- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار بيست و هفتم
(موانع شکرگزاري و ضرورت شکرگزاري از نعمتهاي معنوي)
موانع شکرگزاري از نعمتها در کلام امام سجاد(عليه السلام)
به بهانه بررسي مناجات شاکرين، درباره اهميت و ضرورت سپاسگزاري از خداوند سخن گفتيم و چنانکه اشاره شد، شکر نعمت امري فطري است و وقتي نعمتي در اختيار انسان قرار ميگيرد و انسان بدان توجه مييابد، فطرتاً درصدد شکر آن نعمت و سپاسگزاري از منعم برميآيد. البته بايد در نظر داشت که توان شکرگزاري از همه نعمتهاي خدا در ما فراهم نيست و بيکرانگي نعمتهاي الاهي باعث گرديده که فرصت شکرگزاري همه آنها براي ما ميسور نگردد و شرايط زندگي هم، چنين مجالي را به ما نميدهد. گذشته از آن، موانعي ما را از شکر نعمتهاي خداوند باز ميدارد و براي اينکه توفيق شکرگزاري در ما پديد آيد بايد آن موانع را بشناسيم و در حد توان درصدد رفع آنها بکوشيم. دراينباره امام سجاد(عليه السلام) در فراز اول مناجات شاکرين ميفرمايند:
اِلهى اَذْهَلَنى عَنْ اِقامَه شُکرِک تَتابُعُ طَوْلِک، وَاَعْجَزَنى عَنْ اِحْصآءِ ثَنآئِک فَيْضُ فَضْلِک، وَشَغَلَنى عَنْ ذِکرِ مَحامِدِک تَرادُفُ عَوآئِدِک، وَاَعْيانى عَنْ نَشْرِ عَوارِفِک تَوالى اَياديک، وَهذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمآءِ وَقابَلَها
بِالتَّقْصيرِ وَشَهِدَ عَلى نَفْسِهِ بِالْإِهْمالِ وَالتَّضْييعِ؛ «خدايا، بخشش پيدرپي تو مرا از انجام وظيفه شکرگزاري غافل ساخت و ريزش مدام فضلت مرا از شمارش ستايشت عاجز گردانيد و عطاي پيوستهات مرا از ذکر اوصاف ستودني جمالت بازداشته و مرحمتهاي پياپيات مرا از نشر و بيان ستودگيهايت ناتوان ساخته است، و اينْ مقام کسي است که به نعمتهاي بيشمار تو معترف است و به ناسپاسي و کوتاهي در شکرگزاري از آنها پرداخته است و بر خود گواهي ميدهد که به اهمال و تضييع نعمتهايت پرداخته است».
1. ريزش مدام نعمتها و برکات
حضرت اولين عامل غفلت از شکرگزاري از نعمتهاي خدا را، از پي هم آمدن و ريزش مدام نعمتهاي الاهي معرفي ميکنند. يعني وقتي انسان در معرض بهرهمندي از نعمتهاي خدا قرار گرفت و آن نعمتها او را به خود جلب کرد و درصدد رفع نيازمنديهاي خود برآمد، توجه او از خالق نعمتها منصرف گشته و به تأمين نيازها و لذت بردن از نعمتهايي که در اختيار او قرار گرفته معطوف ميگردد. اکنون که بنده درباره شکرگزاري از نعمتهاي خداوند سخن ميگويم و به تناسب موضوع بحث، به پارهاي از نعمتهاي خداوند توجه مييابم که چهبسا در شرايط ديگر از آنها غافل بودم. يکي از آن نعمتها اين مکاني است که در آن از معارف الاهي سخن ميگوييم و همچنين اين مجلس و محضر شما عزيزان، نعمت خداست و نيز آنچه ما از اساتيدمان فرا گرفتهايم و نيز آنچه از آيات و روايات و کتابهاي علما فرا گرفتهايم نعمتهاي بزرگ خدا هستند. وسايل صوتي که صداي مرا به گوش شما ميرساند نيز نعمت خداست. همچنين فکر، حافظه و زباني که با آن سخن ميگويم نعمتهاي خدا هستند
