- پيش گفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان: «قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويت بخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راه هاى تقويت ايمان (1)
- درس بيستم: راه هاى تقويت ايمان (2)
- درس بيست و يكم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و دوم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و سوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و چهارم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و پنجم: ريــا
- درس بيست و ششم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و هفتم: در جستجوى روح نماز (1)
- درس بيست و هشتم: در جستجوى روح نماز (2)
- درس بيست و نهم: نماز خاشعان
- درس سى ام: راهى براى خشوع در نماز (1)
- درس سى و يكم: راهى براى خشوع در نماز (2)
- درس سى و دوم: راهى براى خشوع در نماز (3)
درس پانزدهم
مقايسه دنيا و آخرت
مداومت بر تفكر
در مباحث پيشين روشن شد كه بر اساس آنچه از قرآن كريم استفاده مىشود، عامل اصلى سقوط انسان غفلت است و متقابلا كليد ترقى و تعالى انسان، خودآگاهى و توجه به خدا است. هم چنين اشاره كرديم كه توجه به خود متفرع بر توجه و آگاهى نسبت به سه امر است: مبدأ، معاد و راه بين مبدأ و معاد. انسان اگر خود را شناخت خدا را شناخته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ،1 و اگر به هويت انسانى خود توجه كرد، به خدا توجه كرده است؛ چرا كه هويت انسانى انسان جز نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى،2 و عين تعلق و ربط به ذات اقدس احديت چيز ديگرى نيست. براى در امان ماندن از غفلت، گفتيم كه انسان بايد عوامل غفلت زا و نيز عوامل توجه آفرين را بشناسد و با دورى از عوامل غفلت، برنامهاى منظم براى پرداختن به عوامل توجه آفرين داشته باشد.
اشاره كرديم كه يكى از راه هايى كه قرآن براى «توجه» معرفى مىكند «تفكر» است. اگر انسان برنامهاى براى فكر كردن داشته باشد در ايجاد و تقويت «توجه» بسيار مؤثر است. گفتيم اهميت تفكر تا بدان حد است كه يك ساعت تفكر برتر از يك سال عبادت3 و طبق برخى نقل ها برتر از شصت سال عبادت4 دانسته شده است. در باره اين مطلب هم كه «در چه چيز بايد فكر كنيم» بحث كرديم و با استناد به آيات قرآن مواردى را بر شمرديم؛ از جمله به آيات آخر سوره آل عمران اشاره كرديم، آن جا كه مىفرمايد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ
1. بحار الانوار، ج 2، باب 9، روايت 22.
2. حجر (15)، 29 و ص (38)، 72.
3. بحار الانوار، ج 71، باب 80، روايت 22.
4. همان، ج 69، باب 37، روايت 23.
اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآيات لِأُولِي الْأَلْبابِ. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛1مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هايى [فانع كننده] است. همانان كه خدا را [در همه احوال]ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مىكنند، و در آفرينش آسمان ها و زمين مىانديشند [كه:]پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده اى.
نكته ديگرى كه بايد به آن اشاره كنيم، مسأله «مداومت تفكر» است. حل مسايلى از قبيل خدا، صفات و افعال الهى، غايت خلقت، هدف آفرينش انسان و معاد و قيامت، چيزى نيست كه به يك باره و با يك ساعت فكر كردن تمام شود. از سوى ديگر، پس از آنكه مسألهاى از اين مسايل براى انسان روشن شد معمولاً امواج عوامل غفلت زا و ترديدآفرين در سطح جامعه و محيط زندگى انسان وجود دارد كه به نوبه خود لزوم مداومت بر تفكر را تأكيد مىكند. حالات و روحيات و افكار انسان دائماً در حال تغيير است و اگر تفكر در اين اصول اساسى استمرار و تداوم نداشته باشد ممكن است انسان به ناگاه متوجه شود كه ايمان محكمى به اين اصول ندارد. اين مسأله به خصوص در «آخر الزمان» و زمان هايى مثل زمان ما نمود بيشترى دارد. در روايات فرمودهاند در آخرالزمان چنان وضعى از نظر جوّ فكرى و عقيدتى پيش مىآيد كه فرد صبح مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر شده است! يعنى جوّ فكرى و فرهنگى جامعه آن چنان سنگين است كه در عرض چند ساعت مؤمنى را كافر مىكند! يُصْبِحُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً وَ يُمْسى كافِراً؛2 مرد صبح مىكند در حالى كه مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر است.
