قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس اول

مفهوم و جايگاه تزكيه

تزكيه و تعليم، دو هدف اساسى انبيا

در قرآن كريم هدف از بعثت انبيا، به خصوص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تعليم و تزكيه بيان شده است. در برخى از آيات قرآن، «تزكيه» قبل از «تعليم» آمده1 و در برخى نيز «تعليم» قبل از تزكيه ذكر شده است.2 البته اين تقديم و تأخير در موارد مختلف، نكته تفسيرى دارد كه بايستى در جاى خود بحث شود. در هر حال، اين دو واژه را در زبان فارسى مى‌توان به «آموزش و پرورش» ترجمه كرد؛ كه «تعليم» را معادل «آموزش» و «تزكيه» را معادل «پرورش» قرار دهيم. البته در مورد تعليم و آموزش بايد توجه داشت كه در اين بخش آنچه هدف و وظيفه اصلى پيامبران و جانشينان ايشان است، تعليم مطالبى است كه در سعادت انسان نقش اساسى دارند و بشر خود به تنهايى به آنها دسترسى ندارد، يا به طور معمول، با وجود اهميت فوق العاده شان، از آنها غفلت مىورزد. به عبارت ديگر، آنچه وظيفه انبيا است «آموزش معارف دينى» است. ساير علوم و فنون نيز اگرچه ممكن است اهميت فراوانى در زندگى بشر داشته باشند، اما از چيزهايى هستند كه اولا، دست رسى به آنها با عقل و تجربه بشرى ممكن است و ثانياً، نقش چندانى در سعادت واقعى انسان ندارند و بشر با ندانستن آنها چندان ضرر نمى‌كند. ندانستن علومى كه صرفاً مربوط به زندگى دنيا است سعادت ابدى انسان را به خطر نمى‌اندازد، اما ناآگاهى نسبت به معارف اصيل و اساسى دين، موجب محروم شدن انسان از سعادت ابدى مى‌گردد.

همان طور كه اشاره شد، با توجه به آيات قرآن، هدف بعثت انبيا را مى‌توان در دو بعد اساسى خلاصه كرد: 1. آموزش معارف دين؛ 2. پرورش و تربيت انسان. اين دو وظيفه در وهله اول بر عهده انبيا و بعد از ايشان بر دوش اوصياى آنان مى‌باشد؛ از جمله، ائمه اطهار(عليهم السلام)


1. نظير اين آيه: وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛ آل عمران (3)، 164.

2. نظير اين آيه: وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ؛ بقره (2)، 129.

كه اوصياى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هستند به انجام اين وظيفه قيام كرده‌اند. پس از ائمه(عليهم السلام) نيز علما و تربيت يافتگان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) اين وظيفه را بر عهده دارند.

در اين ميان بايد توجه داشت كه «پرورش» نيز همانند «تعليم» و «آموزش» دايره‌اى وسيع و گسترده دارد كه مسايل زيادى، از جمله پرورش بدن را نيز در برمى گيرد كه از آن به «تربيت بدنى» تعبير مى‌شود. گرچه ممكن است تمام موارد تربيت مطلوب باشد، اما روشن است كه وظيفه و هدف انبيا فعاليت در تمام زمينه هاى تربيت نيست؛ هم چنان كه در مورد «آموزش» نيز چنين است.

وظيفه اصلى انبيا، تربيت انسان براى ترقى و تكامل معنوى و روحى، و رسيدن به هدف نهايى است كه از خلقت انسان در نظر بوده است؛ يعنى نزديكى و قرب به خداى متعال.

علما، متوليان امر تزكيه و تعليم، پس از انبيا

نياز به «تعليم و تربيت»، اين دو هدف اساسى بعثت انبيا نه تنها امروزه مرتفع نشده است، كه با رشد و پيچيده‌تر شدن زندگى و تمدن بشرى افزون‌تر نيز گرديده است. پيش از اين اگر كسى مى‌خواست آنچه را كه در زمينه معارف دينى براى او لازم است و او را از انحراف فكرى و عقيدتى مصون مى‌دارد فرا بگيرد، كافى بود چند صباحى به مكتب خانه‌اى برود و قرآن و اصول و فروع دين را در سطحى ساده بياموزد. اما امروزه نياز ما به آموزش مسايل دينى تا بدان حد وسعت يافته، كه اگر تمام عمر خود را صرف آموختن اين مسايل كنيم، باز هم به فراگيرى تمام آنچه براى سعادت لازم است، قادر نخواهيم بود.

