- پيش گفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان: «قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويت بخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راه هاى تقويت ايمان (1)
- درس بيستم: راه هاى تقويت ايمان (2)
- درس بيست و يكم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و دوم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و سوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و چهارم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و پنجم: ريــا
- درس بيست و ششم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و هفتم: در جستجوى روح نماز (1)
- درس بيست و هشتم: در جستجوى روح نماز (2)
- درس بيست و نهم: نماز خاشعان
- درس سى ام: راهى براى خشوع در نماز (1)
- درس سى و يكم: راهى براى خشوع در نماز (2)
- درس سى و دوم: راهى براى خشوع در نماز (3)
درس بيست و هشتم
در جستجوى روح نماز (2)
مرورى بر مطالب پيشين
بحث ما در جلسات گذشته پيرامون نماز بود. اشاره كرديم كه نماز غير از آنچه كه ما از احكام فقهى و واجبات و مستحبات و مبطلات آن مىدانيم ـ و البته حتماً بايد آنها را فرا بگيريم و رعايت كنيم ـ روحى دارد كه ارزش حقيقى نماز نيز به همان است. بهرهاى كه هر كس از نماز خود مىبرد و تعالى و تكاملى كه در اثر آن براى نفسش حاصل مىشود وابسته به روح نماز است. برخى فقط از پيكر بى روح نماز استفاده مىكنند. اثر پيكر بى روح نماز همين است كه در قبر و قيامت به او نمىگويند چرا نماز نخوانده اى، و از اين بابت مؤاخذهاى نخواهد شد؛ اما بيش از اين اثرى ندارد. كسانى نيز از مراتب نازله اين روح بهره مىبرند. برخى نيز با نمازشان به معراج مىروند و به «لقاء الله» نايل مىشوند. اين تفاوت درجات، بسته به اين است كه تا چه حد در نماز حضور قلب داشته باشيم و نمازمان را براى خدا خالص كنيم. در باره اهميت و نقش «نيت» در نماز، چگونگى و مراتب مختلف آن در جلسات گذشته بحث هايى را مطرح كرديم.
نكته اساسى كه در اين جا وجود دارد اين است كه ما با آنكه در حرف و روى كاغذ به اهميت نماز واقفيم، اما به هنگام نماز خواندن، دانسته هاى خود را فراموش مىكنيم و آنگونه كه بايد و شايد به آن اهتمام نمىورزيم. غالباً نهايت هنر ما اين است كه سعى كنيم نمازمان را اول وقت بخوانيم و احياناً علاوه بر واجبات برخى از مستحبات آن را نيز رعايت كنيم. اما همه اينها جزو پيكره نماز است و روح نماز چيز ديگرى است. از همين رو ما غالباً وقتى وارد نماز مىشويم به جاى آنكه توجهمان به خدا و نماز باشد، مشغول فكر كردن به كارها و مسايل زندگى مىشويم. حتى برخى ـ نعوذ بالله ـ در حال نماز به فكر گناه و چگونگى فراهم كردن مقدمات معصيت هستند! اگر خيلى آدم هاى خوبى باشيم، در حين نماز به فكر درس و بحثمان
هستيم يا به فكر اين كه، مثلاً، در منبر و سخنرانى امشب چه بگوييم! معمولاً دل و قلب ما در نماز با زبان و اعضا و جوارحمان همراه نيست و هر كدام رو به سويى دارند! بسيارى از ما وقتى «السلام عليكم و رحمة الله» را مىگوييم تازه يادمان مىآيد كه نماز مىخوانده ايم! اكنون سؤال اين است كه آيا اين مشكل چارهاى دارد؟ و چه مىتوانيم بكنيم تا از روح نماز برخوردار گرديم؟
تفاوت نمازِ باتوجه و نماز غافلانه
