- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس دهم
معجزات و كرامات
پیامبر اسلام
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. با معجزات و كرامات پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله آشنا شود؛
2. وقوع شقالقمر را به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله ثابت كند؛
3. وقوع معراج پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله برايش قطعي شود.
حضرت علي علیه السلام ميفرمايد: من با حضرت محمد ـ كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ بودم كه سراني از قريش به نزد وي آمدند و براي پذيرش نبوتش به او گفتند: «اين درخت را فراخوان تا از ريشه درآيد و در برابرت بايستد». ...حضرت فرمود: «اي درخت، اگر به خدا و روز واپسين ايمان داري و ميداني كه من پيامبر خدايم، به اذن او از ريشه درآ و بيا و در برابرم بايست». پس به همان خدايي كه او را بهحق برانگيخت سوگند، درخت با عرشي رعدآسا و صدايي چونان صداي بال زدن پرندگان، از ريشهها كنده شد، پيش آمد و در برابر حضرت ايستاد؛ درحاليكه بلندترين شاخههايش را بر رسول خدا، و برخي ديگر از شاخههايش را بر شانة من، كه در جانب راست پيامبر ايستاده بودم، افكنده بود. ...اما آنان همگي گفتند: تو جادوگري دروغپرداز هستي!(1)
به گزارش قرآن كريم، امور خارقالعادة متعددي به دست پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله رخ داده است.(2)
1. نهج البلاغه، خطبة 192.
2. برخي منابع تا 35 معجزه براي حضرت محمدصلی الله علیه و آله نقل كردهاند (ر.ك: محمد صالح مهندس، معجزات الرسول الكريم سيدنا محمّد).
برخي از آنها، مانند قرآن كريم، معجزة علمي شمرده ميشوند و بعضي ديگر معجزات فعلي بودهاند؛ همچنين پارهاي از آنها را ميتوان معجزه بهمعناي اخص و براي اثبات نبوت دانست، و پارهاي ديگر در زمرة كرامات آن حضرت به شمار ميروند.(1)
1. معجزات حضرت محمدصلی الله علیه و آله
ابتدا به بررسي امور خارقالعادهاي ميپردازيم كه خداوند مستقيم و يا به دست پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله براي اثبات نبوت آن حضرت انجام داده است.
1ـ1. قرآن كريم
ازآنجاكه رسالت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله جهاني و جاودانه است، ميبايست معجزهاش هم پديدهاي جاودانه باشد؛ ازاينرو خود قرآن بهصورت معجزه نازل شد(2) تا دسترسي همة انسانها به آن تا پايان جهان ممكن باشد. راه آزمايش قرآن و پي بردن به اعجاز آن همواره براي مردم باز است تا از اين راه بتوانند به حقانيت اسلام پي ببرند و راه سعادت خويش را بشناسند. قرآن بزرگترين و روشنترين معجزة پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله از حيث دلالت بر نبوت آن حضرت است؛ زيرا خود، معجزه و همان وحي ادعاشده است؛ پس گواه آن در خودش موجود است و دليل و مدلول در آن يكي است. قرآن كريم بارها بهصراحت ادعا ميكند كه معجزه است و كسي نميتواند پديدهاي مثل آن بياورد. بهاينترتيب قرآن مخالفان خود را به هماوردي ميخواند. اين مبارزطلبي را «تحدي» ميگويند. تحدي در قرآن به چند صورت بيان شده است:
1. پس اين سخن احمدخان هندي درست نيست كه گفته است: «قرآن كريم هيچ معجزهاي را براي حضرت محمدصلی الله علیه و آله بيان نميكند» (سيداحمدخان هندي، تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمة سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، مقدمه، ص يط، شمارة 9).
2. براي تفصيل بحث دربارة معجزه بودن قرآن كريم، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، تحقيق و نگارش محمود رجبي، ص124ـ190.
1. تحدي به آوردن كتابي مثل قرآن و مجموعهاي شبيه به مجموعه سور آن؛(1) براي مثال، ميفرمايد:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (اسراء:88)؛ «بگو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نميتوانند همانند آن را بياورند؛ هرچند كه يكديگر را ياري دهند»؛
2. دعوت به آوردن ده سوره همانند سورههاي قرآن كريم، كه ظاهراً شامل سورههاي كوچك قرآن هم ميشود؛ قرآن دراينباره ميفرمايد:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (هود:13)؛ «يا آنكه ميگويند كه از خود برميبافد و بهدروغ آن را به خدا نسبت ميدهد. بگو: "اگر راست ميگوييد، جز خدا هركه را توانيد به ياري طلبيد و ده سوره مانند آن به هم بربافته، بياوريد"».
مشركان پيامبر را متهم ميكردند كه اين قرآن را خودش درست كرده است. قرآن از آنها ميخواهد كه هركس را ميخواهند به ياري بطلبند و ده سوره مثل سورههاي قرآن كريم درست كنند و بياورند؛ اما اگر نتوانستند. بپذيرند كه اين كتاب از جانب خداست و از علم الهي سرچشمه ميگيرد؛
3. تحدي به آوردن يك سوره همانند سورههاي قرآن كريم؛ چنانكه ميفرمايد:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (يونس:38)؛ «ميگويند كه آن را بهدروغ به خدا نسبت ميدهد. بگو: "اگر راست ميگوييد، جز خدا هركه را ميتوانيد به ياري بخوانيد و سورهايهمانند آن بياوريد"».
در اينجا قرآن كريم از ده سوره هم صرفنظر ميكند و از مخالفان ميخواهد كه با
1. طور (52)، 34.
بهكارگيري تمام توانشان و دعوت از هركه ميخواهند، تنها يك سوره مثل سورههاي كوچك قرآن بياورند.
ميدان رقابت چنان آماده است كه اگر هر عاقلي در آن تأمل كند، يقين خواهد كرد كه بيرقيب ماندن اين ميدان، نشانة خدايي بودن اين كتاب است؛ زيرا قرآن به زبان عربي روشن است و از حروفي تشكيل شده كه مردم با آن سخن ميگويند؛ تركيباتش نيز همان تركيباتي است كه مردم در محاوراتشان به كار ميبرند؛ چنانكه مفردات نيز، همان مفردات است، ولي هيچكس نميتواند حتي يك سوره مثل قرآن بياورد؛ درحاليكه بهطور طبيعي مخالفان انگيزة بسياري براي پاسخ به اين تحدي داشتهاند؛ زيرا كفار و مشركان تمام نيرويشان را صرف ضربه زدن به اسلام ميكردند؛ پس اگر ميتوانستند يك سورة كوچك يكسطري بنويسند، حتماً اين كار را ميكردند. همة اين قراين اثبات ميكند كه انشاي قرآن كار يك انسان عادي نيست؛ بهويژه اينكه قرآن در آيهاي ديگر، پس از تحدي به يك سوره، از عجز هميشگي انسانها و جنيان از پاسخ به اين تحدي خبر ميدهد:
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّت لِلْكافِرينَ (بقره:23ـ24)؛ و اگر در آنچه بر بندة خود نازل كردهايم شك داريد، پس ـ اگر راست ميگوييد سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود را، غير از خدا، فراخوانيد. پس اگر نكرديد ـ و هرگز نميتوانيد كرد ـ از آن آتشي كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد.
