قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

گفتار پانزدهم

(در جست‌و‌جوي رحمت بي‌انتهاي خداوند)

توجه به رحمت و مغفرت الاهي؛ تسکين‌بخش دل مؤمن

توجه به گناهان، خوف و ترس از عذاب الاهي را در انسان برمي‌انگيزاند، اما ازآن‌روي که امکان جبران رفتار ناپسند و زشت فراهم است و انسان مي‌تواند با توکل بر خداوند و توفيق او و با اميد به رحمت بي‌کران الاهي، به تدارک رفتار ناپسند و ناشايست خود بپردازد و از حرکت و گام نهادن در مسير شيطان باز ايستد و دام‌هاي وسوسه‌هاي شيطاني را بگسلد و در مسير تعالي و کمال قرار گيرد و راه هدايت الاهي را بپيمايد‌، در دعاها و مناجات پيشوايان معصوم ما در کنار اظهار خوف و پشيماني، اميد به رحمت و بخشش بي‌نهايت الاهي به‌صورت برجسته مطرح گرديده است. در اين راستا، امام سجاد(عليه السلام) در طليعه مناجات خائفين به‌گونه‌اي سخن مي‌گويند که حس ترحم مخاطب و شنونده برانگيخته مي‌شود، اما ازآن‌روي که در خداوند تغيير حالات متصور نيست، اين‌گونه سخن گفتن درواقع، باعث دريافت فزون‌تر رحمت الاهي مي‌گردد.

حضرت در فراز اول مناجات خائفين مي‌فرمايند:

اِلهى‏ اَتَراک بَعْدَ الْأيمانِ بِک تُعَذِّبُنى‏،اَمْ بَعْدَ حُبّى‏ اِيَّاک تُبَعِّدُنى‏، اَمْ‏ مَعَ رَجآئى‏ لِرَحْمَتِک وَصَفْحِک تَحْرِمُنى‏، اَمْ مَعَ اسْتِجارَتى‏ بِعَفْوِک‏ تُسْلِّمُنى‏، حاشا لِوَجْهِک

الْکريمِ اَنْ تُخَيِّبَنى؛ «خدايا، آيا باور کردني است که مرا پس از آنکه به تو ايمان آورده‌ام عذاب مي‌کني؟ يا مرا پس از آنکه تو را دوست داشته‌ام، از خويش دور مي‌سازي؟ يا با آنکه به رحمت و بخشايشت اميد دارم، محرومم مي‌سازي؟ يا با آنکه به عفو تو پناه آورده‌ام، مرا تسليم عذاب و عقاب مي‌کني؟ حاشا از ذات بزرگوار و کريم تو که نااميدم گرداني».

اين فراز حاکي از آن است که ترس از عذاب الاهي شديداً گوينده را متأثر و نگران ساخته و وي درصدد متعادل ساختن ترس خود از عذاب الاهي است. چه اينکه اگر ترس کاملاً بر دل انسان غالب شود و به افراط گرايد، باعث يأس از رحمت خدا مي‌شود، پس بايسته است که چون حالات ديگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و کنترل سازد و در کنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الاهي نيز نظر داشته باشد که در اين صورت ترس از خدا همراه با اميد به رحمت او، باعث تحرک، پويايي، تصحيح رفتار و گام نهادن در مسير تعالي و خودسازي مي‌گردد. اين شيوه مناجات با خدا و اظهار ترس از عذاب الاهي در کنار چشمداشت به رحمت و مغفرت الاهي در ساير دعاها و مناجات‌ها نيز مشاهده مي‌شود؛ به‌عنوان نمونه امام سجاد(عليه السلام)در دعاي ابوحمزه ثمالي، بهره‌مندي از مهر و رحمت الاهي در مقام مناجات با او را مايه تسکين دل از خوف خدا مي‌داند و مي‌فرمايد: يا مَوْلاىَ بِذِکرِک عاشَ قَلْبى‏، وَبِمُناجاتِک بَرَّدْتُ اَ لَمَ‏ الْخَوْفِ عَنّى‏؛(1) «مولاي من، با ياد تو دلم حيات و طراوت يافته و با مناجات تو درد ترس [از عذاب و فراق تو] را تسکين و کاهش دادم».