وسوسه هاى شياطين جن و انس شب و روز در كمين انسان نشسته تا در صورت لحظهاى غفلت، به سراغش بيايد و او را منحرف كند. از اين رو نبايد تصور كنيم كه اگر يك بار نشستيم و فكر كرديم و عقايدمان را بر اساس برهان هاى يقينى اثبات كرديم، ديگر كار تمام شده و نيازى به تفكر بيشتر نداريم. انسان تا آخر عمر در معرض وسوسه شدن و انحراف قرار دارد و هر لحظه ممكن است شبههاى عقايد او را تهديد كند. از اين رو لازم است پيوسته در تمامى طول عمر، تفكر را در دستور كار، آن هم از كارهاى اساسى خود قرار دهيم.
1. آل عمران (3)، 190ـ191.
2. ر. ك: بحار الانوار، ج 33، باب 23، روايت 587؛ اصول كافى، ج 2، ص 418.
تفكر پيرامون مقايسه دنيا و آخرت
همان طور كه در جلسه قبل اشاره كرديم در مراحل تفكر، انسان به اين نتيجه مىرسد كه آفرينش جهان بيهوده و عبث نبوده بلكه در پى غايت و هدفى است. هدف نهايى خلقت انسان اين است كه با اختيار خود راه تكامل را پيموده و مستحق دريافت رحمت الهى و بهشت و نعمت هاى ابدىِ خداوند شود. البته چون اختيارْ مطرح است، از اين رو ممكن است انسان هايى نيز با سوء استفاده از اختيار خود، گناهان و اعمال ناشايستى انجام مىدهند و مستحق غضب و سخط الهى و دوزخ و عذاب او گردند.
يكى از موضوعات مهمّى كه بايد درباره آنها فكر كرد «مقايسه دنيا و آخرت» است. پس از آنكه به اين نتيجه رسيديم كه زندگى انسان محدود به اين دنيا نيست و پس از مرگ نيز در آخرت ادامه خواهد يافت، مقايسه بين اين دو زندگى، و تفكر در باره آنها مىتواند كمكى مؤثر براى پيمودن مسير تكامل باشد. قرآن كريم نيز مىفرمايد: كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؛1 اين گونه خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مىگرداند، باشد كه در باره دنيا و آخرت بينديشيد. پس از آنكه توجه پيدا كرديد كه علاوه بر زندگى دنيا، آخرتى نيز در كار است، اكنون دنيا و آخرت را در كنار هم بگذاريد و آن دو را با هم مقايسه كنيد.
در اين جا به مهم ترين وجوه تمايز بين زندگى دنيا و زندگى آخرت، كه شايسته است انسان درباره آنها تأمل كند، اشاره مىكنيم:
1. محدود بودن دنيا و بى نهايت بودن آخرت: قرآن كريم در آيات متعددى به اين مطلب اشاره دارد كه انسان به حسب طبع مادى خود به زندگى دنياى مادى گرايش دارد و آن را بر آخرت ترجيح مىدهد. سپس متذكر مىشود كه اين كار اشتباه است و اين زندگى آخرت است كه بر زندگى دنيا ترجيح دارد: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛2 ليكن [شما] زندگى دنيا را بر مىگزينيد، با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايداتر است. در اين آيه شريفه اشاره شده به اينكه زندگى آخرت «اَبْقى: پايدارتر» است. اين مطلب يكى از تفاوت هاى مهم و اساسى زندگى دنيا و زندگى آخرت است. براى تشريح اين مطلب ذكر
1. بقره (2)، 219ـ220.
