- پيش گفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان: «قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويت بخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راه هاى تقويت ايمان (1)
- درس بيستم: راه هاى تقويت ايمان (2)
- درس بيست و يكم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و دوم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و سوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و چهارم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و پنجم: ريــا
- درس بيست و ششم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و هفتم: در جستجوى روح نماز (1)
- درس بيست و هشتم: در جستجوى روح نماز (2)
- درس بيست و نهم: نماز خاشعان
- درس سى ام: راهى براى خشوع در نماز (1)
- درس سى و يكم: راهى براى خشوع در نماز (2)
- درس سى و دوم: راهى براى خشوع در نماز (3)
درس بيست و سوم
نماز، سرّ تكامل
سرّ مكتوم؟!
پيش از اين، اشاره كرديم كه آنچه موجب تكامل انسان و رشد معنوى او مىشود، در سه بخش قابل دسته بندى است: دسته اول، امورى است كه مستقيماً به خداى متعال ارتباط دارد. دسته دوم، كارها و وظايفى است كه به خود انسان بازمى گردد. بخش سوم نيز مسايلى است كه مربوط به ديگر انسان ها و حتى گاه حيوانات و چيزهاى ديگر است. البته دسته دوم و سوم نيز به يك معنا به ارتباط انسان با خدا باز مىگردند؛ چراكه تكامل انسان چيزى جز نزديك شدن به خدا نيست و اين اعمال نيز از آن جهت كه انسان را به خدا نزديك مىكنند، موجب كمال انسان مىگردند. بنابراين از يك نظر، همه اعمال و امورى كه موجب تكامل انسان مىشوند در واقع به ارتباط انسان با خدا مربوط مىشوند. با اين همه، براى تسهيل در بحث و دسته بندى مطالب و بحث ها، مىتوان اين سه دسته را از هم جدا كرد و گفت كه مجموعه ارزش هاى اخلاقى اسلام در سه بخش قابل بررسى است.
بر اين اساس، بحث خود را بر روى افعال و امورى كه مستقيماً به خداى متعال ارتباط دارند متمركز كرديم. اشاره كرديم كه مادر همه ارزش ها و كمالات انسانى «ايمان به خدا» است. آن گاه پس از ايمان به خدا، نوبت به ساير افعال و امور مذكور مىرسد، كه از جمله آنها امورى هستند كه مستقيماً در ارتباط با خداى متعال قرار مىگيرند.
در بخش افعالى كه مستقيماً مخاطب و متعلَّق آنها خود خداى متعال است، مشخص تر، مؤثرتر و مفيدتر از همه، «نماز» است. با وجود اهميت فوق العاده نماز، متأسفانه برخى از ما آنگونه كه بايد و شايد بدان اهتمام نداريم و حق آن را ادا نمىكنيم. اصولاً يكى از پندارهايى كه در بين كسانى كه طالب كمالات معنوى و روحى هستند كم و بيش رواج دارد، اين است كه
مى پندارند براى اين منظور، نسخه هايى سرّى و رمزآلود وجود دارد كه فقط برخى افراد از آن اطلاع دارند و بقيه از آن محرومند! شايد اين تصور از فريبنده ترين دام هايى باشد كه شيطان بر سر راه طالبان كمال انسانى و معنويت مىگستراند. آيا به راستى معقول است كه خداى متعال اين همه انبيا و اولياى خود را براى تربيت و تكامل انسان ها بگمارد و آن گاه اصلى ترين و مهم ترين عنصر يا عناصر در اين فرآيند را از اسرار قرار دهد كه فقط عدهاى معدود از آن مطلع باشند؟! همه اين تلاش ها براى هدايت بشر بوده؛ آن گاه خداوند خود، رمز و راز اصلى گوهر هدايت و كمال را سر به مُهر و مكتوم بگذارد؟! قطعاً چنين گمانى نابخردانه و ناصحيح است. به عكس، حتماً بايد اين گونه باشد كه آنچه در تكامل انسان بيشتر از ساير امور تأثير دارد، در كتاب هاى آسمانى و معارف وحيانى نيز بيشتر بر آن تأكيد شده باشد. براين اساس ما بايد در معارف وحيانى دقت كنيم و ببينيم بر كدام امور تأكيد بيشترى شده، تا همت و توجه بيشترى به آنها معطوف داريم.
