قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس دوازدهم

راهى براى ذكر قلبى

همه چيز، مايه‌اى براى ذكر خدا

پيش از اين بيان شد كه سير تكامل انسان سيرى آگاهانه و توأم با درك و اراده است. كمالاتى كه ارتباطى با درك، اراده و آگاهى ندارد «كمال انسانى» نيست. از سوى ديگر، چون «كمال انسانى» ملازم با «آگاهى» است، بزرگ ترين دشمن و مانع حركت تكاملى انسان «غفلت» است. از اين رو شرط اول براى آغاز حركت تكاملى انسان و پيمودن مسيرى كه خدا مقرّر فرموده و انبيا و پيروانشان براى عرضه و تحقق آن فداكارى كرده‌اند، خروج از غفلت است. براى خروج از غفلت، توجه به چند چيز لازم است: توجه به مبدأ، توجه به معاد و توجه به مسير بين مبدأ و معاد. توضيح داديم كه در اين بين آنچه نقش محورى و اساسى دارد همان توجه به مبدأ است و دو توجه ديگر در واقع از لوازم آن هستند. بدين روى ما بحث خود را در توجه به مبدأ كه همان توجه به خداوند و ذكر و ياد او است متمركز كرديم. در مورد ياد خدا نيز اشاره كرديم كه ذكر مراتبى دارد و پايين ترين مرتبه ذكر، ذكر لفظى است. در ذكر لفظى، توجه به معنا و مفاد لفظ مهم است و اثر ذكر لفظى در وقتى است كه از راه لفظ به معنا منتقل شويم و به آن توجه كنيم. خالق، رازق، رحمان، رحيم و... انواع مختلف ذكر لفظى هستند كه توجه به معانى آنها، مرتبه‌اى از ياد خدا را به همراه دارد. در ادامه نيز به ذكر قلبى و انواع آن پرداختيم و اشاره كرديم كه اساس و حقيقت ذكر، همان ذكر قلبى است و از اين رو انسان بايد وجهه تلاش و همت خود را رسيدن به ذكر قلبى قرار دهد.

گرچه هدف نهايى در ذكر، ذكر قلبى و توجه به ذات اقدس الهى است، اما سير طبيعى در اين راه، براى ما انسان هاى عادى اين است كه ابتدا بايد از ذكر لفظى و توجه به اسماء و صفات الهى شروع كنيم و به تدريج به مرتبه ذكر قلبى و توجه به خود ذات دست پيدا كنيم.

يكى از راه هايى كه براى نيل به ذكر قلبى وجود دارد اين است كه انسان سعى كند به هرچه و هر كس نگاه و توجه مى‌كند ارتباط آن را با خدا مد نظر داشته باشد. از نظر عقلى و برهانى اين مطلب مسلّم و ثابت است كه همه موجودات عالم، مخلوق و فعل خدا هستند. از اين رو انسان بايد تمرين كند كه وقتى به موجودات عالم نگاه مى‌كند، گل و گياه و آسمان و زمين و ماه و ستاره و دريا نبيند، بلكه «مخلوق خدا» و «فعل خدا» ببيند. اگر تمرين كنيم و خود را عادت دهيم به هر چيز از آن جهت كه فعل و مخلوق خداى متعال است نگاه كنيم، كمتر به غفلت مبتلا خواهيم شد. قبلاً هم اشاره كرديم كه غفلت ما از يك چيز، در اثر توجه به چيزهاى ديگر است. غفلت ما از خدا نيز در اثر توجه به موجودات و اشياى ديگر است. حال اگر بتوانيم كارى كنيم كه تمامى موجودات را از زوايه «فعل» و «مخلوق» بودنشان براى خدا بنگريم، اين غفلت پيش نمى‌آيد. البته چنين كارى ساده نيست و نياز به تمرين فراوان دارد، ولى به هر حال امرى ممكن و شدنى است.

