- پيش گفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان: «قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويت بخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راه هاى تقويت ايمان (1)
- درس بيستم: راه هاى تقويت ايمان (2)
- درس بيست و يكم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و دوم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و سوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و چهارم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و پنجم: ريــا
- درس بيست و ششم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و هفتم: در جستجوى روح نماز (1)
- درس بيست و هشتم: در جستجوى روح نماز (2)
- درس بيست و نهم: نماز خاشعان
- درس سى ام: راهى براى خشوع در نماز (1)
- درس سى و يكم: راهى براى خشوع در نماز (2)
- درس سى و دوم: راهى براى خشوع در نماز (3)
درس بيست و ششم
نيت و مراتب آن
مفهوم «انجام كار براى خدا»
موضوع بحث ما «نيت در عبادات» بود. دانستيم كه روح عبادت، نيت است و به طور كلى ارزش هر فعلى بستگى به نيت آن دارد. اشاره كرديم كه در برخى اعمال عبادى مثل نماز، اگر نيتى فاسد كننده، مثل نيت «ريا» و «سُمعه» باشد، آن عمل نه تنها سودى ندارد و باطل است، كه موجب عقاب هم مىشود. در باره نشانه هاى ريا و نيز راه هاى علاج آن مطالبى را بيان كرديم. هم چنين گفتيم كه بايد سعى كنيم عملمان خالص براى خدا باشد و آن را به قصد تقرب به او انجام دهيم. در اين جلسه مىخواهيم مقدارى پيرامون اين مسأله بيشتر بحث كنيم.
گاهى در مقابل ريا، تعبير «خلوص» به كار برده مىشود. اما منظور از خالص بودن عمل براى خدا چيست؟ مگر خدا نيازى دارد، كه ما كارى را «براى او»، آن هم خالص براى او، انجام دهيم؟! در قرآن كريم نيز تعبيراتى از قبيل «وجه الله» و «ابتغاء مرضات الله» به كار رفته است. در سوره «انسان» مىفرمايد: إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً؛1 ما براى خشنودى خدا است كه شما را اطعام مىكنيم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم. در چند مورد نيز «ابتغاء مرضات الله» تعبير شده است؛ از جمله، در سوره بقره مىفرمايد: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ...؛2 و مَثَل كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا انفاق مىكنند... .تعبير «وجه الله» از اين تعبير كه عمل بايد «براى خدا» باشد نيز مبهمتر است. «وجه» به معناى «صورت» است. آيا معناى اينكه عمل را بايد «لوجه الله» انجام دهيم، اين است كه بايد آن را «براى صورت خدا» انجام دهيم؟!
1. انسان (76)، 9.
2. بقره (2)، 265.
در اين ميان شايد تعبير «مرضات الله» از دو تعبير ديگر مفهومتر باشد؛ يعنى عمل را انجام دهيم براى آنكه خدا راضى و خشنود باشد. رضايت در ما يك حالت نفسانى است كه به علم حضورى آن را درك مىكنيم. وقتى از كار كسى رضايت پيدا مىكنيم، يك حالت خوشحالى در ما پيدا مىشود. آيا معناى رضايت خدا هم اين است كه در اثر كار ما حالتى در خدا پيدا مىشود و خداوند شاد و خرسند مىگردد؟! از اين رو با دقت، مىبينيم اين تعبير نيز خيلى از دو تعبير قبلى، روشنتر نيست؛ گرچه در ابتدا اين گونه به نظر مىآمد.
تعبير ديگرى كه بيشتر فقها آن را به كار مىبرند اين است كه مىگويند، عبادت را بايد به «قصد امتثال» انجام داد. امتثال به معناى «فرمان بُردارى» است. قصد امتثال، يعنى اينكه كارى را به سبب آنكه خداوند به آن امر كرده است و براى اطاعت امر او انجام دهيم. امر هم اعم از «وجوبى» و «استحبابى» است. در هر حال، اين مفهوم نيز گرچه كمابيش براى ما روشن است، اما باز هم جاى اين سؤال هست كه چه حالتى بايد در ما به وجود بيايد تا بگوييم، كارى را به قصد امتثال امر الهى انجام داده ايم؟
تعبير ديگرى كه براى ما بسيار هم آشنا است «قربة الى الله» است. بسيارى از افراد هنگامى كه مىخواهند نماز بخوانند، مثلاً مىگويند: دو ركعت نماز صبح به جا مىآورم «قربة الى الله». «قربت» به معناى «نزديكى» است. با اين حساب، معناى اينكه عبادت را «قربة الى الله» انجام دهيم اين است كه آن را براى نزديكى به خدا انجام دهيم. اما نزديكى به خدا يعنى چه؟ مگر خدا در مكانى قرار دارد كه ما خود را به او نزديك كنيم؟! بنابراين، اين مفهوم نيز خالى از ابهام نيست.
