- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار نوزدهم
(خواستههاي متعالي اولياي خدا)
عاليترين اميدواريهاي اخروي مؤمن
موضوع سخن ما در سه جلسه پيشين مناجات اميدواران بود و در اين ارتباط درباره رجا و اميد مباحثي را طرح کرديم. به اين نتيجه رسيديم که اميد به خداوند در رسيدن به هر خيري مطلوب است، خواه خير دنيا باشد و خواه خير آخرت؛ خواه خير مادي باشد و خواه خير معنوي. البته به اين شرط که اميد انسان صادق باشد؛ يعني از يکسو اطمينان و باور داشته باشد که خداوند متعال بندگان خويش را رهين لطف خود ميسازد و به آنان خير ميرساند، و از سوي ديگر در انجام آنچه در توان دارد براي رسيدن به خيري که از خداوند درخواست کرده کوتاهي نکند. گفتيم که در ارتباط با اميد اخروي به خداوند، نبايد اميد و درخواست ما از خداوند تنها معطوف به آمرزش گناهان و نجات از عذاب آخرت باشد، گرچه آمرزش گناهان براي مؤمن در درجه اول اهميت قرار دارد و او بيش از هر چيز بايد تلاش کند که در آخرت به عذاب ابدي گرفتار نگردد. ازاينروي در آيات و روايات و دعاها، درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الاهي ضروريترين و مهمترين درخواست انسان از خداوند معرفي شده است؛ قرآن کريم ميفرمايد:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ *الَّذِينَ يَذْکرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَکرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّار*رَبَّنَا إِنَّک مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ؛(1) «همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمدوشدِ شب و روز خردمندان را نشانههاست؛ همان کسان که ايستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداي را ياد ميکنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند [و گويند:] پروردگارا، اين را به گزاف و بيهوده نيافريدي، تو پاکي [از اينکه کاري به گزاف و بيهوده کني] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. پروردگارا، هرکه را تو به آتش درآوري بهراستي خوار و رسوايش کردهاي، و ستمکاران را ياوراني نيست».
همچنين در دعاي مربوط به هنگام گشودن قرآن در مقابل خويش در شب قدر که شب تقدير و سرنوشت و درخواست مهمترين خواستهها از خداوند است، رهايي از عذاب الاهي، برجستهترين دعا و درخواست انسان از خداوند قلمداد شده است:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُک بِکتابِک الْمُنْزَلِ وَما فيهِ، وَفيهِ اسْمُک الْأَکبَرُ وَاَسْمآؤُک الْحُسْنى، وَما يُخافُ وَيُرْجى اَنْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقآئِک مِنَ النَّارِ؛(2) «خدايا، از تو درخواست ميکنم به حق قرآن نازل شده از سوي تو و آنچه در آن است و در آن اسم اکبر تو و نامهاي نيکوي توست و به چيزهايي که مايه خوف و اميد هستند، که مرا در زمره رهاشدگان از آتش دوزخ قرار دهي».
1. آل عمران (3)، 190ـ192.
2. مفاتيح الجنان، اعمال شب قدر.
شکي نيست که براي مؤمن رهايي از عذاب الاهي بسيار اهميت دارد و براي او عمري که سراسر به خوشي و کامجويي بگذرد، اما فرجام آن عذاب ابدي باشد هيچ ارزشي ندارد. در ارتباط با آخرت نيز اگر کسي بناست به عذاب ابدي گرفتار شود، هرگز او به درجات بهشت و همنشيني با نيکان در بهشت نميانديشد، چون ميداند که در جهنم با پستترين و بدترين موجودات همنشين ميگردد. اما پس از آنکه با توبه واقعي و استغفار از خدا و با اطمينان و حسن ظن به خدا، اميدوار به رهايي از عذاب الاهي گشت، اميد و درخواست خود را معطوف به عاليترين مقامات بهشت ميگرداند. مؤمن بايد همتش عالي باشد و به رهايي از عذاب جهنم و برخورداري از نعمتها، لذتها و خوردنيهاي بهشت بسنده نکند و در رأس خواستههاي او رسيدن به مقام قرب الاهي باشد. البته او اگر در رجا و اميد خود به قرب الاهي صادق باشد، بايد تمام تلاش خود را بهکارگيرد و از آنچه در اين عرصه از او برميآيد کوتاهي نورزد.
عنايت ويژه الهي به بندگان مؤمن
در ادامه مناجات، حضرت علاوه بر درخواستهاي دنيوي، درخواستهاي معنوي و اخروي و مقامات الاهي را مطرح ميکنند و در فرازي از آن مناجات، مقامات عالي معنوي و اخروي را از خداوند درخواست ميکنند و ميفرمايند:
کيْفَ اَنْسيک وَلَمْ تَزَلْ ذاکرى، وَکيْفَ اَلْهُو عَنْک وَاَنْتَ مُراقِبى، اِلهى بِذَيْلِ کرَمِک اَعْلَقْتُ يَدى، وَلِنَيْلِ عَطاياک بَسَطْتُ اَمَلى، فَاَخْلِصْنى بِخالِصَه تَوْحيدِک، وَاجْعَلْنى مِنْ صَفْوَه عَبيدِک؛ «[خدايا،] چگونه تو را فراموش کنم درحاليکه تو هميشه به ياد من هستي؟ و چگونه من به خود سرگرم شوم و از تو غافل گردم درحاليکه تو همواره مراقب من هستي؟ خدايا، دستم را به دامن لطف و کرم تو آويختهام و براي بهرهمندي از عنايات و
بخششهاي تو دست اميد و آرزويم را گشودهام. پس مرا با توحيد خالصت از شرک ظاهر و باطن خالص گردان و در شمار بندگان خاص و برگزيدهات قرارم بده».
