قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

گفتار بيست و پنجم

(خاستگاه و بايسته‌هاي شکرگزاري از معبود (2))

سپاسگزاري خداوند از بندگان خويش

در جلسه قبل گفتيم که وقتي موجود شعورمندي کمک و خدمتي به موجود شعورمند ديگر مي‌رساند، در دريافت کننده خدمتْ احساس رضامندي و قدرداني پديد مي‌آيد و در پي اين احساس، با رفتار خود مراتب قدرداني و تشکر خود را به جا مي‌آورد. از جمله، در برابر نعمت‌هايي که خداوند به ما ارزاني داشته است، فطرتاً حالت قدرداني و تشکر از خدا در ما پديد مي‌آيد و متناسب با آن حالت، با زبان و يا رفتار خود به شکرگزاري خدا مي‌پردازيم. شکرگزاري از ديگران نه فقط خصلت فطري انساني ماست بلکه خصلت فطري حيوانات پيشرفته نيز هست.

بايد افزود که در قرآن خداوند نيز خود را شاکر و شکرگزار معرفي کرده است و چنان‌که ما شکر خداوند را به جا مي‌آوريم، در برخي از آيات قرآن آمده است که خداوند نيز از بندگانش شکرگزاري مي‌کند. در چهار آيه قرآن خداوند «شکور» معرفي شده است(1) و در دو آيه قرآن نيز خداوند «شاکر» معرفي شده است.(2) همچنين در دو آيه


1. فاطر (35)، 30 و 34؛ شوري (42)، 23؛ تغابن (62)، 17.

2. بقره (2)، 158؛ نساء (4)، 147.

قرآن نيز آمده است که سعي و تلاش بندگان مورد ستايش و سپاس خداوند قرار مي‌گيرد. در آيه اول خداوند مي‌فرمايد: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَه وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِک کانَ سَعْيُهُم مَّشْکورًا؛(1) «و هرکس خواهان آخرت است و براي آن کوششي درخور آن کند و مؤمن باشد، پس کوشش آنان سپاس داشته خواهد شد».

در آيه دوم خداوند مي‌فرمايد: إِنَّ هَذَا کانَ لَکمْ جَزَاء وَکانَ سَعْيُکم مَّشْکورًا؛(2) «اين براي شما پاداشي است و کوشش شما [پذيرفته و] سپاس داشته شده است».

روشن شد که خداوند نيز از بندگان خود شکر و سپاس مي‌کند، اما مسلماً کيفيت شکرگزاري خداوند با شکرگزاري انسان متفاوت است و خداوند برخي حقايق را در قالب الفاظ و اصطلاحات رايج بين ما انسان‌ها بيان مي‌کند تا براي ما قابل فهم گردد و در اين نوع استعمال و انتقال مرادات و معاني، به نوعي مجاز راه يافته است. صرف‌نظر از آنکه الفاظ و مفاهيمي که دلالت بر ذات، صفات و افعال خداوند کنند، ازآنجا‌که آن حقايق را به ما نمي‌نمايانند خالي از مجاز نيستند،‌ در مواردي کاربرد مجاز در ارائه حقايق خيلي واضح و روشن است و از عمد برخي از حقايق و معاني تنزل داده مي‌شوند تا انگيزه کافي براي عمل به مقتضاي آنها در انسان‌ها پديد آيد. به‌عنوان نمونه، در مواردي انفاق مال واجب است، نظير پرداخت زکات و خمس، و در مواردي نيز انفاق مال مستحب است. همچنين قرض دادن مال به کسي که براي تأمين نيازمندي‌هاي زندگي خويش درخواست قرض کرده است مستحب مي‌باشد و حتي در برخي از روايات، ارزش و فضيلت قرض دادن فراتر از بخشش و صدقه معرفي شده است: عن الصادق(عليه السلام): لَأَنْ أُقْرِضَ قَرْضاً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ؛(3) «امام صادق(عليه السلام) فرمود: اينکه مالي را قرض دهم، در نزد من بهتر است از آنکه آن را ببخشم».