هيچ عاقلي نميتواند بر اين تهديد چشم ببندد. هركسي كه وجدان بيداري دارد، بايد در برابر اين تهديد جوابي قانعكننده براي خود بيابد؛ زيرا عقل، هر انسان عاقلي را وادار ميكند كه به اين تهديد پاسخي مناسب بدهد؛ يا بايد همانندي بياورد، يا بپذيرد كه قرآن كلام خداست.
اعجاز قرآن كريم جنبههاي مختلفي دارد كه مهمترين آنها عبارتاند از: 1. فصاحت و بلاغت؛ 2. هماهنگي و عدم اختلاف؛(1) 3. امي بودن آورندة آن.(2)
2ـ1. شقالقمر
يكي ديگر از معجزاتي كه قرآن كريم براي حضرت محمدصلی الله علیه و آله بيان ميكند، دوپاره شدن ماه به دست آن حضرت است:
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ * وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (قمر:1ـ3)؛ قيامت نزديك شد و ماه دوپاره گرديد؛ و اگر كافران معجزهاي ببينند، روي بگردانند و گويند: «جادويي دائم(3) است»؛ و دروغ شمردند و هوسهاي خويش را دنبال كردند؛ و[لي] هر كاري را [آخر] قراري است.
آيات بالا دربارة معجزة «شقالقمر» است كه خداوند آن را به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله و به درخواست(4) مشركان مكه انجام داد؛(5) ولي آنان از در انكار درآمدند و آن را نوعي
1. ر.ك: نساء (4)، 82.
2. ر.ك: يونس (10)، 16.
3. احتمال ديگر اين است كه «مستمر»، اسم فاعل از باب استفعال و از مادة «مرّ» بهمعناي محكم و شديد باشد؛ چنانكه مرّ الحبل يعني طناب محكم شد؛ كاربرد قرآني آن را در اين آيات نيز ميتوان ديد: عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَي (نجم:5ـ6). (ر.ك: حسينبنمحمد راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، مادة «مرّ»؛ ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج11، ص548). معناي ديگر اين ماده ازبينرونده است (فخرالدين محمدبنعمر رازي، مفاتيح الغيب، ج29، ص30ـ31).
4. در درسهاي پيشين گفتيم كه خداوند هيچ معجزة عذابآوري بر امت محمديصلی الله علیه و آله نفرستاد و اكنون يادآوري ميكنيم كه شقالقمر نيز ازايندست معجزات نبوده است؛ زيرا در آنجا مرادمان عذاب استيصال بود. البته ممكن است براي كساني كه آن را خواستند، ولي پس از مشاهده سحرش شمردند، عذاب مقرر شده باشد؛ ولي وجود حضرت محمدصلی الله علیه و آله در ميان آنان باعث شد كه آن عذاب تا جنگ بدر به تأخير بيفتد (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص6364).
5. اين قول را بسياري از صحابه نقل كردهاند و اهل حديث و مفسران نيز آن را پذيرفتهاند (ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص442؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص55ـ60).
جادو ناميدند. در روايات فراواني از شيعه و اهل سنت آمده است كه در شب چهاردهم ماه ذيالحجه، هنگامي كه تازه ماه طلوع كرده بود، پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله به ماه اشاره فرمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و لحظاتي به همان حال باقي بود؛ سپس به هم چسبيد و به شكل اولش درآمد.(1)
دربارة آية شقالقمر ديدگاههاي ديگري نيز بيان شده كه بيشتر ازطرف كساني است كه به وقوع امور خارقالعاده ايمان ندارند. در اينجا به برخي از اين ديدگاهها اشاره ميكنيم:
الف) اين آيه مربوط به قيامت است(2) و دلالت دارد كه ماه در قيامت دو تكه ميشود. فعل آن نيز به اين دليل ماضي آمده است كه حتماً واقع ميشود؛ چنانكه پيش از آن نيز اقتَرَبَتِ السّاعة به صيغة ماضي ذكر شده است.
بر اين ديدگاه دو نقد وارد است؛ اول اينكه اين آيه دربارة قيامت ميفرمايد: اقتَرَبَتِ السّاعة؛ ولي دربارة دو تكه شدن ماه ميفرمايد: وَانْشَقَّ الْقَمَرُ و اين نشان ميدهد كه انشقاق ماه امري بوده كه در گذشته واقع شده است؛ وگرنه ميفرمود: اِقْتَربَ اِنشِقاقُ الْقَمرِ يا اقتَرَبَتِ السّاعة وانشقاق القَمر. معمولاً آياتي كه نشانههاي قيامت را بيان ميكنند
1. ر.ك: عبدعليبنجمعه عروسي حويزي، تفسير نور الثقلين، ج5، ص174؛ هاشمبنسليمان حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص257؛ ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج11، ص545548؛ جلالالدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج7، ص670673). ازجمله آمده است: قريش وقتي شكافته شدن ماه را ديدند گفتند: «اين سحر است. منتظر ميشويم تا مسافران بيايند؛ چون محمدصلی الله علیه و آله نميتواند تمام مردم را افسون كند». وقتي مسافران آمدند، از ايشان در اين زمينه پرسيدند؛ مسافران گفتند: «ما نيز دو تكه شدن ماه را ديديم»؛ ولي مشركان بازهم نپذيرفتند (ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج11، ص545، ح32699). برخي اين روايات را مستفيض ميدانند (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص55) و برخي ديگر آنها را متواتر خواندهاند (اسماعيل حقي بروسوي، تفسير روح البيان، ج7، ص263). ابنكثير نيز آنها را متواتر و صحيح معرفي ميكند (اسماعيلبنكثير قرشي، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص280).
2. اين ديدگاه را به حسن بصري، عطا و بلخي نسبت دادهاند (ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص442؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص55).
و در روايات با ناماَشْرَاط السَاعَة(1) معروفاند با كلمة «اذا» آغاز ميشوند؛ مانند: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ، إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ؛
نقد دوم اينكه در آية بعدي سخن از واكنش كافران در برابر ديدن نشانههاست و اينكه آنها همة اين نشانهها را حمل بر سحر ميكنند. به قرينة اين آيه، دوپاره شدن ماه، يك معجزه و نشانة الهي بود كه مردم آن را ديدند؛ ولي سحرش خواندند؛ ازاينرو پس از اشاره به شكافت ماه ميفرمايد: «هر معجزة ديگري هم ببينند، ايمان نميآورند و ميگويند كه سحري مداوم است». مضمون اين آيه با وقوع شقالقمر در قيامت تناسب ندارد؛ زيرا قيامت عالم ظهور حقايق است و در آنجا كسي نميتواند حقايق را انكار كند، و نشانههاي آشكار الهي را سحر بخواند؛
ب) آيه به اين حقيقت علمي اشاره دارد كه ماه از زمين جدا شده است. يكي از نظريههاي كيهانشناختي اين است كه زمين از خورشيد، و ماه از زمين جدا شده است؛ ازاينروست كه ماه به دور زمين ميگردد و قمرِ زمين است.(2)
اين ديدگاه نيز درست نيست و خلاف ظاهر آيه به نظر ميرسد؛ زيرا اولاً اين واقعه يك معجزه و نشانة الهي بوده است، نه يك امر طبيعي تكويني؛ ثانياً واژة «انشق» نميتواند بر جدا شدن ماه از زمين دلالت كند؛ زيرا اين واژه بهمعناي «پاره شد»، «از هم جدا شد» و «شكافت» است. اگر خداوند ميخواست به جدا شدن ماه از زمين اشاره كند، بايد ميفرمود: «اِشتَقَّ القمر» يا «اِنفَصَلَ القمر».
