- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس هشتم
راههاي شناخت پيامبران (3)
امكان، ضرورت و ارزش اعجاز
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. با ديدگاههاي مختلف در باب امكان معجزه آشنا شود؛
2. ديدگاههاي منكران امكان معجزه را به نقد بكشد؛
3. بر امكان معجزه استدلال كند؛
4. ضرورت معجزه را اثبات كند؛
5. به ارزش دلالي اعجاز پي ببرد؛
6. به قلمرو دلالت اعجاز آگاه شود.
عن ابي بصير، قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام : لأي علّة أعطي اللهعزوجل انبياءَه ورسله وأعطاكم المعجزة؟ فقال: ليكون دليلاً علي صدق من أتي به، والمعجزة علامة لله لا يعطيها الاّ أنبيائه ورسله وحججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب؛(1) ابوبصير گويد: از امام صادق علیه السلام پرسيدم: «به چه علت خداوند به پيامبران و شما (امامان) معجزه داده است؟» فرمود: «تا دليلي بر راستي مدعاي (رسالت الهي) آورندة آن باشد. معجزه نشانة خداست و خدا آن را به كسي جز پيامبران و حجتهاي خود نميبخشد، تا راستيِ راستگو و دروغِ دروغگو آشكار شود».
1. امكان معجزه
يكي از مسائلي كه با توجه به خارقالعاده بودن معجزه و نيز عمومي و قطعي بودن اصل عليت، بررسي آن ضروري مينمايد، امكان عقلي معجزه است. توضيح آنكه طبق قانون عليت، هر پديدهاي ضرورتاً نياز به علتي دارد و محال است كه معلولي بدون علت تحقق يابد؛ ازسوي ديگر با تحقق علت تامة يك معلول، وقوع آن ضروري ميشود و در اين صورت محال است كه آن امر تحقق نيابد.
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج11، ص71.
برخي پنداشتهاند كه اعتقاد به وقوع معجزه، مانند گلستان شدن آتش براي حضرت ابراهيم علیه السلام ، بهمعناي استثنا زدن به قانون عقلي عليت، انكار ضرورت آن، و در نتيجه، نقض آن است؛ زيرا وقوع آن بهمعناي تحقق گل بدون كامل شدن علل تامهاش (مانند آب، بذر و...) است. ازسوي ديگر با اينكه علت تامه براي سوزاندن فراهم است، اين اتفاق نميافتد و معلول از علت تامهاش تخلف ميكند. با اين وصف، تنها يكي از دو طرف مسئله را ميتوان پذيرفت؛ يعني اگر كليت قانون عليت را بپذيريم، ديگر نميتوانيم معجزه را امري خارقالعاده بدانيم، و اگر به خارقالعاده بودن معجزه معتقد باشيم، اين بدان معناست كه قانون عليت را استثناپذير ميدانيم. بهعلاوه، اگر بپذيريم كه معجزات نيز علت دارند، اين اشكال پيش ميآيد كه يكي از فروع اصل عليت، مسئلة سنخيت بين علت و معلول است؛ حالآنكه، براي مثال، هيچ سنخيتي بين چوب و مار وجود ندارد تا بر اساس آن بتوان به وجود آمدن مار از چوب را پذيرفت.(1)
دانشمندان مسلمان براي حل اين مشكل ديدگاههاي زير را مطرح كردهاند:
1. برخي اين مبنا را پذيرفتهاند كه قانون عليت، يك قانون عقلي و كلي استثناناپذير است؛ بنابراين هر واقعهاي كه بهمعناي قبول استثنا در قانون عليت يا انكار آن باشد، ازجمله معجزه، مردود است. اين گروه ميكوشند تمام معجزاتي را كه متون ديني، ازجمله قرآن كريم، به انبياي الهي نسبت ميدهند، به گونهاي سازگار با جريان عادي طبيعت تبيين و توجيه كنند؛(2) براي مثال، عبور بنياسراييل از دريا(3) را به جزرومد تأويل كردهاند؛(4) چنانكه
1. ر.ك: فخرالدين محمدبنعمر رازي، المطالب العالية، ج8، ص22ـ23.
2. سيداحمدخان هندي در مقدمة تفسير خود ميگويد: «اگر معجزات فوق فطرت يا خارق طبيعت قرار داده شود، ما وقوع چنين چيزي را ناممكن دانسته، همانطوري كه تخلف از وعدة قولي را ناممكن ميدانيم» (تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمة سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، مقدمه، صطا).
3. وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَآئِيلَ الْبَحْر... (اعراف:138)؛ «و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم...».
4. ر.ك: سيداحمدخان هندي، تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمة سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، بخش 1، ص110ـ132؛ ايان باربور، علم و دين، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، ص450.
شفاي بيماران به دست حضرت عيسي علیه السلام (1) را با نيروي متمركز در انسان، مانند هيپنوتيزم، توجيه ميكنند. ازنظر اينان بيانات قرآني دربارة معجزات، مجازي و استعاري است و كساني كه معجزه را امري خارقالعاده ميدانند، در واقع به گزارهاي خرافي معتقدند؛(2)
2. برخي با اينكه قانون عليت را قبول دارند، معجزات را از اين قانون مستثنا ميدانند؛(3)
3. اشاعره معتقدند هيچگونه عليت و ضرورتي بر روابط بين امور حاكم نيست؛ پس آنچه ما علت ميپنداريم، تنها توالي دو شيء است كه عادت خداوند بر آن تعلق گرفته است؛ ازاينرو معمولاً با آمدن يكي، ديگري هم ميآيد. آنچه در وقايعي مانند معجزات رخ ميدهد اين است كه كاري برخلاف عادت خدا واقع ميشود و وقوع امر خلاف عادت محال نيست. براي مثال، عادت خداوند بر اين است كه با وجود آتش و نبود مانع، هر مادة سوختني بسوزد؛ ولي آتش حضرت ابراهيم علیه السلام را، برخلاف عادت خداوند، نسوزاند. به همين ترتيب در هر معجزهاي خدا برخلاف عادت پيشين خود عمل ميكند.(4) بنابراين اشاعره اين مسئله را از راه انكار عليت حل كردهاند؛
1. وَرَسُولاً إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي... أُبْرِيءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ (آلعمران:49)؛ «و [عيسي را به عنوان] پيامبري بهسوي بنياسراييل [فرستد كه او به آنان گويد:] درحقيقت من... به اذن خدا نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود ميبخشم».
