خداوند لحظه‌اي آرام ندارند و منتظرند اجلشان فرارسد تا به مقصود خود برسند. كساني كه به لذت‌ها و خوشي‌هاي دنيا دل ‌خوش كرده‌اند و در منجلاب آن غوطه‌ورند، سخن از مرگ، خاطرشان را آشفته و مكدر مي‌سازد و خوش ندارند كه در حضورشان از مرگ يادي بشود. اما آن انسان‌هاي رهيده از دام دنيا كه لحظه‌هاي انس با خدا شيرين‌ترين و لذت‌بخش‌ترين لحظه‌هاي عمرشان است، پيوسته به ياد مرگ و مشتاق ديدار خداوندند و نمي‌خواهند در اين دنيا بمانند.

پس گرچه عقل ما از درك چنان حالت‌هايي عاجز است، اولياي خدا، به‌ويژه معصومان از آنها بهره‌مند بوده‌اند. نمونه‌هاي عيني فراواني از آن مقامات و حالات درباره امير مؤمنان علیه السلام و ديگر ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است كه ما آنها را باور داريم. مراتب عالي آن حالات و مقامات به معصومان اختصاص دارد و براي ديگران دست‌نايافتني است؛ اما مراتب پايين‌تر آن براي غيرمعصوم دست‌يافتني است و سخن امير مؤمنان علیه السلام در وصف شيعيان واقعي و آراستگي‌شان به چنان مقامي، خود دليلي محكم بر اين واقعيت است كه ما نيز مي‌توانيم به آن دست يابيم. ما نيز مي‌توانيم از صميم دل، مشتاق ديدار خدا و بهشت او شويم. البته مقام معصوم براي ما دست‌نايافتني است، اما مي‌توانيم به آنها شباهت يابيم. فضايلي كه امير مؤمنان علیه السلام براي شيعيان واقعي برشمرده‌اند، گوياي اين حقيقت

است كه گرچه عقل ما از درك آن فضايل ناتوان است، مي‌توانيم به آنها آراسته شويم و اين‌گونه به پيشوايان معصوم خود شباهت يابيم.

چگونگي پيدايش شوق و شدت‌ يافتن آن

پيرو فرمايش امير مؤمنان علیه السلام درباره شوق پرهيزگاران و شيعيان واقعي به لقاي پروردگار، جا دارد درباره چگونگي پديد آمدن شوق در انسان و شدت ‌يافتن و چيرگي آن سخن بگوييم. از ديدگاه علمي، چگونگي پيدايش شوق و شدت يافتن آن، از مسائل روان‌شناختي به ‌شمار مي‌آيد كه با فيزيولوژي و مغز و اعصاب انسان نيز پيوند دارد. پس سازوكار شكل‌گيري شوق در انسان و چگونگي شدت‌ يافتن و چيرگي آن بر ديگر علقه‌ها و گرايش‌هاي انساني و فراموش‌ شدن آنها براثر شدت و چيرگي شوق به كسي يا چيزي خاص، با علومي گوناگون ارتباط دارد. هنوز پژوهش‌هاي لازم و كافي در‌اين‌‌باره انجام نشده و بايسته است كه ابعاد اين مسئله در روان‌شناسي و فيزيولوژي و چگونگي ارتباط تن و روان به‌طوركامل بررسي شود. انتظار مي‌رود دانشمندان ما به برکت حاكميت اسلام و جمهوري اسلامي توفيق يابند دراين‌زمينه‌ها پژوهش‌هاي لازم را انجام دهند. اما آنچه در اين‌ مجال مي‌توان بدان اشاره كرد اين‌ است‌ كه برپايه آنچه در علم اصول نيز آمده، انسان براي انجام دادن كار اختياري، مراحلي را پشت سر مي‌گذارد. در مرحله نخست آن كار را تصور مي‌كند؛ سپس فايده و نتيجه آن را تصديق مي‌كند؛ پس از تصديق و باور به فايده كار، حالت و ميلي در انسان پديد مي‌آيد كه بدان شوق مي‌گويند. آن شوق در آغاز ضعيف است، ولي رفته‌رفته با تمركز يافتن انسان بر آن و توجه بيشتر بدان، شدت مي‌يابد و به‌اصطلاح، شوق مؤكد مي‌شود. وقتي شوق مؤكد براي انجام دادن كار در انسان پديد آمد، تصميم

نهايي، يا به‌تعبيرديگر، اراده انجام كار در انسان پديد مي‌آيد و بي‌درنگ آن را انجام مي‌دهد. ازاين‌رو مي‌گويند كه اراده محصول شوق مؤكد است.

