- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
شرح
مناجات التائبين
گفتار سوم
(چرايي اعتراف معصومين(عليهم السلام)به قصور و کوتاهي)
در مناجات تائبين و ساير مناجاتها و دعاها و نيز در قرآن(1) تعابيري به کار رفته که از آنها استظهار ميشود که معصومين(عليهم السلام) مرتکب گناه شدهاند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پيامبران الاهي و از جمله پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين و فاطمه زهرا(عليهم السلام) و با توجه به اين باور که آنان از بدو تولد معصوم بودند و هيچ گناهي از آنها سرنزده و حتي بسياري بر آنند که ترک اولي نيز نداشتهاند، اين سؤال اساسي مطرح ميشود که چرا در تعابيرِ مورد اشاره، گناه به آنها نسبت داده شده و در مواردي از آنها خواسته شده که استغفار کنند و يا خود درصدد توبه، تضرع و استغفار برآمدهاند و چگونه نسبت گناه و استغفار با مقام عصمت آنان سازگار ميگردد؟
سؤال ديگر اينکه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) در قيامت، پيروان خود را شفاعت ميکنند و طبق برخي از روايات شب اول قبر و موقع جان کندن بر بالين آنها حاضر ميشوند و سختيها و عذابهاي لحظه جان دادن و شب اول قبر را از آنان برميدارند.
1. به عنوان نمونه خداوند درباره حضرت موسي علینبیناوآلهوعلیهالسلام ميفرمايد: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک...؛ «پس صبر کن که وعده خدا حق است و براي گناهت آمرزش بخواه» (مؤمن، 55). همچنين خدا درباره پيامبر اکرم? ميفرمايد: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِک وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...؛ «پس بدان که هيچ معبودي جز خدا نيست، و براي گناه خويش و براي مردان و زنان باايمان آمرزش بخواه» (محمد، 19).
حتي در برخي روايات امير مؤمنان(عليه السلام)قسيم الجنه والنار(1) معرفي شدهاند و اختيار بهشت و جهنم به ايشان داده شده که هرکسي را شايسته يافتند به بهشت روانه کنند و هرکس ناشايست بود روانه جهنم کنند؛ با اين وصف چگونه آن حضرت از شدت عذاب الاهي ميگريستند و ناله ميکردند؟ آيا نميدانستند که خداوند در قيامت چه معاملهاي با آنان ميکند؟ و در اين صورت چرا به ديگران وعده شفاعت دادند؟
سؤال سوم اينکه در برخي مناجاتهاي معصومين(عليهم السلام) تعابيري به کار رفته که با يک گناهکار عادي نيز سازگار نيست، چه رسد به آن حضرات که داراي عاليترين مقامات بودند. بهعنوان نمونه امام سجاد(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي ميفرمايند: فَمَنْ يَکونُ أَسْوَءَ حالاً مِنّي إنْ أنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالي إلى قَبْري، لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي؛(2) «پس از من تيرهروزتر کيست اگر من با چنين حالي روانه شوم به قبري که آن را براي آرميدن خود مهيا نساختهام و با عمل صالح آن را [براي استراحت خود] مفروش نگرداندهام».
يک گناهکار عادي هم، در هنگام استغفار نميگويد که هيچکس از من بدحالتر نيست، پس چرا امام سجاد(عليه السلام) در مناجات خود چنين تعبيري را به کار ميبرند؟ بالاخره براي اين سؤالات بايد پاسخ روشني يافت. در اين راستا، پاسخهايي ارائه کردهاند که برخي از آنها مناسب و قانع کننده به نظر ميرسد و اما برخي از آنها قانع کننده نيست و درهرصورت ما به بيان برخي از آن پاسخها ميپردازيم.
پاسخ اول
آن تعابير بههيچوجه ناظر به احوال و رفتار آن بزرگواران که به مقام عصمت نايل
1. مجلسي، بحار الانوار، ج7، باب8، ص232، ح3.
2. مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
آمدهاند نيستند و متناسب با احوال معصيتکاران ميباشند، پس درواقع، در راستاي تعليم ديگران ايراد شدهاند. در اين دعاها و مناجاتها پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به ما آموختهاند که در هنگام توبه از گناه، چگونه به تضرع و زاري به درگاه خداوند بپردازيم و چگونه گنهکاران با خداوند سخن گويند و زمينه مغفرت خود را فراهم آورند.