اهميت نماز در قرآن
براساس تحليل مذكور، اگر ما قرآن كريم را، كه در حال حاضر تنها كتاب آسمانى معتبرى است كه در دست بشر وجود دارد، مرور كنيم، خواهيم ديد كه در آن به هيچ چيز به اندازه نماز اهميت داده نشده است. شايد بيش از يك صد آيه در مورد نماز و مسايل حول و حوش آن نازل شده باشد. براساس آيات قرآن، اين فريضه بر همه پيروان شرايع پيشين نيز واجب بوده و تمامى انبيا بر آن تأكيد كردهاند. در اين جا مناسب است برخى از اين آيات را با هم مرور كنيم:
ـ دعاى حضرت ابراهيم(عليه السلام) به پيشگاه خداى متعال اين است كه: رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي؛1 پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز.
ـ در آيهاى ديگر از قول حضرت ابراهيم(عليه السلام) چنين مىفرمايد: رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ؛2 پروردگارا، من [يكى] از فرزندانم را در درّهاى بى كِشت، نزد خانه محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند.
ـ در اولين وحيى كه به حضرت موسى(عليه السلام) مىشود، نماز مورد تأكيد قرار مىگيرد: وَ أَنَا
1. ابراهيم (14)، 40.
2. همان، 37.
اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى. إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي؛1 و من تو را برگزيده ام، پس بدان چه وحى مىشود گوش فرا ده. منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
ـ حضرت عيسى(عليه السلام) در حالى كه هنوز چيزى از تولدش نگذشته، در گهواره سخن از نماز مىگويد: إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا. وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا؛2 منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است؛ و هرجا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است.
ـ از جمله سفارش هاى حضرت لقمان به پسرش، «نماز» است: يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ؛3اى پسرم! نماز را بر پا دار.
ـ به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز اين گونه خطاب مىشود: اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ؛4 آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است بخوان، و نماز را بر پا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد، و قطعاً ياد خدا بالاتر است.
نماز در آينه روايات
در روايات اسلامى نيز بر اين فريضه بزرگ بسيار تأكيد گرديده و آثار و ثمراتى بسيار مهمّى براى آن برشمرده شده است. همه ما با بسيارى از اين روايات آشنا هستيم. در اين جا از باب تذكر و براى تيمّن و تبرك، برخى از اين روايات را مرور مىكنيم:
ـ روايت مشهورى است كه همه ما آن را شنيده و يا حتى براى ديگران نقل كرده ايم، كه حضرت مىفرمايند: اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّينِ؛5 نماز ستون دين است. عمود در عربى به آن چوب يا آهنى گفته مىشود كه هنگام برپا كردن خيمه و چادر، در وسط آن قرار داده مىشود. بديهى است كه اگر عمود خيمه را بردارند تمامى خيمه بر روى زمين خواهد افتاد. در اين روايت نيز
1. طه (20)، 13ـ14.
2. مريم (19)، 30ـ31.
3. لقمان (31)، 17.
4. عنكبوت (29)، 45.
5. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روايت 36.
حضرت از باب تشبيه مىفرمايد، نسبت دين و نماز نيز به همين صورت است كه اگر نماز را از دين بردارند ديگر دينى باقى نخواهد ماند! از اين رو، اين روايت، اهميت فوق العاده و بسيار حساس نماز را بيان مىكند. خود حضرت نيز در ادامه روايت به اين امر تصريح مىكنند: اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّينِ مَثَلُها كَمَثَلِ عَمُودِ الفُسطاطِ اِذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ و الاَْطْنابُ وَ اِذا مالَ الْعَمُودُ وَ انْكَسَرَ لَمْ يَثْبُتْ وَتَدٌ وَ لا طُنُبٌ؛ اگر عمود خيمه استوار و مستقيم باشد خيمه نيز برپا و ثابت خواهد بود، اما اگر عمود خيمه بشكند طناب ها و ميخ ها نمىتوانند خيمه را سرپا نگاه دارند.