1. اقسام فعل اختياري

برخي مي‌پندارند كه همه كارهاي اختياري انسان اين سازوكار را دارند و پس از تصور و تصديق به فايده و شوق مؤكد رخ مي‌دهند. اما كساني كه بر مباحث عقلي اشراف دارند مي‌دانند كه كار اختياري و ارادي چهار قسم دارد، و آنچه گفته شد كه در پي تصور و تصديق و شوق مؤكد انجام مي‌گيرد، فعل قصدي است که يكي از آن اقسام چهارگانه به‌شمار مي‌آيد. قسم دوم، فعل بالرضاست. اين فعل را تعلق علم تفصيلي فاعل بااراده‌ به فعلْ محقق مي‌سازد. با در نظر گرفتن اين مسئله كه آن علم تفصيلي عين فعل است و فاعل پيش‌ازآن علم تفصيلي، علم اجمالي ذاتي به آن فعل دارد، مانند صور خيالي‌اي كه انسان مي‌سازد، درحالي‌كه علم تفصيلي به آن صور عين آنها مي‌باشد و پيش‌ازآن صور، انسان تنها به آنها علم اجمالي ذاتي دارد.

قسم سوم، فعل بالعنايه است كه در پي آگاهي پيشين فاعل بااراده‌ و ايجاد صورت علمي آن فعل در ذهن فاعل به ‌وجود مي‌آيد. به‌‌تعبيرديگر، صورت علمي آن فعل خود منشأ صدور فعل مي‌شود، بدون انگيزه زايد بر ذات؛ مانند انساني كه بر شاخه بلند درختي قرار گرفته و به مجرد توهم سقوط، از بالاي درخت سقوط مي‌كند.

قسم چهارم، فعل بالتجلي است و آن فعلي است‌ كه با علم تفصيلي پيشين فاعل بااراده به‌ كار، انجام مي‌شود و آن علم تفصيلي، عين علم اجمالي فاعل به ذاتش است؛ مانند نفس انسان کامل كه چون صورت اخير نوع خويش است،

باآنكه بسيط است، مبدأ همه كمالات و آثاري است كه در ذاتش واجد آنهاست، و ازسويي علم حضوري‌اش به ذات خويش علم تفصيلي به همه آن كمالات است؛ گرچه ميان آنها تمايزي نيست.

2. ارادي ‌نبودن اراده و قصد

با توجه به اقسامي كه براي فعل برشمرديم، به خود اراده و قصد، بااينكه فعل اختياري است، قصد و اراده‌اي تعلق نمي‌گيرد. اگر بايسته بود كه هر فعل اختياري با قصد و اراده انجام شود، بايد خود قصد و اراده كه فعل اختياري است، با اراده و قصد باشد. همچنين اراده دوم نيز بايد در پي ارادة‌ سومي انجام گيرد كه درنتيجه، تسلسل رخ مي‌دهد. در اين‌ صورت ثابت مي‌شود كه صدور اراده‌ از انسان بالقصد نيست، بلكه بالتجلي يا بالعنايه است. توضيح آنكه:

افعال اختياري كه از نفس صادر مي‌شود، به دوگونه است:

1. افعالي كه به‌وسيله اسباب و ادوات جسماني صادر مي‌شود؛ مانند نوشتن و صنعت زرگري و كار ساختماني. در اين‌گونه كارها، نفس در درجه اول عامل حركت است و در درجه دوم عامل آن اثري كه از حركت حاصل مي‌شود؛ مثلاً بنّايي كه سنگ و چوب انباشته برروي همديگر را برمي‌دارد و با نظم خاصي برروي هم و در كنار هم قرار مي‌دهد تا شكل ساختمان را طبق نقشه ساخته، تحويل دهد، آنچه كه از نفس بنّا صادر شده و بدون واسطه فعل اوست، خود ساختمان نيست، بلكه همان حركتي است‌ كه در عضلات او ايجاد شده است و به‌توسط آن حركات است كه سنگ‌ها و چوب‌ها از محل اولي‌شان برداشته شده و در كنار هم