1. اسراء (17)، 19.

2. انسان (76)، 22.

3. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص329ـ330، ح23783.

در مورد قرض يک طرف بخشي از مالش را قرض مي‌دهد و ديگري آن قرض را دريافت مي‌کند تا بدان نيازش را تأمين کند. پس چه در مورد قرض و چه زکات و خمس، دريافت کننده انسان نيازمند است. اما خداوند براي ترغيب و تشويق مردم به قرض دادن به همديگر مجازاً خودش را دريافت کننده قرض معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد: مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِيرَه وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛(1) «کيست که به خدا وام نيکويي دهد تا خدا آن را براي او چند برابر بيفزايد؟ و خدا [روزي را] تنگ و فراخ مي‌کند، و بازگشت شما به‌سوي اوست».

مالک حقيقي همه هستي خداوند است و ما و آنچه در اختيار ماست از خداوند است و مالکيت ما بر سرمايه و دارايي‌مان اعتباري است. حال وقتي ما مالمان را انفاق مي‌کنيم و يا آن را قرض مي‌دهيم، دريافت کننده آن شخصي است که نيازمند انفاق و يا قرض است. اما خداوند به جهت لطفي که به ما دارد، مجازاً خود را در حدّ انساني نيازمند تنزل مي‌دهد و مي‌فرمايد که در برابر قرضي که مي‌دهيد، چندين برابر در آخرت به شما مي‌بخشم، تا بدين‌وسيله اهميت کمک به ديگران و قرض دادن را براي ما روشن سازد و انگيزه انجام چنين کار خيري را در ما برانگيزاند.

رابطه تکويني عمل با جزا

اکثر بيانات قرآني و روايي درباره جزا، پاداش و کيفر رفتار به‌گونه‌اي است که رابطه جعلي و قراردادي بين عمل صالح و پاداش نيکو و عمل بد و کيفر را به ذهن مي‌آورد. نظير قراردادي که بين موجر و مستأجر بسته مي‌شود و مستأجر در قبال منفعتي که از مال موجر مي‌برد به او اجاره پرداخت مي‌کند، خداوند نيز در قبال کارهاي نيک بندگان به آنان پاداش عنايت مي‌کند. با اين تفاوت که پاداش و اجر اخروي بسيار فراتر از


1. بقره (2)، 245.

پاداش دنيوي رفتار است. اين تعابير که براي سهولت تفاهم و رعايت حال اکثريت مردمي است که ذهنشان با اين‌گونه مفاهيم آشناتر مي‌باشد اعتباري است و در آنها فرض شده که بندگان براي خداوند کاري انجام مي‌دهند و خداوند دريافت کننده منافع رفتار آنان است و در قبال آن به آنان مزد و پاداش مي‌دهد و يا در قبال اعمال نيک آنان بخشي از گناهانشان را مي‌بخشد. ولي چنان‌که از برخي از آيات و روايات استفاده مي‌شود، رابطه بين اعمال انسان و ثواب و عقاب اخروي فراتر از يک رابطه قراردادي و جعلي است، بلکه بين اعمال انسان و ثواب و عقاب رابطه تکويني و توليدي برقرار است. بر اساس اين رابطه تکويني، اعمال اختياري انسان داراي صورت‌هاي ملکوتي گوناگوني است که به‌عنوان نتيجه و بازتاب اعمال در عالم برزخ و قيامت ظاهر مي‌شوند.

اينک نمونه‌اي از آيات را که دلالت بر وجود رابطه حقيقي بين اعمال انسان و نتايج اخروي آنها و به‌عبارت‌ديگر دلالت بر تجسم اعمال دارند ملاحظه مي‌کنيم:

وَأَقِيمُواْ الصَّلوه وَآتُواْ الزَّکوه وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛(1) «و نماز را برپا داريد و زکات بدهيد و هر نيکي که براي خود پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز يابيد که خدا بدان چه مي‌کنيد بيناست».

يَوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ؛(2) «روزي که هرکسي هر کار نيکي که کرده حاضر يابد و نيز هر کار بدي که کرده، دوست دارد که کاش ميان او و کارهاي بدش فاصله‌اي دور


1. بقره (2)، 110.

2. آل‌عمران (3)، 30.

بود. خدا شما را از [نافرماني] خويش بيم مي‌دهد و خدا با بندگان مهربان است».

إِنَّ الَّذِينَ يَأْکلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأکلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛(1) «همانا کساني که مال‌هاي يتيمان را به ستم مي‌خورند جز اين نيست که در شکم‌هاي خود آتشي مي‌خورند و به­زودي به آتش افروخته دوزخ درآيند».

از آيه اخير استفاده مي‌شود که صورت باطني خوردن مال يتيم، خوردن آتش است و هنگامي که در جهان ديگر حقايق ظاهر مي‌شود، خورنده مال يتيم خواهد ديد که باطن آن غذا آتش بوده و سوزش درونش را خواهد يافت و به او گفته خواهد شد: آيا اين آتش جز همان مال حرامي است که خورده‌اي؟

بنابراين، چنان‌که بسياري از آيات و روايات دلالت دارند و از دلايل عقلي نيز استفاده مي‌شود، بين اعمال ما و ثواب و عقاب رابطه تکويني برقرار است و آنچه ما در اين جهان انجام مي‌دهيم در جهان ديگر به صورتي متناسب با آن جهان نمودار گرديده و تجسم مي‌يابد. به‌عبارت‌ديگر، پاداش‌ها و کيفرها بازنمود و حقيقت اعمال دنيوي انسان‌هاست که در حيات اخروي خود را نشان مي‌دهند. هر کرداري که انسان انجام مي‌دهد، يک صورت دنيوي دارد که ما آن را مشاهده مي‌کنيم و يک صورت اخروي دارد که هم‌اکنون در دل و نهادِ عملْ نهفته است و عمل در روز رستاخيز و پس از تحولاتي که در آن رخ مي‌دهد، شکل کنوني و دنيوي خود را از دست داده و با واقعيت اخروي خود جلوه مي‌کند و باعث لذت و فرح و يا آزار و اندوه انسان مي‌گردد. بر اين اساس، پاداش‌ها و حتي بخشش گناهان نتيجه تکويني اعمال و بلکه تجسم آنها در عالم آخرت است و برخي از کارهاي نيک از چنان نورانيتي برخوردارند که ظلمت و


1. نساء (4)، 10.

تاريکي برخي از گناهان را از بين مي‌برند. البته چون نوع مردم از درک اين حقايق عاجزند و ذهن آنها با مفاهيم و تعابير اعتباري خو گرفته است، در آيات و روايات از تعابيري نيز استفاده شده که ظهور در رابطه قراردادي بين اعمال انسان و ثواب و عقاب دارند و اين تعابير مجازي و اعتباري براي سهولت فهم نوع مردم به کار رفته است. در راستاي اين تعابير مجازي، در برخي آيات، از جهاد با مال و جان در راه خدا به تجارت و معامله با خدا تعبير شده و خداوند خريدار جان و مال معرفي گرديده که در قبال آن بهشت را به فروشنده آن ارزاني مي‌کند: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّه...؛(1) «خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هايشان را بخريد به بهاي آنکه بهشت براي آنان باشد».

در آيه ديگر ايمان به خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله) و جهاد در راه خدا، تجارت و دادوستد با خداوند اطلاق گرديده است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَى تِجَارَه تُنجِيکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ*تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمْ وَأَنفُسِکمْ ذَلِکمْ خَيْرٌ لَّکمْ إِن کنتُمْ تَعْلَمُونَ؛(2) «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، آيا شما را بر تجارتي راه نمايم که شما را از عذابي دردناک برهاند؟ به خدا و پيامبر او ايمان آوريد [بر ايمان به خدا و پيامبر او استوار باشيد] و در راه خدا با مال‌ها و جان‌هاي خويش جهاد کنيد، اين براي شما بهتر است اگر مي‌دانستيد».

