- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس پنجم
اهداف و آثار بعثت پيامبران
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. از اهداف بعثت پيامبران آگاه شود؛
2. بتواند با آيات قرآن كريم هريك از اهداف پيامبران را اثبات كند؛
3. بداند چرا بهرغم فطري بودن توحيد، دعوت به آن جزء اهداف پيامبران است؛
4. با انواع تحريف و اختلاف در دين، كه رفع آن از اهداف پيامبران بوده است، آشنا شود.
حضرت عليعلیهالسلام فرمودهاند: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَيَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛(1) خدا رسولانش را در ميان انسانها مبعوث ساخت و پيامبرانش را پيدرپي بهسوي آنها فرستاد تا وفاي به پيمان فطرت را از آنان بخواهند و نعمتهاي فراموششدة او را يادآوري كنند و با تبليغ [فرمان خدا]، حجت را بر آنها تمام كنند و گنجينههاي عقول را آشكار سازند.
در درس پيشين گفتيم كه انسان براي رسيدن به هدف والاي خويش در آفرينش، يعني كمال مطلوب، نيازمند وحي است، و چون تمام انسانها توانايي ارتباط وحياني را ندارند، خداوند افرادي را از ميان انسانها براي رساندن پيام الهي به مردم برگزيده است. در اين درس اهداف و آثار بعثت پيامبران را بررسي ميكنيم.
1. هدايت تشريعي مردم
طبق بيان قرآن كريم، مسئلة نبوت از آغاز خلقت بشر مطرح بوده، و زندگي انسان در اين دنيا بر اساس هدايت تشريعي بنا شده است. پذيرش اين مطلب، با توجه به هدف
1. نهج البلاغه، خطبة 1.
آفرينش انسان در اين جهان، آسان است؛ زيرا انسان در عالم ماده به وجود آمده است تا سرنوشت خويش را به اختيار خود رقم بزند؛ بنابراين ميبايست خداوند راه كمال را كه منتهي به سعادت ميشود، و راه نقص را كه منتهي به شقاوت ميشود به او نشان دهد، تا انسان با انتخاب آزاد خويش يكي را برگزيند.
بنابر آيات قرآن، از همان هنگام كه حضرت آدم به زمين هبوط كرد، به او وحي شد كه وقتي هدايتي ازسوي خدا برايتان ميآيد، بايد آن را بپذيريد؛ اگر آن را بپذيريد و بدان عمل كنيد، به سعادت دست مييابيد، و اگر از در مخالفت درآييد، شقاوت در انتظارتان خواهد بود:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدي فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره:38)؛ «گفتيم جملگي از آن [بهشت] فرود آييد. اگر ازسوي من شما را هدايتي آمد، آنان كه هدايتم را پيروي كنند، برايشان بيمي نيست و غمگين نخواهند شد».
آية ديگري نيز داريم كه ظاهراً خطاب به آدم و حوا ميفرمايد: قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً(طه:123)؛ «فرمود: "همگي از آن [مقام] فرود آييد"». اما احتمال ميرود مخاطب اين سخن، حضرت آدم و ابليس باشند؛ چون در ادامه ميفرمايد: بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقي (طه:123)؛ «درحاليكه بعضي از شما دشمن بعضي ديگر است؛ پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هركس از هدايتم پيروي كند، نه گمراه ميشود و نه تيرهبخت».
خداوند در آية ديگري خطاب به همة آدميان ميفرمايد:
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَي وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (اعراف:35)؛ «اي فرزندان آدم، هرگاه پيامبراني از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند، كساني كه پرهيزگاري كنند و به صلاح آيند، بيمي بر آنها نيست و خود غمگين نميشوند».
بنابراين مسئلة هدايت تشريعي بهوسيلة وحي و نبوت، امري است كه در طرح آفرينش منظور بوده، و اصلاً سكونت انسان در زمين بدون آن خلاف حكمت الهي است. بر اين اساس، طبق بيان قرآن كريم، خداوند براي هر امتي، پيامبري فرستاده است: وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِيها نَذِيرٌ (فاطر:24)؛ «هيچ امتي نيست مگر اينكه پيامبري داشته است».
كلمة «امت» در قرآن معاني بسياري دارد.(1) اين واژه علاوه بر اينكه گاهي بر شخص اطلاق شده(2) و گاهي بهمعناي زمان به كار رفته،(3) در برخي آيات هم بر گروهي از انسانها اطلاق شده است؛ مثلاً قرآن همة انبيا را يك امت حساب ميكند: إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (انبياء:92)؛ بااينكه همة آنان در يك زمان و يك مكان نميزيستند و با هم روابط اقتصادي و سياسي نداشتند. بنابراين امت در چنين آياتي بهمعناي گروه است.(4) اما دربارة اينكه هر امتي پيامبري دارد، نميتوانيم اظهار نظر قاطع و دقيقي كنيم. آنچه ميتوان گفت اين است كه هر گروهي از انسانها كه جداي از انسانهاي ديگر ميزيند و روابطشان به گونهاي نيست كه معلوماتشان به يكديگر منتقل شود، به راهنماهاي جداگانهاي نياز دارند؛ اما اگر ميليونها انسان در طول دهها قرن، روابطشان به گونهاي باشد كه معلوماتشان به هم منتقل شود، اگر كتابي براي يكي از آنها نازل شد و در ميانشان باقي ماند، همة آن جوامع يك امت محسوب ميشوند.
2. اتمام حجت
با استناد به برهاني كه براي لزوم نبوت اقامه كرديم ـ و نشان داديم كه قرآن نيز مؤيد آن
1. بعضي گمان كردهاند كه امت در قرآن مترادف با جامعه بهمعناي علمياش است، ولي اينطور نيست.
2. مانند: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِين (نحل:120).
3. مانند: وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةأَنَاأُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُون (يوسف:45).
4. براي اطلاع بيشتر، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص87 ـ 88.
