- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار يازدهم
(نبرد دشوار و پيوسته انسان با شيطان)
بازکاوي ماهيت شيطان و ابليس
محور فراز دوم از مناجات شکايتکنندگان، شکايت از شيطان است و ما قبل از بررسي سخنان امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز، مروري خواهيم داشت بر ماهيت و رفتار شيطان. «شيطان» مفهوم وصفي دارد و بر هر عامل شري اطلاق ميگردد و بهصورت عام، هر موجودي که مبدأ شرارت است، شيطان بهحساب ميآيد. بر اين اساس، لفظ شيطان هم بر شيطان مشخص (ابليس) اطلاق ميگردد و هم بر غير او. در قرآن شواهد فراواني بر اطلاق لفظ شيطان بر غير ابليس وجود دارد؛ از جمله در برخي از آيات، شيطان بر انسانهايي اطلاق ميگردد که به دشمني با پيامبران الاهي ميپردازند:
وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّک مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛(1) «و همچنين هر پيامبري را [مانند تو] دشمني از شيطانهاي آدمي و پري قرار داديم که برخيشان به برخي ديگر
1. انعام (6)، 112.
با گفتار آراسته و فريبنده پيام نهاني ميفرستند تا فريب دهند و اگر پروردگار تو ميخواست چنين نميکردند. پس آنان را با آنچه برميبافند واگذار».
پس با توجه به مفهوم وصفي شيطان و آنچه از آيه شريفه استفاده ميشود، انسانهايي که ديگران را به گناه واميدارند و باعث انحراف آنان از مسير انبيا ميگردند و به تخريب و تشکيک در اعتقادات و باورهاي ديني آنها ميپردازد و نيز آن دسته از جنيان که به شر و فساد در زمين ميپردازند، در زمره شياطين به شمار ميآيند.
«ابليس» عَلَم و اسم شخص شيطاني است که از جنس جنيان است و از آتش آفريده شده است و هزاران سال قبل از خلقت آدم در صف ملائکه به عبادت خدا مشغول بوده تا آنجا که ملائکه او را از جنس خودشان ميپنداشتند. اما در نهايت عَلَم طغيان و سرپيچي از فرمان خداوند برافراشت و به فساد در بين بندگان و انحراف و فريب آنان پرداخت. او با وسوسههاي خود بندگان خدا را از سعادت و هدايت بازميدارد و به تيرهروزي و هلاکت ميکشاند. خداوند درباره ماهيت شيطان و دليل رانده شدنش از درگاه خود ميفرمايد:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَکمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا؛(1) «و [ياد کن] آنگاه که به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده کنيد، پس سجده کردند مگر ابليس که از پريان بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد. پس آيا او و فرزندانش را بهجاي من دوستان و سرپرستان [خود] ميگيريد و حال آنکه شما را دشمناند؟ [و ابليس] ستمکاران را جايگزين بدي [بهجاي خداوند] است».
1. کهف (18)، 50.
علت انحطاط ابليس
امير مؤمنان(عليه السلام) درباره مدت عبادت شيطان و علت انحطاط و راندهشدنش از درگاه خداوند ميفرمايد:
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَکانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَه عَنْ کبْرِ سَاعَه وَاحِدَه؛(1) «پس پند گيريد از آنچه خداوند با ابليس کرد و کردارهاي فراوان و تلاشهاي پيگير او را بيثمر ساخت، درحاليکه او شش هزار سال خداي را پرستيده بود، آن هم دانسته نيست که از سالهاي دنياست يا از سالهاي آخرت، تنها بهخاطر يک لحظه خودبزرگبيني و تکبر».
شيطان شش هزار سال به عبادت پرداخت که بنابر فرموده حضرت در فراز فوق براي مردم مشخص نيست [والّا خود حضرت به حقيقت امر واقف بودند] که آن سالها از سالهاي دنياست يا سالهاي آخرت که بر اساس برخي از آيات قرآن هر روزش به اندازه هزار سال دنياست.(2) اما خداوند بهوسيله خوي تکبر و خودبزرگبيني که در درون شيطان وجود داشت او را آزمود و همين عامل باعث انحطاط و سقوط شيطان و به هدر رفتن هزاران سال عبادت او گشت. وجود کبر و خودبزرگبيني در درون شيطان، هم زمينه امتحان شيطان را فراهم آورد تا مشخص شود که چنين عاملي شيطان را به کفر و انحطاط ميکشاند و هم زمينه امتحان فرزندان آدم را فراهم آورد تا مشخص شود کمال و تعالي آنها در خشکاندن کبر و خودبزرگبيني است و اين ويژگي منفي زمينه سقوط و انحطاط آنها را فراهم ميآورد.
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ «و همانا يک روز نزد پروردگار تو چون هزار سال است از آنچه ميشماريد». (حج، 47).