توجه به جهان و موجودات آن، نظير توجه به يك اثر هنرى، يك نقاشى يا يك ساختمان است. گاهى توجه ما فقط به خود آن اثر، نقاشى و ساختمان است و هيچ توجهى به پديد آورنده و خالق آن اثر نداريم. بديهى است كه هر اثرى را مؤثرى و هر هنرى را دست هنرمندى خلق كرده است؛ ولى در اين نوع نگاه، ما تنها غرق در زيبايى و لطافت و دقت خود اثر هستيم و كاملاً از مؤثر غافليم. اما گاهى نيز اثر و مؤثر را با هم مى‌بينيم و در همان حال كه چشم به اثر دوخته‌ايم در دل و به زبان نيز به پديدآورنده و خالق اثر آفرين مى‌گوييم و او را تحسين مى‌كنيم كه چنين هنرنمايى كرده است. نگاه ما به عالم هستى نيز مى‌تواند همين دو حالت را داشته باشد. بسيارى از مردم در رويارويى با موجودات و پديده هاى عالم، تمام توجه و حواسشان فقط به خود آن موجود و پديده است و به كلى از خالق و پديدآورنده آن غافلند. اين همان نگاه و توجهى است كه غفلت از خدا را در پى دارد. شكّى نيست كه هر آنچه در عالم وجود مى‌بينيم جلوه هاى عظمت، قدرت، علم، حكمت، جلال و جمال الهى است. از اين رو مى‌توان در عين توجه به موجودات؛ قدرت، علم، حكمت و عظمت خداى متعال را نيز ديد و به آن توجه داشت و ثناگوى او بود؛ همان‌گونه كه مى‌توان ضمن تماشاى يك تابلوى زيباى نقاشى، به زبان و دل، نقش آفرين آن را تحسين كرد و هنرنمايى او را ستود.

البته اولياى خاص الهى به مقامى مى‌رسند كه فقط خود مؤثر را مى‌بينند. آنان به هيچ يك از مظاهر عالم ماده، با نظر استقلالى نگاه نمى‌كنند و در همه حال فقط خدا را مى‌بينند. آنان مثل ما نيستند كه از اثر پى به مؤثر ببرند، بلكه بر عكس ما، چون مؤثر را مى‌بينند، آثار او را هم مى‌بينند؛ و چنين چيزى براى ما كه در آغاز راه هستيم ميسّر نيست. ما در اين مرحله، كارى كه مى‌توانيم بكنيم اين است كه همراه با توجه به اثر، به ياد مؤثر نيز باشيم و به اين طريق از غفلت رها شويم.

راز تأكيد قرآن بر تدبر در «آيات» الهى

اصطلاح «آيات» و تفكر و تدبر در آيات هم كه در قرآن و روايات بر آن بسيار تأكيد شده در واقع، اشاره به همين مطلب است كه انسان با توجه به آثار، توجه به مؤثر پيدا كند. در قرآن كريم به كلمات «آيه»، «آيات اللّه»، «آياتنا» و شبيه آنها زياد برخورد مى‌كنيم. «آيه» در لغت به معناى «نشانه» است؛ گرچه ما در اصطلاح و عرف جارى خودمان اين كلمه را بيشتر به معناى «آيه قرآن» به كار مى‌بريم. قرآن كريم در آيات متعددى ما را به تفكر و تأمل در آيات تكوينى و نشانه هاى الهى دعوت مى‌كند:

ـ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ. يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ؛1 او است كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد كه [آب]آشاميدنى شما از آن است، و روييدنى [هايى] كه [رمه هاى خود را] در آن مى‌چرانيد [نيز] از آن است. به وسيله آن، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براى شما مى‌روياند. قطعاً در اينها براى مردمى كه انديشه مى‌كنند نشانه‌اى است.

ـ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآيات لِأُولِي الْأَلْبابِ؛2 مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هايى [از قدرت و حكمت او] است.

ـ وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ؛3 و از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است.


1. نحل (16)، 10ـ11.

2. آل عمران (3)، 190.

3. روم (30)، 23.

ـ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها؛1 و از نشانه هاى او اين‌كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان ها آرام گيريد.

ـ وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ؛2 و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و [لى]آنان از [مطالعه در] نشانه هاى آن اعراض مى‌كنند.