در اين جا قصد آن نداريم تا وارد بحث هاى نظرى و فلسفى در اين باره شويم. اين قبيل بحث ها بيشتر فايده علمى دارد، در حالى كه مقصود از جلسات ما طرح بحث هايى است كه اثر عملى داشته باشد و بتواند در اعمال و رفتار ما نمود پيدا كند. از اين رو در اين زمينه، از موارد واضح و روشن شروع مىكنيم تا به موارد مبهم برسيم و ببينيم كه چگونه بايد آنها را حل كرد و پاسخ داد.
انواع نيت
يك معناى نيت در عبادت اين است كه به هنگام عمل، انسان توجه داشته باشد كه چه مىكند تا زمينه براى چنين سؤالى فراهم شود كه آيا اين همان كارى است كه شرع دستور داده است؟ آيا خدا از اين كار راضى است؟ مقابل اين حالت، جايى است كه انسان عمل را بى نيت انجام دهد. ممكن است به ذهن بيايد كه مگر ممكن است انسان كارى را بى نيت انجام دهد؟ پاسخ اين است
كه البته چنين فرضى شايد بسيار نادر باشد. در شرايط عادى و در حالى كه انسان به هوش و در حال سلامت است، براى هر كارى كه انجام مىدهد حتماً قصد و نيتى دارد. اما فرض دارد كه در مواقعى انسان از خود بى خود گردد و چندان به هوش نباشد؛ مثل انسانى كه شديداً خواب آلوده است يا كسى كه - خداى ناكرده ـ در اثر خوردن شراب مست شده است. در اين حالت انسان نمىفهمد كه چه مىكند و از اين رو قصد و نيت خاصى در ذهنش وجود ندارد. در هر حال اگر كسى در چنين حالتى عبادتى انجام دهد، مثلاً نماز بخواند، گرچه همه واجبات آن را انجام دهد و تمام شرايط آن را رعايت كند، اما چون نيت ندارد عملش باطل است. اين نماز مثل كارهايى است كه برخى افراد در خواب انجام مىدهند، كه اگر بعداً از آنها سؤال شود، هيچ چيز را به خاطر نمىآورند. البته همان طور كه اشاره كرديم، فرض وقوع عبادت و نمازى به اين صورت بسيار بسيار نادر است، اما به هر حال اگر چنين نمازى خوانده شود به دليل نداشتن نيت، باطل خواهد بود.
فرض ديگر براى نيت در عبادت اين است كه انسان آن را صرفاً براى رسيدن به برخى مقاصد و آثار دنيوى انجام دهد؛ نظير نمازهايى كه منافقان در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىخواندند. آنان فقط براى اينكه جانشان محفوظ باشد و ساير احكام ظاهرى اسلام (مانند ارث بردن، ازدواج كردن و...) در موردشان جارى شود مسلمان شده بودند و آداب و عبادات اسلامى را انجام مىدادند؛ به گونهاى كه اگر مىدانستند در صورت نماز نخواندن نيز جان و مالشان محفوظ است و از ساير امتيازات برخوردار خواهند بود، هيچگاه نماز نمىخواندند. چنين نمازى قطعاً باطل است.