است ـ برخي اهداف پيامبران معلوم ميشود. نخستين هدفي كه اين برهان براي پيامبران اثبات ميكند، اتمام حجت براي مردم از طريق بيان راه صواب و خطاست، تا گزينش هر راهي آگاهانه باشد؛ وگرنه انسان، به سبب ناتواني عقل و ديگر مشاعرش، نخواهد توانست راه حق را تشخيص دهد و در نتيجه، مسئول نخواهد بود. قرآن كريم نيز اين مطلب را بهصراحت بيان ميكند:
رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً؛(1) «پيامبراني بشارتگر و هشداردهنده [فرستاديم] تا مردم را پس از [آمدن] پيامبران بر خدا حجتي نباشد و خدا پيروزمند و حكيم است».
بهويژه با عنايت به عبارت پاياني آيه كه ميفرمايد وَكانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً، روشن ميشود كه اتمام حجت لازمة حكمت الهي است، و اين همان تقريبي است كه در استدلال بر ضرورت نبوت بيان كرديم.
آية مشابه ديگري خطاب به معاصران پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ميفرمايد:
وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَإِنْ كُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَي مِنْهُمْ... (انعام:155ـ157)؛ و اين خجسته كتابي است كه ما آن را نازل كرديم. پس، از آن پيروي كنيد و پرهيزگاري نماييد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد؛ تا نگوييد كتاب [آسماني] تنها بر دو طايفه پيش از ما نازل شده و ما از آموختن آنها بيخبر بوديم. يا نگوييد اگر كتاب بر ما نازل ميشد، قطعاً از آنان هدايتيافتهتر بوديم. اينك حجتي از جانب پروردگارتان براي شما آمده و رهنمود و رحمتي است... .
1. نساء (4)، 165.
معناي آيه اين است كه اگر خداوند براي عربهاي عصر نزول پيغمبري نفرستاده بود، آنها ميتوانستند بگويند خدا براي يهود و نصارا پيامبراني فرستاد و ازاينرو آنها راه حق را شناختند و عدهاي راه يافتند، گرچه بسياري از ايشان گمراه شدند؛ اگر خدا براي ما هم پيامبر فرستاده بود، ما بيش از آنان به راه حق ميگراييديم. ازاينروي خداوند حكيم براي آنان هم پيامبر فرستاد تا آزمايش شوند.(1)
خداوند در آية ديگري خطاب به اهل كتاب ميفرمايد:
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَي فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (مائده:19)؛ اي اهل كتاب، پيامبر ما بهسوي شما آمده كه در دوران فترت رسولان [حقايق را] براي شما بيان ميكند، تا مبادا [روز قيامت] بگوييد براي ما بشارتگر و هشداردهندهاي نيامد. پس قطعاً براي شما بشارتگر و هشداردهندهاي آمده است و خدا بر هر چيزي تواناست.
البته اهل كتاب خود را تابع پيامبري ميدانستند، ولي انتظار داشتند پيامبر ديگري بيايد. دليل اين انتظار شايد مژدهاي بود كه از پيامبرانشان دربارة ظهور پيامبر خاتم به آنها رسيده بود.(2) از باب نمونه، طبق بيان قرآن كريم، حضرت عيسي علیه السلام خود را بشارتدهنده به ظهور حضرت محمدصلی الله علیه و آله معرفي كرده است:
وَإِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد... (صف:6)؛
1. شايان توجه است كه خداوند در آية ديگري از قرآن كريم به اين نكته اشاره ميكند كه آنان پيش از بعثت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله قسم خورده بودند كه اگر خدا پيامبري برايشان بفرستد، از او تبعيت ميكنند و هدايتيافتهتر از اقوام ديگر خواهند بود: وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي الأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُوراً (فاطر:42).
2. دربارة اين مسئله در درسهاي آينده بهتفصيل سخن خواهيم گفت.
و [ياد كن] هنگامي را كه عيسي پسر مريم گفت: «اي فرزندان اسرائيل، من فرستادة خدا بهسوي شما هستم؛ تورات را كه پيش از من بوده تصديق ميكنم و به فرستادهاي كه پس از من ميآيد و نام او احمد است، بشارتگرم...».
به همين سبب خداوند متعال، پيامبر اسلام را فرستاد تا مبادا بهانهاي داشته باشند و در آينده بگويند: چون، مثلاً، كتاب ما تحريف شده و تعاليم انبياي سابق به دست ما نرسيده بود، بايد پيامبر ديگري ميآمد، و يا چون وعدة ظهور او را شنيده بوديم در انتظارش نشستيم و وقتي نيامد به ورطة ترديد افتاديم و گمراه شديم.
آية ديگري ميفرمايد:
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَي (طه:134)؛ «اگر پيش از آمدن پيامبري عذابشان ميكرديم، ميگفتند: "اي پروردگار ما، چرا رسولي بر ما نفرستادي تا پيش از آنكه به خواري و رسوايي افتيم، از آيات تو پيروي كنيم؟"»
خداوند مردم را آفريده است تا با اختيار خودشان، راه خوب يا راه بد را انتخاب كنند، و در صورت گزينش راه بد، تاوان آن را بپردازند. پس كساني كه راه خطا را برميگزينند، ناگزير گرفتار عذاب خواهند شد. حال اگر اين عذاب پيش از آمدن پيامبري بهسوي آنها بر ايشان فرود ميآمد، آنها ميتوانستند بگويند: «خدايا، ما راه خوب و بد را نميدانستيم؛ چرا پيامبري نفرستادي تا ما را هدايت كند؟ ما در غفلت بوديم؛ تو چرا كسي را نفرستادي تا ما را از غفلت درآورد؟» پس، فرستادن پيامبران براي جلوگيري از اين بهانههاست؛ چنانكه خداوند در آيه ديگري ميفرمايد: وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولا (اسراء:15)؛ «ما هيچ مردمي را عذاب نميكنيم تا آنگاه كه پيامبري برايشان بفرستيم».