2. برخي نيز، بهرغم اعتقاد به خارقالعاده بودن معجزات انبيا، پارهاي از معجزات مطرح در قرآن كريم را توجيه ديگري كردهاند كه با اين ديدگاه متفاوت است. براي مثال، جريان زنده شدن مرده با زدن گوشت قرباني را، كه در آيات 72 و 73 سورة بقره به آن اشاره شده است، به زنده شدن انسان با احكام الهي تفسير كردهاند؛ همانند آنچه در آية قصاص آمده است (ر.ك: سيدمحمد رشيدرضا، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، ج1، ص350ـ351). برخي هم تفسيري عرفاني از معجزات ارائه كردهاند. مثلاً محييالدينبنعربي شفاي بيماران و زنده كردن مردگان را به شفا از بيماري ناداني و احياي معنوي از طريق آگاهي دادن به حق تفسير ميكند. البته ابنعربي خود تصريح ميكند كه اين، تأويل و بيان باطن آيات است (محييالدينبنعربي، تفسير القرآن الكريم، تحقيق مصطفي غالب، ج1، ص188)؛ او اقرار به ظاهر آيات را واجب ميداند و معجزه را امري انكارناپذير ميشمارد (همان، ج1، ص5).
3. محمد عبده دربارة معجزات گويد: المشهور أن الله يخلقها بغير سبب لتدل علي أن السنن والنواميس لا تحكم علي واضعها ومدبرها وهو إنما الحاكم المتصرف بها (سيدمحمد رشيدرضا، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، ج1، ص315).
4. ر.ك: ابوحامد محمد غزالي، تهافت الفلاسفة، ترجمة علياصغر حلبي، ص236ـ237. در ميان دانشمندان غربي «باركلي» نيز معتقد بود كه روابط ضروري وجود ندارد (ر.ك: فردريك چارلز كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج5 (فيلسوفان انگليسي از هابز تا هيوم)، ترجمة اميرجلالالدين اعلم، ص253). براي نقد اين ديدگاه، ر.ك: هري اوسترين، فلسفة علم كلام، ترجمة احمد آرام، ص555ـ621.
4. بنابر ديدگاه برگزيده، هيچكدام از سه نظر مزبور درست نيست؛ زيرا چنانكه در فلسفة اسلامي اثبات شده است، اصل عليت اصلي ضروري و استثناناپذير است.(1) قرآن كريم نيز در آيات متعدد اصل عليت را تأييد ميكند. ازسوي ديگر، نميتوان انكار كرد كه معجزه، بهمعناي امر خارقالعاده، بارها در عالم رخ داده و تمام متون آسماني، بهويژه قرآن كريم، تصريح دارند كه برخي انبياي الهي معجزاتي داشتهاند كه براثر فعل و انفعالات مادي محض رخ نداده است و نميتوان آنها را با اسباب طبيعي و مادي توجيه كرد. بنابراين بهترين راهحل اين است كه قانون عليت را يك قانون عقلي و استثناناپذير بدانيم، و معجزه را نيز واقعيتي تلقي كنيم كه هيچ منافاتي با قانون عليت ندارد. بر اين اساس، پذيرش معجزات ذكرشده در قرآن مستلزم انكار قانون عليت، و يا رد فاعليت خدا در طول فاعليت اشيا نيست. توضيح مطلب اينكه قانون عليت دو معنا دارد:
الف) هر معلولي علتي ميخواهد و محال است كه معلولي، بدون علت تحقق يابد. نياز هر معلولي به علت فاعلي، امري يقيني، و به يك معنا بديهي است و اين قانون هرگز نقض نميشود. البته هر معلول مادي، علاوه بر علت فاعلي، به علت مادي و صوري نيز نياز دارد و در كار فاعل حكيم، علت غايي نيز ضروري است؛ لكن اين قانون، تنها اثباتكنندة ضرورت علت براي هر معلول است و شناخت علتهاي خاص هر پديده، از خود قانون عليت به دست نميآيد. همچنين لازمة اين قانون صدور هميشگي معلولها از يك دسته علل عادي و شناختهشده نيست؛
ب) هرچند اصل عليت و سنخيت ميان علت و معلول، اصلي كلي و عقلي است، شناخت علت يا علل خاص هريك از پديدهها، معمولاً از راه تجربه به دست ميآيد(2) و
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، درسهاي 31ـ37.
2. ازآنرو ميگوييم «معمولاً»، كه ممكن است برخي انسانها از راه غيب به علل خاص پديدهها پي ببرند.