ديدگاههاي ديگري نيز بيان شده است(3) كه از بررسي آنها چشمپوشي ميكنيم؛ زيرا
1. براي ديدن اين روايات، ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج6، ص295ـ316، كتاب عدل و معاد، ابواب معاد، باب أَََََشراط الساعة.
2. ر.ك: طنطاويبنجوهري، الجواهر في تفسير القرآن، ج12، جزء 23، ص241.
3. براي مثال، گفتهاند: اين آيه به جدا شدن تاريكي از روشني هنگام طلوع ماه اشاره دارد (محمدبنيوسف ابوحيان اندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج10، ص33).
برخي از آنها جمع دو يا چند نظر مذكور هستند و اشكالاتي كه بيان شد بر آنها نيز وارد است.
بنابراين بيشك مراد از انشقَّ القمر، شكافته شدن ماه به دست پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله است. در اين باب اشكالاتي مطرح است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم و بدانها پاسخ ميدهيم.(1)
اشكال اول: اگر واقعاً چنين حادثة مهمي رخ داده و ماه در آسمان به دو نيم تقسيم شده بود، حتماً مردم ديگر سرزمينها نيز آن را ميديدند و تاريخنويسان آن را ثبت ميكردند، و يا دستكم دانشمندان نجوم به آن توجه ميكردند و گزارش آن را در كتابهاي علمي خود ميآوردند؛ حالآنكه چنين گزارشي نه در كتابهاي تاريخي آمده است و نه در كتابهاي علم نجوم به چشم ميخورد.
پاسخ اين است كه اولاً اين معجزه يك حادثة غيرمنتظره بود و طبيعي است كه مردم ديگر آن را نديده باشند؛ زيرا مردم همواره چشم به آسمان نبودند تا شاهد همة حوادث كيهاني باشند؛ ثانياً اين حادثه در بدو طلوع ماه رخ داد و پس از آن نيز طولي نكشيد كه ماه به حال نخست بازگشت؛ پس با توجه به اختلاف افقها ماه هنوز در بسياري از مناطق طلوع نكرده بود؛ بنابراين رؤيت نشدن آن در مناطق ديگر دليل بر عدم وقوع آن نيست؛ ثالثاً در آن زمان چنين نبود كه تمام حوادث و وقايع ضبط شود و همه از آن آگاه شوند؛ زيرا در آن زمان وسايل ارتباطجمعي وجود نداشت.(2)
1. دراينباره، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص61ـ65.
2. شواهد تاريخي و علمي نيز وقوع اين حادثه را تأييد ميكند؛ مثلاً به گزارش خبرگزاري قرآني ايران، به نقل از پايگاه خبري Kwait Chat، فضانوردان آمريكايي در آخرين تحقيقات زمينشناختي خود به اين نتيجه رسيدهاند كه كرة ماه در گذشتهاي دور به دونيم تقسيم شده، و سپس در يك فعل و انفعال دوباره به هم پيوند خورده است. شنيدن اين نكته كه قرآن كريم از چنين واقعهاي خبر داده، بسياري از مردم اروپا و آمريكا را به تحقيق دربارة اسلام و قرآن مشتاق كرده است (ر.ك: روزنامة كيهان، 14 بهمن 1382، سال شصتودوم، شمارة 17876، ص3). اين خبر، در صورت صحت، ميتواند تأييدي بر اين معجزه باشد.
اشكال دوم: دونيم شدن ماه و به هم چسبيدن آن، بههيچوجه ممكن نيست؛ زيرا ماه در صورتي ميتواند دونيم شود كه جاذبة ميان دو نيمهاش از بين برود، و اگر هم جاذبة ميان آن دو نيمه از بين برود، ديگر ممكن نيست كه دوباره به هم بچسبند. پس اگر ماه دونيم شده بود، بايد تا ابد به همان صورت باقي ميماند.
پاسخ اين است كه دونيم شدن ماه و چسبيدن دوبارة آن محال عقلي نيست، گرچه ممكن است با توجه به قوانين حاكم بر طبيعت، محال عادي باشد؛ اما چنانكه گذشت، معجزه يك امر غيرعادي است.(1)
2. كرامات پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله
قرآن كريم به وقايع خارقالعادة ديگري نيز در زندگي پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله اشاره دارد كه وقوعشان براي اثبات نبوت ايشان نبوده است؛ ازاينرو ما اين وقايع را در شمار كرامات آن حضرت ميآوريم؛ مانند كمكهاي غيبي خداوند به آن حضرت و امت وي كه به گونهاي خارقالعاده و به بركت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به اين امت اعطا شده است. در اينجا به بررسي بعضي از اين امور خارقالعاده ميپردازيم.
1ـ2. معراج
معراج حضرت محمدصلی الله علیه و آله دو مرحله داشت: يكي سير غيرعادي ايشان از مكه به بيتالمقدس، و ديگري عروج از بيتالمقدس به آسمانها و جهان برين. قرآن كريم دربارة سير آن حضرت از مكه به بيتالمقدس ميفرمايد:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (اسراء:1)؛ «منزه است آن [خدايي] كه بندهاش را
1. براي ديدن اين اشكالها و جوابهايشان، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص61ـ65.
شبانگاهي از مسجدالحرام بهسوي مسجدالاقصي كه پيرامون آن را بركت دادهايم، سير داد، تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم كه او همان شنواي بيناست».
«أَسْرَي» فعل ماضي از مصدر «الإسراء»، بهمعناي سير در شب است.(1) ضمير «ه» در «عبده»، به حضرت محمدصلی الله علیه و آله بازميگردد، و «لَيْلاً» مفعولفيه است و نشان ميدهد كه آن سير يكشبه بوده و پيش از طلوع فجر تمام شده است.(2) مراد از مسجدالاقصي، به قرينة «الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَه» بيتالمقدس است و ازآنرو به اين نام خوانده شده كه براي حضرت محمدصلی الله علیه و آله بسيار دورتر از مسجدالحرام بوده است.(3)
با توجه به فاصلة بين اين دو مكان، معلوم ميشود كه اين انتقال غيرعادي و به شكلي خارقالعاده بوده است. از عبارت «لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا» استفاده ميشود كه هدف از آن سير، نشان دادن آيات الهي به پيامبر بوده است و از روايات استفاده ميشود كه اين امر واقع شده و آن حضرت ملكوت آسمانها را مشاهده كرده است.(4)
در خصوص مرحلة دوم معراج، با استناد به آيات سورة نجم و به كمك روايات ميتوان دريافت كه خداوند حضرت محمدصلی الله علیه و آله را به معراج برده و بهصورت مشافهي و بدون واسطة جبرئيل و تنها از پس حجاب به او وحي كرده است:(5)
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي * فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَي * أَفَتُمَارُونَهُ عَلَي مَا يَرَي * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَي * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَي * عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي (نجم:8ـ15)؛ سپس نزديك آمد
1. ر.ك: احمدبنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج3، ص154.
2. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص7.
3. ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5ـ6، ص611.
4. ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج3، ص315 و ج26، ص124ـ125.
5. عليبنابراهيم قمي، تفسير القمي، جلد 2، ص334؛ نيز ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص312.