از آيات و روايات استفاده ميشود که شيطان عامل فساد و شر است و با وسوسههايي که در دل انسانها ايجاد ميکند زمينه انحراف آنها را فراهم ميآورد. اين موجود شرير چون از جن است و از آتش آفريده شده، براي ما قابل مشاهده نيست و نميتوان آن را حس و لمس کرد. اما شيطان همه انسانها را ميبيند و زير نظر دارد و مترصد فرصت است تا زمينه انحراف آنها را فراهم آورد. ازاينروي خداوند در مقام هشدار به بندگان خود و پرهيز دادن آنها از فريب شيطان ميفرمايد:
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّکمُ الشَّيْطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْکم مِّنَ الْجَنَّه يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاکمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ؛(1) «اي فرزندان آدم، مبادا شيطان فريبتان دهد [و شما را از راه راست بيرون برد] چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون کرد درحاليکه جامهشان را از آنها برميکند تا شرمگاهشان را بديشان بنمايد. او و گروه او از جايي که آنها را نميبينيد شما را ميبينند. ما شيطانها را دوستان و سرپرستان کساني ساختهايم که ايمان نميآورند».
در گذشته پذيرش و اثبات موجودي که قابل رؤيت نيست و افکاري را به انسان القا ميکند و انسان را مورد وسوسههاي خود قرار ميدهد دشوار بود، اما با پيشرفتي که در علوم و بهخصوص صنعت ارتباطات و رسانه جهت انتقال تصاوير، پيامها به وجود آمده که بهوسيله آنها تصاوير و پيامها و سخناني که با امواج نامرئي ارسال ميشوند دريافت ميگردند، پذيرش و اثبات چنان موجودي آسان گرديده است. دهها سال قبل کسي باور نميکرد که بشود صدا و تصوير کسي که در آن سوي کره زمين به سر ميبرد را دريافت کرد، اما امروزه بهوسيله راديو، تلويزيون و تلفن بهراحتي صدا و تصوير کساني که در مناطق ديگر به سر ميبرند امکانپذير گشته است. بااينحال گرچه امکان اثبات و پذيرش
1. اعراف (7)، 27.
وجود شيطان فراهم آمده، اما نه با تجربه حسي و از طريق مشاهده و لمس و قوه شنوايي وجود شيطان براي ما قابل درک گرديده است و نه ميتوان براي وجود شيطان برهان عقلي ارائه کرد. چه اينکه برهان عقلي و فلسفي بر وجود موجودات خاص و اشخاص و از جمله شيطان بهعنوان موجودي که مبدأ شر است اقامه نميگردد و تنها راه اثبات وجود شيطان نقل است. ما از طريق کتابهاي آسماني و از جمله قرآن و کلمات اهلبيت(عليهم السلام) به وجود شيطان پي ميبريم و در اين منابع ديني آمده است که شيطان هزاران سال قبل از خلقت حضرت آدم خلق شده بود و به عبادت خدا ميپرداخت و وقتي نوبت به خلقت حضرت آدم رسيد، خداوند به ملائکه امر کرد که به حضرت آدم سجده کنند، به جز شيطان همه ملائکه فرمان خداوند را اجابت کردند و در برابر حضرت آدم به سجده افتادند، اما شيطان از اطاعت فرمان خداوند سرپيچي کرد و در اين آزمون بزرگ الاهي ناموفق گشت و خود وسيلهاي گشت براي آزمايش ميزان ايمان و تسليم بندگان در برابر دستورات الهي. کبر و حسادت شيطان در حق انسان باعث گشت که به حضرت آدم سجده نکند، خداوند دراينباره ميفرمايد: قَالَ مَا مَنَعَک أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُک قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ؛(1) «[خداي] گفت: چه باز داشت تو را که سجده نکني آنگاه که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل».
با تخطي شيطان از فرمان خداوند مشخص گرديد که ايمان او ناقص بوده است درحاليکه تنها ايمان مطلق و تسليم محض و بدون قيد و شرط در برابر خداوند است که باعث کمال و تقرب به خداوند ميگردد، شيطان گرچه شش هزار سال در جرگه ملائکه به عبادت خداوند پرداخت، اما به دليل خودخواهي و کبر و عدم اطاعت محض از خداوند، عبادات ناخالص و آميخته با خودپرستي و خودخواهي او تباه گشت و فايدهاي در پي نداشت.
1. همان، 12.
