قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

گفتار بيست و هشتم

(جستاري در ظاهر و باطن رفتار و نعمت‌ها)

جلوه ملکوتي ايمان و الطاف الاهي

توجه ما بيشتر به نعمت‌هاي مادي و دنيوي است و کمتر به نعمت‌هاي معنوي توجه داريم، ازاين‌روي وقتي درصدد شکرگزاري از نعمت‌هاي خداوند برمي‌آييم، به نعمت‌هاي مادي و دنيوي نظير مسکن، خوردني‌ها و موقعيت اجتماعي و مقام که در اختيارمان قرار گرفته نظر مي‌افکنيم و به‌پاس برخورداري از آنها شکر خداوند را به جا مي‌آوريم و از نعمت‌هاي معنوي نظير نعمت ولايت اهل‌بيت(عليهم السلام) که بسيار والاتر و ارزشمند‌تر از نعمت‌هاي مادي هستند و نعمت‌هاي مادي در مقايسه با آنها حقير و ناچيز است غافليم. اما حضرت بدون آنکه به نعمت‌هاي مادي تصريحي داشته باشنـد‌ ـ گـرچه اطلاق سخن ايشان درباره نعمت‌ها به نعمت‌هاي مادي نيز ناظر مي‌باشـد‌ـ به نعمت‌هاي معنوي تصريح دارند و برخي از آنها را نام مي‌برند و مي‌فرمايند:

جَلَّلَتْنى‏ نِعَمَک مِنْ اَنْوارِ الْأيمانِ حُلَلاً، وَضَرَبتَ‏ عَلَىَّ لَطآئِفَ بِرّک مِنَ الْعِزِّ کلَلاً، وَقَلَّدَتْنى‏ مِنَنَک قَلائِدَ لا تُحَلُّ، وَطَوَّقَتْنى‏ اَطْواقاً لا تُفَلُّ؛ «نعمت انوار ايمان مرا با جامه‌ها و زيورهاي مجلل آراسته است و لطايف جود و کرمت تاج عزت بر سرم نهاده و احسان‌هايت

رشته علاقه‌ و طوق‌هاي شرافتي برگردنم افکنده که ديگر گشوده نمي‌گردد».

حضرت در سخن ادبي خود که با تشبيهات لطيف و زيبايي همراه گشته انوار ايمان را به جامه و زيورهايي تشبيه مي‌کنند که باعث آراستگي انسان گرديده‌اند. همچنان احسان‌هاي خداوند را به مثابه تاجي معرفي مي‌کنند که بر سر انسان نهاده شده است. در زبان فارسي وقتي کسي ديگري را مورد تکريم و احترام قرار مي‌دهد و از او تجليل مي‌کند، به وي مي‌گويند: «چه گلي بر سر او نهادي» اين ضرب‌المثل و تعبير ازآن‌روست که براي آرايش و تزيين برخي از اشياء از گل استفاده مي‌کنند. به‌عنوان نمونه، وقتي کادويي براي کسي تهيه مي‌کنند روي آن گل قرار مي‌دهند، يا در زمان سابق براي تزيين شتر که به‌عنوان مرکب از آن استفاده مي‌شد، برآمدگي جلوي هودج که روي شتر قرار مي‌گرفت و نيز بر سر و روي شتر منگوله نصب مي‌کردند تا باعث زيبايي و شکوه آن مرکب گردد. شايد در بدو امر به نظر رسد که اين تعابير صرفاً جنبه استعاره‌اي و کنايي دارند و آراسته شدن به جامه‌هايي از انوار ايمان و يا افکنده شدن طوق‌ها و رشته‌هايي از احسان بر گردن، صرفاً تعابيري کنايي و استعاره‌اي هستند، چنان‌که نظير اين تعابير در آيات و روايات نيز وارد شده و براي آنها تأويل‌هايي ذکر کرده‌اند. اما بر اساس آنچه از آيات و روايات استفاده مي‌شود که به‌وسيله تجربيات برخي از بزرگان و اولياي خدا تأييد شده است، آن تعابير از ملکوت و حقايق و صورت‌هاي باطني رفتار و گرايش‌هايي چون ايمان به خدا خبر مي‌دهند. چيزهايي که ما در اين عالم مشاهده و درک مي‌کنيم، علاوه بر صورت‌هاي ظاهري که به‌وسيله آنها براي ما قابل مشاهده‌اند، داراي صورت‌هاي باطني نيز هستند که درک آنها از افق عقل ما خارج مي‌باشد. ازاين‌روي، برخي از رفتارها که در ظاهر زيبا هستند، صورت باطني آنها زشت و نازيباست و کساني که چشم باطن دارند،

