قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

شرح

مناجات المريدين

گفتار سي‌ام

(در جست‌وجوي قرب الهي)

ضرورت شرح و بررسي ادعيه و مناجات پيشوايان معصوم

ادعيه و مناجات پيشوايان ما در برگيرنده معارف بلند، حکمت‌هاي بي‌نظير و نکات عرفاني ناب است که نوعاً مورد غفلت قرار گرفته‌اند و کمتر بدان‌ها پرداخته شده است. عدم توجه به آن دُرهاي يگانه و بي‌مثال و عدم غور در درياي بي‌انتهاي معارف اهل‌بيت(عليهم السلام) در درجه اول جفاي به آن حضرات و سخنان نوراني آنان، و در درجه دوم جفاي به خود ماست که خود را از آن سرمايه‌هاي ماندگار و جاودانه محروم ساخته‌ايم. در خلأ حرمان از عرفان ناب اهل‌بيت(عليهم السلام) است که شيادان فرصت‌طلب، با ترويج عرفان‌هاي دروغين، جوانان محروم از زمزم ناب معارف راستين توحيدي را فريب داده مايع مسموم فراهم آمده از افکار پوچ و انحرافي خود را در کام ايشان مي‌ريزند. ازاين‌روي، ما گرچه قادر به فهم حقيقت آن معارف ناب نيستيم، اما بايسته است که درباره آنها به گفت‌وگو پردازيم و از ارائه برداشت‌هاي هرچند ناقص خود از آن سخنان نوراني دريغ نورزيم، تا بدين‌وسيله سهمي در انتقال معارف اهل‌بيت(عليهم السلام) به نسل‌هاي آينده داشته باشيم و بستر را براي استعدادهاي بالنده و دل‌هاي نوراني فراهم آوريم؛ تا آنچه را ما قادر به درک و فهم آن نبوديم، آنان در پرتو استعداد و ظرفيت خود و

به‌خصوص با توفيق الاهي به درک و فهمش نايل گردند و از اين گذر، ثواب و پاداشي نصيب ما نيز گردد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:

نَصَرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْها، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرِ فَقِيهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقُهُ مِنْهُ؛(1) «خدا ياري کند بنده‌اي را که سخن مرا بشنود و به خاطر سپارد و حفظ کند و به کساني که نشنيده‌اند برساند، چه‌بسا حامل (رساننده) علمي که خود دانا نيست و چه‌بسا حامل علمي که به داناتر از خود رساند (يعني چه‌بسا شنوندگاني پيدا شوند که معناي سخن را از رساننده و ناقل آن بهتر درک کنند)».

گرچه قدرت استنباط و فقاهت محدثان به پايه قدرت استنباط و فقاهت بزرگاني چون مرحوم شيخ انصاري، رضوان الله عليه، نمي‌رسيد، اما حفظ مآثر اهل‌بيت و انتقال آنها به ساير نسل‌ها بستر را براي فقهايي چون آن بزرگوار فراهم آورد تا با ژرف‌نگري در روايات و تفقه در آنها به دستاوردهاي عظيم فقهي دست يابند. در راستاي چنين رسالت بزرگي است که ما به بررسي مناجات‌هاي امام سجاد(عليه السلام) نشسته‌ايم.

و اينک در پي آن هستيم که به بررسي مناجات المريدين، يعني مناجات خداخواهان بپردازيم. باشد که با اين تلاش بهره‌اي بيشتر از معارف ناب عرفاني آن امام همام برگيريم و در ارائه آن معارف به ديگران سهمي داشته باشيم. آن حضرت در فراز اول آن مناجات مي‌فرمايند:

سُبْحانَک ما اَضْيَقَ الْطُّرُقَ عَلى‏ مَنْ لَمْ تَکنْ دَليلَهُ، وَما اَوْضَحَ الْحَقَ‏ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ. اِلهى‏، فَاسْلُک بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَيْک، وَسَيِّرْنا فى‏ اَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْک، قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعيدَ، وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسيرَ الشَّديدَ؛ «منزهي‌ اي پروردگار، چقدر تنگ و دشوار است راه‌ها براي کسي که تو راهنمايش


1. کليني، اصول کافي، ج1، ص403، ح 1.