ارزيابي پاسخ اول
با بررسي دعاها درمييابيم که برخي از آنها صرفاً براي تعليم ديگران ايراد شدهاند و ناظر به احوالات قائل و تعليمدهنده آنها نيستند؛ نظير دعاهايي که معصومين به پيروان خود فرمودهاند که در مناسبتها و شرايط خاصي بخوانند. اما بسياري از دعاها و مناجاتها چنين نيستند و معصوم در آنها از حالات خود خبر ميدهد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)و نيز ساير اوليا و انبياي الاهي، گاه به هنگام دعا و مناجات چنان ميگريستند که بيهوش ميشدند. مسلماً آن مناجاتها و دعاهاي همراه با آن نالهها و گريهها نميتوانند صرفاً براي تعليم ديگران ايراد شده باشند و بيترديد برآمده از سوداي دل آن بزرگواران و ناظر به حالات آنها ميباشد. امير مؤمنان(عليه السلام) در مناجات با خدا آنقدر گريه و زاري ميکردند که بيهوش بر زمين ميافتادند. بيترديد چنين حالتي نميتواند تصنعي و براي تعليم ديگران باشد. خداوند در قرآن صريحاً به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) امر ميکند که از گناهت استغفار کن(1) و يا در حديث قدسي آمده است که خداوند به حضرت موسي(عليه السلام) ميفرمايد: هَبْ لي مِنْ عَينِک الدُّموعَ، وَ مِنْ قَلْبِک الْخُشوعَ، وَ مِنْ بَدَنِک الْخُضوعَ؛(2) «به من از چشمانت اشکها و از قلبت خشوع و از بدنت فروتني و خضوع عطا کن».
1. محمد (47)، همان.
2. ديلمي، ارشاد القلوب، ج1، باب22، ص93.
در برخي از روايات چنين آمده است که خداوند از پيامبر و فرستاده خود خواسته که در برابر او بر خاک بيفتند و صورت بر زمين بنهند و به تملق و خاکساري به درگاه او بپردازند، از جمله خطاب به حضرت عيسي(عليه السلام) ميفرمايد:وَاعْلَمْ اَنّ سُروري أَنْ تُبَصْبِصَ اِلَيّ؛(1) «بدان که خشنودي من در خاکساري و تملق تو در پيشگاه من است».
«تبصبص» به تکان دادن دم از سوي سگ براي صاحبش اطلاق ميگردد که بهعنوان چاپلوسي و تملق براي صاحبش، صورتش را بر خاک ميسايد و پاي صاحبش را ميليسد و براي جلبنظر و توجه او دمش را تکان ميدهد. آنگاه خداوند از حضرت عيسي(عليه السلام) ميخواهد چنانکه سگ نهايت خضوع و تملق را در برابر صاحبش دارد، او نيز در پيشگاه خداوند نهايت تملق و خضوع را نشان دهد.
همچنين در روايتي امير مؤمنان(عليه السلام) از فرزندش امام حسن(عليه السلام) ميخواهد که بر خطاهاي خود بگريد.(2) يا خداوند، در قرآن، خطاب به پيامبرش ميفرمايد:إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُّبِينًا لِيَغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْک وَيَهْدِيَک صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا؛(3) «ما براي تو پيروزي نماياني را گشوديم. تا خدا از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت کند».(4)
1. کليني، اصول کافي، ج2، ص502، ح3.
2. محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج11، باب51، ص389، ح 25.
3. فتح (48)، 1، 2.
4. مرحوم علامه طباطبايي تناسبي بين فتح حاصل از صلح حديبيه و آمرزش گناهان و نيز تعليل آن فتح به مغفرت نمييابند و «ذنب» در آيه را به معناي گناه اصطلاحي و مخالفت با تکليف مولوي الاهي نميدانند و همچنين معتقدند که «مغفرت» در آيه به معناي معروفش که عبارت از ترک عذاب در مقابل مخالفت تکليف الاهي است نميباشد و از موارد استعمال کلمه «ذنب» در لغت استفاده ميشود که عبارت است از عملي که آثار و تبعات ناگواري دارد و «مغفرت» نيز در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روي هر چيز. بر اين اساس مراد از کلمه «ذنب» در آيه آثار خطرناکي است که از ناحيه کفار و مشرکان متوجه دعوت رسول خدا? گرديد و مغفرت خدا نسبت به آن حضرت عبارت است از پوشاندن آن عواقب و آثار خطرناک و از بين بردن مجازاتها و عقوبتهايي است که مشرکان درصدد اعمال آنها بودند (علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج18،ص253. 254).