وقتي ترس در وجود انسان شعله‌ور مي‌گردد،‌ انسان فطرتاً مي‌‌کوشد که آن را تسکين بخشد و در نتيجه، سراغ کسي مي‌رود که آن ترس را در درون او ايجاد کرده و مي‌کوشد که با سخنان خود او را بر سر مهر آورد. فرض کنيد فرزندي نسبت به پدر


1. مفاتيح‌ الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

خود و يا دوستي نسبت به دوست خود خيانت و يا کوتاهي کرده باشد، وي در مقام عذرخواهي ضمن اعتراف به کوتاهي و تقصير خود مي‌کوشد با ذکر خوبي‌هايي که در حق پدر و يا دوستش روا داشته، دل او را به دست آورد و از کدورت و ناراحتي او نسبت به خويش بکاهد. همچنين بنده گنهکار که عذاب و کيفر الاهي را فرا روي خود مي‌بيند، با زبان استرحام و با ذکر کارهاي ارزشمند و خداپسندانه خود مي‌کوشد توجه خداوند را به خويش جلب کند و زمينه بهره‌مندي خود از رحمت و مهر الاهي را فراهم آورد. بي‌ترديد باارزش‌ترين و گران‌قدرترين ويژگي و رفتار انسان ايمان به خداست که در آيات و روايات فراوان از آن ستايش شده و مؤمن برخوردار از آن را از چنان عظمت و منزلتي برخوردار مي‌سازد که امام صادق(عليه السلام)، مي‌فرمايند: المُؤمِنُ أعظَمَ حُرمَه مِنَ الکَعبَه؛(1) «حرمت و ارزش مؤمن فراتر از کعبه است».

آن‌گاه امام(عليه السلام) با توجه به ارزشي که سرمايه ايمان در پيشگاه خداوند دارد، در مقام مناجات با معبود خود متذکر ايمان خويش که شريف‌ترين و عزيز‌ترين خصلت و رفتار مؤمن در پيشگاه خداوند به شمار مي‌آيد مي‌گردد و مي‌فرمايد چگونه کسي را که به تو ايمان آورده عذاب مي‌کني؟

يکي از ثمرات ايمان و معرفت به خداوند محبت است و کسي که به ساحت ربوبي معرفت داشت و سراسر وجود خود را تحت مالکيت او يافت و بر اين باور بود که همه نعمت‌هاي مادي و معنوي مواهب الاهي است، سعي مي‌کند با همه وجود به معبود و مالک هستي عشق ورزد و در نتيجه به خواست محبوب و معشوق خود عمل کند، تا ازاين‌طريق محبت و توجه معبود را به خود جلب کند. چه اينکه دوري و بُعد از ساحت قرب معبود، بلاي عظيمي است که عارفان و محبان حق را به وحشت افکنده است، بلايي که براي کسي که لذت قرب به حق و محبت او را چشيده از عذاب الاهي


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج68، باب15، ص16، ح20.

و حتي حرمان از بهشت شديدتر است. ازاين‌روي حضرت با توجه به آنکه از تلخي و شکنجه بُعد از محبوب خبر دارد مي‌فرمايد که خدايا، چگونه کسي را که به تو محبت دارد از خود دور مي‌کني. خدايا، چگونه مرا که به رحمت و گذشت تو اميد بسته‌ام، محرومم مي‌کني. از مکارم اخلاق اين است که وقتي کسي به ديگري اميدوار گشته، هرچند او لياقت و استحقاق ياري و مساعدت نداشته باشد، نااميدش نگرداند. حال چگونه ممکن است خداوند که منبع کرم و بزرگواري است کساني را که به رحمت و مغفرت او چشم دوخته‌اند و اميد آن دارند که از آنها درگذرد، نااميد سازد، هرچند آنان لياقت بهره‌مندي از رحمت الاهي را نداشته باشند.