2. اعلى (87)، 16ـ17.
مثالى مناسب است:
اگر انسانى را فرض كنيم كه در طول يك صدسال از ابتدا تا انتهاى عمرش مشغول نوشتن عددى باشد. براى اينكه آن عدد، بزرگ ترين عدد ممكن هم باشد، فرض مىكنيم تمامى رقم هايى كه كنار هم مىنويسد، 9 باشد: ...9999999999. طبيعى است چنين عددى بسيار بزرگ خواهد بود، به حدى كه خواندن آن و حتى تصور ذهنى آن عدد براى ما ناممكن است. اما اين عدد با همه بزرگى اش، باز هم براى بيان طول زندگى آخرت، كافى نيست؛ چرا كه طول زندگى آخرت «بى نهايت» است و اين عدد هر چه هم بزرگ باشد عددى محدود است و نشانه محدوديتش هم اين است كه مىتوان نُه هاى فراوان ديگرى به آن اضافه كرد. حتى اگر عمر اين انسان را هزار يا ده هزار سال هم فرض كنيم كه در تمام طول عمر مشغول نوشتن چنين عددى باشد، باز هم آن عدد نمىتواند بيان گر طول زندگى آخرت باشد! چرا كه آن هم محدود است. هم چنين اگر اين عددى را كه مثلاً در طول عمر ده هزار ساله يك انسان نوشته شده، صد برابر، هزار برابر، يك ميليون برابر، يك ميليارد برابر و حتى ميلياردها برابر كنيم و بگوييم اندازه طول زندگى آخرت به اندازه اين عدد است، باز هم ادعاى درستى نيست؛ چرا كه آن عدد نيز با همه بزرگىاش ـ كه حتى از تصور ما بيرون است ـ عددى است محدود و حال آنكه زندگى آخرت از نظر زمانى نامحدود است!
آيا به راستى اگر انسان را بين زندگى صدساله دنيا و اين زندگى بى نهايت مخيّر كنند عقل حكم مىكند كه كدام را برگزيند؟! اگر ما را مخيّر كنند كه يك سال با تمام وسايل و امكانات رفاهى در محلى زندگى كنيم يا اينكه دو سال در جايى ديگر كاملاً مساوى و با همان امكانات زندگى كنيم، ما قطعاً دو سال را انتخاب مىكنيم. آن گاه چگونه است كه ما را بين زندگى صدساله پر مرارت دنيا و زندگى بى نهايت و در كمال آسايش و آرامش و ناز و نعمت آخرت مخيّر مىكنند و ما زندگى دنيا را انتخاب مىكنيم؟! اگر در اين كار خود نيك بينديشيم شايد در تصميم و رأى خود تجديد نظر كنيم: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى.1
2. توأم بودن لذت هاى دنيا با مرارت و سختى: برترى زندگى دنيا نسبت به زندگى آخرت، تنها به جهت طولانىتر بودن زندگى آخرت نيست؛ بلكه زندگى آخرت از جهات ديگرى نيز نسبت به زندگى دنيا برتر است. يكى از اين برترى ها آن است كه: لذت ها،
1. همان.