روشن گرديد که اعتراف به گناه و توبه و استغاثه معصومين(عليهم السلام) به درگاه خداوند صرفاً براي تعليم ديگران صورت نپذيرفته و آنان به جد و حقيقتاً چنان حالات و سخناني را در پيشگاه خداوند از خود بروز ميدادند و بههيچوجه رفتار و سخنان آنان تصنعي و غيرمتناسب با مقام و شأن آنان تلقي نميگردد.
پاسخ دوم
روشن است که انبيا و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) مرتکب گناه و حرام شرعي که مستوجب عقاب است نميشدهاند و هيچ مخالفتي با فرامين الاهي نداشتهاند تا درصدد توبه از آن برآيند. اما چون آن حضرت در بالاترين مراتب قرب الاهي و غرق در عظمت کبريايي حق و ياد او بودند و اقتضاي معرفت و مقام متعالي آنان، توجه و اتصال دايم به حضرت حق بود، پس هرگاه از سر نياز به لوازم و اقتضائات جسماني نظير خوردن و آشاميدن و معاشرت با مردم ميپرداختند، آن را گناهي بزرگ براي خود ميدانستند و درصدد توبه و استغفار برميآمدند. در توجيه اين معنا ميتوان به سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) استناد کرد که فرمودند:وانّه لَيُغانُ عَلي قَلْبي فَأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِي الْيَومِ سَبْعينَ مَرّه؛(1) «گاهي آينه دلم را غبار ميگيرد، براي همين روزي هفتاد مرتبه استغفار ميکنم».
همچنين در تبيين اين حقيقت که استغفار و توبه حضرات معصومين، از رفتار معمولي بوده که خودداري از آنها شايسته آن مقربان درگاه الاهي است، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: حَسَناتُ الاَبْرارِ سَيّئاتُ الْمُقَرّبين؛(2) «خوبيهاي نيکان، بديهاي مقربان الاهي به شمار ميآيند».
پس گرچه معصومين گناه و رفتاري که با عصمت آنان منافات داشته باشد انجام
1. مجلسي، بحار الانوار، ج6، باب3، ص182.
2. همان، ج25، باب6، ص205، ح16.
نميدادند، اما آنان نيز متناسب با شأن و مقام متعالي خود کوتاهيهايي داشتهاند که برحسب ضرورت انجام ميپذيرفت و در قبال آنها به توبه و استغفار و گريههاي طولاني ميپرداختند. براي توضيح فزونتر اين مطلب تصور کنيد که شخص بزرگي در مجلسي نشسته و بچه يا شخص سادهلوحي وارد مجلس ميشود و حرکت سبکي انجام ميدهد و يا سخن نامربوطي ميگويد، اما حاضران در مجلس توجه نميکنند و خود را به تغافل ميزنند و آن رفتار را بهحساب عقل اندک آن بچه و شخص سادهلوح ميگذارند. حال اگر در حضور آن شخصيت بزرگ يکي از مريدان و کسي که داراي شأن و اعتبار است، رفتاري انجام دهد که اندکي اهانت به ساحت آن شخصيت بهحساب آيد، مثلاً پيشاپيش او حرکت کند يا در مقابل او بنشيند و يا پشت به او کند و يا سخن سبکي بر زبان براند که اهانت بهحساب نميآيد، اما متناسب با شأن شخصيت مزبور نيست، مورد مؤاخذه قرار ميگيرد که چرا نهايت ادب را رعايت نکرده است. ازاينروي، کساني که داراي مقامات عالي هستند گاهي نزديکان خود را به جهت لغزش و اشتباه کوچک مورد مؤاخذه قرار ميدهند که اگر افراد فروتر از آنان اشتباه و خطايي بهمراتب بزرگتر از آن انجام دهند مورد اغماض قرار ميگيرند.