اين آيات مؤيد اين است كه يكي از اهداف نبوت، اتمام حجت و قطع عذر است.
3. دعوت به توحيد و عبادت خدا
اساسيترين هدف پيامبران الهي دعوت به توحيد و بندگي خداست.(1) همه پيامبران، بدون استثنا، دعوت به توحيد و دوري از شرك و بتپرستي را، سرلوحة برنامة خود قرار داده بودند: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل:36)؛ «و درحقيقت، در ميان هر امتي فرستادهاي برانگيختم، تا ]بگويد [خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد».(2)
خداوند خطاب به حضرت رسول اكرمصلی الله علیه و آله ميفرمايد: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُون (انبياء:25)؛ «و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست؛ پس مرا بپرستيد».
قرآن كريم به شماري از پيامبران كه مردم را به توحيد و دوري از طاغوت فراميخواندند، به نام اشاره ميكند. حضرت نوح، هود و صالحعلیهم السلام به قوم خود ميفرمودند: اعْبُدُوا اللَّهَ (نوح:3؛ هود:50؛ هود:61)؛ «خدا را بپرستيد». حضرت ابراهيم علیه السلام نيز به قوم خود ميفرمود: مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ (انبياء:52)؛ «اين مجسمههايي كه شما ملازم آنها شدهايد، چيستند؟»(3)
مسئلة توحيد در ميان اهداف انبيا آنقدر اهميت دارد كه قرآن كريم حتي هدف از
1. انبياي الهي وظيفة خطير دعوت به توحيد را از طريق بالا بردن سطح بينش انسانها انجام ميدادند. پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله ميفرمايد: وَلاَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً وَلاَ رَسُولاً حَتّي يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَيَكُونُ عَقْلُهُ اَفْضَل مِنْ عُقُولِ أُمَّتِه؛ «و خداوند هيچ پيامبر و رسولي را برنينگيخت، مگر هنگامي كه خردها را تكميل كرد و در آن هنگام، خرد آن پيامبر بالاتر از عقول امتش بود» (محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج1، باب العقل و الجهل، ص14، ح11).
2. و نيز: إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ اللَّهَ (فصلت:14)؛ «چون فرستادگان ما از پيش رو و از پشتسرشان بر آنان آمدند، گفتند: زنهار جز خدا را مپرستيد».
3. و نيز آمده است: وَمَا أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (بينه:5)؛ «و فرمان نيافته بودند جز اينكه خدا را بپرستند، و درحاليكه به توحيد گراييدهاند، دين خود را براي او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زكات بدهند و دين ثابت پايدار همين است». سياق اين آيه نشان ميدهد كه مخاطب آن اهل كتاب بودهاند؛ گرچه برخي آن را خطاب به تمام انسانها ميدانند (ر.ك: فخرالدين محمدبنعمر رازي، تفسير كبير، ج3، ص42).
تشكيل حكومت صالحان را در روي زمين، فراهم كردن زمينة توحيد و عبوديت براي بندگان و نفي شرك ميداند؛ چراكه فقط با عبوديت ميتوان به سعادت رسيد:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا (نور:55)؛ خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين ]خود[ قرار دهد، همانگونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين خود قرار داد؛ و آن ديني كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، تا مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند.
اين وظيفة پيامبران منافاتي با فطري بودن توحيد و دلالت عقل بر آن ندارد؛ زيرا، چنانكه در صفحات بعد خواهد آمد، گاه مردم يك جامعه، براثر عواملي ازجمله شرايط اجتماعي، حتي از مسائل خرديابي چون توحيد غافل ميشوند و آمدن پيامبر برايشان ضرورت مييابد.
4. توجه دادن به معاد
طبق بيان قرآن كريم يكي ديگر از اهداف انبيا توجه دادن مردم به معاد است. پيامبران به مردم گوشزد ميكنند كه بعد از زندگي دنيوي، حيات ديگري نيز در ادامة دنيا و مرتبط با آن پيش رو دارند، كه در آن ثمرة تكتك اعمال دنيوي خود را خواهند ديد؛ پس بايد مراقب اعمال خود باشند.
به گزارش قرآن همة پيامبران اينچنين دربارة معاد به انسانها و جنيان هشدار ميدادند:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا(انعام:130)؛ «اي گروه جن و انس، آيا از ميان
شما فرستادگاني براي شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: ما به زيان خود گواهي ميدهيم».
يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (غافر:15)؛ «به هريك از بندگانش كه بخواهد آن روح (فرشته) را به فرمان خود ميفرستد تا ]مردم را [از روز ملاقات ]با خدا[ بترساند».
از اين آيات برميآيد كه يكي از اهداف بعثت پيامبران هشدار دربارة معاد بوده است:
حضرت نوح علیه السلام به قوم خود ميفرمود: إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (اعراف:59)؛ «من از عذاب روزي سترگ بر شما بيمناكم»؛ و اشراف قومش در برابر دعوت او به مردم ميگفتند:
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ * هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ * إِنْ هِيَ إِلاّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (مؤمنون:35ـ37)؛ آيا به شما وعده ميدهد وقتي مُرديد و خاك و استخوان شديد، باز شما از گور زنده بيرون آورده ميشويد؟ و چه دور است آنچه كه وعده داده ميشويد! جز اين زندگاني دنياي ما چيزي نيست؛ ميميريم و زندگي ميكنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد.
حضرت شعيب علیه السلام نيز به مردم ميفرمود: إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ(هود:84)؛ «از عذاب روزي فراگير بر شما بيمناكم».(1)
حضرت هود علیه السلام نيز اينچنين دربارة قيامت هشدار ميداد: إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(شعراء:135)؛ «من از عذاب روزي هولناك بر شما ميترسم».
1. همچنين در قرآن ميخوانيم: وَإِلي مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الآخِرَ وَلا تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ (عنكبوت:36)؛ «و بهسوي مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اي قوم من، خدا را بپرستيد و به روز واپسين اميد داشته باشيد و در زمين سر به فساد برمداريد».