ـ روايتى است كه هم از امام باقر و هم از امام صادق(عليه السلام) به الفاظ مختلف روايت شده است؛ طبق يك نقل، امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند: اَوَّلُ ما يُحاسَبُ عَلَيْهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَ اِذا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سائِرُ عَمَلِهِ.1 مىفرمايد، اولين چيزى كه روز قيامت از پرونده بندگان مورد محاسبه قرار مىگيرد نماز است؛ اگر مورد قبول واقع شود ساير اعمالش نيز قبول مىشود، و اگر نمازش قبول نشود ساير اعمال او نيز پذيرفته نخواهد شد.
ـ روايت مشهور ديگرى است كه باز همه ما آن را شنيده ايم. طبق نقل، امام صادق(عليه السلام) به هنگام وفاتشان فرمودند خويشان و آشنايان را خبر كنند. هنگامى كه آنان جمع شدند، حضرت فرمودند: اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ؛2 به راستى، شفاعت ما هرگز شامل نخواهد شد آن كسى را كه نماز را سبك بشمارد. از اين روايت نيز اهميت و جايگاه بسيار مهم نماز در دين و نزد امامان(عليهم السلام) و رهبران دين به خوبى مشخص مىشود.
در هر صورت، آيات و روايات بسيار فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه همگى آنها بيان گر اهميت فوق العاده و ممتاز و بى بديل نماز هستند. اين ادله جاى هيچ ترديدى را باقى نمىگذارد كه مهم ترين عملى كه مىتواند انسان را به خداى متعال نزديك كند نماز است. خود ما هر روز چندين مرتبه بر اين امر شهادت مىدهيم: حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ؛ بشتابيد براى بهترين كار. شايد واقعاً تا به حال به اين مسأله توجه نكردهايم و سال ها است كه بدون تأمل در مفاد اين جمله آن را تكرار كرده ايم. آيا به راستى باورمان هست كه نماز بهترين كار است؟! ما كه تا به حال بارها تكرار كرده ايم: «حَىَّ عَلَى الفَلاحِ؛ بشتابيد براى رستگارى» آيا واقعاً تا به حال به
1. همان، روايت 64.
2. همان، روايت 63.
اين معنا توجه كردهايم كه نماز مىتواند ما را به آن سعادت و رستگارى كه براى رسيدن به آن بى تاب هستيم، برساند؟! آرى، همين نمازى كه به سادگى از كنار آن عبور مىكنيم، بهترين كارها و كليد رستگارى ما است! بگذريم از اينكه متأسفانه برخى از مسلمانان بر اثر برخى شبهات، اين جمله (حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَل) را از اذان و اقامه حذف كردهاند. خليفه دوم كه اين كار را بنيان نهاد استدلالش اين بود كه اين شعار باعث مىشود مردم براى خواندن نماز، جهاد و جبهه را ترك كنند! اما بر اهل بصيرت پوشيده نيست كه آنچه انسان را به صحنه جهاد و فداكارى و جان بازى در راه خدا مىكشاند عبوديت و نماز است. كسى كه به نماز اهميت ندهد به جهاد هم نخواهد رفت.
به هرحال، همانگونه كه بحمداللّه ما هر روز بارها تكرار مىكنيم، به راستى نماز «بهترين كار» است و مىتواند در رساندن انسان به كمال و قرب الهى بسيار مؤثر باشد. متأسفانه مشكل اساسى بسيارى از ما اين است كه شيطان ما را اغوا مىكند و اين مطلب و نظاير آن را خيلى جدى تلقى نمىكنيم! ما نوعاً به همين ظاهر و گفتن الفاظ و اذكار و اوراد نماز اكتفا مىكنيم؛ از همين رو نيز اثر چندانى از نماز نمىبينيم؛ چرا كه آن آثار، مربوط به روح نماز است، كه نماز ما فاقد آن است.
