قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس چهاردهم

اهميت تفكر، در سير معنوى

شناخت، مقدمه توجه

در جلسات گذشته به اين مسأله پرداختيم كه بر حسب آنچه از قرآن كريم استفاده مى‌شود و ادلّه عقلى نيز مؤيد آن است، اساس همه انحراف ها و سقوط هاى انسان، غفلت از هويت الهى و انسانى خويش است. انسان به عنوان يك موجود مختار، خود بايد تعيين كند كه راه سعادت را بپيمايد يا مسير سقوط و انحطاط را در پيش گيرد. اگر به خودآگاهى رسيد و به مقتضاى آنچه هدف خلقت او است عمل كرد، به سعادت مى‌رسد، و اگر از هويت خويش غفلت ورزيد و به مقتضاى آن رفتار نكرد آن چنان سقوط مى‌كند كه با حيوانات برابر مى‌شود و يا حتى پايين‌تر از آنها قرار مى‌گيرد: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.1

اشاره كرديم كه انسان براى آن‌كه در معرض غفلت قرار نگيرد، بايد عوامل غفلت و توجه را شناسايى كند و با دورى از عوامل غفلت، برنامه هايى را براى به كارگيرى عوامل توجه در زندگى خود تنظيم كند و بر اساس آنها عمل نمايد. اين برنامه ها بايد به گونه‌اى باشد كه به تدريج در اثر آنها حالت توجه به خود و توجه به مبدأ و معاد در انسان به صورت «ملكه» در آيد تا همواره ثابت بماند.

بديهى است كه مقدمه توجه «شناخت» است. ما تا چيزى را نشناسيم و از وجود آن خبر نداشته باشيم طبيعتاً توجهى هم به آن نخواهيم كرد. از اين رو توجه به خدا و معاد و مسير بين مبدأ و معاد، متوقف بر شناخت آنها است. از سوى ديگر، چنان كه قبلاً اشاره كرديم، از ميان توجه به اين سه عنصر (مبدأ، معاد و راه بين مبدأ و معاد) آنچه نقش محورى و اساسى دارد توجه به خدا است. از اين رو مى‌توانيم بگوييم اساس و محور همه مطالبى كه تا به حال


1. اعراف (7)، 179.

گفته ايم، «شناخت خدا» است. تا خدا را نشناسيم توجه به او و ذكر و ياد او براى ما معنايى نخواهد داشت. در نتيجه توجه به معاد و راه بين مبدأ و معاد هم كه متفرع بر توجه به خدا است، امكان پذير نخواهد بود. از اين رو در اين جا اين پرسش مطرح مى‌شود كه راه نيل به معرفت خدا و صفات و افعال او ـ كه منتهى به شناخت معاد و نبوت مى‌شود ـ چيست؟ دراين جلسه قصد داريم مقدارى درباره اين مسأله صحبت كنيم.

تفكر، مقدمه شناخت

غير از معارف بديهى، هيچ معرفت ديگرى خود به خود براى انسان حاصل نمى‌شود. اعتقاد به خدا و آخرت و صفات و افعال خدا نيز از جمله معارف بديهى نيستند؛ يعنى به گونه‌اى نيستند كه با صِرف تصور موضوع، تصور محمول، و تصور رابطه موضوع و محمول، تصديق به حكم و نسبت پيدا شود. اين معارف جزو معارف نظرى هستند كه براى حصول آنها نياز به فكر و تحقيق داريم. البته در منطق و فلسفه اثبات مى‌شود كه ريشه همه معارف نظرى نيز بايد در نهايت به بديهيات ختم شود تا بتوان به آنها يقين پيدا كرد. «فكر» هم در اصطلاح منطق چيزى نيست جز ترتيب مبادى معلوم براى رسيدن به تصورات و تصديقات مجهول. از اين رو طبيعتاً براى رسيدن به شناخت خدا و ساير معارف ضرورى براى نيل به كمال انسانى، بايستى به «تفكر» روى بياوريم؛ امرى كه در قرآن كريم نيز بسيار بر آن تأكيد شده است.