انسان و آزمون دشوار خداوند
شيطان تا جايي به اطاعت خدا ميپرداخت که آن را موافق ميل خود ميديد و وقتي اطاعت خدا را موافق پسند و ميل خود نيافت از آن سر برتافت و به آن فرجام شوم و نکبتبار مبتلا گرديد، اين داستانْ هشدار بزرگي است به ما که پيوسته خودمان را بپاييم و بنگريم ايمان ما مطلق است يا مشروط؟ آيا در مقام بندگي خدا بهگونهاي هستيم که از هرچه خداوند به آن فرمان داد اطاعت کنيم و تحت هر شرايطي از خداوند تبعيت و فرمانبرداري داشته باشيم؟ البته امتحان انسانها متفاوت است و هرکس در حد ظرفيتي که دارد مورد امتحان خدا قرار ميگيرد و همه انسانها طاقت و تحمل هر امتحاني را ندارند. درعينحال نصابي براي امتحان همگان وجود دارد که همه در آن حد مورد امتحان قرار ميگيرند. کساني که از مراتب عالي معرفت و ظرفيتهاي وجودي بالا برخوردارند، با امتحانات بسيار دشوار و بلايا و مصيبتهايي مواجه ميشوند که بههيچوجه براي افراد عادي قابل تحمل نميباشند. اما موفقيت در اين آزمونها و بلاها آنها را به عاليترين درجات کمال و شرافت ميرساند، تا آنجا که حتي پس از هزار سال از مرگشان خاک قبر آنان بيماران ناعلاج را شفا ميدهد. از شمار کساني که از عاليترين مراتب معرفت و بالاترين ظرفيت وجودي برخوردار هستند حضرت ابراهيم(عليه السلام) است که در امتحان و آزموني سخت مأمور گشت فرزند زيبا و رشيدش را در پيشگاه خداوند قرباني کند و هم وي و هم فرزندش در برابر فرمان خدا سر تسليم فرود آوردند و با رضايت تمام و بدون کوچکترين مخالفتي درصدد اجراي فرمان معبود خويش برآمدند و در اين آزمون بزرگ سربلند و سرافراز گشتند. خداوند در توصيف اين آزمون بزرگ ميفرمايد:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛(1) «و [به يادآر] آنگاه که ابراهيم را
1. بقره (2)، 124.
پروردگار وي به اموري چند بيازمود و او آنها را به انجام رسانيد. [خداي] گفت: تو را پيشواي مردم خواهم کرد، [ابراهيم] گفت: و از فرزندان من [نيز پيشوايان قرار ده]، گفت: پيمان من به ستمکاران نرسد».
شيطان با اين آزمون الاهي مواجه گشت که در برابر حضرت آدم سجده کند، اما او از فرمان خدا سرپيچي کرد و در اين آزمون شکست خورد و از خداوند خواست که او را از اين تکلف معاف کند تا در مقابل، خداوند را بهگونهاي که هرگز کسي او را چنان عبادت نکرده عبادت کند. امام صادق(عليه السلام) دراينباره ميفرمايند:
أمر إبليس بالسجود لآدم فقال: يا ربِّ وعزّتِک إن أعفيتَني من السجود لآدَم لأعبُدَنّک عباده ما عبدَک أحدٌ قطّ مثلها. قال الله جلّ جلاله: إنّي أحبُّ أن أُطاعَ مِن حيثُ أريد؛(1) «شيطان مأمور گشت که به آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده به آدم معاف کني تو را بهگونهاي عبادت ميکنم که هرگز کسي بدانسان تو را عبادت نکرده است. خداوند فرمود: من دوست دارم آنچنان که خود ميخواهم عبادت شوم».
کبر و حسادت شيطان نسبت به آدم باعث گشت که در برابر فرمان خدا سرسختي نشان دهد و از اطاعت خداوند خودداري کند. او آگاهانه و با اختيار به عصيان و مخالفت با خداوند پرداخت و در آزمون الاهي مردود گشت و در نتيجه از درگاه خداوند رانده شد و از آن پس درصدد برآمد که بندگان خدا را چون خود گمراه سازد: قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلاَّ عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛(2) «گفت: پس به عزت تو سوگند که البته همه آنها را گمراه ميکنم، مگر بندگان ويژه و برگزيدهات از آنان [که مرا بر ايشان راهي نيست]».
1. مجلسي، بحار الانوار، ج2، باب32، ص262، ح5.
2. ص(38)، 82، 83.
عهد شيطان در گمراه ساختن انسان
بر اساس آيه فوق که سخن شيطان را گوشزد ميکند، بهجز بندگان مخلَص و برگزيده خدا که شيطان خود ميدانست نميتواند آنان را منحرف کند و ازاينجهت طمعي در گمراه کردن آنان نداشت، ساير بندگان خداوند در معرض وسوسههاي شيطان قرار ميگيرند و شيطان تلاش ميکند که آنان را بفريبد و از مسير حق منحرف و گمراه سازد. در آيه ديگر از قول شيطان دراينباره چنين نقل شده است: قَالَ أَرَأَيْتَک هَـذَا الَّذِي کرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَه لأَحْتَنِکنَّ ذُرِّيَّتَهُ إلاَّ قَلِيلاً؛(1) «گفت: خواهي ديد اين کسي که بر من برتري دادي، اگر مرا تا روز رستاخيز مهلت دهي، هر آينه فرزندان او را از بيخ و بُن برکنم [به گمراهي و هلاکت کشانم] مگر اندکي را».
نبايد از نظر دور داشت که اين جهان محل امتحان است و همه ما در معرض امتحان هستيم و هرکس بهگونهاي امتحان ميشود. يکي بهوسيله مالش امتحان ميشود و يکي بهوسيله مقام و يکي بهوسيله علم مورد امتحان قرار ميگيرد و همه نعمتهاي خداوند وسيله امتحان هستند و بايد مواظب باشيم که در اين امتحانات موفق گرديم و نگذاريم شيطان با وسوسههاي خود ما را گمراه سازد. چه اينکه خداوند حجتش را بر ما تمام کرده و ما را از قدرت انتخاب برخوردار ساخته است و شيطان بر ما سلطه ندارد تا ما را بر انحراف و گمراهي مجبور سازد و ما ميتوانيم در برابر شيطان مقاومت کنيم و اگر با اختيار فريب شيطان را خورديم و گمراه شديم، عذري در پيشگاه الاهي نخواهيم داشت. ازاينروي، خداوند عذر گنهکاران را که انحراف و انحطاط خود را به گردن ديگران مياندازند و خود را بيتقصير معرفي ميکنند نميپذيرد. قرآن مواجهه و نزاع گنهکاران با يکديگر را چنين حکايت ميکند:
قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ کلَّمَا
1. اسراء (17)، 62.