امروزه همان‌گونه كه علوم مادى گسترش يافته و به رشته هاى گوناگون تخصصى تقسيم گرديده، علوم و معارف دينى نيز رشد و گسترشى چشم گير داشته و به رشته هاى مختلفى تقسيم گرديده است. صدها سال پيش اين امكان وجود داشت كه فردى با چند سال درس خواندن، به تمام علوم بشرى احاطه پيدا كند. برخى از بزرگان و فيلسوفان، نظير فارابى و ابن سينا كه «معلم» ناميده مى‌شوند، از جمله همين افرادند كه در مدتى كوتاه تمامى علوم مهم زمان خويش را فرا گرفتند. اما امروزه حتى براى يك رشته از علوم بايد ده ها سال زحمت كشيد و در نهايت نيز احاطه به تمام جوانب و گرايش هاى فرعى همان يك رشته ميسر نخواهد گشت. اين مسأله در مورد علوم دينى نيز صادق است. امروزه شاخه هاى علوم اسلامى آن قدر متنوع و گسترده است كه براى متخصص شدن در هر يك از رشته هاى علوم اسلامى و حوزوى بايد سال ها

زحمت كشيد. به طور معمول، ده ها سال زمان لازم است تا كسى در فقه و اصول به درجه اجتهاد برسد، به گونه‌اى كه بتواند در تمام ابواب فقه اظهار نظر نمايد.

آنچه گفتيم، در حوزه «تعليم» و «آموزش» قابل فهم و تصديق است، اما آيا در زمينه «تزكيه» و «پرورش» نيز مسأله به همين صورت است؟ در يك جمله به طور خلاصه، مى‌توان گفت با وضعيتى كه در حال حاضر در جامعه بشرى شاهديم، افت اخلاقيات و معنويت آن چنان بارز و چشم گير است كه بسيارى از انديشمندان در شرق و غرب عالم معتقدند بشر امروز از «بحران معنويت» رنج مى‌برد. از اين رو مى‌توان گفت در اين عصر، نياز بشر به تزكيه و پرورش، به مراتب بيش از نياز او به تعليم و آموزش است.

خداوند انبيا را با هدف «تعليم» و «تزكيه» بشر به رسالت مبعوث كرد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛1 او است آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده‌اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد. انبيا و اوصياى آنان نيز با تحمل رنج ها و مصايب، اين رسالت را انجام دادند و رفتند. آخرين آنان نيز پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) بودند.

اما امروزه كه مردم از حضور انبيا و اوصياى آنان بى بهره‌اند، و همانگونه كه اشاره شد نياز به «تعليم» و «تزكيه» هم چنان پابرجا و بلكه بسى بيشتر است، چه كسى بايد اين بار سنگين را به دوش بكشد؟ آيا خدا و پيامبر براى اين مسأله تدبيرى انديشيده‌اند؟ با بررسى در روايات معلوم مى‌شود كه اين وظيفه بر دوش علماى دين گذاشته شده است. در روايتى چنين آمده كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند: رَحِمَ اللّهُ خُلَفائى. فَقيلَ: يا رسولَ اللّهِ و مَنْ خُلَفاؤكَ؟ قالَ الَّذينَ يُحْيُوْنَ سُنَّتى وَ يُعَلِّمونَها عِبادَ اللّهِ؛2 خدا رحمت كند جانشينان مرا. عرض شد: يا رسول اللّه، جانشينان شما چه كسانى هستند؟ فرمودند: كسانى كه سنّت مرا زنده مى‌كنند و آن را به بندگان خدا مى‌آموزند. گرچه در اين روايت صريحاً به مسأله «تزكيه» اشاره نشده و فقط «تعليم» ذكر گرديده، اما با توجه به اين‌كه تزكيه بايد براساس تعاليم دينى و وحيانى باشد، بديهى است كه اين علماى دين هستند كه بايد متكفّل اين امر گردند. به علاوه، «سنّت پيامبر» فقط تعليم نبوده، بلكه به تصريح آيه، تعليم و تزكيه در سنّت پيامبر دوشادوش يكديگرند. بنابراين احياى سنّت پيامبر كه فرمود «يُحْيُوْنَ سُنَّتى» در قيام به امر تعليم و تزكيه، هردو، است. اضافه كنيد اين


1. جمعه (62)، 2.