و نزديكتر شد، تا [فاصلهاش] بهقدر [طول] دو [انتهاي] كمان يا نزديكتر شد؛ آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحي كند، وحي فرمود. آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد. آيا در آنچه ديده است با او جدال ميكنيد؟ و قطعاً بار ديگري هم او را ديده است. نزديك سدرةالمنتهي، در همان جا كه جنةالماوي است.
البته اين برداشت طبق اين احتمال است كه فاعل «دَنَا فَتَدَلَّي» حضرت محمدصلی الله علیه و آله، و فاعل «اَوْحيَ» خداوند باشد.(1) روايات نيز، كه برخي از آنها صحيحاند، اين تفسير را تأييد ميكنند؛(2) ازجمله در روايتي باسند صحيح(3) از امام جواد علیه السلام نقل شده است:
رسول خداصلی الله علیه و آله به آسمان هفتم و نزد سدرةالمنتهي(4) رسيد. [به حضرت] گفت: «آفريدهاي پيش از تو بر من نگذشته بود». سپس [رسول خدا] نزديك آمد و نزديكتر شد، تا [فاصلهاش از خداوند] بهقدر [طول] دو [انتهاي] كمان يا نزديكتر شد. آنگاه [خداوند] به بندهاش آنچه را بايد وحي كند، وحي فرمود:
1. احتمال ديگر اين است كه فاعل در دَنَا فَتَدَلَّي و أوْحَي إِلَي عَبْدِه جبرئيل باشد (ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص172؛ محمودبنمحمد زمخشري، الكشاف، ج4، ص28ـ29).
2. محمدبنحسن صفار قمي، بصائر الدرجات، تعليق محسن كوچهباغي، جزء 5، باب في الأئمةعلیهم السلام عندهم الصحيفة فيها اسماء الجنة و...، ص192؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج26، ص124ـ125.
3. راويان اين حديث، همه امامي و ثقهاند: محمدبنحسن صفار قمي (ثقة، جليل، امامي و صحيحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشي، ص354)؛ محمدبنعيسي [بنعبدالله الاشعري] (ثقة، امامي و صحيحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشي، ص308؛ حسنبنيوسف حلي، الخلاصة، ص270) و عبدالصمدبنبشير [العرامي العبدي] (ثقة) (ر.ك: رجال النجاشي، ص249).
4. علامه طباطبايي گويد: «سدر» بهمعناي درخت سدر، و كلمة «سدره» بهمعناي يك درخت سدر است. كلمة «منتهي» گويا نام مكاني است و شايد مراد از آن، منتهاي آسمانها باشد. به دليل اينكه ميفرمايد: جنت مأوا كنار آن است، و ما ميدانيم كه جنت مأوا در آسمانهاست؛ چون در آيهاي فرموده است: وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُون (ذاريات:22) ...در روايات هم تفسير شده به درختي كه فوق آسمان هفتم قرار دارد و اعمال بندگان تا آنجا بالا ميرود (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص31).
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي * فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي». سپس كتاب اصحاباليمين و كتاب اصحابالشمال را به وي داد. رسول خدا كتاب اصحاباليمين را با دست راست گرفته، باز كرد و در آن اسامي اهل بهشت، پدران و خويشاوندان آنان را ديد؛ سپس در كتاب اصحابالشمال نگاه كرد و در آن اسامي اهل آتش و پدران و خويشاوندان آنان را ديد. آنگاه فرود آمد و آن دو كتاب را با خود آورد و به عليبنابيطالب[ علیه السلام ] داد.(1)
همچنين به سند صحيح از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
...ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي * فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي (نجم:8ـ10) ...فقال له: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ. قال رسول اللهصلی الله علیه و آله: وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ... رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا. فقال الله: قد فعلت. قال: رَبَّنا وَلا تُحَمِّلْنا مَا لاَ طاقَةَ لَناَ بِهِ وَاعْفُ عَنّا... (بقره:285ـ286). فقال رسول اللهصلی الله علیه و آله: رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ. فقال الله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (زخرف:89)؛(2) سپس [رسول خدا] نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصلهاش به خداوند] بهقدر [طول] دو [انتهاي] كمان يا نزديكتر شد. آنگاه [خداوند] به بندهاش آنچه را بايد
1. محمدبنحسن صفار قمي، بصائر الدرجات، تعليق محسن كوچهباغي، ص192؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج26، ص126ـ127.
2. محمدبنحسن صفار قمي، بصائر الدرجات، تعليق محسن كوچهباغي، جزء 5، باب في الأئمةعلیهم السلام عندهم الصحيفة فيها اسماء الجنة و...، ص192؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج26، ص124ـ125. راويان اين حديث همه امامي و ثقهاند: محمدبنحسن صفار قمي (ثقة، جليل، امامي، صحيحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشي، ص354؛ حسنبنيوسف حلي، الخلاصة، ص157)، احمدبنمحمد [الاشعري] (ثقة، امامي، جليل) (ر.ك: رجال النجاشي، ص53؛ رجال كشي، ص596؛ فهرست شيخ طوسي، ص351 )؛ [عليبنمهزيار] الأهوازي (ثقة، جليل، امامي، صحيحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشي، ص254؛ فهرست شيخ طوسي، ص266)؛ النضر [محمّدبنسويد الصيرفي] (ثقة، صحيحالمذهب) (ر.ك: رجال النجاشي، باب نون، ص427) و عبدالصمدبنبشير [العرامي العبدي] (ثقة) (ر.ك: رجال النجاشي، ص249).
وحي كند، وحي فرمود. خدا به او فرمود: «پيامبر به آنچه ازسوي پروردگارش به او فرود آمده بود، ايمان آورده است». رسول خدا گفت: «همة مؤمنان به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند. پروردگارا، اگر فراموش يا خطا كرديم، ما را مؤاخذه مكن». خدا فرمود: «چنين كردم». سپس پيامبر گفت: «آنچه طاقت تحمل آن را نداريم بر ما مقرر مدار. از ما درگذر». ...رسول خدا گفت: «اي پروردگار من، اينها قومي هستند كه ايمان نميآورند». خدا فرمود: «از ايشان روي برتاب و بگو به سلامت، پس بهزودي خواهند دانست».
امام صادق علیه السلام از حضرت علي علیه السلام نقل ميفرمايد: «آيات وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَي * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي * فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي، رديهاي بر منكران معراج است».(1)
معراج گرچه غيرعادي است، همانند معجزات ديگر، ازنظر عقلي محال نيست(2) و روايات فراوان از طريق اهل سنت(3) و شيعه،(4) در كنار آيات مذكور، بر وقوع آن دلالت ميكند. از اين روايات استفاده ميشود كه پيامبر با جسم و روح(5) و در حالت بيداري به معراج رفت.(6)
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج18، ص291ـ292.
2. ر.ك: ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج8، ص1ـ16؛ فخرالدين محمدبنعمر رازي، تفسير مفاتيح الغيب، ج2، ص147152.
3. براي ديدن روايات اهل سنت دراينباره، ر.ك: جلالالدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج5، ص182ـ236؛ ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج8، ص1ـ16؛ ابنحجر عسقلاني، الاسراء و المعراج.
4. علامه مجلسي در باب «اثبات معراج و توصيف آن»، 122 روايت نقل ميكند (بحار الانوار، ج18، ص282ـ409).