خوشى ها و كام يابى هاى آخرت، ذرهاى سختى، تلخى، ناراحتى و مرارت به همراه ندارد و لذت محض است؛ در حالى كه هر لذتى از لذت هاى دنيا را كه در نظر بگيريم حتماً در كنار آن سختى ها، مشكلات، ضررها و ناراحتى هايى وجود دارد. براى رسيدن به يك غذاى خوشمزه و لذت خوردن آن، ابتدا چقدر بايد تلاش كنيد تا پول لازم را براى خريد آن تحصيل كنيد. سپس بايد مواد لازم آن از قبيل گوشت، برنج، حبوبات، روغن و مانند آنها را تهيه كنيد. پس از آن نيز بايد كلّى وقت بگذاريد و زحمت بكشيد تا آن غذا را بپزيد و آماده كنيد. خلاصه بايد اين همه مقدمات را طى كنيد تا بتوانيد لذت يك لقمه غذاى خوشمزه را بچشيد! زحمت شستن ظرف ها يا انواع بيمارى ها و افزايش چربى، اوره و چاقى و خلاصه دردسرهاى پس از غذا خوردن نيز براى خود عالَمى دارد! ملاحظه مىكنيد كه براى يك لحظه لذت كوتاه كه به هنگام خوردن آن غذا به شما دست مىدهد چقدر مقدمات و مؤخرات دردسرآفرين را بايد متحمل شويد؟! تازه در اين محاسبه، زحمت ها و رنج هايى را كه ديگران متحمل مىشوند تا اين يك لقمه غذا تهيه شود از قلم انداخته ايد! كشاورزى كه گندم را با رنج فراوان توليد كرده، مراحلى كه تا آرد شدن طى شده، نانوا و كسانى كه در پخت نان سهيم بودهاند، برنج كارى كه برنج را كاشته، زحمت هاى كارخانه و ماشين هاى حمل بار تا مرحلهاى كه برنج به دست شما رسيده، كارهاى مختلفى كه براى توليد روغن اين غذا كشيده شده، و ده ها زحمت پيدا و ناپيداى ديگر. هر لذت دنيايى را كه در نظر بگيريم همين داستان تكرار مىشود. به همين صورتى كه در اين مثال گفتيم، فكر كنيد كه مثلاً براى رسيدن به لذت تفريح و يك مسافرت به كنار دريا و شمال، چقدر مقدمات و مؤخرات را بايد طى كنيد! زحمت ها و مرارت ها و رنج هايى كه براى برخى لذت هاى دنيا وجود دارد با اين مثال ساده به هيچ وجه قابل مقايسه نيست و بسيار بيشتر است. اگر كسى بخواهد به لذت داشتن مدرك دكترا و شخصيت اجتماعى يا درآمد حاصل از آن برسد چقدر بايد تلاش كند؟! سال ها و روزها و شب هاى متمادى بايد با جديت و كوشش تمام درس بخواند، در سرما و گرما به مدرسه و دانشگاه برود، بى خوابى ها بكشد تا پس از سال ها انتظار و تلاش به آن لذت دست يابد!
اما لذت هاى آخرت اين گونه نيستند؛ آنها لذت خالص و محض هستند. نه قبل و نه بعد از آن، زحمتى براى انسان ندارند و براى رسيدن به آنها طىّ مراحل مقدّماتى لازم نيست، تبعات بعدى هم ندارند. ذرّهاى خستگى و ملال از آنها براى انسان پيدا نمىشود. حتى قرآن از برخى
نعمت هايى نام مىبرد كه در اين دنيا با آثارى سوء همراه هستند اما اين لذت در آخرت و در بهشت وجود دارد بدون آنكه اثر سوئى داشته باشد. مثلاً شراب هاى دنيايى مست كنندهاند و عقل انسان را زايل كرده، او را از حالت عادى خارج مىكنند. در اثر افراط در مصرف آن نيز سردرد و بيمارى هاى مختلف كبد و ريه و قلب و ساير بيمارى ها گريبان گير انسان مىشود. اما قرآن مىفرمايد در بهشت شراب وجود دارد و آن را اينچنين توصيف مىكند: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشّارِبِينَ؛1 و رودهايى از شراب كه [در آنها]براى نوشندگان لذتى است. اولا مىفرمايد، يك قطره و يك فنجان نيست، جويبارها و نهرهايى از شراب جارى است! ثانياً مىفرمايد آن شراب سردرد و مستى ندارد: لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ؛2 نه از آن سر درد گيرند و نه بى خرد گردند. تعبير قرآن اين است كه هيچ رنجى در بهشت به انسان نمىرسد: لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ؛3 هيچ رنجى در آنجا به ايشان نمىرسد. يكى از نگرانى هاى انسان در مورد نعمت ها و لذت هاى دنيا اين است كه از دست انسان خارج مىشود و تمام مىگردد، اما در بهشت چنين نگرانى وجود ندارد: وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ؛4 و نه از آن جا بيرون رانده مىشوند. در بهشت، ديگر انسان نگران نيست كه نكند فردا اين لذت و نعمت تمام شود. خيالش آسوده است كه اين لذت و آسايش، ابدى و هميشگى است: يُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها؛5 و آنان را به بهشت هايى كه از زير [درختان] آن جوى هايى روان است در مىآورد؛ هميشه در آن جا ماندگارند.
