قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست‌وپنجم

امامت و ضرورت آن

 

 

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس:

1. بتواند مفهوم لغوي و اصطلاحي امام و امامت را بيان كند؛

2. تفاوت مقام نبوت و مقام امامت را بيان كند؛

3. تبيين و تحليلي از دلالت دو آية قرآن را دربارة ضرورت امامت فراگيرد؛

4. بتواند بر ضرورت ولايت و امامت ائمه استدلال كند.

 

 

 

 

 

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ (مائده:٦٧)؛ اي پيامبر، آنچه ازسوي پروردگارت به‌سوي تو فرود آمده، به مردم برسان و اگر انجام ندهي، رسالت الهي را نرسانده‌اي و خدا تو را [از فتنه‌انگيزي و عكس‌العمل نادرست] مردم نگه مي‌دارد.

 

پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدينه، جامعة اسلامي را بنا نهاد و افزون بر تبليغ رسالات الهي و تعليم و تربيت مردم، قضاوت و تصميم‌گيري در مسائل نظامي و دفاعي و ديگر مسائل حكومتي را نيز به ‌عهده گرفت و امور دين و دنياي مردم را سامان داد. قرآن كريم، افزون بر واجب دانستن اطاعت مطلق از آن حضرت،(1) تأكيد مي‌كند كه مسلمانان بايد در مسائل سياسي و قضايي و نظامي از آن حضرت فرمان‌برداري كامل داشته باشند؛(2) ازاين‌رو مسلمانان خود را موظف به اطاعت از اوامر ايشان مي‌دانستند.


1. ر.ك: آل‌عمران (3)، 32؛ نساء (4)، 13، 14، 69، 80؛ مائده (5)، 92؛ انفال (8)، 1، 20، 46؛ توبه (9)، 71؛ نور (24)، 51، 52، 54، 56؛ احزاب (33)، 66، 71؛ حجرات (49)، 14؛ فتح (48)، 17؛ محمد (47)، 32؛ مجادله (58)، 13؛ ممتحنه (60)، 123؛ تغابن (64)، 12؛ جن (72)، 23.

2. ر.ك: آل‌عمران (3)، 153؛ نساء (4)، 42، 59، 65، 105؛ مائده (5)، 48؛ حج (22)، 67؛ احزاب (33)، 6، 36؛ مجادله (58)، 8، 9؛ حشر (59)، 7.

بنابراين پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله، افزون بر منصب نبوت و رسالت و تعليم احكام اسلام، منصب الهي ديگري نيز در مقام فرمانرواي جامعة اسلامي داشت كه منصب‌هاي فرعي قضاوت و فرماندهي نظامي از آن اشتقاق يافته بود.(1) روشن است ديني كه ادعاي رهبري همة جوامع بشري را تا پايان جهان دارد، بايد به اين‌گونه مسائل نيز اهميت بدهد.

در بحث خاتميت اثبات شد كه بنابر آيات قرآن كريم و روايات، پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله آخرين پيامبر الهي است و بعد از او هيچ پيامبري نخواهد آمد. حال اين پرسش مطرح است كه آيا بعد از رحلت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله هم، انسان‌ها به پيشواي الهي نياز دارند؟ آيا خداوند خود كساني را براي اين مسئوليت تعيين كرده و رسالت ابلاغ آن را بر عهدة پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله نهاده است، يا اينكه مرجعيت ديني و حاكميت اسلامي نيز مانند نبوت و رسالت پايان يافته است و چون خداوند كسي را بر اين منصب نگمارده، نصب حاكم بر عهدة خود مسلمانان است؟

اهل سنت برآن‌اند كه پيامبر كسي را براي حكومت و جانشيني خود نصب نكرده است. آنان با پذيرش مشروعيت امامت بدون نصب الهي، نخستين پاية تفكيك دين از سياست را گذاشتند؛ اما شيعيان معتقدند كه پيامبر جامعة اسلامي را به حال خود رها نكرده، و به دستور خداوند حاكمان آن را تعيين كرده است. بنابراين مسئلة امامت از ديدگاه شيعه يك مسئلة تاريخيِ صرف يا حتي يك حكم فقهي فرعي نيست، بلكه يك اصل اعتقادي و بنيادين اسلام است.

1. مفهوم‌شناسي امامت

1ـ1. مفهوم لغوي

واژة «امامت» از مادة «أ ـ م ـ م» است. «اَمَّ» يعني «قصد كرد» و «اَلأُمّ» به‌معناي پرچمي است


1. در درس‌هاي پيشين به‌تفصيل دربارة اين موضوع سخن گفتيم.

كه لشكريان به ‌دنبال آن حركت مي‌كنند. «اَمَّ القومَ» يعني در جلوي قوم قرار گرفت.(1) «اَمام» به‌معناي «جلو» است، در مقابل «خَلفْ» كه به جهت پشت‌سر اطلاق مي‌شود. به نظر مي‌رسد «اِمام» از واژة «اَمام» گرفته شده، و منظور از آن هر موجودي است كه پيش رو قرار مي‌گيرد. اين موجود ممكن است يك انسان، يك شيء مادي، امري معنوي يا حتي يك مكان باشد؛ اطلاق «امام» بر امام جماعت، امام جمعه و رهبر نيز از همين مقوله است. به‌طور كلي هركس در كارها مقدم باشد و به او اقتدا كنند، امام‌ است؛ چنان‌كه پيامبرصلی الله علیه و آله امام‌الائمه است، و خليفه امام‌الرعية، و قرآن امام‌المسلمين است.(2) همة اين معاني از همان معناي «پيش‌» گرفته شده‌اند. معادل فارسي امام «پيشوا» است، و امامت به‌معناي پيشوايي و رهبري است.(3) البته امامت مختص راه صحيح نيست و ممكن است كسي در مسير گمراهي و فساد امام باشد.(4)

2ـ1. كاربرد امام در قرآن

واژة «امام»، و جمع آن «ائمه»، بيش از ده بار در قرآن كريم تكرار شده، و تقريباً در همه‌جا به‌معناي چيزي است كه پيش رو قرار دارد.