همچنانکه هدايت عام خداوند شامل همه موجودات و انسانها ميشود همه موجودات از ياد و توجه عام خداوند نيز بهرهمند ميباشند و خداوند آنان را فراموش نميکند. اما ياد و توجه تشريفي خاص خداوند که آميخته با عنايت و رحمت خاص خداست و باعث تکامل و تقرب انسان به معبود ميگردد، بسان هدايت خاص خدا مخصوص کساني است که درصدد بندگي خدا برآمدهاند و همواره به ياد خدا هستند و از اين گذر خود را لايق بهرهمندي از عنايت و توجه خاص خدا ساختهاند. اين يادْ حاکي از ارتباطي متقابل بين عبد و خالق و در رهگذر يادکرد خدا از سوي بنده حاصل ميگردد؛ ازاينروي خداوند فرمود: فَاذْکرُونِي أَذْکرْکمْ وَاشْکرُواْ لِي وَلاَ تَکفُرُونِ؛(1) «پس مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم و مرا سپاس گزاريد و ناسپاسي من نکنيد».
از اين ارتباط متقابل بين خالق و مخلوق در آيات قرآن فراوان ياد شده و از جمله درباره مقام محبت و رضا، خداوند محبت خاص و رضاي خويش را متوجه کساني ميداند که صادقانه به خداوند عشق و محبت ورزند و از او راضي گردند، در جايي درباره دوستان واقعي خود که آنان را از محبت خويش سرشار ساخته ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنکمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّه عَلَى الْکافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَه لآئِمٍ ذَلِک فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛(2) «اي کساني که ايمان آوردهايد، هرکس از شما از دين خود برگردد، بهزودي
1. بقره (2)، 153.
2. مائده (5)، 54.
خداوند گروهي را بياورد که ايشان را دوست دارد و ايشان او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردنفراز، در راه خدا جهاد ميکنند و از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي نميترسند. اين برتري و بخششِ خداست که آن را به هرکه بخواهد ميدهد و خداوند گشايشبخشي داناست».
در برخي از روايات آمده است که آيه فوق درباره امير مؤمنان علي(عليه السلام) نازل شده است و قسمت اول آيه خطاب به آن دسته از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است که خلافت و حق اهلبيت(عليهم السلام) را غصب کردند و از دينشان برگشتند و فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ ... تا آخر آيه درباره حضرت ولي عصر(عجل الله فرجه الشريف) و اصحاب آن حضرت نازل شده است. در روايت ديگري نيز آمده است که چون از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره آيه سؤال شد، آن حضرت دست بر شانه سلمان(عليه السلام) نهادند و فرمودند: منظور آيه اين شخص و قوم او هستند و سپس فرمودند: اگر دين به ستاره ثريا آويخته شده باشد، مرداني از فارس بدان دست مييابند.(1)
همچنين خداوند درباره رضايت متقابل بنده از خدا و خداوند از بنده خويش ميفرمايد:
قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(2) «خداي گفت: اين روزي است که راستگويان را راستيشان سود دهد، ايشان را بهشتهايي است که از زير [درختان] آنها جويها روان است، هميشه در آن جاويداناند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. اين است کاميابي و رستگاري بزرگ».
1. حويزي، تفسير نور الثقلين، ج 2، ص252ـ253، ح 247، 248 و 250.
2. مائده (5)، 119.
در آيه ديگر، درباره بندگان برگزيده و رهيافته به رضاي خويش ميفرمايد:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه * ارْجِعِي إِلَى رَبِّک رَاضِيَه مَّرْضِيَّه * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي؛(1) «اي جان آرام [آرامش و اطمينانيافته]، بهسوي پروردگارت بازگرد، درحاليکه تو از او خشنودي و او از تو خشنود است. پس در ميان بندگان [ويژه] من درآي، و در بهشت [ويژه] داخل شو».
توجه به ارتباط متقابل بين بنده با خدا تأثير شگرفي بر او ميگذارد و انگيزه و آمادگي او را براي مناجات، گفتوگوي و ياد خدا استحکام و گسترش ميبخشد. طبيعي است که وقتي بنده باور داشته باشد که خداوند به ياد اوست، بيشتر براي اصلاح رفتار و باورهاي خود و گسترش و عمق بخشيدن به ياد و توجهاش به خداوند تلاش ميکند.
