- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار پنجم
(فـراينـد تـوبـه)
توجه به زيان گناهان
انگيزه توبه در انسان، در گرو انديشه درباره ضررهاي گناه و فوايد توبه و نقشي است که توبه در صيانت انسان از گناه و جبران خسارتهاي گناهان گذشته دارد. انسانها از جهت درک ضررهاي گناه متفاوتاند و هرکس متناسب با معرفت خويش به ضررهاي گناه توجه دارد. برخي بر فرض توجه و انديشه در گناهان، بيشتر به ضررهاي مادي گناه توجه دارند و کمتر به ضررهاي معنوي و اخروي آن اهميت ميدهند. اما کساني که معرفت فزونتر دارند، بيشتر به ضررهاي اخروي گناه اهميت ميدهند.
برخي از زيانهاي گناه، جسماني و بدني هستند که بهصورت بيماري و ضعف جسماني در انسان نمود پيدا ميکنند. اما آفتها و ضررهاي رواني اغلب گناهان بيش از ضررهاي جسمي آنهاست؛ آفتهايي چون حيرت، سرگرداني، افسردگي، حالت وانهادگي و از دست دادن تمرکز. برخي بيشتر به بيماريها و آفتهاي جسماني توجه دارند و درصدد رفع آنها برميآيند و به آفتهاي روحي که آثار و عوارض سوء آنها بيشتر و خطرناکتر از بيماريهاي جسماني است توجه ندارند. آنان بهشدت رنج و دشواريهاي بيماريهاي روحي که گناهکاران بدانها گرفتار آمدهاند نميانديشند و به
اهل تقوا و مؤمنان راستين خدا نمينگرند که فارغ از آن آفتهاي روحي کشنده، در کمال آرامش خاطر و اطمينان به سر ميبرند و دشواريهاي زندگي کوچکترين رخنهاي در دل آنها پديد نميآورد و آنان در سايه اعتماد و اتکاي به خداوند، با سلامت، همه سختيها و دشواريها را درمينوردند و شکوه صبر و استقامت اين مؤمنان راستين در برابر انبوه مصيبتها و سختيهاي طاقتفرسا و حفظ وقار، صلابت و آرامش روحي، انسان را به شگفتي واميدارد. افراد معمولي در برابر مسائل کوچک ناراحت ميشوند و کنترل از کف ميدهند و سخنان و رفتار نسنجيده از آنان سر ميزند، اما مؤمنان راستين چناناند که اگر همه به آنها بياحترامي کنند، واکنش نشان نميدهند، نه اينکه آنها زشتي رفتار ديگران را درک نکنند، بلکه آنان به چنان رفتاري اهميت نميدهند و آن رفتار را ناشي از جهالت و کمخردي ميدانند و واکنش در برابر آن را زيبنده خود نمييابند. اگر در مجلسي کسي به ما بياحترامي کند، نميتوانيم خويشتن را کنترل کنيم و اگر به او پرخاش نکنيم، لااقل با او قهر ميکنيم و به ملامت و سرزنش او ميپردازيم، اما مؤمنان راستين در چنين مواقعي آرامش روحي، وقار و متانت خود را حفظ ميکنند و عکسالعمل آنان در برابر رفتار زشت ديگران سازنده و درسآموز است. ازاينروي بايد اطمينان خاطر، صلابت و استواري را از نعمتهاي بزرگ الاهي به شمار آورد که باعث ميگردند انسان در برابر سختيها و حوادث روزگار اضطراب و تزلزل نداشته باشد. در بين بزرگان و شخصيتهاي ديني فراواناند کساني که در پناه اعتماد و اتکاي به خداوند از آرامش خاطر، متانت و صلابت برخوردار بوده و هستند، از شمار آنان ميتوان مرحوم آيتالله حاج آقا رضا بهاءالديني(رضوان الله عليه) را نام برد که از آرامش خاطر خاصي برخوردار بود و در برابر سختترين حوادث و رخدادها چون کوه، باصلابت و استوار بود و ذرهاي اضطراب و تزلزل در ايشان راه نمييافت. ايشان در جريان حوادث سهمگين و کشتاري که در پانزده خرداد سال 1342
رخ داد که عنان صبر و تحمل را از اغلب مردم و انقلابيون ربود، گرچه شديداً ناراحت بود، اما بهدليل برخوردار بودن از ايماني قوي، با آرامش خاطر، وقار و متانت تحسينبرانگيزي با آن حوادث برخورد ميکرد.
