قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس بيست و هفتم

در جستجوى روح نماز (1)

نماز واقعى

بحث ما در جلسات اخير پيرامون نماز بود. اشاره كرديم كه آنچه از مجموع معارف اسلام استفاده مى‌شود اين است كه مهم ترين و بهترين كارها نزد خداى متعال و براى نيل به مراتب قرب الهى «نماز» است. در قرآن و روايات اسلامى ويژگى ها و آثارى براى نماز بيان گرديده كه آن را در مرتبه عالى ترين كارها قرار مى‌دهد و «خيرالعمل» بودن نماز چيزى است كه در شريعت مقدس بدان تصريح شده و ما خود هر روز در اذان و اقامه نمازهاى پنج گانه به اين مطلب اعتراف مى‌كنيم. از جمله ويژگى ها و آثارى كه براى نماز ذكر شده، اين است كه: اَلصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ؛1 نماز معراج مؤمن است. هم چنين آثار و ويژگى هاى ديگرى كه در جلسه پيشين به برخى از آنها اشاره كرديم.

با اين همه، متأسفانه ما از نمازهاى خود چندان بهره‌اى نمى‌بريم. بسيارى از ما نه از نمازهاى خود لذت مى‌بريم و نه آثار و نتايج آن را در وجود خود احساس مى‌كنيم. به عكس، نماز غالباً براى ما سنگين است و با كراهت به سراغ آن مى‌رويم. وقتى هم نمازمان تمام مى‌شود، حالمان به گونه‌اى است كه گويا بارى سنگين را كه موجب زحمت و رنج ما بوده از دوش افكنده ايم! با اين‌كه نمازهاى ما معمولاً چهار يا پنج و يا حداكثر ده دقيقه بيشتر طول نمى‌كشد، اما اين چند دقيقه تا بدان حد برايمان سنگين است كه گويا براى ما ساعت ها طول مى‌كشد! هنگامى كه از نماز فارغ مى‌شويم، نفسى راحت مى‌كشيم و مانند مرغى كه در قفس گرفتار بوده و اينك آزاد شده، بلافاصله پس از «السلام عليكم و رحمة اللّه» به اين سو و آن سو نگاه مى‌كنيم و فوراً به دنبال كارمان مى‌رويم! اتفاقاً قرآن كريم نيز به اين مسأله اشاره كرده


1. بحار الانوار، ج 82، باب 2، روايت 1.

است: وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِينَ؛1 و به راستى كه آن [نماز]گران است مگر بر خاشعان. البته همين نمازهاى ما هرقدر هم كم رنگ و كم خاصيت باشد نسبت به بى نمازى بسيار بسيار ارزش‌مند است. همين كه انسان براى انجام وظيفه، دقايقى را در پيشگاه الهى بايستد و سر به خاك بسايد، بسيار قيمت دارد. اما بحث اين است كه قدر و ارزش نماز و بهره‌اى كه ما مى‌توانيم از آن ببريم بسيار فراتر از اينها است. فاصله بين اين نمازهاى ما با نماز واقعى و آثار آن، چيزى شبيه فاصله صفر تا بى نهايت است!

ما با آن افق اعلاى نماز و ملكوتى آن بسيار فاصله داريم و متأسفانه از آثار فوق العاده آن محروم هستيم. سرّ اين محروميت نيز، همان‌گونه كه در جلسات قبل اشاره كرديم، اين است كه ما نماز را در همين ظواهر الفاظ و اذكار و حركات و سكناتش خلاصه كرده‌ايم و از روح و حقيقت آن غافليم. نمازى كه انسان در آن، به معانى الفاظى كه مى‌گويد و حركاتى كه انجام مى‌دهد توجه ندارد، مانند افسون خواندن فال گيرها و رمّال ها است! آنها نيز كلماتى عجيب و غريب را تكرار مى‌كنند كه نه خود و نه ديگران چيزى از آن سر در نمى‌آورند! از نمازى كه حاصلش لقلقه زبان و خم و راست شدنى بيش نيست، نمى‌توان انتظار داشت كه انسان را به معراج ببرد! نمازهاى بسيارى از ما شبيه نماز است و ما فقط اداى نماز را در مى‌آوريم! به راستى، گاهى نماز ما با كار كسانى كه حركت هاى نمايشى اجرا مى‌كنند چندان تفاوتى ندارد؛ نمايشى از نماز است نه خود نماز!