از طرفى اين مسأله نيز روشن و مسلّم است كه انسان همه كارهايى را كه انجام مىدهد انگيزه آن جلب منفعت يا دفع ضرر است. البته ممكن است افراد در مصداق هاى منفعت و ضرر با هم اختلاف داشته باشند و كسى چيزى را منفعت بداند در حالى كه ديگرى همان را ضرر به حساب مىآورد؛ ولى اينكه انسان در هر كارى به دنبال جلب منفعت يا دفع ضررى مىباشد، امرى قطعى است. كارهايى كه ما انجام مىدهيم يا براى اين است كه به پولى برسيم، يا احترام و شخصيتى در جامعه كسب كنيم، يا پست و مقامى به دست آوريم، يا تنبيه و جريمه نشويم و از اين قبيل. اين امر در مورد عبادات و خصوص نماز نيز صادق است. اكثر قريب به اتفاق كسانى كه خدا را عبادت مىكنند و نماز مىخوانند، گرچه واقعاً به قصد پرستش و اطاعت امر خدا اين كار را انجام مىدهند، اما اين گونه نيست كه منافع انجام عبادت يا ضررهايى كه از ترك عبادت عايد آنان مىشود، در انگيزه آنان تأثير نداشته باشد. اين آثار
گاهى دنيايى است؛ مثل اينكه تجربه كرده كه نماز به زندگى انسان بركت مىدهد يا صدقه بلاها را دفع مىكند، و گاهى نيز آثار آخرتى است. دست كم اين است كه اكثر افراد نمازخوان در عين حال كه براى اطاعت امر خدا نماز مىخوانند، اما اين كار را يا به طمع بهشت و يا براى ترس از عذاب و جهنم انجام مىدهند. بسيارى از افراد اگر نماز مىخوانند براى اين است كه مىدانند خداوند بى نمازها را به جهنم مىبرد. اگر خدا جهنم را درست نكرده بود بسيارى از افراد، نماز نمىخواندند! اكنون كه نماز مىخوانند براى آن است كه خداوند فرموده: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ؛1 پس واى بر نمازگزارانى كه از نماز خود غفلت مىكنند. يا به سبب آن است كه اين آيه و نظاير آن را خواندهاند: ...يَتَساءَلُونَ عَنِ الُْمجْرِمِينَ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؛2 ...از مجرمان مىپرسند: «چه چيز شما را در آتش در آورد؟» گويند: «از نمازگزاران نبوديم.» نماز خواندن يك عده بدان سبب است كه باورشان آمده خدايى هست و آن خدا جهنمى دارد و بى نمازها را به آن جهنم مىبرد! اگر روزى خدا به اين افراد بگويد ديگر جهنمى در كار نيست، يا بى نمازها را به جهنم نمىبرم، آنان ديگر نماز نخواهند خواند و هيچ عبادتى را انجام نخواهند داد! اكنون سؤال اين است كه آيا اين گونه عبادت ها و نمازها درست است يا خير؟
نماز خواندن برخى افراد نيز براى رسيدن به بهشت است. اينان اگر نماز مىخوانند از آن رو است كه مىدانند خدا هست و بهشتى با نعمت هاى فراوان و غير قابل وصف دارد، و آن بهشت پاداش كسانى است كه عبادت و اطاعت خدا را انجام دهند. اين گروه براى محروم نماندن از آن پاداش ها است كه نماز مىخوانند! به طورى كه اگر بهشتى و پاداشى در كار نباشد آنان نيز هيچگاه عبادتى نخواهند كرد و نمازى نخواهند خواند! آيا چنين عبادتى با چنين نيتى درست است؟ آيا اين امر به خلوص نيتى كه شرط صحت عبادت و به خصوص نماز دانسته شده ضرر نمىزند؟
البته ترديدى نيست كه هستند بندگان مقرب و اولياى خدايى كه نماز و عبادتشان با افراد معمولى قابل مقايسه نيست. آنان در نماز و عبادت خود چشم داشتى به بهشت و ترسى از عذاب و جهنم ندارند. اگر خدا بهشت و جهنم هم نداشت آنان باز هم خدا را عبادت مىكردند. در برخى از مضامينى كه از ائمه هدى و حضرات معصومين(عليهم السلام) نقل شده، آنان عرضه مىدارند كه خدايا! حتى اگر بلا و مصيبت بر سرم آورى دست از عبادت و اطاعت تو
1. ماعون ()، 4 ـ 5.
2. مدثر (74). 40 ـ 43.