دَخَلَتْ أُمَّه لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکلٍّ ضِعْفٌ وَلَـکن لاَّ تَعْلَمُونَ؛(1) «[خداي] فرمايد: با گروههايي از پريان و آدميان که پيش از شما بودهاند در آتش دوزخ رويد؛ هرگاه که گروهي درآيد گروه همکيش خود را نفرين کند، تا چون همگي در آن به هم رسند، گروه پسين [پيروان] درباره گروه پيشين [رهبران خود] گويند: خداوندا، اينان ما را گمراه کردند، پس آنها را دوچندان عذاب آتش بده. [خداي] گويد: هرکدام را [عذاب] دوچندان است وليکن نميدانيد».
آنگاه وقتي دوزخيان سراغ شيطان ميروند و او را سرزنش ميکنند و به او ميگويند که تو ما را گمراه کردي و باعث گشتي که از بهشت و سعادت محروم گرديم و گرفتار عذاب ابدي شويم، شيطان در پاسخ ميگويد:
وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَمَا کانَ لِيَ عَلَيْکم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَکم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي کفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(2) «و چون کار [حسابرسي در رستاخيز] به انجام رسيد، شيطان [به دوزخيان] گويد: خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود جز اينکه شما را خواندم و مرا پاسخ داديد، پس مرا سرزنش مکنيد و خود را سرزنش کنيد؛ نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس من؛ من به اينکه پيش از اين [يعني در دنيا]
1. اعراف (7)، 38.
2. ابراهيم (14)، 22.
مرا [با خدا] شريک ميگرفتيد بيزار و کافرم. همانا ستمکاران را عذابي است دردناک».
پس خداوند شيطان را بر کسي مسلط نگردانيده و فريبخوردگان شيطان نميتوانند در پيشگاه خداوند عذر بياورند که شيطان ما را مجبور کرد که به فسق و فجور بپردازيم و طريق کفر و شرک پيشه خود سازيم. البته کساني که فسق و گناه در قلبشان ريشه ميدواند و از فضيلت و کمال تهي ميگردند، کارشان به جايي ميرسد که کاملاً فرمانبردار شيطان ميگردند و با همه وجود ولايت شيطان را ميپذيرند و درصدد اجراي وسوسههاي او برميآيند و خود را مَرکب شيطان ميسازند و شيطان آنان را به هر سو و هرکجا که خود بخواهد ميبرد. آنان به اختيار و ميل خود سلطه شيطان را پذيرفتهاند: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِکونَ؛(1) «تسلط او تنها بر کساني است که او را دوست و سرپرست خود گرفتهاند و بر کساني که به او [خدا] شرک ميورزند».
شيطان بسيار خوشحال ميشود که کساني ولايتش را بپذيرند و طوق بندگي و نوکري او را بر گردن خود افکنند و حاضر شوند که مَرکب او گردند و علاوه بر اينکه خود گمراه ميگردند، ابزار و وسيله شيطان براي گمراه ساختن ديگران گردند و در نتيجه و به تعبير قرآن «شياطينالانس» شوند و به نيابت از شيطان در بين بندگان خدا به انتشار شبهات و وسوسهها و ايجاد انحراف بپردازند و عامل شرارت و گمراهي بين بندگان خدا گردند.
حکمت آفرينش شيطان
براي افراد سطحي و کساني که با فلسفه آفرينش و حکمت نهفته در تدبير الاهي آشنا
1. نحل (16)، 100.