لازم نيست حتماً نماز طولانى باشد؛ نماز اگر كوتاه و مختصر هم باشد اما روح داشته باشد، مى‌تواند معجزه بيافريند و انسان را از پست ترين مراحل به اوج شرف و عظمت برساند. بايد تلاش كنيم و از خداى متعال نيز مسألت نماييم تا نمازهايمان روح پيدا كند. آن گاه است كه آثار آن را به عيان (به اندازه‌اى كه به روح نماز دست يافته ايم) خواهيم ديد.

اگر نماز روح داشته باشد، قرآن كريم مى‌فرمايد اثرش اين است: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛2 به راستى كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد. با اين حال ما بسيارى از نمازخوان ها را ديده‌ايم كه به محض خارج شدن از مسجد به دنبال گناه مى‌روند و نماز تأثيرى در بازداشتن آنان از گناه و زشت كارى نداشته است. چه بسا نمازخوان هايى كه پس از


1. بقره (2)، 45.

2. عنكبوت (29)، 45.

نماز و مسجد، بلافاصله به نگاه حرام، صداى حرام، سخن حرام، معامله حرام و انواع حرام هاى ديگر روى مى‌آورند! حتى گاهى به خارج شدن از مسجد هم نمى‌كشد و در همان مسجد شروع به غيبت كردن از ديگران، تهمت زدن و دروغ بستن به آنان و مسخره كردن ايشان مى‌پردازند! به راستى اينها چگونه نمازهايى است؟ مگر قرآن صراحتاً نمى‌فرمايد: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؟! پس چرا اين نمازها ما را از گناه باز نمى‌دارد؟!

در روايتى، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين گونه نقل مى‌كنندكه آن حضرت مى‌فرمايند، كسى كه پنج نوبت نماز مى‌خواند، مثل آن است كه نهرى جلوى خانه‌اش باشد و روزى پنج بار بدنش را در آن بشويد؛ آيا چرك و كثافتى در بدنش باقى خواهد ماند1؟! با اين همه، ما پنج نوبت نماز مى‌خوانيم، اما هنوز هم آلوده به چرك و كثافت انواع گناهان هستيم! همه اينها به سبب آن است كه نمازهاى ما «نماز» نيست، بلكه شبيه نماز و اداى نماز را در آوردن است. اكنون سؤال اين است كه اگر ما بخواهيم نمازمان نماز واقعى، و برخوردار از روح باشد چه بايد كرد؟

گام اول براى استفاده از روح و حقيقت نماز

براى نزديك شدن به روح نماز و بهره‌مند شدن از حقيقت آن، اولين گام اين است كه در حين نماز «توجه» به نماز داشته باشيم. شايد بسيارى از اوقات اتفاق مى‌افتد كه انسان سوره حمد را تمام مى‌كند و مشغول خواندن سوره توحيد مى‌شود؛ در حالى كه اصلاً يادش نمى‌آيد كه سوره حمد را چگونه خواند و تمام كرد. حتى گاهى پيش مى‌آيد كه وقتى «السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته» را مى‌گويد تازه يادش مى‌آيد كه نماز مى‌خوانده است! اين نشان دهنده آن است كه هيچ توجه آگاهانه‌اى به نماز و آنچه انجام مى‌داده، نداشته است. البته در انجام فعل اختيارى و ارادى، حتماً نوعى توجه وجود دارد و محال است بدون توجه، فعل اختيارى از او صادر شود؛ اما براى حصول اين شرط، وجود مرتبه‌اى ضعيف از توجه نيز كافى است. در


1. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روايت 41. متن روايت چنين است: انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما ظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى اليوم ا كان يبقى فى جسده درن فكذلك و اللّه الصلوات الخمس لامتى. شبيه اين روايت از امام باقر(عليه السلام) در بحار الانوار، ج 82، باب 1، روايت 66 نيز نقل شده است.