که ما اغلب از آنها غافل هستيم و توجهي به آنها نداريم و در نتيجه، درصدد شکرگزاري از آنها برنميآييم. بيترديد آن بخش از نعمتها که جاذبه قوي دارند بيشتر انسان را از توجه به خداوند و تشکر از او غافل ميسازند. مثلاً انسان گرسنه وقتي غذاي لذيذ در اختيار او قرار ميگيرد، چنان با ولع و حرص به خوردن آن غذا ميپردازد که فراموش ميکند آن غذا نعمت خداست و بايد شکر آن را به جا آورد و صرفاً درصدد تأمين غريزه و نياز گرسنگي خود برميآيد. يا وقتي غريزه شهوت بر انسان غالب ميگردد و درصدد ارضاي آن برميآيد، فراموش ميکند که آن غريزه و وسايل ارضاي آن، نعمت خداست و بهعلاوه از ساير نعمتهاي الهي نيز غافل ميگردد و صرفاً در پي نياز جنسي خود برميآيد و چهبسا در آن حال، از استفاده صحيح و مشروع از آن غريزه نيز غافل گردد و درصدد استفاده حرام و نامشروع از آن نعمت خدا برآيد و نعمت خدا را به نقمت و ننگ و عار تبديل سازد.
پس يکي از عوامل اساسي که ما را از شناخت و توجه به نعمتهاي خدا باز ميدارد و در نتيجه مانع شکرگزاري خدا ميگردد، نعمتهاي خداست که به وفور در اختيار انسان قرار گرفته است و به تعبير امام سجاد(عليه السلام) در اين مناجات، «توالي و تتابع نعمتها»؛ يعني از پي هم آمدن و ريزش مدام نعمتهاست. چه آنکه همه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته و بهوسيله آنها نيازهاي ما برطرف ميگردد، نعمتهاي خداست و هدف خداوند از بخشش آنها، تسهيل و تأمين بستر تکامل و تعالي انسان است؛ چون با استفاده بهجا و صحيح از نعمتهاي الاهي غايت اساسي آفرينش انسان که رسيدن به کمال و تعالي و قرب الهي است تأمين ميگردد، اما ناسپاسي و غفلت موجب سوءاستفاده از نعمتهاي الاهي ميشود و در نتيجه هدف و غايت آن نعمتها تأمين نميگردد و انسان به انحطاط و حضيض حيوانيت و لذتپرستي و هواپرستي مبتلا ميشود.
پرواضح است که توالي و از پي هم آمدن نعمتها ناشي از فضل و بخشش بيکران الهي است و نقص به شمار نميآيد. نقص و اشکال متوجه ماست که با بهرهمندي از هر نعمتي از توجه به ساير نعمتها و نيز از خداوند که آن نعمتها را در اختيارمان قرار داده غافل ميگرديم و نميتوانيم به توجه خود گسترش و وسعت بخشيم تا علاوه بر توجه به يک نعمت، نظرمان و توجهمان به ساير نعمتها و بهخصوص به خداوند نيز معطوف گردد و در نتيجه درصدد شکرگزاري از او برآييم. پس بايسته است که با تمرين و آموزشهاي ديني و معنوي درصدد رفع اين نقيصه برآييم. براي رفع اين نقيصه و توجه يافتن انسان به منعمي که پيوسته نعمتهايش را در اختيار ما مينهد آدابي در شرع مقدس وارد شده که رعايت آنها به هنگام استفاده از نعمتهاي الاهي، انگيزه شکرگزاري و توجه به خداوند را در انسان پديد ميآورد. يکي از آن آداب اين است که انسان قبل از خوردن غذا بسمالله الرحمن الرحيم بگويد و يا در اثناي خوردن غذا و پس از دست کشيدن از آن الحمدلله بگويد. يا اينکه در دعاي وضو به هنگام مشاهده آب ميخوانيم: اَلْحَمْدُ للَّهِِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً، وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً. توجه به اين آداب و مستحبات و تکرار آنها باعث توجه بيشتر به نعمتهاي خدا و استفاده صحيح از آنها و شکرگزاري از خداوند ميگردد.