به‌شكل ساختمان درآمده است. پس ساختمان ساخته‌شده به‌واسطه حركات عضلات از نفس صادر شده و نسبتش به نفس در درجه دوم و بالعرض است، و در درجه اول نسبتش به عضلات است و كاركرد دست‌وپنجه بنّاست. پس در اين‌گونه فعل كه از نفس صادر مي‌شود، ميان نفس مجرد و فعل، واسطه‌ها و مبدأهايي وجود دارد؛ ازقبيل تصور، عزم و تحريك عضلات؛

 2. قسم دوم از افعال نفس، افعالي است ‌كه يا بدون واسطه از نفس صادر مي‌شود، يا اگر واسطه‌اي باشد غيرجسماني است؛ مانند برخي از تصورات كه تحقق و وجودش با فعاليت مي‌باشد و نفس، آن تصور را ايجاد مي‌كند. بلكه مي‌توان گفت كه همه صورت‌هاي ذهني و تصورات نفس، بدون واسطه انجام مي‌گيرد و تنها خلاقيت نفس است‌ كه آنها را ايجاد مي‌كند؛ مانند اينكه نفس به‌واسطه اشتغال به علم و صنعت آن را فرا‌مي‌گيرد و سپس دراثر ممارست و پيگيري، ملكه و نيرويي در آن پيدا مي‌شود كه آن ملكه و نيرو، خود بسيط، و‌ليكن تفصيل‌آفرين مي‌باشد. مهندسي كه نقشه‌هاي گوناگون طرح مي‌كند و اشكال هندسي نويني را اختراع مي‌كند، حاصل همان ملكه بسيط است.

بنابراين نفس انسان بااينكه اين‌گونه كارها را با علم و اراده و اختيار خلق مي‌كند و فاعل آنهاست، ولي اين مبادي، يعني علم و اراده و اختيار به‌طورتفصيل در نفس نيست، بدان‌گونه‌كه در قسم اول بود؛ زيرا روشن است كه نفس براي اينكه صورتي در خود بيافريند به مبادي، يعني تصور آن صورت و تصديق به فايده‌اش و

شوق و عزم و تحريك عضلات نيازي ندارد، بلكه امكان ندارد كه اين واسطه‌ها بين نفس و صورت‌هايي كه مي‌آفريند، قرار بگيرند؛ زيرا بديهي است‌ كه تصور نمي‌تواند مبدأ تصور باشد. بلكه نفس به‌واسطه خلاقيتي كه دارد آن تصور را مي‌آفريند و نفس در خلق صورت‌ها فاعل بالعنايه است؛ يعني تنها توجه نفس كافي است ‌كه صورت، وجود يابد. بلكه نفس در ‌اين‌گونه موارد فاعل بالتجلي است؛ زيرا نفس مجرد است و هر مجردي افعال معلول خودش را در مرتبه ذاتش داراست. پس خلاقيت نفس نيازي به تصور زايد ندارد، بلكه همان واجديت ذاتي كه در مرتبه تجرّد ذاتي و وجودي مجرد هست، براي خلاقيت كافي است؛ همان‌گونه‌كه اراده و عزم و قصد زايد را هم لازم ندارد.

پس از روشن‌ شدن اين مطلب، بدان كه عزم، اراده، تصميم و قصد، از افعال نفس است و مانند شوق و محبت نيستند كه از امور انفعالي باشند. پس مبدأ اراده و تصميم، خود نفس است و اين مبدائيت نه به‌واسطه ‌آلات جسماني است كه محتاج به‌ واسطه باشد، بلكه نفس انسان اراده محبت و قصد را بدون واسطه جسماني ايجاد مي‌كند و هرچيزي كه چنين باشد و بدون واسطه از نفس صادر شود، نه‌تنها احتياج به اراده زايد كه ميان نفس و آن چيز واسطه شود ندارد، بلكه چنين وساطتي امكان‌پذير نيست و نفس با همان علم و شعوري كه در مرتبه ذاتش مي‌باشد، اراده و قصد و تصميم را ايجاد مي‌كند. نفس نيز مانند همه فاعل‌هاي الهي، اثر خودش را در مرتبه ذاتش به‌گونه‌اي برتر و شريف‌تر و كامل‌تر داراست و