نيستند و از معارف بلند توحيدي و تعاليم الاهي بهرهاي ندارند کراراً اين سؤال مطرح ميشود که چرا خداوند شيطان را آفريد تا مردم را به گمراهي بکشاند؟ پاسخ اين است که خداوند عالم را آفريد و در آن نظام اسباب و مسببات را جاري ساخت و وجود اسباب، ناشي از حکمت الاهي و فلسفه وجود عالم است. بر اين اساس، همه کارها و حتي کاري خرد و کوچک نيز بيسبب انجام نميپذيرد. بهعنوان مثال، ما نياز به غذا داريم و در معارف ديني تصريح شده که روزيِ همگان با خداوند است و براي خداوند زحمتي نداشت که روزيِ ما را آماده در اختيارمان بنهد. اما بر اساس نظام اسباب و مسببات و حکمت الاهي، کارگر بايد کار کند و در قبال آن مزد دريافت کند و کشاورز بايد زراعت کند و گندم و ساير مواد غذايي فراهم آورد و هرکسي به طريقي تلاش کند تا احتياجات مردم تأمين گردد. در فرايند کار و تلاش و تأمين روزي، زمينههاي فراواني براي آزمايش ما و تکاليف متعددي براي ما و کساني که با ما در ارتباط هستند فراهم آورده است که در نتيجه آنها، انسان در هر قدمي که به پيش مينهد يا بهشت را براي خود فراهم ميآورد و يا جهنم را، يا به ثواب ميرسد و يا به عقاب: اينکه کشاورز در زمين خود کشت ميکند، يا در زمين غصبي؟ آيا آب حلال به زراعت خود ميدهد و يا آب غصبي؟ آيا زکات محصولش را ميدهد و يا نميدهد و آيا مزد کارگر را کامل پرداخت ميکند و يا نه؟ آيا نانوا نان سالم تحويل مردم ميدهد و يا نان سوخته و نپخته تحويل مردم ميدهد؟ آيا کاسب کمفروشي ميکند و يا نه؟ پس براي اينکه شکم انسان سير شود و زندگياش گذرانده شود، تکاليف فراواني پيش روي اوست که زمينه رشد او را فراهم ميآورند. چه اينکه هدف و غايت انسان تعالي و رشد است و اين مهم در سايه اطاعت خدا فراهم ميآيد و اطاعت خدا نيز در زمينه اوامر و نواهي الاهي فراهم ميآيد و هر قدر تکاليف الاهي فزونتر باشند، زمينه تکامل انسان بيشتر و گستردهتر خواهد بود.
گرچه هواهاي نفساني که انسان را به تمايلات و اميال دعوت ميکند خود عامل امتحان انسان است که با موافقت با آنها انسان درصدد دامن زدن به شهوات و خواستههاي نفس و بازماندن از تعالي و کمال برميآيد و در مقابل، در صورت مخالفت با آن هواها و عمل به مقتضاي عقل و فطرتْ زمينه تعالي و شکوفايي استعدادهاي ملکوتي و معنوي خود را فراهم ميآورد. اما در بسياري از موارد، هر دو عامل از هر دو سو، ضعيف هستند و براي اينکه زمينه امتحان عميقتر و قويتر گردد، نيازمند تحريک و تقويت ميباشند و دراينبين شيطان نقش تقويت و تحريک هواهاي نفساني را ايفا ميکند.
بر اساس وسوسه و تحريک شيطان است که کراراً خواستههايي در درون ما شکل ميگيرند و رفتارهايي از ما سر ميزنند که تعجبمان را برميانگيزانند. مثلاً انسان تصور ميکند که فلان غذاي حرام لذتش بيشتر از غذاي حلال است و وقتي آن را مصرف کرد، درمييابد که گرفتار توهم شده و آن غذا فاقد لذتي بود که تصور ميکرد. اما در کمال شگفتي بار دوم نيز با اين توهم که آن غذا لذتبخشتر است بدان تمايل مييابد و چندين بار اين وضعيت تکرار ميگردد و هر بار انسان متوجه ميشود که به خطا رفته است و مجدداً وسوسه شيطان باعث ميگردد که خطاي پيشين را تکرار کند و وقوف بر تجربههاي ناموفق سودي به حال او نميبخشد. يا اينکه انسان تصور ميکند که نگاه کردن به نامحرم لذتبخش است و لذت فوقالعادهاي دارد، اما پس از آنکه نگاهش به نامحرم جلب گرديد و پس از تأمل و تفکر درمييابد که آن رفتار چندان هم لذتبخش نبود. بااينوجود روز ديگر در پي آن برميآيد که به نامحرم نگاه کند و به آن لذت موهوم دست يابد. بههرروي، انسان از تکرار رفتارهاي ناصواب و غيرمفيد تعجب ميکند که چرا پيوسته فريب ميخورد و مجدداً به کاري که بر بيثمر و ناصواب بودنش واقف گرديده بود دست مييازد. قرآن عامل فريب خوردنهاي مکرر را شيطان معرفي
ميکند و لذتبخش قلمداد کردن گناه را ناشي از وسوسه و آراستگي گناه از سوي شيطان ميداند و دراينباره ميفرمايد: قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛(1) «[شيطان] گفت: خداوندا، به سبب آنکه مرا به راه هلاکت افکندي هرآينه در زمين [باطل را] در نظرشان ميآرايم و همگيشان را گمراه ميکنم».
گونههاي تصرفات شيطان در انسان
بهطورکلي تصرفات و کارهاي شيطان به دو دسته تقسيم ميشوند:
1. تصرف و دخالت در شناختها و باورهاي انسان بهوسيله القائات و وسوسههاي خود. در اين راستا گاهي شيطان با وسوسه و تشکيک يقين انسان را تبديل به شک ميکند و باعث ترديد انسان در امر يقيني ميشود. مثلاً به انسان چنين القا ميکند که چنانکه پيشتر درباره فلان امر به خطا رفتي، ممکن است در اين امري که يقيني ميپنداري نيز خطا کرده باشي. حتي شيطان گاهي در يقيني و بديهيترين کارها که از سوي هيچ انسان عاقلي قابل انکار نيست، انسان را به ترديد واميدارد و باعث ميگردد که انسان در آن امر بديهي نيز شک کند.