در جملات اِلهى بِذَيْلِ کرَمِک اَعْلَقْتُ يَدى، وَلِنَيْلِ عَطاياک بَسَطْتُ اَمَلى استعاره تخيلي به کار رفته است؛ يعني انسان پيش خود فرض ميکند که خداوند پردهاي از رحمت و کرم خود را از آسمان بهسوي زمين آويخته است و بنده محتاج به رحمت و کرم الاهي گوشه آن پرده را ميگيرد و با التماس و زاري از خداوند درخواست رحمت و بخشش ميکند. براي کساني که به مکه مشرف ميشوند، با مشاهده پرده کعبه چنين احساسي رخ ميدهد و براي برخوردار شدن از لطف و عنايت الاهي به پرده کعبه چنگ ميزنند و ميگويند: «خدايا، دستم را به پرده کرم تو آويختم و درخواست ميکنم که مرا از لطف و کرم خود محروم نسازي». همچنين با اين تصور که عطايا و بخششهاي الاهي در حال ريزش است، دست نياز و دامن آرزو و اميد خود را ميگشايند تا در حد ظرفيت و لياقت خود از عطايا و بخششهاي الاهي بهرهمند گردند.
1. فجر (89)، 27ـ30.
مقام بندگي اولياي خدا و باور آنان به توحيد خالص
اعتقاد و باور به «توحيد خالص» که حضرت در مناجات خود از خداوند درخواست کردهاند، عاليترين مقام اولياي خداست و عاليترين خواستهاي است که پس از رهايي از عذاب الاهي انسان ميتواند از خداوند درخواست کند. اين مقام براي کساني حاصل ميگردد که همه شائبههاي شرک و توجه به ماسوي الله را از درون خويش خارج کنند و جز به خداوند توکل نکنند و تنها او را مالک و حاکم هستي بشناسند و تنها به او اميد داشته باشند و تنها از او خوف و ترس داشته باشند و تنها خداوند را دوست داشته باشند و ديگر دوستيها و محبتهاي آنها جلوههاي محبت به خداوند و در امتداد آن محبت اصيل و متعالي باشد. پس توحيد خالصْ توحيد در استعانت، توکل، توحيد در خوفورجا و توحيد در محبت و بالاتر از همه «توحيد در وجود استقلالي» است، يعني موحد به مرحلهاي ميرسد که هستي مستقل و همه شئون هستي را مخصوص خداوند مييابد و اين حقيقت را تنها با مفاهيم ذهني و در پرتو برهان عقلي درنمييابد، بلکه با علم حضوري شهود ميکند و در نتيجه علاقه استقلالي به غير خداوند نخواهد داشت: اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِک حَتّى عَرَفُوک وَوَحَّدُوک، وَاَزَلْتَ الْأَغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبَّائِک، حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواک؛(1) «تو کسي هستي که انوار خود را در دلهاي اوليائت تاباندي تا آنکه تو را شناختند و به يکتايي تو باور کردند و اغيار و بيگانگان را از دلهاي دوستانت زدودي تا آنکه آنان غير تو را دوست ندارند».
رهيافته به چنين مقامي انسان ايدئال از نظر اسلام و قرآن است که با نور الاهي وحدانيت خدا را ميبيند و تعلق به غيرخدا را از دل برميکند و اصالتاً خدا را دوست ميدارد و به او عشق ميورزد و هرچيز ازآنجهت که به او منسوب است، محبوب او خواهد بود.
1. مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
از منظر قرآن، اکثر کساني که ايمان آوردهاند، ايمانشان آغشته و آميخته با شرک است: وَمَا يُؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکونَ؛(1) «و بيشترشان به خدا ايمان نميآورند جز اينکه [با او چيزي را] شريک ميگيرند».
هرچه بر معرفت و مراتب ايمان مؤمن افزوده شود، از شرک او کاسته ميشود و به توحيد خالص نزديکتر ميگردد و کفه ايمانش سنگينتر از کفه شرکش ميگردد و در اين سير کمالي به جايي ميرسد که باور و اعتقاد راستين به توحيد خالص پيدا ميکند و همه شائبههاي کفر و شرک از دلش زدوده ميشود و عبد خالص خدا ميگردد و رسيدن به توحيد خالص و عبوديت محضْ عاليترين درجه مراتب کمالي و نهايت سير انسان بهسوي الله است و ازاينروي خداوند درباره اشرف بندگان و سرآمد اوليا و دوستان خود که وي را به معراج خويش سير و بار داد فرمود: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ؛(2) «منزه است آن [خدايي] که بندهاش را شبانگاهي از مسجدالحرام بهسوي مسجدالاقصي که پيرامون آن را برکت دادهايم، سير داد، تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم که او همان شنواي بيناست».