با توضيحى كه گذشت سرّ تأكيد فراوان قرآن و معارف اهل بيت(عليهم السلام) بر «تفكر» آشكار مى‌شود. «تفكر» كليد انسان شدن و انسان زيستن است. اگر انسان «تفكر» نكند هويت واقعى خود را نخواهد شناخت و در نتيجه به كمال مطلوب انسانى نيز دست نخواهد يافت. به دليل همين تأثير مهم و سرنوشت ساز تفكر در زندگى انسان است كه در روايات اسلامى يك ساعت فكر كردن از يك سال عبادت1 و حتى طبق برخى نقل ها از شصت سال2 عبادت برتر دانسته شده است. يك ساعت فكر مى‌تواند سرنوشت زندگى انسان را به كلى تغيير دهد. يك سال عبادت، به خصوص اگر عمق نداشته باشد و با معرفت چندانى همراه نباشد، چندان تأثيرى در تكامل انسان نخواهد داشت. اما اگر همين يك سال عبادت پس از تكامل معرفتى انسان انجام شود و خدا را با معرفتْ عبادت كند، تأثير آن صدها و هزارها برابر خواهد شد.


1. بحار الانوار، ج 71، باب 80، روايت 22: تَفَكُّرُ ساعة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة.

2. همان، ج 69، باب 37، روايت 23.

اما سؤال اين است كه متعلَّق فكر چه بايد باشد؟ آيا منظور اين روايت هر گونه فكرى است؟ در پاسخ بايد بگوييم، همان‌گونه كه در بحث غفلت و توجه، غفلت از هر چيز و توجه به هر چيزى مراد نبود بلكه غفلت و توجهى خاص منظور بود، اين جا نيز همين طور است. آن جا مى‌گفتيم غفلت از هويت انسانى خويش، از خدا، از معاد، از مسير بين مبدأ و معاد مايه سقوط انسان، و توجه به اين مسايل نيز عامل تكامل انسان است. در اين جا نيز مى‌گوييم، فكر درباره چيزهايى منظور است كه در سعادت انسان نقش اساسى دارد؛ فكرى كه به نحوى با خدا ارتباط پيدا مى‌كند. فكر درباره خدا، صفات خدا، افعال و نعمت ها و آيات الهى است كه هم مى‌تواند مانع غفلت انسان گردد و هم براى افزايش معرفت و به دنبال آن افزايش توجه و انگيزه نسبت به عبادت خداى متعال كارساز است.

تفكر در صفات و افعال الهى

آياتى از قرآن كه به تفكر امر كرده، بخشى از آنها به تفكر درباره صفات و افعال الهى ترغيب مى‌كند. تفكر در افعال و صفات الهى و شناخت دقيق آنها موجب مى‌شود انسان خدا را با موجودات ديگر اشتباه نگيرد و اوصاف و شؤونى را كه اختصاص به خداوند دارد به ساير موجودات نسبت ندهد. انسان گرچه فطرتاً خداجو و خداشناس است امّا گاهى ممكن است به اشتباه، موجودات ديگرى را جاى خدا بنشاند. قرآن مى‌فرمايد مشركين مكه و جزيرة العرب كه بت مى‌پرستيدند، منكر خدا نبودند؛ اشكالشان در تشخيص اوصاف و افعال مختص به خداوند بود: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ؛1و اگر از ايشان بپرسى: «چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين]رام كرده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله». بسيارى از آنان مى‌گفتند ما بايد اين بت ها را بپرستيم تا به خدا نزديك شويم: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى؛2 ما آنها (بت ها) را جز براى اين‌كه ما را بيشتر به خدا نزديك كنند، نمى‌پرستيم.

اشتباه آنها در اين بود كه نمى‌دانستند بت ها با چنين اوصافى نمى‌توانند معبود واقع شوند و مايه تقرب انسان به خدا گردند. اگر صفات خدا را به درستى مى‌شناختند، مى‌دانستند كه هرگز خداوند امر به عبادت بت و سجده در برابر آن نمى‌كند.


1. عنكبوت (29)، 61.

2. زمر (39)، 3.

بنابراين بخشى از تفكر ما بايد به تفكر درباره صفات خداوند اختصاص يابد تا با شناخت بهتر صفات الهى، در تعيين مصداق به اشتباه نيفتيم.