يكى از راه هايى كه براى درمان اين مشكل وجود دارد تفكر و تأمل درباره فوايد توجه و حضور قلب در نماز، و ضررهاى ناشى از غفلت و بى توجهى در نماز است؛ چرا كه اگر انسان باور كند انجام كارى برايش مفيد است و ترك آن موجب ضررهاى بزرگ و فراوانى براى وى خواهد شد، آن گاه به طور جدى در صدد انجام آن بر مىآيد و به آن اهتمام مىورزد. واقعيت اين است كه ما به فوايد اهتمام به نماز و ضررهاى ناشى از عدم توجه به آن «باور» و «ايمان» نداريم. «علم» داريم اما «ايمان» نداريم. منكر اين فوايد و ضررها نيستيم و اگر از ما در باره آنها سؤال كنند، به آنها معترفيم، اما مراتب ايمان و باورمان نسبت به آنها بسيار ضعيف و كم رنگ است. به همين سبب است كه از علممان نتيجه عملى نمىگيريم و آن علم تأثيرى در عمل ما نمىگذارد. از اين رو مناسب است در فرصت هايى، چند دقيقه قبل از نماز در باره اهميت نماز و اينكه توجه و حضور قلب در نماز تا چه حد مىتواند ارزش عمل ما را بالا ببرد تأمل كنيم. البته اين مسأله به مقدار معرفت ما نيز بستگى دارد. در هر حال، بايد اين مسأله را در نظر بگيريم كه تفاوت نماز باتوجه با نمازِ بى توجه، يك تفاوت عددى و محدود، مثلاً تفاوت پنجاه با هزار نيست. تفاوت نمازِ باتوجه با نمازِ بى توجه از زمين تا آسمان است. حتّى فاصله نماز كم توجه با نمازى كه توجه آن بيشتر است از تصور بيرون است. تفاوت نمازهايى كه ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين مىخوانند با نمازهاى ما، با يك عدد رياضى قابل بيان نيست كه مثلاً بگوييم نماز ما يك هزارم يا يك ميليونيم يا يك ميليارديم نماز آنها ثواب دارد؛ بلكه تفاوت به حدى است كه اصلاً مقايسه غلط است. ما بايد در اين مسأله تأمل كنيم كه مىتوانيم ارزش عملمان را تا چه حد بالا ببريم و در حال حاضر به چه ارزش كمى قانع شده ايم!
با توجّه به محدوديت ذهن، با تشبيه به معامله هاى دنيايى، اين مطلب تا حدّى براى ما
روشن مىشود. فرض كنيد شخص تاجرى با سرمايه معيّنى مىتواند يكى از دو معامله را انجام دهد. در يك معامله، مثلاً، سودش يك ميليون تومان خواهد بود و در معامله ديگر يك ميليارد تومان سود خواهد برد. اگر اين تاجر، معامله بايك ميليون تومان سود را انتخاب كند، چه ضرر بزرگى به خود زده و بعداً چقدر حسرت خواهد خورد؟ البته اشاره كرديم كه تفاوت نمازِ باتوجه با نمازِ بى توجه از عدد و رقم و محاسبه بيرون است؛ اما اگر فرضاً بخواهيم با عدد و رقم بيان كنيم، مثل اين است كه ما مىتوانيم در مقابل 5 دقيقه نماز صد ميليارد تومان سود به دست آوريم، اما به صد تومان قانع مىشويم! آيا خسارت بالاتر از اين مىشود؟ يا مثل اين است كه مىتوانيم در مقابل يك نماز 5 دقيقه اى، مرواريد يا برليانى با صدها ميليون تومان قيمت را به كف آوريم، اما دلمان را به يك تكه شيشه كاملاً بى ارزش خوش مىكنيم! الآن كه مىخواهيم «الله اكبر» بگوييم هر دو راه براى ما باز است و ما هر روز و روزى چند بار با اختيار خود، نمازمان را با شيشه و پول سياه بى ارزش عوض مىكنيم! اگر قبل از نماز به اين بينديشيم كه عوض نماز ما مىتواند برليانى باشد كه تمام جواهرفروش هاى دنيا از تعيين قيمت آن عاجزند، شايد كمى به خود آييم و نمازمان را ارزان نفروشيم! اگر به ارزش واقعى نماز خود واقف شويم، آن گاه در حين نماز اختيار دلمان را به دست مىگيريم و اجازه نخواهيم داد به هر سمت و سويى پرواز كند. اگر فعلا نمىتوانيم در همه نماز اين كار را بكنيم ـ كه قطعاً چنين چيزى در ابتداى كار برايمان ميسّر نخواهد بود ـ دست كم تصميم بگيريم در نماز امروزمان فقط يك ذكر را با حضور قلب و توجه كامل بگوييم!