2. بيشماري نعمتهاي خدا
عامل دومي که باعث غفلت از شکرگزاري از نعمتهاي خدا ميگردد و در مناجات حضرت از آن ياد شده است، بيرون از شمار بودن نعمتهاي خدا و جوشش مدام آنهاست. بيحد بودن نعمتهاي الاهي انسان را از شمارش آنها عاجز ساخته است و در نتيجه، عدم توجه به آن نعمتهاي نامحدود باعث غفلت انسان از آنها و عدم امکان شکرگزاري همه آنها ميگردد. واژه «فيض» که در آموزههاي ديني فراوان به کار رفته و
ما به تعابيري چون «فيض الاهي» و يا «فياضيت خداوند» زياد برخورد ميکنيم، به معناي سرازير شدن و سررفتن است و «فاض الماء» به معناي سرريز شدن آب از ظرف است. کاربرد اين واژه در دايره ماديات و محسوسات به معناي جوشش از درون، سرريز شدن و سررفتن است و ازاينروي، وقتي اشک فراوان از چشم سرازير ميشود، گفته ميشود: «فاضت العين» و يا در قرآن در ارتباط با مسيحيان مؤمن که با شنيدن دعوت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به ايشان ايمان آوردند، ميخوانيم:
وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ؛(1) «و چون آنچه را بر پيامبر فرو آمده بشنوند ميبيني که ديدگانشان از آنچه از حق شناختهاند اشک ميبارد، گويند: پروردگارا، ايمان آورديم پس [نام] ما را با گواهيدهندگان [به حق، يعني با نام ديگر مؤمنان] بنويس».
اما در کاربرد واژه «فيض» درباره خدا و بهعنوان نمونه، در اين جمله که «عالم فيض خداست» بههيچوجه معناي مادي آن اراده نشده و آن تعبير به اين معنا نيست که از درون خدا چيزي سرريز ميشود و اساساً ما وقتي ميخواهيم مفاهيم و صفاتي را که از ماديات انتزاع شدهاند به خداوند نسبت دهيم، حيثيتهاي مادي را از آنها تجريد ميکنيم و برداشتي صرفاً معنوي و مجرد از آنها داريم. مثلاً واژه «عليّ» که از «علو» به معناي بلندي گرفته شده وقتي درباره خداوند به کار ميرود، معناي والايي و علو مادي از آن تجريد ميشود و معناي علو معنوي خداوند را افاده ميکند. يا اينکه واژه «عظيم» از «عظم، به معناي استخوان» گرفته شده و در اين کاربرد، به حيواني که بزرگ و داراي استخوانهاي بزرگ باشد، عظيم گفته ميشود. اما وقتي اين واژه درباره خداوند به کار ميرود، بههيچوجه معناي مادي آن لحاظ نميشود چون خداوند مجرد است و داراي
1. مائده (5)، 83.
جسم نميباشد، و از آن عظمت و شکوه معنوي اراده ميگردد. همچنين «صانع» به صنعتگري گفته ميشود که با ترکيب مواد و ايجاد تغييرات در آنها وسيلهاي ميسازد و مسلماً اين معنا در کاربرد آن درباره خداوند منظور نيست و کاربرد آن درباره خداوند بدين معناست که خداوند اشيا را از کتم عدم خارج ساخت و لباس وجود و هستي به آنها پوشاند. ازاينروست که وقتي متکلمان اين صفات و مفاهيم مشترک را درباره خداوند به کار ميبرند، ميکوشند که آميزهها و شائبههاي جسماني را از آنها خارج و تجريد کنند، مثلاً ميگويند اللهُ عالمٌ لا کَعِلْمُنا يا هُو قادرٌ لا کَقُدْرَتِنا.