قرآن كريم تصريح ميكند كه هدف از دادن كتاب به حضرت موسي علیه السلام اين بوده است كه مردم به آخرت ايمان بياورند:
ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ تَماماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدي وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤمِنُونَ(انعام:154)؛ «آنگاه به موسي كتاب داديم، براي اينكه ]نعمت را[ بر كسي كه نيكي كرده است تمام كنيم، و براي اينكه هر چيزي را بيان نماييم، و هدايت و رحمتي باشد، اميد كه به لقاي پروردگارشان ايمان بياورند».
البته خداوند پيش از آن مسئلة معاد را به خود موسي علیه السلام هم يادآوري كرده بود: إِن السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَي كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَي (طه:15)؛ «درحقيقت قيامت فرارسنده است. ميخواهم آن را پوشيده دارم، تا هركسي به ]موجب [آنچه ميكوشد، جزا يابد».
اين هشدارهاي انبيا و كتابهاي آسماني دربارة معاد بهمعناي آن نيست كه عقل انسان بهتنهايي ضرورت معاد را درنمييابد؛ بلكه چون براثر شرايط اجتماعي و بروز شبهات ممكن است انسان از حكم عقل و بهكارگيري آن غافل شود، خداوند پيامبران را بهسوي مردم گسيل ميدارد تا از اين مسئلة مهم غافل نمانند.
5. اصلاح تحريفها و رفع اختلافات ديني
از برخي آيات قرآن برميآيد كه يكي از اهداف بعثت بعضي از پيامبران، اصلاح تحريفهايي بوده كه منجر به اختلاف در دين ميشده است؛ زيرا گاهي براثر مرور زمان و يا عوامل مختلف ديگر، كتابهاي آسماني و سخنان پيامبران تحريف ميشد، و همان ديني كه روزگاري باعث هدايت بسياري از مردم شده بود، به گونهاي تغيير شكل ميداد كه موجب گمراهي آيندگان ميشد. براي مثال، انجيلي كه خداوند بر حضرت عيسي علیه السلام نازل كرده بود، امروز در دست نيست. مسيحيان خود اذعان ميكنند كه انجيلهاي چهارگانة موجود، نوشتة كساني است كه به نام شاگردان حضرت عيسي علیه السلام ناميده
شدهاند.(1) اين بدان معناست كه انتساب اين اناجيل به شاگردان حضرت عيسي علیه السلام هم قطعي نيست.(2) لحن اين انجيلها شبيه به كتابهاي تاريخ و سيره است و در آنها مطالبي شركآلود، مخالف عقل و در تضاد با همة شرايع آسماني به چشم ميخورد. شواهدي ازاينقبيل گواهي ميدهند كه تحريف اديان و كتابهاي آسماني امر محالي نيست؛ چنانكه گفتهاند: ادلُّ دليل علي امكان الشيء وقوعه. مردمان معتقد به چنين اديان تحريفشدهاي، تفاوت چنداني با امتهاي محروم از پيامبر و كتاب آسماني ندارند. چنين مردمي نيازمند پيامبري هستند كه دستكم بخشهاي تحريفشدة دينشان را ترميم كند؛ حال اينكه آن پيامبر شريعت ديگري هم بياورد يا نه، مسئلة ديگري است.
قرآن در بعضي آيات به اين نكته اشاره ميكند كه علماي اهل كتاب، براي حفظ منافع خود، مطالبي را پنهان كرده بودند و به مردم نميگفتند؛ در نتيجه، مردم در دينشان دچار اختلاف شدند. خداوند پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله را براي رفع اين اختلافات و نشان دادن راه حق به مردم فرستاد. قرآن كريم دربارة بعثت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ميفرمايد:
يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ (مائده:15)؛ «اي اهل كتاب، پيامبر ما نزد شما آمد تا بسياري از[محتويات] كتاب خدا را كه پنهان ميداشتيد، برايتان بيان كند و از بسياري[ از خطاهاي شما] درگذرد».
آيات ديگري هم گوياي آن است كه علماي اهل كتاب مطالبي را خودشان مينوشتند و به خداوند نسبت ميدادند:
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً...
1. ر.ك: مريل چاپين تني، معرفي عهد جديد، ترجمة طاطهوس ميكائيليان، ص135ـ221؛ توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، ص26، 27، 43ـ47.
2. محمدجواد بلاغي، الهدي الي دين المصطفي، ص35ـ40.
(بقره:79)؛ «پس واي بر كساني كه كتاب [تحريفشدهاي] با دستهاي خود مينويسند، سپس ميگويند اين از جانب خداست، تا بدان بهاي ناچيزي به دست آرند...».
بنابر اين آيات پيامبر اسلام آمد تا حقايقي را كه آنان پنهان كرده بودند، آشكار كند. در برخي آيات ديگر اين مسئله بهصورت كلي مطرح شده است:
كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (بقره:213)؛ مردم يك امت بودند؛ پس خدا پيامبران نويددهنده و ترساننده را برانگيخت و با آنها كتاب به حق نازل كرد، تا آن كتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حكم كند؛ ولي جز كساني كه كتاب بر آنها نازل شده و حجتها آشكار گشته بود، از روي حسدي كه نسبت به هم ميورزيدند، در آن اختلاف نكردند؛ و خدا مؤمنان را به ارادة خود در آن حقيقتي كه اختلاف ميكردند راه نمود؛ خدا هركس را كه بخواهد به راه راست هدايت ميكند.