2. بحار الانوار، ج 2، باب 8، روايت 83.

مطلب را كه عملا نيز در طول تاريخ اسلام نهاد يا گروه ديگرى غير از «روحانيت» و «حوزه»ها متصدّى امر تزكيه نبوده‌اند.

در هر صورت، همان‌گونه كه در مورد خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) مرزى بين «تعليم» و «تزكيه» وجود ندارد، طبيعى است كه در مورد «خلفا»ى آن حضرت نيز همين‌گونه باشد. اصولا چنان ارتباط تنگاتنگى بين اين دو وجود دارد كه اصلاً جدا‌سازى آنها غير ممكن است و تعليم هم كه انجام مى‌شود در راستاى نيل به تزكيه و كمالات روحى و معنوى است.

لزوم توجه بيشتر به امر تزكيه در حوزه

بنابراين در كار علما و حوزه هاى علميه تعليم و تزكيه بايد همواره در كنار هم باشند و اهميت لازم و كافى به هر دو داده شود. لكن در عمل مشاهده مى‌كنيم كه گاهى برخى از رشته هاى علوم اسلامى برجسته مى‌شود و مورد توجه خاص واقع مى‌گردد، به گونه‌اى كه ساير رشته ها در حاشيه قرار گرفته و كم و بيش از آنها غفلت مى‌شود. در اين ميان، يكى از امورى كه آفت غفلت گاه و بى گاه به آن سرايت كرده، مسايل مربوط به تزكيه و مسايل اخلاقى و معنوى است. البته بحمداللّه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، حركت هاى خوبى در حوزه انجام شده و رشته هاى گوناگون علمى مورد توجه قرار گرفته است؛ گرچه شايد هنوز در بسيارى از رشته هاى علوم اسلامى آن‌گونه كه شايسته و بايسته است رشد و توسعه كافى صورت نگرفته است. به هرحال، آنچه بيشتر مايه تأسف است جاى خالى تزكيه و برنامه هاى تربيت اخلاقى و معنوى در حوزه است. غفلت نسبت به اين مسأله، تا حدود زيادى هم چنان استمرار يافته و تا كنون تلاشى قانون‌مند و منظم در اين زمينه در حوزه انجام نشده است.

شايد يكى از عواملى كه به اين مسأله دامن زده و باعث مهجوريت اخلاق و مباحث مربوط به تزكيه و تربيت معنوى در حوزه ها گرديده، استنكاف بزرگان و علما و تواضع بيش از حد آنان در اين زمينه است. آنان نگرانند كه مبادا به خودستايى يا مطرح كردن خويش و شهرت مبتلا شوند، و به همين روى، از انجام اين وظيفه مهم پرهيز مى‌كنند. به تعبير ديگر، تصور مى‌شود كسى كه در صدد تربيت اخلاقى ديگران برمى آيد، خود را تزكيه شده و بى نياز از تربيت مى‌داند و بر همين اساس اين شايستگى را براى خود قايل است كه براى ديگران درس اخلاق بگويد و آنان را تربيت كند. كسانى كه در صدد تهذيب نفس هستند از چنين خودستايى هايى گريزانند و تا حد ممكن سعى مى‌كنند خود را در معرض شهرت و تعريف و

تمجيد ديگران قرار ندهند. بسيار ديده و شنيده شده، هنگامى كه از ايشان درخواست درس اخلاق يا توصيه و نصيحتى مى‌شود، آنان با كمال تواضع مى‌گويند، ما نيز آلوده‌ايم و بيش از شما نياز به نصيحت و تزكيه و تربيت داريم.

البته چنين رفتارى نشانه وارستگى علما است و بحمداللّه چنين شخصيت هايى در حوزه كم نيستند؛ اما به نظر مى‌رسد يك مسأله در اين جا از نظر دور مى‌ماند. اگر همه بخواهند با اين توجيهات از وظيفه‌اى كه در مورد تزكيه جامعه دارند طفره بروند، اين مسؤوليت مهم اجتماعى بر زمين خواهد ماند. مگر در ادامه يكى از دو وظيفه مهم انبيا، تزكيه افراد و جامعه بر عهده علما نيست؟ چه كسى بايد اين وظيفه را عهده دار شود؟ اگر كسانى كه مهذب‌تر از ديگران هستند از انجام اين وظيفه پرهيز كنند، آن گاه كسانى كه صلاحيت ندارند وارد اين عرصه خواهند شد؛ كه اگر زيان نداشته باشند، نتيجه مثبتى از كار آنان انتظار نمى‌رود. به هرحال، تزكيه نيز مانند تعليم، امرى واجب است. همان‌گونه كه در مورد تعليم نمى‌توان به علت پرهيز از خودستايى، تدريس و تحقيق را تعطيل كرد، اجتناب از وظيفه تزكيه ديگران، براى پرهيز از آفات اخلاقى نيز جايز نيست.