5. واژة «عبد» در آية نخست سورة اسراء بر جمع جسم و روح دلالت ميكند؛ اما چنانكه طبري نقل ميكند، برخي اين سير را تنها روحي ميدانند (ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج8، ص15). از سخنان بوعلي نيز استفاده ميشود كه وي معراج را روحي ميداند (حسينبنعبداللهبنسينا، معراجنامه، ص98).
6. برخي معتقدند كه معراج در رؤيا بوده است (ر.ك: ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج8، ص16)؛ اما اين سخن درست نيست.
امام صادق علیه السلام در روايت صحيح عليبنابراهيم قمي از پدرش، از محمدبنابيعمير، از هشامبنسالم، جريان معراج را بهتفصيل نقل ميكند.(1) طبق اين روايت جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل، مركبي فضايي به نام «براق» آوردند كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله بر آن سوار شد و ابتدا به بيتالمقدس، و از آنجا به آسمان اول تا آسمان هفتم رفت، با انبياي الهي ديدار كرد، و بسياري از آيات بزرگ الهي را ديد.
طبق روايت عليبنابراهيم از امام صادق علیه السلام :
پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرداي آن شب به مردم گفت: «خداوند ديشب مرا به بيتالمقدس برد و آثار جايگاه پيامبران را به من نشان داد. در بازگشت به كارواني برخوردم كه شتري از آنها گم شده بود و در ظرفي آبي داشتند كه مقداري از آن را نوشيدم و بقيه را زمين ريختم. آن كاروان فردا هنگام طلوع صبح به شهر مكه ميرسد؛ درحاليكه شتري نر و سرخموي پيشاپيش آن حركت ميكند». فرداي آن روز مردم ديدند كه هنگام طلوع خورشيد كارواني با همان نشاني كه حضرت بيان فرموده بود، رسيد. كاروانيان به جريان گم شدن شتر و ريختن آب نيز شهادت دادند.(2)
در مسئلة معراج بايد به دو پرسش پاسخ گفت:
پرسش اول: عروج به آسمانها مستلزم طي مسافتي است كه سنجش آن حتي با مقياس ارقام نجومي هم امكان پذير نيست. طي چنين مسافتي چگونه براي يك انسان ممكن است؟
پاسخ: جواب اجمالي و كلي اين است كه معجزات داراي عواملي فوق طبيعياند كه
1. عليبنابراهيم قمي، تفسير القمي، ج2، ص1ـ12. اين حديث در منابع ديگري نيز آمده است؛ ر.ك: هاشمبنسليمان حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص497ـ505؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص8ـ16.
2. هاشمبنسليمان حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص505ـ506.
براي ما ناشناخته است؛ اما خداوند ميتواند توانايي استفاده از آنها را به پيغمبرش و يا هركسي كه بخواهد، عطا كند. اين سنخ عوامل با ارادة الهي و از راهي كه او بدان آگاه است، محقق ميشود. بنابراين چون عامل آن فراتر از عوامل طبيعي است، اهميتي ندارد كه مسافت طيشده فراكهكشاني يا بيش از آن باشد.
پرسش دوم: چگونه پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله اين عوالم و مسافتهاي طولاني را در يك شب طي كرده است؟
پاسخ: گرچه شايد بتوان با تصوير حركت عمودي و يا حركت در خلاف جهت حركت زمين،(1) پاسخي براي اين مسئله فراهم كرد، بهترين راهحل اين مسئله، پذيرش اين نكته است كه در كنار سلسله اسباب و مسببات طبيعي، كه براي ما شناختهشده است، اسباب و عللي غيرعادي نيز هست كه محدوديت زمان در آنها مطرح نيست. شاهد آن معجزاتي است كه دربارة طيالارض نقل كردهاند كه مثلاً فردي، به معجزة امام، در يك لحظه با طي مسافتي طولاني، قافلة گمشدهاش را پيدا كرده و يا به جايي كه ميخواسته، رسيده است.
2ـ2. تصرف در ادراك مردم
طبق بيان قرآن كريم، خداوند در بعضي جنگها در ادراك مسلمانان و مشركان تصرف ميكرد؛ به گونهاي كه آنان جمعيتي را كم و يا بسيار ميديدند و از اين راه خواست خداوند، يعني پيروزي مسلمانان، تحقق مييافت. دو آيه در قرآن اين مسئله را گزارش ميكنند:
1. توضيح اينكه زمان نسبي است و نسبت به فضاها و كرات مختلف تفاوت ميكند. پس ممكن است زمان طي يك مسافت مشخص در زمين، با مدت زمان لازم براي طي همان مسافت در كرات ديگر متفاوت باشد. بحث است كه اگر يك هواپيما بتواند با خنثي كردن موانع و اصطكاكات و عايقهاي موجود، با حركت عمودي از كرة زمين به كرة مريخ برود و بازگردد، اين زمان رفت و برگشت چه نسبتي را نشان ميدهد، و يا اگر كسي با سرعتي بيش از سرعت چرخش كرة زمين، و عكس حركت زمين حركت كند، آيا ميتواند از زمان پيشي بگيرد و به گذشتة مبدأش برسد؟
قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَي كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِي الأبْصَارِ (آلعمران:13)؛ قطعاً در آن دو گروه كه به هم رسيدند، براي شما نشانهاي [و درس عبرتي] بود؛ گروهي در راه خدا ميجنگيدند و ديگر [گروه] كافر بودند كه آنان [مؤمنان] را به چشم دو برابر خود ميديدند؛ و خدا هركه را بخواهد به ياري خود تأييد ميكند. يقيناً در اين [ماجرا] براي صاحبان بينش عبرتي است.
آية بالا مربوط به جنگ بدر است كه بين مسلمانان و مشركان مكه رخ داد.(1) دربارة فاعل «يَرَوْنَهُم» و مرجع ضمير «هُم» در آن و در كلمة «مِثْلَيهِم»، وجوه مختلفي بيان كردهاند:
1. فاعل «يَرَوْن» و مرجع ضمير «هُمْ» در «يَرَونَهُم» و «مِثْلَيهِم»، همة مؤمنان هستند. مسلمانان در برابر نزديك به هزار نفر از كفار، تنها 313 نفر بودند؛ اما خداوند اين شمار اندك را براي مؤمنان فراوان جلوه داد تا به پيروزي اميدوار باشند؛
2. فاعل «يَرَوْن» مؤمنان است و ضمير «هُم» در «يَرَونَهُم» به كفار، و ضمير «مثْلَيهِم» به مؤمنان برميگردد؛ يعني مسلمانان كافران را دو برابر خودشان و 626 نفر ميديدند؛(2)
3. فاعل «يَرَوْن» كفار است؛ ولي هر دو ضمير «هُمْ» به مسلمان برميگردد؛ يعني كافران مؤمنان را دو برابر ميديدند؛(3)
4. فاعل «يَرَوْن» كفار است و ضمير در «مِثْلَيهِمْ» به كفار برميگردد؛ يعني براثر تصرف خداوند در ادراك كافران، آنان مؤمنان را دو برابر خودشان و حدود دوهزار نفر ميديدند.
به نظر ميرسد قول چهارم به واقع نزديكتر باشد؛ زيرا تنها در صورتي ميتوان
1. ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1ـ2، ص709.
2. همان.
3. مرحوم علامه طباطباييرحمه الله اين احتمال را تأييد ميكند (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص96).