2. تصرفات شيطان در رفتار انسان که بهوسيله آراستن و زيبا نشان دادن رفتاري، انسان را به سمت انجام آن سوق ميهد و با القا و ايجاد توهم وجود لذت فوقالعاده در کار زشتي، انسان را به انجام آن واميدارد و پس از آنکه انسان به موهوم و غيرواقعي بودن آن لذت پي برد، دوباره با ترفند و حيلهاي جديد انسان را فريب داده و به انجام همان گناه واميدارد و پيدرپي انسان را اسير وسوسهها و فريفته لذتهاي موهوم ميسازد. از جمله دخالتها و تأثيرات شيطان در انسان اين است که ترس و بيم از انجام و امتثال تکليف واجب الاهي را در انسان برميانگيزاند و بدين وسيله مانع انجام
1. حجر (15)، 39.
تکاليف الاهي ميگردد. نمونه بارز آن خودداري از پرداخت خمس است که گاهي افرادي پولهاي گزافي صرف تفريح، شبنشينيها و امور غيرضروري و گاه بيفايده و بيثمر ميکنند، اما حاضر نيستند بخشي از آن پول را بهعنوان خمس و جهت عمل به تکليف و وظيفه الاهي پرداخت کنند؛ چون ميترسند که با پرداخت خمس فقير و نيازمند گردند. خداوند درباره دسيسه شيطان در بازداشتن انسان از انجام تکاليف مالي خود ميفرمايد: الشَّيْطَانُ يَعِدُکمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُکم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُکم مَّغْفِرَه مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛(1) «شيطان شما را از تهيدستي بيم ميدهد و به زشتکاري [بخل و منع صدقات] فرمان ميدهد و خدا شما را به آمرزش و بخشش خويش نويد ميدهد؛ و خداوند گشايشبخش و داناست».
بنابراين، شيطان چون نميتواند به زور انسان را به گناه وادارد و مانع انتخاب و اختيار انسان گردد، با شگردها و ترفندهاي گوناگون درصدد فريب دادن انسان برميآيد. گاهي با جلوهگري و زيبا جلوه دادن گناهي انسان را به آن دعوت ميکند و گاهي با ايجاد ترس و بيم در دل انسان، او را از انجام تکليف الاهي واميدارد و هر بار که انسان پس از انجام هر گناهي پشيمان ميگردد و پي به فريب شيطان ميبرد، مجدداً با نيرنگي ديگر همان گناه را در نظر انسان ميآرايد و وي را به انجام آن واميدارد. شيطانهاي آدمنما نيز براي به انحراف کشاندن جوانان همين شيوه را به کار ميگيرند. براي اينکه جوان خام و بيتجربهاي را به مجالس فساد دعوت کنند، با رديف کردن سخنان راست و دروغ به توصيف آن مجالس ميپردازند و بالأخره آن جوان را به شرکت در چنان مجالسي تحريک و تشويق ميکنند و پس از آنکه آن جوان به پوچ بودن آن توصيفات و بيثمر و بلکه زيانبخش بودن آن مجالس پي برد، مجدداً شب دوم با شگرد و حيلهاي جديد او را فريب ميدهند تا آنکه او را آلوده به فساد و شرکت در مجالس عيش و نوش کنند.
1. بقره (2)، 268.
بههرروي، شيطان از هواهاي نفساني که نقطه ضعف انسان است سوءاستفاده ميکند و با زيبا جلوه دادن گناهان و مفاسد، انسان را بهطرف آنها سوق ميدهد و کار انسان را به جايي ميرساند که با همه وجودْ تسليم وسوسههاي شيطاني ميگردد و عنان اختيار خويش را به دست شيطان ميسپارد و به هرکجا و هر سو که شيطان بخواهد او را ميبرد.
گونههاي دشمنيهاي شيطان در حق انسان در سخن امام سجاد(عليه السلام)
در فراز دوم مناجات که به بهانه آن مباحثي را طرح کرديم، امام سجاد(عليه السلام) ميفرمايند:
إِلهى اَشْکو اِلَيْک عَدُوّاً يُضِلُّنى، وَشَيْطاناً يُغْوينى، قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْواسِ صَدْرى، وَاَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبى، يُعاضِدُ لِىَ الْهَوى، وَيُزَيِّنُ لى حُبَّ الدُّنْيا، وَيَحُولُ بَيْنى وَبَيْنَ الطَّاعَه وَالزُّلْفى؛ «خدايا، به تو شکايت ميکنم از دشمني که گمراهم ميکند و شيطاني که فريبم ميدهد و از وسوسههايش سينهام را پر ساخته است و اوهام و خيالات باطلش قلبم را احاطه کرده است. هوا و هوس مرا دستيار است و دوستي دنيا را در نظرم ميآرايد و ميان من و طاعت و مقام قرب تو جدايي ميافکند».
انسان همواره با دو دشمن خطرناک روبهروست: يکي نفس امّاره که دشمن دروني است، و ديگري شيطان که دشمن بيروني است. درباره شدت دشمنيِ نفس امّاره، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در سخن هشدارگونه خود فرمودند: أعدى عدوِّک نَفْسُک التي بَيْنَ جَنْبَيْک؛(1) «بدترين دشمنان تو نفسي است که بين دو پهلوي تو قرار گرفته است».