گناه و سقوط از انسانيت و حرمان از هدايت الاهي
از جمله آفتهاي دنيوي گناه سقوط از منزلت انساني به حضيض حيوانيت و بياعتنا گشتن به ارزشهاي والاي انساني است. تا هنگامي که انسان از فطرت پاک و وجدان بيدار برخوردار است، اگر کوتاهي و گناهي از او سر زند، دچار عذاب وجدان ميگردد. اما اصرار بر انجام گناه به مرور باعث بيتفاوت شدن گنهکار در قبال ارزشهاي اخلاقي ميگردد. گذشته از افراد مؤمن، بسياري از انسانهاي فاقد ايمان نيز به يک سلسله ارزشهاي انساني که اعتقاد به خدا و دين شرط باور و پايبندي به آنها نيست، اعتقاد دارند. مثلاً نوع انسانها به حقشناسي و وفاداري اعتقاد دارند؛ بنابراين اگر از سوي آنها بيوفايي و يا حقناشناسي صورت پذيرد، ناراحت ميشوند و سعي ميکنند که کوتاهي خويش را جبران کنند. بههرروي، تلاش ميکنند که پايبندي خويش به چنين ارزشهايي را حفظ کنند. اما انجام برخي از گناهان و مفاسد و غوطهور گشتن در آنها حتي اين سطح از پايبندي به ارزشها را نيز از انسان ميگيرد و شخصيت انساني او را مسخ کرده به مثابه حيواني عاري از هر فضيلت و غوطهور در شهوات ميگرداند. از جمله آفات و عواقب گناه و اصرار بر آن، حرمان از هدايتهاي تکويني خاص الاهي است. توضيح آنکه هدايتهاي الاهي پنج گونهاند:
گونههاي هدايت الاهي
1. هدايت تکويني عام الاهي: اين هدايت در سراسر گيتي گسترده شده و همه
پديدههاي عالم را شامل ميشود و اختصاص به انسان ندارد و بر اساس غرض و هدفي که آفريدگار هستي در آفرينش پديدهها دارد، آنان را جهت نيل به آن هدف و غرض هدايت ميکند. خداوند در اشاره به اين هدايت عام تکويني ميفرمايد:
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛(1) «گفت: پروردگار ما آن [خداي] است که به هر چيزي آفرينش در خور آن را داد و سپس آن را هدايت کرد».
2. هدايت فکري همه انسانها: خداوند در راستاي هدايت فکري انسانها، به آنان نيروي تفکر و انديشه عنايت کرد تا بتوانند خوبيها را از بديها و ارزشها را از ضد ارزشها تمييز دهند.
3. هدايت فطري: خداوند بهوسيله نيروي فطرت بسياري از حقايق را به انسان مينماياند و به او قدرت تمييز بين خوبيها و بديها را عنايت ميکند. بر اساس فطرتْ انسان دادگري، شکرگزاري، راستگويي و حقخواهي و ... را کارهايي شايسته، و ستمگري و کفران نعمت را ناپسند و ضد ارزش ميداند.
4. هدايت تشريعي: اين هدايت در حوزه رفتار اختياري انسان شکل ميگيرد و در اين راستا خداوند، در طول تاريخ با ارسال برترين و لايقترين بندگان خود بهعنوان رسول و يا نبي، انسانها را به يکتاپرستي و رهايي از بردگي و بندگي طاغوت هدايت کرده است: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کلِّ أُمَّه رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَه...؛(2) «و هر آينه در هر امتي پيامبري برانگيختيم که خداي را بپرستيد و از طاغوت [هر معبودي جز خدا] دوري جوييد، پس برخي از آنان را خدا راه نمود و برخي ديگر را سزاوار گمراهي ساخت».
1. طه (20)،50.
2. نحل (16)،36.
البته هدايت تشريعي از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است و قابل مقايسه با ساير هدايتها نميباشد، و حتي اهميت آن از هدايت فطري بيشتر است چون اولاً: قلمرو هدايت فطري نسبت به هدايت تشريعي محدود است و بسياري از بايستيها و نبايستيها و دستورات تعاليبخش در ابعاد گوناگون زندگي انسان فراتر از افق هدايت فطري است. ثانياً: اگر هدايت تشريعي نباشد، هدايت فطري بدون پشتوانه ميگردد و در مقابل عوامل گوناگون گمراهي که از درون و بيرون انسان را به ضلالت سوق ميدهند، بياثر خواهد گشت.