 هرکس با خطر مواجه مي‌گردد و حيوان درنده و يا دشمني او را تهديد مي‌کند، به دنبال پناهگاهي مي‌گردد که او را از خطر برهاند و در پناه‌ آن آرامش و آسايش يابد. شکي نيست که بدترين دشمن انسان که آخرت و عاقبت انسان را خراب مي‌سازد گناهان و شيطان مي‌باشد و براي رهايي از شر اين دشمن خطرناک انسان بايد به خداوند و درياي عفو او پناه آورد. خداوندي که کريم و بزرگوار است و حتي اگر دشمنش به او پناه آورد و با احساس پشيماني از او بخواهد که از او درگذرد و از شر شيطان و گناهان و جهنم نجاتش دهد، به او پناه مي‌دهد و مشمول عفو خود مي‌سازد، چگونه ممکن است به دوست خود پناه ندهد و او را از شر خطاها، گناهان و شيطاني که با وسوسه‌هاي خود او را از حق باز مي‌دارد حفظ نکند؟

نگراني اولياي خدا از فرجام و عاقبت خويش

در ادامه مناجات، حضرت حالت و احساس کسي را مي‌نمايانند که در کمال درماندگي و شرمندگي در درگاه خداوند قرار گرفته و نمي‌داند که عاقبت او به خير و سعادت مي‌انجامد و يا به شقاوت، بدبختي و حرمان از رحمت الاهي مبتلا مي‌گردد، نظير

مجرمي که براي محاکمه فرا خوانده شده و نمي‌داند که آيا حکم اعدام او را صادر خواهند کرد و يا حکم آزادي‌اش را، حضرت مي‌فرمايند:

لَيْتَ شِعْرى،‏ اَلِلشَّقآءِ وَلَدَتْنى‏ اُمّى‏ اَمْ لِلْعَنآءِ رَبَّتْنى‏، فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْنى‏ وَلَمْ تُرَبِّنى‏، وَلَيْتَنى‏ عَلِمْتُ اَمِنْ اَهْلِ السَّعادَه جَعَلْتَنـى‏، وَبِقُـرْبِک وَجـِوارِک خَصَصْتَنى‏، فَتَقَِرَّ بِذلِک عَيْنى‏، وَتَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسى‏؛ «اي کاش مي‌دانستم که مادرم مرا براي بدبختي زاييد يا براي ذلت و رنج تربيتم کرد؟ پس [در اين صورت] اي کاش او مرا نمي‌زاييد و پرورشم نمي‌داد. و اي کاش مي‌دانستم که مرا از اهل سعادت مقرر داشته‌اي و براي مقام قرب و جوار رحمتت مخصوص گردانيده‌اي تا چشمم روشن و قلبم آرام و مطمئن گردد».

«شقاء» به معناي بدبختي و حرمان از چيزي است که سبب کمال و لذت است و «عناء» به معناي پستي و زبوني مي‌باشد. جمله «ليت شعري» در مقام حيرت و سرگرداني از پيشامدي نامعلوم به کار مي‌رود و حاکي از آن است که بنده خود را در خوف‌ورجا مي‌بيند و درعين‌حال نگران عاقبت و فرجامي است که اطلاعي از آن ندارد. حضرت در بيان خود، بيش از هرچيز از عاقبت و فرجام خويش اظهار نگراني مي‌کند. اين ازآن‌روست که بر دل متقين و عاشقان خدا، بيش از هرچيز ترس از بدعاقبتي و شقاوت سايه افکنده و اين ترسْ دل آنان را پريشان و مضطرب مي‌گرداند و هميشه در اين انديشه‌اند که آيا در علم ازلي حق در زمره سعادت‌پيشگان‌اند يا در زمره شقاوتمندان. گرچه در ظاهر همه انسان‌ها طالب سعادت‌اند و سعادت‌طلبي امري بديهي است، اما از يک‌سو مکاتب فکري برداشت‌هاي مختلفي درباره سعادت و ضد آن، يعني شقاوت دارند و بر اين اساس، هرکس به تناسب بينش و جهان‌بيني خاص خود به دنبال سعادت و گريزان از شقاوت است. از سوي ديگر، بر فرض تشخيص درست سعادت و شقاوت، چون انسان موجودي مختار است، گاهي بر اثر حسن انتخاب راه هدايت را مي‌پويد و به سعادت مي‌رسد و گاهي بر اثر سوء‌انتخاب،