مورد نماز هم منظور اين است كه گاه توجه آن چنان ضعيف است كه اگر انسان، مثلاً، در ركعت سوم باز گردد و بخواهد به ياد بياورد كه تشهد ركعت دومش را چگونه خوانده، به خاطر نمى‌آورد! اين همان نمازى است كه روح ندارد و براى انسان تعالى ايجاد نمى‌كند.

بنابراين، اولين گام براى نايل شدن به حقيقت و روح نماز اين است كه «توجه داشته باشيم كه چه مى‌كنيم». از همان ابتدا كه براى تكبيرة الاحرام مى‌ايستيم و قبل از آن‌كه «اللّه اكبر» بگوييم، بايد توجه كنيم كه براى چه اين جا ايستاده‌ايم و مى‌خواهيم چه بكنيم. حتى جلوتر از آن، از همان اولين كلمه و جمله‌اى كه شروع به اذان و اقامه مى‌كنيم، توجه داشته باشيم كه اين جملات براى چيست. لااقل در اين حد باشد كه گويى متنى را حفظ كرده و مى‌خواهيم براى كسى بخوانيم؛ در اين حال مراقبيم كه حروف و كلمات را درست ادا كنيم و جمله ها و عبارت ها را پس و پيش نخوانيم. البته در اثر تكرار، به مرور زمان، قرائت نماز براى انسان به صورت «ملكه» در مى‌آيد و انسان با توجهى ضعيف و نيمه آگاهانه نيز قرائت را به درستى انجام خواهد داد؛ و اشاره كرديم كه اين مقدار از توجه كافى نيست.

گام دوم

گام دوم براى خواندن نمازى كه بتوانيم از آن بهره ببريم، اين است كه هر جمله و ذكرى را كه مى‌گوييم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشيم. اين چيزى است كه حتماً بايد بر آن اصرار بورزيم. اگر در يك نماز، موفق به اين كار نشديم، در نماز بعدى حتماً سعى كنيم كه اين كار را انجام دهيم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبوديم، در نماز پس از آن سعى كنيم، و خلاصه، اين امرى است كه حتماً بايد به آن دست پيدا كنيم. براى اين كار مى‌توانيم به اين صورت عمل كنيم كه قبل از اداى هر جمله اى، ابتدا معناى آن را در ذهن حاضر كنيم و سپس آن جمله را ادا كنيم؛ مثلاً اگر مى‌خواهيم «اللّه اكبر» بگوييم، ابتدا اين مفهوم را كه خدا از همه چيز و همه كس بزرگ‌تر است در ذهن حاضر كنيم و سپس «اللّه اكبر» بگوييم. اگر به اين صورت تمرين كنيم، تا حدى قدرت پيدا مى‌كنيم كه به معانى و مفاهيم الفاظ و عباراتى كه بر زبان مى‌آوريم، توجه داشته باشيم. به هر حال، اين مسأله‌اى بسيار مهم و اساسى است و اگر كسى بدان موفق شود گامى بلند در راستاى نيل به مقصود برداشته است.

اما با اين دو گام، هنوز نماز ما «عبادت» نشده است. حتى اگر موفق شويم از ابتدا تا انتهاى

نماز حضور قلب و توجهى كامل داشته باشيم و در اداى آگاهانه تك تك كلمات و نيز توجه به معانى آنها توفيق صد در صد داشته باشيم، براى نيل به حقيقت نماز، دست كم يك گام ديگر لازم است. توجه به معانى نماز، حداكثر نظير اين است كه شما كتابى عربى را بخوانيد و در حين خواندن، به معانى آن كاملاً دقت و توجه داشته باشيد؛ آيا اين باعث مى‌شود كار شما عبادت باشد؟! نماز صرفاً اين نيست كه انسان در هنگام خواندن آن به معانى الفاظى كه مى‌گويد، توجه نمايد.