5. هدايت خاص تکويني: اين هدايت خود به دو بخش تقسيم ميگردد. بخش اول به پيامبران و اولياي خاص الاهي اختصاص دارد و در قرآن گاهي با واژه «اجتبا» و «رفع درجات = بلندمرتبگي» از آن ياد ميشود. نظير آيه وَلَکنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛(1) «وليکن خدا از فرستادگان خود هرکه را خواهد برميگزيند. پس به خدا و فرستادگان او بگرويد و اگر ايمان آوريد و پرهيزکاري کنيد شما را مزدي بزرگ باشد».
همچنين در آيهاي ديگر خداوند ميفرمايد: وَتِلْک حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاء إِنَّ رَبَّک حَکيمٌ عَلِيمٌ؛(2) «و اينها حجت ما بود که به ابراهيم در برابر قومش داديم. هرکه را بخواهيم پايهها بالا ميبريم، که پروردگارت درستکار و داناست».
بخش دوم هدايت خاص تکويني ويژه مؤمنان است و غيرمؤمنان از آن بهرهاي ندارند. هدايت خاص تکويني در قرآن در مقابل ضلالت به کار ميرود و در بسياري از آيات تابع اراده الهي معرفي شده و آمده است که خداوند هرکس را بخواهد هدايت
1. آل عمران (3)، 179.
2. انعام (6)، 83.
ميکند و هرکس را بخواهد گمراه ميسازد.(1) اين هدايت نوعي دگرگوني و تحول روحي و دروني در انسان است که خداوند تحت شرايط خاص پديد ميآورد و بهواسطه آن زمينه دريافت کمالات برتر اخلاقي و معنوي براي انسان فراهم ميآيد.
حرمان گنهکاران از هدايت خاص
هدايت خاص الاهي که در سوره حمد و در آيه اهْدِنَا الصِّرَاطَ المُسْتَقِيمَ از آن ياد شده و هر روز ما چندين بار آن را در نماز از خداوند درخواست ميکنيم، به اهل تقوا و ايمان اختصاص دارد و اهل معصيت و گناه از آن محروماند. همچنين آنان از عنايتهاي اولياي خدا بهرهاي ندارند. ما غافليم از آنکه اولياي خدا، مؤمنان و شهدا، در پرتو تفضّلات الاهي، حتي پس از مرگشان چه کارهاي بزرگي انجام ميدهند و چه خدمتهايي در حق بندگان خدا انجام ميدهند و دعايشان به درگاه خداوند به اجابت ميرسد. از جمله، بقاي اين انقلاب و پيروزيهاي پيدرپي مرهون دعاهاي اولياي خدا و شهدا است. مهمتر از همه در سايه عنايات ائمه اطهار(عليهم السلام) و وجود مقدس امام زمان(عجل الله فرجه الشريف)، خداوند برکاتش را بر ما فرو ميفرستد و ما را از کيد دشمنان حفظ ميکند. حال آيا سزاوار است که ما برخلاف رضايت آنها رفتار کنيم و در راهي که آنان ما را به پيمودن آن دعوت و هدايت کردهاند، حرکت نکنيم؟ خصوصاً کساني که سمت راهنمايي مردم را دارند و لغزش و گمراهي آنان، ديگران را نيز از جاده هدايت منحرف ميسازد، اگر برخلاف خواست مولايشان رفتار کنند و اسباب گمراهي خود و ديگران را فراهم آورند، بيش از هرکسي سزاوار شرمساري هستند. زشتي انحراف و رفتار ناشايست کسي که به امام زمان(عجل الله فرجه الشريف)، انتساب دارد و وظيفه هدايت و راهنمايي بندگان خدا بر عهده او نهاده شده، بسيار فراتر از زشتي رفتار ناشايست کسي است که به آن حضرت انتساب ندارد.
1. ابراهيم (4)، 14.
ما بر اين باوريم که وجود مقدس ولي عصر(عجل الله فرجه الشريف)، مجراي فيض الاهي است و لحظهبهلحظه عنايات و فيوضات آن حضرت بر بندگان خدا سرازير ميگردد و از جمله بر اساس شواهد قطعي و اخبار متواتر، آن حضرت بهوسيله علما و دوستان خود مردم را از امدادها و فيضهاي خود برخوردار ميسازند. حال اگر انسان با انجام گناه و معصيت، خود را از محبت، عنايت و دعاي آن امام رئوف محروم سازد و بهجاي اينکه آن حضرت به او توجه کند، او را از خود طرد نمايد، نبايد به حال خود بگريد؟ اوليا و دوستان خدا پيوسته از رحمت خداوند برخوردارند و آنان از توجه رحيمانه خداوند به خويش و انس با معبود به آرامش و سروري ميرسند که ما عاجز از درک آن هستيم. اما اهل معصيت و گناه از رحمت الاهي و انس با معبود محروماند.