الان ما متوجه نيستيم كه هر روز چه ضرر هنگفتى از ناحيه نمازهاى بى توجه خود متحمل مىشويم، اما روزى قطعاً به اين مسأله پى خواهيم برد. آن روز انگشت تأسف به دندان خواهيم گزيد و آه «حسرت» سر خواهيم داد. روزى كه قرآن آن را «يوم الحسره» ناميده است: وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ؛1 و آنان را از روز حسرت بيم ده. آرى، عذاب حسرت از عذاب جهنم كشندهتر است!
در هر حال، يكى از راه هايى كه مىتواند به ما كمك كند تا حضور قلب بيشترى در نماز داشته باشيم اين است كه پيش از نماز دقايقى را در باره فوايد نمازِ باحال و باتوجه و پى آمدها و ضررهاى نمازِ بى توجه بينديشيم.
1. مريم (19)، 39.
آخرين نماز
از ديگر چيزهايى كه مىتواند به حضور قلبِ بيشترِ ما در نماز كمك كند و در روايات هم به آن اشاره شده است، توجه به اين نكته است كه احتمال دارد اين نماز آخرين نمازى باشد كه مىخوانيم! در روايتى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ضمن نصايحى به يكى از اصحاب به نام «ابوايوب خالد بن زيد»، يكى از مطالبى كه اشاره فرمودهاند همين مطلب است: فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّع؛1يعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان كه گويا اين آخرين نمازى است كه مىخوانى؛ نماز خداحافظى تو است.
به راستى از كجا معلوم كه پس از اين نماز آن قدر زنده بمانيم كه به نماز ديگرى هم برسيم؟! ما وقتى وارد نماز مىشويم حتى نمىتوانيم يقين داشته باشيم كه همين نماز را به پايان خواهيم برد! تا چه رسد به اينكه بخواهيم به نمازهاى ديگر اميد داشته باشيم. اگر انسان فكر كند فرصت من به اندازه همين يك نماز است و به محض اينكه «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» را بگويم حضرت عزرائيل در اين جا حاضر است و مرا قبض روح خواهد كرد، قطعاً طورى ديگر نماز خواهد خواند! اگر بداند واقعاً اين آخرين نماز او است، آن نماز را با حالت توبه و انابه و تضرع به درگاه خداوند به جا خواهد آورد. در هر نمازى چنين احتمالى هست كه واقعاً آخرين نماز ما باشد، پس شايسته است در آن نماز رو به خدا كنيم و آن نماز را نماز توبه و استغفار و استغاثه قرار دهيم.
اگر انسان چند دقيقه پيش از نماز بنشيند و به خودش تلقين كند كه شايد آخرين نماز من باشد، اين انگيزه در او ايجاد مىشود كه حواسش را بيشتر جمع كند. در نظر آوريد، اگر بخواهيد به سفر برويد و سفرتان هم طولانى و خطرناك باشد چه مىكنيد و چگونه با اهل خانه و دوستان و بستگانتان وداع مىكنيد؟ در طول هشت سال دفاع مقدس اين منظره را زياد ديده بوديم. وداع ها و خداحافظى هاى كسانى كه به جبهه مىرفتند با مسافر و مسافرت هاى ديگر به كلى متفاوت بود. در اين خداحافظى ها، پدر و مادر طور ديگرى فرزندشان را در آغوش مىكشيدند. هم چنين وداع رزمندگان در شب هاى عمليات حال و هواى بسيار عجيبى داشت و فضايى ديگر بر آن حاكم بود. اين همه از آن جهت بود كه اميد بازگشت و ديدار مجدد بسيار كم بود. انسان اگر در نمازهايش نيز چنين احساسى داشته باشد حال و هواى نمازهايش به كلى
1. بحارالانوار، ج 73، باب 129، روايت 4.