بر نخواهم داشت! ما نيز بايد از خداى متعال بخواهيم و خود نيز همت كنيم كه عبادت ها و اطاعت هايمان را به چنين مراتبى نزديك كنيم. اما در هر صورت، قابل انكار نيست كه بسيارى از عبادت ها و اطاعت ها به طمع بهشت يا ترس از جهنم است؛ به طورى كه اگر خدا بهشت و جهنم را بردارد آمار عبادت كنندگان بسيار كم مىشود به گونهاى كه ميل به صفر مىكند! بحث ما هم در اين گونه عبادت ها است كه آيا از نظر احكام و معارف اسلامى چه حكمى دارند؟
نيت صحيح و مقبول
برخى روايات وجود دارند كه عبادت كنندگان را به سه قسم تقسيم كردهاند. بر اساس اين روايات، عبادت برخى، عبادت بردگان است. برده چون از ارباب و صاحبش مىترسد و حساب مىبرد، فرمان او را اطاعت مىكند. گروهى از مردم نيز چون از خدا و عذاب و جهنم او مىترسند خدا را عبادت و اطاعت مىكنند. روايات، اين گونه عبادات را «عبادة العبيد» ناميدهاند. عبادت گروهى ديگر، حساب گرانه و كاسب كارانه است. تاجر و كاسب اگر بخواهد معاملهاى انجام دهد، نگاه مىكند كه در اين معامله چه سودى عايدش مىشود و چه به دست مىآورد. گروهى از مردم نيز خدا را همينگونه عبادت مىكنند. آنان حساب مىكنند كه در قبال اين عبادت چه چيزى عايدشان مىشود و اين عبادت چه نفع و سودى براى آنان دارد. آنان چون مىبينند در مقابل عبادت، بهشت را به دست مىآورند، خدا را عبادت مىكنند. روايات، چنين عبادتى را «عبادة التجار» ناميده است. اينها سوداگرند. روزه مىگيرند و ساعت ها گرسنگى و تشنگى مىكشند، نماز مىخوانند، جهاد مىكنند و جانشان را در راه خدا به خطر مىاندازند؛ همه اينها براى آن است كه مىدانند در مقابل، صدها و هزارها برابر پاداش دريافت مىكنند. اتفاقاً قرآن كريم نيز براى تشويق مردم به كار خير و اطاعت از خدا از همين ادبيات استفاده مىكند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذاب أَلِيم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛1اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك مىرهاند؟ به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد. اين، اگر بدانيد، براى شما بهتر است. در اين آيه از لفظ «تجارت» استفاده كرده است. در مواردى، تعبير خريد و فروش را به كار برده است: إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ
1. صف (61)، 10ـ11.
لَهُمُ الْجَنَّةَ؛1 در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است.
به هر حال از قرآن و روايات استفاده مىشود كه اين گونه عبادت و اطاعت مقبول است و طمع بهشت يا ترس از جهنم، خللى به خلوص نيت (كه موجب ارزش عبادت مىشود) نمىزند. اگر انسان به همين مرتبه هم برسد كه بهشت و جهنم را واقعاً باور كند و جدّى بگيرد، كم مرتبهاى نيست. البته بايد وجهه نظر و همتش را آن مرتبهاى قرار دهد كه در عباداتش فقط خدا را مد نظر داشته باشد و حتى اگر بهشت و جهنمى نيز در كار نباشد دست از اطاعت و عبادت خدا برندارد.
در اين ميان گروه چهارمى هم در اين زمان هاى ما پيدا شدهاند كه آنها هم مىگويند ما خدا را براى بهشت و جهنم عبادت نمىكنيم چرا كه اين اخلاق، اخلاق سودگرايانه است! تفاوت اينها با اولياى الهى (كه آنان نيز همينگونه خدا را عبادت مىكنند) در اين است كه اينها اصلاً اعتقادى به بهشت و جهنم ندارند! چون معتقدند بهشت و جهنمى وجود ندارد طبيعتاً اعمالشان نيز براى رسيدن به آن يا گرفتار نيامدن در آن نيست! اين افراد مىگويند، اگر در قرآن و روايات از بهشت و جهنم سخن گفته شده، براى آن بوده كه در مردم انگيزه ايجاد شود تا به اصول اخلاقى و انسانى پاى بند باشند، وگرنه در واقع بهشت و جهنمى وجود ندارد! اينان اگر مىگويند ما از سر ترس، خدا را عبادت نمىكنيم، براى آن است كه اصلاً ترسى از خدا ندارند! و در واقع اصلاً به خدايى اعتقاد ندارند كه از او بترسند يا نترسند!
در هر حال، اگر مىگوييم بالاترين مرتبه عبادت اين است كه انسان خدا را به طمع بهشت يا ترس از جهنم عبادت نكند، منظورمان صورتى است كه به وجود خدا و بهشت و جهنم معتقد است. هنر اين است كه انسان آن عذاب هاى هولناك جهنم را باور داشته باشد و با اين وجود، حقيقتاً عبادت و اطاعتش براى ترس از آنها نباشد، بلكه به اوجى بالاتر از اين بينديشد.
به هر صورت، اجمالا در روايات ما از سه نوع عبادتِ: عبيد، تجّار و احرار نام برده شده و هر سه نيز پذيرفته شده است. شايد معروف ترين نمونه اين روايات، اين فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) باشد كه پيش از اين نيز به مناسبتى آن را ذكر كرديم: اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْاَحْرارِ؛2 گروهى خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين عبادت بازرگانان
1. توبه (9)، 111.
2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، حكمت 229.
است؛ و گروهى خدا را از روى ترس پرستش كردند، كه اين عبادت بردگان است؛ و گروهى خدا را از روى سپاس گزارى پرستيدند، كه اين عبادت آزادگان است.