نسبت به اراده نيز همين حال را دارد. منتها چون نفس مادام‌كه تعلق به بدن خاكي دارد و در بند زندان طبيعت است و تجرد كامل خودش را بازنيافته است، در معرض تغيرات و تبدّلات قرار مي‌گيرد و گاهي فاعليت دارد و گاهي ندارد و زماني عزم و اراده دارد و زماني ندارد.(1)

روشن شد كه شوق پس از تصور و تصديق به فايده، كه همان لذت ناشي از كار است، به‌ وجود مي‌آيد. آنچه ذاتاً براي انسان مطلوب است، همان فايده و لذت است و چون فعل، مقدمه رسيدن به آن است، انسان فعل را با قصد رسيدن به آن فايده و لذت انجام مي‌دهد. البته با توجه به آنكه فوايد و لذت‌هاي ناشي از افعال گوناگون، متفاوت و داراي مراتب مختلف‌اند و برخي شديدترند، شوق‌هايي كه با هدف رسيدن به آن لذت‌ها در انسان پديد مي‌آيند، متفاوت و برخي از آنها شديدترند. پس شوق انسان به انجام كاري كه پيامد آن لذتي شديدتر است، قوي‌تر و شديدتر از شوق به انجام كاري است كه لذت و فايده كمتري دارد و اگر تزاحمي بين آن دو فايده و لذت رخ دهد، شوق ضعيف بي‌اثر مي‌شود و شوق قوي‌تر فعال و برانگيزاننده انسان به انجام كاري مي‌شود كه لذت بيشتري دارد.

نكته ديگر آنكه گاهي شوق به انجام دادن كارِ برخوردار از لذت، با ترس از فرجام آن كار تعارض دارد؛ براي مثال، كسي كه مي‌خواهد گناهي مرتكب شود، لذت موجود در آن گناه زمينه شوق به انجامش را در او پديد مي‌آورد؛ ولي دربرابر، ترس از گرفتار شدن به آتش جهنم، او را از ارتكاب گناه باز‌مي‌دارد. حال اگر انسان به خداوند و قيامت مؤمن باشد، ترس او از جهنم بر شوقش به


1. سيدروح‌الله موسوي خمینی رحمه الله ، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، ص110ـ112.

انجام گناه چيره مي‌شود. اين تعارض و تزاحم بين خوف و شوق، در طول زندگي انسان ادامه دارد؛ چون آدمي همواره در معرض آزمايش و تضاد شوق‌ها و خوف‌هاست. او با مقايسه لذت و رنج ناشي از عمل، اگر لذت عمل را مهم و برتر از رنج آن دانست، بدان اقدام مي‌كند؛ اما اگر لذت را اندك و كمتر از رنج و خسارتي دانست كه درنتيجه عمل بدان دست مي‌يابد، از انجام آن عمل مي‌پرهيزد. اينجاست كه انسان مؤمن كه خود را در معرض آزمون الهي مي‌داند، بهترين را برمي‌گزيند و حاضر نمي‌شود به‌سبب لذت اندك گناه، به رنج و عذاب ابدي گرفتار آيد.