نمونه ديگر: گاهي انسان نماز ميخواند و در طول نماز به مشکلات و گرفتاريهاي خود ميانديشد. و با اينکه در برابر قدرت مطلق هستي ايستاده توجهي به خداوند ندارد، و دلش از او منصرف و منقطع است. اما بااينوجود مؤاخذه نميشود و نماز او تنها نمايشگر آن است که او ياغي و طغيانگر نيست و قصد مخالفت با خداوند را ندارد. در اين ارتباط داستاني از مرحوم آخوند کاشي ـ که از علماي بزرگ و اولياي خدا بود و در مدرسه صدر اصفهان حجره داشت و صاحب کرامات فراواني بود ـ نقل شده که ذکر آن خالي از لطف نيست. نقل شده که روزي ايشان در صحن مدرسه نشسته بود و شاهد رفتوآمد عشايري بود که براي تأمين مايحتاج خود و فروش مواد
لبني به اصفهان آمده بودند و براي استراحت و خواندن نماز ساعتي را در مدرسه صدر به سر ميبردند. ايشان مشاهده کرد که يکي از آنها با عجله سر حوض مدرسه وضو گرفت و خيلي تند نمازش را خواند. ايشان به او فرمود: اين نماز بود که خواندي؟ او گفت: نه. فرمود: پس چه بود؟ آن شخص گفت: ميدانم که آنچه خواندم نماز نبود، فقط ميخواهم به خدا بگويم که من ياغي نيستم. نقل کردهاند که مرحوم کاشي با شنيدن آن حرف به شدت گريست و به او فرمود: نماز تو از نمازهاي ما بهتر است.
بههرروي ما در نماز احکام ظاهري را رعايت ميکنيم تا به خدا بگوييم ما ياغي نيستيم و سر جنگ با تو نداريم و اين نماز صرفاً براي اسقاط تکليف انجام ميگيرد و با نماز مقبول و نمازي که علاوه بر رعايت احکام ظاهري، با حضور قلب و توجه کامل به معبود خوانده ميشود خيلي فاصله دارد. ازاينجهت اگر يکي از اولياي خدا چنين نمازي بخواند، از او نميپذيرند و سخت او را مؤاخذه ميکنند. اين نمازي که ما بدان افتخار ميکنيم و اميد داريم که باعث نجات ما از عذاب الاهي گردد، براي اولياي خدا به جهت عدم رعايت شرايط کافي و عدم حضور قلب و توجه کامل به معبود، جسارت به خداوند به شمار ميآيد. بر اين اساس، مضمون برخي از روايات اين است: کسي که در نماز توجه به خدا نداشته باشد و نمازش فاقد حضور قلب باشد، خداوند را مورد استهزاء قرار داده است. چطور ممکن است کسي باور داشته باشد که خدا از همهکس و همه چيز بزرگتر است، اما حتي در حال نماز هم خدا را بهحساب نياورد و دلش به هرکس و هر چيزي تعلق و توجه داشته باشد جز خدا! کارهاي بسيار خوب و شايستهاي هم که ما انجام ميدهيم و بدانها افتخار ميکنيم، اگر در همان حد از سوي اولياي خدا انجام گيرد، بابت آنها به درگاه خداوند استغفار و توبه ميکنند و ميگريند. انبيا و اولياي معصوم خدا، گرچه با تکاليف الاهي مخالفت نميکنند و حتي ميکوشند که ترک اولي نيز در پرونده اعمالشان ثبت نگردد، اما چون اشتغالات زندگي آنان را از
انجام وظيفه بندگي متناسب با معرفت آنان باز ميدارد و نميگذارد که پيوسته آنان به ياد خدا باشند و يا گاهي برحسب ضرورت و به اقتضاي اينکه انساناند، به امور دونمايهاي چون قضاي حاجت ميپردازند، درهرحال احساس شرمساري و گناه در درگاه خداوند دارند و پيوسته خود را مقصر ميدانند و ازاينروي به توبه و انابه ميپردازند. امام راحل(رحمه الله) در توجيه اين احساس ميفرمودند: کسي که مريض است و يا پايش شکسته است و به اين دليل نميتواند از رختخواب بلند شود و يا پايش را جمع کند، وقتي شخص بزرگي به عيادت او ميآيد، او گرچه معذور است و نميتواند بلند شود و نيز نميتواند پايش را جمع کند، بااينحال احساس شرمندگي ميکند که چرا نميتواند در برابر آن شخص محترم بلند شود و از پيشگاه آن بزرگ عذرخواهي ميکند. اولياي خدا نيز در برابر کارهايي که از يک سو ناچارند انجام دهند و از سوي ديگر حيا اجازه نميدهد در منظر ديگران انجام دهند، از انجام آنها در حضور خداوند فوقالعاده شرمندهاند و احساس کوتاهي و گناه ميکنند؛ با اينکه چارهاي از انجام آن کارها ندارند چون آن کارها از ضروريات و لوازم زندگي مادي به حساب ميآيند و گريزي از آنها نيست.