راه ضلالت و گمراهي را پيش مي‌گيرد. ازاين‌روي، کساني که اهل بصيرت‌اند همواره از شقاوت و بدبختي خايف و ترسان‌اند و با دعا و تضرع از خداوند مي‌خواهند که آنان را از شقاوت دور دارد و براي دستيابي به سعادت ابدي راهنمايي و دلالت فرمايد. مؤمن طالب سعادت پيوسته خود را بين خوف و رجا مي‌بيند و به نوعي اين دو صفت زمينه و بستر نيل به سعادت را براي او هموار مي‌سازند. عارف بزرگ مرحوم ملکي تبريزي درباره ارتباط خوف و رجا با سعادت مي‌نويسد:

«و کدامين سعادت نزد مؤمن مثل لقاي پروردگار و انس با اوست و اين جز با تحصيل محبت او حاصل نشود و تحصيل محبت او جز پس از معرفت نصيب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فکر به دست نيايد و دوام فکر غالباً جز با ذکر و ياد خدا حاصل نمي‌شود. ذکر و فکر جز به دور ساختن خويش از مشاغل دنيايي و قطع الفت و دوستي شهوات و خواسته‌هاي نفساني فراهم نشود و اين جز به کندن محبت دنيا و خواسته‌هاي دنيايي از دل به دست نمي‌آيد و برکندن ريشه‌هاي محبت دنيا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمي‌شود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق نمي‌پذيرد».(1)

ادب گفت‌وگوي اولياي خدا با معبود خويش

نکته لطيفي که بيانگر نهايت ادب در مقام دعا و مناجات مي‌‌باشد اين است که شقاوتمندي به خود بنده نسبت داده شده، با اينکه مي‌توان شقاوتمندي بنده را نيز به خداوند نسبت داد و اين فرجام را ناشي از اراده و مشيت او دانست، چنان‌که سعادتمندي انسان به خداوند انتساب دارد و ناشي از اراده و مشيت اوست. در برخي از


1. ميرزاجواد ملکي تبريزي، اسرار الصلوه، ص199.

آيات قرآن، ضلالت و گمراهي و شقاوتمندي بندگان همانند سعادت آنان به خداوند نسبت داده شده است؛ نظير آيه:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِک کالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) «و هرآينه بسياري از جنيان و آدميان را براي دوزخ پديد آورديم، [زيرا] دل‌هايي دارند که به آن [حق‌ را] درنمي‌يابند و چشم‌هايي دارند که بدان [حق‌ را] نمي‌بينند و گوش‌هايي دارند که به آن [حق را] نمي‌شنوند. اينان بسان چهارپايان‌اند، بلکه گمراه‌ترند؛ آنان همان غافلانند».

همين ادب را حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز در سخن خود رعايت کرده و با اينکه هم بيماري و هم شفاء از سوي خداست، اما آن حضرت بيماري را به خود نسبت داده و شفاء را به خداوند، و مي‌فرمايد: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛(2) «و چون بيمار شوم شفايم بخشد».

اميد به رحمت بي‌انتهاي الهي

اِلهى،‏ هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ‏ ساجِده لِعَظَمَتِک، اَوْ تُخْرِسُ اَلْسِنَه نَطَقَتْ بِالثَّنآءِ عَلى‏ مَجْدِک‏ وَجَلالَتِک، اَوْ تَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلى‏ مَحَبَّتِک، اَوْ تُصِمُّ‏ اَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسِماعِ ذِکرِک فى‏ اِرادَتِک، اَوْ تَغُلُّ اَکفّاً رَفَعَتْهَا الْأمالُ اِلَيْک رَجآءَ رَاْفَتِک، اَوْ تُعاقِبُ اَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِک حَتّى‏ نَحِلَتْ فى‏ مُجاهَدَتِک، اَوْ تُعَذِّبُ اَرْجُلاً سَعَتْ فى‏ عِبادَتِک. اِلهى،‏ لا تُغْلِقْ عَلى‏ مُوَحِّديک


1. اعراف (7)، 179.