البته بوده‌اند بزرگانى كه در شرايط خاصى علم خود را ظاهر نمى‌كرده‌اند، تا آن جا كه حتى كسانى كه با آنان معاشرت داشته‌اند، پس از سال ها نيز از فضل و مراتب علمى آنان مطلع نبوده‌اند. اين رفتار شايد بدان دليل بوده كه در آن جامعه يا در آن زمان ضرورتى براى اظهار فضل و علم وجود نداشته است. نقل شده كه مرحوم تنكابنى، صاحب حاشيه بر رسايل، به مناسبتى مدتى در ساوه سكونت داشتند. با اين‌كه ايشان از مجتهدان بزرگ بودند، اما در اين مدت علم خود را اظهار نمى‌كردند. پس از مدتى يكى از دوستان ايشان به ساوه مى‌آيد و با تعريف از فضل و كمال آيت اللّه تنكابنى سراغ خانه ايشان را مى‌گيرد. كسانى كه آن اوصاف را مى‌شنوند بسيار تعجب مى‌كنند و از فضل و كمالات آقاى تنكابنى اظهار بى اطلاعى مى‌كنند!

در هر حال، ممكن است در برخى موارد پرهيز از مطرح كردن خود كمال به حساب آيد، اما قطعاً چنين كارى هميشه پسنديده نيست. اگر همه علما براى پرهيز از شهرت و ريا و... از تدريس و اظهار علم خوددارى كنند، پس چه كسى بايد عهده دار امر تدريس و تعليم گردد؟! مسأله تزكيه نيز به همين صورت است. اگر همه افراد وارسته، به منظور پرهيز از خودنمايى و خودستايى، از نصيحت و راهنمايى ديگران و گفتن درس اخلاق خوددارى كنند، اين تكليف خطير بر زمين خواهد ماند؛ هم چنان كه متأسفانه تا كنون بر زمين مانده و اقداماتى كه انجام

شده و مى‌شود به هيچ وجه كافى نبوده و نيست. حتماً كسانى بايد از باب واجب كفايى به اين مهم اقدام كنند تا جايى كه احساس شود به قدر كفايت رسيده است.

بنده نيز صلاحيت انجام اين كار را براى خود قايل نيستم و خود را به تربيت محتاج‌تر از ديگران مى‌بينم؛ اما از خود مى‌پرسم، اگر براى انجام اين تكليف اقدامى نكنم آيا فرداى قيامت مؤاخذه نخواهم شد؟ آيا مى‌توانم به بهانه اين‌كه مى‌خواهم به يك آفت اخلاقى گرفتار نشوم، اين تكليف واجب را به كلى كنار بگذارم؟! و همان طور كه عرض كردم مسأله، رسيدن به حد كفايت است. گرچه بزرگانى در حوزه درس اخلاق دارند، ولى به نظر مى‌رسد نياز حوزه‌اى با اين عظمت، با اين تعداد جلسات برطرف نمى‌شود. از اين رو امثال بنده، با همه ضعف ها و نقص هايى كه در خود سراغ داريم، به ناچار و از سر انجام تكليف وارد اين عرصه مى‌شويم و در حد وسع و توان خود به انجام اين وظيفه اقدام مى‌كنيم.

مفهوم تزكيه

چون هدفْ تزكيه نفس است، جا دارد ابتدا تعريفى از خود «تزكيه» داشته باشيم. «تزكيه» واژه‌اى عربى است و در زبان فارسى، لفظ واحدى كه دقيقاً معناى آن را برساند و معادل آن باشد، سراغ نداريم. براى بيان معناى دقيق آن در فارسى بايد چند واژه را كنار هم بگذاريم. مفاهيمى از قبيل: شكوفايى استعدادها، بالندگى، و رشد و كمال يافتن، در معناى «تزكيه» مندرج است. قرآن اين مفهوم را در مقابل «تدسيه» به كار برده است؛ آن جا كه مى‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها.1