شايد بشود ادعا کرد که واژه «عبد» برترين وصفي است که خداوند براي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در قرآن به کار برده است و ما هر روز در تشهد نمازهايمان ميخوانيم: اشهد انّ محمداً عبده و رسوله که در آن ويژگي عبوديت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در درجه اول اهميت و قبل از ويژگي و مقام رسالت ايشان ذکر گرديده است. امام سجاد(عليه السلام) نيز از خداوند ميخواهند که ايشان را در زمره خالصترين بندگان خويش قرار دهد. بندگي خدا گاهي آميخته به بندگي غيرخداست و آن در صورتي است که انسان در کنار توجه به خدا، به
1. يوسف (12)، 106.
2. اسراء (17)، 1.
غيرخداوند نيز توجه داشته باشد و نتواند محبت غيرخدا را از دل خارج سازد. وقتي انسان بنده خالص ميگردد و دلش زلال و پاک و عاري از حجاب و کدورتهاي دنيوي و علاقههاي غيرالاهي ميگردد که وجودش سراسر بندگي خدا گردد و براي غيرخدا شأني قائل نباشد. زبان حالش اين باشد که خدايا، مرا چنانکه خود ميخواهي و دوست داري قرار ده. آنسان که رفتار و انديشههايم و حالاتم چنان باشد که تو ميخواهي و کاري را جز براي رضاي تو انجام ندهم و هيچچيز مرا از ياد و توجه به تو باز ندارد.
خداوند درباره بندگان خالص خود که به غير از بندگي خدا، براي خود و غيرخود شأني نميشناسند ميفرمايد:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَه وَلَا بَيْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِيتَاء الزَّکاه يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛(1) «مرداني که نه تجارت و نه دادوستدي آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات بازنميدارد و به خود مشغول نميسازد و از روزي ميترسند که دلها و ديدگان در آن روز دگرگون [سرگشته و پريشان] شود».
حضرت پس از درخواست رهايي از عذاب الاهي و درخواست مقامات معنوي و توحيد خالص، به ستايش خداوند و ذکر اسما و صفات وي ميپردازند و درخواستهاي ديگر از جمله درخواستهاي دنيوي خود را مطرح ميکنند و ميفرمايند:
يا مَنْ کلُّ هارِبٍ اِلَيْهِ يَلْتَجِئُ، وَکلُّ طالِبٍ اِيَّاهُ يَرْتَجى، يا خَيْرَ مَرْجُوٍّ وَيا اَکرَمَ مَدْعُوٍّ، وَيا مَنْ لا يَرَدُّ سآئِلََهُ، وَلا يُخَيِِّبُ آمِلَُهُ، يا مَنْ بابُهُ مَفْتُوحٌ لِداعيهِ، وَحِجابُهُ مَرْفُوعٌ لِراجيهِ، اَسْئَلُک بِکرَمِک اَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطآئِک بِما تَقِرُّ بِهِ عَيْنى، وَمِنْ رَجآئِک بِما تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسى، وَمِنَ الْيَقينِ بِما تُهَوِّنُ
1. نور (24)، 37.
بِهِ عَلَىَّ مُصيباتِ الدُّنْيا، وَتَجْلُو بِهِ عَنْ بَصيرَتى غَشَواتِ الْعَمى، بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ؛ «اي خدايي که هرکس از جايي فرار کند به او پناه ميآورد و هرکس هرچه بخواهد از او اميد بخشش آن را دارد. اي بهترين کسي که به او اميد ميتوان داشت و اي کريمترين کسي که از او ميتوان درخواست کرد، و اي خدايي که درخواستکننده از خويش را رد نميکند و از خويش مأيوس نميگرداند و اميدوار به خويش را نااميد نميسازد. اي خدايي که همواره درگاهش به روي سائلان و خوانندگان او باز است و حجابش را از برابر اميدواران برداشته است. به پاس کرمت از تو درخواست ميکنم که بر من منّت نهي و از عطا و بخششت که چشمم را روشن کند به من ببخشايي، و از اميدت آنقدر مرا سرشار سازي که دلم بدان آرامش و اطمينان يابد، و به من يقيني ببخش که رنج و مصيبتهاي دنيا را بر من آسان سازد و بدان پردههاي جهل و ظلمت را از برابر چشم بصيرتم بردار. به رحمت بيپايانت، اي مهربانترين مهربانان».
عاليترين درخواستهاي دنيوي مؤمن
تداوم حيات و زندگي انسان در گرو تأمين نيازمنديهاي دنيوي اوست و انسان بدون بهرهمندي از غذا، سلامتي، پوشاک و ساير نيازهاي مادي و نعمتهاي دنيويِ خداوندْ فرصت زندگي، و مهمتر از آن فرصت عمل به وظايف و تکاليف و حرکت در مسير رضاي الاهي را از دست ميدهد. با توجه به ضروري و حياتي بودن نيازهاي مادي و نعمتهاي دنيوي، حضرت از خداوند درخواست بخششهايي را دارند که روشنيبخش چشم و ديدگان است.