زشتي باطن آن رفتار را مشاهده مي‌کنند. در مقابل، برخي چيزها و برخي رفتارها در ظاهر زيبا به نظر نمي‌رسند، اما در باطن زيبا هستند و زيبايي باطني آنها براي کساني که چشم باطن دارند قابل مشاهده است.

هويت باطني رفتار زشت

پس برحسب آنچه از آيات و روايات استفاده مي‌شود گذشته از انوار حسي و ظاهري، انوار باطني نيز وجود دارند و رفتار علاوه بر هويت ظاهري، داراي هويت باطني نيز هست و آنچه درباره توصيف برخي از رفتارها در روايات و آيات آمده فراتر از تشبيه و کنايه است و حاکي از صورت باطني آنها است. از اين منظر، کساني که مال يتيم را مي‌خورند و نيز کساني که براي حفظ منافع مادي خود حقايق دين را کتمان مي‌کنند و از اين راه به سود و منفعت مي‌رسند، در حقيقت آتش مي‌خورند و اين آتش در برزخ و قيامت تجسم و عينيت مي‌يابد و در اين دنيا گرچه از چشم افراد ظاهربين پنهان است، اما افرادي که خداوند چشم باطن به آنها عنايت کرده، در اين دنيا نيز آن آتش و لهيب سوزان آن را مشاهده مي‌کنند. خداوند مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَکتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُولَـئِک مَا يَأْکلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُکلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَه وَلاَ يُزَکيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(1) «همانا کساني که آنچه را خدا از کتاب فروفرستاده پنهان مي‌کنند و آن را به بهايي اندک مي‌فروشند، اينان در شکم‌هاي خويش جز آتش نمي‌خورند و خداوند روز رستاخيز با آنان سخن نمي‌گويد و پاکشان نمي‌سازد و آنان را عذابي است دردناک».

در آيه ديگر مي‌فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يَأْکلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْکلُونَ فِي بُطُونِهِمْ


1. بقره (2)، 174.

نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛(1) «همانا کساني که مال‌هاي يتيمان را به ستم مي‌خورند جز اين نيست که در شکم‌هاي خود آتش مي‌خورند و به‌زودي به آتش افروخته جهنم درآيند».

قرآن در تبيين حقيقت و باطن غيبت نيز مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُکم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُکمْ أَن يَأْکلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَکرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ؛(2) «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، از بسياري از گمان‌ها [گمان‌هاي بد] بپرهيزيد، زيرا برخي از گمان‌ها گناه است، و [در احوال و عيب‌هاي پنهان مردم] کاوش مکنيد و برخي از شما غيبت برخي را نکند، آيا يکي از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بي‌گمان آن را ناخوش و ناپسند مي‌‌داريد؛ و از خدا پروا کنيد که خدا توبه­پذير و مهربان است».

از منظر قرآن حقيقت غيبت و بدگويي پشت سر ديگران، خوردن گوشت مرده برادر است و اهل کشف و شهود و اهل باطن در برخي از مکاشفات خود اين واقعيت را مشاهده کرده‌اند.

جلوه ملکوتي نماز و قرائت قرآن

همچنين روايات بسياري حکايت از آن دارند که رفتار ما در شب اول قبر و سپس در عالم برزخ و نيز در عالم قيامت با صورت‌هايي زيبا و يا با صورت‌هايي زشت و وحشتناک ظاهر مي‌گردند. از جمله رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره نماز مي‌فرمايند: انَّ الصَّلوه تَاْتي إلَي المَيِّتِ في قبرِه بصوره شخصٍ اَنْوراللون يُؤنِسهُ في قبرِه ويَدْفَعُ عَنْهُ اَهْوالَ


1. نساء (4)، 10.