تفكر در نعمت هاى خداوند

بخشى ديگر از آياتى كه در قرآن امر به تفكر و تدبر كرده، مربوط به تفكر در «نعمت»هاى الهى است. تفكر در نعمت هاى خداوند باعث مى‌شود كه ما براى عبادت خدا و شكرگزارى در مقابل نعمت هايى كه به ما ارزانى داشته، انگيزه بيشترى پيدا كنيم. آيات فراوانى در اين زمينه در قرآن كريم وجود دارد كه در اين جا به نمونه هايى از آنها اشاره مى‌كنيم:

ـ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ؛1 و از نشانه هاى او اين است كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان ها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى در اين [نعمت]براى مردمى كه مى‌انديشند قطعاً نشانه هايى است. بينديشيد كه خداوند چگونه بين شما و همسرانتان رابطه عاطفى و محبت و مودت برقرار كرد. قبل از ازدواج هميشه حالت اضطراب و نگرانى داشتيد و شايد خود نيز متوجه نمى‌شديد كه اين حالت براى چيست؛ اما پس از آن‌كه خداوند همسرى نيكو نصيبتان كرد و روابط عاطفى بين شما پديد آمد به يك باره احساس آرامش كرديد، گويا گمشده بزرگى در زندگى داشتيد كه آن را يافتيد. به قول برخى از دانشمندان، انسان قبل از ازدواج، «نيمه انسان» است و وقتى كامل مى‌شود كه ازدواج كند. با ازدواج، انسان احساس مى‌كند كه زندگى‌اش دگرگون مى‌شود و اصلاً شخصيت ديگرى پيدا مى‌كند و به قول معروف، انسان ديگرى مى‌شود. همه اين آثار و بركات را خداوند در نعمتى به نام «همسر» قرار داده است. قرآن مى‌فرمايد درباره اين مسايل فكر كنيد.

ـ وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيات لِقَوْم يَعْقِلُونَ؛2 و از نشانه هاى او [اين كه] برق را براى شما بيم آور و اميد بخش مى‌نماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو مى‌فرستد، كه به وسيله آن، زمين را پس از مرگش زنده مى‌گرداند. در اين [امر]براى مردمى كه تعقل مى‌كنند قطعاً نشانه هايى است. اگر اين زمين براى هميشه مرده مى‌ماند و خداوند آب و بارانى نمى‌فرستاد تا درختان و گياهان بر روى آن


1. روم (30)، 21.

2. همان، 24.

رشد كنند چه وضعى پيش مى‌آمد؟ آيا تا به حال واقعاً به پى آمدهاى نبود همين يك نعمت به ظاهر ساده (نزول باران) به خوبى انديشيده ايم؟

ـ أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ؛1 آيا آبى را كه مى‌نوشيد، ديده ايد؟ آيا شما آن را از [دل] ابر سپيد فرود آورده ايد، يا ما فرود آورنده ايم؟ اگر بخواهيم آن را تلخ مى‌گردانيم، پس چرا سپاس نمى‌داريد؟ به راستى اگر همه آب هاى روى كره زمين تلخ و شور مى‌بودند انسان چه مى‌توانست بكند؟!

ـ وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ؛2 و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [= الهام غريزى]كرد كه از پاره‌اى كوه ها و از برخى درختان و آنچه داربست مى‌كنند، خانه هايى براى خود درست كن، سپس از همه ميوه ها بخور، و راه هاى هموار پروردگارت را بپوى. [آن گاه]از درون [شكم]آن، شهدى كه به رنگ هاى گوناگون است بيرون مى‌آيد. در آن، براى مردم درمانى است. راستى در اين [زندگى زنبور]براى مردمى كه تفكر مى‌كنند نشانه [قدرت و عظمت] الهى است. حقيقتاً در اين موجود كوچك خداوند چه هنرهايى به خرج داده است! واقعاً چگونه اين حيوان به طرزى شگفت آور با مكيدن شيره گل ها و گياهان عسل توليد مى‌كند؟! عسلى كه درمان دردهاى مردم در آن است.

خلاصه اين كه، نعمت هاى خداوند سراسر زندگى انسان را پر كرده است. كافى است انسان كمى چشم خود را باز كند تا صدها و هزاران نعمت را كه در اطرافش هستند و از آنها بهره مى‌برد، مشاهده كند. تفكر در اين نعمت ها به انسان گوشزد مى‌كند كه كدام دست هنرمندى است كه اين همه زيبايى و نعمت را آفريده است؟ و آيا چنين موجودى به راستى شايسته دوست داشتن و پرستش نيست؟!

تفكر در مورد خويش

گروه ديگرى از آياتى كه انسان را به تفكر فرا مى‌خواند، موضوع آنها خود انسان است؛ اين‌كه انسان چگونه به وجود مى‌آيد، چگونه رشد مى‌كند و پرورش مى‌يابد، چگونه خداوند او را از


1. واقعه (56)، 68ـ70.