روشن شد که يکي از عوامل غفلت از نعمتهاي الاهي و عدم شکر آنها، بيشمار بودن آنهاست و ريزش مدام و انبوه نعمتهاي الاهي باعث گرديده که انسان از شناخت آنها عاجز بماند و نتواند آنها را احصا کند؛ ازاينروي خداوند فرمود: وَآتَاکم مِّن کلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ؛(1) «و از هرچه خواستيد به شما داد، و اگر [بخواهيد] نعمت خدا را بشمريد آن را شمار نتوانيد کرد؛ بهراستي آدمي ستمگر و ناسپاس است».
در آيه ديگر ميفرمايد:
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَه وَبَاطِنَه وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کتَابٍ مُّنِيرٍ؛(2) «آيا نديدهايد که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاي آشکار و نهان خويش را بر شما گسترده و فراوان کرده است؟ و برخي از مردم درباره خدا بي[آنکه] دانش و رهنمود و کتابي روشن [داشته باشند] به مجادله برميخيزد».
1. ابراهيم (14)، 34.
2. لقمان (31)، 20.
ما هر قدر درصدد شناسايي نعمتهاي خداوند برآييم، بخش اندکي از آنها را مورد شناسايي قرار ميدهيم، تازه شناخت ما به آن بخش از نعمتها نيز ناقص خواهد بود و بههيچوجه نميتوانيم همه نعمتهايي که خداوند در پيرامون ما قرار داده و همچنين امکانات و نعمتهايي را که در بدن و وجود ما قرار داده بشناسيم و در نتيجه شکر آن نعمتهاي بيکران از ما ساخته نيست و ما در مقام شکر ميتوانيم از بخشي از نعمتهاي خدا که مورد شناسايي ما قرار گرفته، آن هم به نحو ناقص، شکرگزاري کنيم و از به جا آوردن حق شکرگزاري از يک نعمت نيز عاجزيم. بايسته است که در راستاي شکرگزاري از نعمتهايي که امکان شناسايي آنها براي ما فراهم است، از علوم مربوطه استفاده کنيم و حتيالامکان شناخت فعاليتهاي فيزيولوژيک بدن و فعاليتهاي اندام و تعاملات آنها با يکديگر و فعاليتهاي روحي و رواني انسان و نيز شناخت ويژگيها و خواص پارهاي از نعمتهايي را که مورد استفاده ما قرار ميگيرد براي خود فراهم سازيم. در نظر داشته باشيم که دفع بلاها و حوادث ناگوار و فرشتگاني که خداوند آنان را مأمور کرده که از ما محافظت کنند نيز از نعمتهاي الاهي به شمار ميروند و ما کمتر به آنها توجه داريم و بابت آنها از خداوند تشکر نميکنيم و حضرات ائمه معصوم(عليهم السلام) در بسياري از دعاها از جمله، در دعاي جوشن صغير، دعاي افتتاح و دعاي ابوحمزه ثمالي ما را به بلاهايي که خداوند از ما دفع کرده است توجه دادهاند.
ضرورت توجه ويژه به نعمتهاي معنوي و شکرگزاري آنها
شايسته است که ما با فراغت بال و در محيطي آرام، لختي به تفکر درباره نعمتهاي خداوند بپردازيم و فهرستي از نعمتهاي خداوند تهيه کنيم و پيوسته در هر فرصتي که به هريک از آنها توجه يافتيم به حمد و سپاس خداوند بپردازيم. در اين صورت ما ادب بندگي و شکرگزاري از معبود را به جا آوردهايم و اندکي از نعمتهاي خدا را پاس
داشتهايم. چنانکه وقتي کسي به ما خدمت ميکند و کاري براي ما انجام ميدهد، ما خود را موظف ميدانيم که از او تشکر کنيم و گاهي براي کاري که کسي براي ما انجام ميدهد، چندين بار و در هر فرصتي که او را ملاقات ميکنيم به تشکر و اظهار شرمندگي از او ميپردازيم. با اين تفاوت که آنچه ديگران در اختيار ما ميگذارند از نظر کمي و کيفي محدود است، اما نعمتهاي خداوند حدي ندارد و امکان شکرگزاري از همه آنها و حتي اداي حق سپاس از يکي از آنها براي ما فراهم نيست، بهخصوص نعمتهاي معنوي نظير نعمت ايمان و دين که قابل ارزيابي نيستند و ما نميتوانيم به اهميت و ارزش آنها واقف گرديم. در روايتي درباره سرمايه عظيم ولايت ائمه اطهار(عليهم السلام) آمده است:
عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(عليه السلام) قَالَ إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى سَيِّدِنَا الصَّادِقِ(عليه السلام) فَشَکا إِلَيْهِ الْفَقْرَ، فَقَالَ: لَيْسَ الْأَمْرُ کمَا ذَکرْتَ وَمَا أَعْرِفُک فَقِيراً. قَالَ: وَاللَّهِ يَا سَيِّدِي مَا اسْتَبَنْتَ، وَذَکرَ مِنَ الْفَقْرِ قِطْعَه وَالصَّادِقُ(عليه السلام) يُکذِّبُهُ إِلَى أَنْ قَالَ: خَبِّرْنِي لَوْ أُعْطِيتَ بِالْبَرَاءَه مِنَّا مِائَه دِينَارٍ کنْتَ تَأْخُذُ؟ قَالَ: لَا، إِلَى أَنْ ذَکرَ أُلُوفَ دَنَانِيرَ، وَالرَّجُلُ يَحْلِفُ أَنَّهُ لَا يَفْعَلُ، فَقَالَ: لَهُ مَنْ مَعَهُ سِلْعَه يُعْطَى هَذَا الْمَالَ لَا يَبِيعُهَا، هُوَ فَقِيرٌ؟؛(1) «امام موسي بن جعفر(عليه السلام) فرمودند: مردي نزد آقاي ما، امام صادق(عليه السلام) آمد و نزد ايشان از فقر شکايت کرد، حضرت فرمودند: مطلب چنان نيست که تو ميگويي و من تو را فقير نميدانم. او گفت: اي آقاي من، به خدا قسم، به حال من واقف نشدهاي و شمهاي از فقر خود را باز گفت و امام صادق(عليه السلام) تکذيب کردند، تا اينکه به او فرمودند: به من بگو اگر صد دينار طلا به تو دهند تا از ما بيزاري جويي ميگيري؟ گفت: نه، حضرت تا هزاران دينار (در مقابل برائت و بيزاري از اهلبيت(عليهم السلام))
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج67، باب7، ص147، ح1.
فرمودند و آن مرد سوگند خورد که نه. حضرت فرمودند: آيا کسي که متاعي دارد که با اين همه پول نميفروشد فقير است؟»
بههرحال نعمتهاي معنوي، چون نعمت اسلام، تشيع، ولايت اهلبيت، معرفت خدا، معرفت اهلبيت و امام حسين و امام زمان(عجل الله فرجه الشريف) بسيار باارزشتر از نعمتهاي مادي هستند و با هيچ مقياسي قابل سنجش و ارزشگذاري نيستند و درک اين نعمتها از عهده ما خارج است و ما ناچاريم که در پيشگاه خداوند اعتراف کنيم که از شکر اين نعمتهاي بزرگ عاجزيم و بر اساس برخي از روايات اعتراف به عجز از شکرگزاري نعمتهاي خداوند، خود شکر نعمت محسوب ميگردد و از جمله امام صادق(عليه السلام) ميفرمايند:
وَتَمَامُ الشُّکرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُکرِهِ، لِأَنَّ التَّوْفِيقَ لِلشُّکرِ نِعْمَه حَادِثَه يَجِبُ الشُّکرُ عَلَيْهَا، وَهِيَ أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَه الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقْتَ لَهُ، فَيَلْزَمُک عَلَى کلِّ شُکرٍ شُکرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لَا نِهَايَه لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِي نِعْمَتِهِ، قَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْک غَايَه شُکرِه؛(1) «و شکر تمام و کامل اين است که زبان دل و با خضوع در پيشگاه خداوند به عجز از انجام کوچکترين شکر اعتراف کند، چه آنکه موفقيت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازهاي است که شکر آن لازم است و اين موفقيت باارزشتر و پرقيمتتر از آن نعمتي است که موفق به شکر آن شدهاي پس براي هر شکري شکري برتر از آن بايدت تا بينهايت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسيدن به غايت و نهايت شکر، قاصر و عاجز است».