2. حجرات (49)، 12.

البرزخ؛(1) «نماز به‌صورت انساني نوراني نزد مرده در قبر مي‌آيد و با او در قبر مأنوس و هم‌نشين مي‌گردد و ترس‌ها و وحشت‌هاي عالم برزخ را از او دور مي‌سازد».

برحسب ظاهر، نماز عبارت ‌از اذکار، حرکات و رفتارهايي است که به‌عنوان عبادت انجام مي‌پذيرد، اما بر اساس روايت مزبور، در عالم برزخ که اعمال انسان تجسم مي‌يابد و هويت ملکوتي و باطني خود را بروز مي‌دهد، آن نماز به‌صورت دوستي نوراني و دل‌سوز در عالم قبر حاضر مي‌گردد و پيوسته در کنار کسي که در دوران حيات خود به بندگي و عبادت خداوند پرداخته باقي مي‌ماند و از او جدا نمي‌شود و با او انس مي‌گيرد و آرامش و آسايش هم‌نشين خود را فراهم مي‌کند و بيم و ترس را از او زايل مي‌گرداند. اينکه چگونه اعمال انسان در سراي آخرت تجسم مي‌يابد و نمازي که مرکّب از اذکار و رفتارها است به‌صورت شخصي نوراني مجسم مي‌گردد، با نظام حاکم بر جهان آخرتْ قابل توجيه است. نظامي که با نظام دنيا متفاوت است و قوانين حاکم بر آن با قوانين حاکم بر اين جهان متفاوت مي‌باشد و ازاين‌روي، درک چنين امري براي ما ممکن نمي‌باشد و تلاش برخي براي همانندسازي آن با نظامات و قوانين تکوينيِ اين دنيا ناصواب است. نظير آنکه برخي تجسم اعمال را از قبيل تبديل انرژي به ماده و تبديل ماده به انرژي به‌حساب آورده‌اند. مسلماً چنين نيست و تبديل ماده به انرژي و بالعکس مربوط به اين جهان است و رابطه اين عالم با عالم ملکوت و رابطه عالم دنيا و عالم برزخْ نظام ديگري دارد و تحت قانون تبديل انرژي به ماده نمي‌گنجد. مگر حرکات و سکنات در نماز چقدر انرژي دارد که تبديل به انساني زيبا گردد. برحسب ظاهر، حرکات شخص نمازگزار با حرکات يک ورزش‌کار چه تفاوتي دارد و چرا حرکات آن ورزشکار تبديل به انسان يا چيز ديگري نمي‌گردد؟ پس نمي‌توان از آنچه در روايات درباره صورت ملکوتي رفتار انسان آمده تفسير مادي داشت.


1. علي‌رضا صابري يزدي، الحکم الزاهره، ص140ـ141، ح724.

در برخي از روايات آمده است خانه‌هايي که در آنها قرآن تلاوت مي‌شود به‌مانند ستارگان براي فرشتگان و سماواتيان مي‌درخشند و نورافشاني مي‌کنند:

قَالَ النَّبِيُّ(صلي الله عليه و آله) نَوِّرُوا بُيُوتَکمْ بِتِلَاوَه الْقُرْآنِ وَلَا تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً کمَا فَعَلَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى، صَلَّوْا فِي الْکنَائِسِ وَالْبِيَعِ وَعَطَّلُوا بُيُوتَهُمْ، فَإِنَّ الْبَيْتَ إِذَا کثُرَ فِيهِ تِلَاوَه الْقُرْآنِ کثُرَ خَيْرُهُ وَاتَّسَعَ أَهْلُهُ وَأَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کمَا تُضِي‏ءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْيَا؛(1) «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند: خانه‌هاي خود را با تلاوت قرآن روشن کنيد و آنها را گورستان قرار ندهيد، چنان‌که يهود و نصارا چنان کردند، ‌در کليساها و عبادتگاه‌هاي خود نماز گزاردند و خانه‌هاي خود را معطل نهادند (و در آنها عبادتي انجام ندادند) زيراکه هرگاه در خانه بسيار قرآن تلاوت شد، خير و برکتش زياد مي‌شود و براي اهل آن فراخي و وسعت فراهم مي‌آيد و آن خانه براي اهل آسمان درخشندگي دارد چنان‌که ستارگان آسمان براي اهل زمين مي‌درخشند».