عقل بدون كمك گرفتن از تجربه نميتواند اين علل خاص را بشناسد.(1) ازسوي ديگر، تجربه نيز با محدوديتهايي كه دارد، نميتواند انسان را براي شناخت همة علتهاي يك پديده در همة زمانها و مكانها ياري كند. حتي با بررسي صدها و هزارها مورد، باز عقل جايز ميداند كه يك پديده علت ناشناختة ديگري نيز داشته باشد. براي نمونه، انسان روزگاري دراز تنها علت حرارت را خورشيد ميپنداشت، تا اينكه آتش را كشف كرد. شايد هزاران سال نيز بر اين باور بود كه از راه ديگري نميتوان حرارت ايجاد كرد؛ ولي كمكم دريافت كه عوامل ديگري مانند اصطكاك و حركت نيز موجب پيدايش حرارت ميشود. شايد عوامل ديگري نيز براي توليد حرارت در طبيعت باشد كه تاكنون كشف نشده است؛ اما اين بهمعناي نقض قانون عليت نيست؛ چون اين قانون بديهي، علتي خاص و انحصاري براي پديدهها مشخص نميكرد. در مثال بالا، با كشف علتهاي جديد براي حرارت، روشن ميشود كه علت حرارت منحصر به آنچه تاكنون كشف شده بود، نيست.
بنابراين درمان يك بيماري بدون استفاده از دارو، و يا تبديل يك جسم بيجان به جاندار غير از راه طبيعي شناختهشده، نقض قانون عليت نيست؛ بلكه كشف علت جديد است. علل جديدي كه كشف ميشوند، چند گونهاند:
الف) علل مادي كه دانشمندان علوم طبيعي از طريق كشفهاي علمي به دست ميآورند و كسي آن را نقض قانون عليت نميداند؛ مانند كشف علل جديد براي توليد حرارت و انتقال صوت و تصوير كه پيشازاين ناشناخته بودند؛
ب) علل غيرمادي كه دستيابي به آنها براي افراد خاصي ممكن است؛ مانند قدرتهاي روحي و نفساني مرتاضها كه بهرغم غيرمادي بودن، بر پديدههاي مادي اثر ميگذارد. اين نوع تأثير نيز نقض قانون عليت نيست. قرآن كريم نيز وجود چنين عللي را تأييد كرده و نمونهاي از اين نوع كارهاي غيرعادي را به يكي از جنيان نسبت ميدهد:
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، درس 35، ص67ـ73.
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ * قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل:38ـ39)؛ «[پس سليمان] گفت: "اي سران [كشور]، كداميك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند، براي من ميآورد؟" عفريتي از جن گفت: "من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزي براي تو ميآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم"»؛
ج) علل معنوياي كه موهبت الهي است و تعليم و تعلم در آن راه ندارد؛ مانند قدرتي كه خداوند به پيامبران و اولياي الهي اعطا ميكند تا بتوانند به اذن او براي اثبات مقام الهي خود كارهاي خارقالعادهاي، چون زنده كردن مردگان و يا شفا دادن كوران مادرزاد، انجام دهند. در اينگونه امور، علت همان قدرتي است كه خداوند به پيامبر خود بخشيده است و پيامبر با استفاده از آن، كاري ميكند كه ديگران از انجامش عاجزند. چنانكه در درس پيشين بيان شد، قرآن كريم در آيات متعدد از اين نوع علل و كارهاي خارقالعاده سخن گفته است.
نتيجه اينكه وقوع اعجاز، مستلزم نقض قانون عليت نيست. از نگاه ما پذيرش اعجاز تنها بهمعناي قبول علتي غيرمادي و معنوي براي پديدههاي مادي است كه با موهبت پروردگار متعال در نفس پيامبر محقق ميشود، اما آموختني نيست. بنابراين ما معجزه را محال ذاتي نميدانيم؛ چون فرض آن مستلزم تناقض نيست. حتي با توجه به قدرت مطلق خداوند و توانايي انسان، معجزه محال وقوعي نيز شمرده نميشود؛ زيرا تحقق علتش ممكن است، و فرض آن نيز بهمعناي فرض يك معلول بدون علت نيست؛ زيرا علتي دارد كه البته ناشناخته است.(1)
2. بهترين دليل بر امكان هر امري، وقوع آن است. دربارة امكان معجزه نيز اين مطلب صادق است. در ميان معجزات انبياي الهي قرآن معجزة ماندگاري است كه با فراخواندن همة جنيان و انسانها به هماوردي، شاهدي زنده بر امكان اعجاز است.
معجزه؛ همسو با سنتهاي الهي
برخي از خداباوراني كه معجزات انبيا را به شكل مادي تبيين ميكنند، پنداشتهاند كه وقوع هر امر خارقالعاده، بهمعناي تغيير و تحول در سنتهاي الهي است؛ زيرا يكي از سنتهاي خداوند اين است كه كارهاي عالم از راههاي عادي و مشخص انجام بگيرد؛ مثلاً آتش بسوزاند و هيچگاه چوب بيواسطه به مار تبديل نشود؛ پس نجات حضرت ابراهيم علیه السلام از آتش، و مار شدن عصاي حضرت موسي علیه السلام خلاف اين سنت الهي است؛ درحاليكه قرآن كريم دربارة ثبات سنن الهي ميفرمايد: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (فاطر:43)؛(1) «و هرگز براي سنت خدا تبديلي نمييابي و هرگز براي سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت».(2)
در پاسخ بايد گفت وقوع امور خارقالعاده، كه قرآن كريم بارها تحقق آن را به دست انبياي الهي يادآوري ميكند، منافاتي با سنتهاي الهي ندارد؛ زيرا اولاً كساني كه ادعا ميكنند كه يكي از سنتهاي تغييرناپذير الهي اين است كه همة پديدهها معلول اسباب و علل عادي باشند، دليلي براي اين ادعا ندارند و تصريح آيات متعدد به وقوع معجزات و امور خارقالعاده، دليل محكمي بر نادرستي اين ادعاست؛ ثانياً معجزه اتفاقي بدون علت نيست؛ بلكه چنانكه گفتيم، اعجاز وقوع يك حادثه با علت و سبب جديدي است كه تا حال براي ما ناشناخته بوده است؛ ثالثاً سنتي كه در آيات به آن اشاره شده است، مربوط به امور انساني است و ربطي به امور طبيعي ندارد. اگر به صدر اين آيات و آيات پيش از آنها بنگريم، درمييابيم كه موضوع آنها نزول عذاب الهي بر مشركان و منافقان است؛(3) رابعاً وقوع معجزه به
1. در آيات ديگري نيز به راه نداشتن دگرگوني در سنت الهي اشاره شده است؛ مانند: اسراء (17)، 77؛ احزاب (33)، 62؛ فتح (48)، 23.