دنيا، سرگرمى كودكانه!
مطلبْ بسيار بالاتر از اينها و فوق حد تصور است. آنچه گفتيم فقط در محدوده آيات قرآن بود. اگر رواياتى را كه در اين زمينه وجود دارد مرور كنيم حقيقتاً انسان مات و مبهوت مىماند كه خداى متعال چه بهشتى و چه نعمت ها و لذت هايى براى انسان فراهم كرده است! آن گاه انسان به اين مردار گنديده دنيا دل خوش كرده و به هيچ قيمتى هم حاضر به جدا شدن و
1. محمد (47)، 15.
2. واقعه (56)، 19.
3. حجر (15)، 48.
4. همان.
5. مجادله (58)، 23.
دست برداشتن از آن نيست. در روايات آمده است كه حتى اين مقدار زحمت هم در بهشت نيست كه اگر شما ميوهاى از ميوه هاى درختان بهشت را خواستيد، لازم باشد حركتى كنيد، بلند شويد و آن ميوه را بچينيد، بلكه آن شاخه و آن ميوه خود خم مىشود، آن چنان كه كاملاً در دسترس شما قرار گيرد و بتوانيد به راحتى از آن استفاده كنيد!
آرى، خداوند كه خود مىداند و خبر دارد چه بهشتى را براى ما مهيا كرده است تأكيد مىكند كه: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا. وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛1 ليكن [شما] زندگى دنيا را برمى گزينيد؛ با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايدارتر است. به راستى كه دل خوش داشتن به لذت ها و نعمت هاى دنيا در مقابل لذت ها و نعمت هاى بى پايان و متنوع آخرت، كارى كودكانه است. كودك از لذت هاى اين دنيا چيزى غير از شكلات و شيرينى نمىفهمد، و ما به اين تصور كودكانه او مىخنديم؛ اولياى خدا نيز به اينكه ما در مقابل بهشت بى انتهاى خداوند به دنياى پر مرارت و محدود دل خوش كردهايم خنده شان مىگيرد. به راستى كه ترجيح دنيا بر آخرت، نهايت جهل و بى خردى است؛ اما چه مىشود كرد كه بسيارى از انسان ها مصداق اين آيه شريفهاند كه: إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً.2
دقيقاً به همين دليل كه زندگى دنيا در مقايسه با آخرت كارى كودكانه و نابخردانه است، قرآن كريم در آيات متعددى آن را بازيچه، و زندگى آن را شبه واقعى دانسته و زندگى واقعى را زندگى آخرت معرفى كرده است. قرآن گاهى از زندگى دنيا اين گونه تعبير مىكند: وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛3 و زندگى دنيا جز مايه فريب نيست. مراقب باشيد كه فريب دنيا و زندگى دنيا را نخوريد و به سبب توجه به آن از متاع اصلى كه همان زندگى آخرت است بازنمانيد. گاهى نيز مىفرمايد: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ؛4 اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا سراى آخرت است؛اى كاش مىدانستند. از نظر ادبيات عرب، در اين جمله كه «إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» چند تأكيد وجود دارد: «اِنّ»، «لام تأكيد»، «ضمير فصل هِىَ» و «اَلْحَيَوان» كه خبرِ «اِنَّ» است و با «الف و لام» آمده است. همه اينها در ادبيات عرب از ادوات تأكيد
1. اعلى (87)، 16ـ17.
2. احزاب (33)، 72.
3. آل عمران (3)، 185.