امير مؤمنان(عليه السلام) نيز در اين باره فرمودند:

الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَيُذْکرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِيهِ تَکثُرُ بَرَکتَهُ وَتَحْضُرُهُ الْمَلَائِکه وَتَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ، وَيُضِي‏ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کمَا تُضِي‏ءُ الْکوَاکبُ لِأَهْلِ الْأَرْض‏...؛(2) «خانه‌اي که در آن قرآن خوانده شود و خداوند در آن ياد شود، برکتش بسيار گردد و فرشتگان در آن حاضر گردند و شياطين از آن دور شوند و براي آسمان مي‌درخشد، چنان‌که ستارگان براي اهل زمين مي‌درخشند».


1. کليني، کافي، ج2، ص610، ح1.

2. همان، ح 3.

وقتي انسان در شب به آسمان صاف و خالي از ابر مي‌نگرد، جلوه‌گري ستارگان چشم او را مي‌نوازد و از تماشاي آسماني که با ستارگان زيبا گشته است لذت مي‌برد و از نگاه کردن به آن منظره فرحناک سير نمي‌گردد. به‌خصوص به هنگام سحر که زيبايي و جلوه‌گري ستارگان بيشتر مي‌گردد، انسان شديداً تحت تأثير آن زيبايي قرار مي‌گيرد. زيبايي آسمان پرستاره براي همه قابل درک است و در ادبيات و اشعار اقوام، فرهنگ‌ها و ملت‌هاي گوناگون به­خوبي نمود يافته است. حتي برخي از کساني که اعتقادي به خدا و دين الاهي ندارند گفته‌اند که در عالم چيزي زيباتر از آسمان پرستاره وجود ندارد. از کانت که در زمره فلاسفه و انديشمندان بزرگ غربي به شمار مي‌آيد نقل شده که گفته است دو چيز در اين عالم مرا شديداً تحت تأثير زيبايي خود قرار داده است: يکي آسمان پرستاره، و ديگري وجدان انسان. قرآن درباره زينت يافتن و زيبا گشتن آسمان به‌وسيله ستارگان مي‌فرمايد: إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَه الْکوَاکبِ؛(1) «ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم».

همان‌طور که ستارگان به آسمان زيبايي مي‌بخشند و براي زمينيان مي‌درخشند و آنان را سرشار از لذت و سرور مي‌کنند، خانه‌هايي که در آنها قرآن تلاوت مي‌گردد براي ملکوتيان و فرشتگان نورافشاني مي‌کنند و آنان از مشاهده اين کانون‌هاي قرآني و نوراني لذت مي‌برند. بي‌شک درس تفسير حضرت آيت‌الله جوادي آملي (حفظه‌الله) از کانون‌هاي نوراني و فيض­گستر است که براي ملکوتيان درخشش و نورافشاني دارد و از آن لذت مي‌برند. اميدواريم که خداوند بر توفيقات ايشان بيفزايد و به ديگران نيز توفيق دهد که به آموزش و فهم قرآن اهتمام بورزند.

مسئله نورافشاني قرآن و خانه‌هايي که قرآن در آنها تلاوت مي‌شود فراتر از تشبيه و تمثيل است و واقعيت و حقيقتي است که براي اهل مکاشفه و دوستان خاص خدا به‌وضوح قابل درک و مشاهده است. مرحوم کربلايي کاظم ساروقي(رضوان الله عليه) کسي است که بر


1. صافات (37)، 6.