پرواضح است که در جمله اَسْئَلُک بِکرَمِک اَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطآئِک بِما تَقَرُّ بِهِ عَيْنى حضرت از خداوند درخواست بخششهاي عيني، دنيوي و خارج از وجود خويش را دارند و گرچه «عطايا» عام است و شامل امور معنوي، نظير ايمان و محبت و نيز شامل امور مادي ميگردد ولکن از اينکه درخواست در جمله فوق در مقابل درخواستهاي معنوي حضرت در جملات پيشين قرار گرفته، به دست ميآيد که حضرت درخواست عطاياي عيني مادي، اما مهم و روشنيبخش چشمان را دارند. طبيعي است که نيازهاي مربوط به شکم، لباس و شهوت و نيازهايي ازاينقبيل که يکسان در اختيار مؤمن و کافر قرار ميگيرند، نميتوانند روشنيبخش چشم مؤمن باشند و خداوند تأمين اين قبيل نيازمنديها را براي همگان ضمانت کرده است. نعمتي روشنيبخش چشم مؤمن است که باعث تکامل او و کسب رضايت خداوند گردد و باعث شود که او بيشتر به بندگي خدا بپردازد و به گسترش بندگي خدا و عبوديت او همت گمارد.
مؤمن به اين حقيقت باور دارد که خداوند جهان را براي انسان آفريده است و انسان را خلق کرده که با رفتار اختياري خود به کمالي دست يابد که هيچ موجودي جز او لايق دستيابي به آن کمال و رحمت خاصي که خداوند براي انسان اختصاص داده است نميباشد. او وقتي ديد که خداوند اراده کرده که موجودي به نام انسان آفريده شود که لايق رحمت خاص و کمال و تعالي است، وقتي چشمش روشن ميشود که خود را وسيله و مجراي تحقق اراده الاهي و آفرينش فرزند صالحي بيابد که بهوسيله او هدف از خلقت يعني عبوديت خدا تأمين گردد. طبيعي است که تأمين اين خواسته و برخوردار شدن از فرزند صالح، جز از طريق گزينش همسر صالح ميسور نميگردد. از اين نظر داشتن همسر و فرزند صالح روشني چشم انسان مؤمن است و بر اين اساس خداوند از قول بندگان صالح خود ميفرمايد: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا
وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّه أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛(1) «و آنان که گويند: پروردگارا، از همسرانمان و فرزندانمان ما را روشني چشمها ببخش و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان».
اطمينان نفس و آرامش دروني اساسيترين نياز رواني
حضرت پس از درخواست بخششهاي عيني روشنيبخش چشمان، از خداوند ميخواهند که به ايشان آرامش دروني و اطمينان نفس عنايت کند. اطمينان نفس و مقام يقين که حضرت از خداوند درخواست کردهاند، از بخششها و نعمتهاي دروني و متعالي است که خداوند به بندگان موحد خود عنايت ميکند. از بدترين حالات روحي و رواني انسان، حالت وانهادگي و سرگرداني است که بر اثر آن انسان احساس ميکند که کسي او را دوست ندارد و برايش دل نميسوزاند. احساس ميکند که همه، حتي پدر، مادر، فرزندان و خويشان او را وانهادهاند و به حال خود رها کردهاند و او را از ياري و کمک خويش محروم ساختهاند؛ او حتي از خداوند نيز نااميد ميگردد. وقتي اين حالت سرخوردگي از ديگران تشديد گرديد، در انسان حالت افسردگي شديد پديد ميآيد که بر اثر آن حتي ممکن است دست به خودکشي بزند. شايد آيه 15 سوره حج ناظر به همين حالت باشد:
مَن کانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَه فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ کيْدُهُ مَا يَغِيظُ؛ «هرکه ميپندارد که خدا او را در اين جهان و آن جهان هرگز ياري نخواهد کرد، بايد ريسماني به آسمان [سقف و هرچه بر فراز سر آدمي است] کشد [و خود را حلقآويز کند] سپس [آن را] ببرد، و آنگاه بنگرد که آيا اين ترفند و نيرنگش خشم او را از ميان ميبرد؟»
1. فرقان (25)، 74.
بسياري از مفسران گفتهاند که آيه شريفه درباره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نازل شده است و ضمير در لن ينصره الله به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برميگردد. چون مشرکين مکه ميپنداشتند ديني که وي آورده دروغين و نوظهور است و اساس محکمي ندارد و بهاينجهت دعوتش منتشر نميشود، نزد خدا هم منزلتي ندارد تا او را ياري کند. ولي وقتي آن حضرت به مدينه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دينش عالمگير شد و آوازهاش همهجا پيچيد، اين حادثه غيرمنتظره سخت ايشان را به خشم آورد. ازاينروي، در اين آيه آنان را نکوهش ميکند و ميفرمايد که ياور او خداست و چون ياور او خداست خشم ايشان پايان نميپذيرد گرچه خود را خفه کنند.(1)
ولي با توجه به آنکه از آغاز سوره تا آيه مورد نظر نامي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برده نشده بعيد است که ضمير در لن ينصره الله به آن حضرت برگردد و احتمال قويتر آن است که ضمير به «من» و خود اشخاص برميگردد(2) و بر اين اساس منظور آيه اين است که هرکس از خداوند نااميد گشته و گمان دارد که خداوند او را به خود وانهاده و در دنيا و آخرت يارياش نميکند، طبيعي است که حالت وانهادگي و افسردگي شديد در او پديد ميآيد و از معاشرت با ديگران و ايفاي نقش مثبت در جامعه خودداري ميورزد و حالت بدبيني و خشم شديد او را فرا ميگيرد. شکي نيست که او نبايد از خداوند نااميد گردد و باور داشته باشد که هيچگاه خداوند او را به خود وانمينهد. بنابراين، او بايد حالت وانهادگي، افسردگي و خشم ناشي از آن حالتهاي نکوهيده رواني را از درون خويش بزدايد و در پرتو اميد به خداوند روحيه نشاط، آرامش و اطمينان را در خود زنده کند. در غير اين صورت براي فرونشاندن خشم خود، خويشتن را حلقآويز کند و بنگرد که بدينوسيله خشم او فرو مينشيند و آيا علاج آن خشم غيرمنطقي و بيهوده در اين است که خود را نابود کند؟
1. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، ج14، ص523.