اما درباره دشمنيهاي شيطان در حق انسان، يکي از لطفهاي بزرگ قرآن در حق ما اين است که بهصورتهاي گوناگون دشمنيهاي شيطان را گوشزد ميکند و به ما هشدار ميدهد که در دام اين دشمن خطرناک که فرجامي اندوهبار و حسرتآلود براي
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج70، باب 45، ص64، ح1.
ما رقم ميزند نيفتيم. در يکي از آيات نوراني قرآن خداوند ميفرمايد: إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَکونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛(1) «همانا شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن گيريد. جز اين نيست که گروه خويش را ميخواند تا از دوزخيان باشند».
از منظر قرآن دشمن انسان تنها کسي نيست که مال و جان انسان را در خطر افکند و آسايش و راحتي دنيا را از او سلب گرداند، بلکه شيطان نيز که عاقبت انسان و زندگي جاودانه وي را تباه ميسازد دشمن انسان است و بلکه با توجه به خسارت سهمگين و جبرانناپذيري که شيطان به ما وارد ميکند، از هر دشمني خطرناکتر است و بنابراين، ما بايد به اين حقيقت که شيطان دشمن ماست باور داشته باشيم و بکوشيم که با او انس پيدا نکنيم و او را به حريم دل خويش راه ندهيم. در فراز مزبور، حضرت ضمن گوشزد کردن دشمني شيطان در حق انسان، دشمنيهاي او را اينسان برميشمارند:
1. گمراه ساختن انسان: يکي از شگردهاي دشمن در عرصه کارزار استفاده از اصل غافلگيري است و در اين راستا ميکوشد تا دشمن خود را به بيراهه بکشاند و گمراه کند تا در فرصتي مناسب با حملهاي حساب شده او را غافلگير کند و ضربه نهايي را بر او وارد سازد. دشمن درون نيز با نقشههاي گوناگون ميکوشد که انسان را به بيراهه بکشاند و از خواستههاي حقيقي و اصلي و مقصد نهايي باز دارد و روح و جسم انسان را اسير خود سازد. همچنين شيطان همواره انسان را در معرض لغزش و خطا قرار ميدهد. او پيمان بسته است که با دسيسهها و وسوسههاي خود چشم دل انسان را از نگريستن به حقايق و دل را از توجه به سعادت و هدايت باز دارد و انسان را از صراط مستقيم و راه فطرت باز داشته و در منجلاب نکبت و هلاکت غوطهور سازد.
1. فاطر (35)، 6.
2. ايجاد وسوسه و خطورات قلبي در دل انسان: واژه «وسوسه» در اصل به معناي صداي آهستهاي است که از به هم خوردن زينتآلات به وجود ميآيد. آنگاه به هر صداي آهسته وسوسه گفته ميشود و به خطورات و افکار بد و نامطلوبي که در دل و جان انسان مينشيند نيز وسوسه ميگويند. توضيح آنکه دل انسان همواره در معرض خواطر و واردات قلبي است که آنها را به واردات رباني، مَلکي، نفساني و شيطاني تقسيم کردهاند: در گونه اول هرگز خطا راه نمييابد و گونه دوم باعث کارهاي نيک ميشود و الهام نيز ناميده ميشود. خواطر نفساني وسوسههايي است که بر دل ميگذرد و نفس از آنها لذت ميبرد و به آن «هواجس» نيز گفته ميشود. خواطر شيطاني انسان را بهسوي مخالفت با حق فراميخواند و ازاينروي، هر خاطرهاي که بهوسيله شيطان به دل وارد شود و دعوت به بدي کند «وسوسه» ناميده ميشود. در آيات مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاس؛(1) «[پناه ميبرم به پروردگار مردم] از شر وسوسهگر نهاني [شيطان که به گناه وسوسه ميکند و پنهان ميگردد] آنکه در سينههاي مردم وسوسه ميکند» خداوند تأثير شيطان در انسان را بهصورت وسوسهها و هيجاناتي معرفي ميکند که در سينه انسان به حرکت درميآيند و با خود دل را به اينسووآنسو ميکشانند و باعث تزلزل آن ميگردند. اين وسوسهها و خطورات شيطاني گاه چنان بر قلب انسان احاطه مييابند که دل انسان راهي براي نجات و رهايي از آنها نمييابد. گستره نفوذ وسوسههاي شيطاني، حوزه ادراک و حوزه تصميمسازي و اراده انسان است و در اين راستا، با نفوذ به حوزه شعور و ادراک انسان، در معرفتها و ادراکهاي يقيني انسان تزلزل ايجاد ميکنند و باعث ميگردند معرفتهاي يقيني انسان متزلزل گشته و به ظن و حتي به شک تبديل گردند. اما در حوزه تصميمسازي و اراده، وسوسههاي شيطاني انسان را از اتخاذ تصميمات صحيح و مثبت بازميدارند؛ مثلاً وقتي انسان تصميم ميگيرد
1. ناس (114)، 4، 5.