اثر اهتمام جدي به احکام الاهي و انجام تکاليف شرعي و از جمله بر اثر اهميت دادن به مسئله خمس و زکات، مورد عنايت خاص خداوند و حضرت ولي‌عصر(عجل الله فرجه الشريف) قرار گرفت و با وجود آنکه روستايي ساده و بي‌سواد بود، به يک‌باره حافظ قرآن گرديد و نورانيت آيات قرآن را به وضوح درک مي‌کرد. درباره کرامات و شرح حال آن بنده خالص خدا کتاب‌هايي نوشته شده و برخي از بزرگان مطالبي را درباره ايشان نقل کرده‌اند. از جمله مرحوم آيت‌الله حاج‌آقا مرتضي حايري(رضوان الله عليه) نقل کردند که کتاب جواهر الکلام را که کتابي فقهي است در برابر مرحوم کربلايي کاظم گشودند. او چون سواد نداشت نمي‌توانست مطالب کتاب را بخواند، اما به‌خوبي آيات قرآن که در لابه‌لاي سطور برخي از صفحات کتاب نوشته شده بود و از نظر قلم و رنگ تفاوتي با ساير نوشته‌ها نداشت تشخيص مي‌داد و دست مي‌نهاد روي آيه قرآن و مي‌گفت: اين آيه قرآن است. وقتي از او سؤال کردم که از کجا متوجه شدي که آن جمله آيه قرآن است؟ در پاسخ گفته بود آن جمله نوراني است و من از نورانيت آن متوجه گرديدم که آيه قرآن است! آيت‌الله خزعلي نقل کردند که روزي کربلايي کاظم در حجره مهمان طلبه‌ها بود و يکي از طلبه­ها به‌قصد قرآن يک واو روي کاغذ نوشت و واو ديگري بدون قصد قرآن نوشت و از آن مرحوم پرسيد کدام‌يک از آن دو از قرآن است، کربلايي کاظم دست گذاشت روي واوي که به قصد قرآن نوشته شده بود و گفت اين حرف نوراني و از قرآن است و حرف ديگر نوراني نيست. اين کرامت‌ها حاکي از آن هستند که در عالمْ اسرار و حقايقي وجود دارد که درک و فهم ما به آنها نمي‌رسد. اما با توجه به آنکه آيات و روايات و مشاهدات بزرگان بر حقانيت آنها دلالت دارد، ما نبايد آنها را دروغ بپنداريم.

نگاهي دوباره به تجسم اعمال

روشن گرديد که تعبيرات ادبي در اين مناجات و ساير روايات مبني‌بر اينکه انوار ايمان

بسان جامه‌ها و زيور‌هايي مؤمن را آراسته مي‌سازد و جود و کرم و احسان الاهي تاج عزت و رشته شرافت بر سر و گردنش مي‌نهد، حکايت از حقيقتي معنوي دارد که ايمان به انسان مي‌بخشد و البته اين هويت معنوي و الاهي به‌وسيله افراد ظاهربين قابل درک نيست. چه‌بسا قيافه کافري که تميز و مرتب است در نظر ما زيباتر و خوشايندتر از قيافه مؤمن به نظر رسد، اما در نظر اهل باطن قيافه کافر، زشت و بدمنظر است، هرچند در ظاهر زيبا باشد و قيافه مؤمن زيبا و نوراني است، هرچند در ظاهر آراسته نباشد. اين نعمت‌هاي معنوي بسيار فراتر از نعمت‌هاي ظاهري است و نعمت‌هاي مادي و ظاهري در مقايسه با آنها چيزي به‌حساب نمي‌آيد. ازاين‌روي، حضرت روي آنها تأکيد مي‌کنند و آنها را زيباترين زينت‌هاي انسان معرفي مي‌کنند. اين زينت‌ها و زيورهاي معنوي که بازنمود اعمال صالح انسان است، در قيامت که تجلي­گاه اعمال است، انسان بهشتي و ره‌يافته به رضوان حق را آراسته مي‌سازند و بر گردن و دست‌هاي او آويخته مي‌شوند و به او زيبايي و جلوه بهشتي مي‌بخشند:عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّه وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا؛(1)«[بهشتيان] جامه‌هايي سبز از ديباي نازک و ستبر در بردارند و با دستواره‌هاي سيمين زيور شده‌اند و پروردگارشان به آنان شرابي پاکيزه بنوشاند».