قرآن كريم در توصيف «اصحاب لوط» و شهر «اصحاب ايكه»، واژة‌ «امام» را دربارة راهي كه پيش روست، به كار برده است: فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ (حجر:٧٩)؛ «پس، از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [شهر، اكنون] بر سر راه پيش رو و آشكار است». اين جمله خطاب به مردم حجاز است كه وقتي به شام مي‌روند، اين دو مكان پيش راهشان قرار دارد.(5)


1. خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج8، ص429ـ430؛ محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ج1، ص212ـ215.

2. خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج8، ص428ـ429؛ احمدبن‌فارس، معجم مقاييس اللغة، ج1، ص28.

3. محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ج1، ص212ـ215.

4. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص134؛ همو، اصول عقايد (2)؛ راهنماشناسي، ص394؛ همو، در پرتو ولايت، ص257ـ259.

5. همو، در پرتو ولايت، ص258؛ ر.ك: خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج8، ص429.

در آية 17 سورة هود، كتاب‌هاي آسماني نيز «امام»، به‌معناي پيشوا، خوانده شده‌اند: وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسي إِماماً وَرَحْمَةً؛(1) «و پيش از وي، كتاب موسي راهبر و ماية رحمت بوده است». همچنين در آية إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (يس:١٢)،(2) «امام» بر كتاب تكويني، يعني لوح محفوظ، اطلاق شده است؛ شايد ازاين‌جهت كه دربردارندة قضاي حتمي است و وقايع و حوادث، پيشاپيش در آن ثبت شده، و آنچه در خارج مي‌گذرد، مطابق با آن است.(3)

قرآن كريم بارها واژة امام را دربارة اشخاص نيز به كار برده است؛ ازجمله دربارة ابراهيم علیه السلام : قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا (بقره:١٢٤)؛ «[خدا به ابراهيم علیه السلام ] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم»؛(4) و دربارة پيشوايان طريق گمراهي: أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ (قصص:٤١)؛ «پيشواياني كه به‌سوي آتش فرامي‌خوانند»؛ و نيز: أَئِمَّةَ الْكُفْرِ (توبه:١٢)؛ «پيشوايان كفر».

پس امام در قرآن كريم نيز به همان معناي لغوي و در مصاديق مختلف آن (شيء مادي، شخص انساني و موجود معنوي) به كار رفته است؛ اما در برخي آيات، اين معنا به ‌همراه ويژگي‌هاي خاصي براي برخي انسان‌ها ذكر شده است.

در آية 124 سورة بقره آمده است:‌

وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(بقره:١٢٤)؛ و آن‌گاه كه ابراهيم را خداوندگارش به اموري چند بيازمود و او آنها را به انجام رسانيد، [خداوند] گفت: «تو را پيشواي مردم قرار دادم». [ابراهيم] گفت:


1. همين عبارت در آية 12 سورة احقاف نيز آمده است.

2. «ما مردگان را زنده مي‌كنيم، آنچه پيش فرستاده‌اند و آثارشان را ثبت مي‌كنيم و هر چيزي را در نوشتة روشن ـ لوح محفوظ ـ به شمار آورده‌ايم».

3. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص67.

4. در اين آيات نيز امام به‌معناي پيشوا آمده است: فرقان (25)، 74؛ اسراء (17)، 71؛ انبياء (21)، 73؛ قصص (28)، 8؛ سجده (32)، 24.

«و از فرزندان من [نيز پيشوايان قرار ده]»؛ [خداوند] گفت: «پيمان من به ستمكاران نمي‌رسد».

منظور از امامت در اين آيه امري غير از نبوت و رسالت،(1) و قطعاً فراتر از آنهاست؛(2) زيرا حضرت ابراهيم علیه السلام وقتي به اين مقام دست يافت كه سال‌ها از رسالت و نبوتش مي‌گذشت و تا آن زمان آزمون‌ها و ابتلائات بسياري را پشت‌سر گذاشته بود.(3) همچنين امامت مطرح‌شده در اين آيه، به ‌دليل ‌آنكه امامت براي مردم است (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)، نمي‌تواند يك مقام تكويني صرف، و تنها مرتبه‌اي از مراتب قرب خداوند مانند صلاح و اخلاص باشد.