چند نكته در آية بالا نيازمند بحث است. نخست اينكه عبارت كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، از دوراني سخن ميگويد كه مردم امت واحدي بودهاند؛ اما اين «امت واحد» به چه معناست؟ آيا آنان ازلحاظ اعتقادي همگون بودند، و يا منظور يكساني آنان ازلحاظ شيوة زندگي يا مكان آن است؟ اگر منظور وحدت اعتقادي آنان است، آيا آن اعتقاد بر حق بود يا باطل؟
برداشت مرحوم علامه طباطباييقدس سره از اين جمله، به قرينة جملة بعد، اين است كه در آن زمان مردم زندگي ساده و يكنواختي داشتهاند. در اوايل سكونت حضرت آدم در
زمين شمار انسانها بسيار كم بود و مردم زندگي سادهاي داشتند؛ ازاينرو مسائل اجتماعي پيچيدهاي كه موجب اختلاف ميشود، در ميانشان وجود نداشت و مشكلاتشان بيش از برخي اختلافهاي فردي نبود.(1)
احتمال ديگر دربارة «امت واحد» اين است كه روزگاري همة انسانها داراي يك عقيدة حق بودهاند؛ يعني زماني كه همه موحد بودهاند و دستوراتي كه حضرت آدم علیه السلام ، نخستين پيامبر الهي، آورده بود، راهنماي آنان بوده است. ولي پس از رحلت حضرت آدم علیه السلام ، كه بنابر روايات بيش از نهصد سال عمر كرده است،(2) اختلافات مذهبي رخ نمود و مذاهب شركآلودي پديد آمد. در اين هنگام بود كه ارسال پيامبران ديگري ضرورت يافت: فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّين؛ و خداوند پيامبران بسياري را پيدرپي فرستاد: أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا تا اختلافاتي كه در بين مردم رخ داده بود رفع شود: فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ. شايد از اين آيه بتوان چنين برداشت كرد كه حضرت آدم كتاب نداشته و دعوتش شفاهي بوده است و مردم هم چون ميدانستند كه حضرت آدم علیه السلام پيامبر و دريافتكنندة وحي است، سخنانش را ميپذيرفتند؛ ولي پس از بروز اختلافات ديني ضرورت يافت كه در ميان مردم متني باشد كه عباراتش محفوظ بماند، تا طبق عبارت لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ، در موارد اختلاف مردم، حاكم باشد و اختلافشان را رفع كند.
از عبارت وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاّ الَّذِينَ أُوتُوهُ برميآيد كه علاوه بر اختلافهايي كه در بالا از آن سخن گفتيم، در ميان كساني كه به عمد آن كتابها را تحريف ميكردند نيز اختلافهايي پديد آمد. عبارت بَغْياً بَيْنَهُم گوياي آن است كه آنان از روي ستم و
1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص213.
2. عمر حضرت آدم در روايات، متفاوت نقل شده است: 936، 1000 و 1030 سال (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج11، ص266، ح5 و ص269، ح19).
سركشي، براي حفظ منافع خودشان، در دين خدا اختلاف ميانداختند؛ البته خداوند مؤمنان را هدايت ميفرمود: فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.
بنابراين، طبق اين آيه، با وجود اختلافي كه براثر نبود پيامبر در ميان امت، هرچند به عمد و از روي سركشي رخ ميدهد، خداوند از باب تفضل پيامبر ديگري را مبعوث ميفرمايد تا نسلهاي آينده گمراه نشوند.
6. تذكر دادن
با استناد به قرآن كريم ميتوان يادآوري را نيز يكي از اهداف نبوت دانست. مردم بااينكه خودشان ميتوانند اموري را درك كنند و برخي را هم بهصورت مبهم و نيمهآگاهانه درك كردهاند، احتياج به يك يادآور دارند تا آن درك نيمهآگاهانهشان كامل شود و به تعبير قرآن كريم، از غفلت درآيند و به مقام ذكر و آگاهي برسند. واژة «ذكر»، كه مشتقات آن مانند «ذكريٰ»، «تذكرة»، «مذكِّر» و «مدّكر» بارها در قرآن دربارة خود قرآن(1) و برخي كتابهاي آسماني ديگر و انبياي الهي به كار رفته، بهمعناي يادآوري و تجديد آگاهي نسبت به امري است كه از آن غفلت شده است.(2) قرآن خطاب به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله ميفرمايد: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّر (غاشيه:21)؛ «پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهندهاي».
قرآن كريم آنچه را بر حضرت هود علیه السلام فرود آمده است نيز «ذكر» مينامد: أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَي رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ... (اعراف:69)؛ «آيا تعجب كرديد كه بر مردي از خودتان، پندي از جانب پروردگارتان براي شما آمده، تا شما را هشدار دهد؟...».
1. مانند سورة قمر، آيات 17، 22، 33، 40. براي آگاهي از كاربردهاي واژة «ذكر» و مشتقات آن در قرآن، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، تحقيق و نگارش محمود رجبي، ص47ـ50.
2. ر.ك: حسينبنمحمد راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ قرآن، مادة ذكر، ص181.
يادآوري در جايي مطرح است كه انسان چيزي را ميدانسته، اما آن را فراموش و يا براثر غفلت نسبت به آن مسئله حالت نيمهآگاهانه يافته است. طبيعي است كه وقتي ميتوان علم را در انتخاب مؤثر دانست كه كانون توجه باشد. چنانكه در مبحث ضرورت وحي گذشت، ممكن است برخي جوامع براثر عوامل مختلفي دچار يك غفلت عمومي شوند؛ در اين حالت پردههاي اوهام و هواهاي نفساني بر صفحة عقل آنها ميافتد و جوي در جامعه حاكم ميشود كه اصلاً مسائل ديني و اخروي، حتي امور فطري چون خداشناسي و خداپرستي، برايشان مطرح نشود. در چنين جامعهاي ديگر عقل فروخفتة بشري راهي به مسير حق ندارد و جز يك فرستادة الهي كسي نميتواند مردم را از غفلت درآورد.