تعبير حلّو أساور من فضّه ازآن‌روست که در فرهنگ عرب بهترين زيورها را به طلا و نقره نسبت مي‌دهند و بر اساس آن فرهنگ و ذهنيت، قرآن مي‌فرمايد که بهشتيان با دستواره‌هايي از نقره زينت يافته‌اند و اين تمثيل و تشبيه با هدف ايجاد فهم و درک ناقصي از برخي از نعمت‌هاي بهشتي است و الا زينت‌هاي بهشتي قابل مقايسه با طلا و نقره و ساير زينت‌هاي دنيايي نيستند و چون درک حقيقت آنها براي ما ميسور نيست، خداوند بر آن شده که در حد فهم و درک ما زينت‌هاي بهشتي را به ما معرفي کند. آن


1. انسان (76)، 21.

نعمت‌ها و زيورها تجسم و بازنمود رفتار و اعمال ما هستند و دقيقاً آنچه در آخرت در اختيار ما قرار مي­گيرد متناسب با رفتار ما در دنياست. ازاين‌روي، اعمال صالح ما در آخرت هويت حقيقي خويش را باز مي‌يابند و به‌صورت جامه‌ها و زيورآلات و ساير نعمت‌هاي بهشتي در اختيار ما قرار مي‌گيرند و در مقابل، اعمال ناشايست ما در قالب عذاب‌هاي الاهي ظاهر مي‌گردند. قرآن درباره متجاوزان به حقوق و اموال مردم و کساني که از راه حرام براي خويش ثروت و زر و سيم فراهم مي‌آورند مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ کثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأکلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّه وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ*يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا کنَزْتُمْ لأَنفُسِکمْ فَذُوقُواْ مَا کنتُمْ تَکنِزُونَ؛(1) «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، هر‌آينه بسياري از علماي يهود و راهبان مال‌هاي مردم را به ناشايست مي‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز مي‌دارند؛ و کساني که زر و سيم مي‌اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمي‌کنند پس آنان را به عذابي دردناک مژده ده. روزي که آن [زر و سيم] را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پيشاني‌ها و پهلوها و پشت‌هاي آنها را داغ نهند و [گويند:] اين است آنچه براي خويشتن مي‌اندوختيد، پس [کيفر] آنچه را مي‌اندوختيد بچشيد».

خداوند مي‌فرمايد کساني که به دنبال زراندوزي و انباشت ثروت هستند و حقوق شرعي مالشان را نمي‌پردازند و اعتنايي به فقرايي که از تأمين حداقل امکانات زندگي نيز بي­بهره‌اند ندارند، چنان‌که به پيشاني اسب داغ و نشان مي‌نهند، خداوند ثروت انباشته آنها را مي‌گدازد و با آنها به بدن ايشان داغ مي‌نهد و اين‌گونه آنها را عذاب مي‌کند و رسوا مي‌سازد.


1. توبه (9)، 34-35.

اعتراف به ناتواني از شکر خدا

فَآلاؤُک جَمَّه ضَعُفَ لِسانى‏ عَنْ اِحْصآئِها، وَنَعْمآؤُک کثيرَه قَصُرَ فَهْمى‏ عَنْ اِدْراکها، فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصآئِها، فَکيْفَ لى‏ بِتَحْصيلِ الشُّکرِ، وَشُکرى‏ اِيَّاک يَفْتَقِرُ اِلى‏ شُکرٍ؟! فَکلَّما قُلْتُ لَک الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِک اَنْ اَقُولَ لَک الْحَمْدُ؛ «بخشش‌هاي تو چنان زياد است که زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمت‌هاي تو فراوان است که فهم از ادراک آنها قاصر است تا چه رسد که همه آنها را بتوان به نهايت سنجه کرد. پس من چگونه مي­توانم شکر آن نعمت‌ها را به جاي آورم و حال آنکه بر شکر من از تو شکري لازم است و هرگاه که من بگويم که حمد تو را سزد بايد که به‌پاس آن حمد تو را حمد و ستايشي ديگر گويم».