2. اين احتمال از سوي برخي از مفسران نيز مطرح گرديده است. ر.ک: جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 14، ص41.
بدترين حالت براي انسان نااميدي، بهخصوص نااميدي از خداست که به دنبال آن انسان دچار حالت وانهادگي و افسردگي ميشود. در مقابل، حالت اميد بهخصوص اميد به خداوند باعث سرزندگي و نشاط ميگردد. وقتي انسان به خداوند اميد داشت و باور داشت که سروکارش با خداست و به قدرت و رحمت بينهايت او متصل است و هر گرفتاري و مشکلي براي او پيش آيد، خداوند ميتواند آن را برطرف سازد، غم و اندوه از دلش زدوده ميگردد و از هيچکس و هيچچيز جز خدا هراس نخواهد داشت؛ ازاينروي خداوند فرمود: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛(1) «آگاه باشيد که بر دوستان خدا نه بيمي است و نه اندوهگين ميشوند».
ولايت، يعني ارتباط و وابستگي به خدا و پذيرش تدبير و حاکميت مطلق خداوند بر وجود خويش. اولياي خدا کساني هستند که با خداوند ارتباط و اتصال واقعي دارند و خود را کاملاً وابسته به خداوند ميدانند و به او اتکال دارند و ازاينروي از غيرخدا نميترسند، چون باور دارند که همه قدرتها در برابر قدرت لايزال الاهي حقير و کوچکاند. امام خميني(رحمهَ الله) در اوايل نهضت و در ارتباط با حوادث سهمگيني که رخ ميداد قسم ميخوردند که من نترسيدم و وقتي در سال 42 ايشان را دستگير کردند و به تهران بردند، ميفرمودند که اندکي ترس و نگراني نداشتم، اما افسري که در ماشين کنار من نشسته بود، از ترس ميلرزيد! براي ما که بارها ترس را در زندگيمان تجربه کردهايم، آن صلابت و روحيه مستحکم و عدم ترس از حوادث و اتفاقاتي که امکان داشت براي ايشان رخ دهد شگفتانگيز و باور نکردني است که چطور کسي که در چنگ دشمن اسير گشته و احتمال ميدهد که مورد شکنجههاي سخت و طاقتفرسا قرار گيرد و حتي احتمال ميدهد که او را اعدام کنند، خم به ابرو نميآورد و هيچ ترس و نگراني از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد؟ آن آرامش و اطمينان خاطر ناشي از
1. يونس (10)،62.
توکل به خدا و اميد به اوست و با وجود چنان اميدي که بهحق نعمتي بزرگ بهحساب ميآيد، و با وجودي که انسان تسليم خواست و مشيت خدا گشته و تنها اراده و مشيت الاهي را مؤثر بر هستي ميداند، طبيعي است که توجهاي به ماسوي الله نداشته باشد و ترسي از غيرخدا به خود راه ندهد.
نقش باورداشت نظام حکيمانه الاهي در تحمل مصيبتها و سختيها
شکي نيست که زندگي انسان همراه با مصيبتها، سختيها و گرفتاريهاست و اين مصيبتها و سختيها باعث ميگردد که انسانهاي عادي طاقت و تحمل را از کف بدهند و بيتابي کنند و اضطراب و اندوه و غصه بر دلشان سايه افکند. خداوند درباره روحيه ناشکيبايي انسان ميفرمايد: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا؛(1) «همانا آدمي ناشکيبا آفريده شده، چون بدي [و رنجي] به او رسد بيتابي کند و چون خيري به او رسد بخل ورزد».