آنچه ذکر شد، خسارتها و آفتهاي فردي گناه در دنيا بود و علاوه بر اين آفتهاي فردي، گناه آفتها و ضررهاي اجتماعي نيز در پي دارد. بهعنوان نمونه کسي که دروغ ميگويد، در جامعه بيارزش ميگردد و مردم به او اعتماد نميکنند و شهادت و سخنش را نميپذيرند و بهطورکلي اشخاص گناهکار در جامعه نقش مثبتي ندارند و به مثابه عضوي فلج و فاسد بهحساب ميآيند.
شدت زيانهاي اخروي گناهان
گناه علاوه بر ضررها و آفتهاي دنيوي، داراي آفتها و ضررهاي اخروي نيز ميباشد که آن ضررها پايدارتر و بهمراتب شديدتر از ضررهاي دنيوي گناه ميباشند و بسياري از آيات قرآن از عظمت و شدت عذابهاي اخروي و کيفر گناهان در آخرت حکايت ميکنند. در برخي از آيات قرآن، خداوند از شدت عذاب آخرت سخن ميگويد(1) و در برخي از آيات، عذاب آخرت را براي کافران و مشرکان جاودانه معرفي ميکند: إِنَّ الَّذِينَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ
1. مجادله (58)، 15.
الْکتَابِ وَالْمُشْرِکينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِک هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّه؛(1) «همانا کافران اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخ جاويداناند، ايناناند بدترين آفريدگان».
همچنانکه عاليترين لذت و نعمت براي بهشتيان انس با خداوند و سخن گفتن با او و توجه خداوند به ايشان است و خداوند دراينباره در حديث معراج ميفرمايد: فيها الخواصُّ أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ کلَّ يَوْمٍ سَبْعينَ مَرََّه وأُکلِّمُهُمْ کلَّما نَظَرْتُ إِلَيْهِمْ؛(2) «در اين قصر (بهشتي) خاصان درگاه من به سر ميبرند و هر روز هفتاد بار به آنها مينگرم و با ايشان سخن ميگويم».
شديدترين و سختترين عذاب در آخرت حرمان از گفتوگوي با خداوند و حرمان از توجه و نظر اوست. در قيامت عطش و نياز انسان به نوازش خداوند و گفتوگوي با او، بيشتر از نياز کسي است که بر اثر تشنگي در آستانه مرگ قرار گرفته و بيش از هر چيز نيازمند جرعهاي آب است تا او را از مرگ نجات دهد. خداوند دراينباره ميفرمايد:إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلاً أُولَئِک لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَه وَلاَ يُکلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَه وَلاَ يُزَکيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(3) «کساني که پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي اندک دادوستد ميکنند، در آخرت بهرهاي ندارند و خدا در روز رستاخيز با آنان سخن نگويد و به آنها ننگرد و [از آلودگي گناهان] پاکشان نسازد و ايشان را عذابي است دردناک».
گاهي انسان چنان غرق توجه به لذتهاي دنيا ميگردد و درگير شدن با مشکلات
1. بينه (98)، 7.
2. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، باب2، ص23، ح6.
3. آلعمران (3)، 77.
زندگي چنان او را غافل ميسازد که نميانديشد با ارتکاب گناه چه سرمايه بزرگي را از کف ميدهد و علاوه بر اينکه خود را از انس با معبود که مؤمنان باتقوا از آن بهرهمندند محروم ميسازد عذابي دردناک و آتشسوزان براي خويش فراهم ميکند. حتي غفلت به او مجال جبران کوتاهيها و گناهان را نميدهد درصورتيکه اگر سر عقل ميآمد و توبه ميکرد، مورد عفو خداوند قرار ميگرفت و نه فقط پرونده اعمالش از گناهان پاک ميشد، که نيکيها جايگزين آنها ميگرديدند:إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِک يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا؛(1) «مگر کساني که توبه کنند و ايمان آورند و کار نيک و شايسته کنند، پس ايناناند که خداوند بديهايشان را به نيکيها بدل سازد و خدا آمرزگار و مهربان است».