گاهي چيزهايي به‌قدري زياد و فراوان است که انسان نمي‌تواند آنها را بشمارد، اما ذهن انسان مي‌تواند آنها را تصور کند. اما حضرت مي‌فرمايد که نعمت‌هاي خداوند به حدي زياد است که هم شمارش آنها امکان‌پذير نيست و هم نمي‌توان آنها را در قالب محدود ذهن تصور و فهم کرد. پس با توجه به اينکه امکان شمارش و بازشناسي همه نعمت‌ها فراهم نيست و هم تصور و فهم ما از آنها ممکن نمي‌باشد و ما از بسياري از نعمت‌ها بي‌اطلاع هستيم، امکان به ‌جا آوردن حق شکر آنها نيز ميسور نمي‌باشد. علاوه بر آن، هر شکري نعمت و توفيقي است که خداوند به ما عنايت کرده است و بايد به‌پاس آن خداوند را شکر کرد. مضمون اين سخن در بسياري از روايات آمده، از جمله در روايتي که در يکي از جلسات پيشين بدان اشاره کرديم، امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «موفقيت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازه‌اي است که شکر آن لازم است و اين موفقيت باارزش‌تر و پرقيمت‌تر از آن نعمتي است که موفق به شکر آن شده‌اي. پس براي هر شکري، شکري برتر از آن بايدت تا بي‌نهايت که انسان

شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسيدن به غايت و نهايت شکرْ قاصر و عاجز مي‌باشد».(1)

خداوند بايد به ما توفيق دهد و امکان سخن گفتن را براي ما فراهم آورد تا در برابر برخورداري از نعمت او حمد او را بگوييم و اگر اين توفيق فراهم نيامد و زبان ما بسته ماند، نمي‌توانيم حمد او را بگوييم. پس گفتن «الحمدلله» نيز نعمت خداست که بايد به‌پاس عنايت آن خدا را شکر گزارد و ستايش کرد و بر هر ستايشي، ستايشي ديگر بايد و چون بي‌نهايت ستايش و حمد از انسان ساخته نيست، انسان نمي‌تواند ستايش و شکر واقعي يک نعمت خداوند را به جاي آورد، تا چه رسد که درصدد شکرگزاري از نعمت‌هاي بي‌شماري که در اختيار او قرار گرفته برآيد. بااين‌حال انسان بايد در حد توان به شکرگزاري نعمت‌هاي خدا برآيد که در اين صورت مشمول عنايات فزون‌تر خداوند قرار مي‌گيرد و اگر به‌جاي شکر نعمت، به کفران و ناسپاسي نعمت‌هاي الاهي بپردازد، خداوند او را به کيفر و عذابي سخت گرفتار مي‌سازد.

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِيدَنَّکمْ وَلَئِن کفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛(2) «و هنگامي که پروردگارتان به شما آگاهي داد که اگر سپاس گزاريد همانا شما را [نعمت] بيفزايم و اگر ناسپاسي کنيد هرآينه عذاب من سخت است».

اِلهى‏ فَکما غَذَّيْتَنا بِلُطْفِک، وَرَبَّيْتَنا بِصُنْعِک، فَتَمِّمْ عَلَيْنا سَوابِغَ النِّعَمِ، وَادْفَعْ عَنَّا مَکارِهَ النِّقَمِ، وَآتِنا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَيْنِ اَرْفَعَها وَاَجَلَّها عاجِلاً وَآجِلاً، وَلَک الْحَمْدُ عَلى‏ حُسْنِ بَلائِک وَسُبُوغِ نَعْمآئِک، حَمْداً يُوافِقُ رِضاک،


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج71، باب61، ص52، ح77.

2. ابراهيم (14)، 7.

وَيَمْتَرِى الْعَظيمَ مِنْ بِرِّک وَنَداک، يا عَظيمُ يا کريمُ، بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ؛ «خدايا، چنان‌که ما را در پرتو لطف خود غذا دادي و در مهد حکمت و صنعت خود پرورش دادي، نعمت‌هاي بي‌شمارت را بر ما به اتمام رسان و ناگواري‌هاي انتقامت را از ما برگردان و به ما در دو سرا بالاترين و برترين بهره‌ها را کرامت فرما. ستايش تنها تو را سزد در برابر آزمايش نيکويت و وفور نعمت‌هايت، آن‌گونه ستايشي که مورد رضايت توست و احسان و بخشش تو را بر ما سرازير مي‌سازد. اي خداي بزرگ. اي خداي کريم و بخششگر، به حق رحمتت اي مهربان‌ترين مهربانان».

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org