شايد ما تصور کنيم که انسانهاي مرفه و کاخنشينها سختي، نگراني و غم و غصهاي ندارند، اما واقعيت اين است که ناراحتيها، نگرانيها و مشکلات رواني آنها بهمراتب بيشتر از سايرين است. امروزه بيشترين داروهاي آرامبخش اعصاب و روان در کشور آمريکا مصرف ميگردد که از مرفّهترين و سرمايهدارترين کشورهاي جهان بهحساب ميآيد و بيش از هر کشور ديگري در آن کشور بيمارستانها و کلينيکهاي خاص بيماران رواني داير گرديده است. اين ازآنجهت است که ناراحتيها، نگرانيها، افسردگيها و مشکلات رواني و روحي مردم آن کشور بيش از مردم ساير کشورهاست. اين ناراحتيها و نگرانيها وقتي از بين ميرود که ايمان به خدا در دل رسوخ يابد و انسان تسليم مقدرات الاهي گردد و يقين کند که همه امور در دايره
1. معارج (70)، 19ـ21.
قضا و قدر الاهي و با اراده و مشيت حکيمانه خداوند انجام ميپذيرد؛ چنانکه خداوند فرمود:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَه فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِکمْ إِلَّا فِي کتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِک عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ* لِکيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛(1) «هيچ مصيبتي در زمين [چون تنگدستي و سختي و قحطي] و نه در جانهايتان [چون بيماري و اندوه] نرسد، مگر پيش از آنکه آن را پديد آوريم در کتابي [نوشته شده] است؛ اين بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخوريد و بدانچه به شما داد شادمان نشويد، و خدا هيچ گردنکش خودستا را دوست ندارد».
مؤمن به اين حقيقت باور دارد که آنچه رخ ميدهد بيحساب و کتاب و بدون حکمت نيست و همه امور و حتي ناراحتيها و مشکلاتي که براي افراد رخ ميدهد و نيز خوشيها همه مقدرات الاهي است و داراي حکمت ميباشند. بنابراين، اگر مصيبتي به او رسيد، اندوهگين نميشود و آن را از جانب خدا و ناشي از خواست حکيمانه معبود خويش ميداند و ازاينروي، تسليم خواست خدا و راضي به قضا و قدر الاهي ميگردد. همچنين اگر نعمتي به او رسيد، سرمست نميگردد، چون باور دارد که آن خير و نعمت وسيله امتحان و آزمايش اوست و نبايد بهوسيله آن از دايره بندگي و اطاعت خداوند خارج گردد و بلکه بايد از خير و نعمتي که خداوند حکيم بدو عنايت کرده در راه خير و کمال خويش بهرهبرداري کند. وقتي چنين باوري بر سرحد کمال رسيد، بر آن يقين اطلاق ميکنند. روايات فراواني درباره حقيقت يقين و ويژگيهاي آن وارد شده است؛ از جمله امير مؤمنان علي(عليه السلام) ميفرمايند:
1. حديد (57)، 22ـ23.
لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَکنْ لِيُخْطِئَهُ وَأَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَکنْ لِيُصِيبَهُ وَأَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ؛(1) «هيچ بندهاي مزه ايمان را نچشد، تا آنکه بداند آنچه به او رسيده، از او نميگذشت و او را گريزي از آن نبود و آنچه از او گذشته است به او نميرسيد، و اينکه زيانبخش و سودرسان تنها خداوند عزّ و جلّ است».
مؤمن رهيافته به مقام يقين باور دارد که خداوند قادر، حکيم و مهربان بر جهان حکومت ميکند و بخششها و عطاياي خويش را بر اساس مصلحت و استعداد افراد تقسيم ميکند و نيز بر اساس حکمت و مصلحت خويش افراد را با سختيها و مصيبتها مواجه ميگرداند. ازاينروي، اگر مصيبتي بر او وارد شود و چيزي را از دست بدهد ناراحت نميشود؛ چون ميداند که مدبر عالم از روي حساب و حکمت چنان تقديري را براي او رقم زده است و آنچه رخ داده به صلاح اوست. ناراحتي و نگراني او از آن است که نکند به جهت کوتاهي و گناهي که از او سرزده و يا به جهت آنکه حق کسي را ضايع ساخته خداوند آن مصيبت و گرفتاري را براي او پديد آورده است. اگر کسي با مصيبتي مواجه گرديد، مالي را از دست داد و خسارتي بر او وارد آمد، نبايد بيتابي و ناشکيبايي کند؛ بلکه به وارسي رفتار خود بپردازد و اگر اشتباه و کوتاهي از او سرزده به جبران آن بپردازد و از خداوند طلب بخشش کند. اگر اشتباه و کوتاهي از او سرنزده، باور داشته باشد که خداوند بهوسيله آنچه بر او وارد آمده، او را امتحان و آزمايش کرده است، پس بکوشد که سربلند از آزمايش الاهي خارج شود و ناشکيبايي نکند و راضي به خواست خدا باشد.
هدايت و رستگاري مؤمن در پرتو نور يقين
دل مرکز احساسات، عواطف و ادراک است و بيم و اميد به دل مربوط ميگردند. از منظر
1. کليني، اصول کافي، ج 2، ص58، ح 7.