آنچه با ظاهر اين آيه و شواهد و قراين آن سازگار است، دو احتمال زير است:

الف) امامت يك مقام تشريعي بالاتر از نبوت است، و ازاين‌رو پيروي از امام در همة رفتارها و گفتارهايش به‌طور مطلق واجب است. درحالي‌كه مقام نبوت و رسالت ذاتاً مقتضي پيروي از پيامبر در همة حركاتش نيست، بلكه تنها مستلزم پيروي از اموري است كه او از جانب خداوند به مردم مي‌رساند؛ مگر اينكه دليل ديگري وجوب تبعيت مطلق را ثابت كند؛(4)

ب) امامت مقامي تكويني و فراتر از نبوت است؛ ازاين‌رو امام قدرت به كمال


1. فخر رازي در تفسير مفاتيح الغيب، جزء 4، ص36، امامت را همان نبوت و رسالت دانسته است؛ ولي با توجه به اينكه در اين آيه حضرت ابراهيم علیه السلام از ذرية خود سخن به ميان مي‌آورد، درمي‌يابيم كه انتصاب او به مقام امامت، پس از بشارت فرشتگان دربارة فرزنددار شدن آن حضرت بوده است (حجر:55) و اين بشارت كه پيش از هلاك قوم لوط داده شد، در زمان پيري حضرت ابراهيم علیه السلام بود؛ به ‌گونه‌اي ‌‌كه از بشارت فرزند تعجب كردند؛‌ درحالي‌كه آن حضرت از جواني به مقام نبوت رسيده بود (مريم:34؛ انبياء:60)؛ افزون بر اينكه برخي ابتلائات دشوار آن حضرت نيز پس از تولد حضرت اسماعيل علیه السلام بوده است. پس امامت در اين آيه نمي‌تواند همان رسالت باشد (صافات:106).

2. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي و ديگران، الامامة والولاية في القرآن الكريم، ص27ـ28؛ محمدتقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، ص260ـ261.

3. البته واضح است كه منظور از اين مطلب، برتري دوازده امام بر پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله نيست؛ زيرا آن حضرت نيز، افزون بر مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را نيز دارا بود. در اينجا منظور تنها مقايسة مقام امامت و نبوت است.

4. از آية ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّه (و هيچ پيامبري را نفرستاديم جز آنكه با اذن خدا اطاعت شود)، مي‌توان استظهار كرد كه پيروي از همة پيامبران به‌طور مطلق واجب است؛ ولي اين دلالت در حد ظهور است و چون صراحت ندارد، قطعي نيست.

رساندن و هدايت تكويني افراد مستعد را دارد. به‌عبارت‌ديگر، امام واسطة فيض الهي براي به كمال رساندن نفوس مستعد است، و اين هدايت غير از هدايت تشريعي است كه براي همة انسان‌ها به‌طور يك‌سان وجود دارد.

از آية وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (سجده:٢٤)(1) و آيات وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا... (انبياء:72ـ٧٣)؛ «و اسحاق را به او بخشيديم و يعقوب را به او فزوني داديم و همه را نيكوكاران و شايستگان گردانيديم و ايشان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما راه نمايند...» دو نكته در تأييد معناي دوم برمي‌آيد: نخست آنكه مقام امامت مختص حضرت ابراهيم علیه السلام نبوده است و صبر و يقين براي رسيدن به اين مقام مؤثر است؛ دوم آنكه مقيد شدن هدايت در اين دو آيه به امر الهي (بامرنا)، دلالت بر آن دارد كه اين هدايت، تنها نشان دادن راه سعادت كه وظيفة پيامبران نيز بوده، نيست، بلكه رساندن بندگان خدا به كمال است كه به‌حقيقت كار خداست و امامان واسطة اين هدايت‌اند.(2)

اين دو معنا با يكديگر سازگار و قابل جمع‌اند و يكي در طول ديگري قرار دارد. ظاهر اين آيه، مقامي تشريعي براي حضرت ابراهيم علیه السلام اثبات مي‌كند كه مستلزم حجيت مطلق قول و فعل و تقرير اوست؛ باطن آيه نيز مقامي تكويني براي وي اثبات مي‌كند، و يكي از ويژگي‌هاي اين مقام تكويني آن است كه هدايت الهي به ‌دست اوست. پس اين دو معنا، همان‌گونه كه مقتضاي معاني ظاهري و باطني آيات است، در طول يكديگرند.(3)


1. «و برخي از بني‌اسرائيل را پيشوا قرار داديم كه به امر ما راه نمايند، براي آنكه صبر كردند و دربارة نشانه‌هاي ما به مقام يقين دست يافتند».

2. محمدتقي مصباح يزدي و ديگران، الامامة والولاية في القرآن الكريم، ص28ـ29؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج2، ص140ـ142؛ همو، اصول عقايد (2)؛ راهنماشناسي، ص336ـ350.

3. در اينجا منظور از معناي باطني، همان تعريف اصطلاحي علامه طباطباييرحمه الله است كه به نوعي تنقيح مناط بازمي‌گردد، نه معناي بطني خارج از دسترس براي غيرمعصومان. براي آگاهي از اين اصطلاح، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص20ـ25؛ همو، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص63ـ68.

3ـ1. امامت در اصطلاح كلام و در فرهنگ شيعي

امامت، در اصطلاح علم كلام، به‌معناي رياست همگاني و فراگير بر جامعة اسلامي در همة‌ امور ديني و دنيوي است.(1) امامت را به اين معنا، دست‌كم جمعي از دانشمندان اهل سنت نيز پذيرفته‌اند؛ زيرا كسي را خليفة‌ پيامبرصلی الله علیه و آله و امام مسلمين مي‌دانند كه در امور دين و دنيا بر جامعة اسلامي رياست عام دارد؛ ولي در فرهنگ شيعه منظور از امام كسي است كه كلية مقامات پيامبر را، به‌جز وحي و نبوت، داراست؛ يعني همانند پيامبر، كلام او در تبيين و تفصيل وحي (قرآن) مطاع است، عصمت و علم خدادادي دارد، و خداوند رياست عام بر مردم را در امور دين و دنيا به او تفويض كرده است.