2. نحل (16)، 68ـ69.

سختى ها و گرفتارى ها نجات مى‌دهد و به آسايش و آرامش مى‌رساند و مسايلى از اين قبيل. نمونه هايى از اين آيات را با هم مرور مى‌كنيم:

ـ قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ؛1 قطعاً در برخورد ميان دو گروه، براى شما نشانه‌اى [و درس عبرتى]بود. گروهى در راه خدا مى‌جنگيدند و ديگر [گروه]كافر بودند كه آنان [= مؤمنان] را دو برابر خود مى‌ديدند؛ و خدا هر كه را بخواهد به يارى خود تأييد مى‌كند. يقيناً در اين [ماجرا] براى صاحبان بينش عبرتى است. خداوند در اين آيه ماجراى جنگ بدر را به مسلمانان گوشزد مى‌كند. در آن جنگ تعداد مسلمانان به ظاهر31 تعداد كفار بود اما به معجزه الهى، چنان رعبى در دل كفار افتاده بود كه آنان لشكر مسلمانان را دو برابر خود مى‌ديدند. هم چنين خداوند امدادهاى غيبى ديگرى نيز در اين جنگ نصيب مسلمانان كرد و با آن‌كه عِدّه و عُدّه آنها بسيار كمتر از لشكر كفر بود، اسلام و مسلمانان را پيروز كرد. در اين جا با يادآورى اين تأييد و نصرت الهى مى‌فرمايد: كسانى كه صاحب بصيرت باشند از اين ماجرا درس عبرت خواهند گرفت، و خدا را خواهند شناخت و از صميم دل به او ايمان خواهند آورد.

ـ أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماء مَهِين. فَجَعَلْناهُ فِي قَرار مَكِين. إِلى قَدَر مَعْلُوم. فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ. وَيْلٌ يَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِينَ؛2 مگر شما را از آبى بى مقدار نيافريديم؟ پس آن را در جايگاهى استوار نهاديم، تا مدتى معيّن. و توانا آمديم [يا: سنجيديم] و چه نيك تواناييم. آن روز واى بر تكذيب كنندگان. در اين آيات ضمن يادآورى اين‌كه خداوند موجودى پيچيده مثل انسان را از كمى آب بى مقدار چگونه به دست قدرت خود خلق مى‌كند، غيرمستقيم از مردم مى‌خواهد كه در اين مسأله بينديشند. جمله «وَيْلٌ يَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِينَ: در آن روز واى بر تكذيب كنندگان» دلالت بر اين دارد كه انسان اگر فقط در ماجراى خلقت و به وجود آمدن خود تأمل كند، جاى انكار و تكذيب برايش باقى نمى‌ماند.

ـ وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛3 و به ياد آوريد هنگامى را كه شما در زمين


1. آل عمران (3)، 13.

2. مرسلات (77)، 20ـ24.

3. انفال (8)، 26.

گروهى اندك و مستضعف بوديد. مى‌ترسيديد مردم شما را بربايند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاك به شما روزى داد، باشد كه سپاس گزارى كنيد. در اين آيه خداوند به مسلمانان يادآورى مى‌كند كه در روزهاى اول صدر اسلام چگونه اندك و بى پناه بودند و هيچ دفاعى نداشتند و هميشه در بيم و اضطراب به سر مى‌بردند. ظرف مدتى كوتاه خداوند آن كمى و بى پناهى و ترس را به كثرت و پناه و اعتماد به نفس و قوت و قدرت تبديل كرد. در پايان متذكر مى‌شود كه اگر انسان هايى حق شناس باشيد در مقابل اين نعمت هاى بزرگ خداوند به شكرگزارى و سپاس به درگاه او روى خواهيد آورد.

در هر حال اينها نيز گروهى ديگر از آيات هستند كه ضمن يادآورى آنچه از نعمت ها كه مستقيماً به خود انسان و وجود او باز مى‌گردد، او را به تفكر و تدبر درباره آنها و قدرشناسى و سپاس نسبت به كسى كه آنها را به ايشان ارزانى داشته است فرا مى‌خوانند.