تعبير تجارت و دادوستد جان و مال با خدا تنزلي در بيان حقيقت به‌منظور تشويق‌ ما به انجام کار خير و دريافت ثواب و پاداش است و چنان نيست که ما مالک جان و مالمان باشيم و در قبال فروش آنها به خداوند، چيزي دريافت ‌کنيم و يا چيزي را که


1. توبه (9)، 111.

2. صف (61)، 10ـ11.

خداوند فاقد آن هست در اختيار او بگذاريم و در عوض از او پاداش دريافت ‌کنيم. بلکه مالک حقيقي جان و مال ما خداست و خداوند آنها را به امانت در اختيار ما قرار داده و هروقت اراده کند از ما باز مي‌ستاند.

عبادت بستر بهره‌مندي از رحمت الاهي و دستيابي به کمال

با توجه به نمونه‌هايي که بيان کرديم، عبادت ما اعتباراً خدمت به پيشگاه خداوند محسوب مي‌گردد و گذشته از بذل مال و جان در راه خدا و رفتار محسوسي که به‌عنوان عبادت خدا انجام مي‌گيرند، توجه و ذکر قلبي نيز خدمت به پيشگاه خداوند و مطلوب وي محسوب مي‌گردد. مطلوبيت عبادت و اعمال خير براي خداوند نه ازآن‌روست که خداوند نيازمند آنهاست و به‌وسيله آنها نقص خود را برطرف مي‌کند، بلکه ازآن‌روست که در پرتو آنها ما به کمال لايق خويش و مقام قرب الاهي نايل مي‌گرديم. ما در پرتو عبادت و تضرع به درگاه او لايق دريافت رحمت بي‌کران او مي‌گرديم و خداوند چون دوست مي‌دارد که رحمتش را بر بندگان خويش بگستراند، آن بخش از رفتار بندگان که زمينه نزول رحمت و برکات الاهي را فراهم مي‌آورد، مطلوب و محبوب اوست. تمام تعابير مجازي که در روايات و آيات درباره معامله با خدا و جزا و پاداش وارد شده براي اين است که ما به ارتباط با خداوند واقف گرديم و سعي کنيم کارهايي که محبوب و مطلوب خداست انجام دهيم تا به کمال حقيقي نايل گرديم و کارهايي که در راستاي تعالي، کمال و نيل به رضوان الاهي انجام مي‌گيرد، مجازاً خدمت به خداوند محسوب مي‌گردد و ازاين‌روي، امير مؤمنان(عليه السلام) در دعاي کميل مي‌فرمايند:

يا رَبِّ، اَسْئَلُک بِحَقِّک وَقُدْسِک، وَاَعْظَمِ صِفاتِک وَاَسْمآئِک، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى‏ مِنَ‏ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِذِکرِک مَعْمُورَه، وَبِخِدْمَتِک مَوْصُولَه، وَاَعْمالى‏ عِنْدَک‏ مَقْبُولَه، حَتّـى‏ تَکـونَ اَعْمالـى‏ وَاَوْرادى‏ کلُّها وِرْداً واحِـداً، وَحـالى

‏ فـى‏ خِدْمَتِک سَرْمَداً؛(1) «خدايا، از تو درخواست مي‌کنم به حق و ذات مقدّست و صفات و اسماء بس بزرگ و مبارکت که اوقات مرا در شب و روز به ياد خود آباد گرداني و پيوسته به خدمت بندگي‌ات بگذراني و اعمالم را مقبول درگاهت گرداني تا کردار و گفتارم يک‌پارچه و خالص براي تو باشد و حالم تا ابد به خدمت تو مصروف گردد».

در مقابل خدمت ما به پيشگاه خداوند و انجام عباداتي که مطلوب و مقبول پيشگاه پروردگار است، ذات پروردگار از ما تشکر و قدرداني مي‌کند و قدرداني و تشکر او در افزايش نعمت و بار دادن به رضوان خود تمثل پيدا مي‌کند. خداوند فرمود: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِيدَنَّکمْ... ؛(2) «و هنگامي که پروردگارتان به شما آگاهي داد که اگر سپاس گزاريد، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد».