گام سوم

مرحله سوم در اين مسير آن است كه سعى كنيم حال و باور قلبى ما نيز متناسب با همان چيزى باشد كه به زبان مى‌آوريم. اگر در نماز مى‌گوييم: «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ»، بايد حالمان نيز به گونه‌اى باشد كه واقعاً جز خدا از هيچ كس ديگرى يارى نخواهيم و اميد و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبيرة الاحرام و «اللّه اكبر» مى‌گوييم، بايد باور قلبى مان نيز اين باشد كه خدا را «بزرگ ترين» بدانيم. آيا به راستى در عمق دلمان نيز گواهى مى‌دهيم كه خدا از هر چيزى بزرگ‌تر است؟ آيا اين گفته، در رفتار و عملمان نيز ظهور و بروز دارد؟ بسيارى از ما اگر در وضع و حال خودمان دقت كنيم، خواهيم ديد كه ـ نعوذ بالله ـ ما حتى به اندازه كودكى نيز براى خداى متعال حساب باز نمى‌كنيم. بسيارى از كارها را حتى در حضور كودكى نيز شرم داريم كه انجام دهيم، اما با گستاخى هرچه تمام، كارهايى به مراتب بدتر از آن را در حضور پروردگار مرتكب مى‌شويم! يعنى در التزام عملى و نمود رفتارى، خدا را نه «بزرگ ترين» كه گاهى حتى «كوچك تر» از همه به حساب مى‌آوريم!

در هر حال، اين‌كه انسان در حين نماز، حالش نيز با آنچه بر زبان مى‌آورد متناسب باشد مراتب مختلفى دارد. مرتبه يا مراتبى از آن، كم و بيش، از راه تمرين براى همه قابل دست رسى است. مراتبى از آن ويژه اولياءاللّه و كسانى است كه به درجات بسيار عالى معرفت و كمال دست يافته‌اند. ائمه معصومين(عليهم السلام) حالاتى بسيار عجيب در نمازشان داشته‌اند. آنان در حين نماز به هيچ چيز جز خدا توجه نداشتند. اين داستان در مورد حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) معروف است كه تيرى به پاى آن حضرت فرو رفته بود و نمى‌توانستند آن را از پاى ايشان بيرون بياورند. آن روزها مثل امروزه داروهاى بيهوشى و بى حس كننده وجود نداشت؛ از اين رو بيرون آوردن آن تير بسيار مشكل بود. صبر كردند تا زمانى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به

نماز ايستادند و در آن حال تير را از پاى ايشان بيرون كشيدند بدون آن‌كه آن حضرت متوجه اين امر شوند و دردى را احساس كنند.1 شايد تصور اين امر براى ما كمى، دشوار باشد؛ اما على(عليه السلام) كه سهل است و جاى خود دارد، مشابه اين جريان براى كسانى كه اصلاً با آن حضرت قابل مقايسه نيستند، ولى افتخار شاگردى مكتب حضرتش را داشته‌اند اتفاق افتاده است.

داستانى از مرحوم آيت الله خوانسارى

قضيه‌اى را خود من از چند نفر افراد موثق درباره مرحوم آيت اللّه العظمى حاج سيد احمد خوانسارى شنيده ام. نقل مى‌كنند كه ايشان كسالتى داشتند و بايد معده ايشان را عمل جراحى مى‌كردند. طبيعتاً بايد بيهوشى انجام مى‌گرفت تا بتوانند عمل جراحى را انجام دهند. مرحوم آيت اللّه خوانسارى بر اساس احتياطى ابا داشتند كه بيهوش شوند. از اين رو گفته بودند كه بدون بيهوشى عمل جراحى را انجام دهند! هرچه گفته بودند، نمى‌شود، مى‌خواهند شكم را پاره كنند و بعد هم دوباره بدوزند، حتماً بايد بيهوش شويد؛ ايشان فرموده بودند، شما كارى نداشته باشيد و بدون بيهوشى عمل را انجام دهيد! گويا محل انجام عمل، بيمارستانى در شيراز بوده است. به هر حال، سرانجام پزشكان بدون بيهوشى ايشان را عمل مى‌كنند، شكم را پاره مى‌كنند و قسمتى از معده را بيرون مى‌آورند و دوباره شكم را مى‌دوزند و بخيه مى‌كنند! در طول اين مدت، حضرت آيت اللّه خوانسارى هيچ عكس العملى كه كوچك ترين نشانى از درد و ناراحتى باشد از خود نشان نمى‌دهند! پزشكان باور نمى‌كرده‌اند كه چنين چيزى واقعاً ممكن باشد. ابتدا كه چاقو را گذاشتند فكر مى‌كردند الآن ايشان دست و پا مى‌زند و فرياد مى‌كشد. اما با كمال تعجب مى‌بينند ايشان هيچ عكس العملى نشان نمى‌دهند.