نباشي و چه روشن و هويداست حق براي کسي که تو راه را به او بنماياني. خدايا، ما را در راه‌هاي نيل و وصول به خويش بدار، و در نزديک‌ترين راه‌ها براي ورود به پيشگاهت رهسپار گردان. دور را براي ما نزديک گردان و سخت و دشوار را براي ما آسان ساز».

در جست‌وجوي نزديک‌ترين راه براي وصول به معبود

از جملات آغازين مناجات استفاده مي‌شود که مناجات کننده در پي وصول به خداوند و تقرب به اوست و درصدد يافتن راهي است که او را به خداوند برساند و براي رسيدن به اين مقصود، به دعا و درخواست از خداوند توسل مي‌جويد و مي‌گويد خدايا، کسي که تو راه را به او ننماياني در مسيري تنگ، ناهموار و پرفراز و نشيب قرار گرفته و راه به جايي نمي‌برد و از مقصود باز مي‌ماند. اما کسي که تو از بين راه‌هاي گوناگون نزديک‌ترين و کم‌خطرترين راه را به او بنماياني، در پرتو هدايت و راهنمايي تو راه روشن را مي‌يابد و به مقصد مي‌رسد و به‌وضوح حق را از باطل باز مي‌شناسد و فراز و نشيب مسير هدايت باعث نمي‌گردد که او دچار ابهام، شک و ترديد گردد. البته در هر راه و مسيري سختي‌هايي وجود دارد و به‌خصوص اگر آن راه به هدفي عالي و نفيس بينجامد، سختي‌ها و دشواري‌هايش بيشتر است و رهسپار آن راه بايد آن سختي‌ها را تحمل کند و با آگاهي و بينش لازم تلاش خود را مصروف رسيدن به هدف کند. انسان جاهل و فاقد آگاهي و معرفت نمي‌تواند مسير تعالي و کمال را بپيمايد و به اعوجاج و انحراف از مسير دچار مي‌گردد و جهل، شبهه و ترديد باعث مي‌شود که به پيروي نابجا از رهزنان طريق سعادت پردازد و به دنبال هر صدا و فراخواني حرکت کند و در نهايت از سعادت و کمال بازماند: مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَالَهُ مِنْ نُورٍ؛(1) «و هرکه را خداي نوري نداده او را هيچ نوري نيست». بدتر از آن، کسي


1. نور (24)، 40.

است که دچار جهل مرکب است و راه شقاوت را برگزيده و مي‌پندارد که در مسير سعادت قدم برمي‌دارد. خداوند درباره چنين کساني مي‌فرمايد: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالأخْسَرِينَ أَعْمَالا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاه الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(1) «بگو آيا شما را به زيانکارترين [مردم] در کردار آگاه کنيم؟ آنهايند که کوشش آنان در زندگي اين جهان گم و تباه شده و خود مي‌پندارند که کار نيکو مي‌کنند».

پرواضح است که حيرت‌ها، گمراهي‌ها و کج‌روي‌ها، عقوبت و کيفر اعمال ناپسندي است که انسان آگاهانه انجام مي‌دهد و خداوند به کسي ظلم نمي‌کند و اين انسان است که به خود ظلم مي‌کند و با رفتار ناپسند خود زمينه خذلان و حرمان از سعادت خويش را فراهم مي‌آورد.

از فراز اول مناجات که بدان پرداختيم استفاده مي‌شود که هدف نهايي انسانْ وصولْ به خداوند متعال است و انسان بايد خواهان وصول به معبود باشد و مناجات مريدين ناظر به کساني است که خداجو هستند و اراده وصول به معبود را دارند. مطلب دوم اينکه راه‌هاي گوناگوني براي وصول به خداوند وجود دارد و انسان بايد از خداوند بخواهد که نزديک‌ترين و کم‌خطرترين راه را به او بنماياند.

حرکت همه موجودات به‌سوي خدا

از آموزه‌هاي قرآني و روايي استفاده مي‌شود که آنچه در اين عالم است در حال سير و حرکت هستند و مقصد و غايت حرکت آنها خداوند مي‌باشد. خداوند با تعابير گوناگوني به اين حقيقت اشاره دارد؛ از جمله مي‌فرمايد:

1. أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ؛(2) «آگاه باشيد که همه کارها به خدا باز مي‌گردد».


1. کهف (18)، 103ـ104.