سرّ «خيرالعمل» بودن نماز
اما به راستى چگونه است كه از بين همه اعمال، نماز «خيرالعمل» و بهترين وسيله براى تقرب و تكامل و فلاح است؟ ما اگر نماز را با بسيارى از كارها مقايسه كنيم، مىبينيم نماز در مقايسه با آنها بسيار سادهتر و آسانتر است؛ پس چرا اهميتش از همه آنها بيشتر است؟ «نماز» را در مقايسه با «جهاد» در نظر بگيريد. جهاد كارى است بسيار مشكل كه با رنجها و خطرهاى فراوان از قبيل: تشنگى، گرسنگى، خستگى، مجروحيت، قطع عضو و كشته شدن همراه است. در مقابل، نماز كارى ساده است كه حداكثر چند لفظ را بر زبان جارى مىكنيم و خم و راست مىشويم! با اين حال، نماز «خيرالعمل» دانسته شده است!
شايد ما نتوانيم حقيقت اين مسأله را به درستى درك كنيم، ولى به هرحال در حد فهم خودمان مىتوانيم مطالبى را بيان كنيم. در توضيح اين امر بايد به اين مسأله توجه كرد كه «حقيقت عبادت اين است كه انسان در مقابل معبود حقيقى، همه چيز خود را تسليم كند». اشكال بزرگ و مانع اساسى تكامل بسيارى از ما اين است كه ما در مقابل خدا، براى خودمان
نوعى «ربوبيت» و «صاحب اختيارى» قايل هستيم. البته اين مطلب را به ظاهر و لفظ بيان نمىكنيم، اما حقيقت آن به صورتى مكتوم و مخفى در نهاد ما وجود دارد و اثرش را مىتوانيم در اعمال و كردار خود مشاهده كنيم. ما فكر مىكنيم خودمان كسى هستيم، قدرت و هوش و استعدادى داريم و صاحب مال و ثروتى هستيم. به خصوص اگر مقام و موقعيت اجتماعى نيز داشته باشيم، احساس «انانيت» و «استقلال» به اوج خود مىرسد. ما در مقابل خداوند براى خود خواسته ها و اراده هايى قايليم و حتى بسيارى از اوقات خواسته و اراده خود را بر خواست و اراده خداى متعال ترجيح مىدهيم! أفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؛1 پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است؟ آرى، بسيارى از ما به جاى «خداپرستى» به «خودپرستى» مشغوليم و به جاى آنكه «تسليم خدا» باشيم، «تسليم خود» و هواى نفس خويش هستيم! صرف نظر از تعدادى بسيار محدود و انگشت شمار، مرتبهاى از «هواپرستى» در همه ما وجود دارد: وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ؛2 و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند جز اينكه [با او چيزى را]شريك گيرند. در اكثر مردم شائبهاى از شرك وجود دارد و «خداپرستى» با «خودپرستى» همراه است.
اكنون مىگوييم، فلسفه اساسى نماز اين است كه ما اين «خودپرستى»ها را كنار بگذاريم و همه وجودمان را تسليم خدا كنيم و از «خود» و هر چيز ديگرى، رويمان را تنها به سوى «خدا» بگردانيم: وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛3 من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم. آرى، نماز وسيلهاى است براى آنكه انسان متواضعانه در برابر خداى متعال بايستد و بر آستان او سر بر خاك بگذارد و تسليم محض خدا شدن را تمرين كند. نماز ميدان تمرين و سكّوى پرشى است براى آنكه انسان همه چيز خود و زندگى و مرگ خويش را براى خدا قرار دهد و تسليم او كند: قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ؛4 بگو: «در حقيقت؛ نماز من و [ساير]عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانيان است.» آرى، نماز تمرين تسليم است. نماز براى آن است كه حقيقت
1. جاثيه (45)، 23.