ارزيابي پاسخ دوم
حاصل اين پاسخ آن است که درک عظمت و معرفت کامل به معبود در اولياي خدا، باعث ميگردد که آنان همواره در پيشگاه باعظمت خداوند احساس تقصير و گناه داشته باشند. با اين پاسخ تا حدودي ما به فهم و درک علت توبه، استغفار و گريههاي اولياي خدا رهنمون ميگرديم، اما هنوز جاي اين سؤال باقي مانده که انجام کارهايي که لازمه زندگي دنيايي است و بههيچوجه تقصير و کوتاهي بهحساب نميآيد، چگونه در چشم اولياي خدا آنقدر زشت و ناپسند جلوه ميکند که از ترس عقوبت و زشتي آن، چنان
بگريند که بيهوش شوند يا اين عبارت را به زبان ميآورند: فَمَنْ يکونُ اَسوَءَ حالاً منّي اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثلِ حالي اِلي قَبري و يا بفرمايند:
اللهم إِنّي کلَّما قُلتُ قَدْ تَهَيأتُ و تَعَبّأتُ وقُمْتُ لِلصلاه بَيْنَ يَدَيْک وَناجَيْتُک أَلْقَيْتَ عَلَيََّ نُعاساً إذا أنا صَلّيتُ وسَلَبْتَني مُناجاتَک إذا أنا ناجَيْتُ؛(1) «خدايا، من هرگاه با عزم و جزم با خود گفتم و خويش را مهيا و آماده طاعتت ساختم و در پيشگاه تو به نماز ايستادم و مشغول مناجات با تو گرديدم، در حال نماز مرا به خواب انداختي و گاه مناجات حال راز و نياز از من بازگرفتي».
پاسخ سوم
امام خود را پدر امت ميداند و همه پيروان خويش، اعم از نيکوکار و معصيتکار، را فرزندان خويش ميداند و خود را مسئول آنان ميداند. چه اينکه در قيامت نيز هر امتي و از جمله شيعيان به نام قافلهسالار و امام خويش فرا خوانده ميشوند؛ چنانکه خداوند فرمود: يَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ کتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَـئِک يَقْرَؤُونَ کتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً؛(2) «[به ياد آر] روزي که هر گروه از مردم را به پيشوايشان بخوانيم، پس هرکه نامه او را به دست راستش دهند آنان نامه خويش را بخوانند و بهاندازه رشته باريک ميان هسته خرما ستم نبينند».
همچنانکه پدر و مادر خيانت و بدي فرزند را به خود نسبت ميدهند و با آنکه خود بيگناهند عذرخواهي ميکنند، امام نيز که خود را مسئول پيروان خويش ميداند شأن و مقام خود را در حد پيروان گنهکار خود تنزل ميدهد و سخن آنان را سخن
1. مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
2. اسراء (17)، 71.
خود و رفتار آنان را رفتار خود ميداند و با اينکه خود معصوم است، از جانب پيروان خويش، اما با زبان خود توبه و استغفار ميکند.
ارزيابي پاسخ سوم
بررسي دعاها و مناجاتها حاکي از آن است که بهصورت جدي و واقعي حالت توبه، استغفار و احساس کوتاهي و قصور در پيشوايان معصوم(عليهم السلام) وجود داشته است و باوجودآن حالات واقعي و جدي با تعابير حاکي از قصور و تقصير و با قسم و التماس به درگاه خداوند درخواست عفو و بخشش دارند. و کسي که خود را مسئول ديگران ميداند و از جانب آنان عذرخواهي ميکند، بعيد است چنين حالات و تعابيري را از خود بروز دهد.
پاسخ چهارم
انسان داراي مراتب وجودي است و کساني که به مراتب عالي کمال و قرب الاهي رسيدهاند، مراتب وجوديشان افزونتر و شديدتر هست و متناسب با هر مرتبه وجودي، خواستهها، نيازها و اقتضائاتي در انسان تحقق مييابد. يکي از مراتب وجودي انسان، مرتبه حيواني است و متناسب با اين مرتبه نيازهايي چون تغذيه و ميل به غذا در انسان پديد ميآيد. اين نياز از بدو تولد در انسان به وجود ميآيد، اما برخي از نيازهاي حيواني در آغاز زندگي و دوران کودکي قابل درک نيستند و پس از آنکه انسان مراحلي از رشد را پشت سر گذاشت، در انسان پديد ميآيند. مثل شهوت جنسي که در راستاي نياز به بقاي نوع و توليد مثل شکل ميگيرد، و وقتي انسان به بلوغ جنسي رسيد اين نياز در او رخ مينماياند. طبيعي است که همه انسانها و حتي پيامبران ازآنجهت که انساناند، بهرهمند از نيازهاي حيواني و نباتي و اقتضائات آنها هستند و اين نيازها در بخشي از مرتبه وجود آنها ظهور و بروز پيدا ميکند.