مورد اصلى استعمال اين كلمه در پرورش درخت است؛ زمانى كه باغبانى به درخت رسيدگى مى‌كند، آن را هرس نموده، آب و خاك و نور مناسب آن را تأمين مى‌كند تا درخت رشد كرده و به ثمر برسد. در اين كارِ باغبان، هم جهت اثباتى هست و هم جهت سلبى. براى رشد درخت، از يك سو دادن آب و كود و فراهم كردن نور و حرارت كافى لازم است و از سوى ديگر، قطع شاخه هاى اضافه و هرس كردن آن نيز ضرورى است. علاوه بر كارهاى ايجابى و اثباتى، حذف زوايد و برطرف كردن آلودگى ها نيز در شادابى و بارورى هرچه بهتر و بيشتر درخت تأثير دارد.


1. شمس (91)، 9ـ10.

تزكيه در مورد انسان نيز همين دو بعد را دارد؛ هم لازم است چيزهايى را در نفسْ ايجاد كنيم و هم لازم است چيزهايى را بزداييم و از بين ببريم. اين، جهت تشابه تزكيه درخت و تزكيه انسان است؛ اما اين دو، تفاوت هايى نيز دارند.

ويژگى هاى تزكيه در مورد انسان

1. ارادى و اختيارى بودن: يكى از تفاوت هاى اساسى تزكيه درخت و تزكيه انسان در مورد اراده و اختيار است. درختى كه باغبان تربيت مى‌كند از خود اراده‌اى ندارد. اين باغبان است كه مطابق خواست و اراده خود به درخت رسيدگى مى‌كند؛ به آن آب و كود مى‌دهد و شاخ و برگ زايد آن را قطع مى‌كند. در تمام اين مراحل، درخت از خود فعاليتى نمى‌كند و اختيارى براى رد يا قبول رسيدگى و تربيت باغبان ندارد و كاملاً تسليم شرايط و محيطى است كه باغبان يا ديگران براى آن فراهم مى‌آورند.

اما تزكيه انسان اين گونه نيست، بلكه با اراده و اختيار خودِ او انجام مى‌گيرد. كسى نمى‌تواند انسان را با اجبار و تحميل به سوى رشد و خوبى ها رهنمون شود و بى آن‌كه خود بخواهد او را بهشتى كند. قرآن كريم در مورد هدايت، خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايد: إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ؛1 در حقيقت، تو هركس را دوست دارى نمى‌توانى راهنمايى كنى، ليكن خدا است كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى‌كند. آرى، حتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن مقام عظيم، و ولايت معنوى خود بر انسان ها، نمى‌تواند هركس را كه خود خواست هدايت كند. هدايت كار خدا است و هركه را او بخواهد، هدايت مى‌كند. در مورد تزكيه نيز قرآن اين‌چنين مى‌فرمايد: بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ؛2 بلكه خدا است كه هركه را بخواهد پاك مى‌گرداند. براساس اين آيه، تزكيه نيز مانند هدايت كار خدا است.

در اين جا ممكن است اين شبهه پيش بيايد كه، اگر هدايت و تزكيه در اختيار خداوند است، پس بايد منتظر بمانيم و ببينيم خدا چه زمان اراده خواهد كرد كه ما هدايت شويم؛ چون او است كه بايد اين كار را انجام دهد!

در پاسخ بايد بگوييم، يكى از مسايلى كه قرآن كريم اهتمام بر تعليم آن دارد، مسأله «توحيد افعالى» است. توحيد افعالى يعنى اين‌كه يگانه فاعل و مؤثر حقيقى را خدا بدانيم؛ چرا


1. قصص (28)، 56.

2. نساء (4)، 49.

كه هر فاعلى غير از خدا، فعل و تأثيرش را از خدا گرفته و از خود چيزى ندارد. قرآن در مورد روييدن دانه و گياهان، خطاب به مشركان مى‌فرمايد: أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ؛1 آيا شما آن [دانه] را زراعت مى‌كنيد يا ماييم كه زراعت مى‌كنيم. با اين استفهام انكارى، تأكيد مى‌كند كه زارع حقيقى خداوند است. خداى متعال با ذكر مواردى از اين قبيل در قرآن، مى‌خواهد ذهن مؤمن را متوجه «توحيد افعالى» و اين نكته كند كه سرسلسله همه اسباب و علل در دست خدا است. او است كه اين سلسله اسباب و علت ها را مى‌جنباند و به حركت در مى‌آورد. البته تعبير «سلسله جنبانى» نيز در اين جا ناقص است؛ زيرا نقش خداوند در افعال، حركت ها و پديده هاى اين عالم، بيش از سلسله جنبانى است. در هر حال، مؤمن بايد متوجه باشد كه اختيار همه امور در دست خدا است و هيچ كارى، فعلى و حركت و سكونى بدون اذن او انجام نمى‌گيرد.

