- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار بيست و سوم
(نسـيم رحمت الهـي (2))
قبض و بسط دل
چنانکه در مباحث پيشين گذشت، لحن سخن امام سجاد(عليه السلام) در آغاز مناجات الراغبين متناسب با حال کسي است که به عواملي که خشم و غضب الاهي را برميانگيزاند و عذاب الاهي توجه يافته است و ناگاه به صفات رحمت الاهي توسل ميجويد تا حالات رواني خود را متعادل سازد و توازني بين خوف از عذاب الاهي و اميد به رحمت الاهي و آمرزش گناهان برقرار سازد. پس از آن مرحله و در نتيجه توجه به رحمت بيکران خداوند، افق روشني را فراروي خود مييابد و انوار عظيم و خيرهکننده تجليات الاهي که سراسر هستي را فرا گرفتهاند مشاهده ميکند و از خودبيخود ميگردد و عاليترين احساس و آرزوي خود را که قرب الاهي و نوشيدن شراب وصل با معبود است بر زبان جاري ميسازد. اما ناگاه درمييابد که تا رسيدن به آن آرزو راه درازي در پيش دارد و اکنون بايد متناسب با حالش خواستههايش را مطرح کند و بهتدريج خواستهها و آرزوهاي بزرگتر و بزرگتر را مطرح سازد. بدينسان دستهاي خويش را در پيشگاه خداوند بلند ميکند و ميگويد: خدايا، من خود را در معرض نسيم رحمت تو قرار دادهام و منتظرم نسيم رحمت تو در جانم بنشيند و دلم را از
آلودگيها و گناهان پاک سازد تا لايق دريافت رحمت فزونتر تو گردم. خدايا، من از گناهان و آنچه خشم و غضب تو را برميانگيزاند و عذاب تو را در پي دارد به تو پناه آوردهام؛ چون پناهگاهي جز تو ندارم و هرجا که بروم و به هرجا پناه آورم، آرامش و آسايش نمييابم و بالأخره، چارهاي جز پناه آوردن به رحمت بيکران تو ندارم.
بنده گناهکار که خود را مستحق عقاب خدا مييابد، گرچه ميداند که پناهگاهي جز جوار رحمت الاهي ندارد و ميداند هرکجا که برود سروکارش با خداست، اما خجالت و حيا مانع ميشود که به نزد خداوند برگردد و تا در پناه خدا قرار نگرفته حالت انقباض و گرفتگي بر دل او چيره ميگردد. اما پس از آنکه بهسوي خداوند برگشت و در آغوش رحمت و عنايت الاهي آسود، آن حالت به حالت انبساط مبدل ميگردد. براي تقريب به ذهن و در حد تشبيهي ناقص و نازل، نظير کودکي که در خانه شيطنت و خطايي انجام ميدهد و براي رهايي از تنبيه و مجازات مادر از خانه ميگريزد. او که پناهگاهي جز آغوش مادر ندارد و هرکجا که برود ناچار است به خانه و به نزد مادر برگردد، وقتي گرسنه شد و بالاتر از آن، نياز به نوازش و مهرباني در او برانگيخته شد، پيش خود ميانديشد که به جز مادر چه کسي به من غذا ميدهد و نوازش و آغوش مهرش را نصيبم ميگرداند و با سرافکندگي و احساس شرم و حيا به نزد مادر برميگردد و زبان به عذرخواهي و اظهار پشيماني از کردار زشت خود ميگشايد و خود را در آغوش مادر ميافکند. وقتي مادر دست بر سر و روي او کشيد و مهر و محبتش را نثارش ساخت، آن حالت گرفتگي و انقباض کودک به حالت انبساط و گشادگي دل مبدل ميگردد و در پي اين حالت زبانش باز ميشود و در آغوش مادر به شيرينزباني ميپردازد.