متفاوت خواهد شد. اگر انسان اين احساس را داشته باشد كه اين آخرين بارى است كه با خدا حرف مىزند، آخرين بارى است كه در پيشگاه الهى سر به سجده مىگذارد، قطعاً طورى ديگر نماز خواهد خواند؛ نمازى وداع گونه با چشمانى اشك بار و صفايى ملكوتى، هم چون وداع رزمندگان در شب هاى عمليات. اگر اين گونه شود انسان تلاش خواهد كرد بيشترين و بهترين بهره را از اين نمازش بگيرد. در هر حال اين هم راه دومى است كه انسان مىتواند توجه و حال حضورش را در نماز افزايش دهد.
نماز، ملاقات با بزرگ ترين بزرگ
از ديگر جهاتى كه مىتواند كمك كند به اينكه انسان توجهش در نماز بيشتر باشد اين است كه فكر كند در نماز مىخواهد به درگاه چه كسى برود و با كدام بزرگ مىخواهد روبرو شود. هر قدر انسان اين معنا را بيشتر مورد توجّه قرار دهد خشوع و خضوع و توجهش در نماز بيشتر خواهد شد. انسان بايد توجه كند كه در نماز با كسى سخن مىگويد كه از باطن او آگاه است و كوچك ترين خطورات ذهنى و قلبىاش از او مخفى نيست. اگر انسان به اين حقيقت توجه داشته باشد، آن گاه به هنگام گفتن «الله اكبر» و قرائت حمد و سوره به دنبال تنظيم سخنرانى و درس و بحث و چك و سفته هايش نخواهد رفت و از خدا شرم خواهد كرد كه با خدا حرف بزند و دلش جايى ديگر باشد؛ چرا كه مىداند خدا به آنچه در قلب و ذهن او مىگذرد نگاه مىكند و از آن آگاه است. البته رسيدن به چنين حالتى قطعاً نياز به تمرين و تكرار دارد.
ما بايد باور كنيم كه خدا هميشه و همه جا حاضر و ناظر است و هيچ حركت و سكونى از او پنهان نيست. براى آنكه اين باور در ما پيدا شود، مىتوانيم در اتاقى كه پردهاى بر در آن آويخته و كسى غير از ما در آن جا نيست، بنشينيم و تصور كنيم كه كسى از پشت آن پرده مراقب اعمال و رفتار ما است؛ به طورى كه ما او را نمىبينيم ولى او ما را كاملاً مىبيند و مراقب ما است. آيا اعمال و رفتار شما در اين حالت با آن حالتى كه چنين تصورى نداريد يكسان است؟ قطعاً يكسان نيست. يقين كه جاى خود دارد، انسان اگر احتمال هم بدهد كه كسى از پشت آن پرده، مراقب او است دست و پايش را جمع مىكند و دست به هر كار و حركتى نخواهد زد. حتى اگر در حضور كودكى نابالغ اما مميّز باشيم، از بسيارى كارهاى زشت و حتى حلال اجتناب خواهيم كرد.