در مورد تزكيه انسان هم گرچه مى‌گوييم به اراده خود او است، اما نبايد تصور كنيم كه ما مستقل از تأثير و اراده خداوند مى‌توانيم اين كار را انجام دهيم. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ، ائمه اطهار(عليهم السلام) و ديگر مربيان جامعه هرچه انجام دهند در امتداد اراده الهى است: وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ؛2 و تا خدا، پروردگار جهانيان، نخواهد [شما نيز]نخواهيد خواست.

از اين رو است كه قرآن كريم گاهى تزكيه را به خدا، گاهى به پيامبر و گاهى به خود انسان نسبت مى‌دهد. در جايى مى‌فرمايد: بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ؛3 بلكه خدا هر كه را بخواهد پاك مى‌گرداند. در اين آيه تزكيه به خدا نسبت داده شده است. در جايى ديگر مى‌فرمايد: يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛4 [پيامبر] آنان را پاك مى‌گرداند و كتاب و حكمت بديشان مى‌آموزد. در اين آيه تزكيه را كار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌داند. در جاى ديگر نيز تزكيه را به خود انسان نسبت داده، مى‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛5 به تحقيق رستگار شد كسى كه آن [نفس] را پاك گرداند. راز اين‌كه يك فعل (تزكيه) به سه فاعل (خدا، پيامبر، و خود انسان) نسبت داده شده فاعليت طولى است. فاعل مستقل خدا است و فاعليت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و انسان با اجازه خداوند و در طول فاعليت خداى متعال است؛ و اين همان معناى توحيد افعالى است.


1. واقعه (56)، 64.

2. تكوير (81)، 29.

3. نساء (4)، 49.

4. آل عمران (3)، 164.

5. شمس (91)، 9.

در هر حال، يكى از تفاوت هاى اساسى تزكيه انسان و تزكيه درخت، در داشتن و نداشتن اختيار است. درخت از خود اختيارى ندارد و نمى‌تواند در مقابل عمل باغبان كه در صدد تزكيه آن برمى آيد، مقاومتى نشان دهد و يا انتخابى داشته باشد. اما تزكيه انسان امرى ارادى و اختيارى است. كسى نمى‌تواند بر انسان تأثير قهرى و جبرى داشته باشد و انسان بخواهد و نخواهد او را به سمت و سويى خاص ببرد. بر فرض هم كه كسى بتواند تأثير قهرى در ديگرى داشته باشد، اين تأثيرى نيست كه موجب رشد و كمال انسان گردد. كمال انسان در آن است كه با «اراده و اختيار خود» راه صحيح را انتخاب كند و در مسير خوبى و صلاح طى طريق نمايد.

از همين رو كسى كه به امر تزكيه انسان ها مبادرت مىورزد، بايد زمينه‌اى فراهم آورد كه آنان با اراده و اختيار خود در جهتِ نيل به كمالات انسانى تلاش كنند. «اراده» فعل خود انسان است و كسى نمى‌تواند آن را در انسان ايجاد كند، اما مربى مى‌تواند مقدماتى را فراهم كند كه توجه متربّى به خوبى ها و كمالات معطوف گردد و به اراده كردن آنها تشويق شود. اصل ميل به خوبى و گرايش به كمال در نهاد همه انسان ها هست و انسان فطرتاً به خوبى و كمال گرايش دارد. كار مربّى اين است كه اين فطرت را بيدار كند و رشد و تعالى بخشد. اگر اين گرايش و ميل فطرى به كمال در نهاد انسان نبود هيچ كس نمى‌توانست او را تزكيه كند؛ چرا كه تزكيه انسان امرى ارادى است، و تا انسان ميل به چيزى نداشته باشد هرگز آن را اراده نمى‌كند.

بنابراين معناى تزكيه انسان اين است كه كسانى در صدد برآيند و براى ديگران زمينه‌اى فراهم كنند كه آنان با اراده خود به سوى خوبى ها و كمال سوق داده شوند؛ برخلاف تزكيه درخت، كه امرى قهرى است و بى هيچ گونه دخالتى از ناحيه خود درخت، اتفاق مى‌افتد.