گفت سپاه مسلمانان در دل كافران وحشت افكنده است كه آنان مسلمانان را بسيار بيشتر از خود يافته باشند و فقط طبق اين قول چنين است.(1) بههرروي آيه گوياي اين نكته است كه خداوند بهصورت غيرعادي در ادراك گروهي از مردم تصرف كرده است تا مؤمنان پيروز شوند. اين امر كرامتي براي پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله به شمار ميرود:
وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (انفال:44)؛ و [ياد آر] آنگاه كه چون به هم رسيديد، آنان را در ديدگان شما اندك جلوه داد و شما را [نيز] در ديدگان آنان كم نمودار ساخت تا خداوند كاري را كه انجامشدني بود تحقق بخشد، و كارها بهسوي خدا بازگردانده ميشود.
دربارة اين آية شريفه، كه همانند آية پيشين مربوط به جنگ بدر است،(2) دو سؤال مطرح است: يكي اينكه اگر هر دو لشكر، طرف مقابلشان را كم ببينند، چگونه معادلة جنگ به نفع يك گروه تغيير ميكند، درحاليكه نسبت پيشين بين آن دو گروه باقي است؟ ديگر اينكه اين آيه چگونه با آية پيشين جمع ميشود؟ در آية پيشين خدا بر مؤمنان منت ميگذارد كه كافران آنان را دو برابر خودشان ميديدند، و در اين آيه نيز با منتگذاري بيان ميكند كه كافران آنان را كم ديدهاند؛ كداميك از اين دو باعث پيروزي مؤمنان شده است؟
پاسخ پرسش نخست اين است كه اگر مؤمنان از آغاز سپاه كافران را چنانكه بود ميديدند، براثر وحشت از جنگ كناره ميگرفتند؛ ازاينرو خدا كافران را در نظر آنان كم
1. فخر رازي دربارة اينكه چگونه مشركان سپاه مسلمانان را دو برابر ديدهاند، دو احتمال مطرح كرده است: يكي اينكه مشركان براثر وحشتي كه در دلشان افتاده بود، جمعيت كم مسلمانان را بسيار ميديدند؛ ديگر اينكه مشركان فرشتگاني را كه براي ياري مؤمنان آمده بودند، ميديدند. او خود احتمال اول را ميپسندد (ر.ك: فخرالدين محمدبنعمر رازي، مفاتيح الغيب، ص203). هيچيك از اين دو احتمال صحيح نيست؛ زيرا، اين حادثه يك رويداد غيرعادي بوده است؛ ضمن اينكه مردم فرشتگاني را كه براي ياري مؤمنان آمده بودند، نميديدند.
2. ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3ـ4، ص839.
جلوه داد تا نترسند. ازسوي ديگر خداوند مؤمنان را هم در چشم كافران كم نشان داد تا كافران از ترس ميدان را خالي نكنند؛ وگرنه جنگي رخ نميداد تا مسلمانان پيروز شوند.
پاسخ پرسش دوم و راه جمع دو آيه نيز اين است كه در واقع اين دو آيه حكايتگر يك ماجرا نيستند. آية دوم مربوط به آغاز جنگ است كه خداوند مؤمنان و كافران را در چشم همديگر كم نشان داد تا هر دو پا به ميدان نبرد بگذارند و جنگ واقع شود: لِيَقْضِي اللّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً؛ اما وقتي درگير شدند و ديگر جاي فرار نبود، خداوند مسلمانان را در چشم كافران دو برابر نشان داد؛ در نتيجه، كافران ترسيدند و شكست خوردند.
3ـ2. انداختن وحشت در دل كافران
يكي ديگر از كرامات حضرت محمدصلی الله علیه و آله اين است كه خداوند به يمن وجود ايشان بارها در دل دشمنان اسلام وحشت انداخت تا مسلمانان پيروز شوند. در روايات نيز آمده است كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله «ياريشده با وحشت» (مَنصُورٌ بِالرُّعبِ) بود.(1) هنگامي كه مؤمنان به كفار حمله ميكردند، ترسي غيرمعمول در دل آنان ميافتاد كه باعث شكستشان ميشد. قرآن كريم در چهار آيه به اين مطلب اشاره دارد كه دو آية آن دربارة مشركان است:
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْب (آلعمران:151)؛ «ما در دلهاي كافران وحشت مياندازيم».
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ(انفال:12)؛ «هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان وحي ميكرد كه من با
1. براي نمونه، به دو روايت اشاره ميكنيم: الف) پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرمود: أُعْطِيتُ خَمْساً لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِي جُعِلَتْ لِيَ الأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّ لِيَ الْمَغْنَمُ وَأُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَأُعْطِيتُ الشَّفعَةَ (ابوجعفر محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج1، ص241)؛ ب) امام صادق علیه السلام فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي أَعْطَي مُحَمَّداًصلی الله علیه و آله شَرَائِعَ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي (علیهم السلام) وَنَصَرَهُ بِالرُّعْب (محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج2، ص17).
شما هستم؛ پس كساني را كه ايمان آوردهاند، ثابتقدم بداريد؛ بهزودي در دل كافران وحشت خواهم افكند».
دو آيه نيز دربارة ايجاد وحشت در دل اهل كتاب است:
وأَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً (احزاب:26)؛ و [خداوند] كساني از اهل كتاب را، كه با [مشركان] همپشتي كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد و در دلهايشان هراس افكند؛ گروهي را ميكشتيد و گروهي را اسير ميكرديد.
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأبْصَارِ (حشر:2)؛ اوست كسي كه از ميان اهل كتاب كساني را كه كفر ورزيدند، در نخستين اخراج [از مدينه] بيرون كرد. گمان نميكرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود؛ و[لي] خدا از آنجايي كه تصور نميكردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند؛ [بهطوريكه] خود، به دست خود، و دست مؤمنان خانههاي خود را خراب ميكردند. پس اي صاحبان بينش، عبرت گيريد.
4ـ2. ايجاد آرامش در دل پيامبرصلی الله علیه و آله و مؤمنان
خداوند براي پيروزي اسلام و سپاه مسلمانان، علاوه بر وحشت افكندن در دل دشمنان، در دل پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان نيز آرامش ميانداخت. آيات متعدد به اين مسئله اشاره دارد؛ ازجمله:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (توبه:26)؛ «آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادة خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهياني فروفرستاد كه آنها را نميديديد؛ و كساني را كه كفر ورزيدند، عذاب كرد و سزاي كافران همين بود».(1)
نمونة ديگر مربوط به زماني است كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در راه مهاجرت از مكه به مدينه، به غار «ثور» پناه برد. در آنجا هم خداوند براي استوار ساختن دين اسلام و ياري پيامبر خود، در دل آن حضرت آرامش افكند:
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَي وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (توبه:40)؛ «پس خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهياني كه آنها را نميديديد، تأييد كرد و كلمة كساني را كه كفر ورزيدند، پستتر گردانيد؛ و كلمة خداست كه برتر است و خدا شكستناپذير حكيم است».
برخي آيات نيز از ايجاد آرامش در دل مؤمنان سخن ميگويند:(2)
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا (فتح:18)؛ «بهراستي خدا هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت ميكردند، از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فروفرستاد و پيروزي نزديكي به آنها پاداش داد».
5ـ2. ارسال سپاهيان غيبي و باد براي ياري پيامبر و مسلمانان
از ديگر كرامات پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله اين بود كه در برخي جنگها خداوند آن حضرت و مسلمانان را با سپاهيان غيبي و باد ياري ميكرد.