آيا به راستى ما تا به حال درباره اين نشانه ها و آثار با عظمت الهى، آن‌گونه كه شايسته است تدبر كرده ايم؟ راستى چگونه است كه دانه‌اى كوچك تبديل به نهالى بارور و تنومند مى‌شود؟ آيا تا به حال به كيفيت نزول باران و فوايد پرشمار آن درست توجه كرده ايم؟ آيا هيچ فكر كرده‌ايم كه اگر هميشه شب يا روز بود چه وضعى پيش مى‌آمد؟ آيا گهگاه كه دچار بى خوابى مى‌شويم، انديشيده‌ايم كه خواب چه نعمت خوب و بزرگى است؟! آيا درباره آسمان بى انتها و رازهاى بى شمار سر به مهر آن چقدر مطالعه كرده ايم؟ قرآن مى‌فرمايد، زمين، آسمان، گياه، كوه، دريا، ماه، خورشيد، ستارگان و... همه و همه، آيات الهى و نشانه هايى از وجود خداى متعال هستند. آسمان و زمين و ماه و خورشيد و گياهان و درختان، شب و روز پيش چشم ما هستند و ما شب و روز از خدا غافليم! اين حكايت به آن مى‌ماند كه انسان عكس كسى را در دست داشته باشد و شب و روز به آن نگاه كند، اما در اثر توجه به خود عكس و خصوصياتى از قبيل كيفيت كاغذ، اندازه، رنگ آميزى و زمينه آن، از خود صاحب عكس كاملاً غافل باشد! ما بايد تمرين كنيم كه به عالَم و پديده هاى آن به عنوان جلوه هايى از جمال يار بنگريم و زبان حالمان اين باشد كه:

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از او است *** عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از او است

اگر چنين نگرشى برايمان به صورت ملكه در آيد، ديگر هيچوقت از ياد خدا غافل نخواهيم شد.

زمان و مكان، يادآور خداوند

از جمله چيزهايى كه مى‌تواند «مذكِّر» و ياد آورنده خدا براى ما باشد «زمان» و «مكان» است.


1. همان، 21.

2. انبيا (21)، 32.

درست است كه همه زمان ها و مكان ها مخلوق خداوند هستند، اما برخى از زمان ها و مكان ها به دليل نسبت ويژه‌اى كه با خدا دارند، بر ساير زمان ها و مكان ها شرافت پيدا كرده‌اند. همه زمين ها را خدا خلق كرده و انتساب به خدا دارد، اما كعبه و خانه خدا انتسابى خاص و شرافتى ويژه دارد: جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ؛1 خداوند [زيارت]خانه كعبه را وسيله به پا داشتن [مصالح] مردم قرار داده است. همه زمان ها به خدا انتساب دارند، اما شرافت «ايام اللّه» فقط اختصاص به برخى از زمان ها دارد: وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ؛2 و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن. شب قدر آن چنان شرافتى دارد كه از هزار ماه بهتر است: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر.3 شرافت روز «غدير خم» به حدى است كه آن را بزرگ ترين عيد اسلام قرار داده است. دين در اين روز تكميل و نعمت خدا به حد تمام خود رسيده است: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي؛4 امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم. روز 22 بهمن روزى بود كه خداى متعال پيروزى بر كفار و دست نشاندگان آنها را نصيب ملت مسلمان ايران كرد. از اين رو، اين روز را از «ايام اللّه» مى‌دانيم.

در هر حال همان طور كه زمين و آسمان و ماه و خورشيد و كوه و دريا مى‌توانند به عنوان آيات الهى توجه ما را به خدا جلب كنند، زمان ها و مكان هاى خاصى نيز وجود دارند كه از چنين زمينه و استعدادى برخوردارند. حتى گاهى برخى نشانه هاى اعتبارى و قراردادى مى‌توانند اين خاصيت را داشته باشند. مثلاً هركس از دور گنبد طلاى حرم مطهر رضوى را مشاهده مى‌كند ناخودآگاه به ياد خدا و معنويات مى‌افتد. يا مثلاً براى مساجد معمولاً گنبد يا مناره درست مى‌كنند. گنبد و مناره تكويناً يادآور خدا نيست، اما چون قرارداد و اعتبار كرده‌اند كه اينها نشانه مسجد باشد و مسجد خانه خدا است، از اين رو انسان با ديدن آن به ياد خدا مى‌افتد. يا كسانى كه به قم مى‌آيند، به نزديكى هاى قم كه مى‌رسند با ديدن گنبد طلاى بارگاه حضرت معصومه(عليها السلام) اين معنا در ذهنشان تداعى مى‌شود كه يكى از بندگان شايسته خدا در اين جا مدفون است و به اين طريق به ياد خدا مى‌افتند. اصولا شعاير مذهبى همه همين


1. مائده (5)، 97.