با اينکه توبه صفحه دل را از گناهان پاک ميکند انسان را از پيامدهاي گناهان و عقوبتهاي الهي مصون ميدارد، چنانکه امام کاظم(عليهم السلام) فرمودند: التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ(2) و نيز با توجه به آنچه در آيه شريفه آمده که توبه باعث ميگردد که خداوند بديهاي انسان را به نيکيها مبدل سازد، اما جهالت و بهتعبيرديگر حماقت باعث ميگردد که انسان از کردار زشت خود توبه نکند و با قيافهاي زشت و پليد در صحنه قيامت ظاهر گردد. فرض کنيد مجلس مهمانياي تشکيل ميگردد که در آن علما و بزرگان بار مييابند و از ما نيز دعوت شده که در آن مجلس ارزشمند و باشکوه حاضر گرديم. اما بدن ما متعفن و آلوده است و بوي بد دهانمان ديگران را ميآزارد و قيافه ما زشت و آشفته است و اگر با اين وضعيت وارد آن مجلس شويم کسي رغبت نميکند به ما نزديک شود و حتي از نگاه کردن به ما نيز خودداري ميکنند طبعاً خود، خجالت ميکشيم و به خود اجازه نميدهيم که با آن وضعيت وارد چنان مجلس شويم. همچنين
1. فرقان (25)، 70.
2. کليني، اصول کافي، ج2، باب التوبه، ص435، ح10.
در عرصه قيامت که جايگاه پذيرايي و اکرام الاهي است و در آن انبيا، اولياي خدا و شهدا با چهرههاي زيبا و نوراني و لباسهاي فاخر که عطر وجودشان بهشتيان را سرمست ميسازد و آنان مسرور و شادمان از مشاهده جلوههاي رحماني هستند، به تعبير قرآن: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛(1)«در آن روز چهرههايي شاداباند و به پروردگار خود مينگرند»، چگونه انسان گنهکار با قيافهاي زشت و چروکيده و بدني متعفن که بوي بدش همه را ميآزارد، وارد عرصه قيامت ميگردد؟ پس با چه منطقي توبه از گناهان خويش را به تأخير مياندازيم و به معالجه نفس خويش و پاک ساختن آن از گناهان که چون سم مهلکي براي جان ماست نميپردازيم؟ چرا به اين حقيقت توجّه نميکنيم که توبه علاوه بر اينکه دل ما را از گناهان پاک ميکند خود عمل صالحي است که به دلها طهارت و نور ميبخشد و نامه عمل و دل سياه ما را نوراني و درخشان ميگرداند؟ چگونه است که با غفلت و نابخردي بر انجام گناه اصرار ميورزيم و با اينکه بر فوايد توبه واقفيم تصميم و اراده جدي بر توبه نداريم و گاهي به گفتن استغفرالله و ريختن چند قطره اشک اکتفا ميکنيم و همچنان به انجام گناه ادامه ميدهيم، درحاليکه بيترديد اصرار بر گناه و افزودن بر تيرگيهاي دل خود عقوبتي بزرگ است که خداوند غفلتزدگان و کساني که آيات الاهي را انکار ميکنند بدان گرفتار ميسازد و ميفرمايد: کلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کانُوا يَکسِبُونَ؛(2) «نه چنان است که [ميگويند: آيات الاهي افسانههاي پيشينيان است] بلکه آنچه ميکردند [گناهانشان] بر دلهايشان چيره شده و آنها را پوشانده [و زنگار بسته] است».
چنانکه صفحه آيينه با زنگار، تيره ميگردد و شفافيت خود را از دست ميدهد، دل انسان نيز با گناه زنگار ميگيرد و سياه ميگردد و وقتي دل انسان تاريک گرديد، اسير
1. قيامت (75)، 22ـ23.
2. مطففين (83)، 14.
هوسهاي شيطاني ميشود و اراده و تصميم انجام کارهاي خير و شايسته از آن سر نميزند. ازاينرو، بايسته است که ما با توسل به خدا و اولياي او و مدد خواستن از آنان درصدد جبران کوتاهيها و ترک گناهان بکوشيم و از وسايلي که باعث تقويت اراده توبه و اصلاح نفس ميشوند استفاده کنيم. يکي از وسايل و عواملي که نقش بارزي در عزم بر توبه از گناه و اصلاح نفس دارد، انس با خدا و دعاها و مناجاتهايي است که از اولياي دين وارد شده است. بهخصوص دعاهايي که در ماه رمضان وارد شده، نظير دعاي افتتاح، دعاي ابوحمزه ثمالي و مناجات خمس عشر، زنگار گناهان را از دل انسان برميگيرند و آن را صيقل ميدهند و زمينه صدور اراده و تصميم جدي براي توبه را در انسان پديد ميآورند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org