4. عنكبوت (29)، 64.
هستند. از اين رو معناى آيه اين مىشود كه: قطعاً، مسلّماً، حتماً، بى ترديد زندگى حقيقىْ زندگى آخرت است. اگر واقعاً در پى «زندگى» هستيد، بايد آن را در آخرت جستجو كنيد؛ جايى كه زندگى نه از نظر طول مدت و نه از نظر نوع و نه از نظر شمار برخوردارى از لذايذ و نعمت ها حد و حصرى ندارد، جايى كه هيچ غم و غصه و درد و رنجى در آن راه ندارد. آيا در مقابل چنان زندگى، مىتوان اين زندگى دنيا را جز سرگرمى و بازيچهاى بيش دانست؟! البته اين، مسألهاى نيست كه با لفظ و سخن حل شود، بلكه انسان بايد حقيقت حيات آخرت را درك كند، تا معناى اين آيه و نظاير آن را بفهمد. فهم حقيقت حيات آخرت در حد امثال بنده نيست. چنين دركى را پيامبر و ائمه معصومين(عليهم السلام) دارند و آنها هستند كه به عيان مىبينند كه حقيقت زندگى در سراى آخرت است. انسان هاى معمولى آن گاه كه به آخرت مىرسند تازه معناى اين سخن را مىفهمند كه زندگى اين دنيا «حيات» نبوده و حيات واقعى در آخرت است. از اين رو اين گونه عرض حال مىكنند كه: يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي؛1اى كاش براى «زندگى ام» فكرى كرده بودم. از اين جمله بر مىآيد كه در آن روز به اين نتيجه مىرسد كه آنچه در دنيا سپرى كرده «زندگى» نبوده است. اين سومين تفاوت زندگى دنيا با زندگى آخرت است. درك دو تفاوت اولْ كم و بيش براى ما ميسر بود، اما درك اين تفاوتْ كار چندان سادهاى نيست. همان طور كه گفتيم، اكثر انسان ها تا به آخرت نرسند و از نزديك زندگى آخرت را مشاهده و لمس نكنند اين تفاوت برايشان آشكار نخواهد شد. فقط اولياى خاص الهى هستند كه در همين دنيا مىتوانند اين مسأله را به خوبى درك كنند.
تأكيد قرآن بر بى ارزشى دنيا
قرآن كريم در آيات متعددى سعى مىكند با بيان هاى مختلف فناپذير بودن زندگى دنيا و اين را كه ارزش دل بستن ندارد، به انسان تفهيم كند: إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمّا يَأْكُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ؛2 در حقيقت، مَثَلِ زندگى دنيا به سان آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، پس گياه زمين ـ از آنچه مردم و دام ها مىخورند ـ با آن درآميخت، تا آن
1. فجر (89)، 24.
2. يونس (10)، 24.
گاه كه زمين پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى يا روزى فرمان ما آمد و آنرا چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است. اين گونه نشانه ها را براى مردمى كه انديشه مىكنند به روشنى بيان مىكنيم. مَثَل زندگى دنيا مَثَل گياهى است كه چند روزى شادابى و طراوت و سبزى دارد؛ اما نبايد فريب اين زيبايى و سرسبزى را خورد، چرا كه چيزى نمىگذرد كه خشك و پژمرده خواهد شد. در آيهاى ديگر مىفرمايد: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء مُقْتَدِراً؛1 و براى آنان زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان]خشك گرديد كه بادها پراكندهاش كردند، و خدا است كه همواره بر هر چيزى توانا است. مَثَل زندگى دنيا مَثَل گياهى است كه پس از چند صباحى خشك خواهد شد و باد ذرات آن را به هر سو خواهد پراكند به طورى كه هيچ اثرى از آن باقى نمانَد؛ گويى كه اصلاً از ابتدا گياهى در كار نبوده است.