2. ضرورت امامت

براي اثبات حقانيت شيعه در مسئلة امامت، ازجمله امامت عامه و خاصه، دلايل فراواني در كتب كلامي ذكر شده است كه بيشتر آنها را دلايل نقلي، اعم از قرآني و روايي‌، تشكيل مي‌دهد.(2) ما در اين درس به ذكر يك دليل عقلي و دو دليل قرآني بسنده مي‌كنيم.

1ـ2. ضرورت امامت ازنظر عقلي

در درس‌هاي گذشته گفتيم كه حكمت الهي مقتضي آن است كه هر موجودي داراي هدفي معقول و متناسب باشد و براي رسيدن به آن هدف راهنمايي شود. بر اين اساس، آفرينش انسان هنگامي در جهت هدف مطلوب قرار مي‌گيرد كه يك وحي الهي، انسان


1. ذكر كلمة «دنيوي» براي تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است، وگرنه تدبير امور دنيوي جامعة اسلامي، جزئي از دين است (محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص298).

2. براي اطلاع از حقانيت ديدگاه شيعه در مسائل مربوط به امامت، به‌ويژه دلايل تعيين امامان معصومعلیهم السلام ازسوي خدا و ابلاغ آن به مردم ازسوي پيامبرصلی الله علیه و آله، ر.ك: ميرحامد حسين، عبقات الانوار؛ عبدالحسين اميني، الغدير؛ هاشم‌بن‌سليمان حسيني بحراني، غاية المرام و حجة الخصام؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق؛ سيدعبدالحسين شرف‌الدين، المراجعات.

را به سعادت دنيا و آخرت و راه رسيدن به آن هدايت كند. به‌عبارت‌ديگر، خداوند بايد پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نيازش را برطرف سازند؛ به تربيت افراد مستعد بپردازند و آنان را تا آخرين مرحلة كمالي كه برايشان ميسر است برسانند، و در صورت مساعد بودن شرايط اجتماعي، اجراي قوانين اجتماعي دين را به عهده بگيرند.

همچنين گفتيم كه دين مقدس اسلام، ديني همگاني و جاوداني است و پس از پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله، پيامبر ديگري نخواهد آمد. اما ختم نبوت در صورتي با حكمت بعثت انبيا سازگار است كه آخرين شريعت آسماني، بتواند همة نيازهاي بشر را پاسخ گويد و بقاي آن تا پايان جهان تضمين‌شده باشد. اين ضمانت دربارة قرآن كريم وجود دارد و خداوند مصونيت آن را از هرگونه تغيير و تحريفي تضمين كرده است؛ ولي همة معارف، احكام و قوانين اسلام را نمي‌توان از ظاهر آيات قرآن برداشت كرد؛ براي مثال، قرآن آيات بسياري دربارة نماز دارد، اما چگونگي نماز خواندن و صدها حكم واجب و مستحب آن از قرآن استنباط نمي‌شود؛ زيرا قرآن درصدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نبوده و تعليم و تبيين آنها را بر عهدة پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله گذاشته است تا او با علم خدادادي‌اش آنها را براي مردم بيان كند. بدين ترتيب، سنت آن حضرت، به‌منزلة يكي از منابع اصيل براي شناخت اسلام، حجت و معتبر است.

با اين اوصاف، شرايط دشوار زندگي آن حضرت، مانند چند سال محصور بودن در شِعب ابي‌طالب در مكه و ده سال جنگ با دشمنان اسلام در مدينه، به او فرصت نداد كه همة احكام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان كند؛ حتي همان اندازه هم كه اصحاب فراگرفتند، ضمانتي براي محفوظ ماندن نداشت، تا جايي كه كيفيت وضو گرفتن آن حضرت، كه سال‌ها مردم بسياري آن را ديده بودند، موضوع اختلاف واقع شد. وقتي وضو، كه حاجت روزانة همة مسلمانان است و انگيزة چنداني براي تحريف

عمدي آن وجود ندارد، موضوع اختلاف واقع مي‌شود، بيم اشتباه و يا تحريفات عمدي در نقل احكام دقيق و پيچيده، به‌ويژه احكام و قوانيني كه با هوس‌هاي افراد و منافع گروه‌ها برخورد مي‌كند، به‌مراتب بيشتر است؛ چنان‌كه خود پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله پيش‌بيني كرده بود كه برخي به‌دروغ مطالبي را به آن حضرت نسبت خواهند داد و به همين دليل، معياري براي بازشناسي روايات جعلي از روايات واقعي معرفي كرد.(1) بنابراين حتي اگر پيامبرصلی الله علیه و آله تمام احكام و معارف قرآن را بيان كرده بود، ضمانتي براي بقا و مصونيت آن از تحريف آن وجود نداشت.