1. همان، ج71، باب61، ص52، ح77.
قصور و کوتاهي انسان در شکرگزاري از خدا
حضرت در پايان فراز مزبور از مناجات خود به ريزش پيوسته نعمتها و فراواني آنها و عجز از شکرگزاري و نيز کوتاهي در قدرداني و شکر آنها اعتراف ميکنند. ازآنروي که نعمتهاي خدا بيشمار است و همه جن و انس نميتوانند آنها را بشمارند، انسانْ قاصر و عاجز از اداي شکر آنهاست؛ اما ازآنروي که توجه به نعمتي و تلاش در بهرهمندي از آن او را از توجه به خداوند غافل ميسازد و در نتيجه نميکوشد که در حد توان، سپاس خداي را به جا آورد، مقصر است. چراکه نبايد توجه به برخي نعمتها انسان را از ساير نعمتها و نيز از خداوندي که آن نعمتها را در اختيار انسان نهاده است غافل سازد و انسان درهرحال بايد توجه اصلي خود را معطوف به خداوند کند و هيچچيز او را از ياد خدا باز ندارد و در مقام بهرهبرداري از هر نعمتي، اول رو بهسوي خداوند آورد و به پاس آن نعمت از خداوند شکرگزاري کند. آنگاه حضرت بر نفس خود که به اهمال و تضييع نعمتها پرداخته شهادت ميدهند. ما اگر در خويش بنگريم، درمييابيم که در طول عمر و پيوسته از نعمتهاي بزرگ خدا برخوردار بوديم و قدر آنها را نشناختيم و استفاده بايسته و حتي گاهي استفاده صحيح از آنها نبرديم. کيست که از جواني و سلامتي، اين دو نعمت بزرگ خدا استفاده شايسته و بايسته برده باشد؟ پس ما علاوه بر آنکه احاطه به همه نعمتهاي خدا نداريم و نميتوانيم همه نعمتهايي را که خداوند در اختيارمان نهاده بشناسيم و در نتيجه از شکر همه آنها عاجزيم، از انجام سپاس و شکري که از عهدهمان ساخته است نيز کوتاهي ميکنيم.
حضرت در ادامه مناجات ميفرمايند:
وَاَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحيمُ الْبَّرُ الْکريمُ، الَّذى لا يُخَيِّبُ قاصِديهِ، وَلا يَطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ آمِليهِ، بِساحَتِک تَحُطُّ رِحالُ الرَّاجينَ، وَبِعَرْصَتِک تَقِفُ آمالُ الْمُسْتَرْفِدينَ، فَلا تُقابِلْ آمالَنا بِالتَّخْييبِ وَالْأَياسِ، وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالْإِبْلاسِ؛ «و
تو بسيار با رأفت و مهربان و با کرم و احساني که هرکس را رو به تو آرد محروم نميسازي و اميدواران به خويش را از درگاه خود دور نميگرداني. به ساحت قدس تو اميدواران بار ميافکنند و آرزوهاي بخششخواهان و کمکجويان در پيشگاه تو بار بستهاند، پس اميدهاي ما به خود را با نوميدي و يأس مواجه مگردان و جامه نوميدي و سرافکندي به ما مپوشان».
«فناء»، «ساحت» و «عرصه» به معناي پيشگاه است و براي هرکدام از آنها در فارسي واژه مستقلي وجود ندارد. تعبير بساحتک تحط رحال الرّاجين کنايي است و اين تعبير در اصل براي توقف مسافران و کاروانها در محلي که بدان منظور فراهم شده به کار ميرود و «محط الرحال» به بارانداز و محلي گفته ميشود که کاروانيان در آنجا توقف ميکنند و باروبُنههاي خود را در آنجا قرار ميدهند و در فراز مزبور از مناجات، کنايه از پناه آوردن اميدواران به ساحت قدس ربوبي و آستان مهر و رأفت الاهي که يگانه پناهگاه بندگان است ميباشد.