2. شعراء (26)، 80.

اَبْوابَ رَحْمَتِک، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقيک عَنِ‏ النَّظَرِ اِلى‏ جَميلِ رُؤْيَتِک؛ «خدايا، آيا چهره‌هايي را که در آستان عظمتت به سجده افتاده‌اند سياه مي‌گرداني؟ يا زبا‌ن‌هايي را که به ثناگويي بزرگي و جلالتت گويا بوده‌اند لال مي‌سازي؟ يا بر دل‌هايي که با عشق و محبت‌‌ تو درهم پيچيده است مهر تيرگي مي‌نهي؟ يا گوش‌هايي را که با شنيدن ياد تو در ارادت به تو لذت برده‌اند کر مي‌سازي؟ يا آن دست‌هايي را که با آرزو و اميدواري و به اميد مهر و رأفت تو به درگاهت بلند شده‌اند، به زنجير مي‌کشي؟ يا بدن‌هايي را که به طاعت تو پرداختند و با تلاش و کوشش در عبادتت لاغر شدند عقاب مي‌کني؟ يا پاهايي را که در راه بندگي تو سعي کرده‌اند عذاب مي‌کني؟ خدايا، درهاي رحمتت را بر يکتاپرستان خود مبند، و مشتاقان خود را از نظر به ديدار جمالت محجوب نفرماي».

جملات اين فراز که در قالب استفهام انکاري و از درد درون سرچشمه مي‌گيرد، حاکي از اميدواري به رأفت و رحمت الاهي است. اميدي که همواره در دل مؤمن فروزان است و نقص و خُردي عملْ آن را کم‌فروغ نمي‌سازد. امير مؤمنان(عليه السلام) در مناجات شعبانيه مي‌فرمايند: اِلهى‏ اِنْ کانَ صَغُرَ فى‏ جَنْبِ طاعَتِک عَمَلى‏، فَقَدْ کبُرَ فى‏ جَنْبِ رَجآئِک اَمَلى؛(1) «اگر عمل و کردارم پيش اطاعت و فرمانبرداري از تو کوچک و ناچيز است، آرزويم پيش اميد به تو بزرگ است».

حضرت در اين فراز از مناجات، بر اين نکته تأکيد دارند که با همه اعضا و جوارح خود در جهت بندگي خداوند مي‌کوشند و هيچ‌کدام را از اطاعت خدا بي‌بهره نمي‌سازند، اين ازآن‌روست که بنده مؤمن اعضا و جوارح خود را از نعمت‌هاي الاهي مي‌داند و بر اين باور است که مواهب و نعمت‌هاي الاهي را بايد در راهي که مرضيّ


1. مفاتيح ‌الجنان.

اوست به کار گرفت و نبايد آنها را در نافرماني از خدا و انجام کارهاي ناپسند به کار بست. چنان‌که انسان دست خويش را به آتش نزديک نمي‌کند چون مي‌داند که مي‌سوزد، مؤمن دست خود را به گناه نمي‌‌آلايد چون مي‌داند که گناه آتشي است که روح انسان را مي‌سوزاند و نابود مي‌گرداند. شکرگزاري ادب بندگي است و شکرگزاري از نعمت‌ اعضا و جوارح اين است که آنها در مسير اطاعت و عبادت خدا به کار گرفته شوند و بي‌ترديد اولياي خدا در اين مسير سرآمد مؤمنان و سالکان بودند و نمونه برجسته آنان سيدالساجدين(عليه السلام) است که همواره بدن خود را براي عبادت و سجده فراوان در پيشگاه خداوند به رنج و سختي مي‌افکندند و مي‌فرمودند:

يَا إِلَهِي لَوْ بَکيْتُ إِلَيْک حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي، وَ قُمْتُ لَک حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ، وَ رَکعْتُ لَک حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي، وَ سَجَدْتُ لَک حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ، وَ أَکلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي، وَ ذَکرْتُک فِي خِلَالِ ذَلِک حَتَّى يَکلَّ لِسَانِي، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْک مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَيِّئَه وَاحِدَه مِنْ سَيِّئَاتِي‏؛(1) «خدايا، اگر در پيشگاه تو چنان بگريم که پلک‌هاي چشمانم بيفتد و چنان با صداي بلند بنالم تا صدايم قطع گردد، و آن‌قدر در مقابلت بايستم تا پاهايم ورم کند، و آن‌قدر برايت رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا کنده شود، و آن‌قدر برايت سجده کنم که چشمانم از حدقه درآيد و تمام عمرم را جز خاک چيزي نخورم و جز آب خاکستر چيزي نياشامم و در طول اين مدت آن‌قدر تو را ذکر گويم تا زبانم از گفتن باز ايستد و از حيا و شرمساري از تو به آسمان نگاه نکنم، مستوجب محو و بخشايش گناهي از گناهانم نمي‌گردم!»


1. صحيفه سجاديه، دعاي شانزدهم.

حضرت همچنين از گشوده بودن درهاي رحمت خدا به‌ روي موحدان و جويندگان رحمت واسعه الاهي سخن مي‌گويند و بدين طريق اميد به رحمت و مهر الاهي را در دل بندگان خدا زنده مي‌دارند. چه اينکه اين باور باعث نشاط و سرزندگي انسان و تحرک او مي‌گردد و امکان جبران کوتاهي‌ها و تلاش براي رسيدن به تعالي و کمال را براي او فراهم مي‌آورد. وقتي انسانِ جوياي سعادت و کمال، بر اين باور بود که همواره درهاي رحمت‌ الاهي که تسهيل کننده کمال و سعادت انسان‌اند به روي او گشوده است، مي‌کوشد با کنار نهادن موانع و عوامل بازدارنده و توبه از گناهان که سد راه کمال و سعادت هستند، مسير دستيابي به سعادت و کمال را هموار سازد.

اصمعي نقل مي‌کند که شبي به طواف بر گرد خانه خدا مي‌پرداختم که جواني نيکوچهره و باريک‌اندام (امام زين‌العابدين(عليه السلام)) را ديدم که به پرده کعبه چنگ زده و مي‌گويند:

نَامَتِ الْعُيُونُ وَ عَلَتِ النُّجُومُ وَ أَنْتَ الْمَلِک الْحَيُّ الْقَيُّومُ غَلَّقَتِ الْمُلُوک أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَيْهَا حُرَّاسَهَا وَ بَابُک مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِينَ جِئْتُک لِتَنْظُرَ إِلَيَّ بِرَحْمَتِک يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‏؛(1) «(اي آقا و مولاي من،) ديدگان به خواب رفته‌اند و ستارگان برآمده‌اند، و تو پادشاه زنده و پايدار هستي، سلاطين و ملوک درهاي کاخ‌هاي خود را بستند و نگهبانان را به حراست و نگهباني از آن گماردند، ولي باب تو براي درخواست کنندگان گشوده است. من به در خانه تو آمده‌ام تا از روي رحمت نظري به من بيفکني، اي مهربان‌ترين مهربانان».

امام زين‌العابدين(عليه السلام) همچنين در فراز پيشين، از خداوند مشاهده جمالش را درخواست مي‌کنند و در بيان خود واژه «مشتاقيک» را به کار مي‌برند؛ يعني کساني که اشتياق وصال به معشوق را دارند و اين شوق آنان را در فراق حق‌تعالي بي‌قرار ساخته


1. محمدباقر مجلسي،‌ بحار الانوار، ج46، باب5، ص80، ح75.

و به ابراز سوز و گداز درون واداشته است. شکي نيست که منظور از «رؤيت» و مشاهده خداوند، مشاهده حسي نيست و خداوند جسماني و مادي نيست تا بشود با چشم سر او را مشاهده کرد. ازاين‌روي، در شرح آيات وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛(1) «آن روز چهره‌هايي تازه و خرم است و به پروردگار خود مي‌نگرند». نانس‌‌بن‌مالک از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) روايت مي‌کند که فرمودند:يَنْظُرُونَ إلَي رَبِّهِمْ بِلا کَيُفَيِّه وَلا حَدٍّ محْدُودٍ وَلا صِفَه مَعْلُومَه؛(2) «آنها به پروردگارشان مي‌نگرند بدون آنکه پروردگارشان کيفيت و حد و حدود و صفت مشخصي داشته باشد».