تفاوت انسان‌ها در توجه به لذت‌هاي مادي و معنوي

وقتي انسان دانست كه فايده لذت كاري بيش از كار ديگر است، به آن‌ شوق مي‌يابد. اما گاهي به ‌تصور آن كار و لذت و فايده موجود در آن بسنده مي‌كند و بر آن متمركز نمي‌شود. درنتيجه شوقي براي انجامش در او پديد نمي‌آيد. خودِ تصور كه از مقدمات اراده و شوق به‌ شمار مي‌آيد، فعل جوانحي و دروني و داراي منشأ است و عوامل گوناگوني در شكل‌گيري آن دخيل‌اند. يكي از عواملي كه در شكل‌گيري تصور و توجه انسان به چيزي دخالت دارد، عادت است. وقتي انسان پيوسته از چيزي لذت برد و بدان عادت كرد، بي‌اختيار توجهش به آن معطوف مي‌شود. ما به تجربه دريافته‌ايم كه وقتي پيوسته با ديدن، شنيدن، خوردن يا بوييدن از چيزي لذت برديم و بدان عادت كرديم، حتي اگر بخواهيم ذهنمان را به چيزي ديگر معطوف کنيم، ناخودآگاه ذهن ما به همان چيزي كه هميشه از آن لذت مي‌برده توجه مي‌كند و از غير آن منصرف مي‌شود. پس عادت كردن به چيزي، مانع توجه و تمركز ما بر چيز ديگر مي‌شود.

برپايه آنچه گفتيم، اگر ما بر لذت‌هاي جسماني و حسي تمركز يافتيم و مقدمات و شرايط تحصيل آن لذت‌ها براي ما فراهم بود، از تمركز بر امور فراحسي باز‌مي‌مانيم. براي مثال، اگر ديدن گل‌ها براي ما لذت‌بخش بود، هنگام حضور در باغ و گلستان، نمي‌توانيم به مطالعه يا كاري ديگر بپردازيم كه لذتش براي ما از لذت ديدن گل‌ها و بوييدن آنها كمتر است. دربرابر، كساني ‌كه به لذت‌هاي معنوي عادت كرده‌اند، براي مثال به مطالعه و پژوهش عادت دارند و عمر خود را صرف حل مسائل علمي كرده‌اند، به‌زحمت از اين كار دل مي‌كنند و لحظه‌هايي را به تماشاي درختان و گل‌ها مي‌گذرانند؛ چون ذهنشان با لذت‌هاي معنوي، مانند مطالعه انس يافته است. اين انس و لذت حاصل از مطالعه، فرد را از پرداختن به امور ديگر بازمي‌دارد. كسي كه از مطالعه لذت مي‌برد، هميشه در پي آن است كه گوشه‌اي بنشيند و مطالعه كند.

بهشت؛ كانون برترين نعمت‌هاي خدا

ما معتقديم كه بهترين و لذت‌بخش‌ترين نعمت‌هاي خداوند در بهشت وجود دارد؛ نعمت‌ها و لذت‌هايي كه در قرآن به‌زيبايي وصف شده‌اند. خداوند درباره بخشي از نعمت‌هاي جاودانه بهشت كه مؤمنان از آن برخوردار مي‌شوند، مي‌فرمايد:

وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَلَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيها خالِدُون؛(1) و كساني را كه ايمان آورده و كارهاي نيك و شايسته كرده‌اند مژده ده، كه ايشان را بهشت‌هاست كه از زير [درختان] آنها جوي‌ها


1. بقره (2)، 25.

روان است. هرگاه ميوه‌اي از آنها روزي‌شان شود، گويند: «اين همان است ‌كه پيش‌ازاين [در دنيا] روزي ما شده بود، و مانند آن [ميوه‌ها] برايشان مي‌آورند؛ و در آنجا همسراني پاك و پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه‌اند».

در آيات ديگر، درباره جاودانگي و نامحدود بودن بهشت و نعمت‌هاي آن مي‌فرمايد:

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْواجُكُمْ تُحْبَرُون * يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوابٍ وَفِيها ما تَشْتَهِيهِ الأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْيُنُ وَأَنْتُمْ فِيها خالِدُون * وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون * لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُون؛(1) [به مؤمنان گفته شود:] شما و همسرانتان شادان به بهشت درآييد. كاسه‌هايي از زر [پر از طعام] و كوزه‌هايي [از شراب] بر آنان بگردانند، و در آن [بهشت] است هرچه دل‌ها خواهش و آرزو كند و چشم‌ها از ديدن آن لذت برد و شما در آنجا جاودانيد، و اين ‌است‌ بهشتي كه به پاداش آنچه مي‌كرديد به ميراث مي‌بريد. براي شما در آنجا ميوه‌هاي بسيار هست كه از آنها مي‌خوريد.