پرواضح است که محبت مادر که کودک خطاکار را در سايه امنيت و آرامش خاطر قرار ميدهد، قابل مقايسه با محبت نامحدود خدا نيست و اگر همه محبتهاي مادران
از آغاز تا قيامت را يکجا انباشته سازيم، باز در مقابل محبت الاهي چيزي به شمار نميآيد؛ چون محبت خداوند نامحدود و محبت ديگران هرچقدر عظيم باشد محدود ميباشد. پس گرچه گناه ما عظيم است، اما در مقابل محبت و عطوفت الاهي نامحدود و غيرقابل توصيف است و رحمت و محبت مادر که خالصترين و سرشارترين محبتهاي انساني است، خود جلوهاي از تجليات محبت و رحمت بيانتهاي خداوند ميباشد. رحمتي که شامل همه بندگان خدا حتي گناهکاران ميشود و آنان با توبه و پشيماني از کردار زشت خود از آن بهرهمند ميگردند. امام باقر(عليهم السلام) فرمودند:
أَلَا إِنَّ اللَّهَ أَفْرَحُ بِتَوْبَه عَبْدِهِ حِينَ يَتُوبُ مِنْ رَجُلٍ ضَلَّتْ رَاحِلَتُهُ فِي أَرْضٍ قَفْرٍ وَعَلَيْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَبَيْنَمَا هُوَ کذَلِک لَا يَدْرِي مَا يَصْنَعُ وَلَا أَيْنَ يَتَوَجَّهُ حَتَّى وَضَعَ رَأْسَهُ لِيَنَامَ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ لَهُ: هَلْ لَک فِي رَاحِلَتِک؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ: هُوَ ذِهْ فَاقْبِضْهَا، فَقَامَ إِلَيْهَا فَقَبَضَهَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَر(عليه السلام): وَاللَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَه عَبْدِهِ حِينَ يَتُوبُ مِنْ ذَلِک الرَّجُلِ حِينَ وَجَدَ رَاحِلَتَهُ؛(1) «همانا شادماني خداوند از توبه بندهاش افزونتر از شادماني مردي است که شترش را که آب و غذايش بر آن قرار دارد در بياباني خالي از آباداني گم کرده و درآن گيرودار که او نميداند چه کند و به کجا روي آورد و سرش را بر زمين مينهد تا بخوابد (و تسليم مرگ ميگردد)، ناگاه کسي نزد او ميآيد و به او ميگويد: در جستوجوي شترت هستي؟ او ميگويد: بله. آن شخص ميگويد، شترت اينجاست، آن را بگير؟ آن مرد برميخيزد و شترش را ميگيرد. امام باقر(عليه السلام) فرمودند: همانا شادماني خداوند از توبه بندهاش افزونتر است از شادماني آن مرد به هنگام يافتن شترش».
1. مجلسي، بحار الانوار، ج 6، باب 20، ص38ـ 39، ح 67.
هرکس که از عذاب الاهي فرار ميکند ناچار است که به خدا پناه آورد، ازاينروي حضرت فرمودند: خدايا، من تو را شفيع خود قرار دادم تا عذاب و غضبت را از من برداري، و از عذاب و قهرت به خودت پناه آوردم چون پناهي جز تو وجود ندارد. لطف و کرم بينهايت خدا اقتضا ميکند که هرکس به او پناه آورد، نااميدش نسازد و رحمت و عنايت خويش را از او باز نگيرد. حتي خداوند به پيامبرش فرمان ميدهد که اگر مشرکان به او پناه آوردند به آنان پناه دهد و آنان را مورد محبت و لطف خود قرار دهد، حال آيا سزد که خود به بندگان مؤمن خطاکار که از کردار زشت خود پشيمان گشتهاند پناه ندهد و لطف و رحمتش را از آنان دريغ گرداند: وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکينَ اسْتَجَارَک فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ؛(1) «و اگر يکي از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان؛ چراکه آنان قومي ناداناند».
طمع مؤمن به احسان و نعمتهاي الهي
خدايا، اکنون که جز تو پناهگاهي ندارم و جز درگاه تو جايي را ندارم که بدان روي آورم و کسي جز تو نميتواند خواستهها و نيازهايم را برطرف سازد، با چشمداشت و طمع فراوان به احسانت به نزدت آمدهام: اَتَيْتُکَ طامعاً في احسانِک راغباً فِي امْتِنانِک؛ «آمدم به درگاهت درحاليکه به احسان تو طمع و به نعمتهايت رغبت دارم».
برخي از واژگان مشترک بين زبان عربي و فارسي، در زبان فارسي در معنايي متفاوت از معنايي که در زبان عربي به کار ميرود استعمال ميگردد. مثلاً واژه «غرور» داراي معاني متعددي نظير «فريب»، «گولخوردگي»، «اغفال» و «خودبيني» است و در زبان عربي بيشتر به معناي «فريب» به کار ميرود؛ بهعنوان نمونه خداوند وقتي
1. توبه (9)، 6.
ميخواهد زندگي دنيا را وسيله فريب و اغفال انسان و وسيله سرگرمي و غفلت از سعادت واقعي معرفي کند ميفرمايد:
کلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَه الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکمْ يَوْمَ الْقِيَامَه فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّه فَقَدْ فَازَ وَما الْحَيَاه الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ؛(1) «هرکسي چشنده مرگ است، و جز اين نيست که مزدهايتان را روز رستاخيز تمام بدهند. پس هرکه از آتش دوزخ دور داشته و به بهشت درآورده شود بهراستي رستگار شده است، و زندگي دنيا چيزي جز کالاي فريب نيست».