سپس حضرت ميفرمايند: اِلهى تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ الائِک شُکرى، وَتَضآئَلَ فى جَنْبِ اِکرامِک اِيَّاىَ ثَنآئى وَنَشْرى؛ «خدايا، شکر و سپاس من در برابر نعمتهاي بزرگ تو بسيار ناچيز است و ثناگويي و بازگويي نعمتهايت در مقابل اکرام و عنايتت به من بيمقدار ميباشد».
انسان در برابر خدمتي که به او شده و نعمتي که در اختيارش قرار گرفته بايد بکوشد که شکر و سپاسِ درخور انجام دهد و درصدد جبران لطف و مرحمتي که در حق او شده برآيد. مثلاً اگر کسي خانهاي را با تمام وسايل و امکانات در اختيار انسان قرار دهد و حتي سندش را به نام او بزند، اگر دريافتکننده اين هديه بزرگ به گفتن «متشکرم» بسنده کند، شکر آن نعمت و هديه بزرگ را به جا نياورده است. وي در مقام تشکر و سپاس بايد رفتار و خدمتي
متناسب با آنچه در اختيارش قرار گرفته انجام دهد و اگر امکان جبران آن خدمت بزرگ برايش فراهم نيست، سخناني حاکي از سپاسگزاري و حقشناسي و تلاش براي جبران آن خدمت بزرگ بر زبان جاري سازد و اظهار محبت و شرمساري کند تا حق لطفي که به او شده انجام داده باشد. اما پرواضح است که ما نميتوانيم شکر بايسته و شايسته نعمتهاي خداوند را انجام دهيم و شکر ما هرچند از نظر کميت و کيفيت زياد به چشم آيد، در برابر نعمتهاي الاهي بسيار حقير و ناچيز است. حتي قدرداني و شکر نعمتهايي که بهظاهر به چشم نميآيند و در مقايسه با ساير نعمتها کوچک جلوه ميکنند از ما بر نميآيد و بههيچوجه نميتوانيم قدر و ارزش آنها را بشناسيم. بهعنوان نمونه يکي از نعمتهاي خدا که بهندرت ما به آن توجه مييابيم، تارهاي صوتي است که خداوند در حنجره ما قرار داده و امکان سخن گفتن را براي ما تسهيل ميسازند. حال اگر به هر دليلي اين تارهاي صوتي آسيب ببينند، انسان نميتواند بهوضوح سخن گويد و تنها صداهاي ناموزون و نامفهوم از دهان انسان خارج ميشود و در نتيجه ارتباط کلامي انسان با ديگران برقرار نميگردد. آنگاه هرکسي که تارهاي صوتياش آسيب ديده در حد وسع و توان مالياش درصدد رفع آن ناراحتي برميآيد و براي مداوا و در صورت لزوم براي جراحي حنجره خود اقدامات لازم را انجام ميدهد و گاه چندين بيمارستان عوض ميکند و چندين ميليون تومان خرج ميکند. حتي اگر از امکانات پزشکي و دانش پزشکي داخل کشور نتيجه نگرفت، اگر از سرمايه مالي مناسبي برخوردار باشد، براي ادامه معالجه به خارج سفر ميکند و بدان اميد که سلامتي خود را باز يابد و مشکل تارهاي صوتي او مرتفع گردد، هر قدر که بتواند خرج معالجات خود ميکند. اکنون که خداوند چنين نعمتي را رايگان در اختيار ما نهاده، ما بايد بنگريم که چه وظيفهاي در قبال آن داريم. آيا سزاوار است که از اين نعمت الاهي سوءاستفاده کنيم و مثلاً به پدر و مادر خود دشنام دهيم و با آنها تندي کنيم؟ آيا سزاوار است که دروغ بگوييم و تهمت بزنيم و غيبت کنيم و حرفهاي لغو و بيهوده بر زبان جاري سازيم؟
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org