اين مَثَل ها و نظاير آنها براى اين است كه توجه انسان را از لذت هاى زودگذر و فناپذير دنيا به آخرت و زندگى و نعمت ها و لذت هاى آن جلب كند؛ جايى كه «زندگى واقعى» انسان در آن جا تدارك ديده شده است.
سؤالى كه در اين جا پيش مىآيد اين است كه وقتى به اين نتيجه رسيديم كه دنيا «متاع غرور و فريب» است و ارزش دل بستن ندارد و زندگى واقعى ما در آخرت است، آيا بايد دنيا را رها كنيم و دست به سياه و سفيد نزنيم و رو به قبله، منتظر مرگ و ورود به آخرت باشيم؟! يا از همه لذت هاى دنيا صرف نظر كرده، به غارى پناه بريم و در آن جا در خلوت و تنهايى به قوت لايموتى بسازيم و مشغول عبادت خدا باشيم تا زمان مرگ و رسيدن به زندگى آخرت فرا رسد؟!
برداشت غلط از بى ارزشى دنيا
در گذشته و حال، در بين مسلمانان و پيروان ساير اديان چنين نگرشى ديده مىشود كه براى بهره مندى از زندگى آخرت بايد زندگى دنيا و لذايذ آن را به كلى كنار گذاشت و ترك كرد.
1. كهف (18)، 45.
تاريخ افراد متعددى را سراغ دارد كه گوشه عزلت گزيدهاند و زندگى خود را به دور از مردم و جامعه، در غارى يا صومعه و ديرى با كمترين بهره از مواهب و لذايذ دنيا سپرى كردهاند. گرايش هاى صوفيانه نيز از جمله موارد همين طرز تفكر هستند. البته عدهاى از آنها به دروغ و براى جلب نظر مردم اين كار را مىكردند، اما همان هايى هم كه با قصد واقعى سير و سلوك و پيمودن مسير تكامل و قرب الى الله چنين مسلكى را پيشه كردهاند قطعاً كارى نادرست انجام داده و اشتباه كرده و مىكنند. خدا و قرآن هيچگاه نگفتهاند، دنيا را رها كنيد، بلكه گفتهاند دل به آن مبنديد و فريفته آن نشويد. هدف اين بوده كه ما را متوجه كنند كه لذت هايى بسيار بالاتر و بيشتر از لذت هاى دنيا در پيش روى انسان وجود دارد كه قابل مقايسه با لذت هاى دنيا نيست. صحبت از رها كردن دنيا نيست؛ بلكه بحث اين است كه آن را هدف خود نسازيم، بلكه وسيله رسيدن به لذت هاى آخرت قرار دهيم. مىخواهند به انسان بياموزند كه دنيا را مقصد تو قرار نداده ايم، بلكه دنيا براى اين است كه با استفاده از آن، راه تقرب الى الله و تكامل و نيل به حيات واقعى آخرت را بپيمايى.
اگر معناى بهتر بودن آخرت از دنيا اين است كه به طور كلى دنيا را رها كنيم، پس خداى متعال اين همه نعمت ها را براى چه كسى آفريده است؟! قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛1بگو، زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و [نيز]روزى هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده است؟ خداوند خود مىفرمايد اين نعمت ها را براى استفاده شما آفريده ام، آن گاه ما از قرآنِ خدا استفاده كنيم كه بايد تارك دنيا شد، گوشه عزلت گزيد و نعمت هاى دنيا را بر خود حرام كرد؟! قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ؛2 بگو، اين [نعمت ها]در روز رستاخيز بطور ناب و خالص براى كسانى است كه ايمان آوردهاند. اگر لذت خوردن، آشاميدن، ازدواج كردن و نظاير آنها چيزهاى بدى بود خداوند هيچگاه آنها را در بهشت قرار نمىداد. بحث حرام كردنِ نعمت هاى دنيا بر خود نيست، صحبت از درست استفاده كردن است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّباً؛3اى كسانى كه
1. اعراف (7)، 32.
2. همان.
3. مائده (5)، 87ـ88.