«احرار» يعنى كسانى كه از قيد بهشت و جهنم و ترس از عذاب و طمع در نعمت هاى بهشتى آزاد هستند! آنان كسانىاند كه حتى حاضرند اگر خدا راضى باشد، سختى ها و عذاب هاى آخرت را نيز تحمل كنند! تنها مسأله آنها فقط خود خدا و رضايت و خشنودى و محبت او است. امام سجاد(عليه السلام) در يكى از مناجات هايش مىگويد: وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ اِنْ كانَ رِضاكَ فى اَنْ اُقْطَعَ اِرْباً اِرْباً وَ اُقْتَلَ سَبْعينَ قَتْلَةً بِاَشَدِّ ما يُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَكانَ رِضاكَ اَحَبَّ اِلَىَّ؛1 به عزت و جلالت سوگند، اگر رضايت تو در اين باشد كه مرا تكه تكه كنند و هفتاد بار به بدترين و دشوارترين وضع كشته شوم، قطعاً رضايت تو براى من محبوبتر خواهد بود! اگر رضايت تو در اين است كه هفتاد بار با سخت ترين شكنجه ها مرا بكشند، من آن را دوست دارم! گفتن اين سخن آسان است ولى عمل كردن به آن كار هر كسى نيست. اگر انسان فقط يك ساعت شكنجه شده باشد، آن گاه كمى از عظمت اين فرمايش امام سجاد(عليه السلام) را درك مىكند. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) نيز در دعاى كميل مىفرمايد: فَهَبْنى يا اِلهى وَ سَيِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ؛ خدايا! گيرم كه بر عذابت صبر كردم، اما دورىات را چگونه طاقت بياورم؟! ما ممكن است اگر بخواهيم شعر بسراييم، اين گونه سخن بگوييم! اما قطع داريم على(عليه السلام) اين سخن را از عمق وجود و به حقيقت مىگويد. دورى از خدا، براى على(عليه السلام) از هر عذابى دردناكتر و كشندهتر است. اين حرف ها را على(عليه السلام) مىفهمد؛ امثال ما وصالش را نفهميدهايم تا فراقش را بفهميم! ائمه ما صلوات الله عليهم اجمعين اين معارف را بيان كردهاند و كُد دادهاند تا ما هم ياد بگيريم و بدانيم كه چنين مقاماتى نيز وجود دارد و براى نزديك شدن به آنها تلاش كنيم؛ نه تنها وجهه همتمان را دنيا و لذايذ دنيوى قرار ندهيم، كه افق ديدمان را حتى از بهشت و نعمت هاى اخروى نيز فراتر بريم! تنها به «رضوان الهى» بينديشيم و بس!
كسانى كه در محبت هاى دنيايى به عشق ها و محبت هاى شديد دچار شدهاند، مىدانند رضايت محبوب چه اثرى بر انسان و زندگى او دارد و با انسان چه مىكند! چه بسا محب و عاشق حاضر است در سرماى يخ بندان زمستان از سر شب تا به صبح سر پا بايستد تا بلكه فقط لبخندى و گوشه چشمى از محبوب و معشوقش ببيند! همان يك لبخند و يك نگاه تمام
1. بحار الانوار، ج 77، باب 2، روايت 6.
خستگى و سختى آن شب طولانى را از بين مىبرد! براى اولياى خدا «رضوان الهى» چنين حكمى را دارد. آنان همين كه بدانند محبوبشان از آنان راضى است، تحمل همه سختى ها بر آنان آسان مىشود حتى اگر آن سختى آتش جهنم باشد!
مراتب عالى نيت
خود اين مقام كه انسان به جايى برسد كه عبادتش به طمع بهشت يا ترس از جهنم نباشد، مراتب مختلفى دارد و همه كسانى كه به چنين مقامى مىرسند در يك حد و مرتبه نيستند. در روايات هم مىبينيم تعابير مختلفى در اين مقام به كار رفته است. در روايتى كه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل كرديم تعبير حضرت «شُكْراً» است. مىفرمايد، گروهى خدا را براى «سپاس گزارى» عبادت مىكنند. طمع بهشت يا ترس از جهنم نيست كه آنان را به ركوع و سجود وا مىدارد، بلكه براى شكر نعمت هاى او عبادتش مىكنند. اين، روحيه «حق شناسى» است كه محرك اينان براى عبادت و اطاعت مىشود. اينان حتى اگر بهشت و جهنمى هم در كار نباشد دست از عبادت خدا برنخواهند داشت؛ چرا كه وجدان آنها راضى نمىشود كه اين همه نعمت هاى خداوند را ناديده بگيرند و بى هيچ سپاسى از كنار آن بگذرند! روحيه حقشناسى و نمك شناسى، چيزى است كه ما آن را كم و بيش در مورد انسان ها و خدماتى كه آنها به ما مىكنند درك كرده ايم. گاهى در مقابل كسى كه براى ما خدمتى انجام داده تعظيم مىكنيم صرفاً به اين سبب كه فطرت انسانى مان راضى نمىشود سپاسگزار خدمت او نباشيم.