اما در زبان فارسي «غرور» به معناي نوعي «خودخواهي» به کار ميرود. همچنين «امتنان» از «منت» به معناي «نعمت» اشتقاق يافته و اين دو واژه و ساير واژگان همخانواده آنها در زبان عربي بيشتر به معناي نعمت و بخشش به کار ميروند و کمتر به معناي «منت نهادن» به کار ميروند. بهعنوان نمونه خداوند ميفرمايد:
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَه وَإِن کانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ؛(2) «بهراستي خداوند بر مؤمنان نعمت و بخشش [بزرگ] خود را ارزاني داشت که در ميانشان پيامبري از خودشان برانگيخت که آيات او را بر آنان ميخواند و پاکشان ميسازد و کتاب و حکمتشان ميآموزد، درحاليکه پيش از آن [آمدن پيامبر] هرآينه در گمراهي آشکاري بودند».
برخلاف تصور برخي که «منّ الله» در آيه شريفه را به معناي «منت نهادن خدا» تلقي کردهاند، آن جمله به معناي نعمت و انعام خداوند در حق مؤمنان است و خداوند
1. آل عمران (3)، 185.
2. همان (3)، 164.
بدينوسيله از بزرگترين نعمت خود که همان بعثت نبي خاتم(صلي الله عليه و آله) است خبر ميدهد. البته در مواردي «منّ» به معناي «منت نهادن» نيز به کار رفته است؛ نظير آيه:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکم بِالْمَنِّ وَالأذَى کالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکهُ صَلْدًا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا کسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ؛(1) «اي کساني که ايمان آوردهايد، صدقههاي خود را به منت نهادن و رنجانيدن تباه مکنيد، مانند آنکس که مال خويش را براي نماياندن به مردم انفاق ميکند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارد [و نتيجهاي از انفاق خود نمييابد]؛ داستان او چون داستان سنگ سخت صافي است که بر آن خاکي [غباري] باشد و باراني تند به آن برسد [و آن خاک را ببرد] و سنگ را همچنان سخت و صاف [بدون خاک] بگذارد، [رياکاران نيز] بر هيچچيز از آنچه کردهاند دست نمييابند؛ و خداوند گروه کافران را راه نمينمايد».
امّا در زبان فارسي «امتنان» و «منت» و ساير واژگان همخانواده آنها به معناي «منت نهادن» و «منّتپذيري» به کار ميروند.
مُسْتَسْقِياً وابِلَ طَوْلِک، مُسْتَمْطِراً غَمامَ فَضْلِک؛ «تشنه باران احسانت هستم و از ابر فضل و کرم تو باران عنايت ميجويم».
تعبير فوق به نوعي تکرار تعبير پيشين است و معناي آن را به دست ميدهد و اين تکرار و ارائه الفاظ مترادف و هممعنا و متناسب با اصول بلاغت، حاکي از حال انبساط روحي حضرت در مناجات با خداوند است که سرشار از انس با معبودْ خواسته خود را با تعابير و
1. بقره(2)، 264.
الفاظ گوناگون مطرح ميسازد تا گفتوگوي با معبود به طول انجامد و بيشتر از لذت انس با معبود بهرهمند گردد. حضرت در آن جملاتْ خود را سخت نيازمند احسان و الطاف الاهي ميداند و چونان زمين تشنهاي که با باران درشت و انبوه بهاري حيات دوباره مييابد، خود را محتاج و تشنه نعمتهاي بيکران خداوند ميداند و از خداوند درخواست ميکند که پيوسته با باران نعمتها و الطاف خويش جسم و جان ايشان را حيات و طراوت بخشد.
«وابل» به معناي باران درشت ميباشد و در مقابل آن، «طل» بر نمنم باران اطلاق ميشود. اين دو واژه در قرآن و از جمله در آيه 265 سوره بقره با هم به کار رفتهاند؛ آنجا که خداوند در تبيين آثار صدقه و انفاق در راه خدا ميفرمايد:
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کمَثَلِ جَنَّه بِرَبْوَه أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ «و داستان کساني که مالهاي خود را براي جستن خشنودي خدا و استوار کردنِ [باور و اخلاصِ] نفسهاي خويش انفاق ميکنند، چون داستان بوستاني است بر جايي بلند که تندباراني بدان رسد پس بار و برِ خود را دوچندان دهد و اگر باران درشت و تندي بدان نرسد باران نرمي رسد؛ و خداوند به آنچه ميکنيد بيناست».