شکر نعمت‌هاي خداوند عبادت و مطلوب خداوند است و خداوند در قبال آن و به‌عنوان تشکر و قدرداني از بنده خويش هم نعمت‌هاي موجود را باقي مي‌دارد و هم بر آنها مي‌افزايد و نيز بر کمالات و مراتب قرب بندگان شاکر به درگاه خويش مي‌افزايد.

تفاوت مراتب شکرگزاري بندگان از خداوند

در جلسه پيشين گفتيم در صورتي انسان به شکرگزاري از خداوند مي‌پردازد که بداند آنچه در اختيارش قرار گرفته براي او سودمند و نافع است و نيز بداند که خداوند آن را در اختيارش نهاده است. کساني که به حقايق عالم و آنچه در آن مي‌گذرد و نعمت‌ها و امکانات ارزنده‌اي که در اختيارشان هست توجهي ندارند، از معرفت خالق و مدبّر هستي بي‌نصيب هستند و در نتيجه به شکرگزاري خداوند نمي‌پردازند. گذشته از اين گروه، برخي


1. مفاتيح‌ الجنان، دعاي کميل.

2. ابراهيم (14)، 7.

به خداوند اعتقاد دارند، اما چون نظرشان معطوف به لذت‌ها و نعمت‌هاي مادي نظير خانه، همسر، غذا و لباس است، از خداوند به پاس ارزاني کردن آن نعمت‌ها شکرگزاري مي‌کنند و از آن فراتر نمي‌روند. اما کساني که به نعمت‌هاي معنوي واقف­اند و ارزش و اهميت عقل، ايمان، ولايت، معرفت و محبت خداوند را درک مي‌کنند، بيش از هرچيز در قبال آن نعمت‌هاي بزرگْ خداوند را سپاس مي‌گزارند. بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين نعمت‌هاي الاهي فرجام نيک و حسن عاقبت و برخورداري از رحمت و رضوان الاهي در سراي آخرت است و ما بايد خود را در معرض اين نعمت‌هاي بزرگ قرار دهيم و زمينه برخورداري از آنها را در خود فراهم کنيم و به‌پاس آن نعمت‌هاي بزرگ از خداوند تشکر کنيم.

فهم انسان‌ها از نعمت‌هاي الاهي متفاوت است و تازه آنان که به فهم و معرفت فزون‌تري از نعمت‌هاي الاهي دست يافته‌اند، شناختشان از گستره نعمت‌ها و عظمت آنها ناچيز است. بسياري از افراد نمي‌دانند که خداوند چه نعمت‌هايي در بدن آنها قرار داده و در پرتو آشنايي به دانش‌هاي آناتومي و فيزيولوژي شناخت انسان به نعمت‌ها و اجزا و عناصر تشکيل دهنده بدن و کارکرد و پيچيدگي‌هاي آنها افزايش مي­يابد. در طب و علم تشريح قديم مطرح مي‌شد که بدن انسان داراي سيصدوشصت رگ است. اما با پيشرفت‌هاي جديد در علم پزشکي، ثابت شده که تنها در چشم انسان که اندام کوچکي از بدن به شمار مي‌آيد ميلياردها سلول از طيف‌هاي گوناگون وجود دارد که با فعاليت آنها و ارتباطي که بين آنها برقرار است، چشم مي‌تواند ببيند. حال آيا انسان قادر است که تنها شکر نعمت چشم را به جا آورد؟ به‌راستي آيا به سلسله عواملي که دست‌به‌دست هم دادند تا ما به ‌وجود آييم و از بدن و اندام سالمي برخوردار گرديم، انديشيده‌ايم؟ گاهي بر اثر ناکارآمد گشتن برخي از وسايط، نظير عقيم بودن پدر و يا مادر امکان انعقاد نطفه و در نتيجه تولد انسان فراهم نمي‌گردد و يا انسان با اندام و يا عضوي ناقص و يا فاقد عقل به دنيا مي‌آيد. پس هر قدر شناخت انسان به گستره نعمت‌هاي خدا افزايش يابد، مرتبه شکرگزاري‌اش از خدا فراتر مي‌رود.