در قرآن كريم نيز به اين مسأله اشاره شده است: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ؛1 و به انسان در مورد پدر و مادرش سفارش كرديم؛ مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شير باز گرفتنش در دو سال است. [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است. مىفرمايد: أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ؛ سپاس من و پدر و مادرت را به جاى آور. شايد نكته اينكه شكر خدا و شكر نسبت به پدر و مادر را در كنار هم آورده اين باشد كه در ابتدا، انسان ارزش كارها و خدمات پدر و مادر را بهتر از هر كار و خدمتى درك مىكند و برايش كاملاً مشهود و محسوس است. مىبيند كه مادر چگونه براى بزرگ شدن و
1. لقمان (31)، 14.
آسايش كودك چه بى خوابى ها و سختى هايى را به جان مىخرد. شاهد و ناظر است كه پدر چگونه در سرما و گرما ساعت ها كار مىكند و عرق مىريزد تا وسايل راحتى خانوادهاش را فراهم آورد. از اين رو، براى شكرگزارى و سپاس در برابر پدر و مادر كاملاً آمادگى دارد و اگر به او توصيه شود به راحتى مىپذيرد. وقتى در مقام حقشناسى و شكرگزارى نسبت به كارها و خدمات پدر و مادر برآمد كم كم اين روحيه حقشناسى و شكرگزارى در او تقويت مىشود و به صورت «ملكه» در مىآيد و نسبت به هر كسى كه خدمتى به او كرده و نعمتى به او داده باشد شاكر و سپاسگزار خواهد بود. از اين رو هنگامى كه توجه مىكند همه نعمت ها را خدا به او عطا فرموده و بيشترين و بزرگ ترين خدمت ها را خدا به او كرده است به شكر و سپاس گزارى از او روى خواهد آورد.
تعبير ديگرى كه براى بيان اين مقام آمده «حُبّاً» است. امام صادق(عليه السلام) در روايتى مىفرمايد: ... و لكِنّى اَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ.1 اگر بين دو نفر رابطه «محبت» به معناى واقعى آن شكل بگيرد و رابطهاى قوى و شديد باشد، ديگر محب در انديشه آن نيست كه از محبوبش نفعى ببرد، بلكه به عكس، مىخواهد هر كار و خدمتى كه از دستش برمى آيد براى محبوبش انجام دهد و چشم داشت هيچ پاداش و احسانى را از طرف محبوب ندارد. لازمه محبت خالص و شديد اين است كه محب ديگر به خودش توجه ندارد، در همه جا فقط عكس رخ يار مىبيند و تمام وجودش را وقف او مىكند. در چنين رابطهاى محب ديگر به فكر آن نيست كه آيا عذابى در كار هست يا نه و بهشت و حورى وجود دارد يا خير، بلكه تمام توجه او به خود محبوب و محبت او است.
تعبير ديگرى كه در اين زمينه وجود دارد تعبيرى است كه از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) نقل شده است: ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ و لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتك؛2 خدايا! من تو را به شوق و رغبت بهشتت يا از ترس آتشت پرستش نكردم، بلكه تو را شايسته پرستش يافتم پس تو را پرستيدم. اصلاً غير از تو را شايسته پرستش نيافتم؛ اگر تو را نپرستم چه كس را بپرستم؟ و اگر به تو دل نبندم به كه دل ببندم؟!
سير تدريجى در تكامل و تعالى نيت
به هر حال، اينها مراتب و مفاهيم مختلفى است كه متناسب با سطح فهم مخاطبان مختلف بيان
1. بحار الانوار، ج 70، باب 43، روايت 9.
2. همان، باب 53، روايت 1.