نقل مى‌كنند كه آن بزرگوار در تمام طول عمل جراحى، توجهش را به ساحت مقدس پروردگار معطوف مى‌كند، به گونه‌اى كه كاملاً از خودش و دنياى پيرامونش غافل مى‌شود! كسى كه در حين عمل جراحى مى‌تواند اين‌چنين توجه خود را متمركز در ساحت قدس ربوبى كند قطعاً در حال نماز هم مى‌تواند چنين كارى را انجام دهد. به هر جهت، اين گونه كارها شدنى است و ما بايد همت كنيم و از خداى متعال نيز بخواهيم كه چنين لذت ها و مقام هايى را نصيب ما نيز بفرمايد.


1. ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.

نماز قلبى

اگر بخواهيم از كيمياى پرارج نماز بهره‌مند گرديم، بايد سعى كنيم «نماز» بخوانيم نه آن‌كه فقط اداى نماز خوان ها را در آوريم. اگر مراحلى را كه ذكر شد دنبال كنيم، به تدريج مى‌توانيم به مراتبى از روح و واقعيت نماز دست يابيم. ابتدا بايد به خودِ الفاظى كه مى‌گوييم و حركاتى كه انجام مى‌دهيم توجه كنيم. سپس به معنا و مفهوم آنچه مى‌گوييم توجه نماييم. در نهايت نيز بايد سعى كنيم حالت درونى و قلبى خود را با آنچه به ظاهر انجام مى‌دهيم و بر زبان جارى مى‌كنيم متناسب سازيم.

حضرت امام(رحمه الله) و ساير علماى اخلاق اين توصيه را دارند كه مى‌فرمايند «سعى كنيد اين مطالب را وارد قلب كنيد». داخل كردن الفاظ و معانى به قلب به چه معنا است؟ در اين تعبير، علما مى‌خواهند بين «ذهن» و «قلب» تفاوت بگذارند. اصولا موضع معنا و جايگاه آن، ذهن انسان است. يك كافر هم مى‌تواند معناى «لا اله الا اللّه» را در ذهن خود تصور كند. پس چرا با اين وجود كافر است؟ چون گرچه معنا را در ذهن خود وارد مى‌كند، اما وارد قلبش نمى‌شود. از اين رو مؤمن از آن جهت مؤمن است كه علاوه بر آن‌كه اين مفهوم را در ذهن تصور مى‌كند، قلباً نيز آن را مى‌پذيرد و باور مى‌كند. اتفاقاً اين كلام مرحوم امام و ديگر علماى اخلاق برگرفته از قرآن كريم است، آن جا كه مى‌فرمايد: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ؛1 [ برخى از] باديه نشينان گفتند: «ايمان آورديم.» بگو: «ايمان نياورده‌ايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم.» و هنوز ايمان در قلب هاى شما وارد نشده است. عده‌اى از اعراب آمدند و به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) شهادت دادند: اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه. آنان مى‌پنداشتند كه ايمان همين است. از اين رو مى‌گفتند، ما به خدا و رسولش ايمان آورديم. آيه نازل شد كه اينان گرچه شهادتين را گفته‌اند و به وظايف خويش عمل مى‌كنند، اما هنوز ايمان داخل قلبشان نشده است: وَ لَمّا يَدْخُلِ الايمانُ فى قُلوبِكُمْ. اگر چيزى وارد قلب شده باشد آثار خود را در عمل انسان نشان خواهد داد. از اين رو ما بايد سعى كنيم به مرور، حقايق مطالبى را كه در نماز مى‌گوييم يا به صورت عملى در ظاهر نشان مى‌دهيم، به قلبمان وارد كنيم. اگر «اللّه اكبر» مى‌گوييم حقيقتاً به اين مطلب برسيم كه خداوند از هركس و هر چيز بزرگ‌تر است. اگر «اياك نعبد و اياك