2. ر.ك: سيداحمدخان هندي، تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمة سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، ذيل آية شريفه.
3. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسي، كيهانشناسي، انسانشناسي)، ص134ـ140؛ نيز: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص58 و ج18، ص313.
دست پيامبران الهي، خود يكي از سنتهاي خداوندي است؛ زيرا طبق سنت الهي، پيامبران مأمور هدايت انسانها هستند و براي اينكه مردم از آنان پيروي كنند، ابتدا بايد پيامبري ايشان ثابت، و حجت بر مردم تمام شود و اين امر تنها با آوردن معجزه محقق ميشود.
2. ضرورت معجزه
حال كه امكان معجزه ثابت شد، نوبت به بحث از ضرورت معجزه ميرسد. در اين زمينه دو مسئله را بايد بررسي كرد: يكي ضرورت معجزه براي اثبات نبوت، و ديگري ضرورت معجزه براي هر پيامبر.
1ـ2. ضرورت معجزه براي اثبات نبوت و اتمام حجت
شكي نيست كه دعوت انبيا حق، و مدعيات آنان موافق با عقل و فطرت انسان است؛ اما در طول تاريخ مردم بسياري بودهاند كه اين موافقت را در بسياري از زمينهها درنمييافتهاند. دليل اين امر آن است كه عقل بشر تنها حقانيت برخي از تعاليم انبيا را درك ميكند؛ مثل حقانيت اين آموزه: وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً (اسراء:35)؛ «]در دادوستد[ با ترازوي درست وزن كنيد و كم ندهيد كه بهتر است و سرانجام نيكوتري دارد». در اين آيه نادرستي كمفروشي مطرح شده است و هر انساني اين امر را با عقل خويش درك ميكند؛ اما محتواي دعوت انبيا همواره ازاينقبيل نيست، و در واقع آنان مبعوث شدهاند تا امور فراعقلي را نيز در اختيار انسانها بگذارند. براي مثال، جزئيات احكام عبادي از آن دسته مسائلي است كه هيچگاه عقل آن را درنمييابد. پس، ازآنجاكه فهم محتواي دعوت انبيا براي همة مردم ممكن نيست و آنان ناچارند اين امور را با تعبد بپذيرند، پيامبران براي اتمام حجت بر همة مردم نيازمند نشانهاي الهياند كه اگر نباشد، حجت بر همة مردم تمام نميشود؛ براي اثبات و الزام همة
آموزههاي پيامبران براي مردم و اتمام حجت بر آنان، مردم بايد بتوانند به طريقي صحت دعاوي پيامبر را بسنجند؛ ازاينرو هر پيامبري بايد نشانهاي در دست داشته باشد كه مردم با ديدن آن بفهمند كه اين نشانه تنها از جانب خداوند است و از مجاري عادي به دست نيامده است. اگر مردم چنين نشانهاي را ببينند، ميفهمند كه وحي ادعايي پيامبران ازطرف خداوند است. بر اين اساس، در قرآن كريم از بسياري اقوام نقل شده است كه وقتي پيامبر جديدي برايشان برانگيخته ميشد، از ايشان نشانه ميخواستند:
قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (ابراهيم:10)؛ «[به پيامبرانشان] گفتند: "شما جز بشري مثل ما نيستيد؛ ميخواهيد ما را از آنچه پدرانمان ميپرستيدند بازداريد. پس براي ما حجتي بياوريد"».(1)
بنابراين فيالجمله اثبات شد كه آوردن معجزه براي انبيا ضرورت دارد؛ چون تا اين نشانه نباشد، حجت بر مردم تمام نميشود.
2ـ2. ضرورت نداشتن معجزه براي برخي پيامبران
بعد از روشن شدن ضرورت معجزه براي اثبات نبوت، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا معجزه براي همة پيامبران ضرورت دارد. قرآن كريم در هيچ آيهاي به چنين ضرورتي اشاره نكرده است. ازلحاظ عقلي نيز نميتوان بر ضرورت معجزه براي تكتك پيامبران دليل آورد؛ زيرا ضرورت معجزه به جهت اتمام حجت بر مردم، و دلالت بر صدق دعاوي آورندة آن است.(2)
حال اگر پيامبري كه نبوتش از راه معجزه ثابت شده است، به فرمان خدا پيامبر بعدي را معرفي كند، حجت بر مردم تمام ميشود و مردم بايد پيامبر جديد را بپذيرند.
1. و نيز آمده است: فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء:154)؛ «اگر راست ميگويي و پيامبري، بايد نشانهاي بياوري».
2. اين مطلب در صفحات بعد ثابت خواهد شد.