تفكر در هدف دارى خلقت

بخش ديگرى از اين آيات، آياتى هستند كه در صدد القاى اين مطلب‌اند كه انسان بايد با تدبر و تفكر در آيات و نعمت هاى الهى، به «هدف دارىِ» آنها و كل خلقت پى ببرد. نمونه هايى از اين آيات را نيز با هم مرور مى‌كنيم:

ـ در اواخر سوره آل عمران مى‌فرمايد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآيات لِأُولِي الْأَلْبابِ. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛1 مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هايى [فانع كننده] است. همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مى‌كنند، و در آفرينش آسمان ها و زمين مى‌انديشند [كه:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده اى. مى‌فرمايد «اولوا الالباب» و خردمندان كسانى هستند كه با تفكر و تدبر در خلقت آسمان و زمين، پى به هدف دارى آنها مى‌برند و به اين نتيجه مى‌رسند كه آفريننده آسمان و زمين حتماً از آفرينش آنها در پى هدفى بوده است.

ـ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ. لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا


1. آل عمران (3)، 190ـ191.

إِنْ كُنّا فاعِلِينَ؛1 و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم. اگر مى‌خواستيم بازيچه‌اى بگيريم، قطعاً آن را از پيش خود اختيار مى‌كرديم. در اين آيات اشاره مى‌كند كه خداوند آسمان و زمين را از سر هوس و براى بازى خلق نكرده است! بلكه از آفرينش آنها غايت و هدفى را در نظر داشته است. غايت و هدفى كه انسان بايد در مورد آن بينديشد و با توجّه به آن، راه خود را پيدا كند.

ـ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛2 آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و اين‌كه شما به سوى ما بازگردانده نمى‌شويد؟ اگر شما را بيهوده آفريده بوديم، آن گاه معاد و حساب و كتاب و پاداش و كيفرى در كار نبود؛ اما بدانيد كه خلقت جهان از روى لهو و لعب و به عبث نبوده و حساب و كتاب دارد.

انسانى كه درباره اين مسايل نينديشد و به آنها توجه نكند، طبيعتاً عالم را بى سر و ته و پوچ خواهد يافت. منشأ تفكرات نيهيليستى و پوچ انگارانه همين است كه كسانى ارتباط هايى را كه در عالم هستى وجود دارد ناديده مى‌انگارند. قطعاً اگر ارتباط جهان هستى را با خدا قطع كنيم و در محاسبات و تحليل هايمان نسبت به عالم خلقت، خدا را به حساب نياوريم، نتيجه‌اى جز پوچى عالم نخواهيم گرفت. تنها چيزى كه وجود هستى را معنادار و توجيه پذير مى‌كند تعلّق و ارتباط آن با خداى متعال است. بدون خدا، جهان نه مبدئى دارد، نه مقصدى، نه اولى، نه آخرى، نه معنايى، نه توجيهى و نه هيچ چيز ديگر. به راستى، اگر بدون خدا در هستى، به نتيجه‌اى غير از هيچى و پوچى برسيم آن گاه بايد تعجب كرد. بدون خدا در عالم، به پوچى رسيدن نتيجه‌اى كاملاً منطقى است! عالَم بى خدا و بى مبدأ و معاد، نظير ساختن كوزه هايى است كه كوزه گرى با هزار زحمت و تلاش آنها را درست كند و در آخر نيز همه آنها را بشكند و به دور بريزد! أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛3 آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما بازگردانده نمى‌شويد؟ قطعاً اين گونه است كه عالم هدفى دارد و به سوى خدا باز خواهد گشت. اما رسيدن به اصل «هدف دارىِ» عالم و هم چنين اين‌كه آن هدف به طور مشخص چيست، چيزى است كه در سايه «تفكر» به دست مى‌آيد؛ و از اين رو انسانْ بى تفكر به هيچى و پوچى مى‌رسد و اصلاً از انسانيت خود خلع مى‌شود.


1. انبيا (21)، 16ـ17.

2. مؤمنون (23)، 115.

3. همان.

تفكر، وجه امتياز انسان و حيوان

درست به دليل همين اهميت حياتى «تفكر» است كه قرآن اين همه اصرار دارد كه انسان بينديشد و از گروه «اولوا الالباب» گردد. اولوا الالباب يعنى انسان هايى كه پوك و بى مغز نيستند بلكه وجود آنها مغز و هسته نيز دارد. كسانى كه اولوا الالباب نيستند فقط به ظاهر و به صورتْ انسانند اما در باطن و در حقيقت حيوانند: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.1 اولوا الالباب بدان جهت وجودشان و انسانيتشان علاوه بر ظاهر، مغز و هسته نيز دارد كه در همه حال مايه اصلى انسانيت را به همراه دارند: يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ؛2 خدا را [در همه حال]، ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى‌كنند. آنان پيوسته درباره مُنعم خود و خالق آسمان و زمين و چرخش و گردش شب و روز تفكر مى‌كنند؛ آن گاه چگونه ممكن است ولى نعمت و پروردگار و ربّ خويش را از ياد ببرند: يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً؛3 در آفرينش آسمان ها و زمين مى‌انديشند [كه:]پرورگارا اينها را بيهوده نيافريدى.