1. حجرات (49)، 14.

نستعين» مى‌گوييم، آن را به دل نيز باور كنيم و اميد و اعتقادى جز به كمك و عنايت الهى نداشته باشيم. اگر به ظاهر در مقابل خدا خاكسارى نشان مى‌دهيم و به سجده مى‌افتيم، به قلب و باطن نيز منيت ها و انانيت هاى خود را به دور بريزيم و واقعاً بنده و تسليم محض خداى متعال باشيم.

افسانه يا واقعيت

متأسفانه ما از بس نسبت به اين مطالب فاصله داريم، گاهى حتى فكر مى‌كنيم اين حرف ها افسانه و رؤيايى بيش نيست! مى‌پنداريم اينها شعرهايى است كه برخى افراد هنگامى كه طبعشان گل كرده، گفته‌اند! اما اينها حقايق و واقعيت هايى است كه به بسيارى از آنها در خود قرآن و روايات و معارف اهل بيت(عليهم السلام) تصريح شده است. قبلاً نيز يكى دو بار اين آيه را خوانده ام. براى خود من، اولين بارى كه به معناى اين آيه دقت كردم بسيار عجيب بود و متوجه شدم كه ما تا چه حد از قرآن و معارف آن دور هستيم. قرآن كريم در وصف مؤمنان مى‌فرمايد: إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً. وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً. وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً؛1 چون [قرآن] بر آنان خوانده شود سجده كنان به روى، در مى‌افتند؛ و مى‌گويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است.» و بر روى زمين مى‌افتند و مى‌گريند و بر فروتنى آنها مى‌افزايد. مؤمنان حقيقى و آنانى كه ايمان در قلبشان راه يافته، وقتى كه قرآن بر ايشان تلاوت مى‌شود با صورت بر روى زمين مى‌افتند و مى‌گريند: يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ. كسى به آنان ياد نداده كه اين كار را بكنند، بلكه اين واكنش طبيعى آنها نسبت به تأثير قرآن است! و هرچه بيشتر قرآن براى آنان خوانده شود بر خشوعشان افزوده مى‌شود: وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً. بنده در تمام عمر شصت و چند ساله‌ام حتى يك نفر را نديده‌ام كه به هنگام شنيدن قرآن چنين حالتى برايش ايجاد شود. البته كسانى را ديده‌ام كه به هنگام شنيدن قرآن اشك از چشمانشان جارى شده، ولى اين‌كه بر روى زمين بيفتند و صورت بر خاك بگذارند و بگريند؛ من تا به حال مشاهده نكرده ام.

در آيه‌اى ديگر كه شبيه همين آيه است، مى‌فرمايد: إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا؛2 و هرگاه آيات [خداى]رحمان بر ايشان خوانده مى‌شد، سجده كنان و گريان بر


1. اسراء (17)، 107ـ109.

2. مريم (19)، 58.