مرتبه وجودي ديگر انسان، مرتبه عقلاني است که فراتر از مرتبه حيواني ميباشد و با رسيدن به اين مرتبه، انسان علاوه بر اميال حيواني و نياز به غذا، لباس و شهوت جنسي؛ خوبيها و بديها و بايدها و نبايدهايي را درک ميکند. در اين مرتبه، با توسعه يافتن دريافتهاي عقلاني و فکري، انسان به بلوغ عقلاني نايل ميگردد. عاليتر از آن دو مرتبه، مرتبه روحاني خاصّي است که در پي تکامل معنوي و نيل به کمال مطلوب ظهور مييابد و عاليترين درجه اين مرتبه در انبيا و حضرات معصومين(عليهم السلام) تجلي مييابد و در اين مرتبه آنان به حقايق و معرفت کامل توحيدي نايل ميگردند که دستيابي به آنها براي ديگران ميسور نيست. در نتيجه آن مرتبه و معرفت متعالي، آنان اعتنايي به دنيا ندارند و همواره در پي انس با خدا و خلوت با معبود هستند و از اينکه برحسب ضرورت به اشتغالات روزمره دنيوي و ارتباط با مردم و سخن گفتن با آنان ميپردازند و از توفيق گفتوگوي با معبود بازميمانند در رنجاند و در پي آناند که از رنج اشتغال به ما سوي الله برهند و به لذت متعالي گفتوگوي با معبود بپردازند؛ ازاينروي رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از آنکه اشتغالات دنيوي و بازماندن از عبادت و درک حضور معبود ايشان را ميرنجاند، به بلال ميفرمودند: أَرِحْنَا يَا بَلالُ؛(1) «اي بلال، با گفتن اذان مرا راحت کن».
البته تربيتيافتگان راستين و شاگردان مخلص مکتب انبيا و امامان معصوم(عليهم السلام) به مراتب نازلي از مقامات و معرفت آن بزرگواران نايل آمدهاند و سرلوحه برنامهها و توجهات آنها ياد خدا و نيايش خالصانه به درگاه معبود ميباشد و هيچچيز را بر لذت مناجات با خدا ترجيح نميدهند. نمونه آن تربيتيافتگان مکتب انبيا مرحوم آيتالله شيخ محمدحسين اصفهاني(رضوان الله عليه) است که حضرت آيتالله بهجت(رضوان الله عليه)نقل ميفرمودند آن مرحوم مقيد بودند هر روز زيارت عاشورا و نماز جعفر طيار را بخوانند و روزانه برنامه
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج79، باب1، ص193.
عبادي خاصي داشتند. پس از انجام برنامه عبادي روزانه و بعد از انجام محاسبه اعمال، وقتي شب سر بر بالش مينهادند آنقدر ميگريستند که بالش زير سرشان از اشک چشمشان خيس ميشد. اين حاکي از مراتب عالي معرفت و نيل به مدارج کمال و ترقي معنوي است که حتي درک آن از افق فهم ما دور است، چه رسد به آنکه چنان حالاتي را ما تجربه کنيم.