2. ابراهيم (14)، 5.

3. قدر (97)، 3.

4. مائده (5)، 3.

گونه‌اند. سرّ اين هم كه بر بزرگ داشت شعاير مذهبى تأكيد گرديده همين است كه مردم با ديدن آنها به ياد خدا مى‌افتند: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛1 و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكى]از پاكى دل ها است. در ايام محرّم، مردم با ديدن پرچم ها و بيرق ها و ساير شعايرى كه نشانه فرارسيدن محرم و عاشورا است، به ياد امام حسين(عليه السلام) و خدا و دين مى‌افتند و اين مسايل در ذهنشان زنده مى‌شود. قرآن كريم مناسك و اعمال حج را از «شعائر اللّه» معرفى مى‌كند؛ در مورد صفا و مروه كه حاجيان بين آنها «سعى» انجام مى‌دهند، مى‌فرمايد: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ؛2 در حقيقت صفا و مروه از شعاير خدا است [كه يادآور او است]. در سوره حج پس از چند آيه كه به مناسك و اعمال حج، از جمله قربانى كردن اشاره مى‌كند، مى‌فرمايد: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛3اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ بدارد در حقيقت، آن [حاكى]از پاكى دل ها است. از اين رو كسانى كه به بزرگ داشت شعاير در جامعه كمك مى‌كنند در حقيقت به زنده نگاه داشتن ياد خدا كمك مى‌كنند.

نمونه‌اى از شعاير الهى

از جمله شعاير، يكى همين لباس روحانيت است كه من و شما مى‌پوشيم. پوشيدن اين لباس افتخارى بزرگ است؛ چرا كه انسان با پوشيدن اين لباسْ باعث مى‌شود كه مردم به ياد خدا بيفتند. اين خود يك توفيق الهى است كه انسان بدون اين‌كه زحمت جداگانه‌اى بكشد و وقت جداگانه‌اى صرف كند تنها با پوشيدن لباس روحانيت ياد خدا را در دل ها زنده مى‌كند! ديدن عمامه و لباس روحانى، در ذهن مردم ملازم و همراه با مسجد و قرآن و دعا و روضه، و خلاصه، چيزهايى است كه با خدا ارتباط پيدا مى‌كند. حتى افرادى هم كه نسبت به روحانيت ذهنيت بدى دارند، با ديدن روحانى ابتدا به ياد خدا و دين مى‌افتند و بعد مى‌گويند، اين روحانى چنين و چنان است!

از اين رو كسانى كه لباس روحانيت مى‌پوشند، بايد سعى كنند واقعاً هم انسان هايى


1. حج (22)، 32.

2. بقره (2)، 158.

3. حج (22)، 32.

روحانى و معنوى باشند. اگر خداى نكرده كسى در لباس روحانيت رفتار و كردارى ناشايست داشته باشد اين كار فقط موجب وهن خود او نمى‌شود بلكه باعث مى‌گردد مردم نسبت به دين بدبين شوند و در گرايش آنان به خدا و مسايل دينى تأثير سوء بگذارد. از اين رو همان‌گونه كه پوشيدن لباس روحانيت موجب افتخار و كسب ثواب است، رعايت نكردن شؤون اين لباس نيز گناهش بسيار بزرگ است.

روى گردانى از شعاير الهى، نشانه مسخ هويت انسانى

يكى از علايم زنده بودن دل نيز اين است كه انسان با ديدن شعاير دينى روح معنويتش تقويت شود و توجهش به خدا بيشتر گردد. اگر خداى ناكرده ديديم كه با مشاهده شعاير دينى و مواجهه با آنها هيچ تغييرى در قلب و روحمان ايجاد نمى‌شود، بايد بدانيم كه شديداً در معرض سقوط قرار گرفته ايم. از آن سو نيز اگر با ديدن شعاير مذهبى، ياد خدا در دلمان زنده مى‌شود و مرغ معنويت در آسمان دلمان به پرواز در مى‌آيد، بايد خدا را شكر كنيم كه هم چنان در مسير تكامل هستيم و چراغ ايمان هنوز در قلبمان روشن است.