2. يوسف (12)، 106.
3. انعام (6)، 79.
4. انعام (6)، 162.
عبوديت كه همان تسليم است در انسان پرورش يابد و به آن جا برسد كه نه به زبان، بلكه به دل و با تمام وجود بگويد: أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ؛1 من خود را تسليم خدا نموده ام.
اين كه انسان همه هستى خود و متعلّقات خويش را به خدا بازگرداند و اعتراف كند كه هيچ يك از اينها از آنِ من نيست و همه متعلّق به تو است و بايد در اختيار تو باشد و در راه تو صرف شود، حقيقتى است كه در نماز تمثّل و تجسّم پيدا مىكند. نماز اين حالت را در انسان تقويت كرده و پرورش مىدهد. نماز براى آن است كه انسان ظاهر و باطن خود را متوجه خدا كند؛ از همين رو است كه حتى از نظر ظاهرى نيز دستور داده شده كه نمازگزار روى خود را به سوى قبله كند: وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً؛2 من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است. بسيارى از حركات ظاهرى كه رنگ و بوى بندگى در آنها كاملاً مشهود است، در نماز پيش بينى شده است؛ ايستادن با احترام عبد در برابر مولا، خم شدن و تعظيم كردن، بر خاك افتادن و سجده كردن، دست ها را براى عرض حاجت بلند كردن (قنوت) و همه چيز را پشت سر انداختن به هنگام گفتن تكبيرة الاحرام. اذكار و قرائت هاى نماز نيز يا عرض حاجت و نياز بنده به مولا است يا شكر و سپاس بنده در برابر مولا و يا مدح و ثناى بنده از مولا. از اين رو ظواهر نماز، از افعال و اذكار، طورى طراحى شده كه اظهار عبوديت محض و تسليم كامل در برابر خدا باشد. اما اينكه از لحاظ معنوى و باطنى و قلبى چگونه نماز بايد رنگ و بوى عبوديت پيدا كند، چيزى است كه ان شاء اللّه در جلسات آينده بايد به آن بپردازيم.
بنابراين سرّ آنكه تا اين حد به نماز اهميت داده شده، اين است كه نماز بهترين وسيلهاى است كه مىتواند هدف آفرينش، يعنى رفع انانيت و ايجاد روحيه بندگى را به منصه ظهور برساند. نماز بهترين راه و ابزارى است كه مىتواند اقرار به مالكيت حقيقى خداى متعال و اظهار عبوديت را در وجود انسان متجلى كند. هيچ يك از اعمال عبادى ديگر، ظرفيت هايى را كه نماز در اين زمينه دارد، دارا نيستند. مثلاً روزه هم از عبادات است، ولى فقط در ترك بعضى رفتارها خلاصه مىشود و اذكار و اوراد و اظهار عبوديت ظاهرى و خاك سارى در آن وجود ندارد؛ و همين طور ساير اعمال عبادى. نماز عبادتى جامع است كه مىتواند تمام وجود
1. آل عمران (3)، 20.
2. انعام (6)، 79.
انسان، از جهات بدنى و ظاهرى گرفته تا جهات ذهنى و قلبى و باطنى، همه و همه را در خدمت عبوديت قرار دهد؛ و اين است سرّ اينكه در بين همه اعمال، نماز است كه «خير العمل» نام گرفته است.
نمازهاى خنثى!
اما اگر حقيقتاً نماز بهترينِ اعمال است و اين همه در رشد و تعالى معنوى انسان تأثير دارد، پس چرا ما با وجود اينكه نماز مىخوانيم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمىكنيم؟! در روايات ما آمده است كه: اَلصَّلوةُ معراج المؤمن؛1 نماز معراج مؤمن است؛ پس چرا ما سال ها نماز مىخوانيم و حتى يك بار نيز احساس نمىكنيم به معراج رفته باشيم؟! قرآن مىفرمايد: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛2 همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد؛ پس چرا ما عمرى است نماز مىخوانيم، ولى هنوز اين همه مرتكب گناه و اعمال زشت مىشويم؟! و ده ها اثر ديگر كه در آيات و روايات ذكر شده، ولى ما آن را در خود نمىبينيم.