در نماز نيز بايد اين حالت را تمرين كنيم. اگر ما به هنگام نماز حضور خدا را دست كم در حد يك انسان معمولى هم احساس كنيم، نمازمان با آنچه كه فعلا هست بسيار متفاوت خواهد شد؛ چه رسد به اينكه حضور خدا را با مقام خدايىاش احساس كنيم! دست كم براى خدا اين مقدار ارزش قايل شويم كه فردى معمولى از پشت پردهاى مراقب ما است و به ما نگاه مىكند! اگر همين مقدار هم خدا را باور كنيم حضور قلبمان بيشتر خواهد شد. اگر پيش از شروع به نماز، چند دقيقهاى درباره اين مسايل تأمل كنيم كه نزد كسى مىرويم كه صداى ما را مىشنود، ما را مىبيند و از خطورات قلبى و ذهنى ما آگاه است، قطعاً در حين نماز حال و هوايى ديگر خواهيم داشت. البته همان طور كه اشاره كرديم، گفتن اين مطالب آسان است و چندان مؤونهاى ندارد، اما عمل كردن و تحقق بخشيدن به آن، كار چندان آسانى نيست و براى رسيدن به آن بايستى با پشتكار و جديت، تمرين كنيم.
حكايت «اِنَّ» و «كَاَنَّ»!
پيش از اين، روايتى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرديم كه آن حضرت در پاسخ ابوذر كه سؤال كرد «احسان چيست؟» فرمودند: اَلاِْحْسانُ اَنْ تَعْبُدَ اللّهَ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ؛1احسان اين است كه آن چنان خدا را عبادت كنى كه گويا او را مىبينى، و اگر تو او را نمىبينى، بدانى كه او تو را مىبيند. بايد هنگامى كه نماز مىخوانيم حالت تخاطب داشته باشيم نه آنكه تصور كنيم غياباً با كسى صحبت مىكنيم. بايد حضور خدا را با همه وجود درك كنيم و ببينيم كه خدا حاضر است. وقتى «اياك نعبد و اياك نستعين» مىگوييم، بدين معنا است كه گويى خداوند مقابل ما ايستاده و ما در حضور او هستيم و رو به حضرتش كرده، عرضه مىداريم: ما فقط تو را مىپرستيم و فقط از تو يارى مىطلبيم. بعد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر مىفرمايند، اگر خودت را در اين حد نمىيابى كه با خدايى كه مىبينى حرف بزنى، دست كم اين حال را داشته باش كه باور دارى در حين عبادت، خداوند تو را مىبيند و شاهد و ناظر تو است: فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ. البته خود رسول الله(صلى الله عليه وآله) و حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام) از اينكه «گويا» خدا را مىبينند فراتر رفتهاند و «حقيقتاً» خدا را مىبينند و عبادت مىكنند. به قول ما طلبه ها حكايت آن حضرات، حكايت «كَاَنَّ» نيست، بلكه حكايت «اِنَّ» است. در روايتى در احوال
1. بحارالانوار، ج 70، باب 54، روايت 7.
امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است كه آن حضرت مشغول نماز مستحبى بودند. در حين قرائت حمد و سوره آيهاى را آن قدر تكرار كردند كه از حال رفتند! وقتى از آن حضرت سؤال كردند: «يابن رسول الله اين چه حالى بود كه از شما مشاهده كرديم؟» حضرت فرمودند، وقتى به اين آيه رسيدم آن قدر آن را تكرار كردم كه گويا آن را از زبان خود نازل كنندهاش شنيدم!1البته درست است كه اين بزرگواران امام و معصوم هستند، اما به تجربه ثابت شده كه نيل به چنين مقاماتى، يا دست كم شبيه آنها، براى پرورش يافتگان واقعى و شاگردان حقيقى آنان نيز ميسّر است. كم نبوده و نيستند بزرگانى كه با عمل كردن به راه و روش آن بزرگواران، داراى چنين حالاتى بوده و هستند!