ايمان آورده ايد، چيزهاى پاكيزهاى را كه خدا براى [استفاده]شما حلال كرده، حرام مشماريد و از حد مگذريد، كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمىدارد و از آنچه خداوند روزى شما گردانيده، حلال و پاكيزه بخوريد. از دنيا استفاده كنيد، اما با تجاوز از حدود الهى، آخرت خود را به دنيا و لذت هاى آن مفروشيد. دنيايى بد و نكوهيده و متاع غرور و فريب است كه مانع سير معنوى انسان گردد؛ اما دنيايى كه مزرعه آخرت و پلى براى رسيدن به حيات جاودانى باشد هيچ اشكالى ندارد، بلكه لازم است. مگر ممكن است انسان در حد معقول و مشروع از نعمت هاى دنيا استفاده نكند و در عين حال بتواند كارى براى آخرت انجام دهد؟! انسان براى عبادت، درس خواندن، درس دادن، جهاد فى سبيل الله و انجام ساير وظايف شرعى خود نياز به انرژى و نشاط دارد، كه جز از راه استفاده از نعمت ها و لذت هاى دنيا حاصل نمىشود.
جايى كه بايد از دنيا و لذت آن اعراض كرد، آن جا است كه التذاذ دنيا و آخرت با هم تزاحم پيدا مىكنند؛ يعنى التذاذ دنيايىِ حرام يا مرجوحى است كه اگر بخواهيم به آن برسيم، عذاب آخرت را براى خود خريدهايم يا دست كم لذتى را در آخرت از دست خواهيم داد. اما جايى كه تعارض و تزاحمى در كار نيست، توصيهاى هم به ترك آن لذت نشده است. خود استفاده از نعمت ها و لذايذ دنيا يكى از راه هاى توجه به خدا و روى آودن به شكرگزارى به درگاه او است. انسان وقتى تشنه مىشود و ليوان آب گوارايى مىنوشد، آن گاه مىفهمد كه خداوند چه نعمت خوب و با بركتى در اختيار او نهاده؛ و از اين رو انگيزه شكر در او پديد مىآيد و زبان به سپاس خداوند باز كرده و مىگويد: الحمد لله.
البته همه لذت هاى دنيا لذت هاى مادى نيست. در همين دنيا لذت هايى وجود دارند كه اگر كسى مزه آنها را بچشد تمامى لذت هاى ديگر دنيا در نظرش بسيار حقير و ناچيز جلوه خواهد كرد. يكى از بزرگان و مفاخر حوزه مىفرمودند: اگر سلاطين عالم كه بهترين وسايل لذت برايشان فراهم است، مىدانستند كه در نماز چه لذتى وجود دارد دست از سلطنت خود مىكشيدند و به عبادت روى مىآوردند! آرى، اين لذت از بالاترين نعمت هاى الهى در اين دنيا است. از همين رو، يكى از بزرگ ترين عقوبت هاى خداوند نسبت به برخى از بندگانش اين است كه لذت و حلاوت عبادت را از دل آنها بر مىدارد. البته اين عقوبت مربوط به كسانى است كه اين لذت را چشيدهاند و به سبب برخى غفلت ها به چنين مجازاتى گرفتار مىآيند؛ اما
امثال بنده معلوم نيست اصلاً تا به حال چنين لذتى برايمان پيدا شده باشد تا بخواهند آن را بگيرند! چنين لذت هايى را خداوند روشنى چشم بندگان خاصش قرار مىدهد و به عنوان هديه ويژه خود به آنها پيش كش مىكند: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن؛1 هيچ كس نمىداند چه چيز از آنچه روشنى بخش ديدگان است براى آنها پنهان شده است. آرى، خداوند بندگانى دارد كه حاضر نيستند لذت يك لحظه عبادت او، راز و نياز و مناجات و انس با او را با تمامى دنيا عوض كنند. از خداوند مىخواهيم كه گوشهاى از اين توفيقات خاص خود را نصيب ما بندگان سراپا تقصير خود نيز بفرمايد؛ آمين.
1. سجده (32)، 17.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org