شده است. ما بايد از مراتب پايين شروع كنيم و به تدريج به مراتب بالاتر نايل شويم. اولين مرحله، همان خوف از آتش و عذاب است. بسيارى از مناجات هاى منقول از ائمه(عليهم السلام) در همين حال و هوا است. امام سجاد(عليه السلام) در دعاى ابوحمزه ثمالى اين گونه با خدا مناجات مىكند: فَمَنْ يَكونُ اَسْوَءَ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَ لَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتى وَ ما لى لااَبْكى وَ لااَدْرى الى ما يَكونُ مَصيرى... فَما لى لااَبْكى؟ اَبْكى لِخروجِ نَفْسى اَبكى لِظُلْمَةِ قَبْرى اَبْكى لِضيقِ لَحْدى اَبْكى لِسؤال مُنكَر وَ نَكير اِيّاىَ اَبْكى لِخروجى مِنْ قَبْرى عُرياناً ذَليلا حامِلا ثِقْلى عَلى ظَهْرى؛ پس چه كس وضعش از من بدتر است اگر در چنين حالى به قبرم منتقل شوم؟! در حالى كه آن را براى خوابيدن خود مهيّا نكردهام و فرشى از عمل صالح براى آن تدارك نديده ام؟! و چرا گريه نكنم، در حالى كه نمىدانم چه بر سرم خواهد آمد؟!... چرا نگريم؟ مىگريم براى خروج روح از بدنم، گريه مىكنم براى تاريكى قبرم؛ گريه مىكنم براى تنگى لَحَدم؛ گريه مىكنم از ترس آن هنگام كه نكير و منكر از من سؤال مىكنند؛ گريه مىكنم براى آن ساعتى كه در محشر برهنه و عريان سر از قبر بيرون مىآورم در حالى كه سرافكندهام و بار گناهانم بر پشتم سنگينى مىكند!
اگر انسان واقعاً قبر و قيامت و خطرات، مهالك، عذاب ها و ترس هاى آن را به دل باور كند، كافى است براى آنكه پيوسته به ياد خدا باشد و گِرد گناه نگردد! اينها مهالك و عذاب هايى است كه مكرر در خود قرآن به آنها اشاره شده است: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ. ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ. ثُمَّ فِي سِلْسِلَة ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ؛1 بگيريد او را و در غل و زنجير كشيد! آن گاه ميان آتش اندازيد. پس در زنجيرى كه درازاى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد. هنگامى كه از فرط آتش و حرارت تشنه مىشود جز آب جوشان و چرك و خونى سوزنده چيزى به او نمىنوشانند: وَ يُسْقى مِنْ ماء صَدِيد؛2 و به او آبى چركين نوشانده مىشود. لَهُمْ شرابٌ مِنْ حميم؛3 شرابى از آب جوشان خواهند داشت.
ما بايد اينها را جدى بگيريم و در باره آنها تأمل كنيم. در باره غذاها و نوشيدنى هاى جهنم در روايات هست كه اگر يك قطره از آن در دنيا بيفتد تمام موجودات زنده از بوى تعفن آن هلاك خواهند شد.4 از آن سو نيز اگر يك قطره از شربت هاى بهشتى در آبهاى دنيا مخلوط
1. حادقه (69)، 30ـ32.
2. ابراهيم (14)، 16.
3. انعام (6)، 70.
4. ر.ك: بحارالانوار، ج 8، باب 24، روايت 1.
شود تمام آب هاى دنيا را معطر و خوش بو خواهد كرد. ما بايد همت كنيم و وجهه نظر خود را از عذاب ها و نعمت هاى دنيايى به عذاب ها و نعمت هاى آخرت و قيامت مصروف گردانيم. خداوند چنين قدرتى را به همه ما داده و اين ما هستيم كه بايد با اراده خود اين همت را به فعليت در آوريم.
نمونه هايى از مراتب عالى نيت و عبادت
ائمه اطهار و معصومان(عليهم السلام) و اولياى خاص خدا كه جاى خود دارند؛ در زمينه بلند همتى، داستان هايى از بزرگان و علما وجود دارد كه تأمل در آنها براى ما بسيار مفيد و مؤثر است. در اين باره، داستانى از مرحوم شيخ انصارى نقل شده كه بسيار شنيدنى است. نقل مىكنند روزى شيخ در هواى گرم تابستان نجف، از درس به خانه مىآيد. درجه حرارت هواى نجف در تابستان ها به 50 درجه مىرسد! مرحوم شيخ بسيار تشنه بوده و مقدارى آب از اهل خانه طلب مىكند. آن زمان ها هنوز از يخچال و فريزر و دستگاه هاى خنك كننده خبرى نبود. در خانه هايى كه مثلاً مجهز بودند، سرداب هايى بود كه گودى زيادى داشت. كوزه هاى آب را با طناب داخل اين سرداب ها آويزان مىكردند تا خنك شود. شيخ انصارى در گرماى تابستان، خسته و تشنه وارد خانه شده و آب طلبيده است. تا رفتند آن مشربه را بالا بكشند و براى شيخ آب بياورند كمى طول كشيد. شيخ انصارى با خود مىگويد، حال كه كارى ندارم خوب است تا آب بياورند دو ركعت نماز بخوانم. آرى، بزرگان از وقتشان اين گونه استفاده مىكردند. برخى از ما وقتى كارى نداريم، مىگوييم، برويم جدول روزنامه حل كنيم يا فيلم و كارتون تماشا كنيم! در هر حال، شيخ در حال تشنگى و با لب هاى خشك مشغول نماز مىشود. در نماز حالى به شيخ دست مىدهد و پس از حمد مشغول خواندن يكى از سوره هاى طولانى قرآن مىشود. از اين رو نمازش طول مىكشد. وقتى نماز تمام مىشود در اثر حرارت هوا، آب گرم شده بوده و شيخ انصارى همان آب گرم را مىخورد و دنبال كارش مىرود! آرى، لذتى كه از نماز براى شيخ انصارى حاصل مىشود تشنگى و خستگى را از ياد او مىبرد!