با توجه به اين نكات، روشن مي‌شود كه تنها زماني دين اسلام مي‌تواند ديني كامل، و پاسخ‌گوي نيازهاي همة انسان‌ها تا پايان جهان باشد كه در آن، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه پيش‌بيني شده باشد؛ مصالحي كه با رحلت پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در معرض تهديد و تضييع قرار مي‌گرفت. به نظر مي‌رسد تنها راه تأمين اين مصالح، وجود جانشيناني شايسته براي رسول اكرمصلی الله علیه و آله است؛ جانشيناني كه با بهره از علم خدادادي بتوانند حقايق دين را با همة ابعاد و دقايقش بيان كنند، و با برخورداري از ملكة عصمت، از خطا و نسيان و گناه مصون باشند تا دين به دستشان تحريف نشود، و هم بتوانند پس از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله نقش تربيت مردم را به عهده بگيرند و افراد مستعد را به عالي‌ترين مدارج كمال برسانند. همچنين اگر شرايط اجتماعي مساعد بود، امر حكومت و تدبير امور جامعه را بر عهده بگيرند و قوانين اجتماعي اسلام را اجرا كنند و حق و عدالت را در


1. عن ابي ‌عبد الله علیه السلام قال: خطب النبيصلی الله علیه و آله بمني فقال: ما جاءكم عني يوافق كتاب الله فانا قلته وما جاءكم يخالف كتاب الله فلم اقله؛ امام صادق علیه السلام فرمود: پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله در منا سخنراني كرد و در سخنراني خود فرمود: «آنچه از من براي شما نقل مي‌شود، اگر كه با قرآن موافق باشد، سخن من است؛ اما اگر مخالف قرآن است، آن را من نگفته‌ام» (محمدبن‌حسن ‌حر عاملي، وسائل الشيعة، ‌ج27، ص111). علامه اميني نام هفت‌صد تن از دروغ‌پردازان و جعل‌كنندگان حديث را در كتاب الغدير آورده است كه به بعضي از آنان بيش از يك‌صدهزار حديث نسبت داده‌اند (ر.ك: عبدالحسين اميني، الغدير، ج5، ص208 به بعد).

جهان گسترش دهند.(1) ازاين‌رو پيامبر گرامي اسلامصلی الله علیه و آله قرآن و عترت را هم‌سنگ قرار داده، فرمود: إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي؛(2) «به‌راستي من در ميان شما دو گوهر گران‌بها و سنگين (مهم) به جاي مي‌گذارم: كتاب خدا و عترت خودم». قرآن نيز در اهميت نصب امير‌المؤمنين علیه السلام به خلافت مي‌فرمايد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي (مائده:٣)؛ «امروز دين شما را برايتان كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم».

حاصل آنكه ختم نبوت هنگامي با حكمت الهي سازگار است كه همراه با نصب امام معصوم باشد؛ امامي كه همة ويژگي‌هاي پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله را، به‌جز نبوت و رسالت، داشته باشد.

2ـ2. ضرورت امامت از ديدگاه قرآن

براي اثبات ضرورت وجود امام پس از پيامبر، به آيات متعددي مي‌توان استناد كرد كه از آن جمله، آية تبليغ و آية اكمال است. در اين قسمت چگونگي دلالت اين دو آيه را بر ضرورت امامت تبيين مي‌كنيم.

الف) آية تبليغ

در سورة مائده مي‌خوانيم:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ (مائده:67)؛ اي پيامبر، آنچه را ازسوي خداوندگارت به‌سوي تو فرود


1. آية تبليغ (مائده:67) نيز، كه تبليغ امامت را با تبليغ كل رسالت هم‌تراز مي‌شمرد، بر ضرورت نصب امام به‌مقتضاي حكمت الهي اشعار دارد؛ زيرا ارسال دينِ ناقص و سكوت دربارة بخشي از دين كه هم‌سنگ كل رسالت است، با حكمت خداوند سازگار نيست.

2. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج23، باب 7، ص145، ح105.

آمده، به مردم برسان و اگر انجام ندهي، رسالت الهي را نرسانده‌اي و خدا تو را از [فتنه‌انگيزي و عكس‌العمل نادرست] مردم نگه مي‌دارد. راستي كه خداوند كافران را راه ننمايد.

از ظاهر اين آيه برمي‌آيد كه خداوند پيامبر را مأمور رساندن پيامي مهم و سرنوشت‌ساز به مردم كرده است؛ ولي از بيم واكنش نادرست گروهي از مردم، آن را تا رسيدن فرصتي مناسب به تأخير انداخته است. در اينجا خداوند با بيان اين نكته كه نرساندن اين پيام به‌منزلة سكوت دربارة كل رسالت الهي است، به پيامبر اشاره مي‌كند كه فرصت مناسب فرارسيده و تأخير بيش از اين شايسته نيست؛ آن‌گاه با تأكيد و تهديد به پيامبر فرمان مي‌دهد كه اين پيام را برساند و نگران واكنش ناشايست مردم نباشد؛ زيرا خداوند او را از آسيب و فتنة مردم مصون مي‌دارد و كافران را راه نمي‌نمايد.