در اينجا عقل حكم نميكند كه پيامبر بعدي نيز بايد معجزه داشته باشد. چنانكه در درس ششم گذشت، قرآن كريم نيز بشارت پيامبر پيشين را يكي از راههاي شناخت پيامبران معرفي ميكند و اهل كتاب را، كه بهرغم آگاهي از بشارتهاي پيامبرانشان به نبوت حضرت محمدصلی الله علیه و آله نبوت آن حضرت را انكار كردند، مذمت ميكند.
همچنين اگر پيامبري كه معجزه دارد، پيامبر معاصر خود را تصديق كند، حجت بر مردم تمام ميشود. براي مثال، اگر حضرت ابراهيم علیه السلام ، بعد از اثبات نبوتش، نبوت حضرت لوط علیه السلام را كه همزمان با ايشان بود،(1) تصديق ميكرد، حضرت لوط علیه السلام براي اثبات نبوت خود نيازي به آوردن معجزه نداشت؛ چنانكه رسالت دو تن از فرستادگان الهي كه طبق برخي نقلها ازطرف عيسيبنمريم علیه السلام مبعوث شده بودند،(2) بدون ارائة معجزه براي پيروان آن حضرت ثابت شد. به همين دليل قرآن كريم بدون اشاره به معجزهاي براي آن دو، مردم را به اين دليل كه آن دو رسول را تكذيب كرده بودند، نكوهش ميكند: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا (يس:14)؛ «آنگاه كه دو تن سوي آنان فرستاديم؛ و[لي] آن دو را دروغگو پنداشتند».
نكتة شايان ذكر در اين زمينه، اين است كه حتي اگر پيامبران پيشين به آمدن پيامبري در روزگاران آينده بشارت دهند و خصوصيات او را به گونهاي بيان كنند كه جاي هيچ شبههاي باقي نماند، آن پيامبر جديد ملزم به آوردن معجزه نيست. بنابراين معجزه براي اثبات نبوت تكتك پيامبران ضرورت ندارد و نبوت برخي پيامبران تنها با بشارتهاي پيامبران پيشين بر مردم ثابت ميشود. اين مطلب با ضرورت معجزه براي اثبات نبوت انبيا منافات ندارد؛ زيرا در اين موارد نيز ميتوان اتمام حجت را متكي بر اعجاز دانست؛ چراكه در واقع نبوت پيامبر پيشين با معجزه ثابت شده است.
1. برخي آيات به همعصر بودن اين دو پيامبر بزرگوار دلالت دارد؛ ازجمله: يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا... * وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (هود:76ـ77).
2. ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7ـ8، ص418.
3. ارزش دلالي معجزه
گفتيم معجزه براي اثبات نبوت آورندة آن و اتمام حجت بر مردم است. حال اين پرسش رخ مينمايد كه معجزه چقدر و چگونه بر نبوت آورندهاش دلالت ميكند.(1) به نظر ميرسد صرف معجزه بهمثابة يك امر خارقالعاده، تنها بر اين دلالت دارد كه خداوند به آورندة آن چنين قدرتي داده است؛ اما اگر اين امر خارقالعاده به دست مدعي نبوت همراه با دعوت ديگران به هماوردي واقع شود، ميتوان دلالت آن را بر صدق مدعا و نبوت آورندهاش، عقلي و برهاني دانست.(2) توضيح اينكه:
1. خداوند حكيم است؛(3)
2. حكمت خداوند اقتضا ميكند كه او پيامبراني را براي هدايت انسانها بفرستد؛(4)
1. در باب ارزش دلالت معجزه سه ديدگاه اصلي وجود دارد: 1. نبودن رابطه بين ارائة معجزه و صدق مدعاي آورندة آن (ر.ك: محمدبناحمدبنرشد، الكشف عن مناهج الادلّة في عقائد الملّة، ص93)؛ 2. دلالت اقناعي معجزه بر راستگويي و نبوت آورندة آن؛ به اين معنا كه افراد، بهويژه عوام، با ديدن معجزه اقناع ميشوند كه آورندة آن در ادعاي نبوت راستگوست؛ 3. دلالت برهاني معجزه بر نبوت آورندة آن. بيشتر دانشمندان اسلامي، بهويژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقي دانسته و بر مدعاي خود دلايلي آوردهاند؛ مانند دليل حكمت (ر.ك: محمدجواد بلاغي، تفسير آلاء الرحمن، ج1، ص3)، و دليل حكمالامثال (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص84ـ85؛ اعجاز از ديدگاه عقل و قرآن، ص23ـ24)، دليل نقض غرض و دلايلي ديگر (ر.ك: فخرالدين محمدبنعمر رازي، مفاتيح الغيب، ج24، ص212؛ حسنبنيوسف حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، با تعليقة حسن حسنزادة آملي، ص350؛ سعدالدين مسعودبنعمر تفتازاني، شرح المقاصد، ج5، ص519؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص2).
2. دلالت سه قسم است: 1. دلالت عقلي، كه از رابطة ذاتي بين دو چيز حاصل ميشود و در آن عقل با درك دال، به مدلول منتقل ميشود؛ مانند انتقال عقلي از طلوع خورشيد به روز شدن. رابطة بين دال و مدلول در دلالت عقلي استثناناپذير است؛ 2. دلالت طبعي كه از ملازمة طبعي بين دو امر ناشي ميشود. اين ملازمه مقتضاي طبيعت انساني است؛ مانند دلالت تغيير رنگ چهره به سرخي بر خجالت؛ 3. دلالت وضعي كه ناشي از وضع قرارداد است و براي كساني كه از آن قرارداد آگاهاند حاصل ميشود. اين دلالت دو قسم است: يكي لفظي مانند دلالت واژگان بر معاني، و ديگري غيرلفظي مانند دلالت نشانهها بر برخي معاني خاص (ر.ك: محمدرضا مظفر، المنطق، ص37ـ38).