پاسخ اين است كه ما «نماز» نمىخوانيم. آنچه ما به جا مىآوريم صورت ظاهرش شبيه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مىآوريم! كسى كه وقتى «السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته» مىگويد تازه يادش مىآيد كه نماز مىگزارده است، آيا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسيارى از ما مسايلى را كه در فرصت هاى ديگر نمىتوانيم به آنها فكر كنيم به وقت نماز موكول مىكنيم تا در حين نماز به تحليل و بررسى آنها بپردازيم! اگر مثلاً بخواهيم پس از نماز مغرب و عشا درس بگوييم، چون فرصت مطالعه و تأمل نداشته ايم، نماز مغرب و عشا را مغتنم مىشماريم و با مرور مطالب در ذهنمان خود را براى درس آماده مىكنيم! بسيارى از كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در حين نماز به حساب طلب كارى ها و بدهكارى ها و چك و سفته هايشان رسيدگى مىكنند! آيا به راستى اينها نماز است كه ما مىخوانيم؟!!
نمازهايى كه ما مىخوانيم نه تنها موجب تكامل ما نمىشود، كه ما بايد از آنها توبه كنيم! گناهانمان كه جاى خود دارد، ما بايد از عبادت ها و نمازهاى خودمان به درگاه خداى متعال توبه و استغفار كنيم! اگر كسى در پيش ديگران، براى تعريف از شما الفاظ و عباراتى بگويد كه
1. بحار الانوار، ج 82، باب 2، روايت 1.
2. عنكبوت (29)، 45.
خودش هم نمىفهمد، آيا اين مدح شما است يا آن را توهين و استهزاى به خود تلقى مىكنيد؟! اگر كسى كه به شما عرض ارادت مىكند و «مخلصم» و «ارادت دارم» مىگويد، شما از قلب و دلش آگاه باشيد و بدانيد كه حواسش كاملاً در جايى ديگر است و به معناى يك كلمه از حرف هايى هم كه مىزند توجه ندارد، چه برخوردى با او مىكنيد؟! اگر كسى در حالى كه با شما سخن مىگويد، رويش را به سويى ديگر كرده و مرتب بالا و پايين و چپ و راست را نگاه كند، آيا آن را بزرگ ترين اهانت و بى احترامى به خود تلقى نمىكنيد؟! به راستى عبادت ها و نمازهاى ما «اهانت» است يا «عبادت»؟! در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه حضرت مىفرمايند: آيا كسى كه چنين نمازى مىخواند، نمىترسد از اينكه خداى متعال او را به صورت الاغى مسخ نمايد؟!1
اگر انسان در حالى كه در نماز به زبان «اللّه اكبر» مىگويد و به بزرگتر بودن خداوند از هر چيز ديگرى گواهى مىدهد، در ذهن و قلبش به كسى و چيزى ديگر اميد دوخته؛ اين بدان معنى است كه آن كس يا چيز را مهمتر و بزرگتر از خدا مىداند. آن گاه آيا اين ـ نعوذ بالله ـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نيست؟!! اگر كسى در مورد ما شروع كند به تعريف و تمجيد كردن، در حالى كه ما يقين داريم هيچ اعتقادى به حرف هايش ندارد، آيا اين كار او را جز مسخره كردن بر چيز ديگرى حمل خواهيم كرد؟! و آيا كسى كه به زبان «اللّه اكبر» مىگويد و در آن حال خداوند قلب و دلش را مىبيند كه واقعاً معتقد به اين امر نيست، آيا استحقاق آن را ندارد كه او را به صورت الاغى مسخ كند؟! ما وقتى با فردى عادى و معمولى هم صحبت مىكنيم، صورتمان را رو به سويى ديگر نمىكنيم؛ آيا ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال به اندازه يك انسان معمولى ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مىگوييم، روى دلمان به هر سمت و سويى هست جز خدا؟!! به راستى كه ما به عدد سال هايى كه نماز خوانده ايم، بايد به درگاه خدا زارى و تضرع كنيم و از خدا بخواهيم كه ما را از بابت نمازهايمان ـ آرى، نمازهايمان، نه گناهانمان! ـ ببخشد و بيامرزد؛ عبادت هايى كه نه عبادت، بلكه سراسر اهانت و استهزا بوده است.