گرچه ما به ‌وجود نعمت‌هاي بهشتي و لذت بي‌نهايت حاصل از آنها اعتقاد و يقين داريم، چون هنوز از آنها برخوردار نشده‌ايم، با آنها انس نداريم. درنتيجه، نعمت‌هاي بهشتي را نسيه مي‌دانيم و در پي چيزي مي‌گرديم كه نقد باشد. انس نداشتن به آن نعمت‌ها موجب شده كه آن اعتقاد در زندگي ما كم‌رنگ شود و در رفتار ما تأثيري نداشته باشد، و درنتيجه، بر آن لذ‌ت‌ها و نعمت‌ها تمركز نداشته باشيم. معمولاً انسان در دنيا بر چيزهاي محسوس تمركز مي‌يابد. اين توجه و


1. زخرف (43)، 70­ـ73.

تمركز گاهي به‌اندازه‌اي شدت مي‌گيرد كه موجب مي‌شود حالات و رفتارهايي عجيب از انسان سر زند.

بازتاب رفتاري انس و شوق شديد

بارها پيش آمده كه كسي از راديو، تلويزيون يا روزنامه آگاه شود كه در قرعه‌كشي برنده شده و جايزه بزرگي به او اختصاص يافته است. اين خبر چه‌بسا به‌اندازه‌اي براي او لذت‌بخش و شوق‌آفرين است كه موجب مي‌شود سكته كند يا حتي جان دهد. ارتباط ميان شنيدن خبر خوشايند و سكته و مرگ، مسئله‌اي روان‌تني است و فهم ارتباط ميان شنيدن چنين خبري با آن واكنش بدني و سكته قلبي يا مغزي به درك ارتباط روح و بدن بستگي دارد. حتي اگر ما از مباحث فيزيولوژيكي و روان‌شناسي نيز آگاهي نداشته باشيم، هرچند اندك چنان صحنه‌هايي را ديده‌ايم. بنده‌ خود ديده‌ام كه مادري پس از سال‌ها دوري از فرزندش، وقتي چشمش به او افتاد، از شدت شوق بي‌هوش شد كه اگر به او رسيدگي نمي‌شد، چه‌بسا جان مي‌داد.‌ بي‌هوش ‌شدن و حتي جان ‌دادن براثر از دست ‌دادن فرزند يا ديدار او پس از سال‌ها فراق و دوري، ويژگي تمركز بر امري لذت‌بخش يا رنج‌آور است. ازآنجاكه بدن براي تحمل چنان لذت يا رنجي آمادگي ندارد، براثر شوك عصبي وارد بر آن يا اختلالي كه در جريان خون پديد مي‌آيد، از فعاليت مي‌ايستد. پس ممكن است شوق به چيزي و خوف از چيزي به‌قدري شديد باشد كه براثر تمركز ذهن و فكر انسان بر آن شوق و خوف، واكنش‌هايي شديد در بدن ما پديد آيد. ازنظر علمي نيز ثابت شده‌ است كه تمركز شديد بر چيزي كه انسان بدان باور دارد، ممكن است موجب بي‌هوشي يا حتي مرگ انسان شود.

عظمت شوق اولياي خدا به لقاي الهي

بنابر آنچه گفته آمد، حقيقت اين سخن امير مؤمنان علیه السلام درباره شيعيان واقعي كه مي‌فرمايند از شوق لقاي خداوند، نزديك است جان دهند، روشن‌تر مي‌شود؛ گرچه براي ما كه حقيقت لقاي الهي را نمي‌شناسيم و درك و تصوري كامل از آن نداريم، فهم اين ‌سخن دشوار است. آنچه ما درباره مسائلي چون انس با خدا و لقاي او مي‌دانيم و بيان مي‌كنيم، تنها برخي مفاهيم ذهني است، و‌گر‌نه ما واقعيت اين‌گونه مسائل را نمي‌دانيم و تا انسان چيزي را به‌درستي درك و شهود نكند، نمي‌تواند به فهم واقعي آن دست‌ يابد. بااين‌وصف، شوق به لقاي الهي در ما پديد نمي‌آيد. اما تحصيل شوق به نعمت‌هاي بهشتي كه اوصاف آنها در قرآن و روايات آمده و به‌گونه‌اي به نعمت‌هاي دنيوي شباهت دارد، ممكن است. اين شوق هنگامي حاصل مي‌شود كه ما بر آن نعمت‌ها تمركز كنيم و با تمرين كردن، توجهمان را كاملاً بدان‌ها معطوف سازيم؛ به‌گونه‌اي‌كه ديگر امور را فراموش كنيم. با فراهم آوردن زمينه و موقعيت، ما مي‌توانيم توجهمان را كاملاً بر ثواب و پاداش اولياي خدا در بهشت متمركز كنيم، يا توجهمان كاملاً به شدت عذابي معطوف شود كه دوزخيان بدان دچار مي‌شوند. درنتيجه آن تمركز، روح در بدنمان بي‌قراري مي‌كند و حال كسي را مي‌يابيم كه نزديك است روح از بدنش جدا شود.