1. و نيز ميفرمايد: فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِين (فتح:26).
2. و نيز ميفرمايد: هُوَ الَّذِي أنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِم (فتح:4).
چنانكه ملاحظه شد، در بيشتر آيات مربوط به ايجاد آرامش در قلب پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان، به اين نكته نيز اشاره شده است كه خداوند براي ياري آنان سپاهياني را از آسمان فروميفرستاد كه مردم آنها را نميديدند:
ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا (توبه:26).
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا (توبه:40).
در بعضي از اين آيات، علاوه بر «جنود»، از «ريح» نيز سخن به ميان آمده است؛ يعني خدا بادي را فرستاد كه اين باد، موجب پيروزي مسلمين و شكست كفار شد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا (احزاب:9)؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايي بهسوي شما [در]آمدند؛ پس بر سرشان بادي و لشكرهايي كه آنها را نميديديد، فرستاديم و خدا به آنچه ميكنيد، همواره بيناست.
به احتمال قوي منظور از اين سپاهيان نامرئي، فرشتگان است؛ زيرا در برخي آيات بهصراحت آمده است كه خداوند در جنگ بدر فرشتگان را براي ياري مسلمانان فروفرستاد؛ گرچه ذكري از مرئي يا نامرئي بودن آنها نشده است:
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وأَنْتُمْ أَذِلَّة(1) فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ
1. دربارة اينكه چرا خدا در اين آيه مؤمنان را ذليل ميخواند، بااينكه فرموده است: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِين (منافقون:8)، دو احتمال هست: يكي اينكه عزت واقعي براي مؤمنان است؛ پس منظور از ذلت در آن آيه، ذلت ظاهري مؤمنان در مقابل كفار است كه شمارشان نسبت به كفار بسيار كم بود و ازنظر سازوبرگ جنگي نيز ضعيف بودند؛ زيرا شش زره و چند شمشير بيشتر نداشتند؛ درحاليكه كفار كاملاً مجهز بودند؛ ديگر اينكه از اين آيات برميآيد كه انسان و هر موجود ديگري بدون عزت الهي فيحدنفسه ذليل است. آيه ميفرمايد: شما مؤمنان بهخوديخود ذليل بوديد، اما خدا عزتتان داد و شما را ياري كرد؛ چنانكه به پيامبر اكرمˆ ميفرمايد: وَوَجَدَكَ ضَالاً فَهَدَي (ضحي:7)؛ «تو اي پيامبر، بدون هدايت الهي گمراه بودي».
(آلعمران:123ـ124)؛ و يقيناً خدا شما را در [جنگ] بدر، باآنكه ناتوان بوديد، ياري كرد؛ پس از خدا پروا كنيد؛ باشد كه سپاسگزاري نماييد. آنگاه كه به مؤمنان ميگفتي: «آيا شما را بس نيست كه پروردگارتان شما را با سههزار فرشتة فرودآمده، ياري كند؟»
در آن جنگ مؤمنان سپاه اسلام را در برابر سپاه كفر ضعيف ميديدند و شايد به زبان نيز ميآوردند كه چگونه با اين عدة كم ميتوان در مقابل اين سپاه بزرگ با اين همه سازوبرگ جنگي، مقاومت كرد. قرآن كريم با اشاره به دو عنصر اساسي صبر و تقوا ميفرمايد:
بَلَي إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ (آلعمران:125)؛ «آري، اگر شكيبايي ورزيد و پرهيزگاري نماييد و آنان [دشمن] با همين خشم و شتاب بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنجهزار فرشتة نشاندار ياري خواهد كرد».
در اين آيه وعدة ارسال فرشتگان را براي كمك به سپاه مؤمنان ميبينيم؛ اما آيه دربارة اينكه سرانجام، خدا فرشتگان را فرستاد يا نه، ساكت است. از آيهاي ديگر استفاده ميشود كه خداوند فرشتگاني را به ياري مؤمنان فرستاده است:
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ (انفال:9)؛ «[به ياد آوريد] زماني را كه پروردگار خود را به فرياد ميطلبيديد؛ پس دعاي شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشتة پياپي ياريتان خواهم كرد».
پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان در جنگ بدر دست به دعا برداشتند و از خدا كمك خواستند؛ خدا هم دعاي آنان را اينگونه مستجاب كرد: «من هزار ملك به كمك شما نازل خواهم كرد».(1)
1. ابنعباس گويد: اين آيه در جنگ بدر، پس از آنكه مؤمنان از خداوند درخواست كمك كردند، نازل شد (ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3ـ4، ص807).
در اينجا اين پرسش رخ مينمايد كه بنابر آيات پيشين، پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله به مؤمنان وعده داده بود كه سههزار فرشته به ياريشان خواهند آمد(1) و خداوند فرمود: «اگر پايداري و پرهيزگاري پيشه كنيد، پنجهزار فرشته شما را ياري خواهند كرد»؛(2) پس چرا خداوند در آية اخير ميفرمايد: «ما هزار فرشته فرستاديم»؟
پاسخ اين است كه اين هزار فرشته مقدمه بودند؛ زيرا قرآن آنها را با واژة «مردِفين» توصيف ميفرمايد. مردف يعني كسي كه در جلو برود و ديگري را به دنبال خود بياورد.(3) نخست اين هزار فرشته فرود آمدند و دوهزار فرشتة ديگر را نيز به دنبال خود آوردند. بهاينترتيب سههزار فرشتهاي كه پيامبر وعده داده بود، فرود آمدند؛ اما فرود آمدن پنجهزار فرشته، منوط به پايداري و پرهيزگاري مؤمنان و نياز ايشان به كمك بيشتر بود.
مسئلة ديگر اين است كه نقش اين فرشتگان در جنگ بدر چه بوده است؟ آيا ميجنگيدند و يا نقش ديگري به عهده داشتند؟ قرآن كريم دربارة اين فرشتگان ميفرمايد: إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا (انفال:12)؛ «هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان وحي ميكرد كه من با شما هستم؛ پس كساني را كه ايمان آوردهاند، پايدارشان بداريد». اين بخش از آيه دلالت دارد كه وظيفة فرشتگان در جنگ بدر، تنها تقويت روحية مؤمنان و تأييد معنوي آنان بوده است؛ زيرا بنابر متن آيه، خداوند هنگام ارسال فرشتگان براي كمك به مؤمنان، به آنان وحي كرد كه من همراه شما هستم؛ پس شما هم مؤمنان را پايدار بداريد و به آنان آرامش بدهيد.
روايات نيز تصريح ميكنند كه فرشتگان نازلشده در جنگ بدر، كسي را
1. ر.ك: آلعمران (3)، 124.
2. ر.ك: آلعمران (3)، 125.
3. مردفين جمع مجرور مردف است كه اسم فاعل از «ردف» بهمعناي پيروي و دنبالهروي كردن است (ر.ك: احمدبنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج2، ص503).