7. انذار و تبشير
از آيات قرآن برميآيد كه گاهي انسان با وجود آگاهي از چيزي و حتي توجه به آن، انگيزة عمل بر اساس آن را ندارد. در چنين حالتي بايد انگيزهاي در انسان پديد آيد تا او را به حركت درآورد. انبيا در جايگاه «مُنذِر و مبشّر»، اين وظيفه را به عهده دارند؛ آنان در مردم انگيزة عمل به وجود ميآورند و گرايشهاي خفتة آنان را بيدار ميكنند. گرچه هر انساني از عذاب ميترسد و حتي احتمال ضعيف آن هم بايد در وي مؤثر باشد، در عمل، چنين تأثيري را در مردم نميبينيم. پيامبران عذابهاي اخروي و نعمتهاي بهشتي را براي انسانها توصيف ميكنند و با انذار و تبشير، گرايشها را به كنش، و علمها را به آگاهي تبديل ميكنند. در واقع پيامبران افزون بر اينكه بينش مردم را بالا ميبرند، با ترساندن از عذابهاي الهي و بشارت به نعمتهاي الهي، گرايشهاي انسان را نيز بهسوي فعليت ميرانند.
بررسي آيات قرآن كريم نشان ميدهد كه بخش عظيمي از آيات، در خصوص انذار و تبشير ازسوي پيامبران است كه پيوسته به بيان نعمتهاي بهشتي و عذابهاي الهي مشغول بودند. اين مسائل در قرآن بهقدري مهم است كه گاهي پيامبران را با عنوان
«نذير» ميخواند: وَإِنْ مِنأُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِيها نَذِيرٌ (فاطر:24)؛ «و هيچ ملتي نيست مگر آنكه در ميانشان بيمدهندهاي بوده است».
بيم دادن بارزترين صفت پيامبران است و ضرورتش هم كاملاً احساس ميشود؛ زيرا كسي بايد در جامعه باشد تا مردم را از خطرات پيش رو آگاه كند. قرآن كريم در آيات متعدد پيامبران را مبشر و منذر معرفي ميكند: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ... (بقره:213)؛ «مردم امتي يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت...».(1)
قرآن كريم، در چند آية مختلف پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله را نيز با واژگان «بشير» و «نذير» توصيف ميفرمايد؛ ازجمله: إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا... (بقره:119)؛ «ما تو را بهحق فرستاديم تا بشارتگر و بيمدهنده باشي...».(2)
8. مبارزه با ظلم و فساد
يكي از اهدافي كه قرآن كريم براي پيامبران ترسيم ميكند، مبارزة عملي ايشان با ظلمها و فسادهايي است كه در زمان خودشان رايج بوده است. هر پيامبري، در كنار دعوت مردم به توحيد و عبادت خدا، بر مبارزه با مفسدة رايج در زمان خودش بيشتر تكيه ميكرده است. براي مثال قرآن كريم همواره در بيان داستان حضرت شعيب علیه السلام به اين نكته اشاره ميكند كه او پس از دعوت به توحيد، مردم را به دقت در وزن كردن اجناس و نهي از كمفروشي فراميخوانده است:
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ * وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ * وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ (شعراء:181ـ183)؛ «پيمانه را تمام دهيد
1. و نيز: نساء (4)، 165؛ انعام (6)، 48؛ كهف (18)، 56؛ صف (38)، 6.
2. و نيز: مائده (5)، 19؛ اعراف (7)، 88؛ سبأ (34)، 28؛ فاطر (35)، 24.
و از كمفروشان مباشيد و با ترازوي درست بسنجيد، و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد».(1)
وقتي حضرت لوط علیه السلام به نبوت مبعوث شد، فساد خاصي در ميان مردم شايع شده بود كه حضرت شروع به مبارزه با آن كرد:
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (اعراف:8081)؛ و لوط را [فرستاديم] هنگامي كه به قوم خود گفت: «آيا آن كار زشت[ي] را مرتكب ميشويد كه هيچكس از جهانيان در آن بر شما پيشي نگرفته است؟ شما از روي شهوت بهجاي زنان با مردان درميآميزيد؛ آري شما گروهي تجاوزكاريد».
9. فراهم ساختن زمينة برپايي قسط و عدالت در جامعه
طبق بيان قرآن كريم، يكي از اهداف مهم پيامبران الهي، ايجاد زمينه براي برپايي قسط و عدالت اجتماعي است. قرآن ميفرمايد:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (حديد:25)؛ بهراستي ما پيامبران خود را با دليل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند؛ و آهن را كه در آن براي مردم خطري سخت و سودهايي است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسي در نهان او و پيامبرانش را ياري ميكند. آري، خدا نيرومند شكستناپذير است.
«بيّنات» بهمعناي دلايل روشن است و شامل معجزات و دلايل حقانيت دعوت پيامبران
1. و نيز، ر.ك: اعراف (7)، 85.
ميشود.(1) «الكتاب» نيز به كتاب آسماني اشاره دارد و مراد از «ميزان»، قوانيني است كه براي سنجش نيكيها و بديها، ارزشها و ضد ارزشها، و حق و باطل معيار قرار ميگيرد. از جملة لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ استفاده ميشود: اولاً، يكي از اهداف مهم برانگيخته شدن پيامبران و آمدن كتابهاي آسماني، ميزان و آهن، اقامة قسط و عدل است؛(2) ثانياً، به دنبال فعاليتهاي انبياي الهي، مردم ميتوانند به مرتبهاي از رشد برسند كه خودشان براي برپايي عدل اقدام كنند، تا ديگر نيازي نباشد كه پيامبران عدالت را با اجبار در جامعه اجرا كنند. البته اين روش براي كساني است كه از طريق بيّنات، كتاب و ميزان، به اقامة قسط ترغيب شوند؛ ولي برخي هم هستند كه اين امور در آنها تأثيري ندارد و براثر پيروي از هوا و هوس و براي رسيدن به منافع خودشان همهچيز را زير پا ميگذارند. اين افراد را ميتوان و بايد با الزامات قانوني، كه بخشي از آن قوانين كيفري اسلام است، وادار به پذيرش عدالت كرد؛ به همين دليل در ادامة آيه آمده است: وَأَنْزَلْنَا(3) الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ.