2. شوري (42)، 53.

2. وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأمْرُ کلُّهُ...؛(1) «و نهان آسمان‌ها و زمين از آن خداست و تمام کارها به او بازگردانده مي‌شود».

3. إِنَّ إِلَى رَبِّک الرُّجْعَى؛(2) «همانا بازگشت [همه] به‌سوي پروردگار توست».

خداوند متعال اشاره مي‌فرمايد به اينکه گنجينه‌هاي نامحدود هرآنچه در اين عالم وجود دارد در نزد خداست مي‌فرمايد: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛(3) «و هيچ چيزي نيست مگر آنکه گنجينه‌هاي آن نزد ماست، و آن را جز به اندازه معلوم فرونمي‌فرستيم».

جمله و ما منزله الا بقدر معلوم مشعر به آن است که خزينه‌ها و گنجينه‌هاي موجودات امکاني نامحدود است. چون خداوند و آنچه در نزد اوست نامحدود مي‌باشد و خداوند اندازه وحد معيّن و محدودي از آن گنجينه‌ها را به اين عالم که توأم با محدوديت‌ها است فرومي‌فرستد. به ديگر سخن، خاصيت اين عالم که ما و ساير موجودات در آن به سرمي‌بريم وجود محدوديت‌هاست و در نتيجه، هر آنچه در آن وجود دارد محدود و داراي حد و اندازه مشخص و معيني است. اما همه اين موجودات محدود در نزد خدا داراي گنجينه‌هاي نامحدود مي‌باشند که خداي متعالي پديده‌هاي اين جهان را از آن گنجينه‌ها نازل مي‌فرمايد و مجدداً آنچه در اين عالم نازل شده است به‌سوي خداوند باز مي‌گردد.

در آيه ديگر خداوند درباره تدبير امور اين عالم و بازگشت آن امور به‌سوي خويش مي‌فرمايد: يُدَبِّرُ الأمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَه مِمَّا تَعُدُّونَ؛(4) «کار [جهان] را از آسمان تا زمين تدبير مي‌کند، سپس [آن کار] به‌سوي او بالا مي‌رود در روزي که اندازه آن هزار سال است از آنچه شما مي‌شمريد».


1. هود (11)، 123.

2. علق (96)، 8.

3. حجر (15)، 21.

4. سجده (32)، 5.

به‌هرحال، همه آنچه در اين عالم است، در قوسي نزولي از سوي خداوند به‌سوي اين دنيا فرستاده مي‌شود و سپس در قوسي صعودي به‌سوي خداوند و عالمي ديگر صعود مي‌کند که بر اساس آيه‌اي که ذکر کرديم هر روز آن به‌اندازه هزار سال دنيا امتداد دارد و بر اساس آيه ديگر(1) هر روز آن پنجاه هزار سال به طول مي‌انجامد. انسان نيز به‌عنوان جزيي از اشياء و موجودات اين عالم داراي اين دو سير نزولي و صعودي است و آيات مربوط به حشر انسان و رجوع او به‌سوي خدا و ملاقات او با پروردگار عالم، ناظر به سير صعودي انسان است. از اين شمار آيات، خداوند درباره ملاقات عمومي بندگان با خويش مي‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَى رَبِّک کدْحًا فَمُلاقِيهِ؛(2) «اي انسان، همانا تو به‌سوي پروردگارت سخت کوشنده و رونده‌اي، پس او را ديدار خواهي کرد».

خطاب در آيه متوجه همه انسان‌هاست و اختصاص به مؤمنان ندارد و در نتيجه منظور از حرکت در اين آيه حرکت تکويني و ملاقات عمومي و رجوع همگان به‌سوي خداوند است و از اين نظر، اين ملاقات امتياز و فخري براي کسي به‌حساب نمي‌آيد. همان‌طور که همه موجودات و از جمله انسان جبراً و بدون اختيار به اين عالم آمدند، بدون اختيار به‌سوي خداوند رجوع خواهند داشت و او را ملاقات خواهند کرد. اما انسان علاوه بر اين حرکت تکويني، داراي سير و حرکت اختياري نيز هست که باعث امتياز انسان و جن بر ساير موجودات گرديده و اگر انسان از اين سير و حرکت اختياري کمال استفاده را ببرد، مقام و رتبه‌اش از ملائکه نيز فراتر مي‌رود و اگر در اين حرکت راه صواب نجويد و سوءاستفاده کند، به پست‌‌ترين درجه انحطاط و حضيض سقوط مي‌کند. اين سير اختياري و تکاملي مخصوص مؤمنان و کساني است که به


1. تَعْرُجُ الْمَلائِکه وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَه؛ «فرشتگان و روح در روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است به‌سوي او بالا مي‌روند» (معارج، 4).