3. اين مطلب در بحث خداشناسي اثبات شده است (ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسي، كيهانشناسي، انسانشناسي)، ص161ـ166).
4. اين مطلب در درس مربوط به ضرورت نبوت به اثبات رسيد.
3. مردم به گونهاي آفريده شدهاند كه ادعاي نبوت را از كسي كه معجزه ميآورد، سابقة بدي ندارد و برخلاف عقل سخن نميگويد، ميپذيرند؛
4. با توجه به مقدمات مذكور، اگر كسي با آوردن معجزه به دروغ ادعاي پيامبري كند و مردم سخن او را بپذيرند، چون موجب گمراهي مردم ميشود، بايد خداوند او را رسوا كند؛ وگرنه مردم به گمراهي ميافتند و اين، خلاف حكمت الهي است.
نتيجه آنكه از ميان مدعيان نبوت، آنان كه معجزه آوردهاند و خداوند رسوايش نكرده است، در مدعايشان راستگو بودهاند.
برهاني بودن دلالت اعجاز بر نبوت آورندة آن، از قرآن كريم نيز استفاده ميشود. چنانكه در درس پيشين گذشت، قرآن كريم گرچه واژة معجزه را در معناي مصطلح به كار نبرده، براي اشاره به آن از واژگاني چون آيـه، بينه، برهان و سلطان بهره برده است كه برخلاف معجزه، ارزش معرفتي دارند و از آنها ميتوان دلالت معجزه را بر نبوت آورندة آن دريافت.
افزون بر اين، از آيات تحدي نيز برهاني بودن دلالت معجزه بر نبوت استنباط ميشود؛ مانند:
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره:23)؛ «و اگر در آنچه بر بندة خود نازل كردهايم شك داريد، پس اگر راست ميگوييد، سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فراخوانيد».
خداوند در اين آيه ميفرمايد: اگر در ارتباط وحياني حضرت محمدصلی الله علیه و آله با خداوند، و وحياني بودن قرآن شك داريد، كتابي همانند قرآن بياوريد. آنگاه در آية بعد به مشركان هشدار ميدهد كه هرگز قادر به چنين كاري نيستند، و از اين مطلب نتيجه ميگيرد كه قرآن كريم معجزة وحي، و آورندة آن پيامبر الهي است؛ ازاينرو هركس آن را انكار كند، بايد در انتظار آتش جهنم باشد:
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (بقره:24)؛ «پس اگر نكرديد و هرگز نميتوانيد كرد، از آن آتشي كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد».
از اينكه خداوند انكار پيامبر را بعد از ديدن معجزه، مستوجب آتش جهنم معرفي ميكند، درمييابيم كه معجزه حجت را بر مردم تمام ميكند و دلالت آن بر نبوت آورندهاش برهاني است.
به روايت قرآن حضرت موسي علیه السلام نيز بعد از نشان دادن معجزه به فرعون گفت:
قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرْضِ بَصائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (اسراء:102)؛ «گفت: قطعاً ميداني كه اين [نشانهها] را كه باعث بينشهاست جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است و راستي اي فرعون، تو را تباهشده ميپندارم».
آية بالا به روشنگر بودن نشانههاي نهگانه و تباه شدن فرعون پس از تحقق آنها اشاره دارد و نشان ميدهد كه آن معجزات ماية اتمام حجت براي فرعون و ديگران بوده است.(1)
از روايات ائمه اهلبيتعلیهم السلام نيز دلالت معجزه بر نبوت آورندة آن استفاده ميشود. امام حسن عسكري علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل ميكند كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله معجزه را شهادت خداوند به راستي پيامبر معرفي كرده است.(2) ابوبصير ميگويد: به امام صادق علیه السلام گفتم: «چرا خدايعزوجل به پيامبران، اولياي خود و به شما معجزه داده است؟» امام فرمود: «براي آنكه دليلي بر صدق آورندهاش باشد. معجزه از نشانههاي خداوند است كه جز پيامبران و حجتهاي خداوند آن را در اختيار ندارند، تا به اين وسيله راستگو از دروغگو شناخته شود».(3)
1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص233.
2. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج9، ص273ـ274.
3. همان، ج11، ص71.
4. قلمرو دلالت معجزه
ديگر پرسشِ درخور اين است كه معجزات پيامبران الهي، علاوه بر نبوت خاصه، چه امور ديگري را نيز ثابت ميكند. در قلمرو دلالت معجزه (بهتنهايي و يا با ضميمة مقدمات ديگر) امور متعددي طرح ميشود؛ مانند اثبات وجود خداوند،(1) تعيين مصداق واقعي خدا، توحيد، علم و قدرت فوقالعادة خداوند،(2) نبوت عامه، علم يا قدرت فوقالعادة پيامبر(3) و صدق نبي. در اينجا برخي از اين امور را، كه داراي مستند قرآنياند و نقشي مهم در بحث ما دارند، بررسي ميكنيم.
1ـ4. معجزه و توحيد
معجزه با دو شرط، توحيد در ربوبيت و الوهيت را اثبات ميكند: يكي اينكه طرفداران خدايان ديگر حاضر باشند؛ ديگر آنكه پيروان آن خدايان تحدي پيامبر را به همانندآوري براي معجزهاش جدي گرفته، از خدايان خود براي ابطال معجزة پيامبر ياري بجويند، ولي كمك نشوند و نتوانند همانندي براي معجزة پيامبر بياورند. از آيات زير استفاده ميشود كه اين دو شرط در تحدي پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله براي قرآن كريم برقرار بوده است:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ
1. فيلسوفان دين و متكلمان مسيحي دربارة دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دليل حوادث خاص يا حوادث خارقالعاده» بحث كردهاند (ر.ك: جان هيك، فلسفه دين، ترجمة بهرام راد، ص70).