آيات ديگر نيز(4) دلالت دارد كه پيامبران الهي مردم را به رعايت عدالت در زمينههاي اجتماعي و حقوقي و اقتصادي دعوت ميكردهاند.
10. آزادي انسانها از قيد و بندهاي ناروا
يكي از اهدافي كه قرآن براي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله برميشمارد، آزاد كردن انسانها از تمام قيد و بندهاي نارواي فكري و اعتقادي دروني و بيروني است:
1. ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص443؛ حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن كريم، ج2، ص189ـ190.
2. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص171.
3. مراد از فروفرستادن، آفريدن است؛ چنانكه در آيات ديگري نيز به اين معنا آمده است؛ مانند: يَا بَني آدَمَ اَنْزَلنا اِلَيْكُمْ لِباسَاً يُواري سُوءاتِكُمْ وَرِيْشاً (اعراف:26).
4. مانند: اعراف (7)، 85؛ هود (11)، 84، 85؛ شعراء (26)، 181، 182.
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ (اعراف:157)؛ همانا آنان كه از اين فرستادة پيامبر درسنخوانده، كه نام او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مييابند، پيروي ميكنند؛ همان پيامبري كه آنان را به كار پسنديده فرمان ميدهد و از كار ناپسند بازميدارد و براي آنان چيزهاي پاكيزه را حلال، و چيزهاي ناپاك را حرام ميگرداند و از دوش آنان قيد و بندهايي را كه برايشان بوده است، برميدارد.(1)
«اِصْر» بهمعناي بستن چيزي و حبس كردن كسي با قهر و غلبه است، و مراد از آن در آية بالا، اموري است كه انسان را از رسيدن به نيكيها بازميدارد.(2) «اَغْلال» جمع «غُل» بهمعناي طوق آهني است كه بر گردن مجرمان بسته ميشود(3) و اينجا معناي كناييِِ آنْ مراد است. با عنايت به وضع فرهنگي مردم در صدر اسلام، از بخشهاي پيشين آيه، كه به امربهمعروف و نهيازمنكر و حلال كردن پاكيها و حرام كردن پليديها اشاره دارد، ميتوان استفاده كرد كه مراد از «اصر» و «غل»، قيد و بندهاي فرهنگي است.
آية بالا، علاوه بر اثبات حقانيت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله،(4) گوياي آن است كه آن حضرت پاكيها را براي آنها حلال، و پليديها را حرام كرده، و مردم را به خوبيها امر، و از بديها نهي فرموده است. او از طريق تبليغ و تعليم و عوض كردن بينش مردم و بيان احكام واقعي الهي براي آنان، و فرمان دادن به خوبيها و نهي از بديها، زمينة رهايي آنها را از قيد و
1. حلال كردن پاكيها و حرام شمردن ناپاكيها، به جنبة آگاهيبخشي پيامبر اشاره دارد، و امربهمعروف و نهيازمنكر جنبة دعوت و دستور به عمل دارد. نتيجة اين دو زمينه، برداشتن موانع هدايت و غل و زنجيرهاي نارواست.
2. حسينبنمحمد راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، مادة اصر، ص14.
3. احمدبنمحمدبنعلي مقري فيّومي، مصباح المنير، ج2، ص14.
4. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص294ـ295.
بندهاي ناروا فراهم ساخته است. با تنقيح مناط ميتوان گفت پيامبران ديگر نيز، همانند حضرت محمدصلی الله علیه و آله، زنجيرهاي اخلاقي و فرهنگي را با آموزش و تزكيه برميداشتند و براي آزادي انسانها از چنگال طاغوتيان، به مبارزه با آنها ميپرداختند؛ مانند حضرت موسي و هارونعلیهما السلام، كه طبق بيان قرآن كريم به فرعون گفتند: إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِين * أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيل (شعراء:16ـ17)؛ «ما پيامبر پروردگار جهانيانيم؛ فرزندان اسرائيل را با ما بفرست».
11. نجات از تاريكيها و هدايت مردم
يكي ديگر از اهدافي كه قرآن كريم براي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و برخي پيامبران برميشمارد، نجات مردم از تاريكيهاست كه به گونهاي تمام اهداف آنان را دربرميگيرد. خداوند به پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ميفرمايد:
الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (ابراهيم:1)؛ «الف لام راء؛ كتابي است كه آن را بهسوي تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها بهسوي روشنايي بيرون آوري؛ بهسوي راه آن شكستناپذير ستوده»(1)
مراد از ظلمات در اين آيه، گمراهيها، و مراد از نور، هدايت است كه مصاديق مختلفي دارد. آيه گوياي آن است كه مصداق خارج كردن از ظلمات به نور، هدايت به راه خداست.(2)
1. و نيز اين آيات: وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (شوري:52)؛ «همانا تو به راه راست راهنمايي ميكني»؛ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (حجر:41)؛ «فرمود: اين راهي است راست كه بهسوي من منتهي ميشود»؛ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (مريم:36؛ زخرف:43)؛ «درحقيقت خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد. اين است راه راست»؛ قرآن بعد از بيان اموري كه در سعادت انسان مؤثر است، ميفرمايد: وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ (انعام:153)؛ «اين است راه راست من، پس آن را پيروي كنيد».
2. علت اينكه ظلمات، برخلاف نور، بهصورت جمع آمده اين است كه نور نماد حق است و بين اجزا و مصاديق حق، تغاير و كثرتي وجود ندارد؛ ولي گمراهيها تابع هوا و هوسها و داراي تغاير بين اجزا و مبتلا به كثرت است (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص4).
در آيات ديگري نيز به اين هدف اشاره شده است. براي مثال، دربارة اين وظيفة حضرت موسي علیه السلام آمده است:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ (ابراهيم:5)؛ «و درحقيقت موسي را با آيات خود فروفرستاديم [و به او امر فرموديم] كه قوم خود را از تاريكيها بهسوي روشنايي بيرون آور».