2. انشقاق (84)، 6.

خداوند ايمان و باور دارند، و کساني که به خداوند ايمان ندارند، از اين سير اختياري تکاملي بهره‌اي ندارند.

مفهوم غايت بودن خدا براي سير اختياري و تکاملي انسان

لازمه اينکه هدف و مقصد سير اختياري و تکاملي انسان خداست اين است که در آغاز، انسان از خدا دور است و با آن سيرْ فاصله‌اش را با خدا کم مي‌کند و وقتي به نهايت سير رسيد کاملاً به خداوند نزديک مي‌گردد. چنان‌که وقتي انسان از شهري به شهر ديگر مسافرت مي‌کند، با حرکت و سفر به‌سوي آن شهر از فاصله او با آن شهر کاسته مي‌شود و در نهايت، وقتي به آن شهر رسيد آن فاصله از بين مي‌رود. مؤمني که در تلاش براي رسيدن به خداست، بايد رفتار و عباداتش رنگ خدايي داشته باشند و قصد تقرب داشته باشد و قصد تقرب به خداوند لازمه ايمان و داراي مطلوبيت ذاتي براي مؤمن است. هرکسي که به الله اعتقاد دارد، هرچند به لوازم اين اعتقاد پايبند نباشد، در پي تقرب و رسيدن به خداوند مي‌باشد. او ممکن است راه نادرستي را براي آن مقصود برگزيند و بيهوده بپندارد که آن راه او را به خداوند مي‌رساند؛ چنان‌که بت‌پرست‌ها به خيال باطل خود مي‌کوشيدند که از طريق تمسک و توسل به بت‌ها و پرستش آنها به خداوند نزديک گردند و آنها را واسطه بين خود و خداوند مي‌دانستند؛ خداوند دراين‌باره مي‌فرمايد:

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْکمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ کاذِبٌ کفَّارٌ؛(1) «آگاه باشيد که دين پاک مخصوص خداست و آنان که جز او دوستان و سرپرستاني ديگر برگزيدند، [گويند] ما آنها [بت‌ها] را نمي‌پرستيم مگر براي اينکه ما را به خدا نزديک سازند؛ همانا خدا ميان


1. زمر (39)، 3.

آنان [مشرکان و موحدان] درباره آنچه اختلاف دارند [شرک و توحيد] داوري مي‌کند. خدا کسي را که دروغ‌گو و کافر و ناسپاس است هدايت نمي‌کند [و به‌مقصد نمي‌رساند]».

ترسيم مطلوبيت ذاتي و عرَضي قرب الاهي

همه مؤمنان خواهان قرب و وصول الي الله هستند، اما اين قرب براي برخي داراي مطلوبيت ذاتي است و برخي آن را مطلوب بالغير و به تعبير دقيق‌تر مطلوب بالعرض مي‌دانند؛ به اين معنا که غرض آنان از تقرب به خداوند بهره‌مند گشتن از نعمت‌هاي بهشتي، رحمت الاهي، حور و قصرهاي بهشتي است که از لوازم و آثار تقرب به خداوند به‌حساب مي‌آيند. اين دسته چون مي‌دانند که در سايه تقرب به خداوند به آن نعمت‌ها دست مي‌يابند، در‌پي تقرب به خدا هستند که اگر بنا نبود که در پي تقرب به خدا به آن نعمت‌هاي جاودانه اخروي نايل گردند، به جست‌وجوي قرب الاهي برنمي‌آمدند. اما کساني که تقرب به خداوند را مطلوب ذاتي خويش مي‌دانند، اگر بهشتي نيز در کار نبود، باز در پي تقرب به خداوند مي‌بودند، حتي اگر خواست و رضاي خداوند بر آن بود که گرفتار جهنم شوند و هزاران سال در آتش جهنم بسوزند، آنان بدان رضا مي‌دهند و آن ‌را بر آنچه خلاف خواست خداست ترجيح مي‌دهند. ازاين‌روي خداوند، در حديث معراج، از قول روح سالک واصل به رضوان حق نقل مي‌کند که مي‌گويد:

إِلَهِي عَرَّفْتَنِي نَفْسَک فَاسْتَغْنَيْتُ بِهَا عَنْ جَمِيعِ خَلْقِک، وَعِزَّتِک وَجَلَالِک لَوْ کانَ رِضَاک فِي أَنْ أُقَطَّع إِرْباً إِرْباً وَأُقْتَلَ سَبْعِينَ قَتْلَه بِأَشَدِّ مَا يُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَکانَ رِضَاک أَحَبَّ إِلَيَّ‏؛(1) «خدايا، تو خود را به من شناساندي و در پي معرفت تو از همه آفريدگانت بي‌نياز گشتم. به عزت و جلالت سوگند، اگر


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، باب 2، ص27، ح6.

رضاي تو در آن باشد که قطعه‌قطعه شوم و هفتاد بار به بدترين و سخت‌ترين وضعي که ممکن است کسي کشته شود، کشته شوم و رضاي تو در آن باشد، رضاي تو در نزد من از همه‌چيز بهتر و محبوب‌تر است».

براي تسهيل فهم مطلوبيت ذاتي و عرضي تقرب به خداوند و اينکه برخي تقرب به خداوند را براي رسيدن به نعمت‌ها و بهشت او مي‌خواهند و براي برخي تقرب به خداوند و جلب رضاي او اصالت دارد و در اين راستا نظري به بهشت و جهنم و نعمت‌هاي خدا ندارند، متذکر مي‌شويم که آن دو نوع ارتباط و قرب در ارتباطات عاطفي انساني نيز مشهود است: گاهي کسي براي رفع نيازهاي خود و رفع کمبودهاي خود به سراغ دوستش مي‌رود و براي او بهره‌مند گشتن از نعمت‌ها و غذاها و وامي که دوستش در اختيارش مي‌گذارد اصالت دارد به‌گونه‌اي‌که اگر اين امور محقق نمي‌گشت، انگيزه‌اي براي ملاقات با دوست خود نمي‌داشت. اما گاهي چنان ارتباط انسان با دوستش عميق گشته که براي رفع دل‌تنگي به ديدار دوستش مي‌رود و براي او اصل ملاقات و گفت‌وگو و خلوت با دوست اصالت دارد و براي او فرقي نمي‌کند که دوستش کمکي به او بکند يا نکند، از او پذيرايي به عمل آورد يا نياورد. براي او پذيرايي و غذايي که در اختيارش قرار مي‌گيرد، ازآن‌روي خوشايند و لذت‌بخش است که از سوي دوست به وي رسيده. حتي اگر دوستش غذايي شور و يا تلخ در اختيار او قرار دهد، با ولع و اشتها مي‌خورد و از آن لذت مي‌برد و آن غذا را که از دوست به وي رسيده بر بهترين غذاها ترجيح مي‌دهد.

کسي که سوداي لقاي الاهي دارد و در تب‌وتاب ديدار محبوب به ‌‌سر مي‌برد و در جست‌وجوي رضا و خشنودي معبود است، حتي اگر رضاي معبود را در سوختن در آتش جهنم بيابد با همه وجود بدان تن مي‌دهد و حاضر است که هزاران بار در آتش جهنم بسوزد. البته خداوند هرگز دوستان خود را گرفتار جهنم نمي‌سازد و به بهترين وجه از آنها در بهشت پذيرايي مي‌کند و نعمت‌هاي جاودانه و بي‌مانند بهشتي را در

اختيارشان مي‌نهد. غرض از آنچه گفته شد بيان پايه معرفت دوستان خاص خداست که فقط به قرب خداوند و جلب رضايت او مي‌انديشند و نعمت‌هاي خدا را ازآن‌روي دوست دارند که از معبود به آنها رسيده است.