نكشتند؛ بلكه بيشتر كشتگان در آن جنگ، به دست حضرت علي علیه السلام و بعضي ديگر از اصحاب به هلاكت رسيدند.(1) بنابراين دو جملة فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَعْناقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ(2) در ذيل آن آيه، خطاب به مؤمنان است نه فرشتگان، و يا اينكه مراد از آن جنگيدن فرشتگان با مشركان نيست. مفسران در اين زمينه چند وجه مختلف بيان كردهاند:(3)
1. روي سخن در اين دو جمله به مؤمنان است. خداوند به مؤمنان ميفرمايد: حال كه فرشتگان را براي ياري شما فرستادم، پس جرئت داشته باشيد و مشركان را نابود كنيد؛
2. فرشتگان مخاطباند، ولي منظور از فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَعْناقِ قطع كردن سر و يا دست و پاي مشركان نيست؛ بلكه مراد اين است كه فرشتگان بر سر كافران بزنند، خوارشان كنند و روحية آنها را بشكنند. مراد از وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ نيز اين است كه بر دستان كافران بزنند تا دستهايشان سست شود. طبق اين تفسير، فرشتگان در جنگ بدر دو نقش داشتهاند: يكي تقويت روحية مؤمنان، و ديگري تضعيف روحية مشركان؛
3. خداوند در اين دو جمله به فرشتگان دستور ميدهد كه با مشركان بجنگند. اين وجه، نه با ظاهر جملة قبلي از همين آيه سازگار است، و نه مؤيدي از روايات دارد.(4)
گرچه هر دو وجه اول و دوم با آنچه ما گفتيم سازگاري دارد، به نظر ميرسد در مجموع وجه دوم بهتر است.
1. در جنگ بدر تنها هفت نفر از سپاه اسلام اسير شدند؛ ولي از سپاه مشركان هفتاد نفر اسير، و هفتاد نفر كشته شدند كه 27 نفر از آنان را حضرت علي علیه السلام كشت (ر.ك: عليبنابراهيم قمي، تفسير القمي، ص269).
2. براي آگاهي از معاني مختلفي كه مفسران در تفسير اين دو جمله بيان كردهاند، ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج5، ص85.
3. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص19.
4. البته از ابنعباس نقل كردهاند: فرشتگان تنها در جنگ بدر جنگيدند (ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1ـ2، ص828).
تا اينجا به چندين معجزه و كرامت نقلشده براي پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله در قرآن اشاره كرديم. افزون بر اينها در روايات نقلشده از طريق شيعه(1) و اهل تسنن نيز،(2) كه برخي از آنها متواتر يا مستفيضاند، معجزات و كرامات متعددي براي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله نقل شده است، اما به دليل قرآني بودن اين بحث، از پرداختن به آنها در اينجا صرف نظر ميكنيم.(3)
1. براي ديدن روايات شيعه در اين باب، ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج17، ص159ـ421 و ج18، ص1ـ147.
2. براي ديدن روايات اهل سنت در اين باب، ر.ك: محمدبنعيسيبنسورة، الجامع الصحيح و هو سنن الترمذي، ج5، ص592ـ597، كتاب مناقب، بابهاي 57.
3. در روايتي با سند صحيح در قرب الاسناد، امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوارش امام موسي كاظم علیه السلام نزديك به سي كرامت براي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله بيان ميفرمايد (ر.ك: عبداللهبنجعفر حميري، قرب الاسناد، ص132ـ140). يكي از معجزات آن حضرت اين است كه به درخواست كافران سنگريزههايي را در دست گرفت و صداي تسبيح از آن سنگريزهها بلند شد (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج17، باب 4، ص377، ح42 و باب 2، ص 379، ح48، 49). ازجمله كرامات ايشان نيز اين بود كه بارها غذا، نوشيدني، گوشت و شير حيوانات به بركت ايشان و به گونة معجزهآسا فزوني مييافت (ر.ك: همان، ج18، ص23ـ45)؛ براي مثال آن حضرت در هجرت از مكه به مدينه، بر گوسفند پيرزن فقيري كه در بيابان زندگي ميكرد، دست كشيد و آن گوسفند فربه و شيردار شد (ر.ك: همان، ج18، باب 7، ص43، ح30)؛ همچنين ايشان بارها دعاهايي فرمود كه مستجاب شدند و ازجمله مريضي به دعاي او شفا يافت (همان، ج18، ص1ـ23). حضرت علي علیه السلام نيز در جنگ خيبر از درد چشم رنج ميبرد كه با دعاي پيامبر شفا يافت (همان، ج18، باب 6، ص13، ح36).
چكيده
1. قرآن كريم معجزة جاويد پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، و بزرگترين و روشنترين معجزة ايشان از حيث دلالت بر نبوت آن حضرت است.
2. قرآن كريم در آيات متعددي تحدي كرده، از مردم ميخواهد كه اگر در الهي بودن آن شك دارند، از همه جز خدا كمك بگيرند و كتابي همانند آن، يا ده سوره مانند آن، و يا يك سوره مثل سورههاي آن بياورند.
3. آيات و روايات دلالت دارند كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله، به درخواست مشركان و براي اثبات نبوت خود، ماه را دو پاره كرد.
4. طبق آيات و روايات صحيح، خداوند حضرت محمدصلی الله علیه و آله را در يك شب از مكه به بيتالمقدس برد و از آنجا به آسمانهاي هفتگانه فرا برد، تا آيات الهي را ببيند و با انبياي الهي ديدار كند.
5. خداوند براي ياري سپاه كوچك اسلام در برابر لشكر عظيم كافران، نخست هريك از دو لشكر را در نظر ديگري كم جلوه داد تا جنگ را شروع كنند؛ سپس مسلمانان را در چشم كفار فزوني بخشيد تا سپاه اسلام پيروز شود.
6. يكي از كرامات حضرت محمدصلی الله علیه و آله اين بود كه وقتي به جنگ كافران ميرفت، خدا در دل كافران وحشت، و در دل مؤمنان آرامش ميافكند تا مسلمانان پيروز شوند.
7. از ديگر كرامات پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله اين بود كه خدا در برخي جنگها، او و مسلمانان را با سپاهيان غيبي و باد، ياري ميكرد.
پرسشها
1. چرا قرآن روشنترين معجزة پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله از حيث دلالت است؟
2. تحدي را تعريف كنيد و انواع تحديها را در قرآن كريم برشماريد.
3. شواهدي از آيات و روايات بر وقوع شقالقمر به دست حضرت محمدصلی الله علیه و آله ذكر كنيد.
4. معراج را اثبات كنيد.
5. يك آيه كه گوياي تصرف خداوند در ادراك مردم، به بركت حضرت محمد است، بيان كنيد.
منابعي براي مطالعة بيشتر
1. قشيري نيشابوري، مسلمبنحجاج، صحيح مسلم، ج5، ص461ـ465، كتاب الفضائل، باب 3 (في معجزات النبيصلی الله علیه و آله).
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص61ـ65.
3. مهندس، محمد صالح، معجزات الرسول الكريم سيدنا محمد، دار الرضوان، حلب، [بيتا].
4. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج18، دار الكتب الاسلامية، تهران، [بيتا]، ص13ـ45.
5. مرعي، هدي عبدالكريم، الادلة علي صدق النبوة المحمدية و رد الشبهات عنها، گردآوري محمد قطب، دار الفرقان، عمان، ۱۴۱۱ق، ص210ـ248.
6. اديب بهروز، محسن، معراج از ديدگاه قرآن و روايات، سازمان تبليغات اسلامي، مركز چاپ و نشر، تهران، ۱۳۷۴.
پژوهش
دربارة ديگر معجزات و كرامات پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، در روايات تحقيق كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org