و نيز قرآن كريم از قول حضرت موسي علیه السلام ميفرمايد: وَيا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَي النَّجاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَي النّارِ(غافر:41)؛ «و اي قوم من، چه شده است كه من شما را به نجات فراميخوانم و[شما] مرا به آتش فراميخوانيد؟» از مقايسة دو آية بالا درمييابيم كه منظور از خارج كردن از تاريكيها به نور، دعوت به نجات است.
در آيات ديگر قرآن كريم آمده است:
قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (مائده:1516)؛ «قطعاً براي شما از جانب خدا روشنايي و كتابي روشنگر آمده است. خدا هركه را كه از خشنودي او پيروي كند، بهوسيلة [كتاب] به راههاي سلامت رهنمون ميشود».
فاعل در آية بالا خداوند است؛ اما در واقع، خداوند با فروفرستادن قرآن كريم به پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله و ابلاغ آن به مردم و هدايت آنان به دست آن حضرت، گمراهان را از تاريكيها به نور ميرساند.
از مجموع اين آيات برميآيد كه با هدايت پيامبران، انسانها از هر نوع تاريكي خارج ميشوند و به وادي نور و روشنايي گام مينهند.
چكيده
1. طبق بيان قرآن كريم، يكي از اهداف پيامبران هدايت تشريعي است.
2. ازجمله اهداف انبياي الهي، اتمام حجت و قطع عذر بر مردم، از طريق بيان راه صواب و خطاست.
3. دعوت به توحيد و دوري از شرك، سرلوحة برنامة همة انبيا بوده است. اين امر با فطري بودن خداشناسي منافاتي ندارد؛ چون گاهي انسانها از امور فطري نيز غافل ميشوند.
4. توجه دادن مردم به وجود حيات ديگري بعد از زندگي دنيوي و مرتبط با آن، و نيز خطرهاي قيامت، يكي ديگر از اهداف انبياست.
5. يكي ديگر از اهداف پيامبران رفع اختلافها و اصلاح تحريفهاي رخداده در كتاب آسماني و احكام الهي است كه موجب گمراهي مردم ميشود. در اين زمينه ميتوان به اختلافهاي رخداده ميان مسيحيان براثر تحريف انجيل اشاره كرد.
6. غفلت جامعه از مسائل ديني، بعثت پيامبر را ضروري ميكند. ازاينرو قرآن واژة «ذكر» و مشتقات آن را بارها دربارة انبياي الهي به كار برده است.
7. پيامبران با توصيف عذابهاي الهي و ترساندن مردم از عاقبت خطرناك كارهاي ناپسند، انگيزة ترك آن را در مردم پديد ميآوردند و با بيان نعمتهاي خداوندي و عاقبت كارهاي نيكو، گرايشهاي خفتة آنان را بيدار، و ايشان را به انجام كارهاي پسنديده و واجبات الهي ترغيب ميكردند.
8. مبارزه با طاغوت و دعوت مردم به دوري از آن، در كنار دعوت به توحيد، از ديگر اهداف اصلي همة پيامبران بوده است. افزون بر اين، هركدام از پيامبران بر مبارزه با مفاسد رايج در زمان خود بيشتر تأكيد داشتهاند.
9. يكي از وظايف پيامبران ايجاد زمينه براي برقراري عدالت در جامعه بوده است.
10. آزادي انسانها از قيد و بندهاي نارواي فكري و اعتقادي دروني و بيروني با آموزش، تزكيه و مبارزه با طاغوتيان، از ديگر وظايف پيامبران بوده است.
11. پيامبران وظيفه داشتند مردم را از گمراهي و تاريكيها نجات داده، آنها را به روشنايي، يعني هدايت الهي، وارد كنند.
پرسشها
1. با استناد به آيهاي از قرآن ثابت كنيد كه هدايت تشريعي از اهداف پيامبران است.
2. ثابت كنيد يكي از اهداف انبيا اتمام حجت و قطع عذر است.
3. با استناد به آيهاي از قرآن نشان دهيد كه دعوت به توحيد سرلوحة برنامة همة انبيا بوده است.
4. آيهاي بيان كنيد كه نشان دهد توجه دادن مردم به معاد و خطرهاي قيامت، از اهداف انبياست.
5. توضيح دهيد رفع چه نوع اختلافي بعثت پيامبر جديد را ضروري ميكند.
6. توضيح دهيد پيامبران چگونه در جامعه عدالت برقرار ميكردند.
7. انبيا از چه طريقي وظيفة انذار و تبشير را انجام ميدادند؟
8. وظيفة پيامبران آزادي مردم از چه نوع قيد و بندهايي بوده است و آنان اين وظيفه را از چه طريقي انجام ميدادند؟
9. با استناد به قرآن ثابت كنيد كه يكي از وظايف انبيا انتقال مردم از تاريكي به نور است.
منابعي براي مطالعة بيشتر
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص159 و ج12، ص5ـ6.
2. مطهري، مرتضي، مجموعهآثار، ج2، چ5، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ص175.
3. مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسي، كيهانشناسي، انسانشناسي)، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خمينيرحمه الله، قم، 1376ش، ص170ـ179.
4. شيرازي، صدرالدين محمدبنابراهيم، تفسير القرآن الكريم، انتشارات بيدار، قم، 1366ش، ج3، ص136 و ج4، ص235 و ج7، ص139.
5. بلاغي، محمدجواد، الهدي الي دين المصطفي، دار الكتب الاسلامية، قم، [بيتا]، ص35ـ40.
پژوهش
برخي آيات قرآن، رسالت پيامبران را در يك امر، مانند هشدار دادن، منحصر ميكند؛ مانند: إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذِير (فاطر:23)؛ «تو فقط هشداردهندهاي». دربارة سازگاري اين دسته از آيات، با آياتي كه بيانگر اهداف ديگر براي پيامبراناند، پژوهش كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org