اين لحن خاص آيه، حكايت از آن دارد كه محتواي اين پيام نمي‌تواند ابلاغ يكي از احكام فرعي شريعت باشد كه تا آن زمان نازل و يا ابلاغ نشده است؛ بلكه موضوعي است كه سرنوشت اسلام و مسلمين به آن بستگي دارد و امري هم‌سنگ رسالت است. همچنين روشن است كه اين آيه نمي‌خواهد پيامبر را به رساندن اصل رسالت نبوي مأمور سازد؛ زيرا در اين صورت، جملة‌ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ هيچ نكته‌اي دربرنخواهد داشت و جمله‌اي بي‌محتوا خواهد بود كه صدور آن از خداوند لغو، و ساحت الهي از آن منزه است. با توجه به نكات يادشده، اين پيام جز اعلام امامت و خلافت علي علیه السلام پس از پيامبرصلی الله علیه و آله نبوده است و بر همين اساس پيامبر گرامي اسلامصلی الله علیه و آله با نزول اين آيه در روز غدير خم، علي علیه السلام را به ولايت بر مسلمين نصب كرد و پيام الهي را به مردم رساند.(1) اين تبيين و تفسير با روايات متواتري كه در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده نيز تأييد مي‌شود.


1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي و ديگران، الامامة و الولاية في القرآن الكريم، ص84ـ91؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص42ـ64.

براي مثال، طبري روايت مفصلي را از زيدبن‌ارقم نقل مي‌كند كه در آن آمده است: پيامبرصلی الله علیه و آله در بازگشت از حجةالوداع، ظهر هنگام در هوايي گرم، در غدير خم نزول اجلال فرمود، و ضمن خطبه‌اي فرمود:

ان الله تعالي انزل اليّ «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» وقد امرني جبرئيل عن ربي ان اقوم في هذا المشهد واعلم كل ابيض واسود ان علي بن ابي طالب اخي ووصيي وخليفتي والامام بعدي... فاعلموا معاشر الناس ذلك فان الله نصب لكم ولياً واماماً؛ خداوند متعال آية «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» را بر من نازل كرده و جبرئيل ازسوي خدا مرا مأمور كرده كه در اين مكان بايستم و به هر انسان سفيدپوست و سياه‌پوستي اعلام كنم كه علي‌بن‌ابي‌طالب برادر، وصي، جانشين و امام پس از من است. ...اي مردمان، اين حقيقت را بدانيد كه خداوند او را به ولايت و امامت شما نصب كرده است.(1)

ب) آية اكمال

در آية سوم از سورة مائده، وقتي خداوند حكم حرمت برخي خوردني‌ها را بيان مي‌كند، ناگهان لحن سخن را تغيير مي‌دهد و مي‌فرمايد:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا (مائده:3)؛ امروز كساني كه كافر شده‌اند، از [كارشكني در] دين شما نوميد گرديده‌اند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را


1. عبدالحسين اميني، الغدير، ج1، ص214ـ216.

برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما [به‌عنوان] آيين [حق] برگزيدم؛

و سپس در ادامه مي‌فرمايد: فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «و هركس دچار گرسنگي شود، بي‌آنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بي‌ترديد خدا آمرزندة مهربان است».

تفاوت لحن و سياق دو جملة وسط آيه با جملات قبل و بعد از آن، و وحدت لحن و سياق جملات نخست و پاياني، گوياي آن است كه دو جملة وسط، جدا از جملات قبل و بعد نازل شده‌اند.

در آن دو جملة مياني، خداوند ابتدا بشارتي همراه با انذار به مسلمانان مي‌دهد؛ بشارت به اينكه كفار و دشمنان اسلام از آسيب رساندن به دين اسلام نوميد شده‌اند و ديگر مسلمانان نبايد از آنان و آسيب‌رساني‌شان بترسند، و انذار به اينكه در آينده، خطر ازسوي خود مسلمانان خواهد بود؛ پس بايد از رفتار خودشان بيمناك باشند و مراقب اعمال خود بوده، از خدا بترسند.

خداوند در ادامه خبر مي‌دهد كه در روز نزول اين آيه، دينش را كامل، و نعمتش را بر مسلمانان تمام كرده و اسلام را به‌منزلة ديني كامل براي مسلمانان پسنديده است.

چنان‌كه در درس‌هاي پيشين گذشت، اسلام دين الهي نازل‌شده بر تمام پيامبران بوده است؛ ولي از آيات قرآن به دست مي‌آيد كه شرايع الهي در برخي احكام با هم تفاوت و تمايز داشته‌اند.(1) در شرايع گذشته تعيين وصي ضرورت نداشت و چنين وظيفه‌اي لزوماً بر عهدة پيامبران نبود و بنابراين اعتقاد به وصي پيامبر، جزء دين به شمار نمي‌رفت؛(2) زيرا


1. ر.ك: درس‌هاي پانزدهم و شانزدهم.

2. البته در روايات آمده است كه برخي پيامبران وصي داشته‌اند؛ ولي اين بدان‌ معنا نيست كه انتخاب وصي جزء دين آن پيامبران بوده است (ر.ك: محمدبن‌يعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج1، ص28؛ ابوجعفر محمد‌بن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص27).

هنگامي كه پيامبري رحلت مي‌كرد، خدا پيامبر ديگري براي هدايت مردم مي‌فرستاد و رابطة ميان خدا و بندگان همواره محفوظ مي‌ماند. اما ازآنجاكه پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله، خاتم پيامبران است و پس از او ديگر پيامبري نمي‌آيد، پس از رحلتش رابطة خدا و انسان قطع مي‌شود. با توجه به اين نكته، اگر اين قطع رابطه به گونه‌اي جبران نشود، دين خدا ناقص خواهد بود.