خداوند در قرآن كريم در آيهاى چنين مىفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ
1. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روايت 3. متن روايت اينچنين است: لاتلتفتوا فى صلوتكم فانه لا صلوة لملتفت و قال(صلى الله عليه وآله) اما يخاف الذى يحول وجهه فى الصلوة ان يحول اللّه وجهه وجه حمار.
أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ؛1اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا بدانيد كه چه مىگوييد. سخنان آدم مست چه ارزشى مىتواند داشته باشد؟! كسى كه در حال مستى است و عقل و ادراكش درست كار نمىكند، متوجه حرف ها و سخنان خودش نيست. در اين حال هر چيزى ممكن است بگويد. از اين رو اگر در اين حال از كسى تعريف و تمجيد كند، ارزشى ندارد و كسى به آن وقعى نمىنهد؛ همانگونه كه هر چيز ديگرى هم بگويد، به آن اعتنايى نمىكنند. اكنون، خداى متعال در اين آيه مىفرمايد، در حال مستى كه سخنانتان هيچ ارزش و اعتبارى ندارد به نماز نايستيد و با خدا سخن مگوييد. گرچه ظاهر اين آيه، مستى و گيجى و غفلت ناشى از خوردن شراب است، اما با توجه به تعليلى كه در آن ذكر گرديده، خطاب آيه در واقع به همه كسانى است كه در حال غفلت و بى خبرى به نماز مىايستند و با خدا سخن مىگويند. تعليل آيه براى نهى از نماز در حال مستى اين است: حَتّى تَعْلمُوا ما تَقُولُونَ؛ تا بدانيد چه مىگوييد؛ يعنى انسان مست چون نمىفهمد كه چه مىگويد، از اين رو نبايد به نماز نزديك شود. همه كسانى كه در حال نماز از خدا غافلند و هوش و حواسشان در جايى ديگر است مشمول اين تعليل مىگردند؛ چرا كه آنان نيز نمىفهمند كه چه مىگويند.
بنابراين، اينكه ما از نمازهايمان بهرهاى نمىبريم و رشد و تكاملى از ناحيه آن در خود احساس نمىكنيم علتش اين است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نيست. اميدواريم كه دست كم مسقط تكليف باشد! حداكثر اثر نماز امثال بنده اين است كه در قبر و قيامت مؤاخذه نمىشويم كه چرا نماز نخوانده ايم، اما هيچ بهره تكاملى و معنوى از آن نمىبريم. متأسفانه بسيارى از ما اهميت و بهاى لازم را به نماز نمىدهيم. آن گاه كه خيلى مقدس شويم و بخواهيم خوب و مؤمن باشيم، سعى مىكنيم قرائت و تجويدمان را درست كنيم و نمازمان را با صوت و لحنى زيبا بخوانيم! فكر مىكنيم نهايت چيزى كه بايد در نماز مراقب آن باشيم اين است كه حروف آن را از مخرج ادا كنيم. غافليم از اينكه اين گونه مسايل، تنها ظاهر و قالب نماز است و حقيقت و روح نماز چيزى ديگر است. اين امور بيشتر حالت نمادين و سمبليك دارند، آنچه كه حقيقتاً انسان را به خدا نزديك مىكند اين است كه دل و قلبش با خدا مرتبط شود. اين ظواهر بايستى در واقع نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقيقت و روح نماز همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آيا از كالبد مرده اميد حركت و تأثيرى هست؟!
1. نساء (4)، 45.