يا از برخى بزرگان مراجع نقل شده كه ايشان يك بار توجه كرده بودند كه گويا نمازهايى كه من مىخوانم براى لذتى است كه از نماز مىبرم. به نظرشان آمده بود كه همين مقدار نيز با خلوص نيت منافات دارد؛ نماز را بايد محضاً براى خدا خواند نه براى لذتى كه از نماز مىبرم! از اين رو وصيت مىكنند كه تمام نمازهايشان را قضا كنند، از بيم آنكه مبادا آن لذتى كه از نماز براى ايشان حاصل مىشده در خلوص نيتشان تأثير گذاشته باشد!
نقل اين قبيل داستان ها براى آن است كه ما بدانيم، مراتبى بسيار عالىتر از آنچه كه امثال بنده در آن هستيم وجود دارد و كسانى نيز به اين مقام ها نايل گشتهاند. ما نيز اگر بخواهيم و همت كنيم، دست رسى به اين مقام ها براى ما نيز ممكن خواهد بود. البته فاصله بسيار است و همتى عالى مىخواهد تا خود را به امثال اين بزرگان نزديك كنيم. به هر حال نبايد همت خود را به همين مراتب بسيار پايينِ عبادت از روى ترس و طمع محدود كنيم.
براى بالا بردن همت خويش، براى مثال، يكى از كارهايى كه مىتوانيم انجام دهيم اين است كه هر روز دو ركعت نماز را به اين نيت بخوانيم كه چون خدا خدا است، دوست داشتنى و شايسته پرستش و عبادت است! با خود بگوييم، اين دو ركعت را مىخوانم هر چند خداوند هيچ پاداشى به من ندهد يا حتى بالاتر، هر چند مرا به آتش جهنم خود بسوزاند! البته شايد اين دومى (كه حتى اگر به آتش خود ما را بسوزاند باز هم اين نماز را مىخوانيم) براى ما كمى مشكل باشد، اما نيت اوّلى كم و بيش ميسّر است. هر روز دو ركعت نماز بخوانيم و به خود تلقين كنيم كه براى اين نماز هيچ عوض و پاداشى از خدا نمىخواهم و فقط براى اهليت خداوند، محبت او و شكر و سپاس در برابر نعمت هايش، آن را انجام مىدهم.
اين روزها ايام «اربعين كليميه» است: اول ذى قعده تا دهم ذى حجه. ايامى است كه حضرت موسى(عليه السلام) براى مناجات به كوه طور رفت و ابتدا قرار بود سى روز با خدايش خلوت كند، ولى بعداً ده روز اضافه شد و مجموع آن چهل روز گرديد: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً؛1 و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب [ديگر]تمام كرديم، تا آنكه وقت معيّن پروردگارش در چهل شب به سر آمد. در اين ايام بر اساس روايات اسلامى، گفتن ذكر «لا اله الا الله» مستحب و بسيار مؤكد است. چند «لا اله الا الله» در شبانه روز گفتن چندان مؤونهاى ندارد. انسان در اين ايام اين ذكر را تكرار كند و بگويد، خدايا چون تو دوست داشتنى هستى و چون تو خدا هستى اين ذكر را مىگويم و هيچ پاداش و عوضى نيز نمىخواهم. اين ذكر را مىگويم به شكر گوشهاى بسيار كم از نعمت هاى بى كرانى كه به من ارزانى داشته اى، هر چند پاداشى هم به من عطا نفرمايى. به هر حال بايد از همين مراتب محدود و پايين شروع كنيم تا به تدريج ان شاء الله به مراتب عالىتر نايل آييم.
1. اعراف (7)، 142.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org