از سوي ديگر، معرفت افراد درباره استناد امور به خداوند متفاوت است. برخي خداوند را عله‌العلل و سرسلسله عوامل مي‌دانند و تأثير خداوند را در پيدايش و تحوّل پديده‌ها در همين حد مي‌شناسند و دسته دوم کساني هستند که فراتر از دسته اول، در کنار عوامل و اسباب، براي خداوند نيز نقش قائل هستند و به‌تعبيرديگر، خداوند را به نوعي شريک با آن عوامل و دخيل در پيدايش امور و پديده‌ها مي‌دانند. مثلاً وقتي غذا مي‌خورند و سير مي‌گردند، سير شدن خود را به غذا نسبت مي­دهند و مي­گويند غذا ما را سير کرد و يا بهبودي از بيماري را ناشي از دارو مي‌دانند و نقش خداوند را در تأثير بخشيدن به غذا و دارو در سير گشتن و سلامتي انسان و جلوگيري از موانع تأثير آنها مي‌دانند. دسته سوم به حدي از معرفت دست يافته‌اند که تأثير اصلي و استقلالي را براي خداوند قائل هستند و عوامل و اسباب را صرفاً به‌عنوان ابزاري مي‌شناسند که خداوند به‌وسيله آنها اراده و خواست خود را تحقق مي‌بخشد. نظير خطاطي که عامل اصلي در پيدايش خط است و قلم و کاغذ ابزار کار او به‌حساب مي‌آيند و هيچ‌گاه خط به آن قلم و کاغذ نسبت داده نمي‌شود. فراتر از همه معرفت‌ها، معرفت اولياي خداست که به‌مرتبه‌اي از توحيد افعالي دست يافته‌اند که خداوند را تنها مؤثر حقيقي در وجود مي‌دانند و توجهشان تنها معطوف به خداوند است و هيچ توجهي به اسباب و ابزار ندارند و نقشي مستقل براي آنها قائل نمي‌باشند. با توجه به اين معرفت ناب توحيدي، حضرت ابراهيم(عليه السلام)، فرمود: وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ*وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛(1) «و آن‌کس که طعام مي‌دهد و سيرابم مي‌سازد، و چون بيمار شوم بهبودم بخشد».

طبيعي است به تناسب معرفت افراد به خداوند و نقشي که آنان براي خداوند در پيدايش امور و پديده‌ها قائل هستند، مرتبه شکرگزاري آنان نيز متفاوت مي‌گردد. کسي که بر آن است که با تلاش و پيگيري و زحمت خود پولي به دست آورده و البته معتقد


1. شعراء (26)، 79ـ80.

است که خداوند نيز به او کمک کرده، مرتبه شکرگزاري‌اش فروتر از شکرگزاري کسي است که نقش و تأثير اصلي را از آن خدا مي­داند و براي خود نقشي مستقل قائل نيست. برخي نيز که در حضيض انحطاط قرار گرفته‌اند و منکر تأثير و نقش­آفريني خداوند هستند و آنچه را به دست آورده‌اند صرفاً ناشي از تلاش، هوش و تدبير خود مي‌دانند؛ چنان‌که خداوند درباره قارون نقل مي‌کند که گفت:

قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَک مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّه وَأَکثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ؛(1) «گفت: همانا آنچه به من داده شده بنابر دانشي است که نزد من است. آيا ندانست که خدا پيش از او نسل‌هايي را نابود کرد که نيرويشان از او فزون‌تر و فراهم آوردنشان [از مال دنيا] از او بيشتر بود؟ و مجرمان را از گناهانشان نپرسند [يعني آنان را بي‌حساب به دوزخ برند]».