همه اين سخنان براي باورمند ساختن شوق لقاي خداوند و تصوير حال كسي است‌ كه براثر شدت شوق ديدار خدا نزديك است روح از كالبدش خارج شود. پس سخن از امكان چنان حالتي است و تا درك واقعيت اين حالت بسيار فاصله است. اما امير مؤمنان علیه السلام از وجود كساني خبر مي‌دهند كه براثر شدت انس با معبود و شوق ديدار خداوند، روحشان تحمل جسمشان را ندارد و اگر اجل الهي برايشان مقدر نشده بود، براثر آن حالت جان مي‌دادند. اين حال شيفتگان ديدار

با پروردگار است كه هنگام گفت‌وگو با معبود و عبادت، تنها به خداوند توجه دارند و از ماسوي‌الله غافل‌اند؛ حال كساني است كه زيباترين حالات را هنگام عبادت به نمايش مي‌گذارند و فرشتگان خدا را از نظاره حالات خود به شور و شعف مي‌افكنند. در روايتي رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره عظمت عبادت فاطمه زهرا عليهاالسلام و خوف و خشيت ايشان به درگاه خداوند متعال مي‌فرمايند:

وَأَمَّا ابْنَتِي فاطمه فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ والآخِرِينَ وَهِي بَضْعَةٌ مِنِّي وَنُورُ عَيْنَيَّ وَثَمَرَةُ فُؤَادِي إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا ظَهَرَ نُورُهَا لِلْمَلاَئِكَةِ فَيقُولُ الله عزوجل : يا مَلاَئِكَتِي انْظُرُوا إِلَي أَمَتِي فاطمه سَيِّدَةِ إِمَائِيِ بَيْنَ يَدَيَّ وَهِيَ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَقَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَي عِبَادَتِي؛(1) اما دخترم فاطمه، همانا او بزرگِ زنان جهانيان از نخستين و واپسين است و او پاره تن من و نور ديدگانم و ميوه دل من است. هرگاه در محراب عبادت بايستد، نورش براي فرشتگان آشكار شود. سپس خداوند عزوجل مي‌فرمايد: «اي فرشتگان من، نگاه كنيد به كنيزم فاطمه، بزرگ و پيشواي كنيزهاي من، كه دربرابرم ايستاده و از ترس من اندامش مي‌لرزد و چگونه با دل و جان به عبادت و بندگي‌ام رو آورده است».

ميان علما و تربيت‌يافتگان مكتب اهل‌بيت علیهم السلام نيز كساني هستند كه نماز و عبادتشان با خوف و خشيت از عظمت خداوند همراه است و در نماز مي‌گريند. ازجمله آن بزرگان، مرحوم آيت‌الله بهجتŠ است كه در نماز حالاتي ويژه داشتند و به‌سبب درك عظمت خداوند و خوف از عذاب الهي و شوق لقاي پروردگار، در سراسر نماز به‌شدت مي‌گريستند. حتي هنگام سلام نماز نيز گريه به ايشان


1. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج2، ص295.