خاك مى‌افتادند. آيا اين قرآن براى چه كسانى نازل شده است؟ آيا ذكر اين اوصاف براى مؤمنان به چه منظورى است؟ آيا فقط خواسته‌اند كه ما بدانيم مؤمنانى بوده‌اند كه چنين اوصافى داشته‌اند؟ آيا اين اوصاف نبايد در ما تحقّق داشته باشد؟ آيا ما نبايد در ميان انبوه مؤمنانى كه اطراف خود مى‌بينيم، دست كم يك نفر را مشاهده كنيم كه چنين حالتى داشته باشد؟! اين امر شاهدى است بر اين‌كه ما تا چه حد با ايده آل هاى قرآن و سنّت فاصله داريم. در سابق افراد متعددى بوده‌اند كه چنين حالى داشته‌اند؛ اما در اين زمان ها كه زرق و برق دنيا بيشتر شده و مسابقه در هجوم به سوى ماديات تشديد گرديده است، اين حالات كمتر ديده مى‌شود. امروزه حتى كار به جايى رسيده كه اگر كسى در حال نماز گريه كند يا با شنيدن آيات قرآن اشك بريزد آن را بدعت در دين تلقى كرده و كارى بىوجه و بى معنا مى‌دانند! آيا چيزى كه صريحاً در خود قرآن آمده است بدعت در دين است؟! اگر صريح آيه قرآن، دين نيست پس دين چه چيزى است؟! اگر از طريق قرآن نتوان دين و اوصاف دين داران و مؤمنان را شناخت، پس از چه طريقى مى‌توان به اين مهم دست يافت؟! قرآن كريم براى آن‌كه عظمت معانى و مفاهيم قرآن را به ما بفهماند، مى‌فرمايد: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ؛1 اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى‌فرستاديم، يقيناً آن [كوه] را از بيم خدا فروتن [و]از هم پاشيده مى‌ديدى! يعنى دلى كه قرآن بر آن اثر نمى‌كند و در اثر شنيدن قرآن به طپش نمى‌افتد، از سنگ سخت‌تر است! اگر قرآن بر كوهى نازل شده بود، از هم مى‌شكافت، اما دل هاى برخى (و بلكه بسيارى) از انسان ها به قدرى سخت است كه آيات قرآن هيچ حركت و تحولى در آن ايجاد نمى‌كند و سر سوزنى بر آن تأثير ندارد! به راستى ما را چه مى‌شود كه در مقابل آيات الهى اين گونه سرد و بى روح بر جاى مى‌مانيم؟ آيا وقت آن نرسيده كه در وضع دل و روح خود تجديد نظرى كنيم و كمى هم با خدا و آيات الهى انس پيدا كنيم؟ أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛2 آيا براى كسانى كه ايمان آورده‌اند هنگام آن نرسيده كه دل هايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده نرم [و فروتن]گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش به آنها كتاب داده شد و [عمر و]انتظار بر آنان به درازا كشيد، و دل هايشان


1. حشر (59)، 21.

2. حديد (57)، 16.

سخت گرديد؟ آياوقت آن نشده كه مؤمنان حالت خشوع پيدا كنند و مانند كسانى نباشند كه به مرور زمان آن چنان سنگ دل شده‌اند كه حتى قطره‌اى اشك در چشمانشان ظاهر نمى‌شود؟ آيا هنگام خارج شدن از اين حالت جمود و يخ زدگى قلب ها فرا نرسيده است؟ چه بسيار كسانى كه در اثر حرارت آيات قرآن، يخ هاى قلب و روحشان آب شده و به دامان خدا بازگشته‌اند. چرا ما يكى از آنان نباشيم؟ داستان فضيل بن عياض معروف است. فضيل راهزن بود. شبى در حين دزدى و بالا رفتن از ديوار خانه مردم، شنيد كه صاحب خانه همين آيه (اَلَمْ يَأْنِ...) را تلاوت مى‌كند. اين آيه به يك باره فضيل را تكان داد و انقلابى در او پديد آورد. همان جا توبه كرد و گفت: «چرا، وقتش رسيده است»! او با همين يك آيه آن چنان عوض شد كه از اولياء اللّه گرديد. به راستى آيا وقت آن نرسيده كه مفاهيم و معانى الفاظ و اذكار نماز از زبان و ذهن ما عبور كرده و به قلبمان وارد شود؟! آيا وقت آن نرسيده كه در نماز حضور قلبى بيشتر داشته باشيم و تا اين حد نماز را سرسرى نگيريم؟! اميدواريم توفيقات خداوند در اين راه شامل حالمان گردد.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org