گذشته از کساني که خداوند را مؤثر در امور نمي‌دانند، چنان که گفتيم کساني که خداوند را مؤثر مي‌دانند، از نظر اندازه و حدي که براي تأثير اراده و مشيت الاهي قائل‌اند متفاوت مي‌باشند و اين اختلاف ناشي از مراتب معرفت بندگان به خداوند و توحيد است که حتي يک درجه تفاوت در مراتب معرفت، دو فرد را از حيث رفتار و باورهاي قلبي کاملاً متمايز مي‌سازد. تا آنجا که امام سجاد(عليه السلام) درباره سلمان و ابوذر، رضوان‌الله عليهما، که هر دو از بهترين اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان(عليه السلام) بودند، فرمودند: وَاللهِ لَوْ عَلِمَ ابوذرٍّ ما في قلبِ سلمانَ لَقَتَلَه و لَقَدْ آخا رسولُ‌‌الله(صلي الله عليه و آله) بينَهما؛(2) «به خدا سوگند، اگر ابوذر به آنچه در دل سلمان بود اطلاع داشت او را مي‌کشت، با اينکه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بين آن‌دو پيمان برادري برقرار کرد».


1. قصص (28)، 78.

2. کليني، کافي، ج1، ص401، ح2.

نقش باور راستين به خدا در شکرگزاري از او

مسلماً اختلاف مراتب معرفت افراد به خداوند و توحيد، مراتب شکرگزاري آنان را متفاوت مي‌گرداند و مرتبه شکرگزاري کسي که ده درصد تأثير براي خداوند قائل است بسيار فروتر از مرتبه شکرگزاري کسي است که صددرصد تأثير براي خداوند قائل است و همه امور را به خداوند نسبت مي‌دهد. تازه وقتي انسان به انتساب امور به اراده الاهي باور داشت و بر آن بود که باران را خداوند نازل مي‌کند و گياهان را خداوند مي‌روياند و همچنين ساير پديده‌ها و امور با اراده الاهي تحقق مي‌يابند، براي اينکه انگيزه قوي براي شکرگزاري پيدا کند بايد باور کند که خداوند اراده کرده که او از خيرها و نعمت‌هايي که فرو مي‌فرستد برخوردار گردد. خداوند باران را براي او نازل کرد و نسيم و باد را فرستاد تا او از خنکاي آن بهره‌مند گردد. به ديگر سخن، براي شکرگزاري از خداوند دو باور در انسان بايد پديد آيد، باور اول اينکه همه امور و از جمله نعمت‌ها، نزول باران و باد با اراده و مشيت الاهي تحقق مي‌يابند و حتي حرکت برگ درختان با اراده خداوند انجام مي‌پذيرد. و خداوند به همه امور و حقايق عالم غيب و عالم شهود آگاه است. خداوند دراين‌باره مي‌فرمايد:

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَه إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّه فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کتَابٍ مُّبِينٍ؛(1) «و کليدهاي غيب نزد اوست، جز او کسي آنها را نمي‌داند، و آنچه را در خشکي و درياست مي‌داند، و هيچ برگي [از درخت] نيفتد مگر آنکه آن را مي‌داند، و هيچ دانه‌اي در تاريکي‌هاي [درون] زمين و هيچ تر و خشکي نيست، مگر آنکه در کتابي روشن [ثبت] است».


1. انعام (6)، 59.

در آيه ديگر مي‌فرمايد:

وَمَا تَکونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کنَّا عَلَيْکمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّک مِن مِّثْقَالِ ذَرَّه فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِک وَلا أَکبَرَ إِلاَّ فِي کتَابٍ مُّبِينٍ؛(1) «و در هيچ حالي و کاري نباشي و از قرآن هيچ [آيه‌اي] نخواني و [شما مردم] هيچ کاري نمي‌کنيد مگر اينکه آن‌گاه که به آن مي‌پردازيد ما بر شما گواهيم، و از پروردگارت هم‌سنگ ذره‌اي در زمين و در آسمان پوشيده نيست و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر، مگر آنکه در کتابي روشن [لوح محفوظ ثبت] است».