در اين ميان، قرآن كريم به كسانى اشاره مى‌كند كه نه تنها مواجهه با شعاير الهى را خوش نمى‌دارند، بلكه به هنگام رو به رو شدن با آنها حالت تنفر و انزجار نيز به آنها دست مى‌دهد! قرآن در اين باره مى‌فرمايد: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ؛1 و چون خدا به تنهايى ياد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مى‌گردد! آرى، برخى افراد كارشان به جايى مى‌رسد كه با شنيدن نام خدا نه تنها توجهشان به خدا بيشتر نمى‌شود، كه آتش نفرت در دلشان زبانه مى‌كشد! آنان از اين‌كه نام خدا برده شود ناراحت مى‌شوند. نه تنها خودشان نام خدا را بر زبان جارى نمى‌كنند، كه اگر ديگران نيز نام خدا را ببرند خوشايند آنها نيست. قرآن مى‌فرمايد اين حالت نتيجه ايمان نداشتن به آخرت و انكار آخرت است: الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.

نمونه هايى از «اشمئزاز» در روزگار ما

اين روزها در گوشه و كنار كشور اسلامى خودمان گاهى به اين گونه افراد برخورد مى‌كنيم؛


1. زمر (39)، 45.

كسانى كه در نوشته ها و گفته هايشان مرتب از ملّيت و رسوم ملّى و نياكان دم مى‌زنند و جشن چهارشنبه سورى مى‌گيرند و براى چنين كارهايى از پول بيت المال مسلمان ها هزينه مى‌كنند، اما هنگامى كه صحبت از خدا و شعاير دينى بشود ناراحت مى‌شوند! اينها كه در دل ميانه‌اى با دين و خدا و قرآن ندارند اگر هم گاهى از اين مسايل سخن مى‌گويند بنا بر مصلحت و براى فريب دادن مردم و جمع كردن رأى بيشتر است. اينان براى زنده كردن آداب و رسوم ملّى، هرچند نشانه هايى از كفر و شرك در آن باشد، بودجه اختصاص مى‌دهند، اما به مسجد و خدا كه مى‌رسند، مى‌گويند بودجه نداريم و مساجد بايد مردمى باشد و از بودجه خود مردم اداره شود! آنان نه تنها خود براى تبليغ اسلام، قرآن، ارزش هاى دينى و شهدا قدمى برنمى دارند، كه اگر كسى هم اسمى از شهدا و ارزش ها ببرد ناراحت مى‌شوند و مى‌گويند اين حرف ها مربوط به سال هاى اوايل انقلاب و جبهه و جنگ بود و امروزه ديگر نبايد مطرح شود. اينان همان هايى هستند كه قرآن مى‌فرمايد: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ. اينان نه تنها حاضر نيستند نسبت به كسانى كه احياگر ياد خدا و ارزش هاى دينى در جامعه هستند تشكرى داشته باشند، كه از چنين مطالبى روى گردان نيز هستند. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها؛1 و كيست ستم كارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شده امّا از آن روى برتافت؟ مَثَل اينان شبيه بيمارى است كه از تشنگى مشرف به مرگ و هلاكت است و شما ليوان آبى خنك و گوارا برايش ببريد و او به جاى آن‌كه از شما تشكر كند آب را پس بزند و دور بريزد!

چنين كسانى مصداق تام «اولئك كالانعام» هستند؛ چرا كه علت «كالانعام» شدن را مى‌فرمايد اين است كه: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها.2 كسى كه از قلب و چشم و گوشش، يعنى از ابزارهايى كه براى فهم و شناخت در اختيار دارد، براى درك و شناخت حق و حقيقت بهره نمى‌برد و از آن اعراض مى‌كند، چنين كسى انسانيتش در شُرف مرگ و در حال تبديل شدن به حال «كالانعام» است. بهترين دارو براى چنين كسى ذكر و ياد خدا است، اما افسوس كه آن چنان به ورطه سقوط افتاده كه اين آب


1. كهف (18)، 57 و سجده (32)، 22.

2. اعراف (7)، 179.