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده که حضرت شعيب(عليه السلام) از محبت خدا آنقدر گريست که نابينا شد، پس خداوند ديدهاش را به او بازگرداند، باز آنقدر گريست تا نابينا شد، باز خداوند ديدهاش را به او بازگرداند، اما باز او آنقدر گريست تا نابينا شد. در مرتبه چهارم خداوند به او وحي کرد: اي شعيب تا کي گريه ميکني؟ اگر از ترس جهنم گريه ميکني، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت ميگريي، آن را بر تو مباح کردم. شعيب گفت: اي خداوند و سيد من، تو نيک ميداني که گريه من از ترس جهنم و شوق بهشت نيست، وليکن محبت تو در دلم قرار گرفته و از شوق لقاي تو گريه ميکنم. پس از آن حقتعالي به او وحي فرستاد: من به اين سبب کليم خود، موسي بن عمران(عليه السلام) را بهسوي تو ميفرستم تا به تو خدمت کند.(1)
طبيعي است که رسيدن به آن مراتب عالي لوازمي دارد و از جمله آن لوازم اين است که حتي توجه به غيرمحبوب از سر ناچاري نيز گناه بهحساب ميآيد. کسي که در آن مرتبه از تعالي و قرب الاهي قرار گرفته نميتواند لحظهاي از انس و خلوت با معبود خويش غافل گردد. او نظير کسي است که پس از سالها فراق و دوري به وصال معشوق نايل ميگردد و به خلوت انس او بار مييابد که اگر در آن مجلس انس به خود انديشيد و يا به اموري که ربط مستقيمي به معشوق نداشت پرداخت، مورد سرزنش قرار ميگيرد که چرا قدر مجلس انس با معشوق را ندانستي و حداقل او پيش خود از
1. همان، ج12، باب11، ص380، ح1.
اينکه حتي ناخواسته و از سر ضرورت، به غير از معبود و معشوق توجه يافته احساس شرمساري و گناه ميکند و زبان به تضرع و زاري و استغفار ميگشايد. با توجه به تفاوت افق معرفت و مراتب کمال اولياي خدا با ما، برخي از حالات و رفتاري را که ما بسيار ارزشمند و مايه سعادتمان ميدانيم، براي اولياي خدا آن رفتار و حالات آميخته با قصور و کوتاهي بهحساب ميآيند و خود را در قبال آنها مستحق مؤاخذه ميدانند و ازاينروي به توبه و استغفار ميپردازند.
درباره حضرت داوود(عليه السلام) نقل شده که لحظهاي به ذهنش خطور کرد که خداوند عالمتر از او نيافريده است، آنگاه خداوند او را در معرض امتحاني دشوار قرار داد و دو فرشته را بهصورت انسان بهسوي او فرستاد و آن دو از بام محراب نزد حضرت داوود(عليه السلام) فرود آمدند(1) و گفتند:
خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ. إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَه وَلِيَ نَعْجَه وَاحِدَه فَقَالَ أَکفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَک بِسُؤَالِ نَعْجَتِک إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکعًا وَأَنَابَ؛(2) «ما دو خصم [منازع] هستيم که يکي از ما بر ديگري ستم کرده است. پس ميان ما بهراستي و درستي حکم کن و بيداد مکن و ما را به راه راست راهنماي. اين برادر من است، او را نود و نه ميش است، و مرا يک ميش، ميگويد: اين يک را هم به من واگذار، و در گفتار بر من چيره گشته است [به من زور ميگويد]. [داوود] گفت: بيگمان با خواستن ميشِ تو [و افزودن آن] به ميشان خويش
1. همان، ج14، باب2، ص24، ح3.
2. ص(38)،22ـ24.
بر تو ستم کرده است و هرآينه بسياري از شريکان [که مال به هم ميآميزند] برخيشان بر برخي ستم ميکنند، مگر آنان که ايمان آورده و کارهاي نيک و شايسته کردهاند و ايشان اندکاند. و [در اينجا] داوود دانست که ما او را آزمايش کردهايم؛ پس از پروردگار خود آمرزش خواست و با فروتني به رو در افتاد و [به دل به خدا] بازگشت[و توبه کرد]».
وقتي حضرت داوود(عليه السلام) در برابر آزمون الهي به خطا رفت و موازين قضاوت و داوري را رعايت نکرد و بدون اينکه از مدعي درخواست شاهد کند و از مدعيعليه بخواهد که از خود دفاع کند، بين آنان حکم کرد، از کرده خود پشيمان شد و چهل روز به سجده سپري کرد و شب و روز ميگريست و از سجده سر برنميداشت مگر در موعد نماز، تا اينکه پيشانياش زخم برداشت و خون از چشمش جاري شد.(1) تا آنکه مشمول عفو الهي قرار گرفت و خداوند او را حاکم و خليفه روي زمين قرار داد:
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِک وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِيفَه فِي الْأَرْضِ فَاحْکم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّک عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛(2) «پس آن [لغزش] را براي او آمرزيديم و بهراستي او را نزد ما نزديکي و بازگشتي [سرانجامي] نيکوست. اي داوود، همانا تو را در زمين خليفه [نماينده خود] ساختيم، پس ميان مردم بهراستي و درستي حکم کن و خواهش نفس را پيروي مکن که تو را از راه خدا گمراه ميگرداند. همانا کساني که از راه خدا گمراه شوند بسزاي آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابي سخت دارند».