پس از باور به اينکه تدبير عالم به دست خداست و اوست که نعمت‌ها را نازل مي‌کند، بايد باور داشت که خداوند مي‌داند که چه موجوداتي از خيرات و نعمت‌هاي او بهره‌مند مي‌گردند و نيز هرکس بايد باور داشته باشد که خداوند مي‌داند که او نيز از آن نعمت‌ها بهره‌مند مي‌گردد. در غير اين ‌صورت علم خداوند ناقص و محدود خواهد بود و محدوديت و نقص و جهل به ساحت خداوند راه ندارد. وقتي خداوند خير و نعمتي را فرو مي‌فرستد، ممکن نيست نخواهد که ما از آن خير و نعمت برخوردار شويم و بي‌ترديد خداوند آنچه به خير و صلاح ماست در اختيارمان نهاده و مي‌نهد. وقتي ما چيزي را نمي‌خواهيم، يا ازآن‌روست که به ارزش آن و نفعي که براي ما دارد واقف نيستيم و چون درک کافي نداريم و جاهليم، آن را درخواست نمي‌کنيم. يا ازآن‌روست که احتياجي به آن نداريم و اگر احساس نياز به چيزي در ما پديد آيد انگيزه حرکت و تلاش براي به دست آوردن آن در ما نيز پديد مي‌آيد. ساحت خداوند از جهل منزّه است و داراي علم نامحدود مي‌باشد و هيچ‌چيز از علم خداوند پنهان نمي‌ماند. همچنين خداوند کمال مطلق است و ممکن نيست که نياز و احتياجي به چيزي داشته باشد، چون نياز و احتياج ناشي


1. يونس (10)، 61.

از نقص و محدوديت وجودي است و خداوند غني مطلق و عاري از نقص و محدوديت است. پس اگر خداوند خير و نعمتي را در اختيار موجودات قرار مي‌دهد، نه ازآن‌روست که نفعي و سودي براي خود در نظر گرفته و در پي آن است که در عوض استفاده‌اي از آن موجودات عايد خود سازد، بلکه ازآن‌روست که او داراي رحمت بي‌نهايت است و در پي آن است که با افاضه رحمت خود، موجودات به کمال برسند و از برکات و رحمت الاهي بهره‌مند گردند. او چون مي‌داند که موجودات از باران و نور آفتاب بهره‌مند مي‌گردند و اين دو نعمت بزرگ از شمار نعمت‌هاي بي‌نهايت الاهي، به نفع موجودات و از جمله انسان‌هاست و او هرچه را خير و صلاح بر مخلوقات است از آنان دريغ نمي‌کند، آن دو نعمت را به وفور در اختيارشان مي‌نهد.

وقتي انسان باور کرد که همه عالم خير است و همه آنچه در گذشته بوده و اکنون هست و در آينده به وجود خواهد آمد در وجود ما مؤثر است و به نفع ما مي‌باشد. به‌تعبير‌ديگر وقتي باور کرد که خداوند همه‌چيز را براي او آفريده، لحظه‌اي از شکرگزاري نعمت‌هاي بي‌کران الاهي غافل نمي‌گردد. البته چنان باوري در هرکس منافات با آن ندارد که خداوند عالم را براي ديگران نيز خلق کرده باشد، چون تدبير و اراده الاهي چنان است که هم‌زمان هريک از مخلوقات از زنجيره امکانات و نعمت‌هاي عالم برخوردار مي‌گردند و استفاده انبوه مخلوقات، خلل و رخنه‌اي در قابليت‌ها و ظرفيت‌هاي نامحدود نعمت‌هاي الاهي وارد نمي‌سازد. با توجه به تأثير متقابل مخلوقاتْ در يکديگر و ارتباط سيستمي عناصر عالم با يکديگر، برخي از بزرگان گفته‌اند که انسان اگر نيک بينديشد به اين واقعيت و حقيقت پي مي‌برد که خداوند همه عالم را براي شخص او آفريده است و درعين‌حال آن عالم و آن شخص را براي شخص ديگر آفريده است!

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org