از ظاهر آية اكمال برمي‌آيد كه جبران اين نقيصه به ‌دست بشر ممكن نيست و خود خداوند عهده‌دار آن است؛ زيرا اين موضوعي مرتبط با اصل دين است، نه حكمي فرعي از احكام دين، و با آن اسلام كامل مي‌شود. بنابراين آنچه موجب كمال دين و تماميت نعمت خداست، نمي‌تواند از احكام معموليِ شريعت اسلام باشد.

نكات يادشده ما را به اين نتيجه رهنمون مي‌شود كه موضوع اين بخش از آية اكمال، تعيين جانشين براي پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ازسوي خداست؛ زيرا اگر پس از پيامبر امامي نباشد، بدان معناست كه خداوند دين ناقصي را در اختيار بشر قرار داده است. چنين امري برخلاف حكمت خداوند است و خداوند از آن منزه است.

ازسوي ديگر، آخرين اميد كفار اين بود كه چون پيامبر، پسري ندارد كه جانشينش شود، با رحلت او رسالت و حكومتش پايان مي‌پذيرد، و با گذشت ايام، نام و ياد و تعاليم او فراموش، و دينش نابود مي‌شود. آنان نهضت اسلامي را مانند ديگر نهضت‌هاي دنيوي، و پيامبر را چون ساير رهبران جهان مي‌پنداشتند كه با درگذشتشان، نهضتشان هم رو به زوال مي‌رود. اما وقتي خداوند براي حفظ دين و تدبير امور مسلمانان، جانشيني براي پيامبرصلی الله علیه و آله نصب كرد، كافران ديدند رهبري امت اسلام با امامت امامان ادامه خواهد يافت و ازاين‌رو آخرين اميد خويش را از دست دادند و به‌كلي مأيوس شدند؛ اين حقيقتي است كه آية اكمال، آن را بيان مي‌فرمايد.

بنابراين امامت از محورهاي اساسي دين، كامل‌كنندة اسلام و مأيوس‌كنندة دشمنان آن، و امري ضروري براي بقا و پايداري اسلام است.

آنچه بيان شد، همه مطالبي است كه از ظاهر آية اكمال برمي‌آيد؛ ولي ازآنجاكه ممكن است برخي در اين استظهار ترديد كنند، مي‌توان با استناد به روايات فراواني كه در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است، اين استظهار را تقويت كرد و آن را قطعي دانست. براي مثال، مرحوم بحراني در غاية المرام، از ابراهيم‌بن‌محمد حمويني، يكي از دانشمندان بزرگ اهل سنت، نقل مي‌كند كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در غدير خم برخاست و به مردم فرمود: «آيا من سزاوارتر از خود شما بر شما نيستم؟» مردم گفتند: «چرا اي فرستادة خدا». پيامبرصلی الله علیه و آله فرمود: «هركس من مولاي اويم، علي مولاي اوست». سپس اين آيه نازل شد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا. در اين هنگام پيامبر تكبير گفت و مردم دريافتند كه بر پيامبر وحي نازل شده است. پس از آن پيامبرصلی الله علیه و آله فرمود: «الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت؛ تمام شدنِ نبوت من، همان ولايت علي علیه السلام پس از من است». آن‌گاه ابوبكر و عمر از جا برخاستند و از پيامبر پرسيدند: آيا اين ولايت مخصوص علي علیه السلام است؟ حضرت فرمود: «مخصوص علي و اوصياي من تا روز قيامت است» و در پاسخ به پرسش از اوصياي خويش، نام دوازده امام معصوم شيعه را ذكر فرمود.(1)


1. هاشم‌بن‌سليمان حسيني بحراني، غاية المرام و حجة الخصام، تصحيح علي عاشوري، ج10، باب 58، ح4. حسكاني، از دانشمندان شافعي، نقل مي‌كند: ان النبي دعا الناس الي عليّ فاخذ بضبعيه فرفعهما ثم لم يتفرقا حتي نزلت هذه الآية: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. فقال رسول اللهصلی الله علیه و آله: الله اكبر علي اكمال الدين واتمام النعمة ورضا الرب برسالتي والولاية لعلي ثم قال للقوم: من كنت مولاه فعلي مولاه؛ «پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله مردم را [به بيعت با علي علیه السلام به‌عنوان خليفة پس از خود] فراخواند و بازوان آن حضرت را گرفت و بالا برد و از يكديگر جدا نشدند تا آية شريفة الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي نازل شد. پس پيامبرصلی الله علیه و آله فرمود: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خداوند به رسالت من و ولايت علي. آن‌گاه [خطاب] به مردم فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه» (عبيدالله‌بن‌عبدالله حسكاني، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص157ـ158). وي چهار روايت ديگر نيز با همين مضمون در صفحات 157ـ160 نقل كرده است. همچنين، ر.ك:‌ موفق‌بن‌احمد خوارزمي، المناقب، ص135؛ نيز، ر.ك: جلال‌الدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج3، ص19؛ نيز، ر.ك: سيدعبدالحسين شرف‌الدين، المراجعات، ص379.

با تأمل در تبيين عقلي و ادلة نقلي يادشده، ضرورت عصمت امام و علم كامل او به دين، و همچنين نصب وي ازسوي خدا اثبات مي‌شود؛ زيرا امري كه هم‌سنگ رسالت و در تداوم همان وظايف ـ به‌جز دريافت وحي نبوي‌ ‌ـ است، لزوماً نيازمند عصمت و علم كامل به دين است و شناخت انساني كه شايستة اين مقام باشد، جز براي خدا، كه داراي علم مطلق است، امكان ندارد. افزون بر آن، چون امام، همانند پيامبر، حق حاكميت مطلق بر مردم را داراست و همه ملزم‌اند از او اطاعت كنند، اعطاي چنين حقي به افراد جز ازسوي خدا فاقد هرگونه پشتوانة عقلي و نقلي است.