البته آنچه كه بيشتر و در درجه اول براى ما ممكن است همين است كه در حين عبادت و نماز اين حال را براى خود مجسّم كنيم كه خداوند ما را مىبيند و صداى ما را مىشنود و كاملاً شاهد و ناظر ما است. اينكه كسى به جايى برسد كه گويا خدا را مىبيند مقامى بسيار منيع است كه براى رسيدن به آن طى مقامات و مقدمات عديدهاى لازم است و خلاصه به اين آسانى ها وصال نمىدهد؛ گرچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ابتدا همين را به ابوذر توصيه مىكنند و سپس مىفرمايند اگر بر اين امر قادر نيستى، دست كم به گونهاى عبادت كن كه باور دارى خدا تو را مىبيند: اَنْ تَعْبُدَ اللّهَ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ. اين در اختيار ما نيست كه هر وقت خواستيم، طورى عبادت كنيم كه گويا ما خدا را مىبينيم، و هرگاه نيز دلمان خواست، طورى او را عبادت كنيم كه او ما را مىبيند! بارها تذكر داديم كه رسيدن به هر يك از مقامات روحى و معنوى نياز به كار و تمرين و تهيه مقدمات دارد، به ويژه چنين مقام هايى كه از جمله عالى ترين مراتب تكامل روحى و معنوى است. در اين مورد يكى از مقدمات اين است كه ما دقايقى را قبل از نماز به تأمل در اين باره اختصاص دهيم، نه آنكه از گرد راه برسيم و بى مقدمه «الله اكبر» بگوييم و مشغول نماز شويم! ما براى آنكه مهار دلمان را در دست بگيريم نياز به تمرين و تمركز داريم. نماز خواندن به معناى مواجهه رو در رو و سخن گفتن از نزديك با خداى متعال است. بايد يقين داشته باشيم خداوند سخن ما را مىشنود و به آن توجه دارد و بالاتر از آن، از قلب و دل ما نيز آگاه است. خدا همه جا هست و پشت و رو ندارد: فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ
1. ر. ك: مفتاح الفلاح، ص 372.
اللّهِ؛1 پس به هر سو رو كنيد، آن جا روى [به]خدا است. آنچه مهم است اين است كه ما دلمان را رو به سوى خدا كنيم. اگر در نماز دلمان جاى ديگرى باشد، مثل آن است كه در حال صحبت كردن با كسى، پشت خود را به او بكنيم! اگر بخواهيد با دوست صميمى خود صحبت كنيد، به ويژه كسى كه با او رودربايستى داريد و احترامى برايش قايل هستيد، آيا در حالى كه او با شما سخن مىگويد، شما پشتتان را به او مىكنيد؟! اين كارى بسيار زشت و كمال بى ادبى است! در نماز نيز ما در حال صحبت با خدا هستيم و اگر دلمان رو به سويى ديگر باشد دقيقاً مثل آن است كه پشتمان را به خدا كرده باشيم و حرف بزنيم! اگر به خود آييم و تأمل كنيم، اين نهايت بى ادبى وبى حيايى است. به همين جهت كه اين كار بسيار زشت است، در برخى روايات نيز بدين مضمون آمده است كه: «آن كس كه در حال نماز به خدا توجه ندارد آيا نمىترسد از آنكه خداوند او را به صورت الاغى مسخ كند؟!»2 يعنى كسى كه در حال نماز حواسش جاى ديگرى است و به خدا توجه ندارد مستحق اين عقوبت است كه همان دم او را از صورت انسانى در آورده و به شكل الاغى، مسخ كنند. به عبارت ديگر، كسى كه ادب مصاحبت با خدا را نگاه نمىدارد و هنگام سخن گفتن با خدا پشتش را به خدا مىكند، اين نشان از خوى و خصلت حيوانى او است؛ چرا كه اين حيوان است كه ادب حضور و مصاحبت را نمىفهمد و هنگامى كه با او سخن مىگويند هم چنان در عالم خويش است و سر در آخور خود دارد!
در هر صورت اگر در نكاتى كه در اين جلسه طرح كرديم تأمل كنيم و مكرراً درباره آنها بينديشيم، اميد آن هست كه عزممان جزم گردد كه دل و زبانمان را در نماز هماهنگ سازيم و با توجه و حضور قلبى بيشتر نماز بخوانيم. از خداى متعال مسألت داريم كه در اين راه توفيقات خاصه خود را شامل حال ما گرداند.
1. بقره (2)، 115.
2. ر. ك: بحار الانوار، ج 84، باب 15، روايت 3.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org