پس منظور مشاهده پروردگار با چشم دل و شهود و معرفت حضوري به صفات جلال و جمال اوست و اين معرفت و شهود وقتي حاصل مي‌شود که حجاب‌هاي مادي و تعلقات دنيوي برطرف گردد و صفاي کامل و نورانيت و روحانيت خالص براي روح حاصل گردد. در ارتباط با اين رؤيت معنوي از امام صادق(عليه السلام) روايت شده که شخصي خدمت امير مؤمنان(عليه السلام) رسيد و گفت:

يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَلْ رَأَيْتَ رَبَّک حِينَ عَبَدْتَهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: وَيْلَک مَا کنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قَالَ: وَکيْفَ رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: وَيْلَک لَا تُدْرِکهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَه الْأَبْصَارِ، وَلَکنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ؛(3) «اي امير مؤمنان، آيا پروردگارت را هنگام عبادت ديده‌اي؟ فرمود: واي بر تو، من خدايي را که نديده‌ام نمي‌پرستم. عرض کرد: چگونه او را ديده‌اي؟ فرمود: واي بر تو، ديدگان به هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، ولي دل‌ها با حقايق ايمان او را ديده‌اند».


1. قيامت (75)، 22ـ23.

2. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج20، ص117.

3. محمدبن‌يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص98، ح6.

حضرت در پايان اين مناجات مي‌فرمايند:

اِلهى‏ نَفْسٌ اَعْزَزْتَها بِتَوْحيدِک کيْفَ‏ تُذِلُّها بِمَهانَه هِجْرانِک، وَضَميرٌ انْعَقَدَ عَلى‏ مَوَدَّتِک، کيْفَ تُحْرِقُهُ‏ بِحَرارَه نيرانِک. اِلهى،‏ اَجِرْنى‏ مِنْ اَليمِ غَضَبِک وَعَظيمِ سَخَطِک، يا حَنَّانُ يا مَنَّانُ، يا رَحيمُ يا رَحْمنُ، يا جَبَّارُ يا قَهَّارُ، يا غَفَّارُ يا سَتَّارُ، نَجِّنى‏ بِرَحْمَتِک مَنْ عَذابِ النَّارِ وَفَضيحَه الْعارِ، اِذَاامْتازَ الْأَخْيارُ مِنَ الْأَشْرارِ، وَحالَتِ الْأَحْوالُ وَهالَتِ الْأَهْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ وَبَعُدَ الْمُسيئُونَ، وَوُفّيَتْ کلُّ نَفْسٍ ما کسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ‏؛ «خدايا، چگونه کسي را که به توحيد خود عزيز و آبرومند ساختي به پستيِ دوري از خود خوار مي‌گرداني؟ و چگونه دلي را که در کمند عشق و محبت خود بربستي در آتش قهرت مي‌سوزاني؟ خدايا، مرا از غضب دردناک و عظمت خشم و سخطت پناه ده، اي پر محبت و رأفت، اي احسان ‌کننده به بندگان، اي بخشنده، اي مهربان، اي جبران‌ کننده کمبودها، اي قهر کننده، اي آمرزنده گناهان، اي پرده‌پوش عيب‌ها، به پاس رحمت بي‌انتهايت مرا از عذاب آتش نجات بخش، و از رسوايي و ننگ محفوظ بدار، در روزي که نيکان از بدان جدا مي‌شوند و حالت‌ها دگرگون مي‌گردند و ترس‌ها آشکار مي‌گردند و نيکوکاران به قرب تو نايل مي‌گردند و بدکاران از آن دور مي‌شوند و هرکس به آنچه به دست آورده است مي‌رسد و به هيچ‌کسي ستمي نخواهد شد».

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org