2. بعد از تحدي و اثبات ناتواني بشر در هماوردي با معجزاتي از سنخ علم، علم فوقالعادة خداوند، و از سنخ فعل، قدرت فوقالعادة الهي ثابت ميشود.
3. با آنچه دربارة دلالت معجزه بر علم و قدرت خداوند گفتيم، اگر ثابت شود پيامبر نيز در اعجاز نقش دارد، علم و قدرت فوقالعادة پيامبران صاحب معجزه نيز ثابت ميشود. از اينكه در برخي آيات، وقوع معجزه به دست پيامبران، متوقف بر اذن خداوند معرفي شده است، مانند: وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّه (رعد:39)، برميآيد كه نفس پيامبر در وقوع معجزه مؤثر است؛ زيرا اذن در جايي مطرح است كه زمينة اصلي فراهم بوده، براي تماميت آن و يا برطرف شدن موانع، نياز به اذن باشد. البته اين علم و قدرت پيامبر به عنايت خداست.
اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (هود:13ـ14)؛ يا ميگويند: «اين [قرآن] را به دروغ ساخته است». بگو: «اگر راست ميگوييد، ده سوره برساختهشده مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را ميتوانيد فراخوانيد». پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست، و اينكه معبودي جز او نيست؛ پس آيا شما گردن مينهيد؟
در اين آيات پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله با تحدي به مشركان اعلام ميفرمايد كه با ياري جستن از هركسي جز خدا، ده سوره همانند قرآن كريم بياورند؛ ولي آنان اين درخواست قرآن را جواب ندادند، و يا اينكه از خدايان خود ياري خواستند، اما ياري نشدند.(1) پس ثابت شد كه اولاً قرآن ازطرف خداوند و به علم او نازل شده است؛ ثانياً خدايي جز الله نيست؛ زيرا اگر خداي ديگري بود، در موقعيت حساسي كه پيروانش به او نياز داشتند و قرآن تاروپود خدايان را بر باد ميداد، بايد به كمك پيروان خود ميشتافت.(2)
2ـ4. معجزه و صدق گفتار پيامبر
از هنگامي كه يك پيامبر معجزهاي به مردم نشان ميدهد، همة سخناني كه به خدا نسبت ميدهد، راست و مطابق واقع است؛ زيرا مردم سخن كسي را كه نبوتش از راه معجزه ثابت شده است ميپذيرند و به آن عمل ميكنند. پس اگر كسي سخني را
1. بنابراين ضمير «كُم» در فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُم، يا به مؤمنان و يا به مشركان برميگردد.
2. محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، تحقيق و نگارش محمود رجبي، ص180ـ182؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص172ـ173. از اين آيه بهنحو ديگري نيز دلالت با واسطة معجزه را بر توحيد برداشت كردهاند؛ به اين بيان كه معجزه بودن قرآن ثابت ميكند كه اين كتاب ازسوي خدا و مطالب آن همه برحق است و ميدانيم كه يكي از مهمترين مطالب قرآن، كه در آيات متعدد به آن اشاره شده، توحيد است؛ ازجمله ميفرمايد: لاَ إِلَهَ إِلاّ هُو (رعد:30) (ر.ك: فخرالدين محمدبنعمر رازي، مفاتيح الغيب، ج17، ص197).
بهدروغ به خدا نسبت دهد و خدا دروغ او را آشكار نكند، مردم ناخواسته به گمراهي كشيده ميشوند و اين با حكمت خداوند سازگار نيست.
خداوند خود در قرآن تصريح ميكند كه اگر پيامبرصلی الله علیه و آله بهدروغ سخني را به خدا نسبت دهد، بيدرنگ و با شدت تمام او را مجازات ميكند:
تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ * لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(1) * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ (حاقه:43ـ47)؛ ]قرآن[ فروفرستاده ازسوي خداوندگار جهانيان است، و اگر او (پيامبر) بهدروغ سخني به ما نسبت دهد، با كمال قدرت او را ميگيريم؛ سپس رگ حياتش را قطع ميكنيم و هيچيك از شما نميتوانيد مانع ]از عذاب[ او شويد.(2)
خداوند در چنين آياتي تأكيد ميكند كه پيامبر هرگز به او دروغ نميبندد، كه اگر چنين كند، بهسرعت مجازاتش را خواهد ديد.(3)
1. مفسران عبارت «اخذ باليمين» را چهار گونه تفسير كردهاند: الف) مقصود از يمين همان دست راست است؛ زيرا هنگام دستگيري مجرم، دست راست وي را ميگيرند؛ ب) مقصود نيرو و قدرت است؛ يعني خدا توان را از آن شخص سلب ميكند؛ ج) مقصود از يمين «حق» است؛ يعني او را بهحق ميگيريم و از وي انتقام ميكشيم؛ د) مقصود همان قدرت خداوند است؛ يعني ما از او با كمال قوت انتقام ميگيريم. وجه دوم و چهارم با ظاهر آيه تناسب بيشتري دارد.
2. همچنين ر.ك: احقاف (46)، 8؛ اسراء (17)، 73ـ75.