نمازش را اول وقت بخواند، باعث تزلزل در اين تصميم و صرفنظر از آن ميگردند. در مقابل، زمينهها و شرايط اتخاذ تصميمات ناروا و ناصحيح و انجام گناه را فراهم ميآورند و موانع رواني مسير انحطاط و گمراهي را از فراروي انسان برميدارند. ميتوان خطورات و وسوسههاي شيطاني را که تفکر و گرايشهاي صحيح را در انسان ميميرانند به ميکروبهاي بيماريزا تشبيه کرد که در جسمهاي ناتوان و ضعيف نفوذ ميکنند، اما جسمهاي قوي و نيرومند اين ميکروبها را از خود دفع ميکنند. در نتيجه، تنها راه نجات از آلودگيهاي وسوسهها و خواطر شيطاني و نفساني، تقويت و استحکام درون با سرمايه تقوا و مراقبت بر رفتار و افکار و توجه به خويشتن و پناه بردن به خداوند و ترس از عذاب و کيفر ناسپاسي و مخالفت با فرامين الاهي است.
3. شيطان از هواي نفس استفاده ميکند: بهصورت طبيعي هواي نفس ميل به گناه دارد و دل انسان به جلوهها و لذتهاي دنيوي گرايش دارد. آنگاه شيطان از وجود اين زمينه دروني در انسان بهره ميگيرد و بهوسيله آن، وسوسهها و خواستههاي خود را تقويت ميکند و انسان را گرفتار گناه و عصيان ميکند.
4. شيطان، دوستي دنيا را در نظر انسان ميآرايد: انسان بهطور طبيعي به دنيا علاقهمند است. چون او فرزند طبيعت است و از طبيعت به وجود آمده است و در اين طبيعت رشد ميکند و خوردنيها، آشاميدنيها، وسايل آسايش و راحتي خود را دوست دارد. حتي اولياي خدا نيز از غذاي خوب و ساير نعمتهاي دنيا، مثل معاشرت با همسر لذت ميبرند و بر اين اساس خداوند فرمود:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَه اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاه الدُّنْيَا خَالِصَه يَوْمَ الْقِيَامَه کذَلِک نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛(1) «بگو: چه کسي آرايشي را که خدا بر بندگان خود پديد آورده و
1. اعراف (7)، 32.
روزيهاي پاکيزه را حرام کرده است؟ بگو: اينها در زندگي دنيا براي مؤمنان است [ولي کفار نيز از آنها بهرهمندند] درحاليکه در روز رستاخيز ويژه ايشان است. بدينگونه آيات [سخنان خود] را براي گروهي که بدانند به تفصيل بيان ميکنيم».
پس منظور از «دنياي نکوهيده» دشت و دمن و مخلوقات و نعمتهاي الاهي نيست، چون اينها آيات الاهي هستند، و منظور از آن عشق ورزيدن، شيفتگي و دلباختگي به لذتهاي دنيوي و مقدم داشتن آنها بر رضايت و خواست خداوند است که در نتيجه آن انسان به طغيان، عصيان و مخالفت با خداوند ميپردازد و از اهداف اساسي و کمالات انساني بازميماند. مراد از دنياي نکوهيده، جلوههاي کاذبي است که شيطان در لذتهاي طبيعي و حرام به وجود ميآورد و آنسان آنها را ميآرايد که انسان بدانها تمايل مييابد و حتي آنها را بر لذتهاي حلال مقدم ميدارد و حتي به هواي رسيدن به حرام حاضر ميگردد که از لذتهاي ابدي و غيرقابل توصيف اخروي چشم پوشد. خداوند خود در آيه بعد درباره زينتهاي حرام و نکوهيده ميفرمايد:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛(1) «بگو: همانا پروردگارم زشتکاريها را، چه آشکارا و چه پنهان، و گناهکاري و ستم و سرکشي به ناحق را حرام کرده است و اينکه چيزي را با خدا شريک سازيد که بدان حجتي فرو نفرستاده، و اينکه بر خدا آنچه نميدانيد بگوييد».
وقتي هوسهاي سرکش نفس همراه با وسوسههاي شيطاني انسان را اسير خويش ساختند، پردهاي بر نيروي تشخيص انسان ميافکنند و حقايق را در نظر او دگرگون
1. همان، 33.
جلوه ميدهند و گناهان و اعمال زشت را چنان در نظر او زينت ميدهند، که با همه وجود درصدد انجام آنها برميآيد و باکي از رسوايي در دنيا و آخرت ندارد.
5. جدايي انداختن بين انسان و طاعت و تقرب به خدا: شيطان رهزن طريق سعادت و کمال و نيل به قرب الاهي است و وقتي انسان به اطاعت خدا راغب است و درصدد برميآيد که طريق سلوک بهسوي خدا را بپيمايد و سير معنوي خود را براي رسيدن به مقام قرب و رضاي الاهي آغاز کند و کمالات انساني و ارزشهاي الاهي را براي خود فراهم آورد، شيطان با بهره گرفتن از نفس امّاره مانع اين سير و حرکت ميگردد و انسان را به خواستههاي حيواني و لذتهاي دنيوي مشغول ميکند و از لذتهاي اخروي و کمالات انساني بازميدارد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org