امان نمي‌داد و آن ذكر را با حالتي خاص به زبان مي‌آوردند. وقتي يكي از شاگردان مكتب اهل‌بيت علیهم السلام چنين معرفتي داشته باشد و هنگام عبادت و روبه‌رو شدن با معبود، چنين حالاتي داشته باشد، بي‌شك معصومان علیهم السلام كه به عالي‌ترين و ناب‌ترين مراتب معرفت الهي دست‌ يافته‌اند، هنگام عبادت و مناجات، حالات عرفاني ويژه‌اي داشته‌اند كه حتي فهم و درك آنها براي ديگران ممكن نيست؛ چه رسد به آنكه از آن سطح عالي حالات معنوي و عرفاني برخوردار باشند.

وصف‌ناپذيري حقايق و امور اخروي

با توجه به آنچه گفتيم روشن مي‌شود كه وجود حالات خاص ناشي از شوق لقاي الهي و خوف و خشيت از مقام پروردگار در اوليا و دوستان خدا كه به معرفت و درك عظمت او دست‌ يافته بودند، واقعيتي انكارناپذير است. مايه شگفتي است كه ما به‌رغم باور داشتن خداوند و بهشت و نعمت‌هاي آن، و نيز جهنم و عذاب‌هايش، بهره‌اي از آن حالات نداريم. در توصيف و معرفي نعمت‌هاي بهشت و عذاب‌هاي جهنم در آيات و روايات، ذره‌اي مبالغه نشده است، بلكه واقعيت حقايقي كه آيات و روايات از آنها خبر داده‌اند، از آنچه به تصوير درآمده فراتر و بزرگ‌تر است و لفظ و بيان به‌هيچ‌رو نمي‌تواند آن حقايق و واقعيت‌ها را به‌طوركامل بازتاباند.

ما نمي‌توانيم به‌وسيله آيات و روايات، حقيقت نعمت‌هاي بهشتي و سختي عذاب جهنم را، آن‌گونه‌كه هست، بشناسيم و ذهن ناقص‌ ما با مطالعه آيات و روايات مربوط به بهشت و جهنم و ديگر حقايق فرادنيوي، تنها مي‌تواند به تصوري ناقص دست يابد. بااين‌‌حال، اگر ما در حد فهم و درك خودمان، عظمت نعمت‌هاي بهشت را باور كنيم ـ براي نمونه باور كنيم كه اگر قطره‌اي از شراب

بهشتي در ‌آب‌هاي دنيا بيفتد، همه آب‌ها را شيرين و لذت‌بخش مي‌سازد يا اگر قطره‌اي از غسلين جهنم در دنيا بيفتد، همه موجودات زنده از بوي تعفن آن نابود مي‌شوند ـ و ذهنمان بر اين ‌باور تمركز يابد و از چيزهاي ديگر فارغ شود، بعيد نيست چنان حالاتي كه آن حضرت خبر مي‌دهند در ما نيز پديد آيد. اگر ما از آن حالات بهره‌اي نداريم، نبايد بپنداريم آنچه در روايات، ازجمله در بيان نوراني امير مؤمنان علیه السلام در ترسيم شوق شيعيان واقعي به لقاي خداوند آمده، مبالغه‌آميز و شاعرانه‌ است.

چنان‌كه گفتيم، اين سخنان به‌دليل محدوديتي كه در لفظ و سخن وجود دارد، نمي‌توانند تصويري كامل از آن حقايق داشته باشند. حقيقت آنچه روايات خبر مي‌دهند، از دريافت ما از آنها بسيار فراتر است. حضرت در پي تبيين اين حقيقت‌اند كه در باورمندان به حقيقت لقاي الهي و عظمت انس با معبود، زمينه درك و شهود لقاي الهي فراهم مي‌آيد. اثر اين درك و شهود، آن است كه اگر اجل حتمي مانع نمي‌شد، از شدت شوق به‌ لقاي خداوند روح از بدنشان پرواز مي‌كرد. بي‌ترديد چنين حالتي به معصومان علیهم السلام اختصاص ندارد كه اگر چنين بود، حضرت آن را به‌منزله حالت ويژه خودشان معرفي مي‌كردند. ما مي‌نگريم كه چنان حالت و ويژگي‌اي را در شمار اوصاف و حالات شيعيان و پرهيزگاران برمي‌شمارند و اين خود در افراد مستعد، انگيزه آراستگي به پرهيزگاري و كسب چنان حالات ارزشمندي را فراهم مي‌آورد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org