1. محمدباقر مجلسي، همان، ج14، باب2، ص21، ح1.
2. ص(38)، 25ـ26.
حاصل پاسخ چهارم اين است که انسان داراي مراتب و ابعاد گوناگون وجودي است و از خصوصيات او اين است که ميتواند درهرحالي بر روي يکي از مراتب و ابعاد تمرکز يابد و توجهاش را به آن معطوف سازد. بهعنوان نمونه کسي که به کمال نهايي و عاليترين مراتب قرب الاهي نايل آمده، ميتواند توجهاش را به مقام نبوت، امامت و مقام وساطت فيض که عاليترين موهبت الاهي است معطوف کند و در حال توجه به آن مرتبه متعالي بگويد: أنا قسيم الجنّه والنار(1) که در اين صورت از موهبت و مرتبه متعالياي که خداوند به او تفضّل کرده خبر ميدهد. امام وقتي به منشأ خود که نطفه حقير و ناچيز و فاقد شعور است توجه ميکند که با عنايت و لطف الاهي بارور شد و رشد يافت، ميگويد: خدايا، من همان نطفه حقير و ناچيزم و همه کمالات و زيباييها و نعمتها از توست. او همچنين وقتي توجهاش را معطوف به مقام حيوانيت ميکند که بين همه انسانها مشترک است و خاستگاه غرايز، نفس امّاره و کششهاي شيطاني ميباشد، ميگويد: خدايا، تو به من مقام عصمت دادي و مرا از گناه و طغيان حفظ کردي که اگر اين لطف و تفضّل تو نبود من نيز چون ديگران اسير وسوسههاي شيطان و هواي نفس ميشدم و در گرداب گناه گرفتار ميگرديدم. او وقتي به فقر ذاتي خود مينگرد و خود را منشأ همه کمبودها، محدوديتها و ناداريها مييابد و در مقابل، خداوند را منشأ همه داراييها و کمالات مييابد، همه کاستيها را به خود نسبت ميدهد و ميگويد: خدايا، من جاهل و نادان و فقيرم. خدايا، تو به من حيات دادي و مرا عقل بخشيدي و از مقام عصمت بهرهمندم ساختي و از انحراف و گناه مرا حفظ کردي.
يکي از آموزهها و دستورات تربيتي به رهيافتگان به مقام قرب و کساني که در هر مرتبهاي از معرفت الاهي و کمال انساني قرار گرفتهاند و رحمت الاهي را دريافت داشتهاند اين است که خود را چيزي بهحساب نياورند و همه خوبيها و کمالات را به
1. کليني، اصول کافي، ج1، ص197، ح2.
خداوند نسبت دهند. چون وقتي انسان همه خوبيها و کمالات را از خداوند ديد و خود را فقير محض و در نهايتِ ذلت و پستي يافت، بر اين باور است که چيزي ندارد که بدان ببالد و افتخار کند و هرچه دارد عاريه و امانت الاهي است. او با توجه به اينکه فقر ذاتي او منشأ جهل، بيخردي، گناه و فساد است، ميگويد: خدايا، من در معرض گناه و فساد قرار دارم، مرا به لطف خود از گناه و انحراف حفظ کن. به اين درجه از معرفت در آيات و روايات فراوان اشاره شده، از جمله خداوند در مقام تعليم آن معرفت به پيامبر خويش ميفرمايد: مَا أَصَابَک مِنْ حَسَنَه فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَک مِن سَيِّئَه فَمِن نَّفْسِک وَأَرْسَلْنَاک لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکفَى بِاللّهِ شَهِيداً؛(1) «هر نيکياي که به تو رسد از خداست و هر بدياي که به تو رسد از خود توست، و تو را پيامبري براي مردم فرستاديم و گواه بودن خدا بس است».
با اين جوابها، شبههها و سؤالهاي مربوط به توبه و استغفار معصومين(عليهم السلام) و اعتراف آنها به گناه و کوتاهي به درگاه خداوند مرتفع ميگردد و روشن ميشود که خوف انبيا و ساير معصومين(عليهم السلام) از عذاب الاهي، گريهها، توبه و انابه آنها به درگاه خداوند حالات و رفتار واقعي آنها بوده و آن رفتار و حالات، تصنعي و صرفاً براي تعليم ديگران نبوده است.
1. نساء (4)، 79.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org