فرهنگ قرآني، علاوه بر چشم ظاهري، دل انسان نيز چشم دارد که از آن به «چشم بصيرت» تعبير ميشود و گاهي روي چشم دل حجابها و پردههايي ميافتد و در نتيجه کور ميگردد و آن در صورتي است که انسان به غفلت و فراموشي حق مبتلا گرديده است. حضرت با توجه به اين فرهنگ قرآني، از خداوند درخواست ميکنند که به ايشان يقيني عطا کند که پردههاي جهل و ظلمت را از برابر چشم دل بردارد. خداوند ضمن توصيه و سفارش به گردش در زمين و تفکر در مخلوقات الاهي و تأثير آن در گسترش بصيرت انسان و وقوف بر حقايق و زيباييهاي هستي، به کور گشتن چشم دل و چشم بصيرت انسان اشاره ميکند و ميفرمايد:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور؛(1) «آيا در زمين به گردش و تماشا نرفتند تا دلهايي داشته باشند که با آن [به هشياري پند را] دريابند يا گوشهايي که با آن [اندرز را] بشنوند؟ زيرا چشمها[ي سر] نابينا نميشود، بلکه [چشمِ] دلهايي که در سينههاست کور و نابينا ميشود».
در جاي ديگر درباره کورگشتن چشم بصيرت کافران و غافلان از خدا ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ کفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ؛(2) «همانا کساني که کافر شدند برايشان يکسان است که بيمشان دهي و يا بيمشان ندهي، ايمان نميآورند. خداوند بر دلهايشان و بر گوشهايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاي است و آنان را عذابي است بزرگ».
در برخي از آيات قرآن برتافتن و اعراض از ذکر و ياد خدا عامل کوري چشم دل و
1. حج (22)، 46.
2. بقره (2)، 6ـ7.
قرين گشتن با شيطان معرفي شده است؛ در آيهاي خداوند ميفرمايد:وَمَن يَعْشُ عَن ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ؛(1) «و هرکه از ياد خداي رحمان روي برتابد [يا چشم بپوشد و بگردد] شيطاني براي او برگماريم که او را دمساز و همنشين باشد».
در جاي ديگر ميفرمايد:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَه ضَنکا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَه أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ کنتُ بَصِيرًا * قَالَ کذَلِک أَتَتْک آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَکذَلِک الْيَوْمَ تُنسَى؛(2) «و هرکس از ياد من روي بگرداند، پس زندگي تنگ و سخت خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور ميکنيم. ميگويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور کردي با آنکه بينا بودم؟ ميفرمايد: همانطور که نشانههاي ما بر تو آمد و آن را به فراموشي سپردي، امروز همان گونه فراموش ميشوي».
وقتي انسان از ياد خدا و دستورات الاهي غافل گشت و به مرورْ غفلت در دل او ريشه دواند و ديرپاي گشت، به مرحلهاي ميرسد که منافذ هدايت و نور به روي دلش بسته ميشود و نه فقط اعتنايي به ياد خدا و قيامت ندارد، بلکه کاملاً از آنها اعراض ميکند و روي برميگرداند، بهگونهاي که اگر پيش او از خدا، قيامت و مرگ سخن گفته شود ناراحت ميگردد. وقتي از دنيا سخن به ميان ميآيد و ميشنود که فلان کالا ارزان شده و يا زمين و کالايش گران شده و در صورت فروش آن و خريد و انباشت چيزي که ارزان گشته بر ثروتش افزوده ميشود، خوشحال ميگردد و همواره در تکاپوي استفاده بيشتر از امکانات دنيوي و کامجويي از لذتهاي دنيوي است و پيوسته از دنيا سخن ميگويد و بدينوسيله سرور و نشاط مييابد. اما وقتي از شب اول قبر، نکير و
1. زخرف (43)، 36.
2. طه (20)، 124ـ126.
منکر، عذاب الهي، قيامت و حتي از خداوند سخني ميشنود، ناراحت ميگردد و چهره درهم ميکشد: وَإِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه وَإِذَا ذُکرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛(1) «و چون خداوند به يگانگي ياد شود دلهاي کساني که به آن جهان ايمان ندارند برَمد، و چون آنان که جز او هستند [معبودهايشان] ياد شوند ناگاه شادمان گردند».
گرچه سرسپردگان به دنيا و رويبرتافتگان از خدا و معنويت چنان مينمايانند که در رفاه و آسايش به سر ميبرند و ديگران نيز خيال ميکنند که آنان شادمان و سرخوش از لذتها و کامجويي از دنيا هستند، اما حقيقت آن است که اعراض از ياد خدا و گسستن از مبدأ فيض و هستي، زندگيِ سخت و غيرقابل تحملي را براي آنان رقم زده و آنان در تنگناي بيهويتي و بيکسي و به خودوانهادگي به سر ميبرند و وسيلهاي براي آرامش حقيقي خود نمييابند. در آخرت نيز کر و کور محشور ميشوند و به تعبير قرآن همچنانکه آنان در دنيا خدا را فراموش کردند، در آن سرا نيز خداوند آنان را فراموش ميکند و بهرهاي از نعمتها و عطاياي بيشمار و بينهايت بهشتي خويش به آنان نميرساند و پيوسته با لهيب آتش قهر خويش جسم و جانشان را ميآزارد.
1. زمر (39)، 45.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org