3. برحسب ظاهر اين آيه، چنانكه در شأن نزولش هم آمده است (ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5ـ 6، ص665)، مخالفان قرآن ميكوشيدهاند پيامبرصلی الله علیه و آله را وادار كنند كه در معارف وحياني دست ببرد و سخني مطابق خواست آنان بهعنوان وحي قرآني تلاوت كند؛ ولي كمكهاي خداوند و عصمت پيامبر، مانع از چنين رويدادي شد (ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، تحقيق و نگارش محمود رجبي، ص195ـ196).
چكيده
1. برخي پنداشتهاند كه عمومي و قطعي بودن اصل عليت، و سنخيت بين علت و معلول، با خارقالعاده بودن معجزه در تضاد است. براي پاسخ به اين شبهه، بحث از امكان عقلي معجزه ضروري مينمايد.
2. بعضي انديشمندان نيز با استناد به استثناناپذيري قانون عليت، تمام معجزات رخ داده به دست پيامبران الهي را تبيين و توجيه طبيعي ميكنند. برخي نيز با پذيرش قانون عليت، معجزات را از اين قانون مستثنا ميدانند.
3. «اشاعره» خارقالعاده بودن معجزه را پذيرفتهاند؛ چون اساساً عليت را قبول ندارند؛ بلكه معتقدند عادت خداوند چنين است كه با وقوع يك رويداد (علت)، حادثة ديگري (معلول) رخ دهد. با اين تحليل معجزه تنها يك كار خلاف عادت است و خلاف عادت هم محال نيست.
4. قرآن در آيات متعدد بر اصل عليت صحه ميگذارد. فلسفة اسلامي نيز اصل عليت را ضروري و استثناناپذير ميداند؛ بااينحال به تصريح تمام متون آسماني معجزات بسياري به دست پيامبران رخ داده و در وقوع آن هيچ شكي نيست.
5. معجزه يك استثنا يا معلول بدون علت نيست، بلكه پديدهاي با علتي ناشناختة غيرمادي است. ازآنجاكه شناخت همة علتهاي ممكن براي يك پديده به دليل محدوديت تجربه ممكن نيست، نميتوان همة علتها را منحصر در امور شناختهشده دانست؛ ازاينرو انكار معجزه تنها به اين دليل كه علت آن معلوم نيست، خطاست.
6. تحقق معجزه محال ذاتي نيست؛ چون فرض آن مستلزم تناقض نيست؛ همچنين با توجه به قدرت مطلق خداوند و توانايي انسان، محال وقوعي نيز شمرده نميشود و نميتوان گفت كه معلولي بدون علت است.
7. وقوع معجزه (خارقالعاده) منافاتي با ثبات سنتهاي الهي، كه در قرآن به آنها اشاره
شده است، ندارد؛ زيرا اولاً معجزه نيز معلولي داراي علت است، و ثانياً سنت مذكور، مربوط به امور انساني است و ربطي به امور طبيعي ندارد.
8. بهترين دليل بر امكان هر امري، وقوع آن است. قرآن كريم، كه معجزة جاويد خداست و تمام جنيان و انسانها را به هماوردي ميخواند، شاهدي زنده بر امكان اعجاز است.
9. معجزه تنها بهمنظور اتمام حجت در باب شناخت پيامبر است؛ پس اگر پيامبري كه نبوتش با معجزه ثابت شده است، به ظهور پيامبر ديگري بشارت دهد، حجت بر مردم تمام ميشود و براي آن پيامبر جديد معجزه ضرورت ندارد.
10. چنانكه از آيات و روايات استفاده ميشود، دلالت معجزه بر نبوت آورندة آن، درصورتيكه آن شخص ادعاي نبوت و طلب هماوردي كند، برهاني است؛ زيرا در چنين شرايطي اگر وي دروغگو باشد و خداوند رسوايش نكند، مردم گمراه خواهند شد.
11. اعجاز، افزون بر اينكه نبوت آورندهاش را ثابت ميكند، بر صدق گفتار وي، و با شرايطي بر توحيد نيز دلالت دارد و ميتواند مصداق خدا را مشخص كند.
پرسشها
1. سه ديدگاه مطرح را در حل تعارض معجزه با قانون عليت بيان كنيد.
2. آيا وقوع معجزه با قانون عليت در تعارض است؟ توضيح دهيد.
3. توضيح دهيد كه چرا وقوع معجزه مخالف سنت الهي نيست.
4. چگونه قرآن كريم دليلي بر امكان وقوع معجزه است؟
5. آيا معجزه براي همة پيامبران ضرورت دارد؟ چرا؟
6. ارزش دلالي معجزه چگونه است؟ اثبات كنيد.
7. اعجاز چگونه توحيد را اثبات ميكند؟
منابعي براي مطالعة بيشتر
الف) براي امكان و ضرورت معجزه، ر.ك:
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص83ـ87.
2. سبحاني، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، ج2، ص229ـ231.
3. احمدي، محمدامين، تناقضنما يا غيبنمون؛ نگرشي نو به معجزه، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزة علمية قم، قم، 1378، ص87ـ124.
ب) براي ارزش و قلمرو دلالت معجزه، ر.ك:
1. جوادي آملي، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، ص252ـ254.
2. آريان، حميد، «بررسي دلالت معجزه به نبوت»، معرفت، ش24، ص70ـ77.
3. كريمي، مصطفي، «قلمرو دلالت معجزه»، معرفت، ش26، ص54ـ62.
پژوهش
علامه طباطباييرحمه الله معجزه را نيز، همانند امور عادي، نيازمند علل طبيعي ميداند. با مطالعة ديدگاههاي او ذيل آيات 22ـ23 سورة بقره در الميزان و نيز كتاب اعجاز از نظر عقل و قرآن، اين نگاه را با ديدگاه مربوط به تأويل مادي معجزه مقايسه كرده، نقاط افتراق آن دو را بيان كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org