2. امكان «خودتزكيه گى»: تفاوت مهم ديگر بين تزكيه انسان و تزكيه درخت اين است كه انسان برخلاف درخت مى‌تواند «خودتزكيه» باشد. درخت خود نمى‌تواند زمينه رشد و نمو و تكامل خود را فراهم كند، اما چنين امكانى براى انسان وجود دارد. براى تزكيه، درخت راهى ندارد جز اين‌كه چشم به راه باغبانى باشد، اما انسان مى‌تواند با مدد همت خويش، مراتبى قابل توجه از تزكيه را خود و بى كمك مربى بپيمايد. انسان همان‌گونه كه مى‌تواند «خودآموز» و «خودتعليم» باشد، مى‌تواند «خودپرور» و «خودتزكيه» نيز باشد. البته تأثير و كمك «معلم» و «مربى» در امر «تعليم» و «تربيت» حقيقتى مسلّم و غيرقابل انكار است؛ اما سخن در اين است كه انسان هميشه و ضرورتاً نبايد در هر مرحله و هر زمينه‌اى منتظر معلم و مربى باشد. در بسيارى از موارد و مراحل، امكان «خودآموزى» و «خودپرورى» براى انسان وجود دارد.

بنابراين درست گفته‌اند كه:

بى پير مرو تو در خرابات *** هر چند سكندر زمانى

اما در بسيارى از مراحل و مراتب تزكيه و تكامل، نمى‌توان نايل نشدن به آنها را به گردن نبود استاد و مربى انداخت. اگر شنيده ايم، بى استاد و مراد نبايد راه طريقت و سير و سلوك را در پيش گرفت، بايد بدانيم كه اين امر مربوط به مراتب عالى خودسازى و تزكيه نفس است. به طور قطع، بسيارى از مراحل و مراتب سير و سلوك و تزكيه نفس، بى استاد و مربى نيز قابل دست رسى است. كمبودها، نقص ها و ضعف ها در اين مراتب و مراحل را نبايد ناشى از نبود استاد و مربى دانست؛ كه اين، نوعى فرافكنى و عذرى غيرموجه است. آن گاه كه خطاب شود: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ،1 نمى‌توان پاسخ داد كه من چون استاد و مربى نداشتم، نتوانستم خود را تزكيه كنم! آيا براى روزى كه قرآن مى‌فرمايد در آن روز لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعِيمِ،2مى توان براى تزكيه نكردن نفس، نبود استاد را عذر قرار داد؟ آيا در مورد بسيارى از كارها كه انجام آنها بدون استاد ممكن بوده، سؤال نخواهند كرد؟

البته به يقين نمى‌توان انكار كرد كه انسان براى بعضى از مراحل عالى سير و سلوك معنوى، نياز مبرم به استاد و راهنما دارد. كسى كه در راه سير و سلوك گام مى‌نهد اگر با استادى آگاه و بصير ارتباط نداشته باشد، ممكن است شيطان او را فريب دهد. اما سطح اين مراحل بسيار عالى‌تر از مراحل ابتدايى تزكيه است. به عنوان مثال، اين گونه خطرها مربوط به مراحلى است كه برخى كشف و شهودها براى فرد حاصل شده باشد. در اين مراتب ممكن است در اثر دخالت شيطان، تشخيص مكاشفات ربّانى و الهى از مكاشفات نفسانى و شيطانى بر انسان مشتبه شود. اين جا است كه استاد بايد به يارى سالك بشتابد و او را دست گيرى كند. اما امثال بنده هنوز اندر خم يك كوچه‌ايم و مراحلى را كه پيش رو داريم، بدون دست گيرى استاد نيز مى‌توان طى كرد. البته براى همين مراحل نيز اگر استاد باشد قطعاً بسيار بهتر است، اما به هرحال براى نپيمودن مراتب اوليه تزكيه، نبود استاد عذرى موجه نخواهد بود. در اين مراحل؛ آيات قرآن، احاديث و معارف اهل بيت(عليهم السلام) و كتاب هاى علما و بزرگان اخلاق و سير و سلوك مى‌توانند جاى خالى استاد را پر كرده و سالك را كفايت كنند.


1. صافات (27)، 24.

2. تكاثر (102)، 8.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org