انسان براى آن‌كه مبتلا به غفلت نشود و هميشه به ياد خدا باشد و براى تقرب به خدا انگيزه داشته باشد بايد به تفكر روى بياورد. اين همان تفكرى است كه ارزش ساعتى از آن از عبادت يك سال يا شصت سال بيشتر است؛ تفكرى كه در مورد خدا و صفاتش و حكمت خلقتش و هدف و غايت آفرينشش باشد، تفكرى كه پس از آن، انسان به اين نتيجه برسد كه رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً. وقتى انسان در اثر تفكر به اين نتيجه رسيد كه آفرينش پوچ و باطل نيست بلكه هدف و غايتى دارد، مى‌فهمد كه خداوند از آفرينش خود او به عنوان يكى از موجودات اين جهان نيز هدفى داشته است. با تحقيق و تفكر بيشتر به اين نتيجه مى‌رسد كه آفرينش جهان، مقدّمه و زمينه ساز آفرينش انسان است، چنانكه خداى عالم فرموده است: همه چيز را براى شما انسان ها خلق كردم: خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً؛4 آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد. و سپس مى‌فرمايد، و اما تو را‌اى انسانْ مختار آفريدم تا با اختيار خودت به عبادت و شكرگزارى به درگاه من روى بياورى و متكامل شوى. البته چون كمال انسان اختيارى است از اين رو ممكن است انسان هايى نيز از اختيار خود سوء استفاده كرده و به جاى طىّ مسير


1. اعراف (6)، 179.

2. آل عمران (3)، 191.

3. همان.

4. بقره (2)، 29.

تكامل، به انحراف و سقوط بيفتند: إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً؛1 ما راه را بدو نموديم؛ يا سپاس‌گزار خواهد بود يا ناسپاس. ايمان و كفر به انتخاب خود انسان است: فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ؛2 پس هر كه بخواهد ايمان بياورد و هر كه بخواهد انكار كند. اين جا است كه مرحله بعدى تفكر، ما را به اين جا مى‌رساند كه پس بايد حساب و كتابى در كار باشد تا معلوم شود چه كسى از اختيار خود حسن استفاده كرده و مستحق دريافت پاداش و رحمت الهى گرديده و چه كسى با سوء استفاده از اختيار خويش نقمت و عذاب الهى را براى خود خريده است.

بنابراين مى‌بينيم كه تفكر مرحله به مرحله دست ما را مى‌گيرد و از هيچى و پوچى به هدف دارى و حساب و كتاب مى‌رساند؛ حساب و كتابى كه عده‌اى در اثر آن مستحق عذاب و آتش خواهند شد و تا ابد در آن گرفتار خواهند بود. اين جا است كه انسان دست به دعا بر مى‌دارد و با اعتراف به پوچ و باطل نبودن خلقت، براى در امان ماندن از آن عذاب، از خدا يارى مى‌طلبد: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛3 پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده اى؛ منزّهى تو، پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.

اين همه را قرآن چه زيبا در آيه‌اى بيان مى‌كند: أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَل مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ؛4 آيا در خودشان به تفكر نپرداخته‌اند؟ خداوند آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، جز به حق و تا سرآمدى معيّن نيافريده است، و [با اين همه]بسيارى از مردم، لقاى پروردگارشان را سخت منكرند.

راه يقين پيدا كردن به آخرت نيز تفكر است؛ همان يقينى كه قرآن مى‌فرمايد: وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛5 و به آخرت يقين دارند. اگر مى‌خواهيم مصداق اين آيه نباشيم كه: لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ؛6 به [سزاى]آن كه روز حساب را فراموش كرده‌اند عذابى سخت خواهند داشت؛ بايد با تفكر، هر گونه شك و ترديدى را نسبت به آخرت از خود دور كنيم.


1. انسان (76)، 2.

2. كهف (18)، 29.

3. آل عمران (3)، 191.

4. روم (30)، 8.

5. بقره (2)، 4.

6. ص (38)، 26.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org