چکيده مطالب

روشن شد که همه مؤمنان خواهان قرب به خدا هستند، اما برخي قرب خدا را به‌دليل بهره‌مندي از لوازم آن و نعمت‌هاي الاهي خواهانند و درواقع، قرب به خدا مطلوب عرَضي آنان است و در مقابل، کساني که به عالي‌ترين مراتب معرفت خدا دست يافته‌اند، قرب به خدا را مطلوب ذاتي خويش مي‌دانند و بهره‌مندي از لوازم آن، مطلوب عرَضي آنان است. اين مرتبه ‌عالي از تقرب به خدا در دعاها و مناجات معصومين و از جمله در اين مناجات درخواست شده و بر اين اساس، در اين مناجات سخني از بهشت و جهنم به ميان نيامده، بلکه حضرت در آخر مناجات، خداوند را نعمت و بهشت خود معرفي مي‌کنند که حاکي از محو شدن در جمال الاهي است. البته براي کساني که در رده‌هاي پايين‌تر معرفت قرار دارند، طمع در بهشت و ترس از آتش جهنم بسيار کارساز است و انگيزه و عزم بر بندگي خدا و انجام تکاليف الاهي را در آنان پديد مي‌آورد و بايد در برخورداري از اين سطح از معرفت، خداوند را شاکر باشند و نبود اين سطح از معرفت ناشي از ضعف ايمان و نفاق مي‌باشد.

همچنين روشن شد که علاوه بر سير تکويني همه موجودات و از جمله انسان‌ها به‌سوي خداوند، انسان داراي سير اختياري به‌سوي خداوند نيز هست که اين سير باعث کمال و تعالي اوست. البته برخي با زحمت فراوان و تلاش گسترده به فهم معناي سير الي الله و قرب به خداوند نايل مي‌گردند و البته بايد خداوند را به‌پاس رسيدن به چنين باوري شاکر باشند. اما کساني که از فهم معناي قرب به خدا بازمانده‌اند، درصدد توجيه تعابير

حاکي از قرب الي الله در قرآن برآمده‌اند و گفته‌اند که در آن تعابير مضاف و متعلق قرب محذوف است و برگردان قرب الي الله، قرب الي رحمه الله است و يا جمله انّ الي ربّک المنتهي(1) در اصل انّ الي رحمه ربک المنتهي بوده است. اين ازآن‌روست که نمي‌توانستند تصور کنند که چيزي غير از رحمت و نعمت‌هاي اخروي براي انسان مطلوب باشد. ما بايد خدا را شاکر باشيم که شناختي هرچند ناقص از قرب الي الله و مطلوب ذاتي بودن تقرب به خدا پيدا کرده‌ايم، و معتقديم که باور حقيقي آن مختص پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) و اصحاب و تربيت شدگان خاص مکتب آنان است.

نکته سومي که به تبيين آن پرداختيم اين است که براي رسيدن به قرب الاهي راه‌هاي خاصّي وجود دارد و تنها از طريق پيمودن آن راه‌ها مي‌توان به خدا رسيد و چنان نيست که هرکس با ذوق و سليقه خود راهي را براي وصول به خداوند اختراع کند. پس بايد درصدد شناخت راه‌هاي وصول به خدا و به‌خصوص نزديک‌ترين راه قرب الي الله برآمد که رسيدن به اين شناخت و باور آن، توفيق و نعمتي بزرگ به‌حساب مي‌آيد که خداوند در اختيار مؤمنان و دوستان خود مي‌نهد. ممکن است کساني با مطالعه قرآن و روايات راه‌هاي قرب به خدا و يا آثار و برکات عبادت خدا و اعمال خير را بشناسند، اما به اين باور نرسند که در اين صورت عزمي و همتي براي عمل به مقتضاي شناخت خود ندارند. آنچه عزم و همت بر اقدام و عمل به مقتضاي شناخت آن حقايق را فراهم مي‌آورد، باور آن حقايق است که انسان را به تکاپوي پيمودن مسير قرب به خدا و عبادت خالصانه معبود و انجام اعمال خير وامي‌دارد. اگر کسي باور کند که نماز اول وقت چقدر ثواب دارد، در رعايت آن کوتاهي و اهمال نمي‌کند و نمازش را به تأخير نمي‌اندازد. اما وقتي به اين باور نرسيد، فرقي بين نماز اول وقت با نماز آخر وقت نمي‌گذارد و در نتيجه از فضيلت و ثواب نماز اول وقت محروم مي‌گردد.


1. نجم (53)، 43.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org