حيات را كنار مى‌زند و از آن روى مى‌گرداند. به راستى چه كس مى‌تواند ستم كارتر از چنين انسانى باشد: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها. اينان نه تنها از سخن گفتن درباره خدا و حساب و كتاب و قبر و قيامت استقبال نمى‌كنند، بلكه مى‌گويند: امروزه دوران مدرنيته است و عصر تكليف و بندگى و حساب و كتاب به سر آمده است! تكليف براى انسان ها معيّن كردن و آنها را به بندگى و خاكسارى در برابر موجودى برتر دعوت كردن، مربوط به دوران برده دارى بود! در اين عصر، بشر مدرن و متمدن طالب حقوق خويش است و مى‌خواهد حقوقى را كه هزاران سال از او دريغ داشته‌اند استيفا كند! «بنده» نامى زيبنده انسان نيست و انسان را به «بندگى» طلبيدن بزرگ ترين اهانتى است كه مى‌توان در حق او روا داشت!

آيا چنين كسانى مصداق تام و اتمّ آيه «اشمئزاز» نيستند؟ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.1 اينان در باطن هيچ اعتقادى به خدا و اسلام ندارند و از طرح صحبت هايى نظير خدا و اسلام و شهدا و ارزش ها واقعاً ناراحت مى‌شوند و تا آن جا كه بتوانند، آشكار و پنهان سعى مى‌كنند مانع طرح آنها شوند. اگر هم جايى نتوانند جلوى اصل آن را بگيرند، سعى مى‌كنند ظاهرى بى محتوا بيش نباشد. تا آن جا كه بتوانند، تلاش مى‌كنند به جاى ترويج فرهنگ قرآن و ارزش هاى دينى، موسيقى و رقص و ترانه خوانى را به انحاى مختلف رواج دهند! آن جا هم كه نتوانند و مجبور باشند در برنامه هايشان بالاخره جايى هم براى قرآن در نظر بگيرند، آن را در صوت و لحن و تجويد و «اللّه» و «احسنت» گفتن براى قارى قرآن خلاصه مى‌كنند. آيا قرآن فقط براى اين نازل شده كه آن را زيبا بخوانيم، يا يك آيه طولانى را با يك نفس تلاوت كنيم؟! اگر قرآنى خوانديم كه هيچ معنا و تفسير آن را نفهميديم و هيچ درسى از آن نگرفتيم، «اللّه» و «احسنت» گفتن براى اين قرائت قرآن، با كف زدن و هورا كشيدن براى خواننده‌اى كه ترانه مى‌خواند چه تفاوتى دارد؟! اين نقشه شياطين است كه مى‌خواهند آن جا هم كه توجه ها به قرآن معطوف شده، آن را از اثر حيات بخشش تهى كنند.

البته توجه به اين نكته لازم است كه اگر كسانى مى‌خواهند مردم را متوجه خدا كنند خود نبايد غافل باشند. اگر يك روحانى بخواهد مردم را به خدا دعوت كند و درس توجه و به ياد


1. زمر (39)، 45.

خدا بودن به مردم بدهد، بايد بگونه‌اى باشد كه مردم اول اين توجه و ذكر را در رفتار و زندگى خود او ببينند. انسان نبايد به اين كار به عنوان يك شغل نگاه كند و صرفاً به عرضه اين متاع به ديگران بسنده كند در حالى كه خود از آن بى بهره است.

خلاصه و نتيجه آنچه در بحث اين جلسه گفتيم اين شد كه نگاه ما به عالم هستى بايد به گونه‌اى باشد كه اثر و مؤثر را با هم ببينيم و از ديدن آنها به ياد پديد آورنده و خالق آنها بيفتيم. اگر باران را مى‌بينيم و از آن لذت مى‌بريم، به كسى هم كه اين باران را نازل كرده است بينديشيم و اين آب را با غفلت ننوشيم؛ آبى گوارا كه همه اسباب به وجود آمدن آن را دست خالقى توانا فراهم كرده است: أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ . أَ أَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ. لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ؛1 آيا آبى را كه مى‌نوشيد ديده ايد؟ آيا شما آن را از [دلِ]ابر سپيد فرود آورده ايد، يا ما فرود آورنده ايم؟ اگر بخواهيم آن را تلخ مى‌گردانيم، پس چرا سپاس نمى‌داريد؟

اگر انسان خود را عادت دهد كه به همه چيز از آن جهت كه فعل و مخلوق خدا است توجه كند آن گاه از دام غفلت رهايى مى‌يابد و روز به روز در نردبان تكامل انسانى كه همان قرب الى اللّه است بالاتر مى‌رود و به مقصد اعلا و قصواى خلقت نزديك‌تر مى‌گردد.


1. واقعه (56)، 68ـ70.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org