چکيده

1. پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، پس از تشكيل جامعة اسلامي در مدينه، افزون بر منصب نبوت و رسالت و تعليم و تبيين احكام اسلام، صاحب منصب الهيِ ديگري شد و در رأس حكومت اسلامي قرار گرفت.

2. واژة «امامت» از مادة «أ م م» است. «اَمام» به‌معناي جلو، و «اِمام» به‌معناي هر شخص يا موجودي است كه پيش رو قرار گيرد؛ پس اگر واژة امام بر شخص اطلاق شود، به‌معناي پيشوا، و «امامت» به‌معناي پيشوايي است.

3. از آية 124 سورة بقره استفاده مي‌شود كه امام در فرهنگ قرآني، داراي مقامي برتر از رسول و نبي است؛ زيرا حضرت ابراهيم علیه السلام در اواخر عمر و پس از موفقيت در آزمون‌هايي دشوار به مقام امامت رسيد. با توجه به آية 24 سورة سجده و 73 سورة انبياء، امام به‌معناي پيشوايي است كه با نوعي تصرف تكويني در انسان‌هاي مستعد، آنها را در راه كمال سير مي‌دهد و به هدف مطلوب مي‌رساند.

4. «امام» در اصطلاح كلامي شيعه، بر دوازده معصوم اطلاق مي‌شود كه پس از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، يكي پس از ديگري، جانشينان برحق آن حضرت‌اند؛ بنابراين «امامت» نيز به معناي رياست همگاني و فراگير آنان بر جامعة اسلامي در همة امور ديني و دنيوي است. اين اصطلاح، اخص از اصطلاح قرآني است.

5. نظرية خاتميت با دو مقدمة زير بر ضرورت امامت دلالت مي‌كند:

الف) با توجه به جاودانگي اسلام و ختم نبوت، اسلام بايد پاسخ‌گوي همة نيازهاي هدايتي بشر تا پايان جهان باشد؛

ب) مصونيت قرآن از زوال و تحريفِ لفظي ضمانت‌شده است؛ ولي در برابر تحريف معنوي قرآن و تبيين و تفسيرهاي پيامبر از آيات قرآن و احاديث آن حضرت،

كه فراتر از تفسير قرآن است، هيچ ضمانتي وجود ندارد. بنابراين حفظ دين از تحريف پس از پيامبر، در گرو حضور امام است.

6. پس از پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله، امامت امري ضروري براي جامعة اسلامي است؛ زيرا دينِ بدون امامت، ديني ناقص و در معرض زوال است و تنها پس از تثبيت امامت است كه دين كامل مي‌شود؛ ازاين‌رو خداوند دربارة روزي كه ولايت حضرت علي علیه السلام به‌طور رسمي اعلام شد، مي‌فرمايد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً.

7. اگر امامت در دين اسلام نبود، با رحلت پيامبر، دين در معرض انحراف، تحريف و نابودي قرار مي‌گرفت. پس امامت براي بقاي دين ضروري است.

8. در منابع اهل سنت و شيعه روايات متعددي وجود دارد كه نشان مي‌دهد آية سوم سورة مائده، براي اعلام رسميِ ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام در غدير خم نازل شده است.

9. آية 67 سورة مائده، كه به آية تبليغ معروف است، بر ضرورت و اهميت امامت تأكيد مي‌‌كند. از روايات استفاده مي‌شود كه شأن نزول اين آيه نيز‌، اعلام ولايت الهيِ امام علي علیه السلام است. اين آيه دلالت مي‌كند كه ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام ، هم‌سنگ با كل رسالت و نبوت رسول اكرمصلی الله علیه و آله است.

پرسش‌ها

1. معناي واژة‌ امام را در اصطلاح قرآني (آية 124 سورة بقره) توضيح دهيد.

2. نسبت ميان دو معناي لغوي و اصطلاحيِ «امام» را بيان كنيد.

3. استدلال عقلي بر ضرورت امامت را تقرير كنيد.

4. چرا دين اسلام بدون امامت ناقص است؟

5. چرا عدم ابلاغ ولايت علي علیه السلام برابر با انجام نشدن رسالت نبوي است؟

منابعي براي مطالعة بيشتر

1. اميني، عبدالحسين، الغدير، ج1، ص52، 214ـ222.

2. رازي، فخرالدين محمدبن‌عمر، تفسير مفاتيح الغيب، ج6، جزء 11، ص108ـ111 و جزء 4، ص‌36 و جزء 12، ص41.

3. موسوي يزدي، سيدعلي‌اكبر و ديگران، الامامة و الولاية في القرآن الكريم، ذيل آيات تبليغ و اكمال.

4. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص42ـ64 و ج5، ص167ـ176.

5. واحدي نيشابوري، ابوالحسن ‌علي‌بن‌احمد، اسباب النزول، ذيل آيات تبليغ و اكمال.

پژوهش

دربارة اينكه چرا دو جملة وسط آية اكمال، جدا از جملات قبل و بعد نازل شده است، تحقيق كنيد.

 

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org