اين گوهر گران بها و بى بديل در اختيار ما است و ما متأسفانه به راحتى از كنار آن مىگذريم و به آن بها نمىدهيم. بسيارى، هنگامى كه درصدد پيمودن مسير تكامل و سير و سلوك برمى آيند دربه در به دنبال كسى مىگردند كه سرّى مكتوم و رازى مگو به آنها بگويد و ذكرى، به آنان تعليم بدهد! آيا اگر در اين راه چيزى مهمتر از نماز بود خداى متعال بخل مىكرد كه آن را به بندگانش بگويد؟! خدايى كه قرآن را «رحمة للعالمين» فرستاده و عزيزترين بندگانش را به همراه آن براى هدايت بشر گمارده، آيا سرّ هدايت و سعادت و كمال بشر را ناگفته گذارده، تا كس ديگرى به جز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) آن را در نهان خانه اى، به صورتى مرموز براى عدهاى معدود ادا كند؟!! اگر چيزى بهتر و مؤثرتر از نماز در مسير تكامل انسان وجود داشت خداوند قطعاً در قرآن بيشتر بر روى همان تأكيد مىكرد. اگر كارى مهمتر از نماز بود انبيا و اولياى الهى به همان بيشتر از هر چيز اهميت مىدادند. چرا اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از ميان همه كارها و عبادات، نماز را انتخاب كرده بود و در شبانه روز هزار ركعت نماز مىخواند؟! نمازى كه ظاهرش جز تكرار چيزى بيش نيست؟ تكرار پارهاى الفاظ و حركات. اين تكرار، هر روز و روزى هزار مرتبه در زندگى على(عليه السلام) چه مفهومى و چه پيامى مىتواند داشته باشد؟! چرا آن حضرت مقيّد بود حتماً اين هزار ركعت ترك نشود و حتى در حال حركت كردن، شخم زدن و آب از چاه كشيدن نيز نوافلش را مىخواند و قرآن تلاوت مىكرد؟! مىدانيم كه نمازهاى مستحبى بسيارى از شرايط نماز واجب را ندارد؛ استقبال قبله، آرامش بدن، خم شدن و سر به مهر گذاشتن براى ركوع و سجده، و بسيارى چيزهاى ديگر در آن شرط نيست. از اين رو انسان مىتواند در هر حالى آن را بخواند. شايد بسيارى از هزار ركعت نمازى كه اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در شبانه روز مىخواندند به همين صورت بوده است. من خودم علما و بزرگان زيادى را ديدهام كه اين گونه نماز مىخواندهاند. اين مسأله به خصوص در زمان هاى سابق، متداولتر بود؛ چرا كه وسايل نقليه امروزى وجود نداشت و ساعات و دقايق زيادى صرف پيمودن مسير راه مىشد. بسيارى از بزرگان و علما در سابق از اين فرصت استفاده مىكردند و نماز نافله مىخواندند. خدا رحمت كند استاد ما مرحوم علامه طباطبايى را، گاهى ما در خدمتشان، براى جلسه اى، تا جايى مىرفتيم؛ من در بين راه مىديدم كه ايشان مشغول خواندن نماز نافله هستند. يا مرحوم شيخ غلامرضا فقيه خراسانى رضوان اللّه
تعالى عليه از علماى شهر ما، يزد، بود كه بسيارى از اوقات در مسير منزلش تا مسجد يا جاهاى ديگر نماز نافله مىخواند.
خلاصه كلام اين كه، ما به ارزش و اهميت نماز پى نبرده ايم، وگرنه چيزى و عملى بهتر از نماز نمىتواند انسان را به خدا نزديك كند. اشكال نمازهاى ما اين است كه «نماز» نيست؛ اگر «نماز» حقيقى شد آن گاه خواهيم ديد كه چه آثار و بركاتى هم براى زندگى دنيايمان و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحيمان دارد. از خداى متعال مسألت داريم كه توفيق خواندن چنين نمازهايى را به همه ما عطا فرمايد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org