طالِباً مَرْضاتَک، قاصِداً جَنابَک، وارِداً شَريعَه رِفْدِک؛ «به جستوجوي خشنودي تو برخاستهام و آهنگ توجه به درگاهت را دارم و به جويبار عطايت وارد گشتهام».
درخواستهاي رهيافته به بارگاه ربوبي
«جناب» عنوان احترام و تکريم و نيز به معناي درگاه، پيشگاه و آستان است و اين واژه
پس از انتقال به زبان فارسي به معناي احترام و تکريم به کار ميرود، اما در زبان عربي بيشتر به معناي درگاه و پيشگاه به کار ميرود. معمولاً کساني که بر شخصيتهاي بزرگ وارد ميشوند براي تجليل و احترام ميگويند که به پيشگاه و درگاه فلان شخصيت وارد شديم و نميگويند به نزد او رفتيم. در اين مناجات نيز حضرت براي رعايت ادب و احترام نميگويند که خداي من نزدت آمدم بلکه ميگويند آهنگ بارگاه تو را کردهام.
«شريعه» بر نهري که از رود بزرگ منشعب ميگردد و بهوسيله آن باغستانها و دشتها سيراب ميشوند اطلاق ميگردد. گويا حضرت عطاياي خداوند را به رود بيکراني تشبيه کردهاند که به فراخور بندگان جويبارهايي از آن انشعاب يافته است و نهر و جويباري نيز به آن حضرت اختصاص يافته که از طريق آن از عطايا و بخششهاي الاهي بهرهمند ميگردند.
مُلْتَمِساً سَنِىَّ الْخَيْراتِ مِنْ عِنْدِک، وافِداً اِلى حَضْرَه جَمالِک، مُريداً وَجْهَک، طارِقاً بابَک، مُسْتَکيناً لِعَظَمَتِک وَجَلالِک؛ «درخواست عاليترين خيراتت را دارم و در پيشگاه جمال تو بار يافتهام و خواهان مشاهده تو هستم، حلقه در رحمتت را ميکوبم و نيازمند عظمت و جلالت هستم».
چنانکه گفتيم حضرت پس از توجه به عوامل عذاب و بيم از قهر و غضب الهي، به رحمت و کرم پروردگار توجه يافتهاند و اين توجه به ايشان حالت انبساط بخشيده و در پي آن به معاشقه با خداوند و بيان کلمات متناسب با لحظات انس با معبود پرداختهاند و از جمله ميفرمايند: خدايا، من از تو عاليترين خيرات و بخششهايت را ميجويم. خدايا، من به پيشگاه جمال تو بار يافتهام و هردَم از فيض حضور و نور جمالت سرشار ميگردم و جانم را غنا و کمال و تعالي ميبخشم.
اضافه «وجه» به خداوند در تعبيرات قرآني و فرهنگ اسلامي رايج است و وقتي کسي کاري را خالص براي خداوند انجام دهد و چشمداشتي به پاداش نداشته باشد، گفته ميشود «يريد وجه الله». حضرت نيز با جمله «مريداً وجهک» اعلام ميدارند که خدايا، همه کارها و عبادات من براي توست و خواسته اصلي من نيل و وصل به ذات بيهمتاي توست. آنگاه حضرت، متناسب با ادب عبوديت به وضعيت خود توجهي دوباره ميافکنند و در کنار آن آرزوهاي بلند و درخواستهاي متعالي، ميفرمايند: خدايا من گداي درگاه تو هستم و هرگز ذلت و حقارت خويش و عظمت ذات کبريايي تو را فراموش نکردهام و سخت نيازمند عظمت و جلال تو هستم. اين فراز از مناجات حالت کسي را مجسّم ميکند که در پرتو عنايات و نوازش خداوند دلش بسط يافته و به چربزماني و شيرينزباني با خداوند پرداخته و سخنان خود را به اوج رسانده و عاليترين درخواستها و آرزوهايش را مطرح ساخته است، اما ناگاه به خود مينگرد که از خود هيچ ندارد و هرچه دارد از آنِ مالک هستي است و ميگويد خدايا، من در پيشگاه تو ذليل و خوارم و لايق عقوبت، توبيخ و سرزنشام، و تو شايسته مغفرت، رحمت و مهرباني هستي. خدايا، با من با رحمت و بخشايشي که خود شايسته آن هستي رفتار کن نه با عذاب و کيفري که من شايسته آن ميباشم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org